عمیر بن وهب همان کسى است که پیش از آنکه جنگ بدر شروع شود از طرف قریش مأموریت یافت وضع لشکر مسلمانان را بررسى کند و نفرات و تجهیزات آنها را به قریش اطلاع دهد که در جاى خود داستانش مذکور شد.چنانکه مورخین نوشته اند وى مردى شرور و شجاع و به بىباکى و تهور معروف بود و از دشمنان سرسخت پیغمبر اسلام و مسلمانان به شمار مىرفت و گروه بسیارى از مسلمانان را در مکه شکنجه و آزار کرده بود.
بارى دنباله سخنان صفوان بن أمیه با عمیر بن وهب به آنجا رسید که صفوان گفت:اى عمیر به خدا سوگند پس از کشته شدن آن عزیزان دیگر زندگى براى ما ارزشى ندارد!عمیر گفت:آرى به خدا راست مىگویى و اگر چنان نبود که من قرضدار هستم و ترس بىسرپرست شدن عیال و فرزندانم را دارم همین امروز به یثرب مىرفتم و انتقام خود و همه قریش را از محمد مىگرفتم و او را به قتل مىرساندم زیرا براى رفتن به یثرب بهانه خوبى هم دارم و آن اسارت پسرم وهب است که در دست مسلمانان مىباشد و براى رفتن من به یثرب و انجام این کار بهانه خوبى است!
صفوان که گویا منتظر چنین سخنى بود و بهترین شخص را براى انجام منظور خود و دیگران پیدا کرده بود،گفت:تمام قرضها و بدهىهاى تو را من به عهده مىگیرم و پرداخت مىکنم و عایلهات را نیز مانند عایله خود سرپرستى و اداره مىکنم!دیگر چه مىخواهى؟
عمیر گفت:دیگر هیچ!و من هم اکنون حاضرم به دنبال این کار بروم به شرط آنکه از این ماجرا کسى با خبر نشود و مذاکراتى که در اینجا شد جاى دیگرى بازگو نشود و مطلب میان من و تو مکتوم بماند.
صفوان قبول کرد و عمیر از جا برخاسته به خانه آمد و شمشیر خود را تیز کرد و لبه آن را به زهر آب داد و به کمر بسته به مدینه آمد.
عمر با جمعى از اصحاب بر در مسجد مدینه نشسته بودند ناگهان چشمشان به عمیر بن وهب افتاد که از راه مىرسید و از شتر پیاده مىشد،با سابقهاى که از او داشتندو شمشیرى را که حمایل او دیدند بیمناک شدند که مبادا سوء قصدى نسبت به رسول خدا(ص)داشته باشد و از این رو پیش پیغمبر رفته و ورود او را به آن حضرت اطلاع دادند،حضرت فرمود:او را پیش من بیاورید !
گروهى از اصحاب اطراف پیغمبر(ص)نشستند و عمیر را در حالى که بند شمشیرش به دست عمر بود وارد مجلس رسول خدا(ص)کردند،همین که چشم آن حضرت بدو افتاد به عمر فرمود:او را رها کن آن گاه به عمیر فرمود:پیش بیا!
عمیر پیش رفته و به رسم جاهلیت گفت:«انعموا صباحا»ـصبح همگى بخیرـپیغمبر بدو فرمود:اى عمیر خداوند تحیتى بهتر از تحیت تو به ما آموخته و آن سلام است که تحیت اهل بهشت نیز همان است.
عمیر گفت:اى محمد به خدا سوگند پیش از این نیز شنیده بودم.
پیغمبر فرمود:اى عمیر براى چه به اینجا آمدى؟
پاسخ داد:براى نجات این اسیرى که در دست شما گرفتار است و امیدوارم در آزادى او به من کمک کنید و به نیکى درباره او با من رفتار کنید!
رسول خدا(ص)فرمود:پس چرا شمشیر حمایل کردهاى؟
عمیر گفت:روى این شمشیرها سیاه!مگر این شمشیرها چه کارى براى ما انجام داد؟
حضرت فرمود:راست بگو براى چه آمدى؟
گفت:براى همین که گفتم!
رسول خدا(ص)فرمود:تو و صفوان بن امیه در حجر اسماعیل با یکدیگر درباره کشتگان بدر سخن گفتید،تو گفتى:اگر مقروض نبودم و ترس آن را نداشتم که عیال و فرزندانم بىسرپرست شوند هم اکنون مىرفتم و محمد را مىکشتم!
صفوان که این سخن را شنید پرداخت قرضهاى تو و سرپرستى عیالت را به عهده گرفت که تو بیایى و مرا به قتل رسانى!ولى این را بدان که خدا نگهبان من است و میان من و تو حایل خواهد شد.
عمیر که این خبر غیبى را از آن حضرت شنید بى اختیار فریاد زد:گواهى مىدهم کهتو رسول خدا(ص)هستى!و ما تاکنون در برابر خبرهایى که تو از غیب و آسمانها مىدادى تکذیبت مىکردیم و دروغگویت مىپنداشتیم ولى اکنون دانستم که تو پیغمبر و فرستاده خدایى زیرا از این ماجرا کسى جز من و صفوان خبر نداشت و خدا تو را بدان آگاه ساخته و سپاسگزار اویم که مرا به دین اسلام هدایت فرمود و به این راه کشانید آن گاه شهادتین را بر زبان جارى کرده و مسلمان شد،پیغمبر(ص)نیز به اصحاب فرمود:احکام اسلام و قرآن به او بیاموزند و اسیرش را نیز آزاد کنند،پس از آن عمیر اجازه گرفت به مکه باز گردد و به تلافى دشمنیهایى که با اسلام نموده و شکنجههایى که از مسلمانان کرده به آن شهر برود و تبلیغ این دین مقدس را نموده و به پیشرفت آن در مکه کمک نماید.
صفوان که منتظر بود هر چه زودتر خبر قتل محمد(ص)به دست عمیر به مکه برسد و هر روز به طور مبهم و سر بسته به مردم مکه بشارت مىداد که به همین زودى خبر خوشى به مکه خواهد رسید که داغ و اندوه مصیبت بدر را از دلها بیرون خواهد برد و هر مسافرى که از مدینه مىآمد سراغ عمیر را از او مىگرفت ناگهان شنید که عمیر در مدینه مسلمان شده و در زمره پیروان محمد در آمده!
این خبر براى صفوان به قدرى ناراحت کننده بود که قسم خورد تا زنده است دیگر با عمیر سخنى نگوید و کارى به نفع او انجام ندهد.
عمیر نیز به مکه آمد و به تبلیغ اسلام همت گماشت و در اثر تبلیغات او گروه زیادى مسلمان شدند،و پناهگاهى در برابر دشمنان اسلام گردید.
عمیر بن وهب مأمور قتل رسول خدا(ص)مى شود.
- بازدید: 1277