براى مقابله با خوى استكبارى ، لازم است نگاه آدمى اصلاح شود. بايد چون مستضعفان زيست تا وارسته شد. پيام آور آزادى از همه اسارت ها، در اين باره به ابوذر فرمود: اى ابوذر! بيشتر كسانى كه در آتش دوزخ مى روند، مستكبرانند. فردى عرض كرد: اى رسول خدا! آيا كسى را از كبر نجات است ؟ فرمود: آرى ، هر كه لباس درشت پوشد و چارپا سوار شود و بز بدوشد و با مسكينان نشيند(372).
همچنين آن حضرت خطاب به ابوذر گفت :
اى ابوذر! آنكه به بازار رود و نيازهاى خود را بخرد و خودش آن را حمل كند، از كبر دور گردد(373). اى ابوذر! هر كه لباس خود را وصله كند و كفش خود را پينه زند و چهره بر خاك سايد، از كبر دور شود(374).
آن حضرت ، نمونه وارستگى و خاكسارى بود. ايشان مى فرمود:
من بنده اى هستم كه بر زمين غذا مى خورم و لباس درشت مى پوشم و شتر را مى بندم و انگشتان خود را مى ليسم . چون بنده مملوكى مرا دعوت كند، اجابتش مى كنم . پس هر كه سنت و روش مرا ترك كند، از من نيست (375).
آن حضرت در رفتار خود، با همه جلوه هاى تكبر برخورد مى كرد. وقتى با اصحاب خود راه مى رفت ، آنان را پيش مى انداخت و خود در ميان آنان راه مى رفت . در روايت است كه آدمى وقتى كسى در عقب او راه مى رود، از خدا دور مى شود(376).
ابو سعيد خدرى روايت كرده است : آن حضرت ، خود شتر را علف مى داد و آن را مى بست . خانه را مى روفت و گوسفند را مى دوشيد. نعلين خود را پينه مى كرد و جامه خود را وصله مى زد. با خدمتكار خويش غذا مى خورد و چون خادم از دستاس كردن خسته مى شد، او را يارى مى كرد. از بازار چيزى مى خريد و به دست يا به گوشه جامه خويش مى گرفت و به خانه مى آورد. با توانگر و فقير و خرد و بزرگ دست مى داد. به هر كسى از نماز گزاران كه مى رسيد - كوچك و بزرگ و سياه و سفيد و آزاد و بنده - ابتدا سلام مى كرد. جامه خانه و بيرون او يكى بود. هر ژوليده و غبار آلوده كه او را دعوت مى كرد، از اجابت آن شرمگين نبود و آنچه را به آن دعوت مى كردند، حقير نمى شمرد؛ اگر چه به جز خرماى پوسيده چيزى نبود. صبح از براى شام چيزى نگاه نمى داشت و شام از براى صبح چيزى ذخيره نمى گذاشت . كم خرج ، خوش خلق و نرم خو و كريم الطبع و نيكو معاشرت و گشاده رو بود. متبسم بود، بى خنده و اندوهناك بود، بى ترش رويى . در امر دين محكم و استوار بود، بى درشتى . فروتن بود، بى خوارى . بخشنده بود، بى اسراف . به همه خويشان ، مهربان و با همه مسلمانان و اهل ذمه نزديك بود. دل او رقيق و نازك بود. پيوسته سر به پيش افكنده بود. پر خور نبود و هيچ گاه دست طمع به چيزى دراز نمى كرد(377).
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت شده است :
لا يدخل الجنه من كان فى قلبه مثقال حبه من خردل من كبر(378).
هر كس به اندازه يك دانه خردل در دلش كبر باشد، به بهشت نمى رود.
همچنين از ايشان رسيده است : ((بپرهيزيد از همنشينى با مردگان .)) عرض شد: اى رسول خدا! مردگان كيانند؟ فرمود: ((هر توانگرى كه ثروتش او را به سركشى وا دارد(379))).
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نقل شده است :
آيا شما را از بدترين بندگان خدا آگاه نسازم ؟ درشت خوى متكبر. آيا شما را از بهترين بندگان خدا آگاه نسازم ؟ ناتوان مستضعف (380).
- پینوشتها -
372- طوسى ، امالى ، ج 2، ص 151.
373- همان ، ص 152.
374- همان .
375- محمد مهدى نراقى ، جامع السعادات ، ج 1، ص 356.
376- همان ، ص 357.
377- همان ، صص 357 و 358.
378- كافى ، ج 2، ص 310.
379- تنبيه الخواطر، ج 2، ص 32.
380- كنزالعمال ، ج 3، ص 155.
37 - تكبر گريزى
- بازدید: 662