سپاهيانى به عنوان سريه به فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بيرون رفتند و مردى از ((بنى حنيفه )) را بى آن كه او را بشناسند، اسير گرفتند و نزد رسول خدا آوردند، فرمود: ((مى دانيد كه را اسير گرفته ايد؟ اين ((ثمامه بن اءثال حنفى )) است ، با وى به نيكى رفتار كنيد)). سپس فرمود: ((هر غذايى داريد فراهم سازيد و نزد وى فرستيد))، اما اين همه بزرگوارى در ثمامه اثر نمى كرد و هرگاه رسول خدا بر وى مى گذشت و مى گفت : ثمامه اسلام بياور. در پاسخ مى گفت : بس كن اى محمد...
با اين حال رسول خدا دستور داد تا او را آزاد كردند، او پس از آزادى به بقيع رفت و خود را نيك شستشو داد و سپس نزد رسول خدا آمد و اسلام آورد. چون وى اسلام آورد، به رسول خدا گفت : تو را از همه كس بيش دشمن مى داشتم ، اما اكنون تو را از همه كس بيش دوست مى دارم ، آن گاه براى انجام عمره به مكه رفت و نخستين كسى بود كه با لبيك گفتن وارد وادى مكه شد.
اسارت ((ثمامة بن اءثال حنفى ))
- بازدید: 564