مهاجران حبشه در اين نوبت كه به گفته بعضى : پيش از گرفتار شدن بنى هاشم در ((شعب ابى طالب )) و به قول ديگران : پس از آن به سرپرستى ((جعفر بن ابى طالب )) رهسپار كشور حبشه گشته اند، هشتاد و سه مرد بودند و هجده زن .(84)
كسانى كه عمار بن ياسر را جزء مهاجران ندانسته اند هشتاد و دو مرد گفته اند، پانزده نفر مهاجران اولين كه دوباره نيز هجرت كردند، ظاهرا در اين نوبت هم پيش از ديگران رهسپار كشور حبشه شدند و هشتاد و شش نفر ديگر كه ((جعفر بن ابى طالب )) سرپرست آنان بود بتدريج بعد از آنان به حبشه رفتند.
مبلغان قريش
چون قريش از رفاه و آسودگى مهاجران در حبشه خبر يافتند بر آنان شدند كه دو مرد نيرومند و شكيبا از قريش نزد نجاشى فرستند تا مسلمانان مهاجر را از كشور حبشه براند و به مكه بازگرداند تا دست قريش در شكنجه و آزار آنان باز شود. بدين منظور ((عبدالله بن ابى ربيعه )) و ((عمرو بن عاص بن وائل )) را با هديه هايى براى نجاشى و وزراى او فرستادند.
((ابوطالب )) با خبر يافتن از كار قريش اشعارى براى نجاشى فرستاد و او را بر نگهدارى و پذيرايى و حمايت از مهاجران ترغيب كرد. (85)
عبداللّه و عمرو به حبشه آمدند و دستور قريش را اجرا كردند و هداياى نجاشى را تقديم داشتند و به وى گفتند: پادشاها! جوانانى بى خرد از ما كه كيش قوم خود را رها كرده و به كيش تو هم در نيامده و دينى نو ساخته آورده اند كه نه ما مى شناسيم و نه تو، به كشورت پناه آورده اند كه اكنون بزرگان قوم يعنى پدران و عموها و اشراف طايفه شان ما را نزد تو فرستاده اند، تا اينان را به سوى آنان بازگردانى ، چه آنان خود به كار اينان بيناتر و به كيش نكوهيدهشان آشناترند. نجاشى گفت : نه به خدا قسم ، آنان را تسليم نمى كنم تا اكنون كه به من پناه آورده و در كشور من آمده و مرا بر ديگران برگزيده اند، آنان را فراخوانم تا از گفتارتان پرسش كنم . نجاشى اصحاب رسول خدا را فراخواند و كشيشها را نيز فراهم آورد، رو به مهاجران مسلمان كرد و گفت : اين دينى كه جدا از قوم خود آورده ايد و نه كيش من است و نه كيش ديگر ملل جهان ، چيست ؟
جعفر بن ابى طالب سخن خود آغاز كرد و گفت : ((پادشاها! مخالفت دينى ما با ايشان به خاطر پيغمبرى است كه خدا در ميان ما مبعوث كرده است و او ما را به رها كردن بتها و ترك بخت آزمايى دستور داده و به نماز و زكات امر فرموده و ستم و بيداد و خونريزى بى جا و زنا و ربا و مردار و خون را بر ما حرام فرموده ، و عدل و نيكى با خويشاوندان را واجب ساخته و كارهاى زشت و ناپسند و زورگويى را منع كرده است )).
نجاشى گفت : خدا عيسى بن مريم را هم به همين امور برانگيخته است ، سپس جعفر بن ابى طالب به درخواست نجاشى به تلاوت سوره مريم مشغول شد و چون به اين آيه رسيد:(( و هزّى اليك بجذع النخلة تساقط عليك رطبا جنيّا فكلى و اشربى و قرّى عيناً...)) ((اى مريم ! شاخ درخت را حركت ده تا از آن براى تو رطب تازه فروريزد (و روزى خود تناول كنى ) پس ، از اين رطب تناول كن و از اين چشمه آب بياشام ...(86) )) نجاشى گريست و كشيشهاى او نيز گريستند، آنگاه نجاشى رو به ((عمرو)) و ((عبداللّه )) كرده گفت : اين سخن و آنچه عيسى آورده است هر دو از يك جا فرود آمده است ، برويد كه به خدا قسم : اينان را به شما تسليم نمى كنم و هداياى آنان را پس فرستاد و به مسلمانان گفت : برويد كه شما در امانيد.(87)
- پینوشتها -
84- طبقات ، ج 1/20.
85- سيرة النبى ، ج 1/356 - 357؛ اعلام الورى ، ص 55؛ بحارالانوار، ج 18/418.
86- مريم /24 و 25.
87- بدگويان شما زيان كارانند (سه بار چنين گفت ).
مهاجران حبشه در نوبت دوم
- بازدید: 555