عثمان چرا از سيره ابوبكر دراين زمينه پيروى نكرد؟

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

چرا عثمان شيوه خليفگان پيشين را نمى پذيرد؟ و چرا آن سان كه آن دو با صحابه رايزنى مى كردند در احـكـام شـرعى با صحابه رايزنى نمى كند و به جاى آن مى خواهد دراحكام دين خود به تنهايى احكام نوى برسازد و تشريع كند، بى آن كه كسى دربرابر اوبايستد؟ صحابه در آن روزگار پيوسته مى كوشيدند وحدت صفهاى مؤمنان را پاس بدارند،اما خليفه از اين احـسـاس هـمـدلـى ديـنى سوءاستفاده مى كرد و در چهارچوب استوارسازى اركان سياست ويژه خويش عمل مى كرد.
دربـاره ابـن عوف نقل شده است كه با آن كه مخالف عثمان بود وقتى پس از اعتراض بر عثمان به واسـطـه تـمـام خـوانـدن نماز در منى از حضور او مى آمد به ابن مسعود برخورد.
ابن مسعود از او پـرسـيـد: مخالفت بد است .
به من رسيد كه او چهار ركعت نماز گزارد.
پس من و يارانم نيز چهار ركعت نماز گزارديم .
عبد الرحمن بن عوف گفت : به من نيز رسيد كه چهار ركعت نماز گزارده است .
اما من با يارانم دو ركعت نماز گزاردم ، ولى از اين پس همان مى كنيم كه تو مى گويى ، يعنى چهار ركعت نماز مى گزاريم ((177)) .هـمـچـنـيـن در روايـت است كه به ابن مسعود گفتند: آيا تو خود براى ما حديث نمى گويى كه پيامبر(ص ) دو ركعت نماز گزارد و ابوبكر نيز دو ركعت نماز كرد؟ گـفـت : چـر، و اكـنـون نـيـز همين حديث را مى گويم .
اما عثمان پيشوا بود و من با اومخالفت نمى كنم ، كه مخالفت شر است ((178)) .
بـه ابـن عمر هم گفتند: تو بر عثمان خرده گرفتى [كه چهار ركعت نمازمى گزارد] وآنگاه خود نيز چهار ركعت نماز گزاردى ! گفت : مخالفت شر است ((179)) .
در طبقات ابن سعد نيز آمده است : تنى چند از مردمان كوفه به ابوذر كه در ربذه بود گفتند: اين مـرد رفـتـارى بـا تو كرده است كه خود مى دانى .اينك آيا مرد آن هستى كه به پيشوايى ما پرچمى برافرازى [تا همراه تو با او پيكار كنيم ]؟ گفت : نه ، اگر عثمان مرا از باختر به خاور براند باز هم فرمانبرم ((180)) .
ايـن تـصـويرى از برخوردهاى صحابه درباره خليفه در شش سال آغازين خلافت اوست .
اما همين ايـنان هنگامى كه ديدند دين در خطر است سياست خويش را تغييردادند و روياروى او ايستادند و برخى به قتل او فتوا دادند، چونان كه عايشه مى گفت :نعثل را بكشيد كه كافر شده است .
ثـقـفى در تاريخ خود از سعيد بن مسيب نقل كرده است كه گفت : مقداد و عمار پشت سرخليفه نماز نمى خواندند و او را اميرمؤمنان نمى ناميدند.بـر ايـن پـايـه ، از ديـدگاه م، انقلاب بر ضد عثمان دلايل شخصى نداشت و دلايل آن به اختلاس بـسـتـگـان و نزديكان خليفه از بيت المال ، به كارگمارى فاسقان از سوى خليفه ،آزار صحابه ، باز گـرداندن رانده شدگان به مدينه و ديگر نوساخته هاى خليفه محدودنمى شد، بلكه مى توان اين انـقـلاب را بـه انگيزه دينى مهمترى باز گرداند و آن عمل نكردن خليفه به كتاب و سنت و انجام كارهايى است كه در شريعت نبود.
همين است كه برخى از صحابه را حتى بدان جا كشاند كه با قتل خـلـيـفه قصد تقرب به خداوند كنند! حتى مى بينيم برخى از صحابه وصيت مى كردند كه پس از مرگشان خليفه بر آنان نمازنگزارد ((181)) .
در تـاريـخ مـديـنه آمده است كه عبداللّه بن مسعود گفت : اين مرا خوشحال نمى كندكه تيرى به سـوى عـثـمـان افـكنده باشم و به خطا رود، و هرچند همسنگ احد طلا داشته باشم ((182)) .
او همچنين گفته بود: خون عثمان حلال است ((183)) .
حـجاج بن غزيه انصارى مى گويد: به خداوند سوگند اگر تا زمان برگشت از عصر تا شب بيشتر باقى نمانده باشد با ريختن خون وى به خداوند تقرب مى جويم ((184)) .
شـعـبـة بـن حجاج از سعد بن ابراهيم ، روايت كرده است كه از عبدالرحمن بن عوف پرسيدم : چرا اصـحـاب رسـول خـدا(ص ) از عـثـمـان دفاع نكردند؟ گفت : اصحاب رسول خدا(ص ) خود او را كشتند ((185)) .
ازابـو سـعـيـد خـدرى روايـت شده است كه درباره كشته شدن عثمان از او پرسيدند:آيا كسى از اصـحـاب رسـول خـدا(ص ) شاهد قتل او بوده است ؟ در پاسخ گفت : هشتصد تن قتل او را شاهد بودند.
او همچنين به على (ع ) گفت : اگر خواستى شمشير برگير و من هم شمشير برمى گيرم ، گرچه او با پيمانى كه با من سپرده مخالفت كرده است ((186)) .
آن سـان كـه واقدى روايت كرده است ابن عمر گفت : به خداوند سوگند، هركه درميان ما بود يا خـود در قـتـل شركت داشت و يا از يارى خليفه خوددارى مى ورزيد ونظاره گر بود.
سعد بن ابى وقـاص هـم مـى گـويـد: مـا از يارى خوددارى ورزيديم در حالى كه اگر مى خواستيم از او دفاع مى كرديم .
ايـن دو روايت اخير بخوبى گوياى آن است كه صحابه مى توانستند از خليفه دفاع كنند، اما از اين كار خوددارى ورزيدند.
ما در مقابل اين واقعيت ، يا بايد سعد و ابن عمر رافاقد غيرت دينى بدانيم و يا بايد بگوييم از ديدگاه آنان قتل خليفه جايز بوده است ، فرض سومى امكان پذير نيست .نـامـه مـردمـان مـديـنه به مردمان شهرهاى ديگر يكى از نشانه هاى گوياى اين حقيقت است كه شـورش بـرضـد عثمان انگيزه اى دينى داشت .
در اين نامه آمده است : شما براى جهاد در راه خدا برخاسته ايد و آيين محمد را مى خواهيد، كه آنان كه پيش از شما بودند(خلفكم ) ـ و به روايت كامل ابن اثير خليفه شما (خليفتكم ) ـ دين محمد(ص ) را تباه كرده و وانهاده اند...پس برخيزيد و فرا آييد و آيين محمد را به پا داريد ((187)) .
هـمـچـنين در نامه مهاجران ديرين خطاب به صحابه و تابعينى كه در مصر بودند آمده است : اما بـعد، به سوى ما آييد و خلافت رسول خدا را دريابيد، پيش از اين كه علاقمندانش آن را دريابند...، كـتـاب خـدا تـبـديل شده ، سنت رسول خدا تغيير كرده واحكام دو خليفه پيشين جاى خود را به احـكـامـى ديـگر داده است .
اينك همه باقيماندگان صحابه و تابعين را كه نامه ها را مى خوانند به خـداونـد سـوگـند مى دهيم كه اگربه خدا و روزواپسين ايمان داريد به يارى ما آييد و حق را بر همان راه روشنى استوار سازيد كه پيامبرتان و خليفگان او به شما سپردند.
از طرقى چند و به اسنادى فراوان نقل شده است كه عمار مى گفت : سه تن بر كفرعثمان گواهى مى دهند و من چهارمين و استوارترين آنهايم ، چرا كه خداوند فرمود: هركس بدانچه خداوند فرو فرستاده است حكم نكند كافر است ((188)) .
من گواهى مى دهم كه او به چيزى جز آنچه خداوند فرو فرستاده حكم كرده است .
هـمـچنين به طرقى چند درباره زيدبن ارقم نقل شده است كه از او پرسيدند: به چه دليل به كفر عثمان حكم كرديد؟ گفت : به سه چيز: ثروتهاى عمومى را در اختيارثروتمندان قرار داد، اصحاب مـهـاجر رسول خدا(ص ) را به منزله آنهايى گرفت كه با خدا ورسول او سر جنگ داشتند و به غير كتاب خدا عمل كرد ((189)) .
افزون بر اينه، روايتهاى فراوان ديگرى حاكى از اين وجود دارد كه خليفه سوم عمل به كتاب خدا و سـنـت رسـول او و سيره دو خليفه پيشين را وانهاده بود و همين خودبيشترين نقش را در قتل او داشـت .
ايـن عـمـل نـكـردن بـه كـتـاب خدا را هم نمى توان به مصداقهايى چون نزديك ساختن خـويـشـاونـدان نـاپيراسته به دستگاه خلافت محدود كرد.هرچند اين خود در ضمن دايره عمل نكردن به كتاب خدا جاى مى گيرد.
اكـنـون ايـن مـقـدمـه را وا مى نهيم و پژوهش اصلى خود را پى مى گيريم ، بدان اميد كه باآنچه گذشت كسى را به خشم نياورده باشيم : چه اين ديدگاهى است كه مقتضاى سخن طبرى و ابن اثـيـر و ديـگر مورخان است و احتمالا همين نيز يكى از آن عوامل و دلايل قتل خليفه است كه اين مورخان براى رعايت حال عامه مردم از نقل آن بيم داشته اند.
بـا ايـن هـمـه ، چـونان كه پيشتر هم گفتيم به عقيده ما بررسى متون تاريخى و آگاهى يافتن از حقيقت ، ضرورتى علمى است كه بايد در همه روايتهاى تاريخى در پى آن بود،و طرح يك ديدگاه يا برگزيدن و قويتر دانستن ديدگاهى ديگر در چنين پژوهشهايى عيب نيست ، چه ، در اين گونه پژوهشها اين ادله است كه محقق را بدان مى كشاند كه ديدگاهى را برگزيند و ديدگاهى ديگر را وانهد.
ايـن ديـدگاه مورخان ، و اين كه طبرى و ابن اثير داستان كسانى را كه براى اقدام معاويه به تبعيد ابـوذر دلـيـل جسته اند، يا اين كه ابن اثير چنين كارهايى را به رغم تواتر نقل ،از جانب معاويه بعيد مى داند، زشت و ناستوده است ، زيرا مورخ نبايد در نقل رخدادهاى تاريخ از كسى جانبدارى كند.
به هر روى ، مجموعه دلايلى همانند نامه صحابيان مدينه به مردمان ديگر شهره،نامه مهاجران به صحابيان و تابعين مصر و گفته ها و برخوردهاى صحابه در برابر عثمان وسرانجام اين كه قتل او را روا شـمـردند و برخى آن را مايه تقرب به خداوند دانستند، اينهاهمه دست به دست هم مى دهد و اين احتمال را تقويت مى كند كه شورش بر ضد خليفه عثمان در درون خود انگيزه اى دينى نهفته داشـت و خليفه قربانى نوساخته هاى دينى خود شد.
هر چند از ديدگاه ما عوامل اقتصادى و مالى نيز بى تاثير نبود.
ايـن در حالى است كه از آن سوى كسى درباره قتل عمر بن خطاب يا على بن ابى طالب (ع ) نگفته است كه نوساخته هاى آنان علت كشته شدنشان بود.
بلكه برعكس مشاهده مى كنيم مسلمانان براى ايـن دو مـى گـريـند، تشييعشان مى كنند، بر آنان نمازمى خوانند، با حزن و اندوه آنان را به خاك مـى سپارند.
قاتلشان را دستگير مى كنند، اما دربرخورد با قاتل يا قاتلان عثمان چنين نمى كنند و حتى او را در شش ساله دوم دوران خلافتش به بدعتگذارى و برساختن چيزهايى به نام دين متهم مى كنند و پس از كشته شدنش نيز بى رغبتى اظهار مى نمايند و حتى پيكر او را پس از گذشت سه روز به خاك مى سپارند.
مـا با طرح اين سخنان در پى آن نيستيم كه ديگران را هم بدانچه مى گوييم ملزم سازيم ، چه آنان خود اختيار دارند ومى توانند بپذيرند يا نپذيرند.
در داستان وضو، آن مردم چه كسانى بودند و چه منزلتى داشتند؟ در آنچه گذشت به مساءله زمان نزاع و اختلاف بر سر وضو و نيز طرفهاى اين نزاع و اختلاف پرداختيم و اينك جاى آن است كه براى كامل شدن اين جستارببينيم آن برخى از مردم كه در سخن عثمان آمده كه با شيوه وضوى او مخالفت داشتندچه كسانى بودند.
اظـهـار نـظـر قطعى درباره فهرست نامهاى اين كسان كارى بجد دشوار است .
اماشواهد و قراين دسـت كـم ما را بدين رهنمون مى سازد كه آنها از پيشتازان و فقيهان صحابه و از كسانى بودند كه در مواضع و ديدگاههاى متعددى با خليفه مخالفت كرده بودند.
ما بر پايه سه دسته از قراين و شواهد زير به نامهاى برخى از اين كسان پى مى بريم : 1 ـ اجـتـهـادهاى عثمان و مخالفان اين اجتهاده، كه پيشتر و به صورتى خلاصه به مواردى از اين اجتهادها و مخالفتها پرداختيم .
2 ـ مـخـالـفـان صـحابى اجتهادهاى عثمان كه پيشتر نامهاى آنان را آورديم و بويژه ازكسانى كه عثمان را بسيار خطاكار مى دانستند و خود در اين باب نامور شدند يادكرديم .
3 ـ دقت و تاءمل در اين نكته كه آيا اين برخى از مردم چه كسانى بودند و آيا آنان آنچه را هم تاءييد كننده ، شيوه وضوى عثمان است روايت كرده اند يا خير.
_______________________________________________________________________________________________
177- الكامل : 3, 104 , البداية و النهاية : 7, 228.
178- سنن بيهقى : 3, 144 , البداية و النهاية : 7, 228.
179- همين دو ماءخذ.
180- الطبقات : 4, 227 , انساب الاشراف : 5, 56.
181- در انـسـاب الاشـراف : 5, 57 و شـرح ابـن ابى الحديد: 3, 28, آمده است كه عبدالرحمن بن عـوف وصيت كرده بود پس از مرگ عثمان بر او نماز نخواند.
از همين روى نيز زبير يا سعد بن ابى وقاص بر وى نماز خواندند.
او پيشتر هنگامى كه برساخته هاى پياپى عثمان را ديده بود سوگند ياد كـرده بـود كه هرگز باعثمان سخن نگويد.
ابن مسعود نيز چنين وصيتى كرد.
ر. ك : شرح ابن ابى الحديد: 3, 42.
182- تاريخ المدينة المنورة : 3, 1052.
183- انساب الاشراف : 5, 36.
184- همان : 5, 90.
185- شرح ابن ابى الحديد: 3, 27 و 28, انساب الاشراف : 5, 57.
186- شرح ابن ابى الحديد: 3, 28.
187- تاريخ طبرى : 4, 367 , الكامل فى التاريخ : 3, 168.
188- مائده /44.
189- شرح ابن ابى الحديد: 3, 51.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page