« هنگامى كه فتنه ها چون پاره هاى شب تاريك ، امور را بر شما مشتبه ساخت ، بر شما باد به قرآن ، زيرا قرآن شفاعت كننده ايست كه شفاعتش پذيرفته مى شود ، و شكايت كننده ايست كه شكايتش پذيرفته است ، و كسى كه قرآن را پيشرو خود قرار دهد ، او را به بهشت مى برد، و هركس آن را پشت سر اندازد ، او را به دوزخ سوق مى دهد » .
امام سجاد (عليه السلام) فرمود :
لَو مَاتَ مَنْ بَيْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَن يَكُونَ القُرآن مَعِى (1) .
« اگر همه ى كسانى كه بين مشرق و مغربند بميرند بعد از اين كه قرآن با من است ، دچار وحشت نمى شوم » .
آرى ، براى حضرت سجاد (عليه السلام) كه آيات توحيد در وجودش تحقق داشت و به اين خاطر خدا را با چشم دل مشاهده مى كرد و با محبوب ازلى و ابدى انس داشت و آيات اخلاق از مشرق باطنش طلوع داشت و غرق نور بود و آيات احكام را مو به مو اجرا مى كرد و در زمينه ى اجرا ، كمال اخلاص را رعايت مى كرد و آن چنان با آيات مربوط به قيامت انس داشت كه گويى خود را در قلّه ى رفيع نجات مى ديد ، جايى براى وحشت در عين تنهايى نبود .
حضرت زين العابدين (عليه السلام) فرمود :
آياتُ القُرآنِ خَزَائِنُ فَكُلَّمَا فُتِحَتْ خَزانَةٌ يَنْبَغِى لَكَ أَنْ تَنْظُرَ مَا فِيهَا(2) .
« آيات قرآن جايگاه گنج هاست ، پس هرگاه جايگاهى گشوده شد ، سزاوار و شايسته است آنچه را در آن است با تأمل بنگرى » .
كسى كه در آيات قرآن انديشه كند و مفاهيم ملكوتى آيات را بيابد ، سپس آن ها را عمل كند و همه ى حركات ظاهر و باطن خود را با قرآن هماهنگ نمايد ، قدرت و نيروى حركت به سوى مقام قرب را پيدا كند ، و به سبب قرآن ـ كه ذكر خداست ـ در عرصه گاه قرب محبوب قرار مى گيرد و چشم دل از تماشاى جمالش تا ابد برنمى دارد و به زبان حال مى گويد :
تا مرا نور در بصر باشد *** به جمال ويم نظر باشد
نظرى را كه او كند نظرى *** آن نظر كيميا اثر باشد
كافرم گر به جنب رخسارش *** نظرم جانب ديگر باشد
شكّر از قهر او بود حنظل *** حنظل از لطف او شكر باشد
دوست دارم ز سينه ى سوزان *** ناله اى را كه با اثر باشد
اثر ناله ى سحر خيزان *** در شبانگاه بيشتر باشد
سر نپيچد ز تيغ بيدادش *** مگر آنكس كه خيره سر باشد
غمزه اش را كه تير دل دوز است *** نور خونين جگر باشد
پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام)
حضرت باقر العلوم (عليه السلام) در پايان روايتى بسيار با اهميت كه داراى مطالب مهم و با ارزشى است و كلينى بزرگوار آن را در كتاب پرقيمت « كافى » به عنوان اولين روايت باب فضل قرآن نقل كرده در توضيح آيه ى شريفه ى : ( إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الفَحْشآءِ وَالمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللّهِ أَكْبَرُ )(3) فرموده اند :
وَنَحْنُ ذِكْرُ اللّهِ وَنَحْنُ أَكْبَرُ(4) .
بى شك منظور از « ذكر » پيامبر و دوازده معصوم هستند ، دوازده امامى كه وارث ايمان و اخلاق و دانش و آگاهى و بصيرت پيامبرند .
دوازده امامى كه مفسّر قرآن و بيان كننده ى احكام و حافظان دين و امناى حق در ميان جامعه ى انسانى اند .
دوازده امامى كه مصداق عينى قرآن و چراغهاى هدايت و راهنمايان انسانها به سوى سعادت و تأمين كننده ى خير دنيا و آخرت مردمند .
آنان ، يادآور همه ى حقايق و روشن كننده ى واقعيات و گنجينه هاى علم و عرفان و مظاهر صفات و اسماء الهى اند .
از آنجا كه امامان معصوم قرآن ناطقند ، حضرت باقر (عليه السلام) فرمود :
« ما ذكر خداييم و ما ذكر بزرگتر هستيم » .
بدون پذيرش سرپرستى آنان ، و بدون قبول معارف آن بزرگواران ، و بدون اطاعت از دستورات و فرامين آن جانشينان به حق پيامبر ، و بدون قرار داشتن در دايره ى ولايتشان ، ايمان انسان ناقص و اخلاقش فاسد و اعمالش ناشايسته و دنيايش بى نظم و آخرتش پيچيده به خشم و عذاب خداست .
رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در لحظات پايان عمرش به امت اعلام كرد : من دو چيز گرانبها در ميان شما مى گذارم ، قرآن و عترتم كه اهل بيت من هستند ، اين دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند ، چنانچه به اين دو چيز گرانبها تمسك جوييد پس از من براى ابد روى گمراهى نخواهيد ديد(5) .
امامت شمع فانوس يقين است *** امامت نور قلب متقين است.
امامت گوهر درياى جود است *** امامت جوهر كان وجود است
امامت جانب حق ره نمودن *** امامت زنگ از دل ها زدودن
امامت رهبرى كردن به خالق *** نمودن راه حق را بر خلايق
امامت لجّه ى دين راست گوهر *** امامت كان ايمان راست جوهر
امامت مقصد جنّ و بشر دان *** امامت ختم بر اثنا عشر دان
بيا برگو ، شه جن و بشر كيست ؟ *** امام اوّل از اثنى عشر كيست ؟
على شير خدا شاه ولايت *** على مصباح مشكاة هدايت
على داناى سرّ بود و نابود *** على درياى لطف و معدن و جود
على تابنده مِهر برج ايمان *** على رخشنده درّ درج ايقان
على در دهر حلاّل مشاكل *** على آرام جان و راحت دل
وصىّ و جانشين مصطفى اوست *** ولىّ و محرم راز خدا اوست
بود اندر جهان ختم امامت *** بر او و عترت او تا قيامت
توجه به اين حقيقت لازم است كه : پاك كردن قلب از رذايل و شستشوى آن از قبايح و حاضر كردن مفاهيم و معانى اسماى حسنى و صفات علياى حضرت حق در آن و حفظ اين حقايق عظيمه و مراتب كريمه از دستبرد شياطين انسى و جنى و حضور دائمى در محضر مبارك او و قدم نهادن در هر كارى و حركت به سوى هر برنامه اى و غافل نبودن از او و بى خبر نماندن از حضرتش در آنى از آنات و وقتى از اوقات و انجام هر عبادتى كه انسان نسبت به آن مكلّف است و پرداختن به هر عمل خيرى و هرگونه خدمت مثبتى به مردم به قصد تحصيل خوشنودى او ، « ذكر » است .
گروهى از اهل دل و جمعى از آزاد شدگان از آب و گل و فرقه اى از عارفان واصل و آياتى كه مردم را دعوت به ذكر مى كنند و رواياتى كه تشويق به ذكر مى نمايند ، كلمه ى « ذكر » را در آن آيات و روايات به معناى همين حقايق باطنى و عملى مى دانند و نيز جلوه دادن آيات قرآن و به طلوع آوردن آثار نبوت و رسالت و ظهور دادن روايات اهل بيت (عليهم السلام) را از افق زندگى ، مصداق كامل « ذكر » برشمرده اند .
آرى ، دسترسى به قرب حق فقط با ذكر حق كه عبارت از اين واقعيات بيان شده ى به وسيله ى اهل دل است ، ميسّر است ; و راهى به سوى قرب ، جز با كمك « ذكر » وجود ندارد .
ياد خدا را بر كشور دل حاكم كنيم و به آيات قرآن مجيد عمل نماييم و با همه ى وجود از نبوت پيامبر و امامت امامان معصوم (عليهم السلام) پيروى كنيم ، تا به مقام قرب برسيم و در زمره ى مقربان قرار گيريم و شيرينى انس با خدا و اجراى دستورات او و همراه بودن با پيامبر و اهل بيت او را بچشيم ، و از اين طريق ، هماى سعادت و خوشبختى را در آغوش بگيريم .
هنگامى كه خانه ى دل ، مظهر مفاهيم و معانى اسماء و صفات حضرت محبوب شود ، و آثار اين مفاهيم و معانى در روح و نفس و اعضاء و جوارح ظاهر گردد ، محبّتى عطرآگين و عشقى آتشين ، كه ميوه ى شيرين معرفت به مفاهيم اسماء و صفات است ، سراسر خانه ى دل را به تصرف خود در مى آورد و جلوه ى ( أَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ )(6) همه ى وجود انسان را محاصره مى كند و آدمى را در گروه ( رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ )(7) كه مقامى جامع و كامل است قرار مى دهد و بر كرسى خلافت و جانشينى از خدا مى نشاند و لذت و شيرينى مقام قرب را به انسان مى چشاند .
در اين جايگاه رفيع است كه انسان از دسترس هر شيطان اغواگرى مصون است و هيچ چيز قدرت منصرف كردن انسان را از خدا ندارد و آدمى در اين عرصه گاه نورانى جز خدا نمى شناسد و جز خدا نمى بيند و جز خدا نمى خواهد و جز خدا نمى داند و جز خدا نمى يابد .
سر حلقه ى عارفان ، امام پرهيزكاران ، رهبر پاكان ، شمع دل واصلان ، مقتداى كاملان ، اسوه ى عاشقان با همه ى وجود مترنّم به اين ترانه ى عاشقانه بود :
ما رَأيْتُ شَيئاً إلاّ وَرَأيتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ .
« چيزى را نديدم مگر آنكه پيش از آن و همراه آن و بعد از آن خدا را ديدم » .
و تربيت شده ى دامن معرفت و بصيرتش حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) در اوج تشنگى و گرسنگى و در حالى كه همه ى مصائب او را محاصره كرده بود ، در ميان گودال ، در كنار هفتاد و يك بدن قطعه قطعه و با شنيدن ناله ى جانسوز زنان و دختران اهل بيت (عليهم السلام) صورت خون آلود بر پيشگاه محبوب بر خاك مى گذارد و مى گويد :
إلهى ! رضاً بِقَضائِكَ صَبراً عَلى بَلائِكَ تَسليماً لاِمْرِكَ لا مَعبُودَ لِى سِواكَ . . . .
« خدايا ! به قضاى تو خوشنود و راضيم ، بر آزمايش و بلايت صابرم ، در برابر فرامينت تسليمم ، براى من معبودى جز تو وجود ندارد » .
دانى چه آرزو ز تو دارم نگار من *** خواهم كه يار كس نشوى جز كه يار من
گيرد قرارْ كارِ من آن دم كه گوييم *** يار توام قرار توام بى قرار من
من جز تو دلبرى نشناسم تويى تويى *** دلدار من نگار من اى غمگسار من
خالت نهاد گرچه بسى داغ بر دلم *** ياد تو شد انيس دل داغدار من
دوش از زبان بلبل دل مى شنيد گل *** كى گل عذار من چمنت مَرغزار من
گفت آرى آرى اين چمن حسن از آن تست *** نوميد نيست هركه شد اميدوار من
سيمرغ قاف قدرت عشقم كه هر زمان *** شهباز « رفعتى » شود از نو شكار من(8)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
1 ـ كافى : 2 / 602 ، كتاب فضل القرآن ، حديث 13 .
2 ـ كافى : 2 / 609 ، باب فى قراءة القرآن ، حديث 2 .
3 ـ عنكبوت : 45 .
4 ـ كافى : 2 / 598 ، كتاب فضل القرآن ، حديث 1 .
5 ـ همه ى كتاب هاى حديث شيعه و سنى .
6 ـ بقره : 165 .
7 ـ نور : 37 .
8 ـ رفعتى سمنانى .