نقش حشرات و حيوانات در حيات و هستى

(زمان خواندن: 13 - 25 دقیقه)

از شماره ى حشرات و حيوانات و جانوران خشكى و دريا و پرندگان و خزندگان و منافع عظيم وجود آنها در عالم هستى ، كسى جز خالق آنها كه رحمتش ظاهر و باطن هر يك از آنها را فرا گرفته آگاهى ندارد . رحمت فراگير او نسبت به همه ى آنها سبب شده است كه آثار بسيار عظيمى از وجودشان آشكار شود و در اين عرصه ، سودگيرى انسان از آنها جايگاه خاصى دارد .
1 ـ حشرات بارور كننده : درخت ميوه هم نر است و هم ماده ، هم گرده دارد كه مانند نطفه ى مرد است و هم تخمك كه نشانه ى مادگى اوست . اگر گرده ى درخت نر ، به تخمك درخت ماده ى هم نوع خود و يا بالعكس نرسد ميوه و ثمرى وجود نخواهد داشت .
براى بارورى بعضى از گياهان ، حضرت رحمان حشراتى بسيار ريزى را به وجود آورده است . آنان اين وظيفه را با بهترين شكل انجام مى دهند . گرده ى اين را به تخمك آن و گرده ى آن را به تخمك اين مى رسانند . شگفتى اينجاست كه : اين مأمورين زبردست اشتباه نمى كنند ، گرده ى سيب را به تخمك هلو ، و گرده ى زردآلو را به تخمك خربزه نمى رسانند ، بلكه سيب را به سيب ، و هلو را به هلو تلقيح مى كنند .
عجيب تر اين كه : درختان هم به اين حشرات پاداش مى دهند و آن مزد ، قندى است كه در نهاد اين درختان براى آن مأموران قرار داده شده است . آنها قند شيرين را مى خورند و داماد را به عروس مى رسانند تا فرزندانشان را به بشر ، آرى به بشر ، تحويل دهند . ولى بشر از اين همه مهر و لطف و رحمت قدردانى نمى كند!!
2 ـ گاو و گوسفند : دانشوران علوم طبيعى كه مى گويند : هر چيزى در طبيعت به اندازه ى احتياج موجودات مى باشد ، سخنى است درست .
آرى ، در حيوانات پستاندار ، شير در سينه ى مادران به اندازه ى نياز نوزادان نهاده شده است ، ولى خداى متعال ، كه رحمتش همه چيز را فرا گرفته ، گاو و گوسفند را از اين قانون كلّى كه در همه ى پستانداران جارى است مستثنى كرده ، چرا كه شير اين حيوانات نه تنها غذاى نوزادان آنهاست ، بلكه غذاى كاملى براى بشر نيز به شمار مى آيد . شير گاو و گوسفند براى نوزادان و كودكان و حتى انسانهاى در حال رشد و يا تكامل يافته ارزش غذايى بسيار مهمى دارد و فراورده هاى شيرى يكى از بزرگ ترين احتياجات غذايى بشر را تأمين مى كند(1) .
آيا رحمت و لطف خداى متعال در حق انسان به روشنى ديده نمى شود ؟ خداى متعال در سايه ى رحمت بى نهايت خود اين حيوانات را در خدمت انسان قرار داده است . حيواناتى كه سود آنها بسيار سرشار و زيان هاى احتمالى آنها بسيار كم مى باشد .

بشر از تمام اعضا و جوارح گوسفند بهره مى برد و سر تا پاى وجود اين حيوان ، خدمتگزارى به انسان است . نكته ى قابل توجه و شگفت آور اين كه : با وجود تنوع و گروه بندى گوسفند به : پشمى ، گوشتى و شيرى ، خوراك هر سه گروه اين حيوان يكى است و اين قدرت پروردگار عالم است كه در وجود يك حيوان ، يك نوع غذا را به 3 فرآورده ى پرارزش براى حيات انسان تبديل مى كند و خوراك و پوشاك انسان را كه گروهى هم در ميانشان قدر ناشناس وجود دارد ، تأمين مى نمايد .
گوسفند ، يك جزء ناچيز از « كل شىء » است كه رحمت الهى ، او را فرا گرفته است . جلوه ى آثار رحمت حق در اين موجود به اندازه اى است كه توضيح و تفسيرش كتاب ها نياز دارد .
3 ـ زنبور عسل : گياه شناسان مى گويند : بيشتر گلها در سرتاسر روز شيره ندارند ، بلكه در وقت معيّنى از روز شيره مى دهند و زمان شيره دهى آنها از سه ساعت تجاوز نمى كند . گلها شيره ى خود را همگى در يك وقت عرضه نمى كنند ، پاره اى در صبح گاه ، برخى هنگام ظهر و دسته اى بعد از ظهر شيره ى خود را در معرض قرار مى دهند . زنبور عسل گياه شناس و وقت شناس است ، گلها را مى شناسند و ساعت شير دهى هر گلى را مى داند ، در همان وقت به سراغ آن گل مى رود تا شيره اش را بمكد(2) . سپس شيره ى گل را در كارگاه وجود خود تبديل به ماده اى شيرين ، مصفّا ، خوشمزه ، انرژى بخش و خوشرنگ مى كند كه در تمام مواد غذايى جهان بى نظير و از فاسد شدن مصون است . و علاوه بر همه ى اينها به فرموده ى قرآن براى انسانها جنبه ى درمان از بيماري ها دارد . ( فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ )(3) .
در رابطه با زنبور و زندگى اين موجود شگفت انگيز ، صدها كتاب نوشته شده كه هر ورقش نشانگر رحمت فراگير حضرت حق نسبت به همه ى شئون اين موجود به ظاهر كوچك ولى بسيار بزرگ است .

نعمت بى نظير هدايت
رحمت الهى و لطف عميم حضرت لايزالى اقتضا كرده كه انسان را در گوشه اى از ساختمان جهان براى مدتى معيّن جاى دهد و او را از انواع مواهب و نعمت ها كه از طريق فعل و انفعالات عناصرى چون ابر و باد و مه و خورشيد و فلك و . . . به دست مى آيد بهره مند كند و انواع سبزيجات و حبوبات و ميوه جات را كه از طريق نباتات تأمين مى شود در اختيار او گذارد و وى را از گوشت هاى حلال دريايى و هوايى و زمينى روزى دهد و ابزار و وسائل لازم را براى به پا كردن خيمه ى زندگى براى او تأمين كند ، تا با تكيه بر عقل و خرد و به كارگيرى اراده و اختيار و آزادى و حريت ، هدايت تشريعى را كه به عبارت ديگر صراط مستقيمى است كه كتب آسمانى و نبوت انبيا و ولايت امامان (عليهم السلام) و به خصوص قرآن مجيد آن را ترسيم كرده اند و از بى نظيرترين نعمت ها است ، انتخاب كند و از اين راه تكاليف و وظايف و مسئوليت هاى خود را نسبت به خالق دريابد و صادقانه و عاشقانه همراه با همّتى بلند و عالى به اجراى آنها اقدام كند و از اين طريق به رشد و كمال مطلوب برسد و در اين چند روز محدودى كه در دنياست ، به آباد كردن آخرت ابدى و سراى جاودانى بپردازد و خود را براى بهره گيرى از رضوان اللّه و بهشت ، مهيا كند . انسان اگر به تمام نعمت هاى مادى حقّ و به همه ى نعمت هاى معنوى حضرت ربّ العزّه بينديشد و با دقت و تأمّل بنگرد ، مى يابد كه رحمت رحيميه ى پروردگار و فيض عام و خاص خداى مهربان ، ظاهر و باطن و غيب و شهود و ملك و ملكوت و همه ى شئون او را فرا گرفته ، و سعه ى رحمت دوست او را در خود فرو پوشانده و وى را آنچنان مورد مهر و محبت خود قرار داده كه موجودى از موجودات حتى فرشته ى مقرب را اين گونه مورد عنايت و لطف و رأفت و كرم و رحمت قرار نداده است!! در اين زمان است كه با چراغ معرفت ، قدم عشق در جاده ى تكليف مى گذارد و با كمك ايمان براى رسيدن به لقاء دوست حركت مى كند و لحظه اى از بندگى حق و خدمت به خلق دريغ نمى ورزد و با تمام سلول هاى وجودش و رگ و پى و اعضا و جوارحش و دل شيدا و عاشقش و جان واله و حيرانش و زبان گويايش و درون باحالش و سينه ى سوزانش و پوست و گوشت و استخوانش و همه ى هستى اش ، خاضعانه و خاشعانه ، روزانه و شبانه در پيشگاه محبوب ازلى و ابدى به عنوان توسّل و تمسّك به رحمت سرمدى عرضه مى دارد :

ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكى و خدايى *** نروم جز به همان ره كه توام راه نمايى
همه درگاه تو جويم همه از فضل تو پويم *** همه توحيد تو گويم كه به توحيد سزايى
تو حكيمى تو عظيمى تو كريمى تو رحيمى *** تو نماينده ى فضلى تو سزاوار ثنايى
برىّ از رنج و گدازى برىّ از درد و نيازى *** برىّ از بيم و اميدى برىّ از چون و چرايى
نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجى *** نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نيايى
همه عزّى و جلالى همه علمى و يقينى *** همه نورى و سرورى همه جودى و جزايى
همه غيبى تو بدانى همه عيبى تو بپوشى *** همه بيشى تو بكاهى همه كمّى تو فزايى
« أحَدٌ ليسَ كَمِثْلِه » « صَمَدٌ لَيْسَ لَهُ ضِد » *** « لِمَنِ الْمُلْك » تو گويى كه مر آن را تو سزايى
لب و دندان « سنايى » همه توحيد تو گويد *** مگر از آتش دوزخ بودش روى رهايى(4)

انسان با انتخاب صراط مستقيم و هدايت قويم الهى و عمل به تكاليف و وظايف و رعايت حلال و حرام و خدمت به خلق خدا ، بنا به فرموده ى قرآن مجيد از اجر عظيم ، اجر غير ممنون ، اجر كريم ، اجر كبير ، رضاى حق ، خلود در بهشت كه همه و همه رحمت خدا نسبت به اوست بهره مند مى شود .

رحمت خدا

انسان اگر در طول مسير زندگى به سبب جهل يا غفلت يا نسيان يا عاملى ديگر دچار خطا و عصيان شود ، با بازگشت به حق و توسل به توبه و انابه و جبران خطا و گناه به صورتى كه دستور داده شده ، يقيناً مورد عفو و آمرزش و مغفرت و رحمت حق قرار مى گيرد . به خصوص اگر توبه و انابه ى او همراه با دعاى كميل در شب جمعه شود ، شبى كه شب رحمت است و شبى كه با خواندن دعاى كميل ، نازل شدن باران غفران و عفو و رحمت پروردگار مهربان و خداى ستوده ى صفات ، حتمى و قطعى است . ( قُل يا عِبادِىَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفورُ الرَّحيمُ )(5) .
« اى بندگانم ، اى كسانى كه بر خود اسراف روا داشتيد ، از رحمت خدا مأيوس و نااميد مشويد ، يقيناً خدا همه ى گناهان را مى آمرزد ، مسلماً او بسيار آمرزنده و مهربان است » .
آياتى كه در قرآن به جملات ملكوتى و عبارات عرشى مانند : ( إِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحيمٌ )(6) ، ( وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبادِ )(7) ، ( وَاللّهُ يَدْعوا إِلَى الجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ )(8) ، ( أَنَّ اللّهَ غَفورٌ حَليمٌ )(9) ، ( وَاللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ )(10) ، ( وَاللّهُ ذو الفَضْلِ الْعَظيمِ )(11) ، ( إِنَّ اللّهَ كانَ عَفُوّاً غَفوراً )(12) ، ( إِنَّ اللّهَ كانَ تَوّاباً رَحيماً )(13) ، ( وَهُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمينَ )(14) ، ( إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ )(15) ، ختم مى شود فراوان است . با توجه به عمق اين آيات ، روى آوردن به سوى حضرت حق و توبه از گناه و جبران عصيان و خطا ، واجب و نااميدى از رحمت حضرت او حرام و گناه كبيره است .

روايات باب رحمت

ابوسعيد خدرى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت كرده : چون مؤمنان گنهكار را به دوزخ برند ، آتش بر آنان سرد شود تا بيرونشان آورند ، آنگاه از طرف حضرت اللّه به فرشتگان خطاب آيد : اينان را به فضل و رحمت من به بهشت درآوريد كه درياى مرحمت من و امتنان و لطفم بى كران و فضل و احسانم بى پايان است .
از اهل بيت (عليهم السلام) روايت است كه : چون روز قيامت برپا شود ، حق تعالى اهل ايمان را در يك نقطه جمع كند و خطاب فرمايد : من از حقوقى كه در ذمّه ى شما دارم گذشتم ، شما هر حقّى در ذمّه ى يكديگر داريد بگذريد تا به بهشت درآييد .
در روايت آمده : وقتى روز قيامت شود ، بنده اى از اهل ايمان را حاضر كنند ، خطاب رسد : بنده ى من نعمتم را سربار معصيت ساختى و چندان كه نعمت را بر تو افزودم تو بر عصيان افزودى . بنده از خجلت معصيت سر در پيش افكند . از پيشگاه رحمت خطاب رسد : اى بنده ى من سر بردار كه همان ساعت كه معصيت مى كردى تو را آمرزيدم و قلم عفو بر آن كشيدم . و نيز روايت شده : بنده اى را نزديك آرند ، آن بيچاره به خاطر گناه بسيار سر به زير اندازد و از شرمسارى به گريه درآيد ، از درگاه عزت و رحمت خطاب رسد : آن روز كه گناه مى كردى و مى خنديدى تو را شرمسار نساختم ، امروز كه سر شرمسارى و خجلت به پيش انداخته اى و گناه نمى كنى و زارى و گريه مى آورى چگونه تو را عذاب كنم ، گناهت را بخشيدم و اجازه ى درآمدن به جنت را به تو مرحمت كردم .
از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده : خدا را صد رحمت است ، از آن صد رحمت يكى را در دنيا جلوه داد و در ميان بندگان پراكنده كرد و نود و نه ديگر را در خزانه ى احسان خود نگاه داشت تا در آخرت آن يك را به اين نود و نه اضافه كند و بر بندگان نثار فرمايد(16) .

از رئيس محدثين ، حديث شناس كم نظير ، حضرت صدوق ، از يكى از امامان معصوم روايت شده كه : چون قيامت برپا شود ، رحمت واسعه ى الهى چنان جلوه كند و از گناهكاران فوج فوج بيامرزد كه شيطان رانده شده ، در عفو خدا به طمع افتد !! در روايتى بسيار مهم آمده : چون بنده ى مؤمن را در قبر گذارند و سر قبر را بپوشانند و دوستان و رفيقان برگردند و او را در كنج لحد تنها گذارند ، حضرت عزت از روى لطف و رحمت به او خطاب كند : بنده ى من در اين تاريكى تنها ماندى و آنان كه به خاطر خوشنودي شان معصيت مرا كردى و رضاى آنان را به رضاى من برگزيدى از تو جدا شدند و تو را تنها گذاشتند و رفتند ، امروز تو را به رحمت واسعه ى خود بنوازم چنان كه خلايق تعجب كنند . پس به فرشتگان خطاب شود : اى فرشتگان من ! بنده ام غريب و بى كس و بى ياور و دور از وطن است اكنون در اين لحد مهمان من است ، برويد او را يارى كنيد و درى از بهشت به رويش بگشاييد و انواع رياحين و طعام نزدش حاضر كنيد و پس از آن او را به من واگذاريد كه مونس او تا قيامت خواهم بود(17).

داستان هايى از رحمت
در روايتى آمده : چون روز قيامت شود ، عبد را به جايگاه حساب درآورند ، و نامه ى عمل او را كه پر از گناه است به دست چپ وى دهند . عبد وقت گرفتن نامه به خاطر عادتى كه در دنيا داشته « بسم اللّه » به زبان جارى كند و با خواندن خدا به رحمت ، نامه را بستاند ، چون بگشايد آن را سپيد يابد و هيچ نوشته اى در آن نامه به نظرش نيايد ، گويد : اينجا نوشته اى نيست تا بخوانم . فرشتگان گويند :
در اين نامه سيئات و خطاهايت نوشته بود ، ولى به بركت اين آيه زايل شد و حضرت عزت از تو گذشت(18) .

عيسى و گناهكار
در روايات آمده : روزى عيسى با جمعى از حواريون به راهى مى گذشت ، ناگاه گنهكارى تباه روزگار كه در آن زمان به فسق و فجور معروف و مشهور بود آنان را بديد ، آتش حسرت در سينه اش افروخته شد ، آب ندامت از ديده اش روان گشت ، تيرگى روزگار و تاريكى حال خود را معاينه ديد ، آه جگر سوز از دل پرخون بركشيد و با زبان حال گفت :
يا رب كه منم دست تهى چشم پرآب *** جان خسته و دل سوخته و سينه كباب
نامه سيه و عمر تبه ، كار خراب *** از روى كرم به فضل خويشم درياب
پس با خود انديشيد كه هر چند در همه ى عمر قدمى به خير برنداشته ام و با اين آلودگى و ناپاكى قابليت همراهى با پاكان را ندارم ، اما چون اين گروه دوستان خدايند ، اگر به مرافقت و موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود ; پس خود را سگ اصحاب ساخت و بدنبال آن جوانمردان فريادكنان مى رفت . يكى از حواريون باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره ى شهر و مشهور دهر بود ديد كه به دنبال ايشان مى آيد ، گفت : يا روح اللّه ! اى جان پاك ! اين مرده دل بى باك را كجا لياقت همراهى با ماست و بودن اين پليد ناپاك از پى ما در كدام مذهب رواست ؟ او را از ما بران تا ما را دنبال نكند و از همراهى ما جدا شود كه مبادا شومى گناهانش دامن زندگى ما را بگيرد !! عيسى (عليه السلام) در انديشه شد تا به آن شخص چه گويد و چگونه عذر او را بخواهد ، كه ناگاه وحى الهى در رسيد : يا روح اللّه ! دوست خودپسند و دچار پندار خود را بگوى تا كار از سر گيرد ، كه هر عمل خيرى تا امروز از او صادر شده به خاطر نظر حقارتى كه به آن مفلس انداخت از ديوان و دفتر عمل او محو كرديم و آن فاسق گناهكار را بشارت ده كه به آن حسرت و ندامت كه به پيشگاه ما پيش آورد ، مسير توفيق به روى او گشوديم و دليل عنايت را در راه هدايت به حمايت او فرستاديم(19) .

جوان گناهكار
ملا فتح اللّه كاشانى در تفسير « منهج الصادقين » ، و آيت اللّه كلباسى در كتاب « انيس الليل » نقل كرده اند : در زمان مالك دينار جوانى از زمره ى اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت ، مردم به خاطر آلودگى او جنازه اش را تجهيز نكردند ، بلكه در مكان پستى و محلّ پر از زباله اى انداختند و رفتند . شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند : بدن بنده ى ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن . عرضه داشت : او از گروه فاسقان و بدكاران است ، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديت شد ؟ جواب آمد : در وقت جان دادن با چشم گريان گفت : يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ .
« اى كه دنيا و آخرت از اوست ، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت » .
مالك ! كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم ؟ و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم ؟ (20)

دعاى مستجاب
در زمان منصور بن عمار كه از زمره ى عارفان و اهل حال بود ثروتمندى مجلس معصيتى آراست ، چهار درهم براى خريد وسائل پذيرايى به غلامش داد و او را روانه بازار كرد . غلام در راهى كه به سوى بازار مى رفت به مجلس منصور بن عمار گذشت ، گفت : بايستم و گوش فرا دهم كه منصور بن عمار چه مى گويد ؟ شنيد منصور براى فردى تهى دست از مجلسيان خود چيزى طلب مى كند و مى گويد : كيست كه چهار درهم انفاق كند تا چهار دعا در حق او كنم ؟ غلام پيش خود گفت : چيزى بهتر از اين نيست كه چهار درهم را به جاى خريد طعام و شراب براى اهل معصيت به او دهم تا در حق من چهار دعا كند . چهار درهم را به منصور پرداخت و گفت : چهار دعا در حق من كن . منصور گفت : به چه امورى نسبت به تو دعا كنم ؟ دعايت را بيان كن . گفت : اول : دعا كن كه خدا مرا از اسارت بندگى و بردگى نسبت به اربابم آزاد كند . دوم آن كه : خواجه مرا توفيق توبه عطا فرمايد . سوم آن كه : عوض اين چهار درهم انفاق شده را به من عطا كند . چهارم آن كه : مرا و خواجه ام و اهل مجلس خواجه ام را مورد آمرزش قرار دهد . منصور ، چهار دعا كرد و غلام با دست تهى به سوى خواجه بازگشت .
خواجه گفت : كجا بودى ؟ غلام گفت : اى خواجه ! چهار درهم دادم و چهار دعا خريدم . خواجه گفت : چهار دعا كدام است ؟ غلام گفت : دعاى اول اين كه : از قيد بردگى آزاد شوم . خواجه گفت : تو در راه خدا آزادى . دوم آن كه : تو اى خواجه توفيق توبه از گناه يابى . خواجه گفت : توبه كردم . سوم آن كه : خدا عوض چهار درهم را به من عطا فرمايد . خواجه چهار درهم به او داد . چهارم آن كه : خداى مهربان من و تو و اهل مجلس را بيامرزد . خواجه گفت : آنچه بر عهده ى من بود بجا آوردم ، آمرزش من و تو و اهل مجلس از عهده ى من بيرون است . خواجه شبانه در عالم رؤيا صداى هاتفى را از جانب حق شنيد كه : اى بنده ! تو با اين فقر و مسكنت به وظيفه ى خود رفتار كردى ، حاشا به كرم ما كه با وجود كرم بى پايان به وظيفه ى خود عمل نكنيم ، ما تو را و غلامت و تمام اهل مجلس را آمرزيديم .

ورود بر خداى كريم
مردى حكيم از گذرگاهى عبور مى كرد ، ديد گروهى مى خواهند جوانى را به خاطر گناه و فساد از منطقه بيرون كنند و زنى از پى او سخت گريه مى كند . پرسيدم اين زن كيست ؟ گفتند : مادر اوست . دلم رحم آمد ، از او نزد جمع شفاعت كردم و گفتم : اين بار او را ببخشيد ، اگر به گناه و فساد بازگشت بر شماست كه او را از شهر بيرون كنيد . حكيم مى گويد : پس از مدتى به آن ناحيه بازگشتم ، در آنجا از پشت در صداى ناله شنيدم ، گفتم شايد آن جوان را به خاطر ادامه ى گناه بيرون كردند و مادر از فراق او ناله مى زند . در زدم ، مادر در را باز كرد ، از حال جوان جويا شدم . گفت : از دنيا رفت ولى چگونه از دنيا رفتنى ؟ وقتى اجلش نزديك شد گفت : مادر همسايگان را از مردن من آگاه مكن ، من آنان را آزرده ام و آنان مرا به گناه شماتت و سرزنش كرده اند ، دوست ندارم كنار جنازه ى من حاضر شوند ، خودت عهده دار تجهيز من شو و اين انگشتر را كه مدتى است خريده ام و بر آن « بسم اللّه الرحمن الرحيم » نقش است با من دفن كن و كنار قبرم نزد خدا شفاعت كن كه مرا بيامرزد و از گناهانم درگذرد . به وصيتش عمل كردم ، وقتى از دفنش برمى گشتم گويى شنيدم : مادر برو آسوده باش ، من بر خداى كريم وارد شدم(21) .

توبه بدنبال توبه
عطار در « منطق الطير » روايت مى كند : مردى پس از گناه روى گناه و كثرت معصيت توفيق توبه يافت ، پس از توبه بر اثر غلبه ى هواى نفس دچار معصيت شد ، بار ديگر توبه كرد ولى توبه ى خود را شكست و گرفتار گناه شد تا جايى كه به عقوبت و جريمه و مكافات و كيفر بعضى از گناهانش مبتلا شد و به اين حقيقت آگاهى پيدا كرد كه عمرش را به بى حاصلى تباه كرده و نزديك به رحلت شده به خيال توبه افتاد ، ولى از خجالت و شرمسارى روى توبه نداشت و چون دانه ى گندم روى تابه ى سرخ شده از آتش در سوز و گداز بود ، تا وقت سحر از منادى غيبى شنيد : اى گنهكار خداى مهربان مى فرمايد : چون اول توبه كردى تو را بخشيدم ، وقتى توبه شكستى در حالى كه مى توانستم از تو انتقام بگيرم مهلتت دادم تا توبه كردى و توبه ات را پذيرفتم تا بار سوم كه توبه شكستى و خود را در معصيت غرق كردى ، اكنون اگر به خيال توبه هستى توبه كن كه توبه ات را مى پذيرم(22) .

دعاى راه گم كرده را پاسخ مى دهند
عطار در « منطق الطير » روايت مى كند : شبى حضرت روح الامين در سدرة المنتهى قرار داشت ، شنيد از جانب خداى مهربان نداى لبيك مى آيد ، ولى ندانست اين لبيك در جواب كيست . خواست شايسته ى شنيدن لبيك را بشناسد ، در تمام آسمان و زمين كسى را نيافت . ملاحظه كرد از پيشگاه حضرت حق پياپى جواب لبيك مى رسد . دوباره نظر كرد اثرى از چنان بنده اى كه سزاوار مقام جواب باشد نيافت ، عرضه داشت : الهى ! مرا به سوى بنده اى كه پاسخ ناله اش را مى دهى راهنمايى كن . خطاب رسيد : به خاك روم نظر انداز . نظر كرد ديد بت پرستى در بتخانه ى روم در حالى كه چون ابر بهار مى گريد بتش را صدا مى زند . جبرئيل از مشاهده ى اين واقعه در جوش و خروش آمد ، عرضه داشت : حجاب از برابرم برگير ، كه چگونه است كه بت پرستى بت خود را ستايش مى كند و او را به زارى مى خواند و تو از روى لطف و رحمت جوابش را مى گويى ! خطاب رسيد : بنده ام دلش سياه شده به اين خاطر راه را گم كرده ، ولى چون مرا از كيفيت راز و نيازش خوش آمد جواب مى گويم و به پاسخش لبيك مى سرايم تا به اين وسيله راه را پيدا كند . در آن هنگام زبان او به خواندن خداى مهربان گشوده شد !! (23)

تغيير نام از دفتر تيره بختان به ديوان نيك بختان
صاحب « تفسير فاتحة الكتاب » كه يكى از مهم ترين كتابهاى عرفانى و علمى است و به قلم يكى از دانشمندان پس از عصر فيض كاشانى نوشته شده روايت مى كند : در بنى اسرائيل عابدى بود دامن انقطاع از صحبت خلق درچيده و سر عزلت در گريبان خلوت كشيده بود . چندان رقم طاعت و بندگى در اوراق اوقاتش ثبت كرده بود كه فرشتگان آسمانها او را دوست گرفتند و جبرئيل كه محرم اسرار پرده ى وحى بود در آرزومندى زيارت و ديدار او از حضرت حق درخواست نزول از دايره ى افلاك به مركز خاك نمود . فرمان رسيد : در لوح محفوظ نگر تا نامش را كجا بينى . جبرئيل نظر كرد نام عابد را مرقوم در دفتر تيره بختان ديد ، از نقشبندى قضا شگفت زده شد ، عنان عزيمت از ديدار وى باز كشيد و گفت : الهى ! كسى را در برابر حكم تو طاقت نيست و مشاهده ى اين شگفتى ها را قوت و نيرو نمى باشد . خطاب رسيد : چون آرزوى ديدن وى را داشتى و مدتى بود كه دانه ى اين هوس در مزرعه ى دل مى كاشتى اكنون به ديدار او برو و از آنچه ديدى وى را آگاه كن . جبرئيل در صومعه ى عابد فرود آمد ، او را با تنى ضعيف و بدنى نحيف ديد ، دل از شعله ى شوق سوخته و سينه از آتش محبت افروخته ، گاهى قنديلوار پيش محراب طاعت سوزناك ايستاده و زمانى سجّادوار از روى فروتنى به خاك تضرّع و زارى افتاده . جبرئيل بر وى سلام كرد و گفت : اى عابد ! خود را به زحمت مينداز ، كه نام تو در لوح محفوظ داخل صحيفه ى تيره بختان است . عابد پس از شنيدن اين خبر چون گلبرگ تازه كه از وزش نسيم سحرى شكفته شود ، لب خندان كرد و چون بلبل خوش نوا كه در مشاهده ى گل رعنا نغمه ى شادى سرايد زبان به گفتن « الحمد للّه » به حركت آورد . جبرئيل گفت : اى پير فقير ! با چنين خبر دلسوز و پيام غم اندوز تو را ناله ى « انّا للّه » بايد كرد نعره ى « الحمد للّه » ميزنى ؟! تعزيت و تسليت روزگار خود مى بايد داشت ، نشانه ى تهنيت و مسرّت اظهار مى كنى !!
پير گفت : از اين سخن درگذر كه من بنده ام و او مولا ، بنده را با خواهش مولا خواهشى نباشد و در پيش ارادت او ارادتى نماند ، هرچه خواهد كند ، زمام اختيار در قبضه ى قدرت اوست ، هرجا خواهد ببرد ، عنان اقتدار در كف مشيت اوست هرچه خواهد كند ، « الحمد للّه » اگر او را براى رفتن به بهشت نمى شايم ، بارى براى هيمه ى دوزخ به كار آيم !
جبرئيل را از حالت عابد رقت و گريستن آمد ، به همان حال به مقام خود بازگشت . فرمان حق رسيد در لوح نگر تا ببينى كه نقاش ( يَمْحُوا اللّهُ ما يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ )(24) چه نقش انگيخته و صورتگر ( وَيَفْعَلُ اللّهُ ما يَشاءُ )(25) چه رنگ ريخته ؟
جبرئيل نظر كرد نام عابد را در ديوان نيك بختان ديد . وى را حيرت دست داد ، عرضه داشت : الهى در اين قضيه چه سرّى است و در تبديل و تغيير مُجرمى به مَحرمى چه حكمت است ؟
جواب آمد : اى امين اسرار وحى و اى مهبط انوار امر و نهى ، چون عابد را از آن حال كه نامزد وى بود خبر كردى نناليد و پيشانى جزع بر زمين نماليد ، بلكه قدم در كوى صبر گذاشت و به حكم قضاى من رضا داد ، كلمه ى « الحمد للّه » بر زبان راند و مرا به جميع محامد خواند ، كرم و رحمتم اقتضا كرد كه به بركت گفتار « الحمد للّه » نامش را از گروه تيره بختان زدودم و در زمره ى نيك بختان ثبت كردم(26) .
الهى رحمتت درياى عامست *** وز آنجا قطره اى ما را تمام است
اگر آلايش خلق گنهكار *** در آن دريا فرو شويى به يكبار
نگردد تيره آن دريا زمانى *** ولى روشن شود كار جهانى
خداوندا ! همه سر گشتگانيم *** به درياى گنه آغشتگانيم
زسر تا پا همه هيچيم در هيچ *** چه باشد بر همه هيچيم بر هيچ
همه بيچاره مانده پاى بر جاى *** بر اين بيچارگىّ ما ببخشاى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نشانه هايى از او : 1 / 174 .
2 ـ نشانه هايى از او : 2 / 92 .
3 ـ نحل : 69 .
4 ـ سنايى غزنوى ، ديوان اشعار ، در هجاى معجزه ( بعض ابيات ) .
5 ـ زمر : 53 .
6 ـ بقره : 173 ، 182 ، 192 ، 199 ; مائده : 39 .
7 ـ بقره : 207 ; آل عمران : 30 .
8 ـ بقره : 221 .
9 ـ بقره : 235 .
10 ـ بقره : 105 .
11 ـ بقره : 105 .
12 ـ نساء : 43 .
13 ـ نساء : 16 .
14 ـ يوسف : 64 .
15 ـ نجم : 32 .
16 ـ محجة البيضاء : 8 / 384 ، باب في سعة رحمة اللّه .
17 ـ روايات باب رحمت خداى متعال به طور مفصل در بحار الانوار : 7 / 286 ، باب 14 ما يظهر من رحمته تعالى فى القيامة ، و محجة البيضاء : 8 / 383 ، باب فى سعة رحمة اللّه ، و كتاب تفسير فاتحة الكتاب و تفاسير قرآن نقل شده است .
18 ـ تفسير فاتحة الكتاب : 74 .
19 ـ تفسير فاتحة الكتاب : 63 .
20 ـ انيس الليل : 45 .

21 ـ تفسير روح البيان : 1 / 337 .
22 ـ انيس الليل : 45 .
23 ـ انيس الليل : 46 .
24 ـ رعد : 39 .
25 ـ ابراهيم : 27 .
26 ـ تفسير فاتحة الكتاب : 107 .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page