شماره ى گياهان و عدد نباتات و فعل و انفعالات آنها و انواع ويتامين هايى كه در وجودشان است و نقشى كه در بقاى حيات و در زندگى انسانها به عهده دارند را كسى جز خدا كه به وجود آورنده ى آنهاست نمى داند .
از آنجا كه نباتات و گياهان جزئى از « كل شىء » هستند و رحمت الهيه ، ظاهر و باطن همه ى آنها را فرا گرفته است ، به گوشه اى از وجود آنها و نقشى كه در خيمه ى حيات براى بقاى موجودات به عهده دارند اشاره مى شود . در هوا مقدارى محدود گاز و اكسيژن موجود است . اكسيژن ، ماده اى است حياتى كه حرارت غريزى بدن انسان ها و حيوانات و همه ى جانداران به آن بستگى دارد و زندگى انسان و حيوان بدون آن ممكن نخواهد بود . هنگام نفس كشيدن مقدارى اكسيژن وارد ريه ها مى شود و با خون تركيب مى گردد و دستگاه پخش خون آن را به قسمت هاى مختلف بدن مى رساند . اكسيژن ، غذا را در سلول هاى گوناگون بدن با حرارتى ضعيف ، آهسته و آرام مى سوزاند و حرارت غريزى را به وجود مى آورد . در اثر احتراق غذا گازهاى زهرآگينى به نام « كربونيك » ايجاد مى شود ، اين گاز در بازگشت مجدد خون به ريه ها با خون داخل آنها شده و از راه تنفس بيرون رفته جزء هوا مى شود . كار همه ى جانداران همين است كه اكسيژن هوا را مى گيرند و گاز كربونيك تحويل مى دهند .
در اينجا پرسشى پيش مى آيد كه :
چرا اكسيژن هوا تمام نمى شود ، چرا كه مقدارش محدود و معين بوده و در اثر تنفس ميلياردها انسان و جاندار ديگر در هزاران سال بايد تمام شده باشد .
هر فردى از انسان در 24 ساعت در ضمن تنفس به طور معمول 250 گرم كربن خالص از ريه بيرون مى دهد . اگر مجموع افراد بشر را فرضاً سه ميليارد بدانيم در ظرف يك سال دويست و هفتاد و سه ميليون و هفتصد و پنجاه هزار تن كربونيك كه گازى سمّى است توليد مى كنند و تقريباً برابر همين مقدار را جانوران در ضمن تنفس ايجاد مى كنند . اين گاز سمّى كه دم بدم به طور تصاعد افزوده مى شود به كجا مى رود؟ اگر در هوا موجود است بايد تعادلش با اكسيژن بهم بخورد ، زيرا اكسيژن پيوسته در حال كم شدن و كربن در حال افزايش است . پس چرا انسانها و جانداران همگى زنده مانده اند و به كام مرگ نيفتاده اند ؟!
پاسخ اين سؤال اين است كه :
رحمت الهيه اين مشكل را به آسانى حل كرده و با آسان ترين راه ، انسان ها و جانداران را از خطر مرگ بار اين گاز نجات داده است . او سلسله اى بر موجودات زنده ى اين جهان افزوده كه شماره اشان براى كسى معلوم نيست . و تنفس كننده هاى زنده ى ديگرى را ايجاد كرده كه تنفس آنها درست بر خلاف نفس كشيدن جانداران است . آنها وقتى نفس مى كشند كربن را از هوا مى گيرند و اكسيژن تحويل مى دهند ، در نتيجه تعادل را ميان اين دو گاز هوا برقرار مى كنند . اين موجودات زنده و خدمتگذاران ديرينه سلسله ى گياهان هستند . گياه ، عمل كربن گيرى را از هوا به وسيله ى برگ هاى خود انجام مى دهد و كربن را در تنه ى خود نگاه مى دارد و اكسيژن را در هوا ارسال مى كند . به همين خاطر بخش مهم وجود گياهان از كربن است . بر اساس آيات قرآن و كلام ملكوتى امام عاشقان و امير مؤمنان در دعاى كميل ، رحمت الهي هر برگى را فرا گرفته كه اينگونه بساط حيات را از خطر نابودى حفظ مى كند و آثار رحمت فراگير حضرت حق در تنه ، شاخه ، برگ ، شكوفه ها و گل هاى گياهان با چشم سر قابل مشاهده است . آن كه نمى بيند بيمار است و آن كه تدبر نمى كند دچار سرطان جهل و غفلت است . انسان ، با عقل و شعور خدا داده ، از انواع سبزيجات و حبوبات و ميوه جات براى سلامت بدن و رفع گرسنگى و لذت بردن و ادامه ى حيات استفاده مى كند و اين مجموعه ، در كارگاه عظيم بدن او ، به آنچه كه مورد نياز بدن است از قبيل : رنگ ، استخوان ، پوست ، عصب ، پى ، رگ ، خون ، مو ، ناخن ، انرژى ، حرارت و . . . به سبب رحمت الهى تبديل مى شود .
چشم دل باز كن كه جان بينى *** آنچه ناديدنى است آن بينى
گر به اقليم عشق روى آرى *** همه آفاق گلسِتان بينى
بر همه اهل آن زمين به مراد *** گردش دور آسمان بينى
آنچه بينى دلت همان خواهد *** آنچه خواهد دلت همان بينى
بى سر و پا گداى آنجا را *** سر به ملك جهان گران بينى
هم در آن پابرهنه قومى را *** پاى بر فرق فرقدان بينى
هم در آن سر برهنه جمعى را *** بر سر از عرش سايبان بينى
گاه وجد و سماع هر يك را *** بر دو كون آستين فشان بينى
دل هر ذره را كه بشكافى *** آفتابيش در ميان بينى
هرچه دارى اگر به عشق دهى *** كافرم گر جُوى زيان بينى
جان گدازى اگر به آتش عشق *** عشق را كيمياى جان بينى
از مضيق جهات در گذرى *** وسعت ملك لا مكان بينى
آنچه نشنيده گوش آن شنوى *** و آنچه ناديده چشم آن بينى
تا بجايى رساندت كه يكى *** از جهان و جهانيان بينى
با يكى عشق ورز از دل و جان *** تا به عين اليقين عيان بينى
كه يكى هست و هيچ نيست جز او *** « وحده لا إله إلاّ هو »(1)
---------------------------------------------------------------
1 ـ نشانه هايى از او : 88 ـ 133 .