بدعت آن است كه چيزي را در دين وارد كنند كه در دين نيست و يا چيزي را كهكتاب و سنّت حرام كردهاند، حلال كنند، و يا آن چه را حلال كردهاند، حرام بدانند. به اينعمل از جهت تازه و نو بودن بدعت ميگويند.
بدعت هاي اهل كتاب
هر پيامبري را كه خداوند براي بندگانش ميفرستاد و با آنان دين و احكام ميآورد،پس از وفات و غيبت آن پيامبر مدت كمي نميگذشت كه شياطين سودجود و فرصتطلب، به عنوانهاي مختلف، احكام آن دين را تحريف و تغيير ميدادند و بدعت هايي رادر آن ميگذاشتند و به نحوي آن بدعتها را توجيه ميكردند، و اصطلاحات فريبندهاي رابه كار ميبردند، مانند مصلحت، اهم و مهم، مقتضي زمان، و از اين قبيل واژه هايي كهميتوان به وسيلة اين واژهها متدينان بي خرد را اغوا كرد، چنان كه آيات قرآني به اين امركراراً اشاره ميفرمايد: «يحرفون الكلم عن مواضعه».
اين بدعتها و تحريفها را به گونهاي وارد ميكردند، كه نه تنها در احكام و شرايعدين بلكه در مسائل اعتقادي نيز انحراف و بدعت ايجاد ميشد مانند: عيسي پسر خدا، وعزير پسر خدا و تثليت و سه گانه بودن خدا كه آيات فراواني در اين زمينه، ضمن اشاره بهاهل كتاب و رد كردن اين اعتقادات، آنان را به كافر بودن محكوم ميكند.
بدعتهاي خلفاي فاسد
همواره شياطين هر زمان، اين شيوة شيطاني را تعقيب كردند تا زماني كه خداوند دين اسلام را (كه برترين اديان الهي است) به توسط بهترين برگزيدگانش محمد بنعبدالله(ص) فرستاد و آشكار نمود. حضرت رسول(ص) پس از اين همه، تلاش و تحملرنج و مشقّت، دين مقدس اسلام را در ميان مردم ترويج كرد و به دستور مؤكد خداوند،خليفه و جانشين پس از خود را منصوب نمود. اما هنگامي كه چشم از دنياي فاني بربستو هنوز آب غسل بدن مباركش به كفن خشك نشده و بدن مطهر آن حضرت دفن نشدهبود، حراميان منافق و سود جويان فرصت طلب، در خفا گرد هم آمدند و نص حكم خداوندرا تحريف كردند؛ يعني، خلافت امير مؤمنان(ع) را كه خداوند تعيين كرده بود و آية تبليغولايت را براي اوّلين آيه تحريف كردند و آن را خليفه اختراع كردند، سپس احكام الهي رايكي پس از ديگري، تحريف كردند؛ چنان كه بعد دومين آيه، آية ارث بود كه تحريفكردند و ابوبكر دروغي را به رسول خدا(ص) نسبت داد و گفت: ما گروه پيامبران بربازماندگان، ارثي نميگذاريم و آنچه كه از ما بماند از آن بيت المال است.
فخر رازي در تفسير خود، ذيل آية مزبور، بر اين حديث چندين اشكال وارد ميكندو ميگويد: «بماند كه اين گفتة ابوبكر خلاف نصّ قرآن است... اضافه بر آن پيغمبر(ص)يك فرد حكيم و دانا است، هرگز سخن بيهوده و بي ربط نميگويد و مسئلة ارثپيغمبر(ص) به ابوبكر مربوط نيست. چگونه پيامبر(ص) به كسي چيزي بگويد كه با اوربطي ندارد، در حالي كه كساني مربوط به ارث بودند، مانند ابن عباس و حضرتاميرمومنان(ع) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) كه اينان از عقلا و دانايان بودند كه اگر بنا بود پيغمبردربارة ارث چيزي بگويد، به طريق اولي' به اينان ميگفت، در حالي كه پيامبر خدا(ص) بهآنها چيزي نگفته بود.»
آري از اين قبيل بدعتها و انحرافها در دين از جانب مدعيان خلافت غاصباندر دين وارد آورند كه زمينه را چنان براي يزيد بن معاويه هموار كرد كه بسيار آسان نه تنها غصب خلافت نمود بلكه شتاب زده مبادرت به تحريف و بدعت در احكام دين مقدساسلام كرد.
مبارزه با بدعت گذاران واجب است
آري، بني اميه در واقع يزيد را براي از بين بردن دين اسلام و محو قرآن برايخلافت و حكومت برگزيده بودند. اما حضرت سيدالشهدا(ع) ، چنان در برابر ايندسيسهها و بدعتهاي بني اميه منفعل و بي تاب شده بود كه ديگر تاب قرار و سكوت رانداشت زيرا رسول خدا(ص) فرمود:«اءذا رأيتم أهل الريب و البدع من بعدي فاظهروا البرائةمنهم واكثروا من سبّهم والقول فيهم و الوقيعة و با هتوهم كيلا يطمعوا في الفساد فياءلاسلام و يحذّر هم النّاس و لايتعلمون من بدعهم يكتب الله لكم بذلك الحسنات و يرفعلكم به الدرجات في الآخره؛
هرگاه پس از من با گمراهان و بدعت گزاران در دين برخورد نموديد با صراحت وآشكارا با آنان مخالفت كنيد و از آنها برائت بجوييد و به آنان بدگويي گوييد و آنان رابيارزش كنيد و هر چه زشتي است به آنان نسبت دهيد، تا ميان مردم بي ارزش شوند ونتوانند در دين اسلام فساد ايجاد كنند و از آنان دوري و كنارهگيري كنند، بدعتهايشان رانياموزند كه خداوند براي هر كلمهاي كه بر آنان گوييد، حسناتي را ثبت خواهد نمود و برايآن، درجاتي را به شما خواهد افزود.»
افزايشهاي بدعتهاي يزيد
هر روز از گوشه كنار گزارش هايي دربارة تغيير احكام الهي و ناديده گرفتن ارزشهاي ديني ميرسيد؛ يك روز گزارش ميرسيد كه قصرنشينان يزيد، به دستور يزيدشراب را حلال كردهاند و روز ديگر حرام ديگري را مباح و حلال كردهاند و اگر فرد باايمانيپيدا ميشد و نهي از منكر ميكرد، با برخورد توجيه گرانة امويها روبه رو ميگرديد، و يا اورا تكفير و محكوم به مرگ ميكردند.
لذا حضرت سيدالشهدا(ع) بر اساس رد اين بدعتها و انحرافهاي ديني حركتجهادي خود را آغاز نمود، زيرا پيغمبر خدا(ص) فرموده بود:
«اءذا ظهرت البدع في اُمتي فليظهر العالم علمه و اءلّا فعليه لعنة الله و الملائكهالناس اجمعين؛ هرگاه بر امتم بدعتها آشكار شد، پس حتماً بر عالم باد كه علم خود راآشكار كند وگرنه لعنت خداوند و تمام فرشتگان و همة مردم بر او خواهد بود.»
و اين يك دستور الهي بر علما است.
امام حسين(ع) اهل بدعت را به مبارزه ميطلبد
شكي نيست كه مصداق بارز و برجستة «عالم» حضرت امام حسين(ع) بود، و لذا هنگامي كه خواست، حركت كند فرمود: «اءن كان دين محمد لم يستقم اءلّا بقتلي يا سيوففخذيني؛
اگر بنا باشد دين جدم(با اين دسيسهها سقوط ميكند) و برپانمي شود مگر بهريختن خون من، پس اي شمشيرها مرا دريابيد.»، پس آن حضرت در آغاز نامه هايي كهبه گوشه كنار بلاد فرستاد، مسلمانان را از بدعت هايي كه يزيد در دين وارد كرده بود، آگاهنمود و آنان را برحذر كرد، و در ضمن حركت و قيام خود، به آنان ابلاغ نمود كه ايمسلمانان من به جهاد با بدعت گزاران و دشمنان قسم خورده دين اسلام ميروم كه آنانقصد دارند، دين اسلام و قرآن را از بين ببرند.
امام حسين اهداف قيام خود را بيان ميكنند
امام به برادرش محمد بن حنفيّه نوشت كه بعضي از عبارات آن چنين است:
«واءني لم أخرج أشراً و لابطراً و لامفسد و اءنما خرجت لطلب اءلاصلاح في اُمةجدّي(ص) و أريد أن آمر به المعروف و أنهي عن منكر و أسير بسيرة جدي و أبي علي بنأبي طالب(ع) ؛
همانا من به قصد سركشي و خون ريزي و ظلم قيام نكردم بلكه براي اصلاح امتجدّم(ص) قيام كردم و قصدم امر به معروف و نهي از منكر بود و سيرة من همان روش جدمو پدرم علي(ع) است.»
سپس عزم بيت الله الحرام نمود كه در موسم حج دسيسههاي يزيد و بني اميه راكه دشمنان قسم خورده اسلام بودند، در جمع مسلمانان كه براي حج گرد آمدهاند، افشاكند. وقتي كه به مكه فرود آمد، بيانيه هايي را دربارة بدعتها و انحرافات در دين اسلام،صادر نمود و به هر كس كه ميرسيد، علم خود را در اين باره و رسوا كردن بني اميه ظاهرميكرد، آن گاه عمال بني اميه افشاگريهاي آن حضرت را براي يزيد بن معاويه گزارشكردند و يزيد هنگامي كه از حركت آن حضرت با خبر شد، سي نفر از شياطين بني اميه راكه سلاح، زير پوشش خود مخفي كرده بودند، مأمور كرد كه حضرت سيدالشهدا(ع) را بهقتل برسانند.
اگر چه به پردههاي كعبه آويزان باشد، حضرت از نقشة بني اميه مطلع شد و بهسوي مدينه حركت كرد، و بار ديگر به روضة جدّش رسول خدا(ص) رفت و اوضاع اسلام ومسلمانان را با قبر جدّ بزرگوارش در ميان گذاشت و مشغول دعا و نماز و راز و نياز شد. سربه سوي آسمان بلند كرد و عرض كرد: پروردگارا، اين قبر پيامبر تو محمد است و من فرزندپيغمبر تو هستم، خود از حال من باخبري، خودت ميداني كه من ميخواهم امر بهمعروف و نهي از منكر كنم، پروردگارا تو را به صاحب اين قبر قسم ميدهم، مرا به راهيكه رضاي تو و رسولت است، راهنمايي كني، سپس بسيار بگريست.
رسول خدا(ص) امام حسين علیه السلام را به جهاد با بدعتها ميفرستد
لحظاتي به خواب رفت، در عالم رؤيا خود را در آغوش جدّش رسول خدا(ص) ديدكه به او ميگويد:
«حبيبي يا حسين كأنّي أراكَ عن قريب مرمّلاً بدماك مذبوحاً بارض كربلا؛ فرزندمبرو به سوي شهادت، زود است تو را به خاك و خونت آغشته بنگرم....»
فرزندم تو بايد براي دين شهيد شوي، آن گاه از خواب بيدار شد به دستور جدّشرسول خدا(ص) بي درنگ عمل كرد و به حركت خود ادامه داد.
درخواستها كه از رفتن منصرف شود
در هر حالي كه بزرگان مدينه، هر كدام از باب نصيحت، حضرت را از رفتن به عراقمنع كردند، حضرت(ع) چون چيزي را ميديد و آنان نميديدند و اين بدعتها وانحرافات امويان را در اسلام بزرگ ترن خطر احساس ميكرد، برخورد با بدعت را ما فوقزندگي در دنيا ميديد.
لذا هر كدام را به يك نوع مجاب ميكرد و از آنان ميگذشت و به حركت خود ادامهداد، و شايد اگر آن حضرت(ع) به حركت خود ادامه نميداد، همة هستي اسلام از بينميرفت.
اهداف بني اميه از انتخاب يزيد براي خلافت
بني اميه با تلاش فراواني به وسيلة تبليغات وسيع، قداستي براي يزيد پديد آوردندو به گونهاي چهرة منحوس يزيد را، مقدس و والامقام نماياندند كه اگر يزيد، حكمي راصادر ميكرد، مردم بدون چون و چرا آن را باور ميكردند. او به جايي رسيده بود كهميتوانست تك تك احكام اسلام و ارزشهاي اسلام را يكي پس از ديگري مندرس ونابود كند، زيرا يزيد اين موقعيت چناني را از دو اهرم بزرگ به دست آورده بود:
1- اموال بيت المال را در اختيار داشت كه معاويه به مدّت چهل سال آن مالهايفراوان را ذخيره كرده بود و بي درنگ همة اين اموال در اختيار يزيد قرار گرفت و اوميتوانست با اين مال بسيار، هر كاري را كه اراده كند، انجام دهد؛
2- حقد و كينه و دشمنيهايي كه بني اميه از جنگ بدر در سينهها داشت، (همانطوري كه در دعاي ندبه آمده: أحقاداً بدرية و حنينيّة) دست به دست هم داده بود كه اسلامو مسلمانان را نابود كنند، اين دو امر نيرومند و قوي يزيد را بر عرشة قدرت و مقام، عليهدين اسلام و مسلمانان جرئت داده بود.
اين مطالب از حوادث حركت امام حسين(ع) به دست ميآيد، طبري در تاريخخود ميگويد: حضرت امام حسين(ع) در زمين بيضه، ميان دو لشكر، لشكر خود و لشكرحرّ بن يزيد بن رياحي پس از حمد و ثناي الهي فرمود: اي مردم حضرت رسول خدا(ص)فرمود: هر آن كس كه سلطان جائري را ببيند كه حرام خدا را حلال كند و پيمان خداوند رابشكند، و خلاف سنت دين رسول خدا عمل كند، و در ميان بندگان گناه ستم را رواج دهد،و آن كس عليه او كاري نكند و سخني در رّد او نگويد، اين حق خداوند است كه كيفر وعقاب او را با همان سلطان يك سان قرار دهد، اي مردم، همانا گروه بني اميه به پيرويشيطان رفتند و از اطاعت خداوند سرپيچي كردند و در دين خدا رخنه و فساد ايجاد كردند،و حدود الهي را تعطيل نمودند و اموال بيت المال را حيف و ميل كردند و حرام خدا را حلالكردند و من سزاوراتر از ديگران به امر خلافت هستم...
عزم راسخ آن حضرت براي مبارزه با بدعتها
و در كتاب حلية الأولياء نقل شده هنگامي كه لشكريان يزيد، صحراي كربلا را پركردند و جنگ قطعي شد، حضرت امام حسين(ع) رو كرد به اصحاب خود و فرمود: اوضاعرا چگونه ميبينيد! مردم دنيا از اسلام برگشتند و همه چيز واژگون و محيط دنيا مانندشوره زاري تلخ شده و چيزي از آن جز پس ماندهاي در چالهها و چراگاهي پس مانده باقينمانده، آيا نميبينيد به احكام دين حق عمل نميشود و از بدعتها و باطلها نهي وجلوگيري نميشود.... تا اين كه مومن به لقاء الله رغبت نمايد، سپس فرمود: «اءنّي لا أريالموت اءلّاسعادة و الحياة مع الظّالمين اءلّا برما؛ اكنون مرگ را جز سعادت و زندگي را با ستمگران جز بدبختي و خواري نميبينم.»
و در بحار نقل شده در روز عاشورا به حضرت ابا عبدالله(ع) گفته شد، به حكم عموزاده ات يزيد فرود آي تا از مرگ رهاي يابي، فرمود: نه به خدا قسم، هرگز دست ذلّت بهشما نميدهم و مانند بردهها فرار نخواهم كرد، سپس اين آيه را تلاوت كرد: *اءنّي عُذْتُبِرَبِّي وَرَبِّكُم مِن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ*؛
من به خداي آفرينندة من و شما و همة عالم، از شر هر كافر متكبري كه به روزحساب ايمان نميآورد، پناه ميبرم، و از او ياري ميطلبم.
سپس فرمود: مرگ با عزّت بهتر است از زندگي با ذلّت و اين ابيات را انشا نمود.
الموت خيراً من ركوب العارو العار أولي من دخول ناري
والله ماهذا و هذا جاري
با حوادث روز عاشورا و بعد از آن، اسارت اهل بيت(ع) پرده از چهرة جنايات يزيدبر كنار ميرود و از آن حوادث جريحه دار، شهادت علي اصغر(ع) است كه اگر علتشهادت علي اصغر طفل شير خوار حضرت سيدالشهدا (ع) هميشه تحقيق و بررسي شود،مطالب مهمي به دست ميآيد. كه واقعيتها را آشكار مينمايد.
شهادت علي اصغر علیه السلام بدعت گزاران را رسوا كرد
1- بني اميه به طوري براي يزيد و خلافتش تبليغ كرده بودند كه مسلمانان، يزيدرا خليفه به حق رسول الله ميدانستند. هر حكمي را صادر ميكرد، حكم خدا ميدانستند.شهادت علي اصغر تمام تبليغات دروغ را بر ملا و خنثي نمود.
2- مخالف يزيد را كافر و مهدور الدم ميدانستند، كه شهادت علي اصغر نقاباسلامي را از چهرة يزيد برطرف كرد و ثابت شد كه يزيد كافر است و دين اسلام از گزند اومصون باقي ماند.
3- هر كه بدعتهاي يزيد را نميپذيرفت، فوري از جهت مرتد شدن به قتلميرسيد، ولي شهادت علي اصغر ثابت كرد كه يزيد و طرف دارانش بويي از دين نبردهاندو او دشمن دين و بشريت است.
4- چنان بدعتها گسترده و بسيار بود كه رفته رفته بيم محو اسلام احساسميشد، و شهادت علي اصغر چنان يزيد را از ولايت بر اسلام نزد مردم ساقط كرد كه كسيديگر جرئت نميداشت، بگويد شراب خوردن به دستور يزيد حلال است، و يا بدعتديگري را مباح بداند.
5- اگر شهادت حضرت علي اصغر علیه السلام نبود، بيم آن بود كه خون همة شهدا از بين برود و بنياميه باقي بمانند و كسي ديگر سوگواري نكند، و ميگفتند، مردي، مردي را كشت و كشتهشد و تمام شد، ولي شهادت علي اصغر اين عذر را از مردم گرفت و ديگر براي مردمسخني نگذاشت، جز انزجار و تنفر وجدانها از بني اميه را افزود و نام يزيد را نزدوجدانهاي دوست و دشمن متنفّر و زجر آور نمود.
6- لذا هنگامي كه حضرت قنداقة حضرت علي اصغر علیه السلام را آورد، چنان لرزه به اندام قوم افتادكه نقل كردهاند: «كادالقوم أن يتفرّقوا؛ نزديك بود كه لشكر از هم بپاشد» و لذا عمر سعد كهدر تنگناي سختي قرار گرفته بود و از اين امر بسيار وحشت زده شد، ديگر نميتوانستكاري كند جز دستور به شهادت رساندن آن طفل را، هر چند در ظاهر تير به حلقوم طفلشيرخوار حسين پرتاب شد و او را شهيد نمود، ليكن در واقع عمر سعد دستور داد تير بهريشة كاخ نشينان بني اميه نشانه رود.
با همين تير، ريشة بني اميه و يزيد قلع و قمع شد و نقاب قداستي كه به وسيلة آنبراي انحراف دين و بدعت به چهره گذاشته بودند، شكافته شد، و چهرة حقيقي مخوسآنان برملا و آشكار كردند، آن گاه حقيقت موزيانه و شرير يزيد و بني اميه بر همه دنيابرملاشد.
كشانيدن يزيد براي محاكمه علني در مجلس شام
پس از رسوايي بني اميه و پس از آن كه بر همه، آشكار شد كه هدف يزيد و بنياميه از بدعت گذاشتن در دين، نابودي اسلام و محو آن بوده و يزيد و بني اميه دشمنانقسم خوردة قرآن و اسلامند اكنون نوبت محاكمة علني يزيد خليفه نماست، اين رسالت رابايد كسي بر عهده گيرد كه فوق العاده باشد و سختيها و مشقّتهاي طاقت فرسايي راتحمل كند. در اين رسالت دو مأموريت را بايد انجام دهد.
اول يزيد خليفه غاصب را به پشت ميز محاكمه جلب كند؛
دوم، او را به اقرار به ماهيت الحادي و مشرك بودن خود و اين كه هدف از ايجاداين بدعتها در دين اسلام جزء دشمني با دين اسلام و نابودي آن بوده، وادار كند.
اعترافات خليفة جنايت كار بر كفر الحاد و دشمني با اسلام
آن وقتي كه پارة تن حيدر كرّار با غرور و عزت، به يزيد نهيب زد كه يابن الطلقا تورا چه به دين، تو كسي هستي كه گوشت و پوست و استخوانت از خون شهداي اسلامروييده شده. تو كوچكتر از آني كه بتواني رخنه و انحراف در دين اسلام ايجاد كني، بداناي يزيد تو بازندهاي و آگاه باش كه برادرم حسين نقشههاي تو و هم دستانت را بر ملا كردتو و پيروانت از بين رفتيد، آن گاه خليفة بدعت گذار از كلمات آن عليا مخدره حضرتزينب كبرا(ع) دهشت زده و وحشت كرده، جام شراب را در ملاء عام برداشت و نوشيد، تافسق و فجور خود را با اين حركت آشكار كند، سپس به الحاد و مشرك بودن خود اعترافكرد و اشعار ابن زبعه را كه در جنگ احد به تلافي كشته شدههاي كفّار بدر گفته بود، بر زبانآورد:
لعبت هاشم با لملك فلا خبر جاء ولا وحيٌ نزل
ليت أشياخي بِبدر شهدواو يقولوا يا يزيد لا تشل
مردم اهل شام و اهل مجلس كه اكثر شاد و خرّم در آن مجلس بودند، شگفت زده ومبهوت با تعجب از حركات و اعتراف يزيد بر كفر و مشرك بودن خود، فرياد لعن بر يزيد وبني اميه سر دادند و همة بني اميه رسوا و ماهيت تمام بدعت گذاران بعد وفاتپيغمبرخدا(ص) تا آن روز آشكار شد.
حقيقت دين اسلام به سبب شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) از گزند يزيد واتباعش مصون شد و قيام حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) و شهادت او و يارانش عبرتيبراي هر بدعت گذار و درسي براي هر مجاهد و عالمي شد.