1 ـ آشنايى با بهداشت و سلامتى
گرچه از ديرباز، سلامتى را نبودن بيمارى دانستهاند، اما تعريف پذيرفتهتر از سلامتى، عبارت است از:
«سلامتى جسمى و روانى» و با اين تعريف، سلامتى دو بُعد دارد:
بعد جسمى و بعد روانى.
بُعد جسمى، سلامت تن را گويند و بعد روانى، فقط، نبود بيمارى روانى نيست، بلكه حالت توازن ميان شخص و دنياى اطراف او، سازگارى با خود و ديگران و همزيستى واقعيتهاى درونى خود و واقعيتهاى بيرونى.
بنابراين، فردى از نظر روانى سالم است كه:
1 ـ تعارض و كشمكش داخلى نداشته باشد؛2 ـ تطبيق و تلفيق نسبى با زندگى، ديگران و اجتماع داشته باشد؛3 ـ توان مقابله با مسائل زندگى را دارا باشد؛4 ـ خودگردان و خودشكوفا باشد.
عوامل تعين كننده سلامتى عبارتند از:
1 ـ وراثت؛2 ـ محيط زيست؛3 ـ شيوه زندگى؛4 ـ وضعيت اقتصادى جامعه؛5 ـ عوامل متفرقه.
2 ـ بهداشت خانواده
اوّل ـ مشاوره
مقدّمه
در سال 1865 م.
يك كشيش اتريشى به نام «مندل» سعى كرد بداند چرا فرزندان به والدين شباهت دارند.
او بررسيهاى خود را با گياهان انجام داد و مشاهده كرد كه بسيارى صفات، ارثى هستند؛ اما ممكن است در نسلهاى اوّل ظاهر نشوند، در حالى كه در نسلهاى بعدى ظاهر مىشوند؛ به عبارت ديگر، عامل توارث و عامل انتقال صفات را ژن دانست.
اعتقاد بر اين است كه هر يك از صفات را يك يا چند ژن تعيين مىكنند.
ژن و كروموزوم چيست؟
ژنها از جنس پروتئين هستند (dna) و بر روى كرومزومها قرار دارند.
كروموزومها از جنس پروتئين هستند و آنها را با ميكروسكوپ مىتوان ديد و شماره كرد.
تعداد كروموزومها در سلولهاى هر موجود زنده ثابت است و در انسان، 46 كروموزوم وجود دارد كه دو تاى آن را كروموزوم جنسى مىنامند به نام x و y.
در بدن انسان، هزاران ژن وجود دارد كه در روى كروموزومها و از جنس dna و در هسته سلولهاى بدنند.
بيماريهاى ژنتيك
گاهى ژن معيوب است و بنابراين با بيمارى ژنتيكى رو به رو هستيم كه شايد حدود 5% از نوزادانى كه به دنيا مىآيند، دچار بيمارى ژنتيكى هستند.
يكى از علتهاى مهم مرگ و ميرهاى هنگام تولد، علل ژنتيكى است.
بيماريهاى ژنتيك بيماريهايىاند كه يا به طور كامل يا به درجاتى، تحت تأثير عوامل ژنتيك هستند.
بيماريهاى ژنتيك به سه دسته بزرگ تقسيم مىشوند:
اوّل بيماريهاى تكژنى كه خود سه دستهاند:
1 ـ بيماريهاى ژنى غالب؛2 ـ بيماريهاى ژنى مغلوب؛3 ـ بيماريهاى وابسته به كروموزوم جنسى.
اگر بيمارى غالب ژنى، در يك نفر وجود داشته باشد، با هر كس ازدواج كند، نصف فرزندان آنان دچار همان بيمارى ژنى خواهند شد.
مثال آن، اسفروستيوز (= نوعى بيمارى خونى كه با كمخونى مداوم از ابتداى تولد يا پس از آن ظاهر مىشود) و يا سندرم مارفان (= بيمارى با تظاهراتى در دست و قلب)، نوروفيبروماتوز، و بالا بودن نوعى چربى خون ارثى است.
اما اگر بيمارى مغلوب ژنى در يك نفر باشد، حتماً او بايد با مثل خود ازدواج كند (يعنى زوج ديگر همان بيمارى ژنتيكى را عيناً مثل او داشته باشد)، تا فرزندانشان (البته يك چهارم در هر زايمان) بيمارى كامل را نشان دهند.
در اين صورت، پدر و مادر به ظاهر سالمند و بيمارى را نشان نمىدهند، در حالى كه بعضى فرزندان بيمارى را نشان داده، از آن رنج مىبرند.
مثال آن، بيمارى تالاسمى است كه پدر و مادر بايد هر دو نوع خفيف و بدون علامت را داشته باشند تا فرزند، مبتلا به تالاسمى نوع شديد باشد.
چنين كسى همواره به تزريق خون نياز دارد.
همچنين، ساير بيماريهاى مغلوب، مثل كمخونى فانكونى و فنيلكتونوريا و گوشه و گالاكتوزمى جزو اين دستهاند.
در بيماريهاى وابسته به كروموزوم جنسى، مادر سالم، اما منتقل كننده بيمارى است و فرزند پسر او ممكن است مبتلا به بيمارى شود.
مثال اين دسته از بيماريها، بيمارى وابسته به جنس هموفيلى و كمبود گلوكز 6 فسفات (فاويسم) است.
دسته دوم، بيماريهاى چند ژنى است.
اين بيماريها تحت تأثير چند ژن و حتى عوامل محيطىاند؛ مانند بعضى معلوليتهاى ذهنى يا لب شكرى.
دسته سوم، بيماريهاى كروموزومى است.
در اين بيماريها، علت در ژن نيست، بلكه بيمارى مربوط به اِشكال در تعداد كروموزوم يا ساختمان كروموزوم است.
اين بيماريها را «بيماريهاى ژنتيك» نمىنامند و بدان «بيماريهاى كروموزومى» نيز گفتهاند.
در بيماريهاى كروموزومى به وجود آن در هر دو نفر از والدين، نياز نيست و از يكى از والدين منتقل مىشود.
نمونه بيماريهاى كروموزومى، منگوليسم است كه نوعى عقبماندگى ذهنى است.
جهش يا موتاسيون چيست؟
يگاهى كسى قب سالم بوده و سابقه فاميلى يا ارثى بيمارى ژنتيكى يا كروموزومى نداشته، امّا ناگهان جهش در كروموزوم يا ژن پيدا شده، اين ژن يا كروموزوم از اين پس، در نسل او يتأثير مىگذارد و به فرزندانش منتقل مىشود.
بنابراين، مث يك شخص ممكن است ناگهان ژن بيمارى اسفروستيوز در او موتاسيون يابد و فرزندش دچار بيمار اسفروستيوز به طور ارثى شود.
موتاسيون تحت تأثير عواملى ناشناخته است، اما عواملى مثل اشعه، مواد شيميايى، گازهاى شيميايى و استرسها ممكن است مؤثر باشند و اين در مورد اطفال و اثرات آن، به خصوص در دوران جنينى و در مادر و سپس در جنين و همچنين اثر آنها در نوزادان و سالهاى اول، بسيار حايز اهميت است.
ناهنجاريهاى مادرزادى
علل ناهنجاريهاى مادرزادى عبارتند از:
1 ـ بيماريهاى ژنتيك تكژنى كه مختصرى بدانها اشاره شد.
2 ـ بيماريهاى ژنتيك چند ژنى، مثل شكاف لب و كام و بيماريهاى مادرزادى قلب و آنوماليهاى دستگاه گوارش.
3 ـ بيماريهاى كروموزومى.
4 ـ عفونتهاى مادر، كه بعضى بيماريها، مثل سرخجه، توكسوپلاسما، هپاتيت b، عفونت هرپس و بالاخره سيفليس، اگر مادر، در زمان آبستنى و به خصوص در ماههاى اول بدانها مبتلا شود، ممكن است در جنين ناهنجارى به وجود آيد.
5 ـ ديگر بيماريهاى مادر؛ مثل ديابت.
6 ـ علل رحمى:
مسائل و بيماريهاى مربوط به رحم مادر.
7 ـ عوامل محيطى؛ مثل تماس با مواد شيميايى و استفاده از مشروبات الكلى در زمان آبستنى.
8 ـ مصرف دارو توسط مادر در ماههاى اوّل و دوران باردارى.
مشاوره ژنتيك
حال كه فهميديم بيماريهاى ژنتيك چيست و چه عواملى (هشتگانه) در مسائل و مشكلات كودك دخالت مىكنند، مشاوره ژنتيك شامل موارد زير مىشود و بايد بدانيم كه مشاوره ژنتيك چيزى نيست كه با چند آزمايش ساده يا حتى مشكل، بتوان آن را روشن يا مشخص نمود و كارى است با مداومت و پيگيرى و زمان طولانى و متأسفانه در حال حاضر متداول شده كه يك مطالعه تعداد كروموزوم براى هر يك از زوجين انجام يمىدهند و اين را به نام مطالعه ژنتيك مىنامند؛ در صورتى كه اص چنين چيزى نيست و مشاوره ژنتيك بايد به دست تيمهاى كارآزموده و مجرب صورت گيرد.
به هر حال، مشاوره و بررسى ژنتيك به قسمتهاى مختلف تقسيم مىشود:
1 ـ ازدواج فاميلى؛2 ـ ازدواج زوجين غير فاميل؛3 ـ اقدامات پيش از آبستنى؛4 ـ بررسيهاى زمان آبستنى؛5 ـ بررسيهاى موقع تولد.
نكته بسيار مهم اين است كه مهمترين امر در مشاوره ژنتيك، دانستن پيشينه دقيق خانواده، توسط پزشك مجرب و وارد در امور ژنتيك است.
پس مشاوره شامل پيشينه فاميلى و مشاوره با چند نفر از اعضاى فاميل و همكارى دقيق زوجين است.
1) ازدواج فاميلى
يكى از مشكلات كه در مورد ازدواجهاى فاميلى وجود دارد، امكان وجود ژنهاى مغلوب است كه اگر در هر يك از زوجين باشد، فرزندانشان ممكن است بيمارى اصلى و شديد را بروز دهند.
در اين جا همكارى دقيق پزشك و زوجين بسيار لازم است.
اگر در اين فاميل، شكّى بر بيماريهاى ژنتيك مغلوب باشد، نبايد ازدواج صورت گيرد.
اما در صورتى كه هيچ گونه شكّى بر بيماريهاى ژنتيكى و فاميلى نباشد، ازدواج فاميلى بلامانع است.
در صورتى كه برحسب پيشينهاى كه گرفته مىشود سرنخهايى به دست آمد، بر حسب آن سرنخها، پزشك بايستى آزمايشهايى در اين باره انجام دهد و در اين مورد، نبايد آزمايشهاى بىمورد، كه فقط اتلاف وقت و ضرر اقتصادى به دنبال دارد، انجام شود.
2) ازدواج زوجين غير فاميل
در اين جا نيز بررسى دقيق فاميل زوجين و ثبت نكات مثبت و منفى توسط پزشك و همكارى آن دو با پزشك لازم است.
تقريباً بررسى، شبيه به ازدواجهاى فاميلى است و در اين جا هم بسته به سرنخهايى كه پزشك به دست مىآورد، آزمايشهاى مورد نياز انجام مىپذيرد.
3) اقدامات پيش از آبستنى
اين اقدامات، هم در زوجين فاميل و هم در زوجين غير فاميل مطرح است.
در اين جا باز پيشينه دقيق فاميل زوجين و ثبت هر نوع نكات مثبت و منفى فاميل و سرانجام، بر حسب سرنخهاى موجود، در بررسيهاى ژنتيكى يا كروموزومى يا ديگر بيماريها صورت مىگيرد و افزون بر بيماريهاى ژنتيكى و كروموزومى، بيماريهاى عفونى و متابوليك در مادر، علل رحمى و شيميايى را نيز بررسى مىكنيم.
4) بررسيهاى زمان آبستنى
در اين جا فرض را بر اين مىگيريم كه بررسيهاى پيش از آبستنى، از نظر ژنتيك يا بيماريها در والدين و مادر انجام شدهاست باز بر حسب سرنخها مىتوانيم اقدام كنيم.
همچنين تشخيص پيش از تولد به منظور ارزيابى سلامتى جنين در نخستين فرصت ممكن، در طول حاملگى، مىتواند انجام شود.
اين بررسيها شامل است بر:
1 ـ بررسى سلولهاى جدا شده از جفت در هفته هشتم زندگى جنين؛2 ـ بررسى آلفافيتوپروتئين (كه اين آزمايش هم در مايع آمنيوتيك قابل اجراست و هم در سرم مادر)؛3 ـ سونوگرافى جنين (سن، جنس، آنوماليها و ...)؛4 ـ تجزيه مايع آمنيوتيك؛5 ـ بررسى سلولهاى مايع آمنيوتيك؛6 ـ بيوپسى پوست جنين؛7 ـ بررسى خون جنين.
مايع آمنيوتيك را در موارد زير مىتوان بررسى كرد:
1 ـ اختلالات كروموزومى؛2 ـ تعيين جنسيت و بيماريهاى وابسته به جنس؛3 ـ بيماريهاى متابوليك ارثى؛4 ـ بيماريهاى مربوط به هموگلبين؛5 ـ برخى بيماريهاى عصبى.
لازم به تذكر است كه در حين آبستنى، فقط در موارد زير بايد مشاوره ژنتيك صورت گيرد:
1 ـ داشتن يك يا چند فرزند قبلى كه مشكل ژنتيكى داشتهاند و يا بيماريهايى كه احتمال ژنتيكى بودن آنها مىرود؛2 ـ سن بالاى مادر؛3 ـ يكى از والدين در هنگام تشكيل نطفه و يا مادر در ابتداى حاملگى، تحت تأثير عوامل تراتوژن باشد؛4 ـ يكى از والدين اختلال كروموزومى داشته باشد؛5 ـ مادرى كه حامل ژن معيوب وابسته به جنس باشد.
لازم به ذكر است كه بررسيهاى هنگام آبستنى، اگر زود انجام شوند و مسلّم شود كه جنين مبتلاست، امكان سقط جنين را نيز مىشود از نقطه نظر پزشكى بررسى نمود.
5 ـ بررسيهاى موقع تولد
هدف از بيماريهاى موقع تولد، تشخيص و درمان اختلالات قبل از ظهور علايم بالينى است.
اين برنامه را در مورد فنيلكتونورى و هموسيستينورى به خوبى مىتوان پياده كرد، اما در گالاكتوزمى و بيمارى شربت افرا مرحله پيش از ظهور علايم بالينى آنقدر زياد نيست كه اجازه انجام آزمونها و نتيجهگيرى از آنها را بدهد.
موارد مطالعه كروموزومى
علت اين كه اين بحث را در اينجا مىآوريم، اين است كه متأسفانه مطالعه كروموزومى (به نام كاريوتيپ)، به عنوان مطالعه ژنتيكى در مواردى بيجا انجام مىشود و بسيارى از والدين گمان مىكنند كه اگر كسى از نظر كروموزومى بررسى شود، اين مطالعه ژنتيكى ينيز هست، ولى چنين چيزى نيست و اصو كارى مشكل است و در مواردى خاص به كار مىرود.
موارد بررسيهاى كروموزومى
1 ـ وجود آنوماليهاى متعدد؛2 ـ عقب ماندگى ذهنى بدون علت مشخص (غير از مواردى كه c.
p.
ناميده مىشوند و كودك به علت مشخص و معلوم در موقع زايمان يا بعد از آن دچار آسيب مغزى شده است)؛3 ـ مرگ دوره نوزادى؛4 ـ جنس نامشخص؛5 ـ بيضههاى كوچك و احياناً مبهم؛6 ـ عقيمى؛7 ـ سقطهاى مكرّر و بچههاى مرده به دنيا آمده.
سن والدين
سن بالاى پدر و مادر، هر دو، ممكن است باعث ايجاد اختلالات كروموزومى فرزند شود.
در مادران، از 40 سالگى به بعد و در پدران در سنين بالاتر، احتمال دارد جهشهاى ژنتيكى (موتاسيون) بيشتر ديده شود.
عقب ماندگى ذهنى
تقريباً سه در صد كل افراد جامعه به عقبماندگى ذهنى مبتلا هستند.
اين افراد ممكن است به يكى از انواع عقبماندگيهايى كه در اين مقاله به آنها اشاره شده است، دچار باشند.
عقبماندگى ذهنى از اختلالاتى است كه از ديرباز شناخته شده و به نامهاى مختلفى در تاريخ علوم پزشكى، روانشناسى و روانپزشكى از آن ياد شده است.
از قرون گذشته تا به امروز، هميشه نحوه برخورد جامعه و محافل قانونى با افراد عقبمانده متفاوت بوده است.
در گذشته دور، از آنها به عنوان ديوانه، مجنون، ناقصالعقل و كندذهن ياد مىشده است.
البته دو واژه اخير هنوز هم در زبان عامه رايج است، اما امروزه براى بحث درباره اين افراد، خصوصاً در محافل علمى، از اصطلاح «عقبماندگى ذهنى» يا افراد استثنايى استفاده مىشود.
عقب ماندگى ذهنى چيست؟
در حال حاضر از سوى متخصصان و صاحبنظران روانپزشكى، روانشناسى و آموزشى و تربيتى، تعاريف مختلفى از عقبماندگى ذهنى ارائه مىشود.
اما هيچ يك از اين تعاريف مورد قبول همگان نيست.
با اين حال، تعريفى كه از سوى «انجمن نارسايى ذهنى» ارائه شده، بيشتر مورد پذيرش است.
اين انجمن، عقبماندگى ذهنى را به اين صورت تعريف مىكند:
«عقبماندگى ذهنى به شرايطى اطلاق مىشود كه در آن، عملكرد كلى ذهنى به طور مشخصى پايينتر از حد متوسط است و در عين حال در رفتارهاى انطباقى كودك در يدوره رشد، تأخير و نارسايى ديده مىشود.»
دوره رشد را معمو حد فاصل بين تولد تا 18 سالگى مىدانند.
بنابراين، نارساييهايى كه پس از سن 18 سالگى شروع مىشوند، عقبماندگى ذهنى تلقى نمىشوند.
عقبماندگى ذهنى همانند همه اختلالات، از شدت و ضعف بسيارى برخوردار است.
شخص عقبمانده، بسته به اين كه ميزان هوشش در چه حدى باشد، خصوصيات حركتى، رفتارى، اجتماعى و هيجانىاش شكل مىگيرد.
از اين رو، مهمترين عامل قابل بررسى در عقبماندگى ذهنى، عامل هوش است.
هوش، مقولهاى است كه روانشناسان هنوز نتوانستهاند در تعريف ماهيت و چگونگىاش به اتفاق نظرى كامل دست يابند.
در تعاريف مختلفى كه از هوش شده است، اغلب نقاط مشترك بسيارى ديده مىشود و حتى در مواردى موضوعات يكسان را در قالب الفاظ متفاوت بيان كردهاند.
در تمام تعاريف تقريباً به سه جنبه اساسى اشاره شده است، كه به نظر مىرسد ديدگاه نسبتاً جامعى را درباره ماهيت هوش به دست دهد.
اين سه جنبه عبارتند از:
1 ـ توانايى و استعداد كافى براى يادگيرى و درك امور؛2 ـ هماهنگى و سازش با محيط؛3 ـ بهرهبردارى از تجربيات گذشته، قضاوت و استدلال صحيح و پيدا كردن راه حل مناسب در رويارويى با مشكلات.
بنابراين، مىتوان عقبماندگى ذهنى را تأخير در رشد و عملكرد سه جنبه بالا دانست كه باعث مىشود فرد عقبمانده، نتواند همپاى همسالانش مهارتهاى مورد نياز و متناسب با سن خود را بياموزد و به عبارت ديگر، مهارتهايش با سطح سنىاش همخوانى ندارد.
همچنين، نمىتواند با محيط اطراف خود سازگارى و انطباق كافى برقرار كند، و سرانجام، از شركت در امور اجتماعى، به مقتضاى سن خود ناتوان است.
بسته به اين كه يك فرد در مقايسه با همسالان خود تا چه حد نسبت به يادگيرى موارد مذكور تأخير نشان دهد، شدت عقبماندگيها سنجيده مىشود.
از اين رو، فرض بر اين است كه هر چه هوش كودك ـ كه عامل شكوفايى استعداد او در يادگيرى و سازگارى اجتماعى است ـ بيشتر باشد، عقبماندگىاش داراى شدتى كمتر است و لذا، عقبماندگى ذهنى را با ميزان هوش افراد دستهبندى مىكنند.
سطوح عقب ماندگى
عقبماندگى ذهنى را بر حسب درجات مختلفش به گونههاى متفاوتى طبقهبندى كردهاند.
بر اساس معيارهاى سنجش هوش، چنين فرض مىشود كه هوش متوسط برابر با 100 است.
افرادى كه هوششان، ميان 85 تا 100 است، در رديف «متوسط پايين» قرار دارند.
افرادى را كه ميان 70 تا 84 هستند، «سرمرز» مىگويند؛ يعنى در مرز عقبماندگى ذهنى و حد متوسط (پايين) قرار دارند.
كسانى كه از اين محدوده پايينتر و در زير 70 يهستند، عقبمانده ذهنى ناميده مىشوند.
معمو روانشناسان عقبماندههاى ذهنى (يعنى گروه زير 70) را نيز بر حسب ميزان انطباق رفتار اجتماعى، سازگارى با محيط و درجه هوش، به صورت زير طبقهبندى مىكنند:
1. خفيف:
ي عقبماندگان ذهنى خفيف با بهره هوشى 55 تا حدود 70، معمو كسانى هستند كه با رفتارهاى سادهلوحانه در اجتماع و كندذهنى در فعاليتهاى مدرسه شناخته يمىشوند.
اين افراد چون معمو عوارض جسمى و ناهنجاريهاى آشكار حركتى و قيافهاى ندارند، تا سنين مدرسه به عقبمانده بودنشان پىبرده نمىشود.
غالباً نخستينبار، معلم مدرسه است كه احساس مىكند كودك همانند ديگر شاگردان قادر به يادگيرى مطالب ارائه شده نيست.
اين طبقه از عقبماندگان، نسبت به ديگر عقبماندگان ذهنى، از سازگارى اجتماعى بيشترى برخوردارند و حتى اگر در جامعهاى ساده يا غير شهرى پرورش يابند، مىتوانند سازگارى حرفهاى نيز داشته باشند و به طور مستقل زندگى كنند.
اين افراد قادرند ازدواج كرده، خانواده تشكيل دهند.
اين گروه، 75 تا 85 درصد كل تعداد عقبماندگان با بهره هوشى زير 70 را تشكيل مىدهند.
2. متوسط:
عقبماندگى ذهنى متوسط، با بهره هوشى حدود 35 تا 55 مشخص مىشود.
در اين گروه، ناهنجاريهاى جسمى و اختلالات حسى و حركتى ديده مىشود، اما قيافه آنان تقريباً حالت عادى دارد.
توانايى انتزاعى اين گروه بسيار ضعيف است و سازگارى اجتماعى گروه قبل را ندارند.
مىتوان بعضى كارها و حرفههاى بسيار ساده و جزئى را به آنان آموخت.
اينان مىتوانند مراقبت بهداشتى و امور شخصى خود را بر عهده گيرند، ولى توانايى درك حق و حقوق خود را ندارند و به راحتى مورد سوء استفاده قرار مىگيرند.
از اين رو، لازم است براى اداره امور زندگى خود، از نزديك تحت نظارت و مراقبت باشند.
3. شديد:
بهره هوشى اين دسته از عقبماندگان ذهنى، ميان 25 تا 35 است.
رفتار انطباقى آنان بسيار ضعيف است و از لحاظ گفتار و كردار و رفتار از كودك 5 ـ 6 ساله فراتر نمىروند.
گرچه اين كودكان از عهده غذا خوردن و توالت رفتن و تميز كردن خود برمىآيند، ولى به هيچ وجه قادر نيستند خواندن و نوشتن فراگيرند.
از لحاظ گفتار نيز محدوديت دارند و قدرت تميز و تعميم مسائل را ندارند.
اين افراد مىتوانند به فعاليتهاى بسيار ساده و بازيهاى ابتدايى در حد كودك 4 ـ 3 ساله بپردازند.
4. عميق:
افرادى هستند با بهره هوشى كمتر از 20 تا 25.
توانايى ذهنى آنان در نهايت رشدشان، از يك كودك 3 ساله تجاوز نمىكند.
از لحاظ چهره و قيافه، ناهنجاريهاى آشكار و شديدى دارند و از همان ابتداى تولد يا در چند ماهگى به راحتى قابل تشخيص هستند.
در سنين بزرگتر توانايى كنترل ادرار و مدفوع خود را ندارند و نيازمند به مراقبت شبانهروزىاند و قادر به تكلم و يادگيرى مسائل حتى بسيار ساده هم ينيستند.
اينان در بيشتر موارد فاقد قدرت خوديارىاند و نمىتوانند مستق غذا خوردن ييا ديگر نيازهاى بسيار ابتدايى خود را برآورده سازند.
معمو اين افراد را در محلهاى خاص نگهدارى مىكنند.
خانواده
فصل سوم: بهداشت و سلامتى
- بازدید: 8295