فصل سوم: بهداشت و سلامتى

(زمان خواندن: 46 - 92 دقیقه)

1 ـ آشنايى با بهداشت و سلامتى
گرچه از ديرباز، سلامتى را نبودن بيمارى دانستهاند، اما تعريف پذيرفتهتر از سلامتى، عبارت است از:
«سلامتى جسمى و روانى» و با اين تعريف، سلامتى دو بُعد دارد:
بعد جسمى و بعد روانى.
بُعد جسمى، سلامت تن را گويند و بعد روانى، فقط، نبود بيمارى روانى نيست، بلكه حالت توازن ميان شخص و دنياى اطراف او، سازگارى با خود و ديگران و همزيستى واقعيتهاى درونى خود و واقعيتهاى بيرونى.
بنابراين، فردى از نظر روانى سالم است كه:
1 ـ تعارض و كشمكش داخلى نداشته باشد؛2 ـ تطبيق و تلفيق نسبى با زندگى، ديگران و اجتماع داشته باشد؛3 ـ توان مقابله با مسائل زندگى را دارا باشد؛4 ـ خودگردان و خودشكوفا باشد.
عوامل تعين كننده سلامتى عبارتند از:
1 ـ وراثت؛2 ـ محيط زيست؛3 ـ شيوه زندگى؛4 ـ وضعيت اقتصادى جامعه؛5 ـ عوامل متفرقه.
2 ـ بهداشت خانواده
اوّل ـ مشاوره
مقدّمه
در سال 1865 م.
يك كشيش اتريشى به نام «مندل» سعى كرد بداند چرا فرزندان به والدين شباهت دارند.
او بررسيهاى خود را با گياهان انجام داد و مشاهده كرد كه بسيارى صفات، ارثى هستند؛ اما ممكن است در نسلهاى اوّل ظاهر نشوند، در حالى كه در نسلهاى بعدى ظاهر مىشوند؛ به عبارت ديگر، عامل توارث و عامل انتقال صفات را ژن دانست.
اعتقاد بر اين است كه هر يك از صفات را يك يا چند ژن تعيين مىكنند.
ژن و كروموزوم چيست؟
ژنها از جنس پروتئين هستند (dna) و بر روى كرومزومها قرار دارند.
كروموزومها از جنس پروتئين هستند و آنها را با ميكروسكوپ مىتوان ديد و شماره كرد.
تعداد كروموزومها در سلولهاى هر موجود زنده ثابت است و در انسان، 46 كروموزوم وجود دارد كه دو تاى آن را كروموزوم جنسى مىنامند به نام x و y.
در بدن انسان، هزاران ژن وجود دارد كه در روى كروموزومها و از جنس dna و در هسته سلولهاى بدنند.
بيماريهاى ژنتيك
گاهى ژن معيوب است و بنابراين با بيمارى ژنتيكى رو به رو هستيم كه شايد حدود 5% از نوزادانى كه به دنيا مىآيند، دچار بيمارى ژنتيكى هستند.
يكى از علتهاى مهم مرگ و ميرهاى هنگام تولد، علل ژنتيكى است.
بيماريهاى ژنتيك بيماريهايىاند كه يا به طور كامل يا به درجاتى، تحت تأثير عوامل ژنتيك هستند.
بيماريهاى ژنتيك به سه دسته بزرگ تقسيم مىشوند:
اوّل بيماريهاى تكژنى كه خود سه دستهاند:
1 ـ بيماريهاى ژنى غالب؛2 ـ بيماريهاى ژنى مغلوب؛3 ـ بيماريهاى وابسته به كروموزوم جنسى.
اگر بيمارى غالب ژنى، در يك نفر وجود داشته باشد، با هر كس ازدواج كند، نصف فرزندان آنان دچار همان بيمارى ژنى خواهند شد.
مثال آن، اسفروستيوز (= نوعى بيمارى خونى كه با كمخونى مداوم از ابتداى تولد يا پس از آن ظاهر مىشود) و يا سندرم مارفان (= بيمارى با تظاهراتى در دست و قلب)، نوروفيبروماتوز، و بالا بودن نوعى چربى خون ارثى است.
اما اگر بيمارى مغلوب ژنى در يك نفر باشد، حتماً او بايد با مثل خود ازدواج كند (يعنى زوج ديگر همان بيمارى ژنتيكى را عيناً مثل او داشته باشد)، تا فرزندانشان (البته يك چهارم در هر زايمان) بيمارى كامل را نشان دهند.
در اين صورت، پدر و مادر به ظاهر سالمند و بيمارى را نشان نمىدهند، در حالى كه بعضى فرزندان بيمارى را نشان داده، از آن رنج مىبرند.
مثال آن، بيمارى تالاسمى است كه پدر و مادر بايد هر دو نوع خفيف و بدون علامت را داشته باشند تا فرزند، مبتلا به تالاسمى نوع شديد باشد.
چنين كسى همواره به تزريق خون نياز دارد.
همچنين، ساير بيماريهاى مغلوب، مثل كمخونى فانكونى و فنيلكتونوريا و گوشه و گالاكتوزمى جزو اين دستهاند.
در بيماريهاى وابسته به كروموزوم جنسى، مادر سالم، اما منتقل كننده بيمارى است و فرزند پسر او ممكن است مبتلا به بيمارى شود.
مثال اين دسته از بيماريها، بيمارى وابسته به جنس هموفيلى و كمبود گلوكز 6 فسفات (فاويسم) است.
دسته دوم، بيماريهاى چند ژنى است.
اين بيماريها تحت تأثير چند ژن و حتى عوامل محيطىاند؛ مانند بعضى معلوليتهاى ذهنى يا لب شكرى.
دسته سوم، بيماريهاى كروموزومى است.
در اين بيماريها، علت در ژن نيست، بلكه بيمارى مربوط به اِشكال در تعداد كروموزوم يا ساختمان كروموزوم است.
اين بيماريها را «بيماريهاى ژنتيك» نمىنامند و بدان «بيماريهاى كروموزومى» نيز گفتهاند.
در بيماريهاى كروموزومى به وجود آن در هر دو نفر از والدين، نياز نيست و از يكى از والدين منتقل مىشود.
نمونه بيماريهاى كروموزومى، منگوليسم است كه نوعى عقبماندگى ذهنى است.
جهش يا موتاسيون چيست؟
يگاهى كسى قب سالم بوده و سابقه فاميلى يا ارثى بيمارى ژنتيكى يا كروموزومى نداشته، امّا ناگهان جهش در كروموزوم يا ژن پيدا شده، اين ژن يا كروموزوم از اين پس، در نسل او يتأثير مىگذارد و به فرزندانش منتقل مىشود.
بنابراين، مث يك شخص ممكن است ناگهان ژن بيمارى اسفروستيوز در او موتاسيون يابد و فرزندش دچار بيمار اسفروستيوز به طور ارثى شود.
موتاسيون تحت تأثير عواملى ناشناخته است، اما عواملى مثل اشعه، مواد شيميايى، گازهاى شيميايى و استرسها ممكن است مؤثر باشند و اين در مورد اطفال و اثرات آن، به خصوص در دوران جنينى و در مادر و سپس در جنين و همچنين اثر آنها در نوزادان و سالهاى اول، بسيار حايز اهميت است.
ناهنجاريهاى مادرزادى
علل ناهنجاريهاى مادرزادى عبارتند از:
1 ـ بيماريهاى ژنتيك تكژنى كه مختصرى بدانها اشاره شد.
2 ـ بيماريهاى ژنتيك چند ژنى، مثل شكاف لب و كام و بيماريهاى مادرزادى قلب و آنوماليهاى دستگاه گوارش.
3 ـ بيماريهاى كروموزومى.
4 ـ عفونتهاى مادر، كه بعضى بيماريها، مثل سرخجه، توكسوپلاسما، هپاتيت b، عفونت هرپس و بالاخره سيفليس، اگر مادر، در زمان آبستنى و به خصوص در ماههاى اول بدانها مبتلا شود، ممكن است در جنين ناهنجارى به وجود آيد.
5 ـ ديگر بيماريهاى مادر؛ مثل ديابت.
6 ـ علل رحمى:
مسائل و بيماريهاى مربوط به رحم مادر.
7 ـ عوامل محيطى؛ مثل تماس با مواد شيميايى و استفاده از مشروبات الكلى در زمان آبستنى.
8 ـ مصرف دارو توسط مادر در ماههاى اوّل و دوران باردارى.
مشاوره ژنتيك
حال كه فهميديم بيماريهاى ژنتيك چيست و چه عواملى (هشتگانه) در مسائل و مشكلات كودك دخالت مىكنند، مشاوره ژنتيك شامل موارد زير مىشود و بايد بدانيم كه مشاوره ژنتيك چيزى نيست كه با چند آزمايش ساده يا حتى مشكل، بتوان آن را روشن يا مشخص نمود و كارى است با مداومت و پيگيرى و زمان طولانى و متأسفانه در حال حاضر متداول شده كه يك مطالعه تعداد كروموزوم براى هر يك از زوجين انجام يمىدهند و اين را به نام مطالعه ژنتيك مىنامند؛ در صورتى كه اص چنين چيزى نيست و مشاوره ژنتيك بايد به دست تيمهاى كارآزموده و مجرب صورت گيرد.
به هر حال، مشاوره و بررسى ژنتيك به قسمتهاى مختلف تقسيم مىشود:
1 ـ ازدواج فاميلى؛2 ـ ازدواج زوجين غير فاميل؛3 ـ اقدامات پيش از آبستنى؛4 ـ بررسيهاى زمان آبستنى؛5 ـ بررسيهاى موقع تولد.
نكته بسيار مهم اين است كه مهمترين امر در مشاوره ژنتيك، دانستن پيشينه دقيق خانواده، توسط پزشك مجرب و وارد در امور ژنتيك است.
پس مشاوره شامل پيشينه فاميلى و مشاوره با چند نفر از اعضاى فاميل و همكارى دقيق زوجين است.
1) ازدواج فاميلى
يكى از مشكلات كه در مورد ازدواجهاى فاميلى وجود دارد، امكان وجود ژنهاى مغلوب است كه اگر در هر يك از زوجين باشد، فرزندانشان ممكن است بيمارى اصلى و شديد را بروز دهند.
در اين جا همكارى دقيق پزشك و زوجين بسيار لازم است.
اگر در اين فاميل، شكّى بر بيماريهاى ژنتيك مغلوب باشد، نبايد ازدواج صورت گيرد.
اما در صورتى كه هيچ گونه شكّى بر بيماريهاى ژنتيكى و فاميلى نباشد، ازدواج فاميلى بلامانع است.
در صورتى كه برحسب پيشينهاى كه گرفته مىشود سرنخهايى به دست آمد، بر حسب آن سرنخها، پزشك بايستى آزمايشهايى در اين باره انجام دهد و در اين مورد، نبايد آزمايشهاى بىمورد، كه فقط اتلاف وقت و ضرر اقتصادى به دنبال دارد، انجام شود.
2) ازدواج زوجين غير فاميل
در اين جا نيز بررسى دقيق فاميل زوجين و ثبت نكات مثبت و منفى توسط پزشك و همكارى آن دو با پزشك لازم است.
تقريباً بررسى، شبيه به ازدواجهاى فاميلى است و در اين جا هم بسته به سرنخهايى كه پزشك به دست مىآورد، آزمايشهاى مورد نياز انجام مىپذيرد.
3) اقدامات پيش از آبستنى
اين اقدامات، هم در زوجين فاميل و هم در زوجين غير فاميل مطرح است.
در اين جا باز پيشينه دقيق فاميل زوجين و ثبت هر نوع نكات مثبت و منفى فاميل و سرانجام، بر حسب سرنخهاى موجود، در بررسيهاى ژنتيكى يا كروموزومى يا ديگر بيماريها صورت مىگيرد و افزون بر بيماريهاى ژنتيكى و كروموزومى، بيماريهاى عفونى و متابوليك در مادر، علل رحمى و شيميايى را نيز بررسى مىكنيم.
4) بررسيهاى زمان آبستنى
در اين جا فرض را بر اين مىگيريم كه بررسيهاى پيش از آبستنى، از نظر ژنتيك يا بيماريها در والدين و مادر انجام شدهاست باز بر حسب سرنخها مىتوانيم اقدام كنيم.
همچنين تشخيص پيش از تولد به منظور ارزيابى سلامتى جنين در نخستين فرصت ممكن، در طول حاملگى، مىتواند انجام شود.
اين بررسيها شامل است بر:
1 ـ بررسى سلولهاى جدا شده از جفت در هفته هشتم زندگى جنين؛2 ـ بررسى آلفافيتوپروتئين (كه اين آزمايش هم در مايع آمنيوتيك قابل اجراست و هم در سرم مادر)؛3 ـ سونوگرافى جنين (سن، جنس، آنوماليها و ...)؛4 ـ تجزيه مايع آمنيوتيك؛5 ـ بررسى سلولهاى مايع آمنيوتيك؛6 ـ بيوپسى پوست جنين؛7 ـ بررسى خون جنين.
مايع آمنيوتيك را در موارد زير مىتوان بررسى كرد:
1 ـ اختلالات كروموزومى؛2 ـ تعيين جنسيت و بيماريهاى وابسته به جنس؛3 ـ بيماريهاى متابوليك ارثى؛4 ـ بيماريهاى مربوط به هموگلبين؛5 ـ برخى بيماريهاى عصبى.
لازم به تذكر است كه در حين آبستنى، فقط در موارد زير بايد مشاوره ژنتيك صورت گيرد:
1 ـ داشتن يك يا چند فرزند قبلى كه مشكل ژنتيكى داشتهاند و يا بيماريهايى كه احتمال ژنتيكى بودن آنها مىرود؛2 ـ سن بالاى مادر؛3 ـ يكى از والدين در هنگام تشكيل نطفه و يا مادر در ابتداى حاملگى، تحت تأثير عوامل تراتوژن باشد؛4 ـ يكى از والدين اختلال كروموزومى داشته باشد؛5 ـ مادرى كه حامل ژن معيوب وابسته به جنس باشد.
لازم به ذكر است كه بررسيهاى هنگام آبستنى، اگر زود انجام شوند و مسلّم شود كه جنين مبتلاست، امكان سقط جنين را نيز مىشود از نقطه نظر پزشكى بررسى نمود.
5 ـ بررسيهاى موقع تولد
هدف از بيماريهاى موقع تولد، تشخيص و درمان اختلالات قبل از ظهور علايم بالينى است.
اين برنامه را در مورد فنيلكتونورى و هموسيستينورى به خوبى مىتوان پياده كرد، اما در گالاكتوزمى و بيمارى شربت افرا مرحله پيش از ظهور علايم بالينى آنقدر زياد نيست كه اجازه انجام آزمونها و نتيجهگيرى از آنها را بدهد.
موارد مطالعه كروموزومى
علت اين كه اين بحث را در اينجا مىآوريم، اين است كه متأسفانه مطالعه كروموزومى (به نام كاريوتيپ)، به عنوان مطالعه ژنتيكى در مواردى بيجا انجام مىشود و بسيارى از والدين گمان مىكنند كه اگر كسى از نظر كروموزومى بررسى شود، اين مطالعه ژنتيكى ينيز هست، ولى چنين چيزى نيست و اصو كارى مشكل است و در مواردى خاص به كار مىرود.
موارد بررسيهاى كروموزومى
1 ـ وجود آنوماليهاى متعدد؛2 ـ عقب ماندگى ذهنى بدون علت مشخص (غير از مواردى كه c.
p.
ناميده مىشوند و كودك به علت مشخص و معلوم در موقع زايمان يا بعد از آن دچار آسيب مغزى شده است)؛3 ـ مرگ دوره نوزادى؛4 ـ جنس نامشخص؛5 ـ بيضههاى كوچك و احياناً مبهم؛6 ـ عقيمى؛7 ـ سقطهاى مكرّر و بچههاى مرده به دنيا آمده.
سن والدين
سن بالاى پدر و مادر، هر دو، ممكن است باعث ايجاد اختلالات كروموزومى فرزند شود.
در مادران، از 40 سالگى به بعد و در پدران در سنين بالاتر، احتمال دارد جهشهاى ژنتيكى (موتاسيون) بيشتر ديده شود.
عقب ماندگى ذهنى
تقريباً سه در صد كل افراد جامعه به عقبماندگى ذهنى مبتلا هستند.
اين افراد ممكن است به يكى از انواع عقبماندگيهايى كه در اين مقاله به آنها اشاره شده است، دچار باشند.
عقبماندگى ذهنى از اختلالاتى است كه از ديرباز شناخته شده و به نامهاى مختلفى در تاريخ علوم پزشكى، روانشناسى و روانپزشكى از آن ياد شده است.
از قرون گذشته تا به امروز، هميشه نحوه برخورد جامعه و محافل قانونى با افراد عقبمانده متفاوت بوده است.
در گذشته دور، از آنها به عنوان ديوانه، مجنون، ناقصالعقل و كندذهن ياد مىشده است.
البته دو واژه اخير هنوز هم در زبان عامه رايج است، اما امروزه براى بحث درباره اين افراد، خصوصاً در محافل علمى، از اصطلاح «عقبماندگى ذهنى» يا افراد استثنايى استفاده مىشود.
عقب ماندگى ذهنى چيست؟
در حال حاضر از سوى متخصصان و صاحبنظران روانپزشكى، روانشناسى و آموزشى و تربيتى، تعاريف مختلفى از عقبماندگى ذهنى ارائه مىشود.
اما هيچ يك از اين تعاريف مورد قبول همگان نيست.
با اين حال، تعريفى كه از سوى «انجمن نارسايى ذهنى» ارائه شده، بيشتر مورد پذيرش است.
اين انجمن، عقبماندگى ذهنى را به اين صورت تعريف مىكند:
«عقبماندگى ذهنى به شرايطى اطلاق مىشود كه در آن، عملكرد كلى ذهنى به طور مشخصى پايينتر از حد متوسط است و در عين حال در رفتارهاى انطباقى كودك در يدوره رشد، تأخير و نارسايى ديده مىشود.»
دوره رشد را معمو حد فاصل بين تولد تا 18 سالگى مىدانند.
بنابراين، نارساييهايى كه پس از سن 18 سالگى شروع مىشوند، عقبماندگى ذهنى تلقى نمىشوند.
عقبماندگى ذهنى همانند همه اختلالات، از شدت و ضعف بسيارى برخوردار است.
شخص عقبمانده، بسته به اين كه ميزان هوشش در چه حدى باشد، خصوصيات حركتى، رفتارى، اجتماعى و هيجانىاش شكل مىگيرد.
از اين رو، مهمترين عامل قابل بررسى در عقبماندگى ذهنى، عامل هوش است.
هوش، مقولهاى است كه روانشناسان هنوز نتوانستهاند در تعريف ماهيت و چگونگىاش به اتفاق نظرى كامل دست يابند.
در تعاريف مختلفى كه از هوش شده است، اغلب نقاط مشترك بسيارى ديده مىشود و حتى در مواردى موضوعات يكسان را در قالب الفاظ متفاوت بيان كردهاند.
در تمام تعاريف تقريباً به سه جنبه اساسى اشاره شده است، كه به نظر مىرسد ديدگاه نسبتاً جامعى را درباره ماهيت هوش به دست دهد.
اين سه جنبه عبارتند از:
1 ـ توانايى و استعداد كافى براى يادگيرى و درك امور؛2 ـ هماهنگى و سازش با محيط؛3 ـ بهرهبردارى از تجربيات گذشته، قضاوت و استدلال صحيح و پيدا كردن راه حل مناسب در رويارويى با مشكلات.
بنابراين، مىتوان عقبماندگى ذهنى را تأخير در رشد و عملكرد سه جنبه بالا دانست كه باعث مىشود فرد عقبمانده، نتواند همپاى همسالانش مهارتهاى مورد نياز و متناسب با سن خود را بياموزد و به عبارت ديگر، مهارتهايش با سطح سنىاش همخوانى ندارد.
همچنين، نمىتواند با محيط اطراف خود سازگارى و انطباق كافى برقرار كند، و سرانجام، از شركت در امور اجتماعى، به مقتضاى سن خود ناتوان است.
بسته به اين كه يك فرد در مقايسه با همسالان خود تا چه حد نسبت به يادگيرى موارد مذكور تأخير نشان دهد، شدت عقبماندگيها سنجيده مىشود.
از اين رو، فرض بر اين است كه هر چه هوش كودك ـ كه عامل شكوفايى استعداد او در يادگيرى و سازگارى اجتماعى است ـ بيشتر باشد، عقبماندگىاش داراى شدتى كمتر است و لذا، عقبماندگى ذهنى را با ميزان هوش افراد دستهبندى مىكنند.
سطوح عقب ماندگى
عقبماندگى ذهنى را بر حسب درجات مختلفش به گونههاى متفاوتى طبقهبندى كردهاند.
بر اساس معيارهاى سنجش هوش، چنين فرض مىشود كه هوش متوسط برابر با 100 است.
افرادى كه هوششان، ميان 85 تا 100 است، در رديف «متوسط پايين» قرار دارند.
افرادى را كه ميان 70 تا 84 هستند، «سرمرز» مىگويند؛ يعنى در مرز عقبماندگى ذهنى و حد متوسط (پايين) قرار دارند.
كسانى كه از اين محدوده پايينتر و در زير 70 يهستند، عقبمانده ذهنى ناميده مىشوند.
معمو روانشناسان عقبماندههاى ذهنى (يعنى گروه زير 70) را نيز بر حسب ميزان انطباق رفتار اجتماعى، سازگارى با محيط و درجه هوش، به صورت زير طبقهبندى مىكنند:
1. خفيف:
ي عقبماندگان ذهنى خفيف با بهره هوشى 55 تا حدود 70، معمو كسانى هستند كه با رفتارهاى سادهلوحانه در اجتماع و كندذهنى در فعاليتهاى مدرسه شناخته يمىشوند.
اين افراد چون معمو عوارض جسمى و ناهنجاريهاى آشكار حركتى و قيافهاى ندارند، تا سنين مدرسه به عقبمانده بودنشان پىبرده نمىشود.
غالباً نخستينبار، معلم مدرسه است كه احساس مىكند كودك همانند ديگر شاگردان قادر به يادگيرى مطالب ارائه شده نيست.
اين طبقه از عقبماندگان، نسبت به ديگر عقبماندگان ذهنى، از سازگارى اجتماعى بيشترى برخوردارند و حتى اگر در جامعهاى ساده يا غير شهرى پرورش يابند، مىتوانند سازگارى حرفهاى نيز داشته باشند و به طور مستقل زندگى كنند.
اين افراد قادرند ازدواج كرده، خانواده تشكيل دهند.
اين گروه، 75 تا 85 درصد كل تعداد عقبماندگان با بهره هوشى زير 70 را تشكيل مىدهند.
2. متوسط:
عقبماندگى ذهنى متوسط، با بهره هوشى حدود 35 تا 55 مشخص مىشود.
در اين گروه، ناهنجاريهاى جسمى و اختلالات حسى و حركتى ديده مىشود، اما قيافه آنان تقريباً حالت عادى دارد.
توانايى انتزاعى اين گروه بسيار ضعيف است و سازگارى اجتماعى گروه قبل را ندارند.
مىتوان بعضى كارها و حرفههاى بسيار ساده و جزئى را به آنان آموخت.
اينان مىتوانند مراقبت بهداشتى و امور شخصى خود را بر عهده گيرند، ولى توانايى درك حق و حقوق خود را ندارند و به راحتى مورد سوء استفاده قرار مىگيرند.
از اين رو، لازم است براى اداره امور زندگى خود، از نزديك تحت نظارت و مراقبت باشند.
3. شديد:
بهره هوشى اين دسته از عقبماندگان ذهنى، ميان 25 تا 35 است.
رفتار انطباقى آنان بسيار ضعيف است و از لحاظ گفتار و كردار و رفتار از كودك 5 ـ 6 ساله فراتر نمىروند.
گرچه اين كودكان از عهده غذا خوردن و توالت رفتن و تميز كردن خود برمىآيند، ولى به هيچ وجه قادر نيستند خواندن و نوشتن فراگيرند.
از لحاظ گفتار نيز محدوديت دارند و قدرت تميز و تعميم مسائل را ندارند.
اين افراد مىتوانند به فعاليتهاى بسيار ساده و بازيهاى ابتدايى در حد كودك 4 ـ 3 ساله بپردازند.
4. عميق:
افرادى هستند با بهره هوشى كمتر از 20 تا 25.
توانايى ذهنى آنان در نهايت رشدشان، از يك كودك 3 ساله تجاوز نمىكند.
از لحاظ چهره و قيافه، ناهنجاريهاى آشكار و شديدى دارند و از همان ابتداى تولد يا در چند ماهگى به راحتى قابل تشخيص هستند.
در سنين بزرگتر توانايى كنترل ادرار و مدفوع خود را ندارند و نيازمند به مراقبت شبانهروزىاند و قادر به تكلم و يادگيرى مسائل حتى بسيار ساده هم ينيستند.
اينان در بيشتر موارد فاقد قدرت خوديارىاند و نمىتوانند مستق غذا خوردن ييا ديگر نيازهاى بسيار ابتدايى خود را برآورده سازند.
معمو اين افراد را در محلهاى خاص نگهدارى مىكنند.

1 ـ آشنايى با بهداشت و سلامتى
گرچه از ديرباز، سلامتى را نبودن بيمارى دانستهاند، اما تعريف پذيرفتهتر از سلامتى، عبارت است از:
«سلامتى جسمى و روانى» و با اين تعريف، سلامتى دو بُعد دارد:
بعد جسمى و بعد روانى.
بُعد جسمى، سلامت تن را گويند و بعد روانى، فقط، نبود بيمارى روانى نيست، بلكه حالت توازن ميان شخص و دنياى اطراف او، سازگارى با خود و ديگران و همزيستى واقعيتهاى درونى خود و واقعيتهاى بيرونى.
بنابراين، فردى از نظر روانى سالم است كه:
1 ـ تعارض و كشمكش داخلى نداشته باشد؛2 ـ تطبيق و تلفيق نسبى با زندگى، ديگران و اجتماع داشته باشد؛3 ـ توان مقابله با مسائل زندگى را دارا باشد؛4 ـ خودگردان و خودشكوفا باشد.
عوامل تعين كننده سلامتى عبارتند از:
1 ـ وراثت؛2 ـ محيط زيست؛3 ـ شيوه زندگى؛4 ـ وضعيت اقتصادى جامعه؛5 ـ عوامل متفرقه.
2 ـ بهداشت خانواده
اوّل ـ مشاوره
مقدّمه
در سال 1865 م.
يك كشيش اتريشى به نام «مندل» سعى كرد بداند چرا فرزندان به والدين شباهت دارند.
او بررسيهاى خود را با گياهان انجام داد و مشاهده كرد كه بسيارى صفات، ارثى هستند؛ اما ممكن است در نسلهاى اوّل ظاهر نشوند، در حالى كه در نسلهاى بعدى ظاهر مىشوند؛ به عبارت ديگر، عامل توارث و عامل انتقال صفات را ژن دانست.
اعتقاد بر اين است كه هر يك از صفات را يك يا چند ژن تعيين مىكنند.
ژن و كروموزوم چيست؟
ژنها از جنس پروتئين هستند (dna) و بر روى كرومزومها قرار دارند.
كروموزومها از جنس پروتئين هستند و آنها را با ميكروسكوپ مىتوان ديد و شماره كرد.
تعداد كروموزومها در سلولهاى هر موجود زنده ثابت است و در انسان، 46 كروموزوم وجود دارد كه دو تاى آن را كروموزوم جنسى مىنامند به نام x و y.
در بدن انسان، هزاران ژن وجود دارد كه در روى كروموزومها و از جنس dna و در هسته سلولهاى بدنند.
بيماريهاى ژنتيك
گاهى ژن معيوب است و بنابراين با بيمارى ژنتيكى رو به رو هستيم كه شايد حدود 5% از نوزادانى كه به دنيا مىآيند، دچار بيمارى ژنتيكى هستند.
يكى از علتهاى مهم مرگ و ميرهاى هنگام تولد، علل ژنتيكى است.
بيماريهاى ژنتيك بيماريهايىاند كه يا به طور كامل يا به درجاتى، تحت تأثير عوامل ژنتيك هستند.
بيماريهاى ژنتيك به سه دسته بزرگ تقسيم مىشوند:
اوّل بيماريهاى تكژنى كه خود سه دستهاند:
1 ـ بيماريهاى ژنى غالب؛2 ـ بيماريهاى ژنى مغلوب؛3 ـ بيماريهاى وابسته به كروموزوم جنسى.
اگر بيمارى غالب ژنى، در يك نفر وجود داشته باشد، با هر كس ازدواج كند، نصف فرزندان آنان دچار همان بيمارى ژنى خواهند شد.
مثال آن، اسفروستيوز (= نوعى بيمارى خونى كه با كمخونى مداوم از ابتداى تولد يا پس از آن ظاهر مىشود) و يا سندرم مارفان (= بيمارى با تظاهراتى در دست و قلب)، نوروفيبروماتوز، و بالا بودن نوعى چربى خون ارثى است.
اما اگر بيمارى مغلوب ژنى در يك نفر باشد، حتماً او بايد با مثل خود ازدواج كند (يعنى زوج ديگر همان بيمارى ژنتيكى را عيناً مثل او داشته باشد)، تا فرزندانشان (البته يك چهارم در هر زايمان) بيمارى كامل را نشان دهند.
در اين صورت، پدر و مادر به ظاهر سالمند و بيمارى را نشان نمىدهند، در حالى كه بعضى فرزندان بيمارى را نشان داده، از آن رنج مىبرند.
مثال آن، بيمارى تالاسمى است كه پدر و مادر بايد هر دو نوع خفيف و بدون علامت را داشته باشند تا فرزند، مبتلا به تالاسمى نوع شديد باشد.
چنين كسى همواره به تزريق خون نياز دارد.
همچنين، ساير بيماريهاى مغلوب، مثل كمخونى فانكونى و فنيلكتونوريا و گوشه و گالاكتوزمى جزو اين دستهاند.
در بيماريهاى وابسته به كروموزوم جنسى، مادر سالم، اما منتقل كننده بيمارى است و فرزند پسر او ممكن است مبتلا به بيمارى شود.
مثال اين دسته از بيماريها، بيمارى وابسته به جنس هموفيلى و كمبود گلوكز 6 فسفات (فاويسم) است.
دسته دوم، بيماريهاى چند ژنى است.
اين بيماريها تحت تأثير چند ژن و حتى عوامل محيطىاند؛ مانند بعضى معلوليتهاى ذهنى يا لب شكرى.
دسته سوم، بيماريهاى كروموزومى است.
در اين بيماريها، علت در ژن نيست، بلكه بيمارى مربوط به اِشكال در تعداد كروموزوم يا ساختمان كروموزوم است.
اين بيماريها را «بيماريهاى ژنتيك» نمىنامند و بدان «بيماريهاى كروموزومى» نيز گفتهاند.
در بيماريهاى كروموزومى به وجود آن در هر دو نفر از والدين، نياز نيست و از يكى از والدين منتقل مىشود.
نمونه بيماريهاى كروموزومى، منگوليسم است كه نوعى عقبماندگى ذهنى است.
جهش يا موتاسيون چيست؟
يگاهى كسى قب سالم بوده و سابقه فاميلى يا ارثى بيمارى ژنتيكى يا كروموزومى نداشته، امّا ناگهان جهش در كروموزوم يا ژن پيدا شده، اين ژن يا كروموزوم از اين پس، در نسل او يتأثير مىگذارد و به فرزندانش منتقل مىشود.
بنابراين، مث يك شخص ممكن است ناگهان ژن بيمارى اسفروستيوز در او موتاسيون يابد و فرزندش دچار بيمار اسفروستيوز به طور ارثى شود.
موتاسيون تحت تأثير عواملى ناشناخته است، اما عواملى مثل اشعه، مواد شيميايى، گازهاى شيميايى و استرسها ممكن است مؤثر باشند و اين در مورد اطفال و اثرات آن، به خصوص در دوران جنينى و در مادر و سپس در جنين و همچنين اثر آنها در نوزادان و سالهاى اول، بسيار حايز اهميت است.
ناهنجاريهاى مادرزادى
علل ناهنجاريهاى مادرزادى عبارتند از:
1 ـ بيماريهاى ژنتيك تكژنى كه مختصرى بدانها اشاره شد.
2 ـ بيماريهاى ژنتيك چند ژنى، مثل شكاف لب و كام و بيماريهاى مادرزادى قلب و آنوماليهاى دستگاه گوارش.
3 ـ بيماريهاى كروموزومى.
4 ـ عفونتهاى مادر، كه بعضى بيماريها، مثل سرخجه، توكسوپلاسما، هپاتيت b، عفونت هرپس و بالاخره سيفليس، اگر مادر، در زمان آبستنى و به خصوص در ماههاى اول بدانها مبتلا شود، ممكن است در جنين ناهنجارى به وجود آيد.
5 ـ ديگر بيماريهاى مادر؛ مثل ديابت.
6 ـ علل رحمى:
مسائل و بيماريهاى مربوط به رحم مادر.
7 ـ عوامل محيطى؛ مثل تماس با مواد شيميايى و استفاده از مشروبات الكلى در زمان آبستنى.
8 ـ مصرف دارو توسط مادر در ماههاى اوّل و دوران باردارى.
مشاوره ژنتيك
حال كه فهميديم بيماريهاى ژنتيك چيست و چه عواملى (هشتگانه) در مسائل و مشكلات كودك دخالت مىكنند، مشاوره ژنتيك شامل موارد زير مىشود و بايد بدانيم كه مشاوره ژنتيك چيزى نيست كه با چند آزمايش ساده يا حتى مشكل، بتوان آن را روشن يا مشخص نمود و كارى است با مداومت و پيگيرى و زمان طولانى و متأسفانه در حال حاضر متداول شده كه يك مطالعه تعداد كروموزوم براى هر يك از زوجين انجام يمىدهند و اين را به نام مطالعه ژنتيك مىنامند؛ در صورتى كه اص چنين چيزى نيست و مشاوره ژنتيك بايد به دست تيمهاى كارآزموده و مجرب صورت گيرد.
به هر حال، مشاوره و بررسى ژنتيك به قسمتهاى مختلف تقسيم مىشود:
1 ـ ازدواج فاميلى؛2 ـ ازدواج زوجين غير فاميل؛3 ـ اقدامات پيش از آبستنى؛4 ـ بررسيهاى زمان آبستنى؛5 ـ بررسيهاى موقع تولد.
نكته بسيار مهم اين است كه مهمترين امر در مشاوره ژنتيك، دانستن پيشينه دقيق خانواده، توسط پزشك مجرب و وارد در امور ژنتيك است.
پس مشاوره شامل پيشينه فاميلى و مشاوره با چند نفر از اعضاى فاميل و همكارى دقيق زوجين است.
1) ازدواج فاميلى
يكى از مشكلات كه در مورد ازدواجهاى فاميلى وجود دارد، امكان وجود ژنهاى مغلوب است كه اگر در هر يك از زوجين باشد، فرزندانشان ممكن است بيمارى اصلى و شديد را بروز دهند.
در اين جا همكارى دقيق پزشك و زوجين بسيار لازم است.
اگر در اين فاميل، شكّى بر بيماريهاى ژنتيك مغلوب باشد، نبايد ازدواج صورت گيرد.
اما در صورتى كه هيچ گونه شكّى بر بيماريهاى ژنتيكى و فاميلى نباشد، ازدواج فاميلى بلامانع است.
در صورتى كه برحسب پيشينهاى كه گرفته مىشود سرنخهايى به دست آمد، بر حسب آن سرنخها، پزشك بايستى آزمايشهايى در اين باره انجام دهد و در اين مورد، نبايد آزمايشهاى بىمورد، كه فقط اتلاف وقت و ضرر اقتصادى به دنبال دارد، انجام شود.
2) ازدواج زوجين غير فاميل
در اين جا نيز بررسى دقيق فاميل زوجين و ثبت نكات مثبت و منفى توسط پزشك و همكارى آن دو با پزشك لازم است.
تقريباً بررسى، شبيه به ازدواجهاى فاميلى است و در اين جا هم بسته به سرنخهايى كه پزشك به دست مىآورد، آزمايشهاى مورد نياز انجام مىپذيرد.
3) اقدامات پيش از آبستنى
اين اقدامات، هم در زوجين فاميل و هم در زوجين غير فاميل مطرح است.
در اين جا باز پيشينه دقيق فاميل زوجين و ثبت هر نوع نكات مثبت و منفى فاميل و سرانجام، بر حسب سرنخهاى موجود، در بررسيهاى ژنتيكى يا كروموزومى يا ديگر بيماريها صورت مىگيرد و افزون بر بيماريهاى ژنتيكى و كروموزومى، بيماريهاى عفونى و متابوليك در مادر، علل رحمى و شيميايى را نيز بررسى مىكنيم.
4) بررسيهاى زمان آبستنى
در اين جا فرض را بر اين مىگيريم كه بررسيهاى پيش از آبستنى، از نظر ژنتيك يا بيماريها در والدين و مادر انجام شدهاست باز بر حسب سرنخها مىتوانيم اقدام كنيم.
همچنين تشخيص پيش از تولد به منظور ارزيابى سلامتى جنين در نخستين فرصت ممكن، در طول حاملگى، مىتواند انجام شود.
اين بررسيها شامل است بر:
1 ـ بررسى سلولهاى جدا شده از جفت در هفته هشتم زندگى جنين؛2 ـ بررسى آلفافيتوپروتئين (كه اين آزمايش هم در مايع آمنيوتيك قابل اجراست و هم در سرم مادر)؛3 ـ سونوگرافى جنين (سن، جنس، آنوماليها و ...)؛4 ـ تجزيه مايع آمنيوتيك؛5 ـ بررسى سلولهاى مايع آمنيوتيك؛6 ـ بيوپسى پوست جنين؛7 ـ بررسى خون جنين.
مايع آمنيوتيك را در موارد زير مىتوان بررسى كرد:
1 ـ اختلالات كروموزومى؛2 ـ تعيين جنسيت و بيماريهاى وابسته به جنس؛3 ـ بيماريهاى متابوليك ارثى؛4 ـ بيماريهاى مربوط به هموگلبين؛5 ـ برخى بيماريهاى عصبى.
لازم به تذكر است كه در حين آبستنى، فقط در موارد زير بايد مشاوره ژنتيك صورت گيرد:
1 ـ داشتن يك يا چند فرزند قبلى كه مشكل ژنتيكى داشتهاند و يا بيماريهايى كه احتمال ژنتيكى بودن آنها مىرود؛2 ـ سن بالاى مادر؛3 ـ يكى از والدين در هنگام تشكيل نطفه و يا مادر در ابتداى حاملگى، تحت تأثير عوامل تراتوژن باشد؛4 ـ يكى از والدين اختلال كروموزومى داشته باشد؛5 ـ مادرى كه حامل ژن معيوب وابسته به جنس باشد.
لازم به ذكر است كه بررسيهاى هنگام آبستنى، اگر زود انجام شوند و مسلّم شود كه جنين مبتلاست، امكان سقط جنين را نيز مىشود از نقطه نظر پزشكى بررسى نمود.
5 ـ بررسيهاى موقع تولد
هدف از بيماريهاى موقع تولد، تشخيص و درمان اختلالات قبل از ظهور علايم بالينى است.
اين برنامه را در مورد فنيلكتونورى و هموسيستينورى به خوبى مىتوان پياده كرد، اما در گالاكتوزمى و بيمارى شربت افرا مرحله پيش از ظهور علايم بالينى آنقدر زياد نيست كه اجازه انجام آزمونها و نتيجهگيرى از آنها را بدهد.
موارد مطالعه كروموزومى
علت اين كه اين بحث را در اينجا مىآوريم، اين است كه متأسفانه مطالعه كروموزومى (به نام كاريوتيپ)، به عنوان مطالعه ژنتيكى در مواردى بيجا انجام مىشود و بسيارى از والدين گمان مىكنند كه اگر كسى از نظر كروموزومى بررسى شود، اين مطالعه ژنتيكى ينيز هست، ولى چنين چيزى نيست و اصو كارى مشكل است و در مواردى خاص به كار مىرود.
موارد بررسيهاى كروموزومى
1 ـ وجود آنوماليهاى متعدد؛2 ـ عقب ماندگى ذهنى بدون علت مشخص (غير از مواردى كه c.
p.
ناميده مىشوند و كودك به علت مشخص و معلوم در موقع زايمان يا بعد از آن دچار آسيب مغزى شده است)؛3 ـ مرگ دوره نوزادى؛4 ـ جنس نامشخص؛5 ـ بيضههاى كوچك و احياناً مبهم؛6 ـ عقيمى؛7 ـ سقطهاى مكرّر و بچههاى مرده به دنيا آمده.
سن والدين
سن بالاى پدر و مادر، هر دو، ممكن است باعث ايجاد اختلالات كروموزومى فرزند شود.
در مادران، از 40 سالگى به بعد و در پدران در سنين بالاتر، احتمال دارد جهشهاى ژنتيكى (موتاسيون) بيشتر ديده شود.
عقب ماندگى ذهنى
تقريباً سه در صد كل افراد جامعه به عقبماندگى ذهنى مبتلا هستند.
اين افراد ممكن است به يكى از انواع عقبماندگيهايى كه در اين مقاله به آنها اشاره شده است، دچار باشند.
عقبماندگى ذهنى از اختلالاتى است كه از ديرباز شناخته شده و به نامهاى مختلفى در تاريخ علوم پزشكى، روانشناسى و روانپزشكى از آن ياد شده است.
از قرون گذشته تا به امروز، هميشه نحوه برخورد جامعه و محافل قانونى با افراد عقبمانده متفاوت بوده است.
در گذشته دور، از آنها به عنوان ديوانه، مجنون، ناقصالعقل و كندذهن ياد مىشده است.
البته دو واژه اخير هنوز هم در زبان عامه رايج است، اما امروزه براى بحث درباره اين افراد، خصوصاً در محافل علمى، از اصطلاح «عقبماندگى ذهنى» يا افراد استثنايى استفاده مىشود.
عقب ماندگى ذهنى چيست؟
در حال حاضر از سوى متخصصان و صاحبنظران روانپزشكى، روانشناسى و آموزشى و تربيتى، تعاريف مختلفى از عقبماندگى ذهنى ارائه مىشود.
اما هيچ يك از اين تعاريف مورد قبول همگان نيست.
با اين حال، تعريفى كه از سوى «انجمن نارسايى ذهنى» ارائه شده، بيشتر مورد پذيرش است.
اين انجمن، عقبماندگى ذهنى را به اين صورت تعريف مىكند:
«عقبماندگى ذهنى به شرايطى اطلاق مىشود كه در آن، عملكرد كلى ذهنى به طور مشخصى پايينتر از حد متوسط است و در عين حال در رفتارهاى انطباقى كودك در يدوره رشد، تأخير و نارسايى ديده مىشود.»
دوره رشد را معمو حد فاصل بين تولد تا 18 سالگى مىدانند.
بنابراين، نارساييهايى كه پس از سن 18 سالگى شروع مىشوند، عقبماندگى ذهنى تلقى نمىشوند.
عقبماندگى ذهنى همانند همه اختلالات، از شدت و ضعف بسيارى برخوردار است.
شخص عقبمانده، بسته به اين كه ميزان هوشش در چه حدى باشد، خصوصيات حركتى، رفتارى، اجتماعى و هيجانىاش شكل مىگيرد.
از اين رو، مهمترين عامل قابل بررسى در عقبماندگى ذهنى، عامل هوش است.
هوش، مقولهاى است كه روانشناسان هنوز نتوانستهاند در تعريف ماهيت و چگونگىاش به اتفاق نظرى كامل دست يابند.
در تعاريف مختلفى كه از هوش شده است، اغلب نقاط مشترك بسيارى ديده مىشود و حتى در مواردى موضوعات يكسان را در قالب الفاظ متفاوت بيان كردهاند.
در تمام تعاريف تقريباً به سه جنبه اساسى اشاره شده است، كه به نظر مىرسد ديدگاه نسبتاً جامعى را درباره ماهيت هوش به دست دهد.
اين سه جنبه عبارتند از:
1 ـ توانايى و استعداد كافى براى يادگيرى و درك امور؛2 ـ هماهنگى و سازش با محيط؛3 ـ بهرهبردارى از تجربيات گذشته، قضاوت و استدلال صحيح و پيدا كردن راه حل مناسب در رويارويى با مشكلات.
بنابراين، مىتوان عقبماندگى ذهنى را تأخير در رشد و عملكرد سه جنبه بالا دانست كه باعث مىشود فرد عقبمانده، نتواند همپاى همسالانش مهارتهاى مورد نياز و متناسب با سن خود را بياموزد و به عبارت ديگر، مهارتهايش با سطح سنىاش همخوانى ندارد.
همچنين، نمىتواند با محيط اطراف خود سازگارى و انطباق كافى برقرار كند، و سرانجام، از شركت در امور اجتماعى، به مقتضاى سن خود ناتوان است.
بسته به اين كه يك فرد در مقايسه با همسالان خود تا چه حد نسبت به يادگيرى موارد مذكور تأخير نشان دهد، شدت عقبماندگيها سنجيده مىشود.
از اين رو، فرض بر اين است كه هر چه هوش كودك ـ كه عامل شكوفايى استعداد او در يادگيرى و سازگارى اجتماعى است ـ بيشتر باشد، عقبماندگىاش داراى شدتى كمتر است و لذا، عقبماندگى ذهنى را با ميزان هوش افراد دستهبندى مىكنند.
سطوح عقب ماندگى
عقبماندگى ذهنى را بر حسب درجات مختلفش به گونههاى متفاوتى طبقهبندى كردهاند.
بر اساس معيارهاى سنجش هوش، چنين فرض مىشود كه هوش متوسط برابر با 100 است.
افرادى كه هوششان، ميان 85 تا 100 است، در رديف «متوسط پايين» قرار دارند.
افرادى را كه ميان 70 تا 84 هستند، «سرمرز» مىگويند؛ يعنى در مرز عقبماندگى ذهنى و حد متوسط (پايين) قرار دارند.
كسانى كه از اين محدوده پايينتر و در زير 70 يهستند، عقبمانده ذهنى ناميده مىشوند.
معمو روانشناسان عقبماندههاى ذهنى (يعنى گروه زير 70) را نيز بر حسب ميزان انطباق رفتار اجتماعى، سازگارى با محيط و درجه هوش، به صورت زير طبقهبندى مىكنند:
1. خفيف:
ي عقبماندگان ذهنى خفيف با بهره هوشى 55 تا حدود 70، معمو كسانى هستند كه با رفتارهاى سادهلوحانه در اجتماع و كندذهنى در فعاليتهاى مدرسه شناخته يمىشوند.
اين افراد چون معمو عوارض جسمى و ناهنجاريهاى آشكار حركتى و قيافهاى ندارند، تا سنين مدرسه به عقبمانده بودنشان پىبرده نمىشود.
غالباً نخستينبار، معلم مدرسه است كه احساس مىكند كودك همانند ديگر شاگردان قادر به يادگيرى مطالب ارائه شده نيست.
اين طبقه از عقبماندگان، نسبت به ديگر عقبماندگان ذهنى، از سازگارى اجتماعى بيشترى برخوردارند و حتى اگر در جامعهاى ساده يا غير شهرى پرورش يابند، مىتوانند سازگارى حرفهاى نيز داشته باشند و به طور مستقل زندگى كنند.
اين افراد قادرند ازدواج كرده، خانواده تشكيل دهند.
اين گروه، 75 تا 85 درصد كل تعداد عقبماندگان با بهره هوشى زير 70 را تشكيل مىدهند.
2. متوسط:
عقبماندگى ذهنى متوسط، با بهره هوشى حدود 35 تا 55 مشخص مىشود.
در اين گروه، ناهنجاريهاى جسمى و اختلالات حسى و حركتى ديده مىشود، اما قيافه آنان تقريباً حالت عادى دارد.
توانايى انتزاعى اين گروه بسيار ضعيف است و سازگارى اجتماعى گروه قبل را ندارند.
مىتوان بعضى كارها و حرفههاى بسيار ساده و جزئى را به آنان آموخت.
اينان مىتوانند مراقبت بهداشتى و امور شخصى خود را بر عهده گيرند، ولى توانايى درك حق و حقوق خود را ندارند و به راحتى مورد سوء استفاده قرار مىگيرند.
از اين رو، لازم است براى اداره امور زندگى خود، از نزديك تحت نظارت و مراقبت باشند.
3. شديد:
بهره هوشى اين دسته از عقبماندگان ذهنى، ميان 25 تا 35 است.
رفتار انطباقى آنان بسيار ضعيف است و از لحاظ گفتار و كردار و رفتار از كودك 5 ـ 6 ساله فراتر نمىروند.
گرچه اين كودكان از عهده غذا خوردن و توالت رفتن و تميز كردن خود برمىآيند، ولى به هيچ وجه قادر نيستند خواندن و نوشتن فراگيرند.
از لحاظ گفتار نيز محدوديت دارند و قدرت تميز و تعميم مسائل را ندارند.
اين افراد مىتوانند به فعاليتهاى بسيار ساده و بازيهاى ابتدايى در حد كودك 4 ـ 3 ساله بپردازند.
4. عميق:
افرادى هستند با بهره هوشى كمتر از 20 تا 25.
توانايى ذهنى آنان در نهايت رشدشان، از يك كودك 3 ساله تجاوز نمىكند.
از لحاظ چهره و قيافه، ناهنجاريهاى آشكار و شديدى دارند و از همان ابتداى تولد يا در چند ماهگى به راحتى قابل تشخيص هستند.
در سنين بزرگتر توانايى كنترل ادرار و مدفوع خود را ندارند و نيازمند به مراقبت شبانهروزىاند و قادر به تكلم و يادگيرى مسائل حتى بسيار ساده هم ينيستند.
اينان در بيشتر موارد فاقد قدرت خوديارىاند و نمىتوانند مستق غذا خوردن ييا ديگر نيازهاى بسيار ابتدايى خود را برآورده سازند.
معمو اين افراد را در محلهاى خاص نگهدارى مىكنند.

ملاكهاى رشد طبيعى

ملاكهاى رشد طبيعى
رشد هر كودك متضمن حركات عادى او در چهار زمينه اصلى است.
اين چهار زمينه عبارتند از:
رفتار حركتى؛ رفتار كلامى؛ رفتار عاطفى و هيجانى؛ و رفتار اجتماعى.
هر يك از چهار زمينه فوق، در ادوار مختلف رشد، جلوههاى خاص خود را بروز مىدهد.
اگر كودكى نتواند طى فرآيند رشد خود، همانند ديگر كودكان، و پا به پاى آنان به ويژگيهاى متناسب با گروه سنى خود دست يابد، به معناى آن است كه رشدش با كندى و يتأخير همراه است و احتما در يكى از چهار طبقه سابق الذكر جاى دارد.
لازم است اضافه كنيم كه هر يك از چهار محور رشد كودك (حركتى؛ كلامى؛ هيجانى؛ و اجتماعى) داراى خصوصياتى است كه به طور خلاصه به آنها اشاره مىشود. اين خصوصيات برحسب سن و سال كودك ابعاد متفاوتى به خود مىگيرند.
دوم ـ ازدواج
در قرآن كريم، آيهاى بسيار زيبا درباره ازدواج آمده است كه تمام ابعاد ازدواج را به خوبى به تصوير مىكشد.
در آيه 21 سوره روم، مىفرمايد:
(ومن آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً لتسكنوا إليها وجعل بينكم مودّة ورحمة إنّ في ذلك لآيات لقوم يتفكّرون)
از نشانههاى او اين كه از ]نوع[ خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد.
آرى، در اين ]نعمت[ براى مردمى كه مىانديشند قطعاً نشانههايى است.
اين آيه، در امر ازدواج، سه نكته را گوشزد مىكند:
آرامش، مودّت، و رحمت.
اگر زندگى زوجين بر اساس اين سه اصل باشد، يك زندگى سرشار از موفقيت و پاكى و خوشى خواهند داشت.
واضح است كه ازدواج، نيازهاى تن و نفس و روان را برآورده مىكند، تا انسان در بندگى، ثابت قدم و استوار بماند.
ازدواج ابزار خوب قرب به خداست و يادمان باشد كه قبل از پرداختن به صورتها و ظواهر، از مهمترين عوامل اقناع طرفين، در ازدواج، سيرت پاك و زيباست.
در سيرت پاك و زيبا، اتحاد بينشى، بسيار بيشتر است و نتايج زندگى و خير زندگى، والاتر.
شرايط پيش از ازدواج
از مهمترين اهدافى كه پيش از ازدواج توسط زوجين، بايد مدّ نظر باشد، هماهنگى در ازدواج است.
مواردى كه اين هماهنگى را تأمين مىكنند، عبارتند از:
1 ـ تفاهم و اشتراك نظر
زوجين بايستى پيش از ازدواج، تفاهم و اشتراك نظر كافى داشته باشند كه اين امر با بررسى كلّيه نقطه نظرات يكديگر بررسى مىشود.
در اين بررسى بايد مواظب باشند كه چيزى را پوشيده نكنند و با يكديگر، شفاف و بدون ابهام سخن گويند و مسائل را در ميان بگذارند، و دريابند كه تا چه حد نظرهايشان به يكديگر نزديك است، يا مىتوانند آنها را به يكديگر نزديك كنند.
ذكر اين نكته مهم است كه هماهنگ ساختن دو گونه تفكر، كه با يكديگر شبيه نباشند، شايد پس از ازدواج كارى مشكل باشد.
2 ـ علاقه و محبّت
در نهايت جمعبندىها، بايد زوجين به اين نتيجه برسند كه يكديگر را دوست دارند و مىتوانند دو دوست صميمى و متحد باشند، نه اين كه به علت برخى ملاحظات خاص، تصميم به اين پيوند بگيرند، و همه مىدانيم كه در محيط دوستى و عشق، بسيارى از ايثارها و گذشتها رخ مىنمايد.
خلاصه، زوجين بايد يكديگر را دوست بدارند.
3 ـ پرهيز از ازدواجهاى تحميلى
بزرگان و پدر و مادر و اساتيد، حتماً بايد زوجين را راهنمايى كنند و راه و چاه را به آنان بنمايانند.
زوجين نيز بايد اين را خوب بدانند كه مشاوره با ديگران در امر ازدواج بسيار پسنديده است و ممكن است عقل خود آنان كه جوان هستند، درست رهبرى نكند، اما به هرحال، تصميم نهايى براى ازدواج، مربوط به خود زوجين است.
4 ـ هماهنگى بينش
بينش عبارت است از مجموعه برداشتهاى مذهبى، خانوادگى، سياسى و اجتماعى كه بايد ميان زوجين در اين امور، هماهنگى نسبى وجود داشته باشد.
اختلافهاى بينشى، اگر بسيار متفاوت باشند، اختلافات و مشكلاتى بسيار در زندگى آينده زوجين در پى خواهند آورد.
5 ـ اختلاف سنّى
نبايد ميان مرد و زن اختلاف سنّى واضحى وجود داشته باشد؛ چرا كه در سنين مختلف، برداشتها و حال و هواهاى مختلف داريم كه در صورت اختلاف سنى بسيار، مىتواند مشكلآفرين باشد.
6 ـ برخورد با مسائل آينده زندگى
امورى چون شغل همسر، ميزان كاركردن، مسكن، وضعيت اقتصادى و انتظارهايى كه زوجين از يكديگر دارند، بايد بررسى شود و تواناييهاى آينده، مورد بحث قرار گيرد و وعدههاى بيجا و بىمورد به يكديگر ندهند.
7 ـ مسائل اقتصادى
نزديكى نسبى وضع اقتصادى در زوجين بايد رعايت شود.
گاهى يكى از زوجين كه در وضعيت خوب اقتصادى است و در زندگى زناشويى در وضعيتى نامناسب قرار مىگيرد، نمىتواند با وضعيت جديد خود را تطبيق دهد ـ و اين موضوع بايد پيش از ازدواج بررسى شود.
8 ـ مسائل خانوادگى و محيطى
يمعمو هر يك از زوجين تحت تأثير ژن، آداب و رسوم و وضعيت اقتصادى حاكم بر خانواده خود، به يك دسته آداب و احكامى عادت كرده و پاىبند شده است كه ممكن است با وضعيت طرف ديگر هماهنگى نيابد، و اين مسائل بايد به طور شفاف و بدون پردهپوشى با يكديگر در ميان گذارده شود.
9 ـ جهيزيه و مهريه
با توجه به اين كه در شروع شكلگيرى زندگى، افراط و تفريطها و انتظارهاى بيجا، باعث بروز مشكلات و فشارهاى روانى شديد بر زوجين مىشود، بايد مواظب باشيم كه در موضوع تعيين جهيزيه و مهريه، از كارهاى نمايشى، پُزدادنها و افراط و تفريطها به شدت بپرهيزيم و آنچه را به اعتدال و عقل و منطق، نزديكتر است، انتخاب كنيم.
البته، هم در مورد جهيزيه و هم در مورد مهريه، رعايت حد منطق و نيازها، مطلوب و خوب است.
10 ـ مراسم عقد و عروسى
اغلب شاهد هستيم كه مراسم عقد و عروسى، به علت اين كه از اعتدال و عقل و منطق خارج مىگردد، رنجآور و عذابآور مىشود؛ يعنى خرجهاى آنچنانى و فشارهاى روانى در اوّل زندگى به زوجين و خانواده.
ضمن اين كه مراسم عقد و عروسى، بسيار مطلوب است و حادثهاى است كه يك بار در زندگى هر كس رخ مىدهد و بايد حتى الامكان، به يادماندنى و خاطره انگيز باشد، بايد مواظب باشيم كه افراط و تفريط در كار نباشد.
تشريفات بىحد و غير منطقى و نمايشى، مشكلات فورى و دراز مدت براى زوجين خواهد داشت.
سوم ـ روابط خانواده
پس از ازدواج، بايد شالوده خانواده را بر اساسى محكم و پايدار پىريزى كنيم و از اين رو، نكاتى چند را بايد مورد نظر قرار دهيم:
1 ـ ارزشها؛2 ـ محبّت؛3 ـ گذشت.
ارزشها
زوجين نبايد نظريه شخصى خود را بر ديگرى تحميل كنند.
اگر چنين كنند، بايد مطمئن باشند كه ديگرى زير بار نمىرود.
بنابراين، بايد ارزشها و الگوها را پيدا كنند و سعى كنند، مقيّد به آن ارزشها باشند.
به بيان ديگر، آنچه حق است، مطرح است و تسليم شدن به حق مطرح است، و در اين صورت، خواه ناخواه، نظرها به طور نسبى، به يكديگر نزديك مىشوند و اين بحث برمىگردد به اين كه هر يك از زوجين بايستى بينشى صحيح داشته باشند كه در قسمت «راه و رسم مشخص زندگى» كتاب حاضر به آن اشاره شده است.
حاكم كردن ارزشها در خانواده، نظر شخصى نيست، بلكه تلاش طرفين است.
حرف حق نبايد بين زوجين تفاوت ايجاد كند، و نه تنها بين اين زوجين كه همه زوجين به نقطه مشتركى، در ثبوت خانواده و تربيت فرزند و اهداف زندگى مىرسند.
مهم اين است كه ما اين بينش صحيح را داشته باشيم.
نظر من و نظر تو، مطرح نيست، حق مطرح است و كوشش در راه رسيدن به حق، و اينچنين زندگى، چقدر خوش و زيبا و پرمعنا و عاقبت به خير خواهد بود.
2 ـ محبّت
مىگويند، اساس خلقت و آفرينش را محبّت تشكيل مىدهد.
محبت، واژههايى مختلف دارد؛ مانند عشق، دوستى، نيكى و نظاير آن.
عاليترين واژه محبت، «عشق» است و والاترين عشقها، عشق به پروردگار است.
گرچه انسانِ خدا، همه هستى را به عنوان آيات خدا دوست دارد، امّا بعد از عشق به پروردگار، از بهترين و والاترين عشقها، عشق زوجين و عشق در خانواده و بين همسران و كودكان و به عكس است.
اگر زوجين خانواده را محيط عشق قرار دهند، محيط خانواده، به گلستانى معطر و پرگل تبديل خواهد شد، و گلها و ميوههاى اين باغ، كه همان فرزندان باشند، ميوههايى سالم و شاداب و مطمئن خواهند بود.
از محبت تلخها شيرين شوداز محبت مسها زرين شوداز محبت دردها صافى شودوز محبت دردها شافى شوداز محبت دار تختى مىشودوز محبت بار بختى مىشوداز محبت لجن گلشن مىشودبى محبت روضه گلخن مىشوداز محبت نار نورى مىشودوز محبت ديو حورى مىشوداز محبت حزن شادى مىشودوز محبت غول هادى مىشوداز محبت نيش نوش مىشودوز محبت بشر موسى مىشوداين محبت هم نتيجه دانش استكى گزافه بر چنين تختى نشستالبته، در اشعار بالا، منظور از محبت، عشق پاك به پروردگار است، اما در پناه آن عشق، همه عشقهاى ديگر شكل مىگيرد، و گفتيم كه والاترين عشق، پس از عشق به پروردگار، عشق در خانواده و بين خود والدين و بين والدين و فرزند و برعكس بين فرزند با پدر و مادر است.
تمام تلاش زوجين بايد حاكم كردن عشق در محيط خانواده باشد.
آوردهاند كه مردى با زنى ازدواج كرد.
شروع زندگى با عشق و محبت بود.
در چشم زن، لكّهاى كوچك بود، اما در پناه اين عشق، مَرد، لكه چشم زن را نمىديد.
مدتى گذشت و رابطه مرد و زن، برهم خورد و بدبينيها حاكم شد.
در اين موقع، مرد متوجه لكه شد.
از زن پرسيد:
اين خال از چه موقع در چشم تو به وجود آمده؟ زن جواب داد:
از همان موقع كه به من بدبين شدى.
3 ـ گذشت
گرچه نتيجه طبيعى عشق، گذشت است و در عشق، عاشق در معشوق محو مىشود، امّا به هر حال، گذشت، يعنى خطاى ديگرى را اغماض كردن.
البته، واضح است كه عمل صواب يا سخن درست ديگران گذشت نمىخواهد، گذشت در برابر خطاى ديگران است.
در قرآن كريم نمونههاى زيبايى از گذشت آمده است؛ من جمله:
(والعافين عن النّاس).
(=همانان كه از مردم درمىگذرند.) و يا از صفات انسانِ خدا آمده است:
(وإذا مرّوا باللّغو مرّوا كراماً).
(=وچون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مىگذرند.)ي و اصو ناديده گرفتن خطاى ديگران، نشانه كمال تعالى انسان و رسيدن به فضاى اسماى ساتر، غفور و عفوّ و ديگر اسماى پروردگار است.
انسانِ خدا، در برابر بديها و نادانيهاى ديگران، با كينه برخورد نمىكند، بلكه با دلسوزى و نظر اصلاحطلبانه.
در اين جا يك سؤال ظريف و در همان حال، جالب پيش مىآيد و آن اين كه، با همسرم كه مرتب بد و اشتباهكارى مىكند، چگونه برخورد كنم؟ جواب را به صورت زير مطرح مىكنيم:
ياوّ:
اشتباههاى كوچك و بىاهميت را بزرگ جلوه ندهيم و از كاه، كوهى نسازيم و سهويات و مسائل پيش پا افتاده را نديده بگيريم.
ثانياً:
در اشتباههاى بزرگتر، عالمانه و پخته عمل كنيم و در محيط محبت و دوستى.
البته، به هر حال رعايت تكليف الهى در روابط خانوادگى نيز ضرورى است، اما آداب و احكام انجام تكليف نيز مهم است.
مواظب باشيم كه از عكسالعملهاى فورى خوددارى كنيم و محيط را نا امن نكنيم.
داد و فرياد و عصبانيت، نتيجه معكوس مىدهد.
و به هر حال، نبايد در زندگى خانوادگى مشاجره باشد.
ثالثاً:
بيشتر با عمل خود، به همسرمان همه چيز را بياموزيم تا با حرف.
و خلاصه، با فعل خود او را پند دهيد.
نتيجه
محيط خانه بايستى محيطى جذّاب و شيرين باشد و بهترين ساعات عمر بايستى در خانه و خانواده بگذرد؛ چرا كه همه سرمايههاى مادى و معنوى ما (خانه و زندگى و همسر و فرزندان) همه در اين محيط گرد آمدهاند.
اگر محيط خانه غمانگيز است، عيب از صاحبخانه است و صاحبخانه خطاكار است كه نمىتواند خانه خويش را جايگاه مسرّت و خوشى كند.
حقيقت اين است كه در دنيا هيچ چيز نيست كه مكرّر و يكنواخت باشد.
مردم كوتهبين همه چيز را يكنواخت و يكجور مىبينند و نمىتوانند در هر يك از مظاهر حيات، دقايق حال را، كه در لباسهاى مختلف جلوه مىكند، پيدا كنند.
بدين جهت، شما اگر هوشيار و خردمند باشيد، خوشبختى را در خانه مىجوييد و با كمى دقت، در آن جا وسايل خوشى و سرگرمى و لذت و تفريح خود را فراهم مىكنيد.
بهترين ساعات عمر آن است كه در خانه بگذرد.
در همه مراحل عمر، خانواده براى انسان سرچشمه مسرّت است.
كودك در روزگار طفوليت كه تازه چشم به دنيا گشوده است، در آن جا آرامش و سعادت را در آغوش مادر و دامان پدر مىيابد.
پس از آن، در دوره جوانى، كه بهار زندگى است و روح انسانى به آفتاب عشق و زناشويى گرم مىشود، باز هم لذت و فراغت را در خانه، در پناه همسر محبوب و مهربان خود پيدا مىكند.
در مرحله پيرى، كه گلهاى طلايى آمال، پژمرده و فرسودگى شروع مىشود، باز هم ساعاتى كه در خانواده و با همسر يا ميان فرزندان مىگذرد، قرين مسرّت و خوبى است و انسان احساس مىكند كه در كانون روحش، از زير طبقات خاكستر، جرقههاى نشاط و اميد جستن مىكند و اطفال كوچك با صورت نورانى و قيافه معصوم خود ستارگانى هستند كه پيران سالخورده، فروغ نشاط را از آنها اقتباس مىكنند.
آنان كه روحشان سرشار از عشق پاك است، از همه چيزهاى خانواده لذت مىبرند و براى آنان فضاى خانه، چون بهشت است كه هر ساعت و دقيقه مسرّتى تازه در آن مىيابند.
البته، علاقه ما به خانه از آن جهت است كه ساكنان خانه را دوست داريم؛ زيرا گفتهاند:
«از كوچه ليلى مىگذرم و بىاختيار در و ديوار را مىبوسم.
گمان نكنيد كه من ديوارها را مىپرستم، بلكه روحم از عشق كسى كه در اينجا زندگى مىكند لبريز است و ديوارها را به ياد و نام و عشق او مىبوسم.»
بلى، خانواده سرچشمه خوشبختى است از اين رو كه افرادش يكديگر را دوست مىدارند و داراى منافعى مشتركند و با يكديگر يكدل و يكرنگ.
نفاق و ريا ندارند و به يكديگر دروغ نمىگويند.
وقتى به دور هم مىنشينند، گفتگوهايشان مسرّتبخش است، و لبخندهاشان در اثناى صحبت، چون طليعه فجر سعادت، پرتو اميد و نشاط را در اعماق قلوبشان نفوذ مىدهد.
آنان خوشبختند، براى اين كه رشته محبت و وفا، به يكديگر ارتباطشان داده است.
چند توصيه براى حفظ عشق و محبت در محيط خانه و خانواده
1 ـ هر وقت همسر خود را مىبينيد، به او خسته نباشيد بگوييد و از يكديگر و كار و زحمتى كه همسر داشته، تقدير كنيد و همديگر را ببوسيد.
2 ـ در موقع كار، گاهى به يكديگر تلفن بزنيد و از احوال يكديگر جويا شويد.
3 ـ در امور خانه به همسر كمك كنيد.
4 ـ در روزهايى چون سالگرد تولد، عقد، عروسى و نظاير آن به يكديگر هديه بدهيد.
5 ـ گاهى با گل يا هديه به منزل بياييد و به يكديگر هديه تقديم كنيد.
6 ـ در مسافرتها براى يكديگر هديه بگيريد.
7 ـ صفات خوب يكديگر را تعريف كنيد و صفات بد را ناديده بگيريد.
8 ـ پاكيزه و خوشبو و خوشلباس باشيد و خانمها به آرايش در منزل و پاكيزگى خود و محيط منزل، بسيار اهميت بدهند.
بدن انسان بايستى هميشه پاكيزه و خوشبو باشد.
9 ـ به همديگر احترام بگذاريد و حتى الامكان از شوخيهايى كه شأن شما را كم كند، بپرهيزيد.
10 ـ همسرتان را با همسران ديگر مقايسه نكنيد؛ نه در ذهن خود، او را با ديگرى مقايسه كنيد (مرغ همسايه غاز است) و نه پيش خود او و يا در برابر ديگرى؛ چرا كه هر كسى يك مجموعه تواناييها دارد كه با توانايى ديگران نبايد مقايسه شوند.
11 ـ به خويشاوندان همسرتان احترام بگذاريد و عيوب آنان را به رو نياوريد و مخصوصاً پدر و مادر هر يك از زوجين، بايد مورد محبت و احترام ديگرى باشند. اين هم وظيفه اخلاقى و انسانى است و هم در همسر تأثير مىگذارد.
12 ـ آخرين وصيت خضر به موسى اين بود:
هميشه عيوب و خطاى خود را در نظر داشته باش و عيوب و خطاهاى ديگران را ببخش.
چهارم ـ كودك
در اين قسمت، مطالبى درباره كودكان به بحث گذاشته مىشود كه داراى عناوين زير است:
1 ـ محيط خانواده؛2 ـ رفتار و يادگيرى؛3 ـ ارتباط والدين با كودك:
ياوّ ـ محبت والدين؛ثانياً ـ انتظارات والدين؛ثالثاً ـ شخصيت دادن به كودك.
4 ـ محيط نامتعادل در خانواده؛5 ـ شخصيتهاى عصبى.
1 ـ محيط خانواده
يكى از عوامل اصلى و تعيينكننده در آينده و تربيت كودك، محيط خانواده است، و مىتواند در رشد و شخصيت كودك، اثرات مثبت يا منفى داشته باشد.
ميزان نفوذ والدين در كودك، به غير از جنبههاى ارثى و ژنتيك، در ساختار آينده كودك، نقشى تعيين كننده دارد.
در محيط متعادل خانوادهاى كه امنيت، قانونمندى، احترام، محبت، آداب و رسوم صحيح و نظاير آن و خلاصه راه و رسم مشخص حاكم باشد، و ارزشها، حاكم باشند و در جهت خير و صلاح و در يك بيان، خانواده در جهت حق باشد، كودك، در كمال سلامتى تن و روان بزرگ مىشود و در جهت حق خواهد رفت.
و اگر محيط خانواده، امنيت نداشته باشد، قانونمندى در آن نباشد، كينهها و بىاحترامى متقابل، و آداب و رسوم غلط، و خلاصه، راه و رسمهاى غلط حاكم باشد، ضد ارزشها حاكم باشد، و سرانجام در يك بيان، محيط خانواده در جهت ناحق باشد، كودك در بيمارى تن و روان بزرگ مىشود و عاقبت به خير نخواهد رفت.
در قسمتهاى پيشين اشاره كرديم كه در محيط خانواده، بايد حق حاكم باشد و تلاش طرفين بايد بر حاكم كردن راه حق باشد، نه نظريههاى فردى و مجازها.
اين كه همسر، ديگرى را متهم كند يا بگويد:
«من درست مىگويم، تو غلط.»
به هيچ وجه درست نيست.
بلكه بايد هر دو در جهت حق تلاش كنند و من و تو در ميان نباشد.
آن وقت است كه نقطه نظرها به همديگر نزديك مىشود.
اگر پدر و مادر و حتى فرزند در جهت حق باشند، هماهنگيها بيشتر است.
2 ـ رفتار و يادگيرى
كودكان، در محيط خانواده، قاعدتاً از دو راه آموزش مىيابند:
يكى از راه گفتار والدين، و دوم از راه اعمال والدين.
اما بايد توجه داشت كه كودك، بيشتر تحت تأثير اعمال والدين است تا تحت تأثير گفتار.
البته، تذكر عالمانه و با روش منطقى خوب است، اما پدر و مادر بايد سعى كنند به طور هماهنگ، در عمل خود، كودك را آموزش دهند.
تذكرها بايد در محيطى دوستانه، منطقى، و آرام صورت گيرد هرگونه خشونت و برخوردهاى مقطعى، ناصواب است و حتى نتيجه معكوس دارد.
يادگيرىهابا تذكر والدينبا عمل والدين(تا حدى سازگار)با روش صحيحبا روش غير صحيحالگوى خوبالگوى بديادگيرى و رفتاراختلالات يادگيرىفرزند خوباختلالات رفتارىخوب كودك (بيماريهاى روان تنى)(سلامتى تن وروان) (بيماريهاىروانتنى)
3 ـ ارتباط والدين با كودك
محبت والدين
از نيازهاى اساسى روانى كودك، محبت است.
اگر كودك از والدين، محبت ببيند، در زندگى آينده نيز با محبت خواهد بود و اعتماد به نفس و اعتماد به ديگران و محبت به ديگران خواهد داشت.
به عكس، كودكى كه در محيط محبت و صميميت، رشد نكند، در آينده شخصيتى پر كينه و ناسازگار خواهد بود.
البته، بايد مواظب باشيم كه محبت به كودك در حد منطق و عقل باشد.
افراط، يعنى محبت بيجا، و تفريط، يعنى بىمهرى، هر دو غلط است.
والدين بايد متوجه رشد كودك باشند و احتياجات و امكانات و تمايلات و استعدادهاى كودك را در نظر بگيرند و به خصوص به اقتضاى رشدش با او برخورد و عمل يكنند.
نكته بسيار با ارزش اين است كه والدين معمو با ندانمكاريهاى خود نسبت به خود و فرزندشان، باعث بروز مشكلاتى در زمينه زندگى خانوادگى و تربيت فرزند مىشوند و گرنه در محبت و دوستى والدين نسبت به فرزند شكى نيست.
بايد علم خانواده و علم تربيت فرزند را آموخت و سپس به كار گرفت.
پدر يا مادرى فكر نكنند كه چون پول زيادى دارند، فرزندشان سعادتمند مىشود (خود به خود) و يا پدر و مادرى فكر نكنند كه اگر تحصيل كرده هستند، بايد فرزندشان سعادتمند شود.
اينها ممكن است يكى از شرايط باشد، اما همه شرايط براى سعادت فرزند نيست.
سعادت فرزند هنگامى تأمين مىشود كه دانش آن را داشته باشيم و آن را در عمل و به طور صحيح پياده كنيم.
در غير اين صورت، موفق نخواهيم بود.
بىمهرى والدين به فرزند، به صورتهاى مختلف است:
مسائل روحى و عاطفى خود والدين، نداشتن محبت، كار زياد والدين و نرسيدن به فرزندان، ناسازگارى خانوادگى، نداشتن تفريح و استراحت كافى، فشارهاى اقتصادى، خشونت در رفتار و نظاير آن.
عكس العمل كودك در برابر بىمهرى والدين، به صورت اختلالات رفتارى و بيماريهاى روانتنى تظاهر مىكند كه هر كدام مىتواند سالها و گاهى تا آخر عمر كودك را در رنج و عذاب نگاه دارد.

انتظارهاى والدين

انتظارهاى والدين
گاهى والدين، از كودك، انتظارهايى واقعبينانه دارند، كه صحيح است.
اما بيشتر والدين، از فرزند خويش انتظارهايى به دور از واقع و بدون بصيرت صحيح دارند؛ يعنى توجه نداشتن به استعدادها، امكانات و مسائل محيطى.
چنين والدينى، در حقيقت، بيش از معمول فرزند را تحت فشار قرار مىدهند كه اين، درست نيست.
ارج نهادن به شخصيت كودك
هميشه در ارتباط با كودكان، بايد او را يك انسان بدانيم و دست كم نگيريم، و هرگز كودك خود را تحقير نكنيم و به او شخصيت بدهيم، و او را به حساب آوريم به نظراتش احترام بگذاريم.
بايد به كودك برحسب توانايىاش مسئوليت بدهيم و به چشم بدبينى به او نگاه نكنيم.
4 ـ محيط نامتعادل در خانواده
محيط نامتعادل در خانواده براى كودك از گذر عوامل زير به وجود مىآيد:
نبودن الگوى خوب والدين براى فرزند
اگر پدر و مادر مىخواهند فرزند خوبى داشته باشند، بايد خودشان خوب باشند، و ارزشها و الگوهاى صحيح را بدانند و به آن برسند و در محيط خانواده عمل كنند و در حد شعار و حرف نباشند.
اشاره كرديم كه محيط خانواده بايد در جهت رسيدن و پياده كردن راه حق باشد، نه نظرات فردى و تقليد از روشهاى غلط ديگران.
مشكلات رفتارى والدين با يكديگر
بايد ارتباط والدين به گونهاى باشد كه امنيت و آرامش را در خانواده، حاكم نمايد، تا در محيط امنيت، آموزش و اهداف خانواده و تربيت كودك بهتر عملى شود.
پدر و مادر، بايد سعى كنند كه هماهنگ باشند و تضادّ ميان خود را حتى الامكان كم كنند تا هم خود راحت زندگى كنند و هم با كودكان بهتر برخورد كنند.
در جرّ و بحثهاى خانوادگى، كودك از نظر روحى، خيلى آسيب مىبيند.
امنيت خانواده، شرط اوّل ارتباط با كودك است.
هماهنگ نبودن والدين در ارتباط با كودك
گفتيم كه پدر و مادر بايد به الگوى حق و صواب گردن نهند كه در اين صورت در مورد فرزند هماهنگ خواهند بود.
اما اگر پدر، يك روش را در پيش گيرد و مادر روش ضد آن را، فرزند سردر گم مىشود و آسيب مىبيند، و چند بار تذكر داديم كه نظرات شخصى مطرح نيست بايد هرچه را حق است، قبول كنيم.
مشكلات رفتارى والدين با كودك
هر گونه عدم تعادل در رفتار با كودك، غلط است، و از هر گونه افراط و تفريط بايد به شدت پرهيز كرد.
مبنا بايد حق و اعتدال باشد.
هر گونه محبت بيجا يا هرگونه خشونت با كودك، ناصواب است.
5 ـ شخصيت عصبى
مدتها بود كه «فرويد»، سركوبى غرايز را در كودك، به خصوص و حتى در بزرگسالان، از عوامل اصلى عقدههاى شخصيتى و بيماريهاى روحى و روانى مىدانست.
اما عقايد فرويد در چند دهه اخير، قدرى تضعيف شده و عقايد بعدى، در چگونگى پيدايش شخصيتهاى عصبى، قدرى تغيير كرده است به خصوص «كارن هورناى» نظريههاى خوبى را ارائه كرده است كه خلاصه آن را در اين جا مىآوريم:
كودك يا هر كسى، تحت تأثير عواملى مانند تحقير، ترس، ظلم، اجحاف، الگوهاى غلط و فشارهاى روانى، دو نوع عكسالعمل نشان مىدهد:
عكس العمل اوّل:
هماهنگىسه نوع واكنش در عكس العمل اوّل داريم:
طغيانگوشهگيرىاز اينها ممكن است يكى، يا هر سه عكس العمل وجود داشته باشد، اما يكى غالبتر است.
نكته مهم اين است كه هر يك از عكس العمل غالب شود، به هر حال، همه مجازىاند، ولى نتايج حاصل از آنها ـ كه همان مشكلات تن و روان باشد ـ واقعى و حقيقى است.
عكس العمل دوم:
خشم و نفرت در عكس العمل دوم (كه تحت تأثيرعكس العمل اوّلنيزهست)سه نوع واكنش داريم:
كشمكش درون اضطراب
نتيجه اين موضعگيريها
نتيجه اين موضعگيرىها، اين خواهد بود كه كودك با هركس، در برابر خود واقعى، خود بىنقص و تخيّلى (خود ايدهآل) را مىشناسد و مىكوشد تا خود واقعى را نبيند (امّا مىبيند و از آن رنج مىبرد).
و از طرفى، مرتباً مىكوشد تا خود ايدهآل (= خود نمايشى و مجازى) را ارائه دهد و در اين راه با دو مشكل رو به رو مىشود:
مشكل اوّل:
عناد نسبت به خود واقعى، ميل به آزار خود، تحقير خود، توقع بسيار از ديگران و ترس از تماس با ديگران.
مشكل دوم:
اين مشكل را «تعكيس» مىگويند؛ يعنى او مىكوشد مشكلات خود واقعى را به عوامل خارجى نسبت دهد؛ يعنى مىكوشد، كلّيّه جريانات ذهنى خود را به يبيرون منعكس كند و به آنها واقعيت خارجى بدهد، مث در مورد احساس حقارت، گمان مىبرد كه ديگرى او را تحقير مىكند.
نتيجه كلّى
چنين كسى، مبدّل به يك شخصيت عصبى مىشود، در انواع ترس به سر مىبرد، شخصيتش ضعيف است، تنبلى و سستى دارد، در كارها پيشرفت ندارد و از خود، يأس، نارضايتى و ميل به آزار و تحقير ديگران نشان مىدهد.
3 ـ بهداشت و سلامتى بدن:
اوّل ـ تغذيهدوم ـ بهداشت و پيشگيرىسوم ـ ورزش
اوّل ـ تغذيه
از ابزارى كه مربوط به غرايز انسانى است و پروردگار متعادل، براى انسان قرار داده، امر تغذيه است.
دانستن آداب و احكام صحيح تغذيه و بهرهگيرى صحيح از آن، مىتواند تن را در جهت اعتدال و صحت قرار دهد و ما را براى رسيدن به اهداف عالى حيات، كمك كند.
هر گونه افراط و تفريط در امر تغذيه، باعث بروز مشكلات و بيماريهايى مىشود كه مىتواند به طور نسبى، موانعى بر سر راه تعالى ما به وجود آورد.
از طرفى، كمبود غذا، موجب كندى رشد و نمو شده، اختلالات جسمى پديد مىآورد و باعث ضعف و بيحالى و عدم نشاط مىشود.
و از طرف ديگر، پرخورى و افراط در غذا، باعث مىشود كه مواد غذايى اضافى، در بدن رسوب كرده، مشكلات جدى و حتمى بر سر راه سلامتى ما به وجود آورند.
با توجه به نكات بالا، بايستى آداب و احكام تغذيه را به خوبى بدانيم و سپس در عمل، به كار گيريم و بدانيم كه اگر در غذاى خود، صحت و سلامتى را در نظر گيريم و مخصوصاً حلال و حرام را رعايت كنيم، بىگمان در مقام تعالى و بهبود وضعيت كلى خود، كه رسيدن به هدف اعلاى حيات است، خواهيم بود ـ ان شاء الله.
آداب و احكام غذا خوردن
1 ـ قبل از شروع غذا، به حرام و حلال بودن غذا توجه كنيم و مواظب باشيم كه غذايى كه از راه حرام تهيه شده، يا شبههناك است صرف نكنيم.
2 ـ با «بسم الله» آغاز كنيم و بعد از صرف غذا، شكر نعمت پروردگار را با ذكر «الحمد لله» به جاى آوريم و براى بركت بيشتر نعمتهاى پروردگار، دعا كنيم.
3 ـ پرخورى نكنيم، تعادل در صرف غذا را رعايت كنيم و بدانيم كه پرخورى، اثرات دراز مدت و اثرات فورى دارد.
اثرات فورىاش، سنگين شدن بعد از غذا، دلدرد، نفخ و گاز زياد، سوء هاضمه، خواب زياد و تنبلى است و اثرات درازمدتش، چاقى و رسوب چربى در عروق و عوارض بسيار جدى قلبى و عروقى است.
4 ـ شتاب زده، غذا نخوريم.
افرادى كه در غذا خوردن عجله مىكنند، به بيماريهاى مختلف گوارشى و سوء هاضمه مبتلا خواهند شد.
غذا را بايد خوب جويد، تا به ذرات ريز قابل هضم و جذب، تبديل شود وگرنه در اينجا هم مشكلات هاضمهاى به وجود مىآيد.
5 ـ رعايت بهداشت دستها، سفره، غذا و وسايل مربوط به غذا، مثل ظروف غذا و قاشق و چنگال بايد بشود؛ چرا كه در اثر رعايت نكردن بهداشت، آلودگيهاى ميكربى و انگلى، سلامتى ما را تهديد مىكند.
6 ـ سعى كنيد درجه حرارت مواد غذايى، بسيار بالا نباشد و درجه آن تا حدودى با درجه حرارت بدن تطبيق داشته باشد.
ي7 ـ كام گرسنه شويد و بعد مبادرت به صرف غذا نماييد و قبل از سير شدن، ديگر نخوريد و حداقل پرخورى نكنيد.
8 ـ از سبزيهاى تازه مصرف نماييد، امّا از شستن كامل و ضدعفونى بودن آنها مطمئن شويد.
9 ـ مرتباً ميوه بخوريد و در صورت عدم تحمل، خوردن آبميوه يا كمپوت بلامانع است، اما در حال عادى، خود ميوهها را صرف كنيد.
خوردن آبميوه يا كمپوت و يا آبميوههاى كنسرو شده، در حالت سلامت دستگاه گوارش، توصيه نمىشود.
حتى خوردن ميوه خام، براى حفظ هضم و جذب صحيح غذا و جلوگيرى از بيماريهاى گوارشى توصيه شده است.
10 ـ تخم مرغ، كه يك ماده غذايى سرشار از پروتئينهاست، از كلسترول هم غنى است و لذا نبايد در مصرف آن زيادهروى كرد.
11 ـ سعى كنيد در حال غذا خوردن و بلافاصله پس از آن، از مصرف آب خوددارى كنيد؛ چرا كه با رقيق كردن اسيد معده، هضم غذا را مختل مىكند.
12 ـ صبحانه كامل ميل كنيد و ناهار متعادل، و شام، كم و در حد غذاى حاضرى (مثل لبنيات).
13 ـ بين غذاها ـ يعنى زمان بين صبحانه تا ناهار و زمان بين ناهار تا شام ـ حتى الامكان، چيزى نخوريد مگر ميوه يا چاى؛ چرا كه خوردن، در فاصله زمانى غذاها، اشتهاى شما را كم مىكند.
14 ـ سعى كنيد غذاهاى سرخكردنى، كمتر مصرف كنيد و روغن مايع، بيشتر استفاده كنيد.
روغنهاى جامد، بيشتر در عروق دستگاههاى بدن، ميل به رسوب كردن دارند.
15 ـ از شيرينى و مواد قندى و شكر، حتى الامكان كمتر استفاده كنيد.
16 ـ از اضافه كردن نمك (منظور نمك اضافى است) به غذا، حتى الامكان خوددارى كنيد؛ زيرا نمك زياد، باعث فشار خون، بيماريهاى قلبى و كليوى مىشوند.
17 ـ اغلب آب لولهكشى شهرها، آلودهاند (آلوده به مواد انگلى، املاح سنگين، ميكربها و ويروسها)، لذا بهتر است از دستگاههاى كوچك تصفيه در منزل استفاده كنيد، يا آب را بجوشانيد.
18 ـ در مورد نان، بهتر است از نانهايى استفاده كنيد كه در آن تخمير به وجود آمده؛ زيرا نانهاى بدون تخمير، باعث سوء هاضمه و مشكلات دستگاه گوارش مىشود.
19 ـ با شكم پر، ورزش نكنيد و از حركات سنگين بعد از غذا خوددارى كنيد.
20 ـ بعد از صرف غذا، دندانها را مسواك كنيد.
21 ـ غذا را به اندازه نياز، در بشقاب بريزيد تا ضمن اين كه غذاى شما زياد نيايد، باعث پرخورى نيز نشود.
22 ـ هنگام غذا، از صحبت كردن، تماشاى تلويزيون، مشاجره و بحث خوددارى كنيد و حتى الامكان موقع صرف غذا، با نشاط باشيد.
چربى ها
از سوختن يك گرم چربى، 9 كالرى انرژى ايجاد مىشود.
چربيها دو نوعند:
چربيهاى مرئى و چربيهاى نامرئى.
چربيهاى مرئى، مثل كره، دنبه، خامه و روغن با چشم ديده مىشوند.
اما چربيهاى نامرئى، با چشم ديده نمىشوند؛ مانند چربى تخم مرغ و چربى لبنيات.
مصرف بيش از حد چربى، براى بدن ضرر دارد.
چربى خون، شامل كلسترول و تيرى گليسيريد است و وجود چربى در خون و بدن، براى حفظ سلامتى لازم است.
كلسترول هم از طريق غذا تأمين مىشود و هم بدن، خود، كلسترول مىسازد.
به طور متوسط، در روز به 400 ميلىگرم كلسترول، احتياج است.
در جدول زير، ميزان كلسترول مواد غذايى آمده است.
نوع غذامقدار غذامقدار كلسترول موجود (برحسب ميلىگرم)تخم مرغ1 عدد متوسط305 گرم ميگو 100 گرم 144 ميلىگرم جگر90 گرم 372 ميلىگرم جگر مرغ 90 گرم 400 ميلىگرم مغز90 گرم1810 ميلىگرم كليه (=قلوه) 90 گرم690 ميلىگرم قلب90 گرم274 ميلىگرم گوشت مرغ بدون پوست90 گرم86 ميلىگرم گوشت گوساله بى چربى90 گرم83 ميلى گرم گوشت گاو بى چربى90 گرم77 ميلىگرم گوشت ماهى90 گرم77 ميلىگرم تن ماهى100 گرم61 ميلىگرم گوشت جوجه بدون پوست90 گرم54 ميلىگرم شير كامل1 ليوان34 ميلىگرم ماست كم چربى 1 ليوان12 ميلىگرم كره1قاشق چايخورى12 ميلىگرم بستنى خامه دار1 قاشق21 ميلىگرم شير بى چربى1 ليوان5 ميلىگرم مارگارين1قاشق چايخورى3 ميلىگرم سفيده تخم مرغ1 عددـــــــ اگر ميزان كلسترول تا 200 ميلىگرم درصد باشد، مطلوب است و اگر تا 250 ميلىگرم درصد باشد، بايد قدرى در مصرف چربى پرهيز كنيم، و اگر از 250 ميلىگرم درصد بيشتر باشد، حتماً بايد در رژيم خود مصرف چربى را محدود كنيم.
فيبرهاى غذايى، ضمن اين كه در هضم و جذب غذا مؤثرند، مانع جذب بسيار كلسترول در روده مىشوند.
فيبرهاى غذايى در ميوهها و خرما و سبزيجات و حبوبات هستند.
اقدامات ديگر مؤثر در كم كردن چربى خون عبارتند از:
1 ـ به جاى گوشت قرمز، از گوشت سفيد استفاده كنيد.
2 ـ لبنيات كمچربى مصرف كنيد.
3 ـ به جاى روغن جامد، از روغن مايع استفاده كنيد.
4 ـ ورزش روزانه انجام دهيد و پيادهروى كنيد.
تيرى گليسريد نيز، مثل كلسترول، نبايد در بدن زيادتر از معمول باشد، اما خطرش قدرى از خطر كلسترول كمتر است.
مواد قندى
مواد قندى از كربن، هيدروژن و اكسيژن تشكيل شدهاند و منبع اصلى توليد انرژى در بدنند.
اين مواد، براى اكسيداسيون چربيها و ساختن بعضى از آمينو اسيدها لازم هستند.
منابع مهم مواد قندى عبارتند از:
نشاسته، شكر و سلولز.
نشاسته:
اين مادّه به مقدار فراوانى در غلات و برنج موجود است.
در سيب زمينى نيز مقاديرى نشاسته وجود دارد.
شكر:
مواد شكرى شامل منوساگاريدها (كلوگز، فروكتوز و گالاتوز) و دى ساكاريهها (سوكرور، لاكتوز و مالتوز) هستند.
سلولز:
مادّه ليفى موجود در ميوهها و سبزيها و غلات است و نقش مؤثرى در هضم و جذب غذاها دارد.
ايجاد بعضى بيماريها، مثل سرطان روده بزرگ، سرطان روده، يبوست، آترواسكلروز، در كمبود سلولز افزايش مىيابد.
پروتئينها
از سوختن هر گرم مواد پروتئين، 4 كالرى انرژى ايجاد مىشود.
دو نوع مواد پروتئينى در طبيعت وجود دارد:
پروتئينهاى حيوانى:
شامل انواع گوشتها، تخم مرغ، كشك، غذاهاى دريايى (ميگو و ماهى)، مرغ، گوشت پرندگان و ... است.
پروتئينهاى گياهى:
شامل حبوبات (عدس، نخود، لوبيا، ماش، لپه و دانه سويا و ...) است.
پروتئينها، مواد انرژىزا هستند كه براى رشد و نمو بدن بسيار ضرورىاند و كمبود مصرف آنها در برنامه كودكان باعث توقف رشد و ايجاد اختلالاتى، مانند كمخونى مىگردد.
بايد سعى شود در برنامه غذايى آنان روزانه از مواد پروتئينى نامبرده استفاده شود.
لازم به ذكر است كه بالغين به علت توقف رشد و نمو، بايد از مواد پروتئينى، خصوصاً گوشت، در حد مورد نياز روزانه مصرف كنند نه بيشتر.
مصرف پروتئين به مقدار زياد، مُضّر است و اضافى آن تبديل به اوره مىشود و از بدن دفع مىگردد و همچنين مصرف بسيار مواد پروتئينى باعث بالا رفتن فشار خون، كلسترول و اسيداوريك و ناراحتيهاى كليه مىشود.
بالا بودن اسيداوريك سبب بيمارى نقرس مىشود كه با درد مفاصل همراه است.

ويتامينها

ويتامينها
ويتامينها موادى هستند كه در بدن ايجاد انرژى يا كالرى نمىكنند و فقط موادى محافظ يا حفظ كنندهاند.
ويتامينها مواد مورد نياز بدنند كه بدن قادر به ساختن آنها نيست و اين مواد بايد از طريق غذاها به بدن برسند.
كمبود هر يك از آنها بيماريهايى را سبب مىشود كه درمانش مشكل يا غير ممكن است.
در اين صورت، با تنظيم يك رژيم مناسب غذايى بايد از بروز كمبود ويتامينها پيشگيرى كرد.
ويتامينها به دو دسته تقسيم مىشوند:
الف ـ ويتامينهاى محلول در آب، مثل c , b ؛ب ـ ويتامينهاى محلول در چربى شامل a,d,e,k.
ويتامينهاى محلول در چربى در كبد انسان ذخيره مىشوند، اما ويتامينهاى محلول در آب، محلى براى ذخيره ندارند و چنانچه به بدن نرسند عوارض گوناگونى ايجاد مىكنند.
ويتامين a
براى ديد چشم، به ويژه در تاريكى مورد نياز است.
اين ويتامين در جگر، كره، پنير، روغن و كبد ماهى موجود است.
اين ويتامين در سبزيجات، به صورت بتاكاروتن وجود دارد كه در بدن به ويتامين aتبديل مىشود.
مهمترين آن مواد عبارتند از:
هويج، سبزيها و ميوهها.
در صورت نرسيدن اين ويتامين به بدن، عوارضى چون تارى ديد در شب (=شبكورى)، اختلال در رشد و ترميم استخوانها و ناراحتى پوستى و مخاطى مىشود.
وجود اين ويتامين، باعث مقاومت بدن در برابر عفونتها مىگردد.
بايد سعى شود كه در مصرف آن زيادهروى نشود؛ زيرا ايجاد مسموميت مىنمايد.
ويتامين d
براى سلامتى استخوانها لازم است روزانه از آن استفاده شود و كمبودش در بدن، ايجاد نرمى استخوان يا راشيتيسم در كودكان، و در بزرگسالان پوكى استخوان مىنمايد.
اين ويتامين، تنها از راه غذا به بدن نمىرسد، بلكه از طريق نور خورشيد نيز به بدن مىرسد.
ويتامين d، در كره، شير، پنير، تخم مرغ و جگر يافت مىشود.
بايد سعى شود كه در مصرف آن زيادهروى نشود؛ زيرا به كليهها آسيب مىرساند.
ويتامين c
اين ويتامين، مقاومت بدن را در برابر بيماريها بالا مىبرد.
ويتامين c در بدن ذخيره نمىشود و مازاد آن از طريق ادرار دفع مىشود.
مهمترين منابع ويتامين c عبارتند از:
مركبات و سبزيجات؛ مخصوصاً ساقه سبز پيازچه و ميوهها، مانند گوجهفرنگى.
(بايد توجه داشت كه گوجهفرنگى پس از 10 دقيقه كه خرد شود، ويتامين c خود را از دست مىدهد.
از اين رو، بهتر است هنگام ميل كردن خرد شود.)
ويتامين b
(شامل b1, b2, b6, b12)به طور كلى كمبود ويتامينهاى گروه b هر كدام عوارضى مخصوص به خود ايجاد مىكند.
كمبود ويتامين b1، ضعف و بى اشتهايى، كمبود ويتامين b2التهابات پوستى و مخاطى و زبان و كمبود ويتامين b6، اختلالات پوستى و عصبى در پى دارد.
مواد معدنى
مواد معدنى مانند ويتامينها هيچ گونه انرژى ايجاد نمىكنند و تنها، محافظ بدنند كه مهمترين آنها عبارتند از:
كلسيم
مهمترين موادى كه در ساختمان اسكلت بدن به كار مىرود، كلسيم است.
كلسيم، در ساختمان استخوانها و دندانها به صورت سازنده و محكم كننده استخوانها و دندانها نقش دارد.
مهمترين منابع آن عبارتند از:
گروه لبنيات (شير، ماست و پنير) و سبزيجات به ويژه كاهو، انجير و برگ چغندر.
عواملى كه باعث عدم جذب كلسيم در بدن مىشوند، عبارتند از:
ـ نانهايى كه تخمير در آن به عمل نيامده باشد؛ـ مصرف بيش از حد مجاز چربى در مواد غذايى.
تذكر:
در موقع تهيه ماست، بهتر است شير را مرتب به هم بزنيد تا كلسيم آن تهنشين نشود.
فسفر
در بيشتر غذاهاى حيوانى و نباتى، فسفر وجود دارد.
همچنين، در مغز و ماهى مقدارى بسيار فسفر وجود دارد.
در گردو، بادام، پودر پياز نيز مقدارى زياد فسفر هست.
بهتر است در جيره غذايى روزانه مقدارى فسفر و كلسيم با هم مصرف شود تا جذب آنها بهتر انجام گيرد.
به عنوان مثال، براى كودكان دانشآموز، از گردو همراه با پنير ـ كه درصد كلسيم بالايى دارد ـ استفاده شود.
آهن
آهن مواد غذايى بر دو نوع است:
1 ـ آهنى كه مستقيم جذب بدن مىشود؛2 ـ آهنى كه بايد همراه آن از مواد غذايى كه حاوى ويتامين c است، استفاده كرد.
آهنى كه مستقيم جذب مىشود، در جگر و گوشت وجود دارد و آهنى كه بايد همراه مواد حاوى ويتامين c مصرف شود، شامل مواد غذايى اسفناج، عدس، تخم مرغ و ... است.
در بررسيهايى كه اخيراً انجام گرفته است، مشاهده شده كه ميزان كمخونى ناشى از مواد غذايى به ويژه در زنان بالاست و اين امر، به علت ناآگاهى مادران به تغذيه از دوران كودكى است.
توصيه مىشود هر گاه از تخم مرغ، عدس، اسفناج و ... مصرف مىكنيد، همراه آن از مواد غذايى كه داراى ويتامين c است نيز مصرف نماييد.
ويتامين c در گوجهفرنگى خام، جعفرى، فلفل دلمه، ساقه سبز پيازچه و مركبات وجود دارد.
آهن در فندق، گردو، توت فرنگى، سيب قرمز، خرما، انجير، اسفناج و بادام به مقدار فراوان يافت مىشود.
ورم معده، خونريزى از بينى و دهان، بواسير (= شقاق مقعد)، زايمانهاى مكرر، قاعدگى همراه با خونريزى زياد، همه از عواملى هستند كه مىتوانند منجر به كم خونى شوند.
خستگى زودرس، سرگيجه، ضعف و سستى، پريدگى رنگ، نفستنگى در هنگام كار و سردى انتهاها (انگشتان) گزگز شدن يا مورمور شدن و ... مىتواند از علايم كمخونى باشد.
در بعضى موارد، علايم كمخونى به صورت ميل به خاكخورى، يخخورى و ... جلوه مىكند.
روى
اين مادّه، در رشد كودكان نقش مهمى دارد.
كمبود روى در بدن باعث اخلال در رشد و كوتاهى قد و تأخير در بلوغ جنسى مىشود.
منابع غذايى داراى روى عبارتند از:
گوشت، دانههاى حبوبات به ويژه لوبيا چشم بلبلى، گردو، فندق و گيلاس خشك.
فلوئور
در ساختمان دندانها و استخوانها نقش دارد و براى حفظ دندانها و جلوگيرى از پوسيدگى آنها مؤثر است.
در آب وجود دارد و چنانچه درصد آن در آب بيشتر از حد باشد، لكههاى قهوهاى روى دندانها ايجاد مىشود.
يُد
يدر آب دريا، درياچهها و آبهاى زير زمينى و آب شيرين معمو يد، فراوان است.
غدّه تيروئيد، محل ذخيره يد است و كمبود آن باعث بزرگى تيروئيد در جلوى گردن مىشود كه به «گواتر» ناميده مىشود.
(در گذشته به نام «غمباد» معروف بود.) يد در مواد غذايى دريايى، فراوان است.
همچنين، در لوبيا سبز، هويج، پياز، انگور، گيلاس، هلو، گوجه، سيب، موز و گردو، كم و بيش يد وجود دارد و كسانى كه گواتر دارند، مىبايستى از شلغم و گياهانى كه مولّد گواتر هستند، پرهيز كنند.
اخيراً همراه نمكهاى مصرفى، يد اضافه مىكنند، ولى نكته مهم اين است كه بهتر است بعد از طبخ غذا، يد اضافه شود.
در غير اين صورت، در اثر حرارت، نمك يددار بىخاصيت مىشود.
مس
كمبود مس در بدن نادر است.
اگر در اثر بدى جذب (= سوء هاضمه) يا عدم مصرف به بدن نرسد، كمخونى و تغييرات استخوانى در كودكان بروز مىكند.
منابع آن، جگر، گردو، فندق، كشمش، سبزيجات، انجير خشك، گوجه و ... است.
دوم ـ بهداشت و پيشگيرى
در اين مبحث از موارد زير سخن مىگوييم:
1 ـ پاكيزگى؛2 ـ بهداشت دهان و دندان؛3 ـ بهداشت آب و هوا؛4 ـ سيگار و اعتياد؛5 ـ پيشگيرى از بيماريها.
1 ـ پاكيزگى
بدن انسان، در اثر عدم رعايت بهداشت و شست و شو كثيف مىشود.
اين امر، باعث مىشود كه علاوه بر بوى بد بدن، خود انسان نيز در طراوت و شادابى نباشد.
بيماريهاى پوستى، در كثيفى بدن فراوانترند.
لذا بايستى سعى كنيم هر روز يا يك روز در ميان، دوش بگيريم.
موهاى زايد بدن، را بايد هميشه كوتاه نگهداريم.
ناخنها كوتاه باشند و موى سر اگر نسبتاً كوتاه باشد، نگهدارى و بهداشت آن راحتتر است.
ضمناً ريزش مو در مواردى كه آن را كوتاه نگهداريم، كمتر است.
همين طور است در مورد لباسها كه بايد لباس ما پاك و پاكيزه باشد، و مرتب بودن و پاكيزه بودن را نبايد با تجملات و تشريفات اشتباه گرفت.
بايد سعى كنيم در انظار مردم، وضعيتى پوشيده، آراسته و پاكيزه داشته باشيم و از باز بودن قسمتهايى از بدن، مثل سينه و دست، به خاطر ادب اجتماعى پرهيز كنيم.
از پوشيدن لباسهاى جلف و موهن پرهيز كنيم، كفشهاى چرمى و ساده، براى حفظ سلامتى پا و بو نگرفتن پا، از كفشهاى ديگر مناسبتر است.
كفشها بايد پاكيزه و واكس زده باشند.
بيشتر بايستى از جوراب نخى استفاده كنيم و بعد از هر بار مصرف، آنها را بشوييم و در اين صورت پاها كمتر بو مىگيرد.
صورت و دستها را شب، موقع خواب و صبحها با كرم و مادّه خوشبو كننده، با طراوت و خوشبو نگاه داريم.
سعى كنيم، هميشه در حال وضو باشيم كه اين سفارش شرع مقدّس و يكى از دستورهاى مراقبه در مراحل سير و سلوك و تعالى انسان است.
2 ـ بهداشت دهان و دندان
حفره دهانى، دربرگيرنده دندانها و بافتهاى حساسى است كه از عوامل مختلف، مثل عفونت، ضربه و فقر بهداشتى آسيب مىپذيرد.
از طرفى، سلامتى دندانها و بافتهاى اطراف دندان، بخش مهمى از سلامت فرد را تشكيل مىدهد و از طرفى ديگر، هزينههاى سنگينى براى معالجه پوسيدگى و بيماريهاى پيشرفته دهانى، به فرد تحميل مىگردد، و لذا جا دارد كه به امر پيشگيرى و بهداشت دهان و دندان، توجه زيادى مبذول شود.
پلاك دندانى:
پلاك دندانى، توده نرم و غليظى است كه از تعداد زيادى باكتريهاى مختلف و مواد و سلولها تشكيل مىشود و چنان برسطح دندان مىچسبد كه به آسانى با آب شسته نمىشود.
لازم به ذكر است كه پلاك دندانى، حاصل تجمع اتفاقى ميكربها نيست، بلكه ميكربهاى مختلف، مرحله به مرحله وارد مىشوند و فعل و انفعالات داخل سلولى و خارج سلولى آنها همراه با تجزيه و تركيب موادى كه از راه غذا، به سطح دندان مىرسد، سبب مىشود كه پردهاى بر روى سطح دندان ايجاد و به مرور، تغييراتى در آن حاصل كنند و مشكلات بعدى به وجود آيد.
پلاكهاى دندانى علاوه بر سطح دندان، روى پُركردگيها و سطح دندانهاى مصنوعى نيز به وجود مىآيند.
پلاك دندانى باعث آسيب به دندان و بافتهاى اطراف آن و در نهايت، باعث پوسيدگى دندان و بيمارى لثه مىشود.
پيشگيرى از پوسيدگى دندان:
پيشگيرى، يعنى محافظت دندانها قبل از بروز بيمارى، كه اين از درمان سادهتر و راحتتر است.
به طور كلى سه عامل در پوسيدگى دندان دخالت دارد:
1 ـ مستعد بودن سطوح دندان و ضعيف بودن آن در مقابل اسيد؛2 ـ پلاك ميكربى؛3 ـ كربوهيدراتها (= قند).
بهترين راه پيشگيرى از پلاك، مسواك زدن مرتب دندانها بعد از صرف غذا يا شيرينى است.
راه دوم براى مقاوم كردن ميناى دندان، اين است كه دندان را در مقابل اسيد مقاوم كنيم كه اين امر با استفاده از فلورايد صورت مىگيرد.
براى رسانيدن فلورايد به دندان، دو راه وجود دارد:
1 ـ راه سيستميك، يعنى اضافه كردن فلور به آب يا شير و غيره كه از قرص فلورايد استفاده مىشود، و اين كار موقعى صورت مىگيرد كه مصرف فلور آب مصرفى، از 7/0 p.
p.
m.
(واحد اندازهگيرى فلورايد) كمتر باشد ـ و گرنه نياز به آن نيست؛ زيرا مصرف زياد فلورايد، بيمارى فلئوروزيس را به وجود مىآورد.
2 ـ تجويز موضعى فلورايد، كه اگر ميزان فلورايد از 7/0 p.
p.
m.
كمتر باشد، به صورت دهان شويه از فلورايد استفاده مىشود.
مسواك كردن دندانها:
مسواك كردن، يك عادت و رفتار بهداشتى است و بايد از هر وسيله، براى شستن دندان و دهان، مثل قرقره، آب نمك، محلولهاى ضد عفونى و مسواك استفاده نماييم.
با مسواك زدن، از پوسيدگى و بيماريهاى لثه و دندان جلوگيرى مىشود.
بوى دهان:
گاهى بوى بد دهان، هميشگى و حتى ارثى است، كه نكته مهمى نيست و با مواد خوشبو كننده و شست و شوى مرتب دهان و خوردن زياد ميوه تا حد زيادى مىتوان از بوى بد دهان كاست، اما بوى بد دهان، علتهايى ديگر نيز دارد كه عبارتند از:
ـ عفونت لثه و دندان؛ـ عفونت گلو؛ـ سينوزيت؛ـ عفونت ريه؛ـ بيماريهاى كبدى.
در بعضى موارد، علت بوى بد دهان، ميكربى به نام «هليكو باكترپيلورى» است كه در جهاز هاضمه باقى مىماند و گاهى باعث زخم معده و اثناعشر نيز مىشود و با آنتى بيوتيك بهتر مىشود.
در مواردى كه از وجود بيماريهاى فوق الذكر مطمئن هستيم، مىشود از قرص نعناع يا برگ خشك نعناع، يا دهان شويه با بتادين 1/0 (به نسبت نصف و نصف با آب) استفاده كنيم.
3 ـ بهداشت آب و هوا
در اين مبحث، از دو قسمت سخن مىگوييم:
بهداشت آب؛ و بهداشت هوا.
بهداشت آب
اگر آب آلوده باشد يا از نظر املاحى زيادتر يا كمتر داشته باشد، باعث بروز مشكلاتى در مصرف كننده مىشود.
بيماريهاى ناشى از كمبود املاح در آب
گواتروكرتينيسم:
چنانچه ميزان يُد موجود در آب، كمتر از يك ميلى گرم در ليتر باشد، يا زمانى كه نياز بدن به يد از طريق غذا و آب تأمين نشود، كرتينيسم به وجود مىآيد كه همان كمكارى غده تيروئيد است.
بيماريهاى عروقى، قلبى و مغزى:
اگر سختى آب (املاح)، از 100 تا 150 ميلىگرم در ليتر كمتر باشد، اين بيماريها شايعترند.
پوسيدگى دندان:
چنانچه ميزان فلورايد در آب آشاميدنى، كمتر از 5/0 ميلى گرم در ليتر باشد، موارد پوسيدگى دندان شايعتر است.
بيماريهاى ناشى از افزايش املاح در آب
نوزاد كبود:
مقدار يون نيترات آب بايد كمتر از 1/0 ميلى گرم در ليتر باشد.
اگر بيشتر از آن باشد و به ميران 10 ميلىگرم در ليتر برسد، باعث مت هموگلبينما (يك نوع بيمارى با كبودى) مىشود.
فلئوروزيس دندان:
اگر ميزان فلئور موجود در آب مشروب، بيش از 2 تا 3 ميلىگرم در ليتر باشد، در دوره كاسيفيكاسيون دندان (= سنين رشد دندان) باعث فلئوروزيس مىشود.
همچنين، احتمال تشكيل مادّه سرطانزاى فتيروزاين از نيترات و آرسنيك، در صورتى كه مقدار آنها بيشتر از حد مجاز باشد، بيشتر است.
مسموميت با فلزات:
چنانچه آبى از نظر املاح فلزى، بيش از حدّ مجاز، و فلزاتى از قبيل سرب را داشته باشد، احتمال مسموميت با آن فلز را ممكن مىسازد.
سختى آب
آب آشاميدنى، بايد داراى حد مناسبى از املاح محلول باشد.
سختى آب عمدتاً مربوط به يونهاى كلسيم و منيزيوم است، امّا وجود يونهاى آهن، مس، باريوم، روى و سرب نيز ممكن است باعث سنگينى آب شود.
سختى آب آشاميدنى، نبايد خيلى زياد يا خيلى كم باشد.
بيماريهايى كه توسط آب منتقل مى شوند
وبا، حصبه، اسكاريس، اكسيور، تريكوسفال، ژيارديا، كرم قلابدار، آميب، شيستوزويها يهمه توسط آب مىتوانند منتقل شده، ايجاد بيمارى كنند.
اصو نبايد در آب آشاميدنى باكتريها و كلرفرمها موجود باشند، اما اگر ناگزير در آب باشند، چنانچه تعداد آنها، از ده عدد در cc100 آب بيشتر باشد، اين آب قابل شرب نيست.
بهداشت هوا
علاوه بر اكسيژن، كه حياتبخش است، هوا فوايدى ديگر نيز دارد و آن اين كه:
جريان هوا باعث خنك شدن بدن انسان مىشود و ضمناً حسهاى ويژهاى مانند شنوايى و بويايى، به وسيله محرّكهايى كه از راه هوا منتقل مىشوند، كار مىكنند.
اما متأسفانه آلودگى هوا مىتواند مشكلاتى عديده به وجود آورد.
آلودگى هوا، در اثر گرد و غبار، گازهاى سمى، بخارهاى شيميايى به وجود مىآيد و اين عوامل مىتوانند عوارض مهلكى در انسان به وجود آورند.
هوا به طور متوسط از 1/78 درصد ازت و 93/20 درصد اكسيژن و 03/0 درصد دى اكسيد كربن و بالاخره مقاديرى ناچيز از گازهايى مثل آرگون، نئون، كريپتون، زنون و هليوم تشكيل مىشود.
هوا، علاوه بر اين گازها، بخار آب و مقدار ناچيزى آمونياك و مواد معلّق نيز دارد؛ مثل گرد و غبار، ميكربها، هاگها و نخالهها.
علت ناخالصى هوا عبارت است از:
1) تنفس انسان و جانوران؛2) سوختن زغال، گاز و فرآوردههاى نفتى؛3) تجزيه مواد آلى و بازرگانى.
يمعمو پاكى هوا، به عللى مثل حركت هوا، دماى هوا، نور خورشيد، بارندگى، اثر شيميايى اكسيژن و بالاخره زندگى گياهان، تأمين مىشود.
هرگاه درجه آلودگى هوا، زياد شود يا فرآيند پاككنندگى و كارسازى خود را از دست بدهد، خطرات آلودگى هوا به وجود مىآيد.
بيش از يك صد ماده آلاينده هوا، شناسايى شدهاند كه مهمترين آنها عبارتند از:
دى اكسيد و منو اكسيد كربن، دى اكسيد گوگرد، سولفيد هيدروژن، سولفيدهاى آلى، تركيبات فلوئور، اكسيدهاى ازت، آمونياك و عوامل سرطانزا (مثل بنزبيرنها و مواد پرتوزا).
اثرات آلودگى هوا بر سلامتى
اثرات فورى:
پايين آمدن كيفيت تنفس و نارسا شدن تنفس؛اثرات دير رس:
برونشيت و سرطان ريه.
4 ـ سيگار و اعتياد
ياصو هر نوع اعتياد در انسان، خطرات زيادى براى سلامتى تن و روان درپى دارد.
بايد سعى كنيم هيچ نوع اعتيادى در خود ايجاد نكنيم.
بدترين نوع اعتياد، اعتياد به مواد يمخدر است كه معمو اين نوع اعتياد، به علت مسائل عميق جسمى و روانى و اخلاقى و بالاخره انحرافات فراوانى كه در پى دارد، قطعاً انسان را از مسير عادى حيات خارج مىكند و در نهايت، او دچار وضعيتهايى خانمانسوز مىشود؛ من جمله:
ارتباط با افرادى كه خود در اين راه به انحراف كشيده شدهاند و براى تأمين مسائل اقتصادى و به دست آوردن مواد مخدر، ممكن است در باندهاى قاچاق مواد مخدر وارد شود و خلاصه پايان راه اعتياد، هولناك است و قطعاً انسان را از مسير حيات متعالى خارج مىكند، بلكه در ورطه جنايات و بدبختيهايى عظيم مىاندازد.
يانسان معتاد، معمو دچار دوستانى مىشود و در جلساتى شركت مىكند كه راه و روش آنها، دور از حقايق زندگى، تحرك و اعتقادات صحيح است، بلكه به تنبلى و سستى يو دور از واقعيات كشانده مىشوند و آخر و عاقبت اين راه معمو از خود و خانواده و همه حقيقتها و واقعيتها دور شدن است.
چنين كسانى در يك زندگى منزوى وارد مىشوند و خلاصه زندگىشان در مواد مخدر خلاصه مىشود.
اما بعد از مواد مخدر، اعتياد به سيگار، يكى از عادات شايع است كه آن هم خطرات و پى آمدهاى زيادى دارد كه در زير به آنها اشاره مىكنيم:
1 ـ سيگاريها بيست برابر بيش از افراد غير سيگارى، به برونشيت مزمن گرفتار مىشوند ـ و آن نارسايى تنفسى ايجاد مىكند، كه يك بيمارى رنج دهنده و عذابآور است.
2 ـ در افرادى كه سالها اعتياد به سيگار دارند، سرطان ريه و بيماريهاى ريوى، شايعتر از افراد غير سيگارى است.
3 ـ بيماريهاى قلبى و عروقى و تصلّب شرائين، در سيگاريها دو برابر افراد معمولى است.
4 ـ سرطان مثانه، در سيگاريها، 50% بيشتر از افراد معمولى است.
5 ـ خطر انواع بيماريهاى چشمى در افراد سيگارى، بيشتر از افراد معمولى است.
6 ـ خطر ابتلا به زخم معده، در سيگاريها بيشتر از افراد معمولى است.
7 ـ زنان سيگارى، با زايمانهاى مشكل و آنومالىهاى جنين بيشتر از افراد غير سيگارى رو به رو مىشوند.
8 ـ دود سيگار، براى اطرافيان سيگارى، مثل همسر و فرزندان و يا افرادى كه در آن ياتاق كه فرد سيگارى در حال سيگار كشيدن است زيان آور است؛ مث همسران فرد سيگارى بيشتر از ديگران در معرض سرطان هستند.
9 ـ سيگار، از عوامل فعّالكننده ژنهاى سرطانى است.
10 ـ به علت اين كه سيگار، مانع كالسيفيكاسيون استخوانها و به خصوص دندانها مىشود، دندانهاى افراد سيگارى، 25% شكنندهتر از افراد غير سيگارى است.
11 ـ سيگاريها، سه برابر بيشتر از غير سيگاريها در معرض انواع سرطان هستند.
(البته اين امر، غير از سرطان ريه است كه شيوع بيشترى در سيگاريها دارد.)12 ـ موتاسيونهاى ژنى (= آسيب ژنى)، در اثر سيگار شايع است و اين امر، مىتواند باعث بروز بيماريهاى ژنتيكى و بيماريهاى مختلف بشود.

قهوه و چاى

قهوه و چاى
ياصو براى مصرف قهوه و چاى، مذمّت عمومى و كلّى نداريم، اما در مورد مصرف اين دو نيز نكاتى چند بايد رعايت شود:
ياوّ ـ در مصرف آنها زيادهروى نكنيم؛ثانياً ـ چاى كمرنگ و قهوه كمرنگ مصرف كنيم.
خوردن چاى و قهوه غليظ، اثرات سوء اين دو را زيادتر مىكند.
5 ـ پيشگيرى از بيماريها
گرچه در اين مبحث، درباره پيشگيرى از همه بيماريهاى بحث نمىشود، اما لازم به ذكر ياست كه اصو امر پيشگيرى، در همه مشكلات زندگى از تدابير بسيار ارزشمند است.
هر نوع پيشگيرى در زندگى، كار اوليا و برگزيدگان است؛ يعنى پيشگيرى از چيزى كه در زندگى انسان ممكن است پيش آيد و مشكل آفرين باشد.
بايستى علاج واقع قبل از وقوع باشد و همين است كه حضرت على(عليه السلام)در نامه 31 نهج البلاغه خطاب به امام حسن(عليه السلام)مىفرمايد:
وامسك عن طريق إذا خفت ضلالته فإنَّ الكفّ عند حيرة الضّلال خيرٌ من ركوب الأموال.
به راهى كه مىترسى در آن گمراه شوى وارد نشو كه وارد شدن به بيراهه بهتر از افتادن به ورطه هلاكت است.
خلاصه آن كه، سوار شدن بر اسب چموش، كه هر آن ممكن است انسان را بر زمين زَنَد، كار آدم عاقل نيست و به اضطراب اين سوارى و رسيدن نمىارزد.
پيش از اين، پيشگيرى از بيماريهاى عفونى و بهداشتى را شرح داديم.
در اين مبحث، از پيشگيرى چاقى، بيماريهاى قلب و عروق و بالاخره سرطانها سخن مىگوييم:
چاقى
چاقى، عبارت است از وجود چربى اضافى و افزايش وزن بيش از 20% حد طبيعى وزن.
چاقى، شايعترين عوارض تغذيه (پرخورى، بدخورى و توجه نداشتن به كميت و كيفيت غذا) است.
در پيش راه تعالى زندگى و فكرى، چاقى مىتواند مشكلاتى ايجاد كند؛ چرا كه شخص چاق با عوارض چاقى؛ من جمله تنبلى، عوارض قلبى و عروقى، فشار خون و بعضى بيماريهاى ديگر رو به رو خواهد بود.
علل چاقى عبارتند از:
1) افزايش غذاى دريافتى؛2) كاهش فعاليت بدنى؛3) عوامل ارثى و ژنتيك؛4) علل ناشناخته.
پيشگيرى و درمان چاقى:
1) محدوديت در مصرف غذاهاى پر كالرى، مثل چربى و شيرينى؛2) افزايش فعاليت جسمى (به خصوص پيادهروى و ورزش روزانه)؛3) اعتدال در مصرف غذا و خوددارى از پرخورى؛4) علل چاقى ممكن است مربوط به بعضى بيماريها باشد كه بايد با مشاوره با پزشك، در صورت نياز بررسىهاى لازم به عمل آيد.
بيماريهاى قلبى و عروقى
گرچه بيماريهاى قلبى و عروقى ممكن است به علت عوامل مادرزادى (= بيماريهاى مادرزاد قلب) يا عوامل عفونى و بيماريهاى سيستميك و ارثى باشد، اما از مهمترين علت آن، تصلب شرائين است كه در بيشتر موارد، بيمارى، قابل پيشگيرى است.
تصلب شرائين، عبارت است از سخت شدن عروق، كه اين عارضه، در عروق تغذيه كننده قلبى هم پديد مىآيد، و عوارض قلبى، به وجود مىآورد و همين طور در عروق عمومى و كليوى، باعث فشار خون مىشود و يا در عروق مغزى، بيماريهاى مغزى به دنبال مىآورد.
عوامل زمينهاى در به وجود آمدن بيماريهاى قلبى و عروقى:
1) شيوع فاميلى؛ 2) سيگار؛ 3) فشار خون؛ 4) چربى خون بالا؛ 5) ديابت؛ 6) اضافه وزن؛ 7) كم تحركى؛ 8) سن بالا؛ 9) استرس و تهاجمى بودن.
روشن است كه در بيشتر موارد فوق مىتوانيم با پيشگيريهاى به موقع، از وقوع بيماريهاى قلبى ـ عروقى جلوگيرى كنيم.
براى مثال، نكشيدن سيگار، كنترل وزن و چربى خون، آرامش در زندگى، كنترل و مرتب فشار خون، ارزيابى وضعيت غذا و ساير توصيههاى بهداشتى، مىتواند تا حدى بسيار شيوع بيماريهاى قلبى و عروقى را كاهش دهد.
موارد نه گانه فوق را «عوامل خطرزا» مىناميم.
هرچه تعداد آنها بيشتر باشد، شانس ايجاد بيماريهاى قلبى و عروقى بيشتر مىشود.
مخصوصاً در تغذيه، بايد مواظب دو امر مهم پرخورى و مصرف چربى زياد باشيم و از اين دو سخت پرهيز كنيم.
مصرف كلسترول را در قسمت تغذيه كتاب شرح دادهايم؛ بدان جا مراجعه شود.
همچنين، درباره ورزش و عوامل استرسزا در اين كتاب، بحث شده است.
سرطانها
عوامل مؤثر در بروز سرطان عبارتند از:
عوامل ژنتيك، آلودگى هوا، اعتياد و سيگار، مصرف الكل، تابش اشعه خورشيد، مواد شيميايى، بعضى عفونتها، استرسها و فشارهاى روانى، عوامل صنعتى، پنبه نسوز، گاز رادون، تركيبات آلى معطر، مواد شيميايى كه به غذاها اضافه مىشوند (مثل نيتريت راميل)، داروهاى شيميايى كه براى آرايش مو و رنگ مو به كار مىروند، هرزمنها (= استروژن و تستسترون)، عوامل تضعيف كننده ايمنى، اشعه ايكس، نوع تغذيه.
اينها، همه از مواردى هستند كه در ايجاد سرطان، احتمال دارد مؤثر باشند.
در مورد تغذيه، هر قدر تركيبات هيدروكربن و گياهان فيبردار بيشتر باشد، بهتر است، و همين طور كم كردن مصرف چربى، احتمال بروز سرطان را كمتر مىكند.
لذا بايد در رژيم غذايى، هميشه ميوه و سبزى، مصرف شود ـ و از خوردن غذاهاى خيلى شور و نمك فراوان، پرهيز شود.
از خوردن غذاهاى سرخ شده، حتى الامكان پرهيز نماييم.
بهترين نوع طبخ غذا، طبخ با حرارت ملايم است.
خرما و انجير و ميوه و سبزى كه فيبر بيشترى دارند، بايد بيشتر مصرف شوند و خوردن سبزى و سالاد با غذا در اين امر، توصيه شده است.
وزن متعادل در پيشگيرى از سرطان توصيه شده است و لذا بايد هميشه در صدد كنترل وزن خود در حد اعتدال باشيم.
مواد نگهدارنده، مثل نيتريت داميل، كه به غذاهايى مثل سوسيس و كالباس اضافه مىكنند، احتمال سرطانزايى دارند و در مصرف آنها، نبايد زيادهروى شود.
سيگاريها تا ده برابر بيشتر از افراد غير سيگارى در معرض سرطان ريه هستند و كسانى كه تا دو پاكت سيگار در روز مصرف مىكنند، 50 برابر بيش از ديگران در معرض سرطانند.
سوم ـ ورزش
چرا در كتاب سلامتى تن و روان از ورزش سخن مىرود؟حفظ تعادل و سلامتى بدن مىتواند زمينهساز ارتقاى شخص در مسير سلامتى تن و روان باشد و كم تحرّكى، چاقى و سستى ـ كه زاييده زندگى ماشينى است ـ باعث ايجاد زمينههاى منفى سير و سلوك مىشود.
از اين رو، حفظ تعادل در استفاده از غذا و پرداختن به ورزش، به عنوان يك اصل در برنامه زندگى، ضرورى به نظر مىرسد.
برخى افراد گمان مىكنند از بيمارى خاصّى رنج نمىبرند، سالم و تندرست هستند و از آمادگى جسمانى لازم بهرهمندند، در صورتى كه چنين تصورى درست نيست و اگر همان افراد مورد ارزيابى قرار گيرند، پى خواهند برد كه براى كسب آمادگى جسمانى مطلوب، نيازمند به ورزش و تحّرك بيشتر هستند.
بدين لحاظ، استقامت، قدرت و انعطافپذيرى تعدادى از حركات و نرمشهاى كششى ارائه شده است كه ترتيب و توالى آن نيز داراى اهميت است.
همان گونه كه گذشت، حفظ تعادل و سوخت و ساز بدن و آمادگى جسمانى براى شخصى كه پوينده راه سلامتى تن و روان است، از اهميت ويژهاى برخوردار است؛ زيرا سلامت جسم، باعث شادابى و نشاط روح مىشود و شايسته است كه سالك از بدنى سالم و توانمند برخوردار باشد.
نرمش:
واژه نرمش مترادف با آمادهسازى بدن، آمادگى جسمانى و گرم كردن است.
آمادگى جسمانى، به معناى دارا بودن استقامت، انعطافپذيرى و قدرت است.
نرمش و گرم كردن بدن، قبل از انجام حركات ورزشى بسيار مهم است و براى عموم افراد قبل از فعاليت روزانه يا در زمان تعيين شده، اثراتى بسيار مفيد خواهد داشت.
براى روشنتر شدن موارد سه گانه استقامت، انعطافپذيرى و قدرت، به شرح مختصر فاكتورهاى فوق الذكر مىپردازيم.
استقامت
از نكات مهمى كه عموم مردم بايد به آن توجه كنند، تقويت دستگاه گردش خون و تنفس است.
تمرينهاى استقامتى، مانند پيادهروى، دويدن آرام، شناكردن آرام، دوچرخهسوارى، كوهپيمايى و قايقرانى است.
يكى از اثربخشترين شيوهها، دويدن آرام به مدت حداقل 20 دقيقه و سه جلسه تمرين در هفته است كه آثار بسيار مطلوبى بر بدن دارد.
در اين تمرينها، سرعت فعاليت نبايد زياد باشد، به نحوى كه شخص از لحاظ تنفس دچار اشكال شود؛ زيرا موجب خواهد شد كه تمرين متوقف گردد و اگر هوا در قفسه سينه حبس شود، به طورى كه فرد نتواند درست صحبت كند، در اين حالت دچار كمبود اكسيژن شده و عضلات سريعتر از قلب و ريه نيازمند اكسيژن خواهند شد و چون بدون اكسيژن كافى عضلات سريعاً خسته مىشوند، در نتيجه تمرين زود قطع مىگردد كه مطلوب و مورد نظر نيست.
براى پيشگيرى از اين وضعيت، لازم است در انجام فعاليتهاى ورزشى حد تعادل در نظر گرفته شود.
پيشنهاد مىشود براى كنترل شدت فعاليتهاى ورزشى، از سادهترين روش، يعنى گرفتن نبض استفاده شود؛ زيرا نبض آسانترين وسيله سنجش ميزان خون و اكسيژن است كه به وسيله قلب در بدن به جريان مىافتد و توسط عضلات به مصرف مىرسد.
در شروع كار توصيه مىشود نبض خود را به دفعات و به طور مرتب اندازهگيرى كنيد و ميزان ضربان نبض را در موقع استراحت و نيز ورزش مشخص كنيد.
خواهيد ديد همچنان كه قويتر مىشويد، ضربان نبض در حال استراحت كاهش مىيابد و مدت زمان استراحت قلب بيشتر خواهد شد؛ زيرا قلب مىتواند با تپش كمتر، عمل خونرسانى به اندامها را انجام دهد و در نتيجه طول عمرى بيشتر داشته باشد.
درك اين مطلب، انگيزه مناسبى براى تلاش بيشتر در زمينه تقويت دستگاه گردش خون و تنفس خواهد بود.
تشخيص ميزان ضربان هنگام تمرينها
ميزان نهايى ضربان، هنگام تمرينها 60 تا 85 درصد حداكثر ضربان قلب است.
ميزان مطلوب به طور اثربخش و بالا بردن استقامت 75 درصد است.
براى تشخيص حداكثر ضربان قلب، سن خود را از 220 ضربه در دقيقه كه حداكثر ضربان قلب در اوايل سنين زندگى رشد است، كسر كنيد.
(به عنوان عدد ثابت) سپس اين عدد را در 60 درصد يا 75 درصد و بعد 85 درصد ضرب كنيد تا حداقل، حد متوسط و حداكثر شدت تمرينهاى استقامتى خود را به دست آوريد.
براى مثال، شخصى كه 41 سال دارد، ضربان قلب او براى تمرينهاى استقامتى به منظور اثربخشى و بهبود استقامت بدين ترتيب به دست مىآيد:
(10 -) + 179 = 41 - 220 حداقل (اوايل تمرين) 107 = 60% × 179حد متوسط 134 = 75% × 179حداكثر 152 = 85% × 179در صورتى كه ضربان قلب فردى در تمرينها با احتساب «10 +» پايينتر از حد معمول يا فراتر از آن رود، احتمال آن مىرود كه شخص نارسايى يا بيمارى دستگاه گردش خون و تنفس داشته باشد و بايد به پزشك مراجعه نمايد.
نبض را در زمان استراحت بگيريد.
نبض خود را به مدت 60 ثانيه تمام بشماريد و تعداد ضربان آن را مشخص كنيد.
بهترين وقت براى اين كار، صبح قبل از خارج شدن از بستر است و اگر هفتگى اين كار را انجام مىدهيد، حتماً صبح روز بعد از روز استراحت باشد.
ميزان ضربان آموزشى خود را مشخص كنيد.
بيدرنگ پس از تمرين، نبض خود را به مدت 6 ثانيه بگيريد و تعداد ضربانش را مشخص كنيد.
سپس، اين عدد را در 10 ضرب كنيد تا تعداد ضربان قلب خود را در يك دقيقه هنگام ورزش مشخص كنيد.
نبض مچ دست يا شريان كاروتيد گردن را ملاك عمل قرار دهيد.
توجه:
برخى از داروها كه براى فشار خون بالا تجويز مىشوند، حداكثر ضربان قلب را كاهش مىدهند و بدين ترتيب ميزان ضربان هنگام تمرينها نيز كاهش مىيابد.
اگر از داروهاى فشار خون استفاده نمىكنيد، با پزشك معالج خود مشورت كنيد تا در صورت لزوم برنامه ورزشى شما را اصلاح كند.
انعطاف پذيرى
از آن جا كه دارا بودن دامنه حركتى بيشتر در مفاصل يكى از عوامل مهم آمادگى جسمانى به شمار مىرود و چون با افزايش سن، انعطافپذيرى در افراد كاهش خواهد يافت، پس براى جلوگيرى از كاهش دامنه حركتى در مفاصل، ورزشهاى ويژه و تمرينهاى ايستا پيشنهاد مىشود؛ زيرا اين تمرينها براى افرادى كه از آمادگى بدنى كمترى برخوردارند، مفيدتر است و فرصت كمترى را به خود اختصاص مىدهد.
همچنين، احتمال آسيب رسيدن به بدن در آن كم است؛ زيرا قابل كنترل است.
هدف از اين تمرينها اين است كه عضلاتى قوى و مفاصلى انعطافپذير داشته باشيم.
كششهاى آهسته و طولانى بدون اين كه فشار بيش از حد به مفاصل وارد سازد، فيبرهاى عضلات را به حالت كشش در آورده و آنها را گرم مىكند.
اگر كشش تحت فشار صورت گيرد، نتيجه معكوس مىدهد؛ زيرا عضلات منقبض و جمع مىشوند.
هر چه طول عضله بيشتر باشد، بهتر مىتواند فعاليت كند، ولى اگر ابتدا آن را گرم نكنيد، احتمال آسيبديدگى وجود دارد.
به منظور جلوگيرى از صدمه به عضلات بدن، سعى كنيد آهسته و با آرامش كامل، بدن را به حالت كشش درآوريد و در طول اين مدت تنفس كنيد و توجه خود را بر روى كشش عضله مورد نظر متمركز كنيد.
بر عضله، فشار بيش از حد وارد نسازيد.
در اغلب موارد تصور مىشود كه چون كشش به صورت آهسته صورت مىگيرد، كارى آسان و بىاثر است؛ در صورتى كه چنين نيست و هر چه تمرينها را آهستهتر انجام دهيد، كنترل شما بيشتر مىشود و در نتيجه، اثر آن عميقتر و وسيعتر خواهد بود.
وقتى گروه عضلات را تحت كشش قرار مىدهيد، عضلات يبرخلاف آن منقبض مىشوند؛ مث وقتى عضلات پشت ران را به حالت كشش در آوريد، عضلات جلو ران تقويت مىشود.
قدرت
تمرينهاى ورزشهاى مربوط به قدرت، مانند حركات ارائه شده براى تقويت عضلات شكم، كمر و كمربند شانهاى كه در آن تقويت گروهى از عضلات مدنظر است، بايد با كشش و استراحت همراه باشد.
همانطور كه عضلات قويتر مىشوند، بافتهاى پيوندى، تاندونها، مفاصل، ليگمانها و غضروفها نيز بايد قويتر و محكمتر شوند.
زمانى كه هدف از انجام برنامه ورزشى تقويت همه عضلات باشد، استفاده از وسايل و دستگاه بدنسازى ضرورى به نظر مىرسد.
زمان و دفعات تمرين
انجام تمرينها و نرمشها، دستكم به مدت سه روز در هفته، پيشنهاد مىشود.
البته، شش روز در هفته و يك روز استراحت، حد مطلوب است.
بهترين زمان، صبح قبل از انجام فعاليت روزانه است؛ زيرا باعث شادابى و نشاط در كارهاى روزمره مىشود، اما برخى افراد مايلند در فرصت بعد از ظهر و عصر به انجام فعاليت ورزشى بپردازند؛ زيرا آمادگى بيشترى دارند.
در هر صورت، فعاليت ورزشى طبق برنامه منظم، مطلوب و مورد نظر است.

حركات كششى و گرمكننده

حركات كششى و گرمكننده
با قامت كشيده، بايستيد.
پاها را به اندازه فاصله لگن خاصره باز كنيد.
پنجهها را كمى به طرف بيرون و شكم را به داخل بكشيد.
شانهها را به طرف عقب و پايين فشار دهيد و ستون فقرات را بكشيد.
دستها را بالاى سر بياوريد و نفس عميق بكشيد.
هنگامى كه پايين مىآوريد، عمل بازدم را انجام دهيد.
(دم و بازدم را 8 بار تكرار نماييد.) هنگامى كه دستها بالا قرار دارد، كف دستها به سمت خارج و زمانى كه پايين مىآوريد، رو به روى يكديگر باشند.
سر را روى شانه راست و سپس روى شانه چپ بچرخانيد و تا آستانه درد نگه داريد.
(3 تا 5 ثانيه)سر را پهلوى سمت راست و سپس به سمت چپ خم كنيد و تا آستانه درد به مدت 8 تا 10 ثانيه نگه داريد.
همين عمل را به مدت زمان ذكر شده به سمت پايين و عقب انجام دهيد و هنگامى كه به سمت پايين خم كردهايد، فشار نياوريد.
حركات كشش گردن را پس از انجام حركت بعدى، مجدداً تكرار كنيد و اين بار دامنه حركت را بيشتر كنيد.
شانهها را به طرف بالا بكشيد و با دو شماره پايين بياوريد.
(حركت را چندين بار تكرار كنيد.)شانه راست را بالا بكشيد و پس از يكى دو ثانيه مكث، پايين بياوريد.
همچنين، حركت را با شانه چپ انجام دهيد.
(هر كدام 4 بار)دستها را به يكديگر قلاب كنيد و پشت سر قرار دهيد.
سپس، با سر به سمت عقب فشار داده، با دستها كنترل نماييد و به مدت چهار ثانيه بشماريد.
همانند حركت فوق، دستها را روى پيشانى قرار دهيد و با سر به سمت جلو فشار دهيد و مدت چهار ثانيه، بشماريد و كنترل كنيد.
با سر به سمت راست فشار دهيد و با دست، مدت چهار ثانيه، كنترل نماييد.
همين عمل را به طرف چپ انجام دهيد و مدت ذكر شده كنترل نماييد.
كف دستها را روى يكديگر قرار دهيد و به طرف هم فشار دهيد و مدت چهار ثانيه، مقاومت كنيد.
دستها را به يكديگر قلاب كنيد و جلو سينه قرار دهيد و بكشيد و مدت چهار ثانيه، مقاومت كنيد.
پنجههاى دست را قلاب كنيد.
كف دستها را به سمت بالا ببريد.
دستها در حالت كشيده باشند.
در اين حالت، روى پنجههاى پا بلند شويد و بدن را در راستاى عمودى به سمت بالا كشيده، مدت 3 تا 5 ثانيه نگه داريد.
حركت فوق را به پهلوى راست و سپس به پهلوى چپ و همراه با 3 تا 5 ثانيه مكث در آستانه درد در پهلو انجام دهيد.
كف دست به سمت جلو و دستها كشيده باشند.
از كمر خم شويد و بالاتنه را به سمت جلو بكشيد.
در اين حركت، پاها كمى از يكديگر فاصله دارند.
مكث در اين حركت نيز 3 الى 5 ثانيه است.
كف دستها به سمت بالا و انگشتان شصت به طرف عقب باشند و دستها را به طرف عقب هدايت كنيد و روى پنجه پا بلند شويد.
در اين حالت، بايد قفسه سينه جلو باشد.
3 تا 5 ثانيه مكث كنيد.
يك دست را به سمت بالا و دست ديگر را به سمت پايين در دو جهت بكشيد و 3 تا 5 ثانيه مكث كنيد.
سپس، جاى دستها را عوض كنيد.
پاها كمى از يكديگر فاصله دارند، به پهلوى راست يا چپ بچرخانيد و پس از 3 تا 5 ثانيه مكث، حركت را در جهت ديگر انجام دهيد.
دستها را پشت سر قلاب كنيد و آرنجها را به سمت بالا بكشيد و به پهلوى راست يا چپ گردش كنيد و بين 3 تا 5 ثانيه مكث كنيد و سپس حركت را در جهت ديگر انجام دهيد.
يك دست به كمر و دست ديگر از بالاى سر به پهلو خم شويد و پس از مكث مدت 3 تا 5 ثانيه، حركت را در جهت ديگر انجام دهيد.
با دست چپ مچ دست راست را گرفته، از بالاى سر به طرف چپ بكشيد و پس از 3 تا 5 ثانيه مكث، حركت را با دست ديگر انجام دهيد.
دستها را روى شانهها قرار دهيد.
فشار آرنج به سمت پايين و مطابق شكل به سمت جلو، بالا و پهلو در چند جهت بكشيد و سپس چرخش دهيد.
دستها را پشت كمر قرار دهيد و پاهايتان كمى از يكديگر فاصه داشته باشد.
به عقب خم شويد و مدت 3 تا 5 ثانيه نگه داريد.
پاها را به صورت ضربدر قرار دهيد.
دستها را پشت پا قرار داده، با اندكى فشار سر را به زانو نزديك كنيد و پس از 3 تا 5 ثانيه مكث، موقعيت پا را عوض كنيد.
پاها را كمى بيشتر از عرض شانه باز كنيد و به آرامى روى يك پا خم شويد و پس از 3 تا 5 ثانيه مكث، حركت را روى پاى ديگر انجام دهيد.
مقابل ديوار بايستيد.
پنجههاى پا در يك امتداد قرار داشته باشد.
پاى جلو را خم كنيد و پاى عقب كشيده و پاشنه پاى عقب از زمين جدا نشود.
كف دستها را همين طور روى ديوار قرار دهيد كه پنجههاى دست به طرف بالا باشد.
با اندكى فشار و مكث به اندازه 3 تا 5 ثانيه، جاى پاها را با يكديگر عوض كنيد.
با دو دست، زانوى راست را بگيريد و به آرامى به سينه نزديك كنيد و پس از مكث به اندازه 3 الى 5 ثانيه، حركت را با پاى ديگر انجام دهيد.
با هر دو دست، مچ پاى چپ را گرفته، به آرامى از سمت جلوى بدن به طرف بالا بكشيد و پس از رسيدن به آستانه درد و مكث لازم، بين 3 الى 5 ثانيه حركت را با پاى راست انجام دهيد.
با يك دست مچ پا را گرفته، از پشت به آرامى به سمت بالا بكشيد و دست ديگر را براى حفظ تعادل در جلو بدن قرار دهيد و پس از مكث لازم، به اندازه 3 الى 5 ثانيه حركت را با پاى ديگر انجام دهيد.
دستها روى زانو، پنجههاى پا در دو جهت مخالف يكديگر، سينه به طرف جلو و به آرامى مركز ثقل بدن را به زمين نزديك كنيد و سپس دستها را رها كرده، بين پاها قرار دهيد و پس از 3 ثانيه مكث برخيزيد.
يك پا كشيده و پنجه همان پا به سمت بالا و روى پاى ديگر بنشينيد و براى حفظ تعادل از قرار دادن دستها روى زمين استفاده كنيد و پس از مكث لازم به مدت 3 الى 5 ثانيه، به كمك دستها از زمين برخيزيد و روى پاى ديگر بنشينيد.
دستها را همانند شكل، بالاى سر قرار دهيد، سينه و صورت به سمت رو به رو تا نيمه راه به تعداد 8 بار بنشينيد و برخيزيد.
اين حركت را در سه مرحله انجام دهيد و پس از پايان هر مرحله، به خاطر پيشگيرى از گرفتگى عضلات، پاها را تكان دهيد.
تعداد انجام حركت، بستگى به آمادگى جسمانى شما دارد كه مىتوانيد به دلخواه تنظيم كنيد و طى مدت تمرين به مرور افزايش دهيد.
روى زمين بنشينيد و دستهايتان را به عنوان تكيه گاه، كمى عقبتر از بدن قرار داده، عضلات پاها را مدت 5 ثانيه تكان دهيد و سپس سر زانوها را به تناوب به سمت داخل و به زمين نزديك كنيد.
روى دستها و كف پاها تكيه كنيد و مطابق شكل، بدن را در وضعيت تقريباً افقى نگه داشته، مدت 5 بار به سمت سر و پا حركت دهيد.
روى دستها و يك پا، تكيه كنيد و بدن را حتى الامكان در وضعيت افقى نگه داريد و پاى ديگر را كشيده، در امتداد بدن مدت 4 ثانيه نگه داريد و سپس بنشينيد و براى بار دوم حركت را با پاى ديگر انجام دهيد.
روى زمين قرار بگيريد.
پنجههاى پاها را بكشيد و در امتداد پا به مدت 4 ثانيه نگه داريد.
پنجههاى پا را به سمت بالا و به طرف بدن در خلاف جهت حركت قبلى بكشيد و 4 ثانيه مكث كنيد.
پنجههاى پا را به سمت خارج هدايت كنيد و مدت 4 ثانيه مكث كنيد.
سپس، پنجههاى پا را به سمت يكديگر و طرف داخل فشار دهيد و چهار ثانيه مكث كنيد.
پنجههاى پا را كشيده، در امتداد آن قرار دهيد.
عضلات پا را منقبض كنيد و پنج شماره بشماريد.
سپس، انقباض را رها سازيد و عضلات پا را تكان دهيد و اين كار را در سه مرحله انجام دهيد.
مچ پا را گرفته، به آرامى روى پاها خم شويد و 5 ثانيه مكث كنيد.
كف پاها را به يكديگر نزديك كنيد.
زانوها از يكديگر فاصله داشته باشند.
به آرامى روى پاها خم شويد.
5 ثانيه مكث كنيد و زياد فشار نياوريد.
يك پا را كشيده، كف پاى ديگر را بغل ران پاى كشيده نگه داريد و به آرامى روى پاى كشيده خم شويد و پس از مكث به مدت 5 ثانيه جاى پاها را با يكديگر عوض كنيد و حركت را تكرار نماييد.
كف پاها را به يكديگر بچسبانيد و به كمك دستها پاشنههاى پا را به بدن و زانوها را به سمت زمين نزديك كنيد.
سينه و صورت به سمت جلو و بالا تنه كشيده باشد.
در اين وضعيت، مدت 8 ثانيه بمانيد.
در حالى كه همانند شكل قبل، روى زمين نشستهايد، گردن را به طرف عقب خم كنيد، دهان را باز كنيد و به آرامى ببنديد؛ به طورى كه پايين روى لب بالا قرار گيرد.
از آرنج تا كف دستها را روى زمين قرار داده، حركت پاى دوچرخه را به مدت 8 ثانيه انجام دهيد.
همين حركت را به دست راست و چپ نيز تكرار كنيد.
سپس، 8 بار پاى قيچى (ضربدر) و 8 بار پاى شناى كرال سينه بزنيد.
انجام دادن نرمشهاى مربوط به عضلات شكم و تكرارش بستگى به آمادگى جسمانى و عضلات شكم شما دارد كه مىتوانيد برخى از نرمشهاى مربوط را انتخاب و تمرين كنيد و پس از طى چند جلسه، نوع حركات و تعداد آنها را افزايش دهيد.
دستها روى شكم، زانوها جمع، كف پاها روى زمين و آرنج نيز روى زمين قرار دارد.
مقدار كمى روى آرنج فشار آوريد تا نيمه راه از زمين جدا شده، به آرامى مجدداً بخوابيد.
تعداد تكرار 8 بار يا متناسب با آمادگى جسمانى شما در سه مرحله، بين هر 8 بار تكرار پاها را كشيده، در حال استراحت توسط سرانگشتانِ دست، روى عضلات شكم به آرامى بزنيد و ماساژ دهيد.
دستها را پشت گردن قلاب كنيد.
پاها را از زمين جدا كنيد و به صورت متناوب عقب و جلو ببريد.
سعى كنيد در هر رفت و برگشت، آرنج راست به زانوى چپ و آرنج چپ به زانوى سمت راست برسد.
اين حركت را متناسب با آمادگى جسمانى خود و عضلات شكم در سه مرحله و به طور متوسط 8 بار انجام دهيد.
پس از انجام دادن چند حركت نرمشى مربوط به عضلات شكم، به پشت بخوابيد.
دستها را بالاى سر به گونهاى قرار دهيد كه پشت انگشتان دست روى زمين قرار گيرد.
پنجههاى پا را در امتداد پاها بكشيد و انتهاى كمر را مدت 3 ثانيه از زمين جدا كنيد.
سپس، نفس عميق بكشيد و در حالت كشش، مدت 5 ثانيه قرار گيريد.
به پشت بخوابيد.
كف دستها را روى زمين و كنار بدن قرار دهيد.
سر را از زمين جدا كنيد و 5 بار به آرامى چانه را به سينه نزديك كنيد و پس از اندكى استراحت (6 ـ 5 ثانيه) مجدداً سر را از زمين جدا كنيد.
اين بار، پشت دست به طرف زمين و كف دستها به سمت بالا باشد و حركت سر را به كمك چرخش دستها از بدن تا بالاى سر، مدت 5 بار ديگر تكرار نماييد.
كف دستها را روى زمين و كنار بدن قرار دهيد.
اين بار، چرخش سر را به پهلوى راست و چپ انجام دهيد به طورى كه هر بار كه سر به سمت راست چرخش مىكند، گوش راست به طرف زمين باشد و هر بار كه سر به سمت چپ چرخش مىكند، گوش چپ به سمت زمين قرار گيرد.
اين حركت را 5 بار و به آرامى انجام دهيد و پس از اين كه كمر را روى زمين قرار داديد، با سرانگشتان دست، عضلات گردن را ماساژ دهيد.
تعداد تكرار در حركات اين نرمش را پس از چند هفته تمرين افزايش دهيد.
همانند شكل، به پهلوى راست بخوابيد و پاى چپ را 8 بار به سمت بالا و پايين حركت دهيد.
همين عمل را از طرف چپ و با پاى راست انجام دهيد.
تعداد تكرار را پس از آماده شدن بدن، در تمرينها افزايش دهيد.
مطابق شكل، به پشت بخوابيد.
مچ پاى نفر كمككننده را بگيريد.
پنجههاى پا را بكشيد و هر دو پا را به سمت نفر كمككننده حركت دهيد.
كمككننده پاهاى شما را به طرف پايين فشار مىدهد و شما بايد سعى كنيد قبل از اين كه پا به زمين برخورد كند، مجدداً به سمت بالا حركت دهيد و اين بار، كمككننده به سمت پايين و متمايل به راست، و مرحله بعد، به سمت پايين و متمايل به چپ فشار مىدهد.
اين حركت را متناسب با آمادگى جسمانى خود تكرار نماييد.
پس از انجام تمرينهاى مستمر و تقويت عضلات شكم و پا، تعداد حركت را افزايش دهيد.
روى زمين بنشينيد.
دستها را به طرف جلو حركت دهيد و سينه را به زمين نزديك كنيد.
نگاه به طرف رو به رو باشد و در اين حالت، عضلات شكم را در وضعيت كشيدگى، مدت 5 ثانيه نگه داريد.
روى سينه بخوابيد.
دستها و پاها كشيده باشند.
دست راست را با پاى چپ، همزمان، از زمين جدا كنيد.
مراقب باشيد كه حركت پا از مفصل لگن انجام شود.
پس از چند بار تكرار، همين عمل را با دست چپ و پاى راست تكرار نماييد.
هدف، تقويت عضلات كمر، باسن و كمربند شانه است.
همانند حركت قبل، روى زمين دراز بكشيد.
سپس، همزمان، دستها را از جلو يا پهلو پاها را از عقب بلند كنيد و اين حركت را با توجه به آمادگى جسمانى خود تكرار نماييد و پس از تمرينهاى مستمر، تعداد حركات را افزايش دهيد.
مطابق شكل روى زمين بنشينيد.
دستها كشيده و سرانگشتان دست به طرف زانو، و عضلات گردن آزاد و سر به طرف پايين باشد.
روى دستها، به طرف پايين و جلو فشار بياوريد.
قوس كمر را به طرف بالا هدايت و در حالت كشش، 5 ثانيه مكث كنيد.
دستها را كنار بدن قرار دهيد.
روى پنجههاى پا تكيه كنيد و حركت شنا روى زمين را جهت تقويت عضلات دست و كمربند شانه به تعدادى متناسب با آمادگى جسمانى خود تكرار نماييد.
در انجام اين حركت، بايد بدن كشيده باشد.
دستها را كشيده، در دو طرف بدن قرار دهيد.
كف دستها به طرف بالا و انگشتان شصت به سمت عقب باشد.
دستها را به طرف عقب بكشيد و سپس 5 ثانيه مكث نماييد.
دستها را قلاب كنيد.
كف دستها به سمت بالا و كشيده باشد.
روى پنجههاى پا بلند شويد و تا مىتوانيد بدن را به سمت بالا بكشيد و پس از 5 ثانيه مكث، به آرامى دستها را باز كنيد و به حالت اول بازگرديد.
4 ـ بهداشت و سلامتى روان:
اوّل ـ مقدّمه و تعريفدوم ـ نشانههاى هشداردهنده بيماريهاى روانىسوم ـ بيماريهاى روانى
اوّل ـ مقدّمه و تعريف
سلامتى روان، تنها نداشتن بيمارى روانى نيست.
و يك فرد با سلامت روان، بايد سه ويژگى داشته باشد:
1 ـ نسبت به خود، احساس آرامش كند؛ يعنى به طور نسبتاً معقولى، احساس امنيت و كفايت كند و بتواند تواناييهاى خود را بشناسد و ارزيابى كند.
2 ـ حقوق ديگران را رعايت كند، به ديگران علاقهمند باشد، آنان را دوست بدارد و مسئوليت خود را نسبت به ديگران رعايت كند.
3 ـ نيازهاى زندگى خود را برآورده كند و مسئوليتها و تكليفهاى روزمره را بتواند انجام دهد.
دوم ـ نشانههاى هشداردهنده بيماريهاى روانى
1 ـ آيا همواره احساس دلواپسى مىكنيد؟2 ـ آيا به دلايل نشناخته، قادر به تمركز نيستيد؟3 ـ آيا دائماً به عللى، كه وجود ندارد، ناراحت هستيد و احساس شادى نمىكنيد؟4 ـ آيا تعادل خود را بيشتر اوقات به آسانى از دست مىدهيد؟5 ـ آيا همواره از بيخوابى رنج مىبريد؟6 ـ آيا خلق و خوى شما، ميان افسردگى و سرخوشى در نوسان است به طورى كه واقعاً در زحمت هستيد؟7 ـ آيا دائماً به مردم، احساس بىعلاقگى مىكنيد؟8 ـ آيا اگر مشكلاتى در زندگى عادى و روزمره شما به وجود آيد، برآشفته مىشويد؟9 ـ آيا احساس مىكنيد اطرافيان نزديك شما، دائماً با اعصاب شما بازى مىكنند؟10 ـ آيا همواره خشمگين و سپس پشيمان مىشويد؟11 ـ آيا بىجهت، دچار ترس مىشويد؟12 ـ آيا همواره، حق را به خود مىدهيد و ديگران را ناحق مىپنداريد؟13 ـ آيا درد و شكايتهاى بىشمارى داريد، كه هيچ پزشكى برايش علّت جسمى پيدا نمىكند؟افرادى كه در پاسخ به اين پرسشها، «آرى» مىگويند، حتماً نياز به كمك دارند.
سوم ـ بيماريهاى روانى
بيماريهاى روانى را در هفت قسمت شرح مىدهيم:
1 ـ بيماريهاى اصلى يا پسيكوزها (= روان پريشى)؛2 ـ نورُوزها؛3 ـ اختلالات شخصى؛4 ـ بيماريهاى روانى دوران كودكى؛5 ـ بيماريهاى روانى دوران پيرى؛6 ـ عقبماندگى ذهنى؛7 ـ بيماريهاى روان تنى.
بيماريهاى اصلى يا پسيكوزها (= روان پريشى)
اين واژه، به گروهى از بيماران اطلاق مىشود كه به اختلالات شديد در تفكر، احساس، و سرانجام در رفتار مبتلايند.
در اين بيمارى، رفتار بيمار، به وسيله افكار درونى و احساساتى به دور از واقعيات، كنترل مىشود.
براى مثال، او صدايى مىشنود، اما صدايى در كار نيست يا احساس مىكند كه نيرويى مىخواهد بدو آسيب رساند، اما چنين چيزى نيست و يا بىدليل، افسرده يا خوشحال، تحريك پذير، خشمگين، خشن و بالاخره آرام و گوشهگير مىشود.
با حاكم شدن اين اوضاع و احوال انسان، مسئوليتهاى روزانهاش دچار اختلال مىشود.
مطالعات نشان داده كه از هر هزار نفر، ميان 5 تا 10 نفر به درجهاى از اختلالات روانى مبتلا هستند.
از انواع بيماريهاى اين دسته، برخى را در زير شرح مىدهيم:
اسيكزوفرنى
اسيكزوفرنى، آن دسته از بيماريهاى روانى است كه با اختلال اساسى در شخصيت، تفكر، زندگى، رفتار، علاقه و ارتباطات شخص بروز مىكند.
در اين بيمارى، گرايشى به كنارهگيرى از محيط و گسيختگى درونى در تفكر، احساس و رفتار ديده مىشود كه منجر به ناهماهنگى بين حالت عاطفى و افكار و رفتار بيمار مىشود و چنين بيمارى سرانجام به تشكيل تداعيهاى ويژه در تفكر گرايش مىيابد و تمايلى به انعكاسهاى مرضى اين احوال دارد.
توصيف بالينى اسيكزوفرنى، تحت عناوين زير، سهولت بيشترى براى درك فراهم مىكند:
1 ـ كنارهگيرى؛2 ـ تجزيه و انفكاك كه عبارت است از اختلال جريان فكر، انفكاك عاطفى و انفكاك رفتارى و حركتى؛3 ـ حالات پارانوئيدى و هزيان؛4 ـ ناهنجاريهاى ادراكى.
1 ـ كنارهگيرى
كنارهگيرى و انزواطلبى در اسيكزوفرنى شامل از بين رفتن كلّى علاقه به محيط و كاهش عكسالعمل، به ويژه عكسالعملهاى عاطفى در برابر تأثيرات محيطى است.
اين بيماران، فاقد علاقه و محبت به اطرافيان نزديك خود و ديگرانند و واكنش آنان در برابر وقايع مهم، طورى است كه گويى وقايع، برايشان اهميتى ندارد.
پاسخ و عكسالعمل چنين بيمارانى نسبت به پرسشها، بىمحتوا و خلاصه است.
بىميلى آنان به فعاليتهاى خارجى و نارسايى عمومى اراده، توأم با فقدان كششها و ابتكارها، از ديگر تظاهرات در كنارهگيرى اسيكزوفرنى است.
از تظاهرات مهم ديگر، حالت بهت است و در نتيجه، نشان دادن عكسالعمل بسيار كُند در برابر محرّكهاى خارجى است.
انديشيدن و عملكردنِ خود به خودى وجود ندارد، اما بيمار نسبت به آنچه در اطراف مىگذرد، آگاهى دارد.
آگاهى بيمار دست نخورده است و قوّه ضبط و نگهدارى خاطرات دچار نقض نيست.
2 ـ تجزيه و انفكاك
اختلال جريان فكر، از مشخصات اسيكزوفرنى است.
اختلال جريان فكر، به اين صورت مشخص مىشود كه ارتباط با بيمار، مشكل است و ابهامات و بىشكلىهايى در جريان فكرى و كلامىاش به چشم مىخورد.
انديشهها و عقايدش به تدريج، ضعيف و گونهاى فقر فكرى در او احساس مىشود و قادر به دنبال كردن كلام و انديشه نيست.
انفكاك عاطفى اين است كه عواطف بيمار، به تدريج رو به ضعف مىگذارد، عاطفه طبيعىاش نسبت به اطرافيان نزديك و ديگران، كاهش يافته، واكنشهاى هيجانى مناسب نشان نمىدهد.
بيمار ممكن است از كنار احساسات و تجارب ديگران، بدون احساس و بىملاحظه يا سنگدلانه و بالاخره بىتفاوت بگذرد.
او به سهولت، رنجيده خاطر مىشود و سعى مىكند از محيط كنارهگيرى كند و به طور فزايندهاى، دچار بىاحساسى مىشود.
مهمترين جنبه اختلال عاطفى در اسيكزوفرنى، ناهماهنگى عاطفى در خود اوست؛ به اين معنا كه در آنچه بيمار مىگويد و مىانديشد و رفتار مىكند، هماهنگى وجود ندارد.
انفكاك رفتارى و حركتى چنين است كه سلوك و رفتار كلى بيمار، اغلب، ناشيانه است و رفتارش نارسا و ناهماهنگ.
بيمار، دچار ضعف رفتارى است.
اما از نظر حركتى نيز ممكن است گاهى شكلكهايى در صورت، يا تكانها و حركتهايى در بعضى قسمتهاى بدن نشان دهد.
در بعضى بيماران، فقدان واضح فعاليتهاى حركتى ديده مىشود كه اصطلاحاً آن را «حالتهاى بىحركتى» مىنامند.
3 ـ اختلالات پارانوئيدى و هزيان
در اين احوال، بيمار توهماتِ احساسى، لمسى و بويايى پيدا مىكند و داراى هزيانهاى گزند، تعقيب و بزرگمنشى (= پارانويا) مىشود.
در اين وضعيت، بيمار سعى دارد چيزهايى كه در واقع از درون خود او سرچشمه مىگيرد، به دنياى بيرون از خود نسبت دهد.
براى مثال، در هزيان خود بزرگبينى، شخص احساس مىكند از قدرتى خاص و در يارتباط با مث يك فرد قدرتمند برخوردار است و يا در هزيان نوع گزند و آسيب، شخص گمان مىكند كه ديگرى يا خود او، مورد رفتار بدخواهانه واقع شده است.
همه اين اختلالات، منشأ در درون او دارد، اما بيمار به علت وضعيت هزيان، آنها را در بيرون خود احساس مىكند.
4 ـ ناهنجاريهاى ادراكى
در اين وضعيت، بيمار صدايى مىشنود و نسبت به آن عكسالعمل نشان مىدهد.
علت اسيكزوفرنى:
در اسيكزوفرنى، عوامل متعدد، مثل عوامل ارثى، محيطى، استرسها، بيماريهاى جسمى و اعتياد ممكن است نقش اساسى داشته باشند.
رابطه اسيكزوفرنى و افسردگى:
توأم بودن اسيكزوفرنى با افسردگى، يا اين كه افسردگى مقدّمه اسيكزوفرنى است، يك امر ثابت شده است.
گاهى معتقدند كه اسيكزوفرنى، زير پوشش افسردگى مخفى مىشود.

نوروزها

نوروزها
واژه «نوروز» به گروهى از اختلالات هيجانى اطلاق مىشود كه در آنها، علايم جسمانى و روانى، اختلال اصلى را نشان مىدهند، اما هيچ گونه اختلال و آسيب ساختارى نداريم.
نوروز، يك مقابله غيرتطابقى، با اضطراب و تعارض درونى است.
اما قطع ارتباط با واقعيات، آن طور كه در بيماريهاى روانى اصلى وجود دارد، در اين جا وجود ندارد.
رفتار شخص نسبت به بيرون از خود، اختلال جدى ندارد، اما خود را ناتوان احساس مىكند.
نوروزها گاهى حاد و محوكننده و گاهى پايدار هستند.
نوروزها، در نتيجه تضادهاى روانى به وجود مىآيند و مىتوان گفت كه اختلالات نوروتيك، نتيجه تعارض بين غريزههاى فرد و اعتقادات واقعى و عميقى است كه از راه آموزش و پرورش و اخلاق و مذهب در او به وجود مىآيد.
نوروزها به صورت اضطراب، واكنشهاى هيسترى، وسواس، افسردگى نوروتيكى و ترس تظاهر مىكنند.
اختلالات شخصيتى
اختلالات شخصيتى، شامل انحرافات اجتماعى (رفتارهاى ضداجتماعى)، انحرافات اخلاقى و جنسى و اعتيادهاى مختلف است.
افرادى كه داراى اختلالات شخصيتى هستند، تضادهاى خود را نسبت به اجتماع ظاهر مىكنند و هيچ گونه تمايلى به سرپوشى حالات درونى خود ندارند.
در اختلالات شخصيتى، سرپيچى از مقررات و قوانين اجتماعى و زير پا نهادن مسائل اخلاقى، به فراوانى ديده مىشود.
در اين بيمارى، احساس گناه بر اختلالات و اعمال انجام شده، وجود ندارد.
بيماريهاى روانى دوران كودكى
در ايجاد اختلالات روانى در كودكان، مجموعهاى از عوامل روانى، محيطى و بالاخره زيستى دخالت دارند.
كودكان مطرود، يتيم و آنها كه در خانواده و اجتماع مورد بىمهرى قرار مىگيرند يا آزار مىبينند و همين طور كودكانى كه در خانوادههاى از هم پاشيده و محروم از محبتهاى والدين به سرمىبرند، بيشتر در معرض بيماريهاى روانى هستند.
ساير عوامل، عبارتند از:
تربيت نادرست والدين و اجتماع و ناامنيهاى خانواده و اجتماع.
كودكان، پيش از پنج سالگى، اگر دچار بيمارى روانى در اثر مسائل فوق شوند، به صورت زير مبتلا مىشوند:
ـ عقبماندگى ذهنى؛ـ اختلالات در خواب و خوراك؛ـ تشنجها؛ـ مشكلات عاطفى؛ـ مشكلات رفتارى؛ـ فعاليت بيش از اندازه.
كودكان بيشتر از پنج ساله مسائل روانى خود را به صورتهاى زير بروز مىدهند:
ـ شكايات جسمانى غيرعضوى؛ـ شب ادرارى؛ـ مشكلات گفتارى؛ـ امتناع از رفتن به مدرسه؛ـ مشكلات يادگيرى؛ـ فرار از مدرسه، بزهكارى و رفتارهاى ضد اجتماعى.
بيماريهاى دوران سالمندى (= پيرى)
اختلالات روانى، در دوران پيرى نيز از اهميت خاصى برخوردار است كه با توجه به افزايش سن متوسط مردم، در قرن حاضر، روز به روز اهميت بيشترى مىيابد و اختلالات روانى پيران، بيشتر مورد توجه واقع مىشود.
يكى از بيماريهاى مهم دوران سالمندى، زوال عقل يا بيمارى آلزايمى است.
در بيمارى آلزايمى، زوال عقل به حدى مىرسد كه سلامت و سازگارى شخص را مختل مىكند.
در اين بيمارى، انحطاط پيشرونده حافظه، تفكر، شخصيت، كندى پاسخ يا فقدان عكسالعمل به واكنشهاى هيجانى و بالاخره، كم شدن قوّه ابتكار و علاقه ديده مىشود.
در بيمارى آلزايمى، اختلال حافظه، براى وقايع نزديك موجود است.
در اين بيمارى، دشوارى واضح در خواندن و جهتيابى، در اثر پيشرفت بيشتر آن، گونهاى زندگى نباتى يا حيوانى به وجود مىآيد.
عقب ماندگى ذهنى
عقبماندگى ذهنى، در نتيجه توقف تكامل مغزى در زمان حاملگى، يا حين زايمان و يا در طفوليت، براى كودكان پيش مىآيد و علل آن، علل ارثى، ژنتيكى و مشكلات زايمان است.
عقبماندگى ذهنى را بر اساس بهره هوشى و عملكرد اجتماعى و قابليت آموزشى و هدايت و تربيت آنها به گروههاى زير تقسيم مىكنند:
ـ نوع خفيف، كه بهره هوشى ميان 50 تا 70 است و بيشتر عقبماندگان ذهنى در اين دستهاند.
اينان، آموزشپذير هستند، و گرچه داراى عواطف و احساسات طبيعىاند، اما در مواقع لازم نمىتوانند مواظب رفتار خود باشند.
دزدان، روسپيان، قاچاقچيان، بيشتر ممكن است از اين دسته باشند.
ـ نوع متوسط و شديد، كه ضريب هوشى آنان از 50 پايينتر است.
آموزشپذيرى و يانجام كار و مسئوليتپذيرى در آنان كم است و معمو بايد تحت مراقبت ديگران باشند.
بيماريهاى روان ـ تنى
در اين قسمت، به اين بيماريها از ديدگاه روانشناختى مىپردازيم و در مباحث ديگر كتاب، اين بيماريها را از جنبه پيشگيرى يا آشنايى مورد بحث قرار دادهايم.
بيماريهاى روان ـ تنى، شامل بيماريهاى قلبى و عروقى، تنفسى، گوارشى، استخوانى، ماهيچهاى، تناسلى، ادرارى و بالاخره، پوششى مىشوند.
مشكلات قلبى:
يكى از عوامل مهم، اختلالت قلبى، استرسها و فشارهاى روانى است.
در موقع فشارهاى روانى، ميزان زيادى هورمنهاى آدرنال و ديگر هورمونهاى فشار آزاد مىشوند و ضربان قلب و تنفس را زياد مىكنند و رگهايى كه خون را به ماهيچه مىرسانند، منبسط مىشوند.
فشارهاى روانى، در دراز مدت، موجب ترشح هورمنى به نام كاته كولاين مىشوند كه نوع از آن:
اپى نفرين و نوراپى نفرين، آسيب عروق را تسريع مىكنند و سرانجام مشكلات و اختلالات قلبى به وجود مىآورند.
گرچه عوامل ديگرى، مثل افزايش سن، فشار خون، سيگار، كلسترول، ديابت و عدم تحرك و بالاخره، ارث، از زمينههاى مساعد بيماريهاى قلبى است، اما استرسها از مهمترين اين عواملند.
فشار خون:
گفتيم كه عكسالعمل بدن نسبت به استرسها و فشارهاى روانى، به طور عمده بر دستگاه قلبى و عروقى است و هيجانات طولانى، خشم، اضطراب، از عوامل ثابت شده فشار خونند، و حتى يكى از راههاى درمان فشار خون، استراحت است.
سرطانها:
فشار روانى و شخصيتى، دو عامل مهم در بروز سرطانهايند.
فشارهاى روانى طولانى، ابراز نكردن احساسات قوى و افسردگى، از عوامل حتمى در بروز سرطانها هستند.
سر درد:
از شايعترين شكايات بدنى، در موارد فشارهاى روانى است.
بيشتر سردردها با بيمارى عضوى و جسمى مهمى همراه نيست.
گرچه بيشتر عوامل ژنتيكى و ارثى را عامل شيوع سردردها ذكر كردهاند، اما اضطراب و فشارهاى روانى طولانى و نگرانيها از عوامل انكار ناپذير سردردها هستند.
حساسيت و آسم:
حساسيت، يكى از اختلالات شايع است، اما فشارهاى روانى نيز ايجادكننده و هم تشديدكننده حساسيتها هستند.
گرچه رابطه حساسيت و فشارهاى روانى به صورت عامل مستقيم در ايجاد حساسيت ثابت نشده است، اما در بيمارانى كه آلرژى پوستى و ريوى دارند، ارتباطى بين آلرژى و فشارهاى روانى و زمينههاى عصبى، به صورتهاى مختلف ذكر شده است.
اختلالات گوارشى:
اختلالات گوارشى، مثل زخم معده و اثنى عشر، دل درد، استفراغ و اسهال و كُليت (= ورم روده) از شكايات شايع مردم است كه عوامل مختلف در بروز آنها دخالت دارند، اما باز در اين جا، يكى از عوامل مهم، فشارهاى روانى و استرسها هستند؛ به خصوص كه ثابت شده، خشم و كينهتوزى، اسيد معده را حتماً افزايش مىدهد.
برخى نيز عقيده دارند كه در فشارهاى روانى، عواملى ترشح مىشوند كه باعث آسيب بافتى، در معده و اثنىعشر و روده مىشوند.
* * *
---------------------------
دكتر محمود بهشتى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page