انسان از تن، نفس و روان به وجود آمده است.
تن:
وجه مادى انسان است كه عين حيات نيست.
امّا وقتى كه روح به آن تعلق مىگيرد، ديگر مادّه صِرف نيست، بلكه كالبدى حيات يافته است كه با مادّه، تفاوتى اساسى دارد.
بعد از اين كه روح به بدن ملحق شد، درست مانند دو آينه، مقابل يكديگر قرار مىگيرند و به هم آميخته مى شوند، و در اين وضعيت، ديگر جسم و روح را از همديگر جدا نمى دانيم.
درست است كه بدن و روح، جداى از هم بودهاند، اما وقتى به همديگر تعلق مى گيرند ديگر نبايد فكر كنيم كه بدن و روح، مثل مرغ در قفس تن است، بلكه روح با حقيقت مادّه، در هم مى آميزد.
نفس:
مجموعهاى است كه ناشى از مجاور شدن روح با تن، به وجود مى آيد و بيشتر، منظور ما در اين كتاب، خواستهاى انسان در رابطه با تن و نفس است، و به عبارت ديگر، منظور، منِ مجازى است كه در فصل آينده از آن، بحث خواهد شد.
روان:
گوهر اصلى انسان است كه در مرحله نهايى خود، مى تواند حتى بدون ابزار يا واسطه (ى بدن) معنى داشته باشد و اين، همان منِ اصلى است.
بنابراين، به نظر مىرسد كه انسان، سه مرتبه يا سه مقام دارد:
مقام اوّل:
مقام روح (= روان) كه قبل از دنياست:
(لقد خلقنا الإنسان فى أحسنِ التّقوي
م) [كه] براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم.
كه وجه الهى انسان و مقام اصلى اوست.
مقام دوم:
مقام دنيوى و تنزل يافته و مادّى او، كه انسان در اين مقام، در حجاب تن و نفس است.
مقام سوم:
مقامى است كه انسان بايد به آن برسد و آن، مقام اصلى، يا مقام روح است.
---------------------------
دكتر محمود بهشتى
خانواده
فصل نخست: شناخت انسان
- بازدید: 5058