فصل ششم: در ذكر چند نفر از اصحاب امام حسن عسكرى عليه السلام است

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

شرح حال احمد بن اسحاق اشعرى
اول ـ شيخ اجل ابوعلى احمد بن اسحاق بن عبداللّه بن سعد بن مالك الا حوص ‍ الا شعرى: ثـقـه رفـيـع القـدر از اجـلاء اهـل قـم اسـت و خـانـواده و خويشان او از اصحاب ائمه عليهم السـلام و از مـحـدثـيـن كـبـارنـد و در فصل اصحاب حضرت صادق عليه السلا و اصحاب حـضـرت رضـا عـليـه السـلام حـال چـند نفر از ايشان مذكور شد مانند عمران بن عبداللّه و عـيـسـى بـن عـبداللّه و زكريا بن آدم و زكريا بن ادريس رضى اللّه عنه و احمد بن اسحاق روايـت كـرده از حـضـرت جـواد و هـادى عليهم السلام و از خواص  اصحاب حضرت امام حسن عـسـكـرى عـليـه السـلام بـوده و بـه شـرف مـلاقـات حـضرت صاحب الزمان عليه السلام نـائل شـده چـنـانـكـه در باب چهاردهم خواهد آمد ان شاء اللّه تعالى و او شيخ قميين و واقد ايـشـان اسـت و از سـفـراء مـمـدوحين است كه توقيع شريف به مدحشان بيرون آمده و از (ربـيـع الشـيـعه) نقل شده كه او از وكلاء و سفراء و ابواب معروفين است.(1)
شـيـخ صـدوق در (كـمـال الدّيـن) حـديـث مـبـسـوطـى نقل كرده كه در آخر آن مذكور است كه احمد در سرّ من راءى از حضرت امام حسن عسكرى عليه السـلام پـارچـه اى خـواست به جهت كفن خود، پس حضرت سيزده درهم به وى داد و فرمود ايـن را خـرج مـكـن مـگـر بـراى نـفـس خـودت و آنـچـه خـواسـتـى بـه تـو مـى رسـد. شـيـخ جليل سعد بن عبداللّه راوى خبر مى گويد: چون از خدمت مولاى خود مراجعت كرديم و به سه فـرسـخـى حـلوان كـه الا ن مـعـروف اسـت بـه (پل ذهاب)، احمد بن اسحاق تب كرد و سخت ناخوش شد كه ما از او ماءيوس شديم چون وارد حـلوان شـديـم در كـاروانسرايى منزل كرديم احمد فرمود مرا امشب تنها گذاريد و به مـنـازل خـود رويـد، هـركس به منزل خود رفت نزديك صبح در فكر افتادم پس چشم را باز كردم كه ناگاه كافور خادم مولاى خود ابى محمّد عليه السلام را ديدم كه مى گويد: (اَحـْسـَنَ اللّهُ بـِالْخـَيـْرِ عـَزاكـُمْ وَ جـَبـَرَ بـِالْمـَحـْبـُوبِ رَزَيَّتـَكـُم). پـس گفت: از غسل و كفن صاحب شما يعنى احمد فارغ شديم پس برخيزيد او را دفن كنيد پس به درستى كـه او عـزيـزتـرين شماها است به جهت قرب به خداوند در نزد آقاى شما، پس از چشم ما غـائب شـد.(2) و (حـلوان) هـمـيـن پـل ذهاب معروف است كه در راه كرمانشاهان است به بغداد و قبر آن معظم نزديكى روخانه آن قـريه است به فاصله هزار قدم تقريبا از طرف جنوب و بر آن قبر بناى محقرى است خـراب و از بـى هـمـتـى و بـى مـعـرفـتـى اهـل ثـروت آن اهـالى بـلكـه اهـل كرمانشاه و مترددين، چنين بى نام و نشان مانده و از هزار نفر زوار يكى به زيارت آن بـزرگـوار نمى رود و با آنكه كسى را كه امام عليه السلام خادم خود را به طى الا رض بـا كـفـن بـراى تـجهيز او بفرستد و مسجد معروف قم را به امر آن جناب بنا كند و سالها وكـيـل در آن نـواحـى بـاشـد بـيـشتر و بهتر از آن بايد با او رفتار كرد و قبرش را مزار مـعـتـبـرى بـايـد قـرار داد كـه از بـركـت صـاحـب قبر و به توسط او به فيضهاى الهيه برسند.
شرح حال احمد بن محمّد بن مطهر
دوم ـ احمد بن محمّد بن مطهر است:
كـه تـعـبير كرده از او شيخ صدوق به صاحب ابى محمّد عليه السلام، شيخ ما در خاتمه (مـسـتـدرك) (3) فرموده كه مراد از (صاحب) آن نيست كه از اصحاب حضرت عسكرى عليه السلام باشد و بس، بلكه آنچه ظاهر شده براى ما آن است كه او قائم بر امور آن حضرت بود و رسيدگى در كارهاى آن جناب داشت و اين كاشف است از مرتبه اى كه فوق عدالت است.(4) و روايت كرده ثقه ثبت على بن الحسين مـسـعـودى در (اثـبـات الوصـيـة) از حـمـيـرى از احـمـد بـن اسـحـاق كـه گـفـت: داخـل شـدم بـر حـضـرت امـام حسن عسكرى عليه السلام فرمود به من اى احمد! چگونه بود حال شما در آن چيزى كه مردم در او شك و ريب كردند؟ گفتم: اى آقاى من! وقتى كه رسيد به ما كاغذى كه در آن بود خبر سيد ما و ولادت او يعنى حضرت حجت عليه السلام، نماند از مـا مـردى و زنـى و پـسـرى كـه داراى فـهـم بـاشـد مـگـر آنـكـه قـايـل بـه حـق شـد، حـضرت عسكرى عليه السلام فرمود: آيا ندانستيد شما كه زمين خالى نمى ماند از حجتى از جانب خدا؟ پس امر كرد حضرت عسكرى عليه السلام والده خود را به حـج در سـنـه دويـسـت و پـنـجـاه و نـه و خـبـر داد او را بـه آنـچـه بـه او مـى رسـد در سـال شـصت يعنى خبر فوت خود را در سنه دويست و شصت به والده اش داد و حاضر كرد حضرت صاحب الا مر عليه السلام را و وصيت كرد به او و تسليم كرد به آن حضرت اسم اعـظـم را و مـواريث و سلاح را و بيرون شد والده حضرت عسكرى عليه السلام با حضرت صـاحـب عليه السلام به سوى مكه و ابوعلى احمد بن محمّد بن مطهر متولى كارهاى ايشان بـود. پـس چـون رسـيدند به بعضى از منازل ملاقات كردند قافله هايى از اعراب را پس خبر دادند ايشان را به شدت خوف و كمى آب، پس برگشتند بيشتر مردم مگر آنهايى كه در ناحيه (5) بودند كه ايشان رفتند و سالم ماندند (6) و روايت شـده كـه وارد شـد بـر ايـشـان امـر حـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام بـه آنـكه بروند و بـرنـگـردنـد و ظـاهـر اسـت كـه آن كـسـى را كـه امـام عـليـه السـلام قـائم بـر امـور اهـل خـود قـرار مـى دهـد كـه در ايـشـان اسـت مـادر خـود و كـسـى كـه مثل او است در اين سفر بزرگ و طولانى لابد بايد در مقام رفيع باشد از وثاقت و امانت و فطانت؛
(وَ مِنْ هذا الْخَبَرِ يَتَبَيَّنُ اِجْمالُ ما فِى الكافى مِنْ بابِ مَوْلِد اَبى مُحَمَّدٍ عليه السلام بـِاَسـْنـادِهِ عـَنْ اَبـى عـَلىّ الْمـُطـَهَّرى اِنَّهُ كـَتـَبَ اِلَيـْهِ عـليـه السـلام بِالْقادِسِيَّةِ يُعْلِمُهُ اِنـْصـِرافَ النـّاسِ وَ اِنَّهُ يـُخـافُ الْعَطَشُ فَكَتَبَ عليه السلام اِمْضُوا وَ لاخَوْفٌ عَلَيْكُم ان شاءَ اللّه فَمَضُوا سالِمينَ وَ الْحَمْدُللّهِ رَبِّ الْعالَمينَ).(7)
شرح حال اسماعيل نوبخت
سـوم ـ ابـوسـهـل اسـمـاعـيـل بـن عـلى بـن اسـحـاق بـن ابـى سهل بن نوبخت:
شيخ متكلمين اماميه بغداد و بزرگ طايفه نوبختيه بود در زمان خود جلالت و بزرگى در ديـن و دنـيـا داشـت و جـارى مـجـراى وزراء بـود و كتب بسيار تصنيف كرده از جمله كتاب (انـوار در تـواريخ ائمه اطهار عليهم السلام). ابن نديم در (فهرست) گفته كـه ايـن شـيـخ (8) جمع كرده بود كتابهاى بسيار، و بسيارى از نسخ را به خـط خـودش نـوشته بود و مصنفات و مؤ لفات او در كلام و فلسفه و غيرهما بسيار است و جـمـع مـى شـدنـد نـزد او جـمـاعـتـى از نـاقـليـن كـتـب فـلسـفـه مـثـل ابـوعـثـمـان دمـشـقـى و اسـحـاق و ثـابـت و غـيـر ايـشـان و از غـلمـان او اسـت ابـوالحسن السـّوسـنـجردى معروف به حمدونى اسمش محمّد بن بشر صاحب (كتاب انفاذ) است در امامت انتهى.(9)
فقير گويد: محمّد بن بشر مذكور از صلحا و عيون اصحاب و متكلمين ايشان است و همان است كـه پـنـجـاه حـجـه پـيـاه بـه جا آورده و ابوسهل خالوى ابومحمّد حسن بن موسى نوبختى فـيـلسـوف صـاحـب (كـتـاب الفـرق) اسـت و از سـعـادت ابـوسـهـل اسـت كـه بـه شـرف مـلاقـات امـام زمـان عـليـه السـلام نائل شده چنانكه در ذكر وفات حضرت عسكرى عليه السلام خبرش گذشت.
رسوا شدن حسين حلاّج
ايـن شـيـخ جـليـل سـبـب شـد از بـراى رسـوا شـدن حـلاج زيرا كه حلاج به خاطر آورد كه ابـوسـهـل را مـانـنـد ديـگـران تـوانـد گـول زد و بـه حـيـله او را بـه دام آورد و بـا خـود خـيـال كـرد كـه چـون ابـوسـهـل در نـزد مـردم مـرتـبـه بـلنـد دارد و بـه عـلم و ادب و عـقـل و دانـش ‍ مـعـروف و مـشـهـور اسـت هـرگـاه بـه دام او درآيـد مردمان ضعفه و عوام بر او بـگـرونـد لاجـرم بـراى او نـوشـت و او را بـه سـوى خـود دعـوت كـرد و اظـهار كرد كه من وكيل صاحب الزمان عليه السلام مى باشم و ماءمور شدم كه تو را دعوت كنم و مبادا در اين امر شك و ريبى براى تو حاصل شود. ابوسهل چون بر مضمون كاغذ او مطلع گشت براى او پـيـغـام فـرستاد كه اگر تو وكيل حضرت صاحب الزمان عليه السلام مى باشى لابد بـراى تو دلائل و براهينى باشد اينك به جهت آنكه من به تو ايمان آورم يك چيز كمى از تـو خـواهـش مـى كـنـم تا شاهد دعوت تو باشد و آن امر آسان اين است كه من دوست مى دارم جوارى را فعلا چند جاريه دارم كه از وصال ايشان حظ مى برم لكن چون پيرى در سر و روى مـن اثـر كرده ناچارم كه در هر هفته خضاب كنم تا سفيدى موى خود را از ايشان مستور دارم چـه اگـر ايـشـان مـلتـفـت سـفـيـدى مـوى مـن شـونـد از مـن كـتـاره گـيـرنـد و وصـالم مبدل شود به هجران و شب تار گردد بر من روز تابان، لاجرم من هر جمعه در تعب خضاب كـردن مـى بـاشـم، اگر تو در دعوت خود صادقى چنان كن كه ريش من سياه شود و ديگر مـحـتـاج بـه خـضـاب نـبـاشـم آن وقـت مـن بـه مـذهـب تـو داخـل شـوم و مردم را به سوى تو دعوت كنم. چون اين پيغام به حلاج رسيد دانست سهمش (10) خـطـا كـرده و در ايـن اظـهـار رسـوا گـرديـده ديـگـر جـواب او نـداد و رسـول نـزد او نـفـرسـتـاد، ابـوسـهـل بـعـد از آن، ايـن مـطـلب را در مـجـالس و مـحـافـل نـقل مى كرد و او را افضح مردم نمود و پرده از روى كار او برداشت و او را رسوا نمود و مردم را از دام او ربود.(11)
(قـاَلَ رَسـُولُ اللّهِ صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم اِذا رَاَيـْتُمْ اَهْلَ الرَّيْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بـَعـْدِى فَاَظْهِروا الْبَرآئَةَ مِنْهُمْ وَ اَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلِ فِيهِمْ وَ الْوَقيعَةِ وَ باهِتُوهُمْ كَيْلا يَطْمَعُوا فِى الفِسادِ فِى الاِسْلام وَ يَحَذَرُهُم النّاسُ وَ لا يَتَعَلَّمُونَ مِنْ بِدَعِهِمْ يَكْتُبُ اللّهُ لَكُمْ بِذلِكَ الْحَسناتِ وَ يَرْفَعُ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجاتِ فِى الا خِرَةِ).(12)
عـ(بَيانٌ: يُقالُ بَهَتَهُ بَهْتا اَىْ اَخَذَهُ بَغْتَةً وَ قَوْلَهُ تَعالى؛ فَتَبْهَتَهُمْ اى تُحَيِّرُهُمْ وَ بـُهِتَ الرَّجُلُ عَلى صيغَةِ المَجْهُولِ اى اِنْقَطَعَ وَ ذَهَبَتْ حُجَّتُهُ وَ يَحْتَمِلُ اَنْ يَكُونَ الْمُرادُ بـِاَهـْلِ الرِّيـْبِ، الَّذيـنَ يـَشـُكُّونَ فِى الدّينِ، وَ يُشَكِّكُونَ النّاسَ فيهِ بِاِلْقآءِ الشُّبُهاتِ).
شرح حال محمّد همدانى
چهارم ـ محمّد بن صالح بن محمّد همدانى دهقان:
از اصـحـاب حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام و از وكلاء ناحيه مقدسه است. شيخ مفيد روايـت كـرده از او كـه گـفـت: چـون پـدرم مـرد و امر راجع به من شد براى پدرم بر مردم دسـتـكى بودم از مال (غريم)، شيخ مفيد فرموده اين رمزى بود كه شيعه در قديم آن را مـى شـنـاختند ميان خود و خطاب ايشان حضرت را به آن براى تقيه بود، پس من بعد از وفـات پـدر عـريـضـه اى بـه خـدمت حضرت نوشتم در باب آن مالها، حضرت در جواب نـوشـت كـه آنـهـا را مطالبه كن از آنها كه مى خواهى. و من آنها را مطالبه كردم و همه ادا كـردنـد مـگر يك مرد كه در تمسك او نوشته بود كه چهارصد اشرفى بايد بدهد، من به نـزد او رفـتـم و آن مـال را از او طـلب كـردم، او در دادن تـاءخير مى نمود و پسر او به من استخفاف و سفاهت نمود، شكايت او را به پدرش كردم گفت: چه شده، يعنى استخفاف به تو سهل است و چيزى نيست. پس ‍ من چنگ زدم به ريش او و پاى او را گرفتم و كشيدم او را تـا وسـط خـانـه، پـسـر او در آن حـال از خـانـه بـيـرون رفـت اسـتـغـاثـه كـرد بـه اهل بغداد مى گفت قمى رافضى پدر مرا كشت پس خلق بسيارى از ايشان دور من جمع شدند، مـن بـر مـركـب خـود سـوار شـدم و گـفـتـم: احـسـنـتـم اى اهل بغداد خوب كارى كرديد، طرفدارى ظالم را مى كنيد و او رامسلط مى گردانيد بر غريب مـظـلوم كـه طـلب از او دارد، مـن مـردى مـى بـاشـم از اهـل همدان از اهل سنت و اين مرد مرا نسبت به قم مى دهد و مى گويد رافضى است و مى خواهد كـه حـق مـرا ضـايـع گـردانـد و بـه مـن نـدهـد، چـون اهـل بـغـداد ايـن را شـنـيـدنـد بـر او هـجـوم آوردنـد و خـواسـتـنـد داخـل دكـانـش شند من ايشان را ساكن گردانيدم پس آن مرد طلبيد تمسك و صورت طلب را و سـوگـنـد يـاد كـرد بـه طـلاق كـه آن مـال را در حـال ادا كـنـد، پـس مـن مال را از او گرفتم.(13)
---------------------------------
1-(تقيح المقال) 1/50.
2-(كمال الدّين) 2/464.
3-(مستدرك الوسائل) 3/555 ـ 557.
4-ر.ك: (تنقيح المقال) 1/94.
5-شـيـخ كـفـعمى فرموده كه (ناحيه) هر مكانى است كه صاحب الا مر عـليـه السـلام در آنـجـا بـود در غـيبت صغرى و وكلاء تردد مى كردند در آنجا به نزد آن جناب. (شيخ عباس قمى رحمه اللّه).
6-(اثبات الوصية) ص 256.
7-(مستدرك الوسائل) 3/555.
8-در فـهـرسـت ابـن نـديـم ايـن مـطـالب بـه جـاى (اسماعيل) به (حسن نوبختى) نسبت داده شده.
9-(الفهرست ابن نديم) ترجمه تمدن، ص 330 ـ 331.
10-تيرش.
11-(الغيبة) شيخ طوسى ص 246.
12-(رسائل الشيعه) 11/508.
13-(ارشاد شيخ مفيد) 2/362 ـ 363.
-----------------------------
مرحوم شيخ عباس قمي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page