سه گروه مدعى مهدويت

(زمان خواندن: 9 - 18 دقیقه)

الف: گروه اول
كـسـانـى كـه در تـاريـخ بـديـن عـنـوان شـهـرت يـافـتـه انـد به اعتبارى بر سه گروه قابل تقسيم اند:
1ـ كسانى كه ديگران روى انگيزه هاى خاصى، آنان را (مهدى) نجات بخش خواندند.
2ـ كسانى كه به انگيزه جاه طلبى و قدرت خواهى چنين ادعاى دروغينى نمودند.
2ـ كـسـانـى كـه طـبق نقشه استعمار و به اشاره بيدادگران، به چنين دجالگرى و فريب دست يازيدند و بيشرمانه خود را مهدى نجات بخش، معرفى كردند.
از تـاريـخ اين واقعيت دريافت مى گردد كه برخى از كسانى كه مهدويت بدانان نسبت داده شـده اسـت، نـه از سـوى خـود آنان سرچشمه گرفته و نه خود بدان ادعا راضى بودند، بـلكه ياران و پيروان آنان چنين عنوانى را به آنها داده و اين انديشه را در آن روزگاران در ميان گروههايى و در مراكزى گسترش دادند. البته بجا بود كه خود آنان چنين ادعاهاى دروغـيـن و نسبتهاى نادرست را بشدت نفى كنند. اما روشن نيست كه چرا خود آنان در برابر ايـن عـنـوان سـاخـتـگى، فرياد اعتراض بلند نكردند و پيروان آنان كوشيدند تا برخى علائم و نشانه هاى حضرت مهدى عليه السلام را كه در انبوه روايات آمده است به چهره ها تطبيق و تفسير نمايند.
براى نمونه از اين گروه مى توان بدين چهره ها اشاره كرد:
1ـ محمد حنفيه
در روايـاتـى كـه از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در مورد امام عصر عليه السلام رسيده است از جمله اين روايت است كه مى فرمايد:
(ان المهدى اسمه اسمى ....)
مهدى نجات بخش، همنام من است.
ياران و پيروان (مختار) با چنگ انداختن به اين روايت پيامبر، (محمد حنفيه) را مهدى نجات بخش ‍ عنوان دادند و روايت را بدو منطبق ساختند.
بـا ايـنـكـه پـيـامـبر صلى الله عليه و آله در دهها روايت، نشانه هاى ديگرى را براى آن حضرت برشمرده است كه جز خود آن گرامى، همه فاقد آن نشانه ها و علائمند.
به قول شاعر عرب بايد به آنان گفت:
قل للذى يدعى فى العلم فلسفة

حفظت شيئا و غابت عنك اشياء

به آن عنصر گزافه گو كه در قلمرو دانش، ادعاى ژرف نگرى مى كند و مى پندارد همه چـيـز را مـى فهمد، بگو! تو چيزى را حفظ كرده اى اما چيزهايى از نظرت غايب شده است و آنها را نمى دانى.
2ـ زيد، فرزند امام سجاد
در روايت ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه:
ان المهدى من ولد الحسين و انه يخرج بالسيف و انه ابن سبية.(1)
مـهـدى عـليـه السـلام از فـرزنـدان حـسين عليه السلام است و او با شمشير بپا مى خيزد و مادرش بهترين كنيزان خواهد بود.
هـنگامى كه (زيد) فرزند امام سجاد بر ضد دستگاه پليد امويان قيام كرد، پيروان او ادعـا كـردنـد كـه او هـمـان مـهـدى نـجـات بـخـش اسـت، چـرا كـه اولا از نسل حسين عليه السلام است و ثانيا شهامتمندانه قيام كرده و ثالثا از سوى مادر، فرزند اسير است.
امـا آنـان از ياد بردند كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در انبوه روايات در نويد از مهدى عليه السلام و ترسيم نشانه هاى او از جمله فرمود:
الائمة بعدى اثنا عشر، تسعة من صلب الحسين، تاسعهم قائمهم.(2)
امـامـان پـس از مـن دوازده نـفـرنـد، نـه نـفـر آنـان از نـسـل فـرزنـدم حـسـيـن خـواهـنـد بـود و نـهـمـيـن آنـان قـائم آل محمد است.
و جناب زيد، نهمين امام از نسل پاك حسين عليه السلام نبود تا مهدى نجات بخش باشد.
اما پيروان انقلابى زيد، بخاطر جلب توجه توده ها و تسخير عواطف و احساسات مذهبى و به انگيزه هاى نفسانى خويش، به اين ادعاى دروغين دست يازيدند.
و هـنگامى كه زيد به شهادت رسيد و به دار آويخته شد يكى از شعراى اموى تبار ضمن اشعارى، آنان و ادعايشان را به باد تمسخر گرفت كه:
صلبنا لكم زيدا على جذع نخلة

ولم نر مهديا على الجذع يصلب

قـهرمان شما زيد را بر شاخه نخل به دار آويختيم و هرگز نديده بوديم كه مهدى نجات بخش خود به چوبه دار آويخته شود.
و بـديـنـوسـيله اين عنصر كينه توز و بد زبان ناسزاگويى و شماتت، به زيد شهيد، بـه اصـل انـديـشه و عقيده به مهدى عليه السلام كه ريشه قرآن و روايى دارد، اهانت روا داشت و اصل مهدويت را به باد تمسخر گرفت.
و سرانجام مذهب (زيديه) بوجود آمد و از آن روزگار تاكنون به حيات خويش ادامه داد كـه پـيـروان آن بـيـشـتـر در (يـمـن) هـسـتـنـد و مـتـاءسـفـانـه از مـذهب شيعه و راه و رسم اهـل بـيـت عـليـهم السلام جدا شده و در فقه و اصول و فروع و از مذاهب ديگرى پيروى مى كنند.
زيـديـهـا، مـتـاءسـفانه در برابر امامان معصوم عليهم السلام مواضع ناستوده و ناپسندى دارنـد كـه بسيار شايسته است به اصل و نسب و اصالت خويش باز گردند و در مذهبشان بـه راه و رسـم و مـذهـب پـاك پـيـامـبر صلى الله عليه و آله تمسك جويند، به راه و رسم آسمانى و افتخار آفرين كسانى كه خدا و پيامبرش به همگان، فرمان پيروى از آنان را داده اند؛ به همان مذهبى كه در آغاز راه بر آن بودند، به مذهب شيعه و امامان معصوم عليهم السلام.
3ـ محمد بن عبدالله محض
پس از گذشت سالها زيد، فرزند امام سجاد عليه السلام، محمد، فرزند عبدالله كه به (محمد بن عبدالله محض) معروف گرديد، ديده به جهان گشود. او را نواده هاى حضرت مـجـتـبـى عليه السلام بود به همين جهت فرصت طلبان و عناصر زورپرست با استفاده از فرصت، او را مهدى نجات بخش لقب دادند و يك روايت ساختگى را كه مى گويد:
(المهدى .... و اسم ابيه اسم ابى ....)
مهدى از فرزندان من است، نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است ...
آرى! آنـان ايـن روايـت سـاخـتگى را بر او تطبيق كردند، با اينكه مى ديدند اين روايت با صـدها روايت مسلم و قطعى مخالفت است كه حضرت مهدى عليه السلام را، فرزند حضرت عـسـكـرى و دوازدهـمـيـن جـانـشـيـن پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله و نـهـمـيـن امـام از نسل حسين عليه السلام معرفى مى كند.(3)
امـا فـرصـت طـلبـان بـا وانـهادن همه روايات پيامبر صلى الله عليه و آله به اين روايت سـاخـتـگـى چـنـگ انـداخـتـنـد و آن را به (محمد بن عبدالله محض) تطبيق دادند و آنگاه او را (نفس زكيه) ناميدند و برخى از مردم نيز با او دست بيعت فشردند.
خنده دار اينكه پدر او نيز با پسرش به عنوان بيعت با مهدى نجات بخش دست بيعت داد. و نـيـز كـسـانـى كـه بـا او دسـت بـيـعـت فـشـرد (مـنـصـور دوانـيـقـى) بـود كـه پـس از تـشـكـيـل حكومت عباسى، بيعت خويش را نقض كرد و پايه هاى مهدويت محمد بن عبدالله نيز فرو ريخت.
ب: گروه دوم
اينان كسانى بودند كه به انگيزه هاى فريبكارانه و جاه طلبانه ادعاى مهدويت نمودند و بـراى جـلب عـواطـف و احـسـاسـات، تسخير دلها و قلبها و بدست آوردن قدرت و عظمت به دروغ و دجالگرى، خود را مهدى نجاب بخش ‍ معرفى كردند.
اين گروه بسيارند، از جمله آنان (مهدى عباسى) است، پدرش منصور دوانيقى ادعا كرد كه پسرش مهدى عباسى، همان مهدى موعود است، با اينكه اين عنصر فريبكار پيش از اين ادعا، به محمد بن عبدالله محض، به عنوان مهدى نجات بخش دست بيعت فشرده بود و او را مهدى نجات بخش مى دانست.
راسـتى كه رسواييهاى فرصت طلبان و دنياپرستان و فريبكاران را تماشا كن و بنگر كـه آنـان چـگـونـه بـا عـقـايـد و انـديـشـه هـا و مـفـاهـيـم مـقـدس، بـر اسـاس هـواى دل خـويـش و طـبـق شـرايـط و اوضـاع، بازى مى كردند! و هر چند گاهى يكى از آنان طبق هـواهـا، كـشـشـهـا و تـمـايـلات خـويـش بـا دسـتـاويـز سـاخـتـن ايـن اصل عقيدتى و دينى، ظهور مى كرد و به دروغ خود را مهدى نجات بخش عنوان مى ساخت.
شگفتا! از بى حيايى اين گروه و گزافه گويى اينان كه چگونه آشكارا در برابر خدا و خـلق بـه ايـن دروغ رسوا و فصاحت بار، دست مى يازيدند با اينكه خود به خوبى مى دانستند كه ادعايشان دروغى رسوا بيش نيست، چرا كه امام مهدى عليه السلام را كه پيامبر صـلى الله عـليـه و آله و امـامـان اهـل بيت عليهم السلام نويد آمدنش را دادند، داراى صفات ويـژه و نـشـانـه هـا و عـلائم خـاص و ويـژگـيـهـاى مـشـخـص و مـعـيـن و معلومى است كه هيچ دجـال و دروغ پـردازى نـمى تواند آن روايات و آن ويژگيها را بر خود منطبق سازد و خود را بجاى آن امام راستين جا بزند.
مشهورترين ويژگيهاى آن حضرت اين است كه: او در نقش اصلاحگرى بى نظير است كه زمين را سرشار از عدل و داد مى كند آن هم پس از آنكه از ظلم و بيداد لبريز گردد.
اينك بايد پرسيد كه: (آيا اين دروغ پردازان توانستند چيزى از ستم و بيداد جهانى را كه جامعه ها و تمدنها و كران تا كران گيتى را فرا گرفته است، از ميان بردارند؟)
و عجيب تر از اين فريبكاران، آن ابلهانى بودند كه ادعاهاى پوچ و دروغين اينان را باور نـمـودنـد و بـه آنـان و بـافـتـه هـاى خرافيشان دل بستند با اينكه مى ديدند كه روايات رسيده از پيامبر و امامان نور عليهم السلام در اين مورد، بر اين فريبكاران هرگز تطبيق نمى كند.
ايـن بـلاهـت و آفـت پـذيـرى بـرخـى، هـر دليـلى داشـتـه بـاشـد، يـك دليـل آن فـقـدان انـديـشه و عقيده صحيح و فقر فرهنگى و دينى است كه اين آفت پذيران بـدان گـرفـتـار بـوده، و از آن رنـج مـى بـرنـد. و بـه هـمـيـن دليل هم با هر صدايى هم آوا مى شوند و با هر بادى به راه مى افتند.

الف: گروه اول
كـسـانـى كـه در تـاريـخ بـديـن عـنـوان شـهـرت يـافـتـه انـد به اعتبارى بر سه گروه قابل تقسيم اند:
1ـ كسانى كه ديگران روى انگيزه هاى خاصى، آنان را (مهدى) نجات بخش خواندند.
2ـ كسانى كه به انگيزه جاه طلبى و قدرت خواهى چنين ادعاى دروغينى نمودند.
2ـ كـسـانـى كـه طـبق نقشه استعمار و به اشاره بيدادگران، به چنين دجالگرى و فريب دست يازيدند و بيشرمانه خود را مهدى نجات بخش، معرفى كردند.
از تـاريـخ اين واقعيت دريافت مى گردد كه برخى از كسانى كه مهدويت بدانان نسبت داده شـده اسـت، نـه از سـوى خـود آنان سرچشمه گرفته و نه خود بدان ادعا راضى بودند، بـلكه ياران و پيروان آنان چنين عنوانى را به آنها داده و اين انديشه را در آن روزگاران در ميان گروههايى و در مراكزى گسترش دادند. البته بجا بود كه خود آنان چنين ادعاهاى دروغـيـن و نسبتهاى نادرست را بشدت نفى كنند. اما روشن نيست كه چرا خود آنان در برابر ايـن عـنـوان سـاخـتـگى، فرياد اعتراض بلند نكردند و پيروان آنان كوشيدند تا برخى علائم و نشانه هاى حضرت مهدى عليه السلام را كه در انبوه روايات آمده است به چهره ها تطبيق و تفسير نمايند.
براى نمونه از اين گروه مى توان بدين چهره ها اشاره كرد:
1ـ محمد حنفيه
در روايـاتـى كـه از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در مورد امام عصر عليه السلام رسيده است از جمله اين روايت است كه مى فرمايد:
(ان المهدى اسمه اسمى ....)
مهدى نجات بخش، همنام من است.
ياران و پيروان (مختار) با چنگ انداختن به اين روايت پيامبر، (محمد حنفيه) را مهدى نجات بخش ‍ عنوان دادند و روايت را بدو منطبق ساختند.
بـا ايـنـكـه پـيـامـبر صلى الله عليه و آله در دهها روايت، نشانه هاى ديگرى را براى آن حضرت برشمرده است كه جز خود آن گرامى، همه فاقد آن نشانه ها و علائمند.
به قول شاعر عرب بايد به آنان گفت:
قل للذى يدعى فى العلم فلسفة

حفظت شيئا و غابت عنك اشياء

به آن عنصر گزافه گو كه در قلمرو دانش، ادعاى ژرف نگرى مى كند و مى پندارد همه چـيـز را مـى فهمد، بگو! تو چيزى را حفظ كرده اى اما چيزهايى از نظرت غايب شده است و آنها را نمى دانى.
2ـ زيد، فرزند امام سجاد
در روايت ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه:
ان المهدى من ولد الحسين و انه يخرج بالسيف و انه ابن سبية.(1)
مـهـدى عـليـه السـلام از فـرزنـدان حـسين عليه السلام است و او با شمشير بپا مى خيزد و مادرش بهترين كنيزان خواهد بود.
هـنگامى كه (زيد) فرزند امام سجاد بر ضد دستگاه پليد امويان قيام كرد، پيروان او ادعـا كـردنـد كـه او هـمـان مـهـدى نـجـات بـخـش اسـت، چـرا كـه اولا از نسل حسين عليه السلام است و ثانيا شهامتمندانه قيام كرده و ثالثا از سوى مادر، فرزند اسير است.
امـا آنـان از ياد بردند كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در انبوه روايات در نويد از مهدى عليه السلام و ترسيم نشانه هاى او از جمله فرمود:
الائمة بعدى اثنا عشر، تسعة من صلب الحسين، تاسعهم قائمهم.(2)
امـامـان پـس از مـن دوازده نـفـرنـد، نـه نـفـر آنـان از نـسـل فـرزنـدم حـسـيـن خـواهـنـد بـود و نـهـمـيـن آنـان قـائم آل محمد است.
و جناب زيد، نهمين امام از نسل پاك حسين عليه السلام نبود تا مهدى نجات بخش باشد.
اما پيروان انقلابى زيد، بخاطر جلب توجه توده ها و تسخير عواطف و احساسات مذهبى و به انگيزه هاى نفسانى خويش، به اين ادعاى دروغين دست يازيدند.
و هـنگامى كه زيد به شهادت رسيد و به دار آويخته شد يكى از شعراى اموى تبار ضمن اشعارى، آنان و ادعايشان را به باد تمسخر گرفت كه:
صلبنا لكم زيدا على جذع نخلة

ولم نر مهديا على الجذع يصلب

قـهرمان شما زيد را بر شاخه نخل به دار آويختيم و هرگز نديده بوديم كه مهدى نجات بخش خود به چوبه دار آويخته شود.
و بـديـنـوسـيله اين عنصر كينه توز و بد زبان ناسزاگويى و شماتت، به زيد شهيد، بـه اصـل انـديـشه و عقيده به مهدى عليه السلام كه ريشه قرآن و روايى دارد، اهانت روا داشت و اصل مهدويت را به باد تمسخر گرفت.
و سرانجام مذهب (زيديه) بوجود آمد و از آن روزگار تاكنون به حيات خويش ادامه داد كـه پـيـروان آن بـيـشـتـر در (يـمـن) هـسـتـنـد و مـتـاءسـفـانـه از مـذهب شيعه و راه و رسم اهـل بـيـت عـليـهم السلام جدا شده و در فقه و اصول و فروع و از مذاهب ديگرى پيروى مى كنند.
زيـديـهـا، مـتـاءسـفانه در برابر امامان معصوم عليهم السلام مواضع ناستوده و ناپسندى دارنـد كـه بسيار شايسته است به اصل و نسب و اصالت خويش باز گردند و در مذهبشان بـه راه و رسـم و مـذهـب پـاك پـيـامـبر صلى الله عليه و آله تمسك جويند، به راه و رسم آسمانى و افتخار آفرين كسانى كه خدا و پيامبرش به همگان، فرمان پيروى از آنان را داده اند؛ به همان مذهبى كه در آغاز راه بر آن بودند، به مذهب شيعه و امامان معصوم عليهم السلام.
3ـ محمد بن عبدالله محض
پس از گذشت سالها زيد، فرزند امام سجاد عليه السلام، محمد، فرزند عبدالله كه به (محمد بن عبدالله محض) معروف گرديد، ديده به جهان گشود. او را نواده هاى حضرت مـجـتـبـى عليه السلام بود به همين جهت فرصت طلبان و عناصر زورپرست با استفاده از فرصت، او را مهدى نجات بخش لقب دادند و يك روايت ساختگى را كه مى گويد:
(المهدى .... و اسم ابيه اسم ابى ....)
مهدى از فرزندان من است، نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است ...
آرى! آنـان ايـن روايـت سـاخـتگى را بر او تطبيق كردند، با اينكه مى ديدند اين روايت با صـدها روايت مسلم و قطعى مخالفت است كه حضرت مهدى عليه السلام را، فرزند حضرت عـسـكـرى و دوازدهـمـيـن جـانـشـيـن پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله و نـهـمـيـن امـام از نسل حسين عليه السلام معرفى مى كند.(3)
امـا فـرصـت طـلبـان بـا وانـهادن همه روايات پيامبر صلى الله عليه و آله به اين روايت سـاخـتـگـى چـنـگ انـداخـتـنـد و آن را به (محمد بن عبدالله محض) تطبيق دادند و آنگاه او را (نفس زكيه) ناميدند و برخى از مردم نيز با او دست بيعت فشردند.
خنده دار اينكه پدر او نيز با پسرش به عنوان بيعت با مهدى نجات بخش دست بيعت داد. و نـيـز كـسـانـى كـه بـا او دسـت بـيـعـت فـشـرد (مـنـصـور دوانـيـقـى) بـود كـه پـس از تـشـكـيـل حكومت عباسى، بيعت خويش را نقض كرد و پايه هاى مهدويت محمد بن عبدالله نيز فرو ريخت.
ب: گروه دوم
اينان كسانى بودند كه به انگيزه هاى فريبكارانه و جاه طلبانه ادعاى مهدويت نمودند و بـراى جـلب عـواطـف و احـسـاسـات، تسخير دلها و قلبها و بدست آوردن قدرت و عظمت به دروغ و دجالگرى، خود را مهدى نجاب بخش ‍ معرفى كردند.
اين گروه بسيارند، از جمله آنان (مهدى عباسى) است، پدرش منصور دوانيقى ادعا كرد كه پسرش مهدى عباسى، همان مهدى موعود است، با اينكه اين عنصر فريبكار پيش از اين ادعا، به محمد بن عبدالله محض، به عنوان مهدى نجات بخش دست بيعت فشرده بود و او را مهدى نجات بخش مى دانست.
راسـتى كه رسواييهاى فرصت طلبان و دنياپرستان و فريبكاران را تماشا كن و بنگر كـه آنـان چـگـونـه بـا عـقـايـد و انـديـشـه هـا و مـفـاهـيـم مـقـدس، بـر اسـاس هـواى دل خـويـش و طـبـق شـرايـط و اوضـاع، بازى مى كردند! و هر چند گاهى يكى از آنان طبق هـواهـا، كـشـشـهـا و تـمـايـلات خـويـش بـا دسـتـاويـز سـاخـتـن ايـن اصل عقيدتى و دينى، ظهور مى كرد و به دروغ خود را مهدى نجات بخش عنوان مى ساخت.
شگفتا! از بى حيايى اين گروه و گزافه گويى اينان كه چگونه آشكارا در برابر خدا و خـلق بـه ايـن دروغ رسوا و فصاحت بار، دست مى يازيدند با اينكه خود به خوبى مى دانستند كه ادعايشان دروغى رسوا بيش نيست، چرا كه امام مهدى عليه السلام را كه پيامبر صـلى الله عـليـه و آله و امـامـان اهـل بيت عليهم السلام نويد آمدنش را دادند، داراى صفات ويـژه و نـشـانـه هـا و عـلائم خـاص و ويـژگـيـهـاى مـشـخـص و مـعـيـن و معلومى است كه هيچ دجـال و دروغ پـردازى نـمى تواند آن روايات و آن ويژگيها را بر خود منطبق سازد و خود را بجاى آن امام راستين جا بزند.
مشهورترين ويژگيهاى آن حضرت اين است كه: او در نقش اصلاحگرى بى نظير است كه زمين را سرشار از عدل و داد مى كند آن هم پس از آنكه از ظلم و بيداد لبريز گردد.
اينك بايد پرسيد كه: (آيا اين دروغ پردازان توانستند چيزى از ستم و بيداد جهانى را كه جامعه ها و تمدنها و كران تا كران گيتى را فرا گرفته است، از ميان بردارند؟)
و عجيب تر از اين فريبكاران، آن ابلهانى بودند كه ادعاهاى پوچ و دروغين اينان را باور نـمـودنـد و بـه آنـان و بـافـتـه هـاى خرافيشان دل بستند با اينكه مى ديدند كه روايات رسيده از پيامبر و امامان نور عليهم السلام در اين مورد، بر اين فريبكاران هرگز تطبيق نمى كند.
ايـن بـلاهـت و آفـت پـذيـرى بـرخـى، هـر دليـلى داشـتـه بـاشـد، يـك دليـل آن فـقـدان انـديـشه و عقيده صحيح و فقر فرهنگى و دينى است كه اين آفت پذيران بـدان گـرفـتـار بـوده، و از آن رنـج مـى بـرنـد. و بـه هـمـيـن دليل هم با هر صدايى هم آوا مى شوند و با هر بادى به راه مى افتند.

ج: گروه سوم

ج: گروه سوم
ايـنـان، عـناصرى بودند كه بر اساس نقشه استعمار و به اشاره استعمارگران، ادعاى مهدويت نمودند.
اسـتـعمار پليد براى درهم كوبيدن اسلام و فروپاشى جامعه بزرگ اسلامى و افشاندن بذر اختلاف و كينه توزى و جدايى، نقشه هاى خائنانه بسيارى كشيد تا به هدف خويش كـه: (اخـتلاف بيانداز و حكومت كن) بود، برسد و جهان اسلام را ببلعد و از جمله نقشه هاى جهنمى آن در اين ميدان، ساختن مرامها و مسلكهاى رنگارنگ در ميان مسلمانان و بازى به مـفـاهـيـم و ارزشـهـاى مـقـدس و اعـتـقادات دينى آنان بود تا بدينوسيله بذر بى ايمانى و سـستى عقيده و تزلزل دلها و قلبها را در جامعه اسلامى، پديد آورد و از چيزهايى كه از آن در ايـن مـيـدان، سـوء اسـتـفـاده كـرد، انديشه و عقيده به مهدى موعود بود كه در اين راه بـرخـى عناصر را به دلخواه خويش تربيت كرد و پس از ساختن و آراستن ايشان به آنان دسـتـور داد تـا ادعـاى مـهـدويـت كنند و آنان را با همه امكانات نيز در اين راه يارى كرد كه براى نمونه، تنها به يكى از اين قماش مدعيان، دروغين، نظرى مى افكنيم.
بينا نگذار بهائيت، على محمد باب
در سـال 1834 مـيـلادى، جـاسـوسى از روس به ايران آمد و به منظور مبارزه با اسلام و مـسـلمـانـان، نـقـشه پليد و شيطانى استعمارگران را نيز به همراه داشت و متاءسفانه اين عـنـصـر خـيـانـتكار توانست در سياست آن روز ايران، نقش ‍ كينه توزانه و ويرانگرى را، بازى كند.
پـس از مـدتـى بـه عراق آمد و با اينكه نامش (كنياز دالگوركى) بود، خود را (شيخ عيسى لنكرانى) معرفى كرد و به لباس روحانيت در آمد و در درس (سيد كاظم رشتى) كـه از عـلمـاى كـربـلا بـود شـركـت كـرد و در هـمانجا با مردى ـ نامش (على محمد) و شـاگـرد سـيـد رشـتـى بـود و بـه مصرف حشيش عادت داشت ـ ملاقات كرد و با شگردهاى خـاصـى تـوانـسـت بـا او طـرح دوسـتـى و رفـاقـت بـريـزد و اعـتـمـاد متقابل پديد آورد.
در يـكـى از شـبـهـا كـه (عـلى مـحـمـد) طـبـق بـرنـامـه و عـادت خـويـش مشغول حشيش كشيدن بود، جاسوس روسى با استفاده از فرصت او را مخاطب ساخت و با همه خضوع و احترام و تواضع به او گفت:
يا صاحب الزمان! ترحم على! انت صاحب الزمان قطعا!
اى صاحب الزمان! به من محبت كن ... تو بى هيچ ترديدى صاحب الزمانى.
(عـلى مـحـمـد) بـا ايـنـكـه در اوج كيف و نشئه تخدير حشيش بود و بخاطر آن تا حدودى مـشـاعـر خـويـش را از دست داده بود باز هم خطاب جاسوس را رد كرد و كوشيد تا اين نسبت دروغين را نپذيرد و از خود دفاع كند، اما جاسوس روسى سخت اصرار كرد كه: (نه! همين اسـت كـه مـن مـى گويم.) و شيوه تكرار و تلقين را بكار گرفت و مرتب به او اصرار كرد كه او حضرت مهدى عليه السلام است.
هـرگاه (على محمد) به مصرف حشيش مى پرداخت جاسوس روسى نيز فرصت را براى تلقين و تكرار آن دروغ رسوا، غنيمت مى شمرد و سؤالهاى ساده اى از او مى كرد و او نيز جوابهاى سست و آبكى سر هم مى كرد و جاسوس بازيگر، شروع به تحسين و تشويق او مى كرد و خود را در برابر پاسخهاى آبكى و سست او شگفت زده و مسحور نشان مى داد.
روزى جاسوس نابكار، يك بطرى عرق از بغداد براى (على محمد) خريد و با شگردى خـاص بـه او تـقـديـم كـرد و هـنـگامى كه آن را به او خورانيد و مست شد، تلقين و اصرار خويش را به اوج رسانيد كه (على محمد) همان امام مهدى است و از او تقاضا كرد گفتار صـادقـانـه و خالصانه جاسوسان روسى را بپذيرد او نيز تصديق كرد و پذيرفت كه چنين است، اما از ترس، جراءت اظهار آن را نداشت و بدان تصريح نمى كرد.
در گام دوم، جاسوس او را به اظهار آن دروغ رسوا تشجيع كرد و وعده ثروت هنگفتى به او داد ....
سـرانـجـام (على محمد) از كربلا به (بصره) و از آنجا به (بوشهر) آمد و در آنجا بود كه ادعا كرد كه: نايب خاص امام مهدى عليه السلام است، اما جاسوس روسى به ايـن انـدازه رضايت نداد و به او اصرار ورزيد كه: (تو، خود امام عصر هستى، نه نايب خاص او.)
جاسوس پس از ورود (على محمد) به ايران، در كربلا بصورت گسترده اى پخش كرد كه: (على محمد، صاحب الزمان است و در بوشهر ظهور كرده است.)
او مردم را بر اثر پخش اين دروغ رسوا، دو دسته ساخت، بيشتر مردم بوشهر كسانى كه (عـلى محمد) را عنصرى حشيشى و شرابخوار، مى شناختند به اين شايعات كه بوسيله جـاسـوسـان اسـتـعـمـار مـرتـب دامـن زده مى شد مى خنديدند اما برخى ساده لوحان و ابلهان ناآگاه نيز مى گفتند: (نكند درست است ....) و تصديق مى كردند.
ادامه عمليات در تهران
جـاسـوس روسـى، پـس از افشاندن بذر اختلاف و جنايت و انجام اين شگردهاى شيطانى، بـعـنـوان سـفـيـر روس بـه تـهـران رفـت و بـا قـدرت و امـكـانـات و مـيـدان عـمـل آمـاده اى بـا بـهـره ورى از فـرصـت، جدى تر از گذشته به ادامه عمليات ابليسى خويش همت گماشت.
در تهران از دوستان خويش، جاسوسان جديدى تربيت كرد و با امكانات گسترده خويش، وجـدان و عـقـيـده آنان را خريد و آنان خود را در اختيار او و در گرو اشاره و دستور او قرار دادنـد كـه از جـمـله آنان (حسين على)، معروف به (بهاء) و (ميرزا يحيى) معروف بـه (صـبـح ازل) بـودنـد كـه ايـن دو بـرادر، نقش ويرانگرى بر ضد اسلام و جامعه اسلامى و در اجراى نقشه اين جاسوس پليد استعمار، داشتند.
(عـلى مـحـمـد) دو مـاه در بـوشهر ماند و از آنجا راهى شيراز گرديد و از روستايى كه عبور كرد، خود را نايب خاص امام عصر عليه السلام جا زد اما هنگامى كه به شيراز رسيد، ادعـا كـرد كـه: صـاحـب الزمـان اسـت و برخى فرومايه هايى كه به مبداء و معادى پايبند نيستند به دورش حلقه زدند.
هـنـگامى كه علماى شيراز از ورود آن شيطان رانده شده آگاه شدند برخى از افراد آگاه و مـورد اعـتـمـاد خـويـش را بـراى تـحـقـيـق از واقـعـيـت جـريـان، بـه مـحـفل (على محمد) فرستادند و آنان توانستند با اظهار مهر و تعظيم به او، اعتمادش را جـلب كـنـند و پس از آن مراحل بود كه (على محمد) عقايد سخيف و خرافات و بافته هاى رسـواى خـويـش را براى آنان آشكار ساخت و به صراحت خود را امام مهدى عليه السلام جا زد و آنـان نـيـز بـافـتـه هـاى آن عـنـصـر مـنـحـرف و گـمـراه را بـه عـلمـاى شـيـراز انتقال دادند.
ايـنـجـا بـود كـه عـلمـاى شـيـراز بـر ضـد او بـپـاخاستند و بستگان و خاندانش نيز بر او شوريدند و او را از منزل بيرون راندند و او را دستگير و به محكمه سپردند.
پـس از مـحـاكـمـه اى سـريـع، او را بـه زنـدان و شلاق محكوم ساختند و پس از مدتى آزاد گرديد و از شيراز به اصفهان رفت.
جاسوس روس با ورود (على محمد) به اصفهان نامه اى به استاندار آنجا نوشت و از او خـواسـت كـه آن عـنـصـر پـليـد را احـتـرام نـمـايد و امنيت او را تضمين كند، اما در همان روزها اسـتـاندار از دنيا رفت و امام ساختگى و دروغين، دستگير و تحت نظر به تهران فرستاده شد.
جـاسـوس روسـى، بـه دوسـتـان و هـمـكارانش دستور داد كه در ميان مردم سروصدا و بلوا برانگيزند كه: (هان اى مردم! چه نشسته ايد كه امام مهدى دستگير شد ....)
حـكـومـت وقـت (عـلى مـحـمـد) را بـوسـيـله مـاءمـوران خـويـش بـه قـزويـن گـسـيل داشت و از آنجا به (تبريز) و (ماكو)، فرستاد اما جاسوس روس و دوستانش بـه هـيـاهـو و تـاخـت و تـاز خـويش ادامه دادند و خبر دستگيرى (على محمد) را در شهرها پـخـش كـردنـد و بـرخى فرومايگانى را كه جاسوس استعمار با ثروت و امكانات، آماده ساخته بودند با فرياد و هياهو بر ضد حكومت وقت به شورش وادار كردند.
سـرانـجـام شاه (على محمد) را احضار كرد و دستور محاكمه او را با حضور علما و فقها صـادر كرد. دادگاه تشكيل شد و بحث و گفتگو در نهايت به توبه (على محمد) بدست علما منجر شد و او از گناه خويش طلب مغفرت كرد.
جاسوس روس، از روند كار هراسان شد و ترسيد كه نقشه شيطانى اش فاش گردد به هـمـيـن جـهـت بـراى مخفى ساختن توطئه پليد روس، راه را براى نابودى امام دروغين هموار سـاخـت و بـراى كـشـته شدن او از هيچ كارى فروگذار نكرد. درست در همين روزها بود كه شـاه كشته شد و ناصرالدين شاه كه به قدرت رسيد دستور به دارآويخته شدن (على محمد) را صادر كرد و او اعدام گرديد.
ادامه خيانت
پس از اعدام شدن (على محمد)، (حسين على بهاء) و همكارانش چيزى نمانده بود كه به كـيـفـر جنايات خويش برسند، اما تلاش سفارت روس و كارمندان آن براى نجات آنها، كار خويش را كرد و آنان بدستور جاسوس ‍ روس و مساعدت همه جانبه سفارت روس به بغداد شـتـافـتـند و در آنجا بر اساس آموزشهاى آن جاسوس، (حسين على) ماءموريت يافت كه بـه نـفـع بـرادر خـويـش (يحيى) وارد عمل شود و ادعا كند كه او همان كسى است كه در آخـرالزمـان ظـهـور خـواهـد كـرد و امـكانات گسترده و ثروت هنگفتى نيز در اختيار او براى تـعـقـيـب ايـن دروغ رسـوا قـرار داد و او نـيـز دعـوت خـويش را آغاز كرد و به نشر اين مرام ساختگى پرداخت.
در هـمـان شـرايـط بـود كـه حـكـومـت (عـثـمانى) اين گروه فاسد را از (بغداد) به (تـزكـيـه) و از آنـجـا بـه (ادرنه)(4) تبعيد ساخت، اما آموزشهاى اين مسلك مـنـحـط هـمـچـنـان در سـفـارت روس در تـهـران تـنـظـيـم و بـه (حـسـيـن عـلى بـهـاء) ارسال مى گرديد و او نيز آنها را در ميان پيروان خويش، نشر و تبليغ مى كرد.
سـرانجام كار به اختلاف ميان (حسين على بهاء) و برادرش (يحيى) كشيد. (يحيى) بـه (قـبـرس) رفـت و در آنـجـا ازدواج كـرد و خـود را (صـبـح ازل) نـامـيـد. امـا (حـسـيـن على) و پيروانش از تركيه به (عكا) در فلسطين تبعيد شـدنـد و تـلاش ارتـجـاعـى خـويش را براى نشر اين مرام استعمارى و خرافى در ايران و فلسطين از طريق بذل و بخششهاى هنگفت ادامه دادند.
(حسين على) براى خويش، لقب (بهاء) را برگزيد و به همين جهت است كه پيروان او را (بـهـايـى) مـى نـامـنـد، روشـن اسـت كـه مـرام بـهـايـى هـيـچ ربـطـى به اسلام و اصـول و فـروع آن نـدارد و بـهـائيـان نـيـز مـسـلمان نيستند و خود را پيرو دين ديگر بنام (بهائيت) مى شمارند.
بـه هـر حـال ايـن حـزب سـيـاسـى ـ كه لباس دين را بر تن كرد ـ در برخى از كشورهاى اسـلامـى و غـربـى نـفـوذ كـرد و آمـريـكـا و روسـيـه هر دو در ترويج آن بر ضد اسلام و مسلمانان، هماهنگ شدند.
بـه هـمـيـن جـهـت اسـت كـه در هـر كـشـورى كـه آمـريكا حضور و نفوذ بيشترى داشته باشد بـهـائيـان بـدانـجـا روى مـى آورنـد و هنگامى كه نفوذ آمريكا در يكى از كشورهاى اسلامى فروكش كرد و متزلزل گرديد، مرام بهائيت نيز نفوذ خود را در آنجا از دست مى دهد.
ايـن بـود فشرده اى از تاريخ باب و مرام استعمارى بهائيت كه به مناسبت بحث از مدعيان دروغـين ترسيم گرديد، تاريخ آنان بسيار طولانى و لبريز از رسواييها و زشتيهايى است كه عرق شرم و خجالت، چهره و پيشانى انسانيت را سرخ مى كند.
------------------------------------------
1-رجوع شود به: غيبت نعمانى، ص 228، باب (كونه عليه السلام ابن سبية، اى خيرة الاماء).
در غـيـبـت نـعـمـانـى از ابـوالصباح نقل نموده كه خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيدم و حضرت فرمود: (ماوراءك؟)
چه خبر؟
فقلت: (عمك زيد خرج، يزعم انه ابن سبية و هو قائم هذه الامة و انه ابن خيرة الاماء.)
عـرض كـردم: (خـبـر خـوشحالى قيام عمويت زيد است كه مى پندارد فرزند كنيز اسير و قائم امت و از نسل بهترين كنيزان است.)
فقال: (كذب ليس هو كما قال، ان خرج، قتل.)
فرمود: (اين دروغ است! آنگونه كه آن تصور مى كند، نيست. اگر قيام كند، كشته خواهد شد.)
غيبت نعمانى، ص 229، باب 13 و بحارالانوار، ج 51، ص 42.
2-بحارالانوار، ج 36، ص 292.
3-جـهـت اطـلاع بيشتر رجوع شود به: معجم احاديث الامام المهدى (عليه السلام)، ج 1، ص 168.
4-ولايتى از ولايات عثمانيه (تزكيه جديد).
--------------------------------------
آيت الله سيد محمد كاظم قزوينى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page