نشانه هايى كه در سال ظهور پديدار مى گردد

(زمان خواندن: 10 - 19 دقیقه)

الف: نشانه هاى غير قطعى
سـومـيـن و آخـريـن بـخـش، نـشـانـه هـايـى اسـت كـه در سـال ظـهـور امـام مـهـدى عـليـه السـلام يـا سـال پيش از آن پديدار مى گردد و خاطرنشان ساختيم كه اينها بر دو نوعند:
بخش نخست، نشانه هاى غير حتمى است، بدان معنا كه ممكن است پديدار گردند يا پديدار نگردند. اينها علايم غير قطعى است كه ما اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
مردى در تبار پيامبر صلى الله عليه و آله
پديدار شدن پرچم (هاشمى) از علايم غير قطعى براى ظهور امام مهدى عليه السلام است.
در روايات متعددى ياد و نام (هاشمى) به ميان آمده است و از مجموع آنها استفاده مى شود كه: او مردى از بنى هاشم و از نسل پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است. در اوج جوانى است و در دست راست او خالى است و از خراسان حركت و جنبش خويش را آغاز مى كند.
ايـن روايـات، بـيـانـگـر آن اسـت كـه اين جوانمرد، پس از خروج سپاه سفيانى از كوفه و ارتـكـاب فـجـايـع دهـشتناك، خونريزى بسيار، به اسارت درآوردن بانوان و حركت دادن آنـان بـه سوى شام، با سپاه خويش به كوفه مى رسد. در اين شرايط و اوضاع مصيبت بـار و دردنـاك درمـى يابد كه سپاه پليد سفيانى از كوفه به سوى شام حركت نموده و اسيران را نيز با خود مى برد.
از سـوى ديـگـر، مرد ظلم ستيز (يمنى) نيز با سپاه خويش به كوفه مى رسد و هر دو سـپـاه بـا فـرماندهان خويش ‍ بسوى سپاه سفيانى حركت مى كنند و اندكى خارج از كوفه به هم مى رسند. پيكار شديدى، ميان سپاه سفيانى از يك سو و دو سپاه هاشمى و يمنى از سـوى ديـگـر، آغـاز مـى گـردد و پـس از تـلفـات و ضـايعات بسيارى سرانجام جوانمرد هـاشـمـى و هـم پـيمانش پيروز مى شوند و تمام سپاه سفيانى را درهم مى كوبند و با آزاد ساختن اسيران كوفه به آن شهر باز مى گردند.
روايـات در مـورد ريـشـه و نـسب مرد هاشمى داراى دو پيام است. برخى او را (حسنى) و بـرخـى (حـسـيـنـى)معرفى مى كند و به نظر نگارنده نيز (حسنى) است و اين همان كسى است كه برخى روايات از او به (نفس زكيه) تعبير مى كند.
آرى! مـشـهـور ايـن اسـت كـه مـردى كـه در مـكـه، مـيـان ركن و مقام سرش از پيكرش جدا مى گردد، (نفس زكيه) و از تبار بنى هاشم و حسنى نسب است.
و از مـسـايـل قـطـعى اينكه: او شيعه و پيرو خاندان وحى و رسالت است. به عقيده خويش پايبند و استوار و داراى نفوذ گسترده و محبوبيت در دلها و يك شخصيت پرنفوذ مردمى است. بجاست رواياتى در اين مورد ترسيم گردد:
1ـ عـبدالله بن مسعود آورده است كه: روزى به ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله رفتيم كه آن حضرت به چهره اى شادمان ما را پذيرفت. در مورد هرچه پرسيديم و نپرسيديم، سـخـن گـفـت و مـا را بـهـره ور سـاخـت تـا ايـنـكـه در هـمـان حـال كـه او سـخن مى گفت، گروهى از جوانان بنى هاشم كه حسن و حسين عليه السلام در مـيـان آنـان بـودنـد از آنـجـا گـذشـتـنـد. بـا آمـدن آنـان، دل و ديده پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان همراه شد و گويى چيزى به ياد آورد كه آثار اندوه و در چهره اش نمايان و سيلاب اشك از ديدگانش فرو ريخت.
پرسيديم: (اى پيامبر خدا! در چهره ات آثار ناراحتى مى نگريم، چرا؟)
فرمود:
انـا اهـل بـيـت، اخـتـار الله لنـا الاخـره عـلى الدنـيـا، و انـه سـيـلقـى اهل بيتى من بعدى تطريدا وتشريدا، حتى ترفع رايات سود من المشرق، فيساءلون الحق فـلايـعـطـونـه. فـيـقـاتـلون فـيـنـصـرون، فـمن اءدركهم منكم او من اعقابكم، فليات امام اهـل بـيـتـى، و لو حـبـوا عـلى الثـلج فـانـهـا رايـات هـدى، يـدفـعـونـهـا الى رجل من اهل بيتى.(1)
مـا خـانـدانـى هـستيم كه خدا آخرت را براى ما برگزيد نه دنيا را و خاندانم پس از من با تبعيد، فشار و آوارگى روبرو مى شوند تا پرچمهاى سياه از سوى مشرق برافراشته شود. آنان در پى حق هستند، اما ستمكاران، حق آنان را رعايت نمى كنند و در راه حق پيكار مى كنند و پيروز مى گردند.
از ايـن رو، هـر كس از شما و نسلهاى شما، آن پرچمهاى برافراشته را ديد، به سوى امام خـانـدان مـن بـشتابد گرچه بانهايت سختى؛ چرا كه آنان پرچمهاى هدايت اند و قدرت را به بزرگ مردى از خاندان من، تسليم مى كنند.
شـايـد بـرخى چنين پندارند كه منظور از پرچمهاى سياه در اين روايت، پرچمهايى باشد كه به فرماندهى و همراهى (ابو مسلم خراسانى) و نهضت او بر ضد حكومت سپاه اموى بـرافراشته شد و با انهدام قدرت پوشالى و ستمكار اموى پايه هاى حكومت عباسيان را در سـال 656 هـجـرى بـنـيـاد كـرد؛ امـا چـنـيـن تصورى درست نيست و اين پرچمهايى كه از خراسان در آخرالزمان برافراشته خواهند آمد، هيچ ربطى به ابومسلم خراسانى ندارد.
مورخ شهير (ابن كثير) در اين مورد مى نويسد:
(اين پرچمها ارتباطى به نهضت ابومسلم ندارد كه از خراسان برافراشته شد و بدان وسـيـله حـكـومت امويان را برانداخت، بلكه اين پرچمها مربوط به آخرالزمان است كه به همراه حضرت مهدى عليه السلام برافراشته خواهند شد.)(2)
2ـ ابو طفيل از امير مؤمنان عليه السلام آورده است كه فرمود:
اذا سـمـعـت الرايـات السـود مـقـبـلة مـن خـراسـان. فـكـنـت فـى صـنـدوق مـقـفـل عـليـك، فـاكـسـر ذلك القـفـل و ذلك الصـنـدوق حـتـى تقتل تحتها فان لم تستطع، فتدحرج.(3)
هـنـگـامـى كـه شـنـيدى پرچمهاى سياه از خراسان به سوى جهان عرب روى آورده و تو در صـنـدوقـى در بـسـته قرار داشتى،به هر صورت ممكن، آن را بگشا تا تحت آن پرچمها قـرارگيرى و اگر نتوانستى در صندوق را بگشايى و روى پاى خود بروى، همانگونه خود را بغلطان تا به هدف برسى.
و بدينسان مى بينم، بدان جهت كه پرچمها و دعوتها در واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان گـونـاگـون اسـت و از مـيان آنها،تنها پرچم آن جوانمرد هاشمى، پرچم حق و درست است و آلوده به باطل نيست.
امـيـر مؤمنان عليه السلام در اين سخنان خويش، توجه مى كنند كه حق طلبان نهايت درجه تلاش و كوشش خويش را براى پيوستن به سپاه (هاشمى) بكار گيرند.
تـنـزل الرايـات السـود ـ التـى تخرج من خراسان ـ الكوفة، فاذا ظهر المهدى عليه السلام بمكة بعثت اليه بالبيعه.(4)
پـرچـمـهـايى از خراسان خارج و در كوفه فرود مى آيند و هنگامى كه حضرت مهدى عليه السلام در مكه ظهور فرمود،اينان دست بيعت و اطاعت بسوى او دراز مى كنند.
5ـ اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه بيان، از جمله فرمود:
(مـردى از فرزندان حسن عليه السلام با 12 هزار سوار مجهز به دانش و ايمان و سلاح بـه حـضـرت مـهـدى مـى پـيـونـدد و مـى گـويـد: عموزاده گرانقدر! شايد من از تو براى بـرانـداخـتـن سـتـم و بـيـداد و بـرقـرارى حـق و عـدالت بـرازنـده تر باشم چرا كه من از فرزندان حسن هستم و شما از فرزندان حسين عليه السلام و حسن بزرگ تر است.)
امام مهدى عليه السلام پاسخ مى دهد: (من همان مهدى موعود هستم. مرا نمى شناسى؟)
او پـاسـخ مـى دهـد: (آيـا بـر صـداقـت گـفتارت و اطمينان قلبى ما، نشانه يا معجزه و يا علامتى دارى؟)
حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـه پـرنـده اى كـه در هـوا در حـال پـرواز اسـت مـى نگرد و پرنده به اشاره حضرت بر روى كف دست آن گرامى فرود مى آيد و به قدرت آفريدگارش به امامت مهدى عليه السلام گواهى مى دهد.
آنـگاه چوب خشكى را در گوشه اى از زمين خشك غرس مى كند و در دم سبز و پرطراوت مى گردد و به برگ و بار مى نشيند.
پـس تخته سنگى را از صخره اى برمى دارد و آن را به دست تواناى خويش مى فشارد و پودر مى كند و پس از آن خمير مى سازد و بسان شمع نرم مى كند.
و جـوانـمـرد (هـاشـمـى و حـسـنـى) حـق طـلبانه بپا مى خيزد و مى گويد: (راستى كه پـيـشوايى و كاروانسالارى امت و نجات تمدن و جامعه بشرى در توان تو و زيبنده توست.)
و آنـگـاه هـمـه امـكـانـات را تسليم حضرت مهدى عليه السلام مى كند و سپاه خويش را تحت پرچم مهدى و فرماندهى او قرار مى دهد.)(5)
گرفتن خورشيد و ماه
گـرفـتـن خـورشـيـد و مـاه، پـديده جديدى نيست، بلكه سابقه تاريخى آن به ميليونها سال باز مى گردد و شناختن سبب آن نيز اينك منظور ما نيست چرا كه از موضوع بحث كتاب خـارج اسـت. بـلكـه مـنـظـور ايـن است كه گرفتن خورشيد در اواخر ماه قمرى رخ مى دهد و گـرفـتـن مـاه نـيـز در اواسـط مـاه قـمـرى و ايـن مـسـاءله از صـدهـا سال پيش تاكنون مورد اتفاق دانشمندان كيهان شناس و ستاره شناس است.
ايـن مـسـاءله تـا آنجايى در ميان انسانها از قرون و اعصار گذشته تاكنون محسوس بوده است كه از فرود آدم به كره زمين تا كنون، انسانها در مورد آن اختلاف نداشته اند.
امـام ايـن شـيـوه طـبـيـعـى و عادى در جريان خورشيد و ماه، كمى پيش از ظهور حضرت مهدى عـليـه السـلام بـه هـم مـى خـورد و در نتيجه، خورشيد بطور بى سابقه اى در وسط ماه دچار گرفتگى مى شود و ماه برخلاف جريان عادى خويش، در آخر ماه.
روايات در مورد خورشيد گرفتگى و ماه گرفتگى
1ـ امام باقر عليه السلام فرمود:
آيتان بين يدى هذاالامر: خسوف القمر لخمس و كسوف الشمس لخمس عشرة و لم يكن ذلك منذ هبط آدم عليه السلام الى الارض و عند ذلك يسسقط حساب المنجمين.(6)
دو نـشانه جوى اندكى پيش از ظهور مهدى عليه السلام در آسمان رخ مى دهد يكى گرفتن مـاه در 25 مـاه و ديگرى گرفتن خورشيد در 15 ماه و اين دو حادثه جوى از فرود آدم عليه السـلام بـه زمـيـن تـاكـنـون و تـا هـنگام رخداد،بى سابقه و در آن هنگام كه حساب ستاره شناسان و كيهان شناسان به هم مى خورد.
2ـ از (بـدر بن خليل اسدى) آورده اند كه گفت: نزد حضرت باقر عليه السلام بودم كه از دو نشانه و علامت كه پيش از قيام قائم پديدار مى گردد ياد كرد و فرمود:
(دو نشانه است كه از زمان آدم تاكنون بى سابقه است و تنها پيش از ظهور قائم عليه السلام پديد مى آيد و آن دو عبارتند از: گرفتن خورشيد در نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه، در آخر آن ماه.)
مـردى كـه در آنـجـا بـود، گـفـت: (سـرورم! ... نه! خورشيد در آخر ماه مى گيرد و ماه در وسط آن.)
حـضـرت فـرمـود: آنـچـه تو مى گويى درست است جريان طبيعى اينگونه است، اما اين دو نـشـانه جوى ظهور مهدى همان است كه گفتم و از زمان آدم تا هنگامه ظهور بى سابقه است.)(7)
روايـت، بيانگر اين است كه آن مرد به حضرت اعتراض كرد كه: (خورشيد تنها در آخر ماه مى گيرد و ماه در وسط آن.)
كـه امـام عـليـه السـلام در پاسخ او فرمود: (اين قاعده پيش از ظهور شكسته مى شود تا نشانگر نزديك شدن هنگامه ظهور امام مهدى عليه السلام باشد.)
3ـ و نيز آن حضرت فرمود:
ان بـين يدى هذا الامر انكساف القمر لخمس تبقى و الشمس لخمس عشرة و ذلك فى شهر رمضان و عنده يسقط حساب المنجمين.(8)
پـيـش از ظهور مهدى عليه السلام دو نشانه جوى خواهد بود: يكى گرفتن خورشيد در 15 مـاه رمـضـان و ديگر گرفتن ماه در 25 آن. و آنگاه است كه حساب ستاره شناسان در هم مى ريزد.
آرى! خواننده گرامى! پس از ترسيم اين روايات روشن مى شود كه در آستانه ظهور، در مـنـظـومه شمسى، تغييرى رخ مى دهد به گونه اى كه زمان گرفتن خورشيد و ماه تغيير مى يابد و جريان طبيعى مسير خورشيد و ماه و كره زمين دگرگون مى گردد.
و آنـچـه قـطـعـى و تـرديـد نـاپـذيـر اسـت ايـن اسـت كـه: ايـن تصرفات كار بشر نيست همانگونه كه نمى توان آن را به طبيعت و تصادف نيز، نسبت داد.
و شايسته يادآورى است كه خود وقوع خسوف و كسوف در يك ماه نيز طبيعى به نظر نمى رسد و نگارنده در هيچ كتاب مربوط به كيهان شناسى نديده ام كه گرفتن ماه و خورشيد هر دو در يك ماه اتفاق افتد.
و لازم بـه يـادآورى اسـت كه اين روايات، هر دو حادثه را با ظهور آن حضرت مرتبط مى دانـد و آنـهـا را از نشانه هاى جوى ظهور اعلان مى كند. دو نشانه آشكار در جهان هستى، دو نـشـانـه از نـشـانـه هـاى آسمانى كه كسى نمى تواند آنها را ناديده بگيرد و خود را به نادانى، يا غفلت يا تغافل زند:
(لئلا يكون للناس على الله حجة.)(9)
بارش بسيار باران
هـر انسان با ايمان، در اين واقعيت، ذره اى ترديد به خود راه نمى دهد كه قطرات باران به اراده و خواست و طبق قانون خدا بر زمين فرو مى بارد و قوانين طبيعى تنها، هيچ نقش و بهره اى در ريزش باران نخواهند داشت.
قرآن در آيات متعددى به اين واقعيت تصريح مى كند و مى فرمايد:
و هـو الذى ارسـل الريـاح بـشـرا بـيـن يـدى رحـمـتـه و اءنـزلنـا مـن المـسـاء مـاء طهورا.(10)
و اوسـت كـه پـيـشـاپـيـش رحـمت خود، بادها را به مژده دادن فرستاد. و از آسمان آبى پاك نازل ساختيم.
والله الذى اءرسل الرياح فتثير سحابا.(11)
و خداست كه بادها را مى فرستد تا ابرها را برانگيزند.
واءرسلنا السماء عليهم مدرارا.(12)

الف: نشانه هاى غير قطعى
سـومـيـن و آخـريـن بـخـش، نـشـانـه هـايـى اسـت كـه در سـال ظـهـور امـام مـهـدى عـليـه السـلام يـا سـال پيش از آن پديدار مى گردد و خاطرنشان ساختيم كه اينها بر دو نوعند:
بخش نخست، نشانه هاى غير حتمى است، بدان معنا كه ممكن است پديدار گردند يا پديدار نگردند. اينها علايم غير قطعى است كه ما اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
مردى در تبار پيامبر صلى الله عليه و آله
پديدار شدن پرچم (هاشمى) از علايم غير قطعى براى ظهور امام مهدى عليه السلام است.
در روايات متعددى ياد و نام (هاشمى) به ميان آمده است و از مجموع آنها استفاده مى شود كه: او مردى از بنى هاشم و از نسل پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است. در اوج جوانى است و در دست راست او خالى است و از خراسان حركت و جنبش خويش را آغاز مى كند.
ايـن روايـات، بـيـانـگـر آن اسـت كـه اين جوانمرد، پس از خروج سپاه سفيانى از كوفه و ارتـكـاب فـجـايـع دهـشتناك، خونريزى بسيار، به اسارت درآوردن بانوان و حركت دادن آنـان بـه سوى شام، با سپاه خويش به كوفه مى رسد. در اين شرايط و اوضاع مصيبت بـار و دردنـاك درمـى يابد كه سپاه پليد سفيانى از كوفه به سوى شام حركت نموده و اسيران را نيز با خود مى برد.
از سـوى ديـگـر، مرد ظلم ستيز (يمنى) نيز با سپاه خويش به كوفه مى رسد و هر دو سـپـاه بـا فـرماندهان خويش ‍ بسوى سپاه سفيانى حركت مى كنند و اندكى خارج از كوفه به هم مى رسند. پيكار شديدى، ميان سپاه سفيانى از يك سو و دو سپاه هاشمى و يمنى از سـوى ديـگـر، آغـاز مـى گـردد و پـس از تـلفـات و ضـايعات بسيارى سرانجام جوانمرد هـاشـمـى و هـم پـيمانش پيروز مى شوند و تمام سپاه سفيانى را درهم مى كوبند و با آزاد ساختن اسيران كوفه به آن شهر باز مى گردند.
روايـات در مـورد ريـشـه و نـسب مرد هاشمى داراى دو پيام است. برخى او را (حسنى) و بـرخـى (حـسـيـنـى)معرفى مى كند و به نظر نگارنده نيز (حسنى) است و اين همان كسى است كه برخى روايات از او به (نفس زكيه) تعبير مى كند.
آرى! مـشـهـور ايـن اسـت كـه مـردى كـه در مـكـه، مـيـان ركن و مقام سرش از پيكرش جدا مى گردد، (نفس زكيه) و از تبار بنى هاشم و حسنى نسب است.
و از مـسـايـل قـطـعى اينكه: او شيعه و پيرو خاندان وحى و رسالت است. به عقيده خويش پايبند و استوار و داراى نفوذ گسترده و محبوبيت در دلها و يك شخصيت پرنفوذ مردمى است. بجاست رواياتى در اين مورد ترسيم گردد:
1ـ عـبدالله بن مسعود آورده است كه: روزى به ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله رفتيم كه آن حضرت به چهره اى شادمان ما را پذيرفت. در مورد هرچه پرسيديم و نپرسيديم، سـخـن گـفـت و مـا را بـهـره ور سـاخـت تـا ايـنـكـه در هـمـان حـال كـه او سـخن مى گفت، گروهى از جوانان بنى هاشم كه حسن و حسين عليه السلام در مـيـان آنـان بـودنـد از آنـجـا گـذشـتـنـد. بـا آمـدن آنـان، دل و ديده پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان همراه شد و گويى چيزى به ياد آورد كه آثار اندوه و در چهره اش نمايان و سيلاب اشك از ديدگانش فرو ريخت.
پرسيديم: (اى پيامبر خدا! در چهره ات آثار ناراحتى مى نگريم، چرا؟)
فرمود:
انـا اهـل بـيـت، اخـتـار الله لنـا الاخـره عـلى الدنـيـا، و انـه سـيـلقـى اهل بيتى من بعدى تطريدا وتشريدا، حتى ترفع رايات سود من المشرق، فيساءلون الحق فـلايـعـطـونـه. فـيـقـاتـلون فـيـنـصـرون، فـمن اءدركهم منكم او من اعقابكم، فليات امام اهـل بـيـتـى، و لو حـبـوا عـلى الثـلج فـانـهـا رايـات هـدى، يـدفـعـونـهـا الى رجل من اهل بيتى.(1)
مـا خـانـدانـى هـستيم كه خدا آخرت را براى ما برگزيد نه دنيا را و خاندانم پس از من با تبعيد، فشار و آوارگى روبرو مى شوند تا پرچمهاى سياه از سوى مشرق برافراشته شود. آنان در پى حق هستند، اما ستمكاران، حق آنان را رعايت نمى كنند و در راه حق پيكار مى كنند و پيروز مى گردند.
از ايـن رو، هـر كس از شما و نسلهاى شما، آن پرچمهاى برافراشته را ديد، به سوى امام خـانـدان مـن بـشتابد گرچه بانهايت سختى؛ چرا كه آنان پرچمهاى هدايت اند و قدرت را به بزرگ مردى از خاندان من، تسليم مى كنند.
شـايـد بـرخى چنين پندارند كه منظور از پرچمهاى سياه در اين روايت، پرچمهايى باشد كه به فرماندهى و همراهى (ابو مسلم خراسانى) و نهضت او بر ضد حكومت سپاه اموى بـرافراشته شد و با انهدام قدرت پوشالى و ستمكار اموى پايه هاى حكومت عباسيان را در سـال 656 هـجـرى بـنـيـاد كـرد؛ امـا چـنـيـن تصورى درست نيست و اين پرچمهايى كه از خراسان در آخرالزمان برافراشته خواهند آمد، هيچ ربطى به ابومسلم خراسانى ندارد.
مورخ شهير (ابن كثير) در اين مورد مى نويسد:
(اين پرچمها ارتباطى به نهضت ابومسلم ندارد كه از خراسان برافراشته شد و بدان وسـيـله حـكـومت امويان را برانداخت، بلكه اين پرچمها مربوط به آخرالزمان است كه به همراه حضرت مهدى عليه السلام برافراشته خواهند شد.)(2)
2ـ ابو طفيل از امير مؤمنان عليه السلام آورده است كه فرمود:
اذا سـمـعـت الرايـات السـود مـقـبـلة مـن خـراسـان. فـكـنـت فـى صـنـدوق مـقـفـل عـليـك، فـاكـسـر ذلك القـفـل و ذلك الصـنـدوق حـتـى تقتل تحتها فان لم تستطع، فتدحرج.(3)
هـنـگـامـى كـه شـنـيدى پرچمهاى سياه از خراسان به سوى جهان عرب روى آورده و تو در صـنـدوقـى در بـسـته قرار داشتى،به هر صورت ممكن، آن را بگشا تا تحت آن پرچمها قـرارگيرى و اگر نتوانستى در صندوق را بگشايى و روى پاى خود بروى، همانگونه خود را بغلطان تا به هدف برسى.
و بدينسان مى بينم، بدان جهت كه پرچمها و دعوتها در واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان گـونـاگـون اسـت و از مـيان آنها،تنها پرچم آن جوانمرد هاشمى، پرچم حق و درست است و آلوده به باطل نيست.
امـيـر مؤمنان عليه السلام در اين سخنان خويش، توجه مى كنند كه حق طلبان نهايت درجه تلاش و كوشش خويش را براى پيوستن به سپاه (هاشمى) بكار گيرند.
تـنـزل الرايـات السـود ـ التـى تخرج من خراسان ـ الكوفة، فاذا ظهر المهدى عليه السلام بمكة بعثت اليه بالبيعه.(4)
پـرچـمـهـايى از خراسان خارج و در كوفه فرود مى آيند و هنگامى كه حضرت مهدى عليه السلام در مكه ظهور فرمود،اينان دست بيعت و اطاعت بسوى او دراز مى كنند.
5ـ اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه بيان، از جمله فرمود:
(مـردى از فرزندان حسن عليه السلام با 12 هزار سوار مجهز به دانش و ايمان و سلاح بـه حـضـرت مـهـدى مـى پـيـونـدد و مـى گـويـد: عموزاده گرانقدر! شايد من از تو براى بـرانـداخـتـن سـتـم و بـيـداد و بـرقـرارى حـق و عـدالت بـرازنـده تر باشم چرا كه من از فرزندان حسن هستم و شما از فرزندان حسين عليه السلام و حسن بزرگ تر است.)
امام مهدى عليه السلام پاسخ مى دهد: (من همان مهدى موعود هستم. مرا نمى شناسى؟)
او پـاسـخ مـى دهـد: (آيـا بـر صـداقـت گـفتارت و اطمينان قلبى ما، نشانه يا معجزه و يا علامتى دارى؟)
حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـه پـرنـده اى كـه در هـوا در حـال پـرواز اسـت مـى نگرد و پرنده به اشاره حضرت بر روى كف دست آن گرامى فرود مى آيد و به قدرت آفريدگارش به امامت مهدى عليه السلام گواهى مى دهد.
آنـگاه چوب خشكى را در گوشه اى از زمين خشك غرس مى كند و در دم سبز و پرطراوت مى گردد و به برگ و بار مى نشيند.
پـس تخته سنگى را از صخره اى برمى دارد و آن را به دست تواناى خويش مى فشارد و پودر مى كند و پس از آن خمير مى سازد و بسان شمع نرم مى كند.
و جـوانـمـرد (هـاشـمـى و حـسـنـى) حـق طـلبانه بپا مى خيزد و مى گويد: (راستى كه پـيـشوايى و كاروانسالارى امت و نجات تمدن و جامعه بشرى در توان تو و زيبنده توست.)
و آنـگـاه هـمـه امـكـانـات را تسليم حضرت مهدى عليه السلام مى كند و سپاه خويش را تحت پرچم مهدى و فرماندهى او قرار مى دهد.)(5)
گرفتن خورشيد و ماه
گـرفـتـن خـورشـيـد و مـاه، پـديده جديدى نيست، بلكه سابقه تاريخى آن به ميليونها سال باز مى گردد و شناختن سبب آن نيز اينك منظور ما نيست چرا كه از موضوع بحث كتاب خـارج اسـت. بـلكـه مـنـظـور ايـن است كه گرفتن خورشيد در اواخر ماه قمرى رخ مى دهد و گـرفـتـن مـاه نـيـز در اواسـط مـاه قـمـرى و ايـن مـسـاءله از صـدهـا سال پيش تاكنون مورد اتفاق دانشمندان كيهان شناس و ستاره شناس است.
ايـن مـسـاءله تـا آنجايى در ميان انسانها از قرون و اعصار گذشته تاكنون محسوس بوده است كه از فرود آدم به كره زمين تا كنون، انسانها در مورد آن اختلاف نداشته اند.
امـام ايـن شـيـوه طـبـيـعـى و عادى در جريان خورشيد و ماه، كمى پيش از ظهور حضرت مهدى عـليـه السـلام بـه هـم مـى خـورد و در نتيجه، خورشيد بطور بى سابقه اى در وسط ماه دچار گرفتگى مى شود و ماه برخلاف جريان عادى خويش، در آخر ماه.
روايات در مورد خورشيد گرفتگى و ماه گرفتگى
1ـ امام باقر عليه السلام فرمود:
آيتان بين يدى هذاالامر: خسوف القمر لخمس و كسوف الشمس لخمس عشرة و لم يكن ذلك منذ هبط آدم عليه السلام الى الارض و عند ذلك يسسقط حساب المنجمين.(6)
دو نـشانه جوى اندكى پيش از ظهور مهدى عليه السلام در آسمان رخ مى دهد يكى گرفتن مـاه در 25 مـاه و ديگرى گرفتن خورشيد در 15 ماه و اين دو حادثه جوى از فرود آدم عليه السـلام بـه زمـيـن تـاكـنـون و تـا هـنگام رخداد،بى سابقه و در آن هنگام كه حساب ستاره شناسان و كيهان شناسان به هم مى خورد.
2ـ از (بـدر بن خليل اسدى) آورده اند كه گفت: نزد حضرت باقر عليه السلام بودم كه از دو نشانه و علامت كه پيش از قيام قائم پديدار مى گردد ياد كرد و فرمود:
(دو نشانه است كه از زمان آدم تاكنون بى سابقه است و تنها پيش از ظهور قائم عليه السلام پديد مى آيد و آن دو عبارتند از: گرفتن خورشيد در نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه، در آخر آن ماه.)
مـردى كـه در آنـجـا بـود، گـفـت: (سـرورم! ... نه! خورشيد در آخر ماه مى گيرد و ماه در وسط آن.)
حـضـرت فـرمـود: آنـچـه تو مى گويى درست است جريان طبيعى اينگونه است، اما اين دو نـشـانه جوى ظهور مهدى همان است كه گفتم و از زمان آدم تا هنگامه ظهور بى سابقه است.)(7)
روايـت، بيانگر اين است كه آن مرد به حضرت اعتراض كرد كه: (خورشيد تنها در آخر ماه مى گيرد و ماه در وسط آن.)
كـه امـام عـليـه السـلام در پاسخ او فرمود: (اين قاعده پيش از ظهور شكسته مى شود تا نشانگر نزديك شدن هنگامه ظهور امام مهدى عليه السلام باشد.)
3ـ و نيز آن حضرت فرمود:
ان بـين يدى هذا الامر انكساف القمر لخمس تبقى و الشمس لخمس عشرة و ذلك فى شهر رمضان و عنده يسقط حساب المنجمين.(8)
پـيـش از ظهور مهدى عليه السلام دو نشانه جوى خواهد بود: يكى گرفتن خورشيد در 15 مـاه رمـضـان و ديگر گرفتن ماه در 25 آن. و آنگاه است كه حساب ستاره شناسان در هم مى ريزد.
آرى! خواننده گرامى! پس از ترسيم اين روايات روشن مى شود كه در آستانه ظهور، در مـنـظـومه شمسى، تغييرى رخ مى دهد به گونه اى كه زمان گرفتن خورشيد و ماه تغيير مى يابد و جريان طبيعى مسير خورشيد و ماه و كره زمين دگرگون مى گردد.
و آنـچـه قـطـعـى و تـرديـد نـاپـذيـر اسـت ايـن اسـت كـه: ايـن تصرفات كار بشر نيست همانگونه كه نمى توان آن را به طبيعت و تصادف نيز، نسبت داد.
و شايسته يادآورى است كه خود وقوع خسوف و كسوف در يك ماه نيز طبيعى به نظر نمى رسد و نگارنده در هيچ كتاب مربوط به كيهان شناسى نديده ام كه گرفتن ماه و خورشيد هر دو در يك ماه اتفاق افتد.
و لازم بـه يـادآورى اسـت كه اين روايات، هر دو حادثه را با ظهور آن حضرت مرتبط مى دانـد و آنـهـا را از نشانه هاى جوى ظهور اعلان مى كند. دو نشانه آشكار در جهان هستى، دو نـشـانـه از نـشـانـه هـاى آسمانى كه كسى نمى تواند آنها را ناديده بگيرد و خود را به نادانى، يا غفلت يا تغافل زند:
(لئلا يكون للناس على الله حجة.)(9)
بارش بسيار باران
هـر انسان با ايمان، در اين واقعيت، ذره اى ترديد به خود راه نمى دهد كه قطرات باران به اراده و خواست و طبق قانون خدا بر زمين فرو مى بارد و قوانين طبيعى تنها، هيچ نقش و بهره اى در ريزش باران نخواهند داشت.
قرآن در آيات متعددى به اين واقعيت تصريح مى كند و مى فرمايد:
و هـو الذى ارسـل الريـاح بـشـرا بـيـن يـدى رحـمـتـه و اءنـزلنـا مـن المـسـاء مـاء طهورا.(10)
و اوسـت كـه پـيـشـاپـيـش رحـمت خود، بادها را به مژده دادن فرستاد. و از آسمان آبى پاك نازل ساختيم.
والله الذى اءرسل الرياح فتثير سحابا.(11)
و خداست كه بادها را مى فرستد تا ابرها را برانگيزند.
واءرسلنا السماء عليهم مدرارا.(12)

ادامه مطلب

و بر ايشان از آسمان بارانهاى پياپى فرستاديم.
واءرسلنا الرياح لواقح فاءنزلنا من السماء ماء.(13)
و مـا بـادهـاى آبـسـتـن كـنـنـده را فـرسـتـاديـم پـس از آسـمـان آبـى نازل ساختيم.
و لئن ساءلتهم من نزل من السماء ماء فاءحيى به الاءرض من بعد موتها ليقولن الله.(14)
و اگـر از آنـان بـپـرسـى: (چه كسى از آسمان باران فرستاد و زمين مرده را بدان زنده ساخت؟) خواهند گفت: (خداى يكتا!)
و نزلنا من السماء ماء مباركا فاءنبتنا به جنات وحب الحصيد.(15)
و از آسـمـان آبـى پـربـركـت فـرو فـرسـتـاديـم و بـدان بـاغـهـا و دانـه هاى درو شدنى رويانيديم.
و ينزل عليكم من السماء ماء ليطهركم به.(16)
و از آسمان براى شما بارانى فرو مى فرستد تا شست و شويتان دهد.
(واءنزلنا من السماء ماء بقدر.)(17)
و از آسمان به اندازه نياز آب فرستاديم.
ايـن آيـات شـريفه، به روشنى تصريح مى كند كه بادهايى كه ابرها را به حركت مى آورنـد و آنـها را بسوى شرق و غرب و شمال و جنوب مى برند همه اينها تنها به فرمان خدا و خواست و قدرت او انجام مى گيرد.
و نـيـز تـصريح مى كند كه: اندازه و نسبت باران نيز به خواست خدا و طبق برنامه اوست همانگونه كه اين مطلب از آخرين آيه به روشنى دريافت مى گردد.
از ايـن رو بـا تـوجـه بـه ايـن آيات، به اين آيات، هيچ ترديدى نمى ماند كه اين رحمت آسـمـانـى هـمـواره بـه دسـتـور خـدا و اذن او بـر زمـيـن و زمـيـنـيـان نازل مى گردد.
گـاهـى ايـن رحـمـت الهـى از بـرخـى شـهـرهـا و كـشـورهـا در بـرخـى سـالهـا بـه دلايـل خـاصـى قـطـع مـى گـردد، به همين جهت است كه در فقه اسلامى در اين شرايط به خـواندن نماز (استسقاء) يعنى طلب باران از خداى مهربان، فرمان داده شده و توصيه گـرديـده اسـت كـه بـه هـنـگـام كم شدن نزول باران و خشك شدن نهرها، اين نمازها را با اخلاص ‍ برگزار كنند.
و مـورخـان و مـحـدثـان آورده انـد كـه پـيـامـبـر خدا صلى الله عليه و آله وسلم در شرايط مـشـابـهـى از پـروردگـار خـويـش، طلب باران و سيراب شدن زمين را نمود و از پى آن، آسـمـان ابـرى و بارانى گرديد و باران بسيارى باريد و دشتها و دره ها لبريز از آب گرديد.
و نـيـز در روايـات آمـده اسـت كـه: امـيـر مـؤمـنـان عـليـه السـلام و بـرخـى از امـامـان اهـل بـيـت عليهم السلام نماز استسقاء خوانده اند و با پايان يافتن نماز پراخلاص آنان، باران باريده است و همه اينها، نشانگر اين واقعيت است كه بارش ‍ باران يا عدم بارش آن، به خواست و اراده خداست.
از ايـن رو، جـاى شـگـفـتـى ندارد اگر خدا بخواهد رحمت و بخشايش افزونتر خويش را بر زمـيـنـيـان ارزانـى دارد و آسـمـان بـه فرمان او باران بسيارى فرو ريزد كه در سراسر تاريخ انسان جز عصر نوح كه آب همه كره زمين را فراگرفت،نظير نداشته باشند.
و ريـزش ايـن بـاران بـى سـابقه و بى نظير در همان سالى كه امام عليه السلام در آن ظهور مى كند انجام گيرد.
نـگارنده بطور دقيق به ياد ندارد كه آيا اين عنايت خاص الهى، ويژه خاورميانه همچون: حجاز، عراق و ... است يا همه جهان و تمامى بشريت را در برمى گيرد؟ بدينوسيله اعلاميه هاى جهانى براى نزديك شدن هنگامه ظهور نجات بخش انسانها حضرت مهدى عليه السلام است.
همو كه دوران حكومتش، دوران تمامى خوبيها، بركتها، شادمانيها و طراوتها، براى زمين و زمان، گياه و حيوان، روزگار رفاه، آسايش، آزادى و نيك بختى انسان است.
اينك يك روايت از رواياتى كه در بردارنده اين نويد براى مردم روى زمين است ترسيم مى گردد:
امام صادق عليه السلام فرمود:
اذا ان قيامه مطرالناس ... مطرا لم ير مثله.(18)
آنـگـاه كـه هـنگامه قيام او فرا رسد ـ در ماه جمادى و ده روز از ماه رجب ـ بارانى بى همانند بر مردم مى بارد، بارانى كه نظير آن ديده نشده است.
و در بيان مرحوم شيخ مفيد، در مورد نشانه هاى ظهور گذشت كه:
(آنـگـاه ايـن سـلسـله نشانه ها به 24 روز باران پياپى و فراوان پايان مى پذيرد و خداوند بوسيله آن، زمين را پس از مردنش زنده مى سازد و بركات آن را آشكار مى كند.)
سومين جنگ جهانى
در منابع و كتابهايى كه در دست من بود، هيچ نام و يادى از سومين جنگ جهانى به صراحت به ميان نيامده است.
اما روايات متعددى رسيده است كه به صراحت از نابودى مردم بوسيله گرسنگى و قحطى و بيمارى و قتل و كشتار خبر مى دهد.
آيـا مـعـنـاى ايـنـهـا، همان جنگ جهانى است كه ميليونها انسان را درهم مى نوردد يا اينها چيز ديگرى است؟
بـهـتـر اسـت، نـخـسـت بـرخى از آن روايات را بياوريم تا بنگريم كه از آنها چه پيامى دريافت مى گردد.
1ـ از اميرمؤمنان عليه السلام آورده اند كه فرمود:
لا يخرج المهدى حتى يقتل ثلث ويموت ثلث ويبقى ثلث.(19)
مـهـدى ظـهـور نـمـى كـنـد تا اينكه 3/1 مردم كشته شوند و 3/1 آنان بميرند و3/1 باقى بمانند.
2 ـ و نيز از آن حضرت آورده اند كه فرمود:
بـيـن يـدى المـهـدى مـوت اءحـمـر و مـوت اءبـيـض و جراد فى حينه و جراد فى غير حينه كالوان الدم، فاما الموت الاحمر: فالسيف و اما الموت الابيض: فالطاعون.(20)
پيش از ظهور مهدى مرگ سرخ و مرگ سفيد و آفت ملخهاى خون رنگى، نابهنگام يا بهنگام خواهد بود.
اما مرگ سرخ عبارت از: شمشير و پيكار است و مرگ سفيد: بلاى دهشتناك طاعون.
3 ـ و نيز از آن حضرت است كه فرمود:
فـيـقـتـل ـ يـومـئذ مـا بـيـن المـشـرق و المـغـرب ـ ثـلاثـة آلاف اءلف، يـقـتـل بعضهم بعضا، فيومئذ تاءويل هذه الآية:فمازالت تلك دعواهم حتى جعلناهم حصيدا خامدين بالسيف.(21)
بـه هـنـگـامـه فـرا رسـيدن ظهور مهدى ميان مشرق و مغرب 300 هزار نفر كشته مى شوند، برخى ديگرى را مى كشند و آن روز، تاءويل اين آيه شريفه، به شمشير است:
فما زالت تلك دعواهم حتى جعلنا هم حصيدا خامدين.(22)
و همواره سخنشان اين بود تا همه را چون كشته و آتش خاموش گشته، گردانيم.
4 ـ از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:
قـدام القـائم مـوتـان: مـوت اءحـمـر و مـوت اءبـيـض، حـتـى يـذهـب مـن كل سبعة خمسة، الموت الاحمر: السيف والموت الابيض، الطاعون.(23)
پيش از آمدن قائم عليه السلام دو مرگ گسترده خواهد بود: مرگ سرخ و مرگ سفيد، تا از هفت بخش از انسانها، پنج بخش آن از ميان برود.
5 ـ و نيز آورده اند كه فرمود:
لا يكون هذا الامر حتى يذهب ثلثا الناس
فقيل له:فاذا اذهب ثلثا الناس فما يبقى؟
فقال عليه السلام: (اءما ترضون اءن تكونوا الثلث الباقى.(24)
ظهور آن حضرت فرا نخواهد رسيد تا اينكه 3/2 انسانها از ميان بروند.
گفته شد: (بنابراين، ديگر چه مى ماند؟)
فرمود: (آيا راضى نمى شويد، كه شما 2/1 باقى مانده باشد؟)
ايـنـهـا بـرخـى از روايـاتـى است كه از نابودى صدها يا هزارها يا ميليونها نفر بوسيله كـشـتـار يـا بـيـمـارى طـاعـون و ... گزارش مى كند، صرف نظر از سند اين روايات و به فرض صحت سند آنها هيچ كدام به وقوع سومين جنگ جهانى تصريح نمى كند.
آرى! ممكن است انقلابات داخلى در بسيارى از كشورها پديد آيد و قربانى آنها به صدها ميليون برسد.
و طـاعون نيز از بيماريهاى مرگبارى است كه شبيه بيمارى (وبا) در سرعت گسترش و تلفات است.
با اين بيان، قربانيان بسيارند اما به سومين جنگ در آستانه تصريح نشده است.
------------------------------------------
1-مستدرك الصحيحين، ج 4، ص 464، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1366 باب خروج المهدى عليه السلام و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام، ج 1، ص 382.
2-كـلام ابـن كـثـيـر ار سـيـوطـى در كـتـابـش: العـرف الوردى فـى احوال المهدى، ص 60، آورده است.
3-كـنـزالعـمـال، ج 6، ص 68 و مـعـجم احاديث الامام المهدى عليه السلام، ج 3، ص 79.
4-مـلاحـم ابن طاووس، ص 104 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام، ج 3، ص 270.
5-الزام الناصب، ج 2، ص 205، عقد الدرر، ص 97 و معجم احاديث الامام المهدى، ج 3، ص 97.
6-اكـمال الدين، ج 2، ص 655 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام، ج 3، ص 251.
7-غـيـبـت نعمانى، ص 271، غيبت شيخ طوسى، ص 270، عقدالدرر، ص 65 و 66، سنن دارقطنى، ج 2، ص 65 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام، ج 3، ص 252.
8-غـيـبت نعمانى، ص 272، اكمال الدين، ج 2، ص 655 و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام، ج 3، ص 251.
9-سوره نساء، آيه 65.
10-سوره فرقان، آيه 48.
11-سوره فاطر، آيه 9.
12-سوره انعام، آيه 6.
13-سوره حجر، آيه 22.
14-سوره عنكبوت، آيه 63.
15-سوره ق، آيه 9.
16-سوره انفال، آيه 11.
17-سوره مومنون، آيه 18.
18-الزام النـاصـب، ج 2، ص 159 و مـعجم احاديث الامام المهدى عليه السلام، ج 4، ص 79.
19-عـقـدالدرر،ص 63، بـاب 4 و مـعـجم احاديث الامام المهدى عليه السلام، ج 3، ص 21 از منابع متعدد.
20-عـقـدالدرر، ص 65، غـيـبـت شـيـخ طـوسـى، ص 267، غـيـبـت نعمانى، ص 278، اكـمـال الديـن، ج 2، ص 655، بحارالانوار، ج 52، ص 207، و معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام، ج 3، ص 440.
21-بـحـار الانـوار، ج 52، ص 274. در مـخـتـصـر بـصـائر الدرجـات ص 199 و بحارالانوار، ج 3، ص 84 از حضرت امير عليه السلام آورده كه:
فيقتل يومئذ فيما من المشرق و المغرب ثلاثة آلاف من اليهود و النصارى.)
به هنگام ظهور، سه هزار يهودى و نصارى در شرق و غرب عالم به كام مرگ مى روند.
ظاهرا عدد (سه هزار) كنايه از كثرت آمار كشته شدگان است به تعيين مقدار آنان.
22-سوره انبيا، آيه 15.
23-اكمال الدين، ج 2، ص 655، و بحارالانوار، ج 52، ص 207.
24-اكمال الدين، ج 2، ص 656 و بحارالانوار، ج 52، ص 113 و 207.
--------------------------------------
آيت الله سيد محمد كاظم قزوينى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page