الف: نشانه هاى غير قطعى
سـومـيـن و آخـريـن بـخـش، نـشـانـه هـايـى اسـت كـه در سـال ظـهـور امـام مـهـدى عـليـه السـلام يـا سـال پيش از آن پديدار مى گردد و خاطرنشان ساختيم كه اينها بر دو نوعند:
بخش نخست، نشانه هاى غير حتمى است، بدان معنا كه ممكن است پديدار گردند يا پديدار نگردند. اينها علايم غير قطعى است كه ما اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
مردى در تبار پيامبر صلى الله عليه و آله
پديدار شدن پرچم (هاشمى) از علايم غير قطعى براى ظهور امام مهدى عليه السلام است.
در روايات متعددى ياد و نام (هاشمى) به ميان آمده است و از مجموع آنها استفاده مى شود كه: او مردى از بنى هاشم و از نسل پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است. در اوج جوانى است و در دست راست او خالى است و از خراسان حركت و جنبش خويش را آغاز مى كند.
ايـن روايـات، بـيـانـگـر آن اسـت كـه اين جوانمرد، پس از خروج سپاه سفيانى از كوفه و ارتـكـاب فـجـايـع دهـشتناك، خونريزى بسيار، به اسارت درآوردن بانوان و حركت دادن آنـان بـه سوى شام، با سپاه خويش به كوفه مى رسد. در اين شرايط و اوضاع مصيبت بـار و دردنـاك درمـى يابد كه سپاه پليد سفيانى از كوفه به سوى شام حركت نموده و اسيران را نيز با خود مى برد.
از سـوى ديـگـر، مرد ظلم ستيز (يمنى) نيز با سپاه خويش به كوفه مى رسد و هر دو سـپـاه بـا فـرماندهان خويش بسوى سپاه سفيانى حركت مى كنند و اندكى خارج از كوفه به هم مى رسند. پيكار شديدى، ميان سپاه سفيانى از يك سو و دو سپاه هاشمى و يمنى از سـوى ديـگـر، آغـاز مـى گـردد و پـس از تـلفـات و ضـايعات بسيارى سرانجام جوانمرد هـاشـمـى و هـم پـيمانش پيروز مى شوند و تمام سپاه سفيانى را درهم مى كوبند و با آزاد ساختن اسيران كوفه به آن شهر باز مى گردند.
روايـات در مـورد ريـشـه و نـسب مرد هاشمى داراى دو پيام است. برخى او را (حسنى) و بـرخـى (حـسـيـنـى)معرفى مى كند و به نظر نگارنده نيز (حسنى) است و اين همان كسى است كه برخى روايات از او به (نفس زكيه) تعبير مى كند.
آرى! مـشـهـور ايـن اسـت كـه مـردى كـه در مـكـه، مـيـان ركن و مقام سرش از پيكرش جدا مى گردد، (نفس زكيه) و از تبار بنى هاشم و حسنى نسب است.
و از مـسـايـل قـطـعى اينكه: او شيعه و پيرو خاندان وحى و رسالت است. به عقيده خويش پايبند و استوار و داراى نفوذ گسترده و محبوبيت در دلها و يك شخصيت پرنفوذ مردمى است. بجاست رواياتى در اين مورد ترسيم گردد:
1ـ عـبدالله بن مسعود آورده است كه: روزى به ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله رفتيم كه آن حضرت به چهره اى شادمان ما را پذيرفت. در مورد هرچه پرسيديم و نپرسيديم، سـخـن گـفـت و مـا را بـهـره ور سـاخـت تـا ايـنـكـه در هـمـان حـال كـه او سـخن مى گفت، گروهى از جوانان بنى هاشم كه حسن و حسين عليه السلام در مـيـان آنـان بـودنـد از آنـجـا گـذشـتـنـد. بـا آمـدن آنـان، دل و ديده پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان همراه شد و گويى چيزى به ياد آورد كه آثار اندوه و در چهره اش نمايان و سيلاب اشك از ديدگانش فرو ريخت.
پرسيديم: (اى پيامبر خدا! در چهره ات آثار ناراحتى مى نگريم، چرا؟)
فرمود:
انـا اهـل بـيـت، اخـتـار الله لنـا الاخـره عـلى الدنـيـا، و انـه سـيـلقـى اهل بيتى من بعدى تطريدا وتشريدا، حتى ترفع رايات سود من المشرق، فيساءلون الحق فـلايـعـطـونـه. فـيـقـاتـلون فـيـنـصـرون، فـمن اءدركهم منكم او من اعقابكم، فليات امام اهـل بـيـتـى، و لو حـبـوا عـلى الثـلج فـانـهـا رايـات هـدى، يـدفـعـونـهـا الى رجل من اهل بيتى.(1)
مـا خـانـدانـى هـستيم كه خدا آخرت را براى ما برگزيد نه دنيا را و خاندانم پس از من با تبعيد، فشار و آوارگى روبرو مى شوند تا پرچمهاى سياه از سوى مشرق برافراشته شود. آنان در پى حق هستند، اما ستمكاران، حق آنان را رعايت نمى كنند و در راه حق پيكار مى كنند و پيروز مى گردند.
از ايـن رو، هـر كس از شما و نسلهاى شما، آن پرچمهاى برافراشته را ديد، به سوى امام خـانـدان مـن بـشتابد گرچه بانهايت سختى؛ چرا كه آنان پرچمهاى هدايت اند و قدرت را به بزرگ مردى از خاندان من، تسليم مى كنند.
شـايـد بـرخى چنين پندارند كه منظور از پرچمهاى سياه در اين روايت، پرچمهايى باشد كه به فرماندهى و همراهى (ابو مسلم خراسانى) و نهضت او بر ضد حكومت سپاه اموى بـرافراشته شد و با انهدام قدرت پوشالى و ستمكار اموى پايه هاى حكومت عباسيان را در سـال 656 هـجـرى بـنـيـاد كـرد؛ امـا چـنـيـن تصورى درست نيست و اين پرچمهايى كه از خراسان در آخرالزمان برافراشته خواهند آمد، هيچ ربطى به ابومسلم خراسانى ندارد.
مورخ شهير (ابن كثير) در اين مورد مى نويسد:
(اين پرچمها ارتباطى به نهضت ابومسلم ندارد كه از خراسان برافراشته شد و بدان وسـيـله حـكـومت امويان را برانداخت، بلكه اين پرچمها مربوط به آخرالزمان است كه به همراه حضرت مهدى عليه السلام برافراشته خواهند شد.)(2)
2ـ ابو طفيل از امير مؤمنان عليه السلام آورده است كه فرمود:
اذا سـمـعـت الرايـات السـود مـقـبـلة مـن خـراسـان. فـكـنـت فـى صـنـدوق مـقـفـل عـليـك، فـاكـسـر ذلك القـفـل و ذلك الصـنـدوق حـتـى تقتل تحتها فان لم تستطع، فتدحرج.(3)
هـنـگـامـى كـه شـنـيدى پرچمهاى سياه از خراسان به سوى جهان عرب روى آورده و تو در صـنـدوقـى در بـسـته قرار داشتى،به هر صورت ممكن، آن را بگشا تا تحت آن پرچمها قـرارگيرى و اگر نتوانستى در صندوق را بگشايى و روى پاى خود بروى، همانگونه خود را بغلطان تا به هدف برسى.
و بدينسان مى بينم، بدان جهت كه پرچمها و دعوتها در واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان گـونـاگـون اسـت و از مـيان آنها،تنها پرچم آن جوانمرد هاشمى، پرچم حق و درست است و آلوده به باطل نيست.
امـيـر مؤمنان عليه السلام در اين سخنان خويش، توجه مى كنند كه حق طلبان نهايت درجه تلاش و كوشش خويش را براى پيوستن به سپاه (هاشمى) بكار گيرند.
تـنـزل الرايـات السـود ـ التـى تخرج من خراسان ـ الكوفة، فاذا ظهر المهدى عليه السلام بمكة بعثت اليه بالبيعه.(4)
پـرچـمـهـايى از خراسان خارج و در كوفه فرود مى آيند و هنگامى كه حضرت مهدى عليه السلام در مكه ظهور فرمود،اينان دست بيعت و اطاعت بسوى او دراز مى كنند.
5ـ اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه بيان، از جمله فرمود:
(مـردى از فرزندان حسن عليه السلام با 12 هزار سوار مجهز به دانش و ايمان و سلاح بـه حـضـرت مـهـدى مـى پـيـونـدد و مـى گـويـد: عموزاده گرانقدر! شايد من از تو براى بـرانـداخـتـن سـتـم و بـيـداد و بـرقـرارى حـق و عـدالت بـرازنـده تر باشم چرا كه من از فرزندان حسن هستم و شما از فرزندان حسين عليه السلام و حسن بزرگ تر است.)
امام مهدى عليه السلام پاسخ مى دهد: (من همان مهدى موعود هستم. مرا نمى شناسى؟)
او پـاسـخ مـى دهـد: (آيـا بـر صـداقـت گـفتارت و اطمينان قلبى ما، نشانه يا معجزه و يا علامتى دارى؟)
حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـه پـرنـده اى كـه در هـوا در حـال پـرواز اسـت مـى نگرد و پرنده به اشاره حضرت بر روى كف دست آن گرامى فرود مى آيد و به قدرت آفريدگارش به امامت مهدى عليه السلام گواهى مى دهد.
آنـگاه چوب خشكى را در گوشه اى از زمين خشك غرس مى كند و در دم سبز و پرطراوت مى گردد و به برگ و بار مى نشيند.
پـس تخته سنگى را از صخره اى برمى دارد و آن را به دست تواناى خويش مى فشارد و پودر مى كند و پس از آن خمير مى سازد و بسان شمع نرم مى كند.
و جـوانـمـرد (هـاشـمـى و حـسـنـى) حـق طـلبانه بپا مى خيزد و مى گويد: (راستى كه پـيـشوايى و كاروانسالارى امت و نجات تمدن و جامعه بشرى در توان تو و زيبنده توست.)
و آنـگـاه هـمـه امـكـانـات را تسليم حضرت مهدى عليه السلام مى كند و سپاه خويش را تحت پرچم مهدى و فرماندهى او قرار مى دهد.)(5)
گرفتن خورشيد و ماه
گـرفـتـن خـورشـيـد و مـاه، پـديده جديدى نيست، بلكه سابقه تاريخى آن به ميليونها سال باز مى گردد و شناختن سبب آن نيز اينك منظور ما نيست چرا كه از موضوع بحث كتاب خـارج اسـت. بـلكـه مـنـظـور ايـن است كه گرفتن خورشيد در اواخر ماه قمرى رخ مى دهد و گـرفـتـن مـاه نـيـز در اواسـط مـاه قـمـرى و ايـن مـسـاءله از صـدهـا سال پيش تاكنون مورد اتفاق دانشمندان كيهان شناس و ستاره شناس است.
ايـن مـسـاءله تـا آنجايى در ميان انسانها از قرون و اعصار گذشته تاكنون محسوس بوده است كه از فرود آدم به كره زمين تا كنون، انسانها در مورد آن اختلاف نداشته اند.
امـام ايـن شـيـوه طـبـيـعـى و عادى در جريان خورشيد و ماه، كمى پيش از ظهور حضرت مهدى عـليـه السـلام بـه هـم مـى خـورد و در نتيجه، خورشيد بطور بى سابقه اى در وسط ماه دچار گرفتگى مى شود و ماه برخلاف جريان عادى خويش، در آخر ماه.
روايات در مورد خورشيد گرفتگى و ماه گرفتگى
1ـ امام باقر عليه السلام فرمود:
آيتان بين يدى هذاالامر: خسوف القمر لخمس و كسوف الشمس لخمس عشرة و لم يكن ذلك منذ هبط آدم عليه السلام الى الارض و عند ذلك يسسقط حساب المنجمين.(6)
دو نـشانه جوى اندكى پيش از ظهور مهدى عليه السلام در آسمان رخ مى دهد يكى گرفتن مـاه در 25 مـاه و ديگرى گرفتن خورشيد در 15 ماه و اين دو حادثه جوى از فرود آدم عليه السـلام بـه زمـيـن تـاكـنـون و تـا هـنگام رخداد،بى سابقه و در آن هنگام كه حساب ستاره شناسان و كيهان شناسان به هم مى خورد.
2ـ از (بـدر بن خليل اسدى) آورده اند كه گفت: نزد حضرت باقر عليه السلام بودم كه از دو نشانه و علامت كه پيش از قيام قائم پديدار مى گردد ياد كرد و فرمود:
(دو نشانه است كه از زمان آدم تاكنون بى سابقه است و تنها پيش از ظهور قائم عليه السلام پديد مى آيد و آن دو عبارتند از: گرفتن خورشيد در نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه، در آخر آن ماه.)
مـردى كـه در آنـجـا بـود، گـفـت: (سـرورم! ... نه! خورشيد در آخر ماه مى گيرد و ماه در وسط آن.)
حـضـرت فـرمـود: آنـچـه تو مى گويى درست است جريان طبيعى اينگونه است، اما اين دو نـشـانه جوى ظهور مهدى همان است كه گفتم و از زمان آدم تا هنگامه ظهور بى سابقه است.)(7)
روايـت، بيانگر اين است كه آن مرد به حضرت اعتراض كرد كه: (خورشيد تنها در آخر ماه مى گيرد و ماه در وسط آن.)
كـه امـام عـليـه السـلام در پاسخ او فرمود: (اين قاعده پيش از ظهور شكسته مى شود تا نشانگر نزديك شدن هنگامه ظهور امام مهدى عليه السلام باشد.)
3ـ و نيز آن حضرت فرمود:
ان بـين يدى هذا الامر انكساف القمر لخمس تبقى و الشمس لخمس عشرة و ذلك فى شهر رمضان و عنده يسقط حساب المنجمين.(8)
پـيـش از ظهور مهدى عليه السلام دو نشانه جوى خواهد بود: يكى گرفتن خورشيد در 15 مـاه رمـضـان و ديگر گرفتن ماه در 25 آن. و آنگاه است كه حساب ستاره شناسان در هم مى ريزد.
آرى! خواننده گرامى! پس از ترسيم اين روايات روشن مى شود كه در آستانه ظهور، در مـنـظـومه شمسى، تغييرى رخ مى دهد به گونه اى كه زمان گرفتن خورشيد و ماه تغيير مى يابد و جريان طبيعى مسير خورشيد و ماه و كره زمين دگرگون مى گردد.
و آنـچـه قـطـعـى و تـرديـد نـاپـذيـر اسـت ايـن اسـت كـه: ايـن تصرفات كار بشر نيست همانگونه كه نمى توان آن را به طبيعت و تصادف نيز، نسبت داد.
و شايسته يادآورى است كه خود وقوع خسوف و كسوف در يك ماه نيز طبيعى به نظر نمى رسد و نگارنده در هيچ كتاب مربوط به كيهان شناسى نديده ام كه گرفتن ماه و خورشيد هر دو در يك ماه اتفاق افتد.
و لازم بـه يـادآورى اسـت كه اين روايات، هر دو حادثه را با ظهور آن حضرت مرتبط مى دانـد و آنـهـا را از نشانه هاى جوى ظهور اعلان مى كند. دو نشانه آشكار در جهان هستى، دو نـشـانـه از نـشـانـه هـاى آسمانى كه كسى نمى تواند آنها را ناديده بگيرد و خود را به نادانى، يا غفلت يا تغافل زند:
(لئلا يكون للناس على الله حجة.)(9)
بارش بسيار باران
هـر انسان با ايمان، در اين واقعيت، ذره اى ترديد به خود راه نمى دهد كه قطرات باران به اراده و خواست و طبق قانون خدا بر زمين فرو مى بارد و قوانين طبيعى تنها، هيچ نقش و بهره اى در ريزش باران نخواهند داشت.
قرآن در آيات متعددى به اين واقعيت تصريح مى كند و مى فرمايد:
و هـو الذى ارسـل الريـاح بـشـرا بـيـن يـدى رحـمـتـه و اءنـزلنـا مـن المـسـاء مـاء طهورا.(10)
و اوسـت كـه پـيـشـاپـيـش رحـمت خود، بادها را به مژده دادن فرستاد. و از آسمان آبى پاك نازل ساختيم.
والله الذى اءرسل الرياح فتثير سحابا.(11)
و خداست كه بادها را مى فرستد تا ابرها را برانگيزند.
واءرسلنا السماء عليهم مدرارا.(12)
نشانه هايى كه در سال ظهور پديدار مى گردد
- بازدید: 5073