10- در راه كاظمين

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

مرحوم نورى در كتاب (نجم الثاقب) آورده است كه:
حاج على بغدادى از شايسته كرداران و خوبان بود و از جمله نيكبختانى است كه به ديدار حضرت مهدى عليه السلام مفتخر شده است.
فشرده داستان ديدار او اينگونه است:
ايـن مـرد شـايـسـتـه و بـاتـقـوا، مـرتب از بغداد به كاظمين براى زيارت دو امام گرانقدر حـضـرت جـواد و حـضـرت كـاظم عليه السلام مى رفت و پيوسته به آنها ارادت و عشق مى ورزيد.
خـودش مـى گويد: مقدارى خمس و حقوق مالى بر عهده ام بود، به همين جهت به نجف اشرف رفتم و بيست تومان آن را به عالم فقيه پارسا (شيخ انصارى) بيست تومان آن را هم بـه عـلم فـقـيـه پـارسا (شيخ محمد حسين كاظمى) بيست تومان هم به (آيت الله شيخ مـحـمـد حسن شروقى) دادم و بيست تومان ديگر بدهكار بودم كه تصميم گرفتم پس از بـازگـشـت بـه بـغـداد آن را هـم بـه فـقـيـه گـرانـقـدر (آيـت الله آل ياسين) بپردازم.
پـنـجـشـنـبـه بـود كـه بـه بـغـداد بـازگـشـتـم: نـخست به سوى كاظمين و زيارت دو امام گـرانـمـايـه عـليـه السـلام حـركـت كـردم، پـس ‍ از زيـارت بـه منزل (آيت الله آل ياسين) رفتم و بخشى از باقى مانده بدهى شرعى خويش را به او تـقـديـم داشتم تا در موارد مقرر مصرف نمايد و از او اجازه خواستم كه باقى مانده را به تدريج در مواردى كه شايسته ديدم، مصرف كنم.
آيت الله آل ياسين، با اصرار از من خواست كه در خدمتشان بمانم، اما با عذر خواهى از او بخاطر كارهاى ضرورى خداحافظى كردم و بسوى بغداد حركت كردم.
درست يك سوم راه را آمده بودم كه با سيد گرانقدر و پرشكوه و باوقار و هيبتى روبرو شـدم. ديدم عمامه سبز بر سر دارد و بر گونه اش خالى است بسيار زيبا و دلنشين. او به سوى كاظمين براى زيارت مى رفت، به من رسيد، سلام كرد و بسيار گرم و پر مهر با من مصافحه و معانقه نمود. مرا به سينه چسبانيد و خوش آمد گفت و فرمود: (كجا؟)
گفتم: (زيارت كرده و اينك عازم بغداد هستم.)
گفت، (شب جمعه است، برگرد برويم كاظمين)
گفتم: (نمى توانم.)
فـرمـود: (چـرا! بـرگرد تا گواهى كنم كه از دوستان جدم اميرمؤمنان عليه السلام و از دوستان شيعيان ما هستى و شيخ نيز گواهى مى دهد و خدا مى فرمايد:
(و استشهدوا شهيدين.)(1)
من پيش از اين از آيت الله شيخ آل ياسين، خواسته بودم كه به من سندى بنويسد و در آن گواهى كند كه من از شيعيان و دوستداران اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله هستم تا آن نامه را در كفن خويش قرار دهم.
از سيد پرسيدم: (از كجا مرا شناختى و چگونه اين گواهى را مى دهى؟)
فـرمـود: (چـگـونـه انـسـان كـسـى را كـه حـق او را بـطـور كامل مى دهد نمى شناسد؟)
گفتم: (كدام حق؟)
فرمود، (همان حقوقى كه به وكيل من دادى.)
گفتم: (وكيل شما كيست؟)
فرمود: (شيخ محمد حسن!)
گفتم: (آيا او وكيل شماست؟)
فرمود: آرى!)
از گفتار او شگفت زده شدم. فكر كردم ميان من و او، دوستى ديرينه اى است كه من فراموش كـرده ام، چـرا كـه او در آغـاز رويـارويـى با من، مرا به نام و نشان صدا زد. و نيز فكر كـردم از مـن تـوقـع درد كـه مـبـلغـى از آن خـمـس كـه بـر عـهـد دارم بـدان جـهـت كـه از نسل پيامبر صلى الله عليه و آله است به او تقديم دارم.
بـه هـمـيـن جـهـت گـفتم: (سيد! از حقوق شما فرزندان پيامبر مقدارى نزدم موجود است و از شـيـخ مـحـمـد حـسـن هم اجازه گرفته ام هر كجا دوست داشتم مصرف كنم.) او تبسم كرد و فرمود: (آرى! مقدارى از حقوق ما را به وكلاى ما در نجف پرداختى.)
پرسيدم: (آيا اين كار شايسته و پذيرفته بارگاه خداست؟)
فرمود (آرى!)
بـه خـود آمـدم كـه چـگـونـه ايـن سـيـد گـرانـقـدر بـزرگـتـريـن عـلمـاى عـصـر را، وكيل خود عنوان مى سازد، برايم گران آمد، شگفت زده شدم، اما بار ديگر دچار غفلت شدم و موضوع را فراموش كردم.
آيا اين روايت صحيح است؟
بار ديگر به گفتگوى با آن مرد بزرگ پرداختم و از موضوعات گوناگونى پرسيدم و او نـيـز هـمـه را يـكـى پـس از ديگرى با مهر و محبت پاسخ داد. از موضوعاتى كه طرح كـردم يـكـى اين بود كه گفتم: (سرورم! گويندگان مذهبى مى گويند كه: مردى بنام (سـليـمـان اعمش)(2) با فردى پيرامون زيارت پيشواى شهيدان امام حسين عليه السلام گفتگو كردند. آن مرد بر اين پندار بود كه زيارت امام حسين (ع) بدعت است و هر بـدعتى هم گمراهى است و هر گمراهى هم در آتش خواهد بود، آنگاه همين مرد در عالم رؤيا ديد كه هودجى ميان آسمان و زمين است، پرسيد كه: (آن هودج چيست؟)
و در درون آن كيست؟
پـاسـخ داده شد: (درون آن دخت گرامى پيامبر فاطمه عليه السلام و مادر او خديجه عليه السلام قرار دارند پرسيد كجا روان هستند؟)
پـاسـخ داده شد: (به زيارت امام حسين (ع) چرا كه شب جمعه است و شب مخصوص زيارت حسين (ع) است.)
و خود ديد كه ورقهايى از آن هودج به زمين مى ريزد و در آنها اين جمله نوشته شده است:
اءمـان مـن النـار لزوار الحـسـيـن (ع) فـى ليلة الجمعة! اءمان من النار الى يوم القيامة (3)
سرورم! آيا اين روايت صحيح است؟
فرمود: (آرى! كاملا صحيح است.)
گفتم: (سرورم! آيا درست است كه مى گويند: ان من زار الامام الحسين (ع) ليلة الجمعة كان آمنا؟(4)
فرمود: (آرى!) و در همان حال ديدگانش لبريز از اشك شد و گريست.
چـيـزى نـگذشت كه ديدم در حرم مطهر دو امام گرانقدر حضرت كاظم و جواد (ع) هستيم بى آنكه از خيابانها و راههايى كه به حرم مى رسد، عبور كرده باشيم.
كنار درب ورودى ايستاديم، او فرمود: (زيارت بخوان!)
گفتم: سرورم! من نمى توانم خوب بخوانم.)
فرمود: (آيا من بخوانم كه شما نيز با من زيارت كنى؟)
گفتم: (آرى!)
و او شـروع بـه زيـارت نـمود بر پيامبر و امامان معصوم (ع) يكى پس از ديگرى سلام و درود گـفـت تا به نام مبارك حضرت عسكرى (ع) رسيد، سپس رو به من كرد و گفت: (آيا امام زمانت را مى شناسى؟)
پاسخ دادم: (چگونه نمى شناسم؟ آرى!)
فرمود: (پس بر او سلام كن!)
گفتم السلام عليك يا حجة الله يا صاحب الزمان يا بن الحسن!
ديدم تبسم كرد و فرمود: عليك السلام و رحمة الله و بركاته.
آنگاه وارد حرم شديم و ضريح را بوسه باران ساختيم به من فرمود: (زيارت بخوان!)
گفتم (سرورم! من نمى توانم خوب بخوانم.)
فرمود: (آيا برايت بخوانم؟)
گفتم: (آرى!)
او شـروع بـه خواندن زيارت مشهور به زيارت (امين الله) نمود و پس از پايان آن، فرمود: (آيا جدم حسين را زيارت مى كنى؟)
گفتم: (چرا! امشب شب جمعه و شب زيارتى حسين (ع) است.) و او زيارت مشهور امام حسين (ع) را خواند.
هنگامه نماز مغرب رسيد به من دستور داد نماز جماعت بخوانم.
من به نماز جماعت ايستادم و پس از نماز، آن بزرگوار از نظرم ناپديد شد و هرچه جستجو كردم و از پى او گشتم، او را نديدم.
تازه به خود آمدم و به ياد آوردم كه:
سيد مرا با نام و نشان صدا زد.
مرا دعوت كرد به كاظمين بازگردم با اينكه نمى خواستم بازگردم.
از فقهاى بزرگ به وكيل خود تعبير مى فرمود.
و سرانجام هم بناگاه از برابر ديدگانم نهان شد.
پـس از ايـن انديشه، بناگاه دريافتم كه آن حضرت امام عصر (ع) بوده است و دريغا كه دير او را شناختم.(5)
------------------------------------------
1-سوره بقره، آيه 282.
2-بـه نـقل ابن شهر آشوب، (سليمان بن مهران اعمش) از اصحاب خاص حضرت صادق عليه السلام بود.
فـقـيـه فرزانه و رجالى توانا، حضرت آيت الله العظمى خوئى مى گويد: (يكفى فى الاعـتـمـاد عـلى روايـتـة، جـلالتـه و عـظـمـتـه عـنـد الصـادق عـليـه السـلام) مـعـجـم رجال الحديث، ج 8، ص 281.
يـعـنى: در اعتماد به روايات او همين بس كه نزد امام صادق عليه السلام داراى شخصيت و عظمت گرانقدرى بوده است.
عـلامـه مـامقانى مى نويسد: (وى در آخرين روزهاى زندگى خويش به سختى مريض بود. ابـن شـبـرمـة ابـوليـلى و ابـوحـنـيـفـه سـه تـن از شـخـصـيـتـهـاى عـلمـى اهـل سـنـت، بـه عـيـادت او رفـتـنـد. ابـوحـنـيـفـه بـه وى گـفـت: (حال كه آخرين لحظات زندگى خويش را طى مى كنى،اى كاش از احاديثى را كه درباره عـلى عـليـه السلام نقل مى كردى، مانند (انا قسيم الجنة و النار) و ...، توبه مى كردى)
سليمان اعمش به شدت عصبانى شد و گفت: (اى يهودى! با چه جراءتى با من اين چنين سخن مى گويى؟ قسم بخداوندى كه اينك به سوى او مى شتابم او موثق ترين اساتيد شنيدم كه على عليه السلام فرمود: فرداى قيامت كار تقسيم بهشت و جهنم به دست من است. و من به آتش فرمان مى دهم كه دوستان مرا آزار مده و آنان را رها ساز و دشمنان مرا به كام خويش فرو بر ....) تنقيح المقال، ج 2، ص 66.
جـهـت آگـاهـى بـيشتر مراجعه شود به: اتقان المقال، ص 194، اعيان الشيعه، ج 7، ص 315، جـامـع الرواة، ج 2، ص 439، مـنـتهى المقال، ص 156، تهذيب التهذيب، ج 4 ص 195، تـهـذيـب الكـمـال، ج 12، ص 76، الجـرح و التـعـديـل، ج 4، ص 146، سـير اعلام النبلاء، ج 6، ص 226 و الوافى بالوفيات، ج 15، ص 429.
3-بحار الانوار، ج 45، ص 402، يعنى: زائران امام حسين (ع) در شب جمعه از آتش سوزان جهنم در امان هستند. آنان تا روز واپسين قيامت از آتش در امان مى باشند.
4-يـعـنـى هـر كس در شب جمعه امام حسين (ع) را زيارت كند، همواره از هراسها در امان است.
5-نجم الثاقب، داستان 31 و بحار الانوار، ج 53، ص 315.
--------------------------------------
آيت الله سيد محمد كاظم قزوينى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page