1ـ در نـگـارش نـامـه در آن روزگـارن، رسم بر اين بود كه نام نگارنده را بر دريافت دارنـده نـامـه، مـقـدم مـى داشتند و مى نوشتند از: حسن بن حسين ... اما هرگاه مى خواستند از دريـافـت دارنـده نـامـه، تـجـليـل و احـتـرام شـايـانـى بـه عـمـل آورنـد نـام او را مـقدم مى داشتند و در اين نامه مبارك، امام عصر عليه السلام نام شيخ (مفيد) را مقدم داشته و مى نويسد: (للاخ السديد ...) و اين اگر نشانگر چيزى باشد، بى ترديد نشانگر شايسته كردارى و ديندارى واقعى و پرواپيشگى (شيخ مفيد) است.
هـمـانگونه كه تعبير حضرت مهدى عليه السلام از او، نشانگر درجه والاى شخصيت وصف نـاپـذيـر اوسـت؛ و چـه پرشكوه است كه انسان به منزلت و مرتبه اى از تقرب به خدا نايل آيد كه امام عصر عليه السلام او را با عنوان (برادر) مورد عنايت قرار دهد، و اين در حالى است كه مى دانيم آن حضرت جز مرحوم شيخ مفيد، هيچ يك از سفيران خاص، وكلا و نمايندگان خويش را به چنين عنوان بلندى، مفتخر نساخته است.
2ـ آنـگـاه مـرحـوم (شـيـخ مـفيد) را با واژه (سداد) وصف مى كند و اين واژه، شايسته كسى است كه در گفتار و عملكرد به راه صواب و استوارى گام سپرده و خطا نرفته است.
3ـ او را بـه عـنـوان (ولاء) وصف مى كند و مى دانيم كه (ولى) داراى مفاهيم و معانى متعددى است، اما مناسبترين معنا و مفهوم در اينجا براى آن يارى و يارى رسانى و تعاون در راه حق است.
4ـ آنـگـاه او را به واژه (رشاد) وصف مى كند و روشن است كه (رشيد) انسان بسيار كارآ و پرتجربه اى است كه همه امور و شئون خويش را بدون نياز به كمك و پشتيبانى ديـگـرى، بـصـورت مـسـتـقـل و بـا حـكـمـت و خـردمـنـدى كامل تدبير مى نمايد.
5 ـ آن گرامى از خود به (گنجينه عهد و پيمانى تعبير مى كند كه خداوند از بندگانش گـرفـتـه است.) (مستودع) مكان نگاهدارى و امانتدارى است و عهد و پيمانى كه خدا از بندگانش گرفته دو معنا دارد:
الف: پـيـمـان عـقـلى و فـكـرى، و مـعـنـاى آن ايـن اسـت كـه عـقـل و خـرد سـالم بـه انـسـان حـكم مى كند كه پيامبران و فرست 0/ادگان خدا را تصديق نـمـايـد و از لوازم ايـن تـصـديـق و گواهى، ايمان و اعتراف به وجود گرانمايه حضرت مـهـدى (عـليه السلام) كه پيامبر صلى الله عليه و آله نويد او را داده است. بنابراين، امـام عـصـر (عـليـه السـلام) گنجينه عهد و پيمانى است كه خداوند از بندگانش گرفته است.
ب: دومين معناى اين عهد و پيمان، همان اقرار و اعترافى است كه خداوند در (عالم ذر) از بندگان خويش گرفته است و قرآن در مورد آن مى فرمايد:
و اذ اخـذ ربـك مـن بـنـى آدم مـن ظـهورهم ذريتهم و اءشهدهم على اءنفسهم اءلست بربكم؟ قالوا بلى شهدنا ...(1)
در تفسير اين آيه كريمه، روايات بسيارى از امامان نور (عليهم السلام) رسيده است كه اين آيه شريفه، مربوط به (عالم ذر) است و خداوند از بندگان خويش در آنجا پيمان گـرفـت كـه ايمان به پروردگارى او بياورند و همينگونه به رسالت محمد صلى الله عليه و آله و امامت امامان دوازده گانه اى كه حضرت مهدى (عليه السلام) آخرين آنان است، اقرار و اعتراف كنند و ايمان آورند.
در مـورد (عـالم ذر) در كـتـاب (فاطمه (عليه السلام) از گاهواره تا شهادت) كمى بحث كرده ايم.
به هر حال، هركدام از اين دو معنايى كه براى مستودع العهد الماءخوذ على العباد آمده، مـورد نظر باشد، حضرت مهدى (عليه السلام) خود را آخرين امام معصوم و برحقى وصف كرده است كه خدا از بندگان بر امامت او عهد و پيمان گرفته است.
6ـ آن گـرامـى، خـواهان توفيق براى (شيخ مفيد) مى گردد، تا حق، او را يارى كند و مـى فرمايد: (و به تو ـ كه خداوند براى يارى حق، توفيقت را دوام بخشد و پاداشت را بـخـاطـر سـخنان جاودانه اى كه از جانب ما، با صداقت مى گويى افزون سازد ـ اعلام مى داريـم كـه بـه مـا اجازه داده شده است كه تو را به افتخار دريافت نامه و مكاتبه، مفتخر سازيم ....)
آرى! امام عصر (عليه السلام) براى (شيخ مفيد) موفقيت مى طلبد.
بسيارى از علما و دانشمندان با وجود داشتن ويژگيها و خصوصيات ضرورى براى تلاش و بهره دهى و ره آورد مفيد و شايسته براى جامعه، در پرتو كار و كوشش علمى و فكرى و فرهنگى و ... خويش، راه خاموش و گمنامى و كسالت را ترجيح مى دهند و اين جز نداشتن تـوفـيـق از جـانـب خـدا مـفهوم ديگرى ندارد، توفيق است كه سبب اصلى براى انجام خدمات بزرگ عملى و دينى است.
7 ـ در ايـن نامه، آن وجود گرانمايه از اذن خدا براى مكاتبه با (شيخ مفيد) سخن دارد، امـا اينكه اين اجازه الهى نگارش نامه به (شيخ مفيد) چگونه است، مطلبى است كه جز خـدا و خـود آن حـضـرت، كسى نمى داند چيست و چگونه است و همه احتمالات و تصورات در اين مساءله، يك سلسله نظريات شخصى است نه حقايق قطعى.
خداوند به برخى از دوستان خاص خويش اجازه مى دهد تا برخى كارها را انجام دهند، اجازه اى كـه چـگـونـگـى آن بـراى مـا نـاشـنـاخـتـه است و ما نمى توانيم حقيقت رابطه ميان خدا و دوستان خاص او و چگونگى صدور دستورات، به سوى آنان را درك كنيم.
بـنـابـرايـن، تنها به سخن آن گرانمايه بسنده مى نماييم كه (شيخ مفيد) كسى است كـه بـه اذن خدا به افتخار مكاتبه و دريافت نامه از امام عصر (عليه السلام) مفتخر شده است و اين بهره عظيم و افتخار پرشكوه، نصيب هر كسى نخواهد شد.
8 ـ و نيز امام عصر (عليه السلام) به شيخ مفيد مرقوم مى دارد:
...و تكليفك ماتؤديه عنا الى موالينا قبلك ...
يـعـنـى: و خداوند اجازه داده است كه ما تو را موظف سازيم كه آنچه به تو مى نويسيم آن را به دوستداران ما كه نزد تو مى باشند برسانى.
در ايـن فـراز نـيـز خداوند به آن گرامى، اجازه داده است كه (شيخ مفيد) را موظف سازد كـه رابـط مـيـان امـام عـصـر(ع) و شـيـعـيـان و دوسـتـداران او، در بـيان دستورات عمومى و آموزشهاى خصوصى باشند.
9ـ امـام عـصـر(ع) در ايـن فـراز، شـيـعـيـان و دوسـتـداران خـويـش را نـيـز مشمول دعاى خير خود مى سازد و مى فرمايد:
...اعزهم الله بطاعته و كفاهم المهم برعايته لهم و حراسته ...
يـعـنـى: دوسـتـانـى كـه خـداونـد آنـان را در پرتو اطاعت خويش عزت و كرامت بخشد و با حراست و عنايت خويش كارشان را كفايت و مشكلاتشان را برطرف سازد.
از امام مجتبى (ع) روايتى آورده اند كه:
... و اذا اردت عـزا بـلا عـشـيـرة و هـيـبـة بـلا سـلطـان، فـاخـرج مـن ذل معصية الله الى عز طاعته.(2)
يـعـنـى: هـنـگـامى كه عزت، بدون داشتن عشيره و دار و دسته، هيبت و شكوه بدون حكومت و رياست خواستى، راهش اين است كه از ذلت معصيت و نافرمانى خدا، بپرهيزى و به عزت و سرفرازى اطاعت دستورات او روى آورى.
معنا و مفهوم اين پيام انسانساز اين است كه: اطاعت خدا، عزت آفرين و سعادت ساز است، هم در دنيا و هم در آخرت. همانگونه كه نافرمانى و عصيان او، ذلت و خفت و خوارى در دنيا و عذاب را در آخرت براى فرد و جامعه در پى دارد.
و آن گرامى بدين دليل است كه از سر مهر و محبت به شيعيانش، رو به بارگاه خدا آورده و عـزت و سرافرازى در پرتو اطاعت خدا مى طلبد و از خدا مى خواهد كه به آنان توفيق اطـاعـت دهـد تـا در پـرتـو بـنـدگـى خـدا بـه شـكـوه و سـرفـرازى نايل آيند و خداوند در پرتو عنايت خود امور مهم و مشكلات آنان را كفايت و برطرف سازد و از شرارت دشمنان، آنان را حراست نمايد.
10ـ در فرازى ديگر مى فرمايد: فقف، امدك الله بعونه ـ على اعدائه المارقين من دينه ـ على مانذكره
واژه (قف) در اينجا، به معناى (آگاه باش و آنچه را يادآورى مى شويم، درياب!) مى باشد.
امام (ع) در اين فراز، دعاى ديگرى در حق (شيخ مفيد) دارد كه آن را ميان واژه (قف) و كلمه (مانذكره) قرار داده است.
آن گرامى، از خداى مى خواهد كه به يارى خويش (شيخ مفيد) را بر ضد دشمنانش كه از دين خدا خارج گشته اند، مدد رساند.
من فكر نمى كنم كه آن گرامى مرد عصرها، از اين جملات، نظرش يهود و نصارى باشند و يـا مـشـركـان و كـافـران، بـلكـه بـه برخى از گروههاى مدعى اسلام نظر دارد كه در پـيشاپيش دشمنان اسلام هستند، زيان آنان بر اسلام و جامعه اسلام، از مشركان، بدتر و نـقـش تـخريبى آنان بخاطر ادعاهاى دروغين و رفتار و گفتار ظالمانه و فريبكارانه بنام خدا و دين، از مشركان بدتر است.
11ـ در فراز ديگرى مى فرمايد: و اعمل فى تاءديته الى من تسكن اليه بما نرسمه ان شاء الله
در اين فراز مبارك، حضرت مهدى (ع) به مرحوم (شيخ مفيد) دستور مى دهد كه اخبار و دسـتـورات و بـرنـامـه هـايى را كه با اين مكاتبات از آن گرامى دريافت مى دارد، همه يا بخشى از آنها را كه صلاح مى داند به شيعيان مورد اعتماد و اطمينان گزارش كند.
12ـ و مى فرمايد:
نـحـن و ان كـنا ثاوين بمكاننا النائى عن مساكن الظالمين، حسب الذى اراناه الله تعالى لنا من الصلاح.
يـعـنـى: گر چه ما طبق آنچه خداوند (بر اساس حكمت خويش) براى ما و پيروان ما صلاح انـديـشـيـده اسـت تـا هنگامى كه حاكميت دنيا در دست ستمكاران است، در مكانى دور از قلمرو بيدادگران، سكونت گزيده ايم.
در اينجا، آن گرانمايه جهان هستى، يادآورى مى كند كه طبق فرمان خدا در منطقه اى بدور از قـلمـرو و اسـتـبدادگران بيدادگر مسكن گزيده و اين كار هم از مصالحى است كه خدايش انـديـشـيـده اسـت؛ چـرا كـه روشن است كه اگر آن گرامى، ميان مردم به صورت علنى و آشكار زندگى كند، قدرتهاى پوشالى و منحرف براى دستگيرى و به شهادت رسانيدن او از هيچ جنايتى فروگذار نمى كنند كه نمونه آن را از (بنى عباس) در بحث گذشته ديـديـم كـه چـگـونـه بـراى دسـتـگـيـرى يـا كـشـتـن آن گـرامـى، مـزدوران خـون آشـام و كـوردل خـويـش را بـه سـامـرا و خـانـه آن حـضـرت، گسيل داشتند.
13ـ و نـيـز آن گـرامـى يـادآورى مـى كند كه: و لشيعتنا المؤمنين فى ذلك، ما دامت دولة الدنيا للفاسقين.
اين مصلحت انديشى از جانب خدا به نفع شيعيان ما نيز هست كه امام آنان تا آنگاه كه خدا مى خـواهـد از نظرها غايب باشد، چرا كه ظهور اما پيش از روزى كه خدا معين فرموده است باعث مـى شـود كه شيعيان بر محور وجود او گرد آيند و آنگاه خطر قدرتهاى منحرف و ستمكار روزگـار، آنـان را نـيـز بـگـيـرد و هـمه اهل حق و عدالت پيش از فراهم آمدن شرايط و امكان پـيـريـزى طـبـيعى حق بر باطل در سطح جهانى، از ميان برداشته شوند. چرا كه نابود ساختن يك گروه گرد آمده در يك نقطه، براى ستمكاران آسان است.
البـته اين سخن بدين مفهوم نيست كه حضرت مهدى (ع) از جامعه بريده است و يا اينكه او در شهرها و جامعه ها حضور نمى يابد و يا با كسى كه خود بخواهد ديدار نمى كند، نه! هـرگـز! بـلكـه مـفـهـوم و مـعـنـاى ايـن سـخـن ايـن اسـت كـه: مـسـكـن و مـحـل زنـدگـى حـضـرت مـهـدى (ع) و اقـامـتـگـاه او، در مناطقى دور از دسترس طغيانگران و ستمكاران روزگار است و به هنگام ورود به شهرها و اجتماعات مردم، شناخته نمى شود و به لباس و هيئت خاصى آشكار نمى گردد به گونه اى كه هر كس او را بشناسد، بلكه بـه هـر كـس خـودش اراده فـرمـود خـود را مـى شناساند و به كسى كه دوست نداشت، نمى شناساند.
آن حـضـرت بـه گـروهـى كـه بـه ديدارش مفتخر شده اند، تصريح كرده است كه هر شب جـمـعـه در كـنار قبر مطهر پيشواى عاشقان و توحيد گرايان حضرت حسين (ع) حاضر مى گردد و به همين دليل است كه مى فرمايد: (فانا نحيط علما باءنبائكم ...)
ايـن جـمـله، مـربـوط بـه جـملات پيش است و مفهوم آن اين است كه مى فرمايد: گرچه ما از نـظـر اقـامـتـگـاه و محل زندگى از شما دوريم، اما از آنچه در اطراف شما مى گذرد و ميان شـمـا رخ مـى دهـد، آگـاه هـسـتـيـم و ذره اى از رخـدادهـا و مسايل و فراز و نشيبهاى زندگى و خوشيها و ناخوشيها و فرمانبردارى و عصيانهاى شما بر ما پوشيده نمى ماند.
و ايـن نـكـتـه روشـن اسـت كـه امـام مـعصوم و گرانقدرى كه، خداوند، گنجينه عهد و پيمان گـرفـتـه شـده از بـنـدگـان قـرار مـى دهـد، بـنـاگـزيـر بـايـد هـمـه وسايل آگاهى و شناخت و دريافت همه آنچه در جهان هستى رخ مى دهد همه را بايد براى او فـراهـم سـازد و چـنـيـن هـم هـسـت، گـر چـه مـا از چـگـونـگـى وسـايـل و ابـزارهـاى دريافت آگاهى و اخبار جهانى كه بوسيله آن حضرت بكار گرفته مـى شـود، بى اطلاعيم، اما در اصل آن ترديد نيست. ممكن است فرشتگان و جنيان و آدميانى بـراى ايـن كـار در خـدمـت او بـاشند و ممكن است ويژگيهاى امامت راستين و خصوصياتى كه خـداونـد بـه امـام مـعـصـوم ارزانـى مـى دارد، هـمه آنها را به گونه اى براى آن گرامى، فـراهـم آورد كـه بـوسـيـله آنها، همه رخدادهاى مخفى و محرمانه و سرى و فوق سرى حتى نيتها براى آن گرامى، روشن و آشكار گردد و از همه رخدادها آگاه باشد.
مـا در روزگـار خـويـش مـى بـيـنـيـم كـه حـكـومـتـهـا و دولتـهـاى كـوچـك هـمـه وسـايـل دريـافـت اخبار و اطلاعات همچون: تلفن، بى سيم، تلتكس، رادار و دهها ابزار كـشـف خـبـر را در اخـتـيـار دارنـد و افـراد بـسـيـارى را در شـهـرها و مراكز مهم و جامعه ها و كـشـورهـاى ديـگـر بـصـورت شـبـكـه هـاى عظيمى گسترده اند تا به هر شيوه ممكن، حتى اسـتـراق سـمـع و ... اخـبار سرى را بدست آورند و بگيرند و به مراكز تشكيلاتى خويش مـخـابـره كـنـنـد با اينكه اينان ظالم و ستمكارند و در جهت هواهاى جاه طلبانه خويش، چنين شقاوتى را مرتكب مى شوند.
ايـنـك چـگـونـه مـى تـوان تـصـور كـرد كـه امام گرانقدر و معصوم و پرشكوهى كه بنده بـرگـزيـده خـدا، امـام مـردم و امـيـن در روى زمـين و حجت بر بندان اوست و خداوند اين مقام و مـوقـعـيـت و مـسـئوليـت خـطـيـر را بـراى او مـقـرر فـرمـوده اسـت بـا ايـن حال امكانات در اختيار او نباشد.
آيـا چـنـيـن انـسـان والا، بـا چـنـيـن مسئوليت و رسالت خطير، زيبنده آن نيست كه خداوند همه وسـايـل و ابزارهاى مادى و معنوى، طبيعى و ماوراى طبيعى، همه و همه را در اختيارش قرار دهد؟ تا او از همه رخدادهاى جهان هستى آگاه و به آنچه مى دهد دانا باشد؟
روشن است كه پاسخ مثبت است.
14ـ و مـى فـرمايد: و معرفتنا بالذل الذى اصابكم مذ جنح كثير منكم الى ما كان السلف الصالح عنه شاسعا.
اين فراز، اندكى ابهام دارد و براى ما روشن نيست كه، اين ذلتى كه جامعه بخاطر روى آوردن بـسـيـارى از مردم به آن عمل، بدان ذلت گرفتار آمده و گذشتگان شايسته كردار شيعه از آن بركنار بودند، چيست؟
آن حـضـرت پـرده را از مـاجـرا كـنـار نـمـى زنـد و بـه اجمال و اختصار سخن مى گويد، چرا كه دريافت دارنده نامه مرحوم (شيخ مفيد) مى داند منظور آن گرامى چيست.
اما از ظاهر اين فراز سخن امام (ع) اين نكته دريافت مى گردد كه در آن روزگار برخى از مـردم از صـراط مـسـتـقـيـم انـحـراف جـسـتـه بـودنـد و هـمـيـن انـحراف در عقيده و انديشه يا عـمـل و ... ثمره اش ذلت و از دست دادن عزت و استقلال و عظمت بود كه بدان گرافتار آمده بودند.
15ـ و مى فرمايد: و نبذوا العهد الماءخوذ و راء ظهورهم، كانهم لا يعلمون.
در ايـن فـراز نـيـز، مـنـظور از (عهد ماءخوذ) يا پيمان گرفته شده، به دقت و روشنى بـراى ما معلوم نيست، شايد معنا و مفهوم آن اين باشد كه برخى از مردم، پس از پيش آمدن دوران غـمبار غيبت كبرى و گسستن پيوندهاى عادى و مستقيم ميان شيعيان و حضرت مهدى (ع) مـتـاءسـفانه در وجود گرانمايه خود امام عصر(ع) به ترديد گرفتار شدند و افشاندن بـذر شـك و ترديد به ديگر دلها را نيز آغاز كردند و اين ترديد بدان جهت بود كه موج رنـج و فـشـار و مـشكلات از سوى حكومتهاى خودكامه بر آنان وارد آمد و آنان پنداشتند كه اگـر امـام عـصـر(ع) مـوجـود بـود، ايـن گـرفـتاريها به شيعيان نمى رسيد. به همين جهت حـضـرت مـهـدى (ع) دليـل ذلتها و گرفتاريها را خاطرنشان مى سازد و بيان مى كند كه شـيـعـيـان از راه درسـت انـحـراف جـستند و با پيمان خويش با خدا و امامان نور(ع) مخالفت ورزيدند و ره آورد گناهانشان، گريبانشان را گرفت وگرنه دعا و مهر و محبت و عطوفت آن گرامى، شامل حال آنان مى گرديد.
16ـ به همين جهت است كه مى فرمايد:
انـا غـيـر مـهـمـليـن لمـراعـاتـكـم و لا نـاسـيـن لذكـركـم ولو لا ذلك لنزل بكم اللاواء و اصطلمكم الاعداء.
يـعـنـى: مـا از سـرپـرسـتى و رسيدگى به امور شما كوتاهى نورزيده و شما را از ياد نـبـرده ايـم كه اگر جز اين بود امواج سختيها بر شما فرود مى آمد و دشمنان كينه توز، شما را ريشه كن مى ساختند.
ايـن فراز، خاطرنشان مى سازد كه اگر سرپرستى حضرت مهدى (ع) و دعاى آن گرامى در حق شيعيان نبود، كار بر آنان سخت مى شد و رنجها بر آن فشار مى آورد.
حـقـيقت اين است كه: در عصر سياه حكومتهاى منحرف و خودكامه اموى و عباسى و عثمانى و ... قـدرتـهـاى مسلط، همواره با شيعه پيكار مى كردند و آنان را مورد تعقيب و سركوب و آزار قـرار مـى دادنـد و اگـر دعـاى خـير امامان نور(ع) و عنايت حضرت مهدى (ع) نبود مى بايد يكى از اينان هم باقى نمى ماند و همه پيروان خاندان وحى و رسالت ريشه كن مى شدند.
ايـن معناى (اصطلمكم الاعداء) مى باشد، يعنى دشمن كينه توز و ظالم شما را ريشه كن مى ساخت.
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه: امـام عـصـر(ع) از راهـهـاى گـونـاگـون و بـا وسايل مختلفى كه براى او فراهم است از شيعيان خويش دفاع مى كند و با بهره ورى از قدرت طبيعى و ماوراى طبيعى كه بدان مجهز است، از حقوق آنان حمايت مى نمايد.
فـيـلسـوف شـيـعـه، مـرحـوم (خـواجـه نصرالدين طوسى) اين واقعيت را به بهترين و زيباترين وجه بيان مى كند كه مى گويد:
وجوده لطف و تصرفه لطف آخر وعدمه منا.
يـعـنـى: وجـود گـرانـمـاى حضرت مهدى (ع) لطف بيكران خدا بر مردم است. دخالت او در كارها، لطفى ديگر و سبب غيبت او خود ما هستيم.
در بـخـش آينده، به نمونه هايى از عنايت آن گرامى به شيعيان و سرپرستى امور آنان بوسيله آن حضرت را، ترسيم خواهيم كرد.
اما يادآورى اين واقعيت لازم است كه حضرت مهدى (ع) از خط راستين شيعه و شيعيان واقعى دفاع مى كند، اما اگر از نظر عقيدتى و يا عملكرد از راه و رسم خاندان وحى و رسالت و قـرآن شـريـف انـحـراف جـسـتـنـد، ايـنـجـاسـت كـه كـار، شـكـل ديـگـرى پـيـدا مـى كـنـد و عـنـايـت امـام عـصـر(ع) نـيـز شـامـل حـال آنـان نـمى گردد يا بسيار كم مى شود، همانگونه كه شاهد اين واقعيت بوده و هـسـتـيـم، چـرا كـه آن گـرامـى، سـرپـرسـتـى و عـنـايـتـش شامل حال مشروب خواران، قمار بازان، بى عفتها، فاسقان و فاجرانى، نظير اينان نمى شـود و بـه كـسـانـى كـه انـحـراف در انـديـشـه و عـقـيـده داشـتـه باشند و يا در احزاب و سازمانهاى مخالف اسلام و ضد دين وارد گردند، اعتنا نمى كند.
آرى! بـه اينها بها نمى دهند كه چرا اينان در خط واقعى و سعادت ساز امام عصر(ع) كه هـمـان خط اسلام و پيامبر و امامان معصوم (ع) است، قرار ندارند و روشن است كه شيعه آن گرامى نيستند.
17ـ و نـيـز مى فرمايد: فاتقو الله جل جلاله و ظاهرونا على انتياشكم من فتنة قداءنافت عليكم.
امـام عـصر(ع) كه تجسم زنده اسلام و نماينده راستين پيامبر و صاحب شريعت و اجداد پاك خويش است، هرگز با پرده دران و گناهكاران و بى بندوبارانى كه به ارزشهاى والا و مقررات حيات بخش دينى بها نمى دهند، نرمش نمى كند.
بـه آنـانـى كه ادعاى ديندارى و دين باورى و پيروى از پيامبر و امامان نور(ع) مى كنند، امـا نـه از اسـتـخـرهاى مختلط روى مى گردانند و نه از مراكز فحشاء و قمار ... نه از ربا خـوارگـى اجـتـنـاب مى كند و جهت هميارى و همكارى با ستم و بيداد دست بيعت به استبداد و استعمار مى سپارند و به هر صورتى كه امكان يابند و آنان بخواهند، دستورات آنان را بـكـار مـى بـنـدنـد، چـنانكه گويى نه به حلال و نه به حرام خدا ايمان دارند و نه به پـاكى و پليدى نه به واجبات و تكاليف دينى و نه به مسئوليتهاى انسانى. به نام و ادعا، شيعه هستند اما در عمل و در عقيده ... هرگز!
چـنين شيعه و چنين مسلمانى كه مقررات دينى را سبك شمارد و به ضد ارزشها آلوده گشته و مـحـرمـات را مرتكب شود، به گونه اى كه گويى نه از امت محمد(ص) است و نه پيرو آيـيـن زنـدگـى ساز و افتخار آفرين او، چنين كسى چه ارزش دارد؟ و چنين جامعه اى، داراى چه كرامتى است؟
در بـخـش گـذشـتـه، نـام بـرخـى از مـنـحرفين را آورديم كه امام عصر(ع) از آنان ابزار انزجار كرد و آنان را نفرين نمود و به شيعيان دستور داد كه از آنها بيزارى جويند و مى دانـيـم كـه دليـل ايـنـهـا، انـحـرافـات آنـان در عـقـيـده و عمل بود. و اين كيفر همه گناهكاران و آلودگان و منحرفان است.
18ـ در فـراز ديـگرى، امام عصر(ع) به دوستداران و پيروان خويش هشدار مى دهد و آنان را از فتنه اى كه سر راه جامعه اسلامى است و يا متوجه (بغداد) خواهد شد مى ترساند و به آنان دستور مى دهد كه با عمل خويش با آن حضرت، تعاون و همكارى نمايند تا آنان را از فتنه دهشتناك، رهايى بخشد.
شرحى كوتاه بر فرازهايى از نامه مبارك
- بازدید: 6545