پس از اينكه آغاز عيبت كوتاه آن حضرت را، از همان لحظات نخستين ولادت او شناختيم،اينك مـمكن است كسانى را به ديدار آن خورشيد جهان افروز مفتخر شده اند به دو گروه تقسيم كنيم و چگونگى ديدار برخى را بصورت فشرده و برخى را بصورت گسترده، ترسيم نماييم.
الف: كـسـانـى كـه در دوران حـيـات حـضـرت عـسـكـرى (ع) بـه ديـدار امـام مـهـدى (ع) نايل آمدند.
ب: كسانى كه پس از رحلت حضرت عسكرى (ع) به ديدار آن حضرت، مفتخر شدند.
گروه نخست
1- بـانـوى انـديـشـمـنـد و گـرانـقـدر اسـلام (حـكـيـمـه)، عـمـه حضرت عسكرى (ع) و دخت گـرانـمـايـه امـام جـواد خـواهـر حـضـرت امـام هـادى نـخـسـتـيـن كـسـى اسـت كـه جمال دل آراى حضرت مهدى (ع) را هنگام ولادت و پس از آن بارها زيارت كرد، چرا كه يكى از افتخارات او اين است كه: سخت مورد اعتماد بيت رفيع امامت بود و در ولادت حضرت مهدى (ع) حضور داشت.(1)
2ـ نسيم از كنيزان تربيت يافته بيت رفيع حضرت عسكرى (ع) است كه مى گويد:
يـك شـب پس از ولادت حضرت مهدى (ع) بر او وارد شدم و در كنار گاهواره اش عطسه بر من دست داد، آن كودك گرانمايه فرمود:
(يرحمك الله)
از اين موضوع سخت شادمان شدم كه فرمود:
(الا ابشرك بالعطاس؟)
يعنى: بگويم عطسه داراى چه فوايد و پيامى است؟
گفتم: آرى! سرورم!)
حضرت فرمودند:
(هو امان من الموت ثلاثة ايام)(2)
يعنى: عطسه تا سه روز، نويد بخش سلامتى و امان از مرگ كوتاه مدت است.
3ـ گـروهـى از يـاران حـضـرت عسكرى (ع) از (ابى غانم) كه يكى از خدمتگذاران بيت رفيع ولايت بود آورده اند كه:
بـراى حـضـرت عـسـكـرى (ع) پـسـرى به دنيا آمد كه او را محمد نام نهاد و در سومين روز ولادتش او را به گروهى از ياران خويش نشان داد و فرمود:
هـذا صـاحبكم من بعدى و خليفتى عليكم و هو القائم الذى تمتد اليه الاعناق بالانتظار، فاذا امتلات الارض جورا و ظلما، خرج فملاها قسطا و عدلا.(3)
يـعـنـى: ايـن امـام شـمـا پـس از مـن جـانـشـيـن مـن در مـيـان شـمـاسـت. و او هـمـان قـائم آل محمد(ص) است كه غيبت طولانى داشته و داراى مقام والايى است كه همگان انتظار ظهورش را مـى كـشـنـد و آنـگـاه كـه زمـيـن لبـريز از جور و ظلم و گرديد، ظهور مى كند و آن را از عدل و داد مالامال مى سازد.
4ـ گـروهـى از بـرجـسـتـگـان شـيـعـه كـه شـمـارشـان بـه چـهـل نـفـر مـى رسيد به محضر حضرت عسكرى (ع) شرفياب شدند. آن حضرت، فرزند گـرانـمـايـه اش مـهـدى (ع) را در آن مـجـلس بـه آنـان نـشـان داد و آنـان جمال دل آراى او را ديدند و امام عسكرى (ع) به آنان فرمود:
هذا امامكم من بعدى و خليفتى فيكم ...(4)
يعنى: اين امام و پيشواى شما پس از من و جانشين من در ميان شماست ....
5ـ ابوالاديان از يـاران و كـارگـزاران امـور بـيـت رفـيـع حضرت عسكرى (ع) بود و از كسانى است كه حضرت مهدى (ع) را از جمله، در رحلت حضرت عسكرى (ع) ديده است.(5)
6ـ عـالم گـرانـقـدر جـناب (احمد بن اسحاق قمى) از بزرگانى است كه در دوران غيبت كـوتـاه مـدت و حـيـات حـضرت عسكرى (ع) به ديدار امام مهدى (ع) مفتخر شده است. او در داسـتـانـى از ديـدار خـويـش مـى گويد، به محضر حضرت عسكرى (ع) وارد شدم و در اين انديشه بودم كه از جانشين آن حضرت بپرسم، آن گرامى پيش از اينكه من چيزى بگويم فرمود:
يـا احـمـد بـن اسـحـاق! ان الله (تـبـارك و تـعـالى) لم يـخـل الارض ـ مـنـذ خـلق آدم (ع) و لا يخليها الى ان تقوم الساعة ـ من حجة لله على خلقه، به يدفع البلاء عن اهل الارض و به ينزل الغيث و به يخرج بركات الارض.
يعنى: احمد بن اسحاق! خداوند از روزى كه آدم را آفريد تا دامنه قيامت، هيچگاه زمين را از حجت خود بر بندگانش خالى نمى گذارد. به بركت اوست كه خداوند بلاها را از ساكنان زمـيـن دفـع مـى كـنـد و بـه بركت اوست كه باران فرو مى فرستد و به بركت اوست كه بركات زمين را مى روياند.
گفتم: (سالار من! امام و جانشين شما كيست؟)
بـا سـؤال مـن حـضـرت عسكرى (ع) به سرعت برخاست و بر اندرون خانه وارد گرديد، آنـگـاه در حـالى بـيـرون آمد كه پسرى بسان ماه شب چهارده كه گويى سه ساله بود در آغـوش داشت، رو به من كرد و فرمود: (احمد بن اسحاق! اگر در پيشگاه خدا و حجتهاى او داراى كرامت و احترام نبودى، اين پسرم را به تو نشان نمى دادم.
احـمـد! ايـن فـرزنـدم، هـمـنـام پـيـامـبـر خـدا و هـم كـنـيـه اوسـت و كـسـى اسـت كـه زمـيـن را مالامال از عدل و داد مى كند، همانگونه كه به هنگام ظهورش از ظلم و بيداد لبريز است.
احـمـد! ... مـثـل او در مـيـان ايـن امـت، مـثـل (خضر) و (ذوالقرنين) است.
بخداى سوگند! او غيبتى طولانى خواهد داشت كه در عصر غيبتش جز آنكه خداوند قلب او را به امامتش استوار سازد و به او توفيق دعا براى شتاب در ظهورش ارزانى دارد، كسى از گمراهى و هلاكت نجات نخواهد يافت.)
گـفـتـم: (سـرورم! آيـا عـلامـت و نـشـانه اى كه قلبم اطمينان بيشترى يابد هست؟) كه بناگاه آن پسر سه ساله به عربى رسا آغاز به سخن كرد و فرمود:
انـا بـقـيـة الله فـى ارضـه و المـنـتقم من اعدائه، فلا تطلب اثرا بعد عين يا احمد بن اسحاق!
مـن بـقـيـة الله در روى زمـيـن هـستم و انتقام گيرنده از دشمنان خدا هستم، از اين رو احمد بن اسحاق! پس از ديدن و يافتن امام خويش از نشانه ها و علامتهاى او مپرس
ايـنـجـا بـود كه شادمان و مسرور از محضر حضرت عسكرى (ع) و فرزندش، خارج شدم، فـرداى آن روز بـار ديـگـر بدانجا رفتم و به حضرت عسكرى گفتم: (پسر پيامبر! از نـعـمت گرانى كه بر من ارزانى داشتى و مرا به ديدار مهدى (ع) مفتخر ساختى، مرا غرق در شكوه و شادمانى نمودى. اينك! بفرماييد نشان و روش او از (خضر) و (ذوالقرنين) چيست؟)
فرمود: (غيبت طولانى است.)
گفتم: (يعنى غيبت او بسيار به طول مى انجامد؟)
فرمود: اى وربى! حتى يرجع عن هذا الامر اكثر القائلين به، فلا يبقى الا من اخذ الله (عزوجل) عهده بولايتنا و كتب فى قلبه الايمان و ايده بروح منه.
يا احمد بن اسحاق! هذا امر من امر الله و سر من سر الله و غيب من غيب الله، فخذ ما اتيتك و كن من الشاكرين، تكن غدا معنا فى عليين.(6)
آرى بـه پروردگارم سوگند! آنقدر كه بيشتر معتقدان به امامت و غيبت و ظهور او، از عقيده خـويـش بـر مـى گـردنـد و كـسـى جـز آنـان كـه خـداونـد به ولايت و امامت ما از آنان پيمان گرفته و در قلبهاى آنان ايمان را نوشته و به عنايت خويش آنان را تاءييد فرموده است، كسى باقى نمى ماند.
احـمـد! ... ايـن كـارى از كـارهاى خدا و رازى از رازهاى او و نهانى از نهانهاى خداست. آنچه بـه تـو گـفـتـه شـد فـراگير و از سپاسگزاران باش تا فرداى رستاخيز در برترين درجات بهشت، با ما خاندان وحى و رسالت باشى.
7ـ از ديگر كسانى كه آن گرامى را در زمان پدرش (ع) ديد، (يعقوب بن منقوش) است. او مى گويد: به محضر حضرت عسكرى (ع) شرفياب شدم و در حاليكه در حجره اى در بـخـش انـدرون مـنـزل، نـشسته بود و سمت راست او اطاقى بود كه بر درگاه آن پرده اى زيبا و نظيف آويخته بود.
به آن حضرت گفتم: (سالار من! امام پس از شما و صاحب اين امر كيست؟)
فرمود: (يعقوب! آن پرده را كنار بزن!)
پـرده را كـنـار زدم، كـودك سـيـمـين رويى را نگريستم كه پيشانى باز و بلند، چهره اى سـپـيـد و نـورافـشـان، ديـدگـانى جذاب و درخشنده، دستهايى قوى و پرگوشت، قامتى دوست داشتنى و جالب و خالى بر گونه راست داشت و انبوه موهاى زيبايش بر قسمت جلوى سـرش تـنـظـيـم شـده بود. به نظرم هشت تا ده ساله آمد، هنگامى كه پرده را كنار زدم اين كودك پرشكوه پيش آمد و روى پاى پدرش حضرت عسكرى (ع) نشست.
امام عسكرى (ع) فرمود: (اين صاحب شماست.)
آگاه برخاست تا برود كه پدرش فرمود: (پسرم! تا هنگام مشخص، وارد خانه شو!) و در حاليكه من قامت دلارايش را مى نگريستم او به همان اطاقى كه از آنجا آمد، وارد شد.
سـپـس حـضـرت عسكرى (ع) رو به من كرد و فرمود: (يعقوب! به همان اطاقى كه پسرم رفت بنگر! ببين كسى هست؟)
من وارد اطاق شدم اما هيچ كس را در آنجا نديدم.(7)
چه كساني در غيبت كوتاه به ديدار او مفتخر شده اند؟
- بازدید: 4594