مدعيان دروغين سفارت و نمايندگى

(زمان خواندن: 8 - 16 دقیقه)

از شـگـفتيهاى روزگار اين است كه شمارى از ياران حضرت هادى و حضرت عسكرى (عليه السلام) فرجام شقاوتبار و عاقبت بسيار بدى را براى خويش برگزيدند و از راه درست و مسير حق و عدالت انحراف جستند، با اينكه هم داراى سابقه درخشانى بودند و هم بسيار به محضر آن دو بزرگوار تشرف يافته و هم، پيوندشان سخت و استوار بود.
روايات بسيار از آن دو امام معصوم شنيده بودند تا جايى كه يكى از آنان با گردآورى و دسته بندى آن روايات، تاءليف نموده بود.
انگيزه ها و اسباب انحراف
بـا تعمق شايسته و بايسته در موضوع، براى انحراف آنان از راه درست و عادلانه، جز انگيزه هاى ذيل را نمى توان يافت:
1ـ حرص و آز در تاءمين منافع نامشروع شخصى.
2ـ طـمـع بـه امـوال و امكاناتى كه انبوه دوستداران امام عصر (عليه السلام) به آنها داده بودند تا بوسيله آنان به آن حضرت برسد.
3ـ جـاه طـلبـى و دوسـتـى رياست و عشق به شهرت و قدرت، تا از وراى آنها به جامعه، فرماندهى و رياست كنند.
4ـ و ديگر آفت هستى سوز، پيروى از هواى نفس كه انسان را از حق و فضيلت باز مى دارد.
آرى! براى نگون بختى و انحراف آنان دليل ديـگـرى جـز آنـچه آمد نمى شناسيم. سرانجام كارشان به جايى رسيد كه نفرين و لعنت حضرت مهدى (عليه السلام) شامل آنان گرديد. آن نفرين و لعنتى كه بندبند وجود انسان از آن مى لرزد و قلبها تكان مى خورد.
رفع فتنه مدعيان دروغين
روشـن اسـت كـه ايـن مدعيان دروغين در ميان شيعيان، مشكلات عقيدتى بسيارى ايجاد كردند، عـلاوه بـر آن، افـكـار و انـديـشـه هـاى نايبان حقيقى حضرت مهدى (عليه السلام) را نيز فتنه خود و ريشه كن ساختن آن مشغول داشتند، زيرا عنصرى كه دچار انحراف عقيدتى است هـنـگـامـى كـه بـه دروغ ادعـاى سـفـارت و يـا وكـالت از امام (عليه السلام) را نيز داشته باشد، راه و رسم و خط مستقيم امام (عليه السلام) را تيره و تار مى سازد و با مخالفت و رقـابـت كـيـنـه تـوزانـه و جاه طلبانه خويش، ميدان را براى تلاشهاى اصلاحى سازنده سفيران حقيقى آن حضرت، تنگ مى كند.
اين مشكلى بود كه نه سكوت در برابر آن صحيح بنظر مى رسيد و نه اقدام نكردن به حـل آن مـشـكـل و جـبـران ضايعات اين آفت گمراهگر؛ بناگزير بايد با كنار زدن پرده از روى واقعيتها، حقيقت را آشكار و مدعيان دروغين را رسوا ساخت.
اينك توضيح بحث: 1ـ حسن شريعى
اين مرد از ياران دو پيشواى گرانقدر حضرت هادى و عسكرى (عليه السلام) بود و پس از حـضـرت عـسـكـرى و غـيـبـت امـام عـصـر (عـليـه السـلام) بـه دروغ و بـاطـل، ادعـا نمود كه گويى سفير ويژه آن حضرت است، با اينكه شايستگى اين مقام را نداشت.
او بـه خدا دروغ بست و به امامان معصوم (عليه السلام) نسبتهايى داد كه زيبنده مقام آنان نـبـود و از آنـهـا بـيزارند و سرانجام كفر و حق ستيزى او به جايى رسيد كه توقيعى از جـانـب حـضـرت مهدى (عليه السلام) بوسيله نايب سوم در لعنت و نفرين به او و بيزارى جـسـتـن او او و رفـتـار و گفتارش صادر گرديد، از اين رو شيعيان نيز او را لعنت كردند و تنفر خود را از او اعلان نمودند.
2ـ محمدبن بن نصير نميرى:
اين مردك، از ياران امام عسكرى (عليه السلام) بود كه پس از رحلت آن بزرگوار و غيبت فرزندش به دروغ مدعى گشت كه سفير حضرت مهدى (عليه السلام) و نايب خاص اوست، اما خدا به كيفر دروغ سازى و حق ستيزى و سخنان كفر آميزش، او را رسوا ساخت و دومين نايب ويژه امام عصر او را لعنت كرد و از او بيزارى جست.
اين عنصر منحرف، نسبت خدايى و ربوبيت به حضرت هادى و عسكرى (عليه السلام) داد و بـا وقـاحـت ادعـا كـرد كـه پـيـامـبـر و فرستاده شده از سوى امام هادى (عليه السلام) است.(1)
عـلاوه بـر انـكـار مـبـداء، با عقيده به تناسخ، معاد را نيز انكار كرد(2) و به مباح بـودن نـكـاح بـا مـحـارم چـون: خـواهـر، مـادر و عـمـه ... و بـه هـمـجـنـس بـازى، ايـن عـمـل شـنـيـع و ضـد انـسـانـى، فـتـوا داد و گـفـت: (ايـن كـار بـراى فاعل لذت بخش ‍ است و براى مفعول، تواضع و فروتنى مى آورد.)
يكبار او را در حالى ديدند كه غلامش بر او سوار است، هنگامى كه بر اين گناه رشت او را سـرزنـش كردند گفت: اين كار براى او لذت آور و براى من تواضع و ترك تكبر و خود پسندى است.)(3)
3ـ احمد بن هلال عبرتايى:
او اهـل روسـتـاى بـزرگـى از مـنـطقه (نهروان) بود كه ميان واسط و بغداد قرار داشت گـفـتـه شـده كـه از يـاران حـضـرت هـادى يـا عـسـكـرى (عـليـه السـلام) بـود و بـه هـر حال به غلو مشهور است و مورد لعن و نفرين ابدى.
نـخـسـت از افـراد مـورد اطمينان حضرت عسكرى (عليه السلام) و از اصحاب خاص و روايت كـنـنـده از امامان معصوم (عليه السلام) بود. 54 مرتبه به زيارت خانه خدا رفت كه 20 بـار بـا پـاى پياده بود. اما دريغا كه دچار انحراف و ارتجاع سختى شد، به گونه اى كـه حضرت عسكرى (عليه السلام) او را بسيار نكوهش كرد و در موردش ‍ فرمود: (از اين صوفى رياكار و بازيگر، پروا كنيد.)
بـرخـى نـيز اين جمله را در نكوهش او، از جانب حضرت مهدى (عليه السلام) دانسته اند كه در هر حال نشانگر پليدى و گمراهى اين مرد است.
او تـا زمـان نيابت جناب محمد بن عثمان زيست و با سماحت بسيار، سفارت آن جناب را انكار كـرد كـه توقيع مباركى از جانب حضرت مهدى (عليه السلام) در مورد لعن و نفرين بر او لزوم اظهار بيزارى از كارهايش، شرف صدور يافت.
از آن پـس، دشـمـنـى و عـداوت خـويـش را بـا امـامـان نـور (عليه السلام) آشكار ساخت كه شيعيان او را لعنت كردند و از او بيزارى جستند.
پس از مرگ او، نامه ديگرى از جانب امام عصر (عليه السلام) آمد كه بار ديگر او را مورد لعـن و نـفـريـن قـرار داد و بـيـزارى جـسـتـن از او را خـاطـر نـشـان نـمـود، دليـل آن هـم ايـن بـود كـه بـرخـى از شـيـعـيـان توقيع نخست را در مورد او انكار كردند و از (قـاسـم بن علاء) كه از وكلاى حضرت مهدى (عليه السلام) بود تقاضا كردند كه از آن حضرت در اين مورد سؤال كند تا در مورد انحراف او اطمينان پيدا كنند.
در مورد سؤال آنان پاسخى رسيد كه فرمود:
...قـال كـان امـرنـا نـفـذ اليـك فـى المـتـصـنـع ابـن هـلال ـ لا رحـمـه الله ـ بـمـا قـد عـلمـت و لم يـزل ـ لا غـفـر الله له ذنبه و لا اقاله عثرته ـ يـداخـل فـى امـرنـا بـلا اذن مـنا و لا رضى يستبد براءيه ... لايمضى من امرنا اياه الا بما يهواه ويريده. اراده الله بذلك فى نار جهنم.
فـصـبـرنـا عـليـه، حتى بترالله ـ بدعوتناـ عمره وكنا قد عرفنا خبره قوما من موالينا فـى ايـامـه ـ لا رحمه الله ـ و امرناهم بالقاء ذلك الى الخاص من موالينا و نحن نبرا الى الله من ابن هلال ـ لا رحمه الله ـ و ممن لابيراء منه.
و اعـلم الاسـحـاقـى ـ سـلمـه الله ـ و اهـل بـيـتـه بـمـا اعـلمـنـاك مـن حـال هـذا الفـاجـر وجـمـيـع مـن كـان سـالك ويـسـالك عـنـه مـن اهـل بـلده والخـارجـيـن و من كان يستحق ان يطلع على ذلك، فانه لا عذر لاحد من موالينا فى التـشـكـيـك فـيـما روى عنا ثقاتنا، قد عرفوا باننا نفاوضهم بسرنا و نحمله اياه اليم و عرفنا مايكون من ذلك ان شاء الله تعالى.(4)
يـعـنى: درباره (ابن هلال) اين ظاهر ساز ـ كه رحمت خدا بر او مباد! ـ دستور ما به تو رسيد و از آن گاه شدى. او كه خداـ گناهش را نبخشايد و او را از آمرزش خود محروم سازد ـ همچنان در كار ما بدون اجازه و رضايتى از جانب ما دخالت مى كند.
استبداد راءى، پيشه ساخته و از كار ما تنها آنچه را دلخواه اوست مى پذيرد، خدا بخاطر اين شيوه زشت و گمراهانه اش او را به آتش جهنم بكشاند.
مـا در مـورد او شـكـيـبـايـى ورزيـديم تا خدا به نفرين ما، رشته عمر او را بريد، در زمان حـيـاتـش ـ كـه خـداى او را از رحـمت خود دور سازد! ـ ما گروهى از دوستانمان را از انحراف عـقـيـدتى و عملكرد ظالمانه او آگاه ساختيم و به آنان خاطر نشان كرديم كه به دوستان خاص ما اين موضوع را برسانند.
و اكنون ما، هم از او بيزارى مى جوييم و هم از كسانى كه از او ابراز تنفر نكنند
آنـچـه در مـورد ايـن عـنصر فاجر و گناهكار به تو اعلام كرديم به احمد بن اسحاق ـ كه خـداى او را سلامت دارد! ـ و به همه كسانى كه از شهر او يا ديگر شهرها، از وضعيت وى، از تو سؤال نمودند يا مى نمايند و نيز به هر آن كس كه در خور آن است كه در اين مورد آگـاهـى يـابـد بـه هـمه اينها اعلان كن، چرا كه هيچ يك از دوستان ما عذرى ندارند كه در آنچه افراد مورد اعتماد و اطمينان ما از جانب ما روايت مى كنند، ترديد روا دارند.
آنـان مـى دانـنـد كه اسرار خود را با افراد مورد اعتماد خويش در ميان مى گذاريم و آنها را به آنان انتقال مى دهيم و آنچه در اين مورد است اگر خدا بخواهد، شناخته اند.
4ـ محمد بن على بن بلال:
ايـن مـرد نـيز در آغاز كارش مورد اعتماد حضرت عسكرى (ع) بود(5) اما پس از آن از صـراط مـسـتـقـيـم انـحـراف جـسـت و بـه دروغ مـدعـى گرديد كه از جانب حضرت مهدى (ع) وكـيـل اسـت و نـيـابت خاص دومين سفير آن حضرت، جناب محمد بن عثمان را انكار نمود. و از پى آن، اموالى را كه نزد او انباشته شده بود تا به حضرت مهدى (ع) برساند در آنها خيانت ورزيد.(6)
مـحـمد بن عثمان، راه ديدار او با امام عصر(ع) را هموار كرد و آن گرانمايه به او دستور داد كـه اموال را به دومين نايب او، محمد بن عثمان بدهد. با اين وصف او همچنان به انحراف و كـيـنـه تـوزى خـود ادامـه داد و فـرجـام كـارش بـه جايى رسيد كه توقيعى از جانب امام عـصـر(ع) رسـيـد و در آن ضـمـن گروهى دروغ پرداز همچون (شلمغانى) و (حلاج) مورد لعن و نفرين قرار گرفت و به بيزارى جستن از آنان تاءكيد شد.(7)
6ـ شلمغانى:
او بـه (ابـن عـزاقـر) مـعـروف بـود و چـون از (واسـط) عـراق بـرخـاسـتـه بود به زادگاهش منسوب شده و او را (ابوجعفر محمد بن على شلمغانى) مى گفتند.
از مـحـدثـان بـود و كـتـابـهـاى بـسـيـارى داشـت و در آنـهـا، انبوه رواياتى را كه از امامان اهل بيت (ع) دريافت داشته بود، همه را گرد آورى و دسته بندى نموده بود.
هـنـگـامـى كـه راه انـحراف و ارتجاع را در پيش گرفت و از نظر انديشه، عقيده و عملكرد تـغيير يافت با روايات، شروع به بازيگرى كرد. هرچه مى خواست بر آنها مى افزود و هر چه دلخواه او بود، كم مى كرد.

از شـگـفتيهاى روزگار اين است كه شمارى از ياران حضرت هادى و حضرت عسكرى (عليه السلام) فرجام شقاوتبار و عاقبت بسيار بدى را براى خويش برگزيدند و از راه درست و مسير حق و عدالت انحراف جستند، با اينكه هم داراى سابقه درخشانى بودند و هم بسيار به محضر آن دو بزرگوار تشرف يافته و هم، پيوندشان سخت و استوار بود.
روايات بسيار از آن دو امام معصوم شنيده بودند تا جايى كه يكى از آنان با گردآورى و دسته بندى آن روايات، تاءليف نموده بود.
انگيزه ها و اسباب انحراف
بـا تعمق شايسته و بايسته در موضوع، براى انحراف آنان از راه درست و عادلانه، جز انگيزه هاى ذيل را نمى توان يافت:
1ـ حرص و آز در تاءمين منافع نامشروع شخصى.
2ـ طـمـع بـه امـوال و امكاناتى كه انبوه دوستداران امام عصر (عليه السلام) به آنها داده بودند تا بوسيله آنان به آن حضرت برسد.
3ـ جـاه طـلبـى و دوسـتـى رياست و عشق به شهرت و قدرت، تا از وراى آنها به جامعه، فرماندهى و رياست كنند.
4ـ و ديگر آفت هستى سوز، پيروى از هواى نفس كه انسان را از حق و فضيلت باز مى دارد.
آرى! براى نگون بختى و انحراف آنان دليل ديـگـرى جـز آنـچه آمد نمى شناسيم. سرانجام كارشان به جايى رسيد كه نفرين و لعنت حضرت مهدى (عليه السلام) شامل آنان گرديد. آن نفرين و لعنتى كه بندبند وجود انسان از آن مى لرزد و قلبها تكان مى خورد.
رفع فتنه مدعيان دروغين
روشـن اسـت كـه ايـن مدعيان دروغين در ميان شيعيان، مشكلات عقيدتى بسيارى ايجاد كردند، عـلاوه بـر آن، افـكـار و انـديـشـه هـاى نايبان حقيقى حضرت مهدى (عليه السلام) را نيز فتنه خود و ريشه كن ساختن آن مشغول داشتند، زيرا عنصرى كه دچار انحراف عقيدتى است هـنـگـامـى كـه بـه دروغ ادعـاى سـفـارت و يـا وكـالت از امام (عليه السلام) را نيز داشته باشد، راه و رسم و خط مستقيم امام (عليه السلام) را تيره و تار مى سازد و با مخالفت و رقـابـت كـيـنـه تـوزانـه و جاه طلبانه خويش، ميدان را براى تلاشهاى اصلاحى سازنده سفيران حقيقى آن حضرت، تنگ مى كند.
اين مشكلى بود كه نه سكوت در برابر آن صحيح بنظر مى رسيد و نه اقدام نكردن به حـل آن مـشـكـل و جـبـران ضايعات اين آفت گمراهگر؛ بناگزير بايد با كنار زدن پرده از روى واقعيتها، حقيقت را آشكار و مدعيان دروغين را رسوا ساخت.
اينك توضيح بحث: 1ـ حسن شريعى
اين مرد از ياران دو پيشواى گرانقدر حضرت هادى و عسكرى (عليه السلام) بود و پس از حـضـرت عـسـكـرى و غـيـبـت امـام عـصـر (عـليـه السـلام) بـه دروغ و بـاطـل، ادعـا نمود كه گويى سفير ويژه آن حضرت است، با اينكه شايستگى اين مقام را نداشت.
او بـه خدا دروغ بست و به امامان معصوم (عليه السلام) نسبتهايى داد كه زيبنده مقام آنان نـبـود و از آنـهـا بـيزارند و سرانجام كفر و حق ستيزى او به جايى رسيد كه توقيعى از جـانـب حـضـرت مهدى (عليه السلام) بوسيله نايب سوم در لعنت و نفرين به او و بيزارى جـسـتـن او او و رفـتـار و گفتارش صادر گرديد، از اين رو شيعيان نيز او را لعنت كردند و تنفر خود را از او اعلان نمودند.
2ـ محمدبن بن نصير نميرى:
اين مردك، از ياران امام عسكرى (عليه السلام) بود كه پس از رحلت آن بزرگوار و غيبت فرزندش به دروغ مدعى گشت كه سفير حضرت مهدى (عليه السلام) و نايب خاص اوست، اما خدا به كيفر دروغ سازى و حق ستيزى و سخنان كفر آميزش، او را رسوا ساخت و دومين نايب ويژه امام عصر او را لعنت كرد و از او بيزارى جست.
اين عنصر منحرف، نسبت خدايى و ربوبيت به حضرت هادى و عسكرى (عليه السلام) داد و بـا وقـاحـت ادعـا كـرد كـه پـيـامـبـر و فرستاده شده از سوى امام هادى (عليه السلام) است.(1)
عـلاوه بـر انـكـار مـبـداء، با عقيده به تناسخ، معاد را نيز انكار كرد(2) و به مباح بـودن نـكـاح بـا مـحـارم چـون: خـواهـر، مـادر و عـمـه ... و بـه هـمـجـنـس بـازى، ايـن عـمـل شـنـيـع و ضـد انـسـانـى، فـتـوا داد و گـفـت: (ايـن كـار بـراى فاعل لذت بخش ‍ است و براى مفعول، تواضع و فروتنى مى آورد.)
يكبار او را در حالى ديدند كه غلامش بر او سوار است، هنگامى كه بر اين گناه رشت او را سـرزنـش كردند گفت: اين كار براى او لذت آور و براى من تواضع و ترك تكبر و خود پسندى است.)(3)
3ـ احمد بن هلال عبرتايى:
او اهـل روسـتـاى بـزرگـى از مـنـطقه (نهروان) بود كه ميان واسط و بغداد قرار داشت گـفـتـه شـده كـه از يـاران حـضـرت هـادى يـا عـسـكـرى (عـليـه السـلام) بـود و بـه هـر حال به غلو مشهور است و مورد لعن و نفرين ابدى.
نـخـسـت از افـراد مـورد اطمينان حضرت عسكرى (عليه السلام) و از اصحاب خاص و روايت كـنـنـده از امامان معصوم (عليه السلام) بود. 54 مرتبه به زيارت خانه خدا رفت كه 20 بـار بـا پـاى پياده بود. اما دريغا كه دچار انحراف و ارتجاع سختى شد، به گونه اى كـه حضرت عسكرى (عليه السلام) او را بسيار نكوهش كرد و در موردش ‍ فرمود: (از اين صوفى رياكار و بازيگر، پروا كنيد.)
بـرخـى نـيز اين جمله را در نكوهش او، از جانب حضرت مهدى (عليه السلام) دانسته اند كه در هر حال نشانگر پليدى و گمراهى اين مرد است.
او تـا زمـان نيابت جناب محمد بن عثمان زيست و با سماحت بسيار، سفارت آن جناب را انكار كـرد كـه توقيع مباركى از جانب حضرت مهدى (عليه السلام) در مورد لعن و نفرين بر او لزوم اظهار بيزارى از كارهايش، شرف صدور يافت.
از آن پـس، دشـمـنـى و عـداوت خـويـش را بـا امـامـان نـور (عليه السلام) آشكار ساخت كه شيعيان او را لعنت كردند و از او بيزارى جستند.
پس از مرگ او، نامه ديگرى از جانب امام عصر (عليه السلام) آمد كه بار ديگر او را مورد لعـن و نـفـريـن قـرار داد و بـيـزارى جـسـتـن از او را خـاطـر نـشـان نـمـود، دليـل آن هـم ايـن بـود كـه بـرخـى از شـيـعـيـان توقيع نخست را در مورد او انكار كردند و از (قـاسـم بن علاء) كه از وكلاى حضرت مهدى (عليه السلام) بود تقاضا كردند كه از آن حضرت در اين مورد سؤال كند تا در مورد انحراف او اطمينان پيدا كنند.
در مورد سؤال آنان پاسخى رسيد كه فرمود:
...قـال كـان امـرنـا نـفـذ اليـك فـى المـتـصـنـع ابـن هـلال ـ لا رحـمـه الله ـ بـمـا قـد عـلمـت و لم يـزل ـ لا غـفـر الله له ذنبه و لا اقاله عثرته ـ يـداخـل فـى امـرنـا بـلا اذن مـنا و لا رضى يستبد براءيه ... لايمضى من امرنا اياه الا بما يهواه ويريده. اراده الله بذلك فى نار جهنم.
فـصـبـرنـا عـليـه، حتى بترالله ـ بدعوتناـ عمره وكنا قد عرفنا خبره قوما من موالينا فـى ايـامـه ـ لا رحمه الله ـ و امرناهم بالقاء ذلك الى الخاص من موالينا و نحن نبرا الى الله من ابن هلال ـ لا رحمه الله ـ و ممن لابيراء منه.
و اعـلم الاسـحـاقـى ـ سـلمـه الله ـ و اهـل بـيـتـه بـمـا اعـلمـنـاك مـن حـال هـذا الفـاجـر وجـمـيـع مـن كـان سـالك ويـسـالك عـنـه مـن اهـل بـلده والخـارجـيـن و من كان يستحق ان يطلع على ذلك، فانه لا عذر لاحد من موالينا فى التـشـكـيـك فـيـما روى عنا ثقاتنا، قد عرفوا باننا نفاوضهم بسرنا و نحمله اياه اليم و عرفنا مايكون من ذلك ان شاء الله تعالى.(4)
يـعـنى: درباره (ابن هلال) اين ظاهر ساز ـ كه رحمت خدا بر او مباد! ـ دستور ما به تو رسيد و از آن گاه شدى. او كه خداـ گناهش را نبخشايد و او را از آمرزش خود محروم سازد ـ همچنان در كار ما بدون اجازه و رضايتى از جانب ما دخالت مى كند.
استبداد راءى، پيشه ساخته و از كار ما تنها آنچه را دلخواه اوست مى پذيرد، خدا بخاطر اين شيوه زشت و گمراهانه اش او را به آتش جهنم بكشاند.
مـا در مـورد او شـكـيـبـايـى ورزيـديم تا خدا به نفرين ما، رشته عمر او را بريد، در زمان حـيـاتـش ـ كـه خـداى او را از رحـمت خود دور سازد! ـ ما گروهى از دوستانمان را از انحراف عـقـيـدتى و عملكرد ظالمانه او آگاه ساختيم و به آنان خاطر نشان كرديم كه به دوستان خاص ما اين موضوع را برسانند.
و اكنون ما، هم از او بيزارى مى جوييم و هم از كسانى كه از او ابراز تنفر نكنند
آنـچـه در مـورد ايـن عـنصر فاجر و گناهكار به تو اعلام كرديم به احمد بن اسحاق ـ كه خـداى او را سلامت دارد! ـ و به همه كسانى كه از شهر او يا ديگر شهرها، از وضعيت وى، از تو سؤال نمودند يا مى نمايند و نيز به هر آن كس كه در خور آن است كه در اين مورد آگـاهـى يـابـد بـه هـمه اينها اعلان كن، چرا كه هيچ يك از دوستان ما عذرى ندارند كه در آنچه افراد مورد اعتماد و اطمينان ما از جانب ما روايت مى كنند، ترديد روا دارند.
آنـان مـى دانـنـد كه اسرار خود را با افراد مورد اعتماد خويش در ميان مى گذاريم و آنها را به آنان انتقال مى دهيم و آنچه در اين مورد است اگر خدا بخواهد، شناخته اند.
4ـ محمد بن على بن بلال:
ايـن مـرد نـيز در آغاز كارش مورد اعتماد حضرت عسكرى (ع) بود(5) اما پس از آن از صـراط مـسـتـقـيـم انـحـراف جـسـت و بـه دروغ مـدعـى گرديد كه از جانب حضرت مهدى (ع) وكـيـل اسـت و نـيـابت خاص دومين سفير آن حضرت، جناب محمد بن عثمان را انكار نمود. و از پى آن، اموالى را كه نزد او انباشته شده بود تا به حضرت مهدى (ع) برساند در آنها خيانت ورزيد.(6)
مـحـمد بن عثمان، راه ديدار او با امام عصر(ع) را هموار كرد و آن گرانمايه به او دستور داد كـه اموال را به دومين نايب او، محمد بن عثمان بدهد. با اين وصف او همچنان به انحراف و كـيـنـه تـوزى خـود ادامـه داد و فـرجـام كـارش بـه جايى رسيد كه توقيعى از جانب امام عـصـر(ع) رسـيـد و در آن ضـمـن گروهى دروغ پرداز همچون (شلمغانى) و (حلاج) مورد لعن و نفرين قرار گرفت و به بيزارى جستن از آنان تاءكيد شد.(7)
6ـ شلمغانى:
او بـه (ابـن عـزاقـر) مـعـروف بـود و چـون از (واسـط) عـراق بـرخـاسـتـه بود به زادگاهش منسوب شده و او را (ابوجعفر محمد بن على شلمغانى) مى گفتند.
از مـحـدثـان بـود و كـتـابـهـاى بـسـيـارى داشـت و در آنـهـا، انبوه رواياتى را كه از امامان اهل بيت (ع) دريافت داشته بود، همه را گرد آورى و دسته بندى نموده بود.
هـنـگـامـى كـه راه انـحراف و ارتجاع را در پيش گرفت و از نظر انديشه، عقيده و عملكرد تـغيير يافت با روايات، شروع به بازيگرى كرد. هرچه مى خواست بر آنها مى افزود و هر چه دلخواه او بود، كم مى كرد.

ادامه مطلب

در اوج فتنه گرى و فريبكارى او، توقيعى از جانب حضرت مهدى (ع) در لعن و نكوهش و بـيـزارى جـستن از كفر و الحاد و كارهاى زشت او صادر شد و به شيخ حسين بن روح رسيد كه اينگونه است:
... عـرف ـ اطـال الله بـقـاءك و عـرفك الخير كله وختم به عملك ـ من تثق بدينه و تسكن الى نـيـتـه، من اخواننا ـ آدام الله سعادتهم ـ باءن محمد بن على، المعروف بالشلمغانى ـ عـجل الله له النقمة و لا امهله ـ قد ارتد عن الاسلام و فارقه و الحد فى دين الله و ادعى ما كـفـر مـعـه بـالخـالق ـ جـل و تـعـالى ـ و افـتـرى كـذبـا وزورا و قـال بـهـتـانـا و اثـمـا عظيما، كذب العادلون بالله و ضلوا ضلالا بعيدا و خسروا خسرانا مبينا.
و انـا بـرئنـا الى الله تـعـالى و الى رسـول و آله ـ صلوات الله و سلامه و رحمته و بركاته عليهم ـ منه ولعناه عليه لعائن الله تترى، فى الظاهر منا و الباطن و السر و العـلن و فـى كـل وقـت و عـلى كـل حـال و عـلى مـن شـايـعـه و بـايـعـه و بـلغـه هـذا القول منا فاقام على توليه بعده.
و اعـلمـهـم ـ تـولاك الله ـ انـنـا فـى التـوقـى و المـحـاذرة مـنـه، عـلى مـثـل مـا كـنـا عـليـه مـمـن تقدمه من نظرائه من الشريعى و النميرى و الهلالى و البلالى و غيرهم.
و عـادة الله ـ جـل ثـنـاؤه ـ مـع ذلك قبله و بعده ـ عندنا جميلة و به نثق و اياه نستعين و هو حسبنا فى امورنا و نعم الوكيل.(8)
بنام خداوند بخشاينده بخشايشگر
اعـلان كـن: خـداى عـمـرت را طولانى ساخته و پاينده ات بدارد و همه خوبيها و ارزشها را به تو بشناساند و فرجام كارت را به نيكى پايان برد.
اعلان كن به همه كسانى كه به ديندارى و دين باورى آنان اطمينان دارى و به برادران ما كـه از نـيـت خـير آنان آگاهى و خداوند نيكبختى آنان را تداوم بخشد، به آنان اعلام كن كه: (محمد بن على) معروف به (شلمغانى) كه خداوند در كيفر او شتاب كرده و هرگز مـهلتش ندهد، از دين اسلام برگشته و از آن جدا شده است، در دين خدا كفر و الحاد ورزيده و ادعـاهـايـى دارد كـه بـاعث كفر به آفريدگار بزرگ است. او به دروغ تهمت مى زند و بهتان مى بندد و گناهان بزرگى مرتكب مى شود.
آنـان كـه از خـدا بـرگـشـتـه انـد دروغ گـفته و به گمراهى بسيار دور و درازى افتاده و زيانى آشكار كرده اند.
ما به خدا و پيام آورش و خاندان او ـ كه درود و رحمت خدا و بركاتش بر او و خاندانش باد! ـ از او بيزارى جسته و او را لعنت و نفرين نموده ايم. لعنتهاى خداى، يكى پس از ديگرى، در ظـاهـر و بـاطـن، آشـكـار و نـهـان و هـمـيـشه و همواره، بر او باد و بر هر كس كه از او پيروى نموده و با او دست بيعت داده و پس از اين هشدار ما، باز هم به دوستى و پيروى از او برخيزد.
شـمـا كـه ـ خـداونـد پـشـتيبان و يار و ياور تو باد ـ اعلان كن كه: ما در اجتناب و برحذر بـودن از او ـ شـلمـغـانـى ـ هـمـانـنـد هـمـان حـالتى هستم كه پيش از او، از عناصر نظير او بـيـزارى جـسـتـيـم و تـبـرى از آنـان را لازم شمرديم، از عناصرى مانند: شريعى، هلالى بلالى و ديگران.
شـيوه خدا را پيش از رخدادها و پس از اينها، شايسته دانسته و به او اطمينان داشته و از او يارى مى جوييم و او در تمامى امور ما، ما را بس است و خوب و شايسته سرپرست و وكيلى است.
اين توقيع هشدار دهنده و راهگشا، هنگامى از سوى آن گرامى صادر گرديد كه سفير خاص او در زنـدان سـردمـداران وقـت رژيـم عباسى بود. با اين وجود، اين توقيع را به يكى از يـاران خـويـش تـسـليـم داشـت و بـدو دستور داد كه آن را بطور گسترده در ميان شيعيان و دوسـتـداران خـانـدان وحـى و رسـالت مـنـتـشـر سـازد و او نيز چنين كرد و پس از پخش ‍ اين تـوقـيـع مـبـارك، شـيـعـيـان بـه لعـن و نـفـريـن و تـبـرى جـسـتـن از آن عـنـصـر گـمـراه و دجـال و دورى جـسـتـن از او، اتـفـاق نـظـر نـشان دادند و از او و روش دجالگرانه و منحط او بيزارى جستند.
انحرافات شلمغانى
او بـه حـلول و تـنـاسـخ مـعـتـقـد بـود و ادعـا مـى كـرد كـه خـدا در وجـود او حلول كرده و روح ملكوتى پيامبر(ص) و امير مؤمنان (ع) و دخت گرانمايه پيامبر، فاطمه عـليـهـا سلام به ترتيب به (محمد بن عثمان) دومين سفير خاص امام عصر(ع) و (حسين بـن روح) و (ام كـلثـوم) دخـتـر مـحـمـد بـن عـثـمـان، حـلول نـمـوده اند و براى فريب و دجالگرى به، يارانش توصيه مى كرد كه: (اينها، راز سر به مهر است كه بايد همچنان پوشيده بدارند.)(9)
7ـ ابودلف كاتب:
او نـيـز از دروغپردازان بود كه به ناروا و بهتان ادعا كرد كه از سوى حضرت مهدى (ع) به سفارت انتخاب شده است. (جعفر بن قولويه) در مورد او مى نويسد:
(ابـودلف كـاتـب، كـسـى اسـت كـه مـا او را كـافر و ملحد مى شناختيم. او پس از الحاد و كـفـرگـويـى بـه غـلو و دجـالگـرى پـرداخـت، بـعـد ديـوانـه شـد سـپـس بـه تـفـويـض گراييد.)(10)
به هر محفل و مجلسى مى رفت به خوارى و خفت كشيده مى شد و شيعيان جز اندك زمانى با او و فتنه اش آشنا نشدند و همگى از او و اندك پيروان گمراهش، بيزارى مى جستند.
از انـحـرافـات او ايـن بـود كـه جـزو گـروه گـمـراه (مـخـمـسه) بود(11) و آنان گروهى از غلو كنندگان و گمراهانى بودند كه مى گفتند: (سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و عـمـربـن امـيـه پـنج شخصيت برجسته اى هستند كه از جانب خدا تدبير امور و تنظيم شئون آفرينش را به دست گرفته اند خدا آنان را بر اين كار گمارده است.)(12)
بـه هـر حـال (ابودلف) نيز به حلول و تناسخ معتقد بود، او كافر، نجس، گمراه و گـمراهگر بود. معروف بود كه عنصرى ديوانه است و اين خرافات و سخنان كفرآلود، از ديوانگى و زوال عقل او منشاء مى گيرد.
8ـ محمد بن احمد بغدادى
او بـنـام (ابـوبـكـر مـحـمـد بـن احـمـد بـن عـثمان) بود و به بغدادى شهرت داشت، از شـگـفـتيهاى روزگار اينكه: او از نواده هاى جناب (عثمان بن سعيد) نخستين سفير خاص امام عصر(ع) بود.
او بـه دروغ و بـهـتـان، ادعـاى سـفارت از جانب دوازدهمين امام نور(ع) را نمود. عنصرى كم سواد و كم خرد بود. در نادانى و بلاهت او همين بس كه از (ابودلف) پيروى مى كرد و به خرافات و كفريات او معتقد بود.
روايـت شده است كه: روزى به مجلس عمويش محمد بن عثمان، دومين نايب خاص امام عصر(ع) وارد شـد و اصـحـاب كـه پـيـرامـون روايـات رسـيـده از اهـل بيت (ع) گفتگو مى كردند، ساكت شدند و جناب محمد بن عثمان فرمود: (ساكت باشيد نزد اين تازه وارد چيزى نگوييد كه از ياران شما نيست.)
(بـغـدادى) نـفـاق را پـيـشه خود ساخته بود و هر روز به رنگى در مى آمد، يكبار ادعا كـرد كـه وكـيـل (يـزيـدى) اسـت كـه در بـصـره مـى بـاشـد و از ايـن راه اموال فراوانى گرد آورد.
سـرانـجام (يزيدى) به او دست يافت و ضمن درگيرى ضربت سختى بر سر و وارد آورد كه آب از ديدگانش فرو ريخت و نابينا گرديد و مرد.(13)
------------------------------------------
1-غيبت طوسى، ص 244.
2-در كـتـاب (مـعـجـم وسيط) آورده اند كه: (تناسخ روح، عقيده اى است كه ميان هـنـدوهـا و مـلتـهـاى بـاسـتانى شايع بود و بر اين باور بودند كه روح مرده به حيوان برتر يا پست ترى انتقال مى يابد تا بخاطر عملكرد صاحب آن كه مرده است، پاداش يا كيفر و عذاب شود و ديگر معاد و رستاخيزى نيست.)
3-رجال كشى، ص 438 و غيبت طوسى، ص 244.
4-رجال كشى، ص 438 و غيبت طوسى، ص 244.
5-بـطـوريـكه امام حسن عسكرى (ع) درباره او مى فرمايد: فانه الثقة الماءمون، العارف مما يجب عليه رجال كشى، ص 579.
يعنى: او فرد مورد اعتماد و امين است و به تكاليف خود آشناست.
6-غيبت شيخ طوسى، ص 246.
7-رجوع شود به: احتجاج طبرسى، ج 2، ص 289. چاپ نجف.
8-احـتـجـاج طـبـرسـى، ج 2، ص 289، چـاپ نـجـف، غـيـبـت طـوسـى، ص 253 و بحارالانوار، ج 51، ص 377.
9-بحارالانوار، ج 51، ص 372.
10-(مـفـوضـه) گـروهـى بودند كه مى گفتند: (خدا، پيامبر را آفريد و تدبير امور جهان را به او وانهاد.) برخى نيز مى گفتند: (به اميرمؤمنان (ع) واگذاشت.)
در روايـت اسـت كـه: (مـن قـال بالتفويض، فقد اخرج الله عن سلطانه.) مجمع البحرين، ماده تفويض.
11-بـرخـى نـيـز گفته اند كه: (اين گروه گمراه، فرقه اى از (غلاة) بودند كه به الوهيت اصحاب كساء عقيده داشته و آنان را نور واحدى مى شناختند كه روح رد رهمه آنـهـا بـطـور بـرابـر حـلول نـمـوده است و همه نور واحدى هستند كه هيچ حكدام بر ديگرى برترى ندارند.) ملل و نحل شهرستانى، ج 2، ص 13.
12-جامع الرواة، ج 2، ص 469 به نقل از ابن قولويه.
13-در شـرح حـال ايـن هـشـت دروغـپـرداز، از كـتـابـهـاى: رجال كشى، تنقيح المقال، غيبت شيخ طوسى و بحارالانوار استفاده شده است.
--------------------------------------
آيت الله سيد محمد كاظم قزوينى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page