نواب خاص

(زمان خواندن: 10 - 19 دقیقه)

پست بسيار خطير و پراهميت
نمايندگى و سفارت آن حضرت، از پستها و مسئوليتهاى بسيار خطير و پر اهميت شناخته شده است و اين مقام والا، تنها برازنده كسى است كه كران تا كران وجودش از ويژگيها و ارزشـهـا، آراسـتـه بـاشـد، از ويـژگـيـهـايـى: چـون ايـمـان خـلل نـاپـذيـر، امـانـتدارى به مفهوم واقعى آن، تقوا پيشگى و پرهيزكارى، راز دارى و پـوشـيده داشتن امورى كه بايد نهان بماند، دخالت ندادن راءى و نظر شخصى خويش در امـور خـاص بـه آن حـضـرت، اجراى دستورات و تعليمات رسيده از جانب مقام والاى امامت و ولايت راستين و ديگر ارزشها و ويژگيها و شرايط ....
روشـن اسـت كـه نـيـابـت خـاص آن حـضـرت از نـيـابـت عـام كـه مـجتهد جامع الشرايط از آن برخوردار است، مسئوليتى بس برتر و خطير است، گرچه در دومى نيز اجتهاد به مفهوم حـقـيـقـى كـلمـه، هـمـراه ويـژگـيـهـايـى چـون: عـدالت در مـيـدان عمل، مخالفت واقعى با هواى نفس، التزام و تمسك خالصانه به معيارها و موازين شرعى در ابـعـاد گوناگون حيات، پروا پيشگى و درست انديشى و ژرف نگرى و شناخت عميق و ديگر شرايط، در درجه بسيار والا و گسترده اى، ضرورى است.
مـا در ايـنـجـا در نظر نداريم وارد اين بحث شويم و هدف در اينجا تنها سخن از چهار سفير ويـژه دوازدهـمـيـن امـام نـور (عـليـه السـلام) و بـيوگرافى فشرده اى از آن شايستگان و فرزانگان است.
نخستين سفير
نـام بلند آوازه نخستين سفير امام مهدى (عليه السلام) (عثمان بن سعيد) بود و كينه اش (ابـو عـمـرو) و لقـبـهـاى پـر افـتخارش عبارتند از: (عمرى) (اسدى) (عسكرى) (سمان) (زيات).
دليل سه لقب، از پنج لقب، روشن است كه انتساب به بنى اسد و منطقه نظامى سامرا و خـانـوادگـى اسـت، امـا دو لقـب ديـگر بدان جهت به او داده شد كه در آن جو وحشت و ترور حاكميت استبداد عباسى، به منظور تقيه و پوشش داده به سفارت خويش از جانب امام عصر (عليه السلام) تجارت روغن مى نمود و آن مسئوليت خطير را در اين پوشش ‍ به انجام مى رسـانـيـد. شـيـعـيان به سوى او مى رفتند و اموال، حقوق، نامه ها و پرسشهاى خويش از دوازدهـمـيـن امـام نـور (عـليـه السـلام) را، بـه او تـحـويـل مى دادند و آن مرد با درايت و پر شهامت و اخلاص، آنها را به گونه اى خاص، گـاه بـا قـرار دادن در ظـرفـهـا و پـوسـتـهـاى مـخـصـوص حمل آب و روغن، به سوى حضرت مهدى (عليه السلام) مى فرستاد تا دشمن و جاسوسان پى نبرند.
او افـتـخـار خـدمـت به امام هادى (عليه السلام) را نيز در پرونده زندگى شايسته خويش داشت و از يازده سالگى به اين افتخار نائل آمد و اين نشانگر اوج هوشمندى، خردمندى، رشـد فـكـرى ايـن نـوجـوان و ديـگـر ويژگيهاى او همچون: عدالت؛ امانتدارى، درستى و شـايـسـتـگـى او اسـت و راسـتـى كـه: (خـداونـد هر كس را خواست به لطف خويش مفتخر مى سازد.)
(احمدبن اسحاق) كه از فرزانگان است آورده است كه: از حضرت هادى (عليه السلام) پـرسـيـدم: (سالارم! با چه كسى رابطه برقرار كنم و از چه كسى تعاليم و پيامهاى شما را بگيرم و گفتار چه كسى را بپذيرم؟)
امام هادى (عليه السلام) فرمود:
العـمـرى ثـقـتـى، فـمـا ادى اليـك عـنـى فـعـنـى يـؤدى و مال قال لك عنى فعنى يقول، فاسمع له واطع، فانه الثقة المامون.(1)
(عـمرى) مورد اعتماد من است، هر آنچه از من بسوى شمار آورد از ما آورده است و آنچه از من گفت براستى از من مى گويد. پس، بشنو و اطاعت كن! چرا كه امين و مورد اعتماد است.
(عـمـرى) ايـن فـرزانـه روزگـار، پـس از شـهـادت حـضـرت هادى (عليه السلام) به افتخار ديگرى مفتخر گرديد و نمايندگى و وكالت خاص حضرت عسكرى (عليه السلام) را، خداوند روزى او ساخت.
از امام عسكرى آورده اند كه به جناب احمدبن اسحاق فرمود:
العـمـرى وابنه. ثقتان، فما اديا اليك عنى فعنى يؤديان و ما قالا لك فعنى يقولان فاسمع لهما واءطعهما، فانهما الثقتان المامونان.(2) عـمـرى و پسرش هر دو ثقه و مورد اعتمادند، هر آنچه از سوى من براى تو آوردند ترديد مكن كه از سوى ماست و هر چه مى گويند از جانب ماست. بنابراين سخنان آن دو را بشنو و پيروى آنان نما و بدان كه هر دو امين و مورد اعتمادند.
حـضـرت عـسـكـرى (عـليـه السـلام) نـامـه اى طـولانـى بـه (اسـحـاق بـن اسـمـاعـيـل نـيـشـابورى) مرقوم داشته اند، فرازى از آن نامه در مورد جناب (عثمان بن سعيد عمرى) است كه مى فرمايد:
... فـلا تـخـرجن من البلدة حتى تلقى العمرى (رضى الله عنه برضاى عنه) و تسلم عـليـه و تـعـرفـه و يـعـرفـك، فـانـه الطـاهـر الامـيـن، العـفـيـف، القـريـب مـنـا و الينا ....(3)
شما از شهرك حركت نكن تا با (عمرى) ملاقات كنى و بر او سلام نمايى، هم تو او را بـشـنـاسـى و هـم شـمـا را، چـرا كـه او شـخـصيتى پاك و امين و عفيف و به ما خاندان وحى و رسالت، بسيار نزديك است.
و نيز از محمدبن اسماعيل و على بن عبدالله سجستانى آورده اند كه:
مـا دو نـفر در سامرا به محضر حضرت عسكرى (عليه السلام) شرفياب شديم و در همان هـنـگـام گـروهـى از دوستداران و شيعيان آن حضرت در خدمتش بودند كه (بدر) يكى از كـارگـزاران بـيـت رفيع امامت وارد اطاق شد و گفت: (سالار من! گروهى درب خانه هستند كه گرد و غبار سفر بر سر و چهره دارند.)
حضرت عسكرى (عليه السلام) به حاضران فرمود:
(ايـنـان دسـتـه اى از شـيـعيان ما از (يمن) هستند ...) تا به (بدر) فرمود: (برو عثمان بن سعيد عمرى را بياور!)
طولى نكشيد كه (عمرى) آمد و حضرت عسكرى (عليه السلام) به او فرمود:
امـضـن يـا عـثـمـان! فـانـك الوكـيـل والثـقـة المـامـون عـلى مـال الله واقـبـض مـن هـولاء النـفـر اليـمـنـيـيـن مـاحـمـلوه مـن المال ...
عـثـمـان بـن سـعـيـد! شـمـا وكـيـل مـن هـسـتـى و مـردى امـيـن و مـورد اعـتـمـاد بـر امـوال خـدا، بـرو از ايـن گـروه كـه از (يـمـن) آمـده انـد و امـوالى آورده انـد تحويل بگير ...
آنـگـاه مـا گـفـتـيـم: (سـالار مـا! سـوگند كه عثمان بن سعيد از بهترين شيعيان شماست، تـقـاضـا مـى كـنـيـم ديـدگـاه خـود را در مـورد مـوقـعـيـت او بـيـان فـرمـايـيـد. آيـا او وكيل و نماينده و مورد اعتماد شما در دريافت اموال هست يا نه؟
حضرت عسكرى (عليه السلام) فرمود:
نـعـم ... واشـهـدوا عـلى ان عـثـمـان بـن سـعـيـد العـمـرى وكـيـلى و ان ابـنـه مـحـمـدا وكيل ابنى مهديكم.(4) آرى! شـاهـد بـاشـيـد كـه عـثـمـان بـن سـعـيـد عـمـرى، وكيل من است و پسرش محمد بن عثمان، وكيل پسرم مهدى شما (امت پيامبر) است. و نـيـز از گـروهـى از شـيـعـيان روايت شده است كه: ما بطور گروهى به محضر حضرت عسكرى (عليه السلام) شرفياب شديم تا از حجت خدا پس از آن جناب بپرسيم، در حالى كـه 40 نـفـر در مجلس حضور داشت، (عثمان بن سعيد عمرى) بپاخاست و گفت: (پسر پيامبر! از موضوعى بزرگ مى خواهم بپرسم كه شما از من بدان آگاه ترى.)
امام عسكرى برخاست و فرمود: (بگويم براى چه اينجا گرد آمده ايد؟)
گفتيم: (آرى! اى پسر پيامبر!)
فرمود: (آمده ايد از امام راستين پس از من سؤال كنيد.)
پاسخ داديم: (آرى!)
در ايـن هـنـگـام بـه دسـتور امام عسكرى (عليه السلام) پسرى همانند پاره ماه وارد شد كه شـبـيـه تـريـن مـردم به امام عسكرى (عليه السلام) بود و امام (عليه السلام) خطاب به گروه فرمود:
هـذا امـامكم من بعدى و خليفتى عليكم اطيعوه و لاتتفرقوا من بعدى فتهلكوا فى اءديانكم.
اءلا! وانكم لا ترونه بعد يومكم هذا حتى يتم له عمر، فاقبلوا من عثمان ما يقوله و انتهوا الى اءمره واقبلوا قوله ....(5)
ايـن امـام شـمـا مـردم پـس از مـن و جـانـشـيـن من، در ميان شماست. از او اطاعت كنيد و پس از من پراكنده مشويد كه در دينتان به هلاكت خواهيد رسيد.
بـهـوش بـاشـيـد كـه امـروز به بعد، ديگر تا پايان دوران (غمبار) غيبتش، او را نخواهيد ديد، از اين رو آنچه عثمان بن سعيد از او براى شما خبر آورد، بپذيريد و از هشدار او باز ايستيد و گفتارش را قبول كنيد.
و نـيـز در بحث ولادت حضرت مهدى (عليه السلام) آورديم كه امام عسكرى (عليه السلام) پـس از ولادت فـرزنـدش، بـه عـثـمـان بـن سـعـيـد عـمـرى دسـتـور داد كـه هـزاران رطل گوشت و نان بخرد و در ميان تهيدستان تقسيم نمايد و تعدادى گوسفند به سلامتى حضرت مهدى (عليه السلام) عقيقه نمايد.
جناب عثمان بن سعيد در بغداد مى زيست و به شهر تاريخى سامرا به منظور ديدار دو امام گرانمايه حضرت هادى و عسكرى (عليه السلام) بسيار سفر مى كرد. از برخى روايات دريـافـت مـى گـردد كـه جـنـاب (عـمـرى) در مـراسـم غـسـل و كـفـن و دفـن حـضـرت عـسـكـرى (عـليـه السـلام) حـضـور داشـت، امـا مـبـاشـر غـسـل، حـضـرت مـهـدى (عـليـه السلام) بود چرا كه امام معصوم را جز امام و معصوم ديگر، غـسـل نـمـى دهـد. ايـن عـقـيـده اسـتـوار مـاسـت، گـرچـه تـاريـخ در مـورد غسل دادن حضرت مهدى (عليه السلام) بر پيكر پاك پدرش، از بيان حقيقت كوتاهى كرده است.
پـس از رحـلت امـام يـازدهم، حضرت مهدى (عليه السلام) جناب عمرى را در وكالت ابقا و به سفارت خويش ‍ برگزيد. بر اين اساس است كه او نخستين سفير و نايب محبوب دلها، رابـط مـيـان او و شـيـعـيـان و دوسـتـانـش در رسـانـيـدن نـامـه هـا و مـسـايل و حل مشكلات آنهاست و شماره ديدارها و افتخار تشرف او به پيشگاه حضرت مهدى (عليه السلام) و چگونگى ديدارها و اندازه ملاقاتهاى او را كه روزانه، هفتگى، ماهانه و يا براساس شرايط و نياز، صورت مى گرفته است، اينها را فقط خدا مى داند. تنها او مـى دانـد كـه جـنـاب عمرى در روزگارى كه ميليونها شيعه از افتخار ديدار يار و توفيق زيارت آن گرامى محروم بودند، چقدر به زيارت او مفتخر گشته است.
آرى! امانتدارى و مصلحت، او را ملتزم مى ساخت كه اين راز را براى مردم آشكار نسازد تا با صاحبش بماند و دفن گردد، يا خبر برخى از ديدارها، پس از رحلت او آشكار گردد.
براى نمونه
در روايـت اسـت كـه عـبدالله بن جعفر با جناب عمرى، پس از رحلت حضرت عسكرى (عليه السلام) ملاقات كرد و ضمن سوگند دادن به او گفت: (تو را به حرمت حق و به حرمت دو امـام گـرانـمـايـه، حـضـرت هـادى و عـسـكـرى كـه تـو را مـورد اعـتـماد خويش مى شناختند، سوگندت مى دهم كه بگويى، آيا فرزند حضرت عسكرى، صاحب الزمان را ديده اى؟)
جناب (عمرى) سخت گريست و در برابر اصرار بسيار او، از او پيمان گرفت كه تا او در قيد حيات است به كسى نگويد. آنگاه فرمود: (آرى! آن محبوب دلها را بسيار ديده ام ....)(6)
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه: (عـمـرى) از نـوابـغ روزگـار بـود، هـم در مـيـدان تـعـقـل و تـفـكـر و هـم در ديـگـر مـيـدانـهـا، بـايـد امـتـيازات خاص او همچون تقوا پيشگى، پرهيزكارى، امانت و ديگر ارزشها و ويژگيهايى را كه او را به مقام والاى نيابت عامه و خـاصـه اوج بـخـشيد، اينها را نيز بر نبوغ فكرى و عقلى او افزود و گفت: (گوارا باد بر صاحبان نعمت، نعمتهايشان!)
آرى! او از جـوانـى و پـيـش از آن، بـه افـتـخـار سـعادت و شرافت خدمت امامان نور (عليه السلام) نايل آمد و تا آخرين لحظات زندگى غرق در اين نيكبختى و افتخار بود.
تـرديـدى نيست كه سه امام گرانقدر، او را پس از آزمايش به اين مسئوليت خطير و جايگاه رفيع برگزيدند، چرا كه ويژگيهاى لازم را در او يافتند و حضرت مهدى (عليه السلام) به او دستور داد فرزندش (محمد بن عثمان) را پس از خود بجاى خويش نصب كند تا كارها را سر و سامان دهد و نقش حساس پدر را ايفا نمايد.

پست بسيار خطير و پراهميت
نمايندگى و سفارت آن حضرت، از پستها و مسئوليتهاى بسيار خطير و پر اهميت شناخته شده است و اين مقام والا، تنها برازنده كسى است كه كران تا كران وجودش از ويژگيها و ارزشـهـا، آراسـتـه بـاشـد، از ويـژگـيـهـايـى: چـون ايـمـان خـلل نـاپـذيـر، امـانـتدارى به مفهوم واقعى آن، تقوا پيشگى و پرهيزكارى، راز دارى و پـوشـيده داشتن امورى كه بايد نهان بماند، دخالت ندادن راءى و نظر شخصى خويش در امـور خـاص بـه آن حـضـرت، اجراى دستورات و تعليمات رسيده از جانب مقام والاى امامت و ولايت راستين و ديگر ارزشها و ويژگيها و شرايط ....
روشـن اسـت كـه نـيـابـت خـاص آن حـضـرت از نـيـابـت عـام كـه مـجتهد جامع الشرايط از آن برخوردار است، مسئوليتى بس برتر و خطير است، گرچه در دومى نيز اجتهاد به مفهوم حـقـيـقـى كـلمـه، هـمـراه ويـژگـيـهـايـى چـون: عـدالت در مـيـدان عمل، مخالفت واقعى با هواى نفس، التزام و تمسك خالصانه به معيارها و موازين شرعى در ابـعـاد گوناگون حيات، پروا پيشگى و درست انديشى و ژرف نگرى و شناخت عميق و ديگر شرايط، در درجه بسيار والا و گسترده اى، ضرورى است.
مـا در ايـنـجـا در نظر نداريم وارد اين بحث شويم و هدف در اينجا تنها سخن از چهار سفير ويـژه دوازدهـمـيـن امـام نـور (عـليـه السـلام) و بـيوگرافى فشرده اى از آن شايستگان و فرزانگان است.
نخستين سفير
نـام بلند آوازه نخستين سفير امام مهدى (عليه السلام) (عثمان بن سعيد) بود و كينه اش (ابـو عـمـرو) و لقـبـهـاى پـر افـتخارش عبارتند از: (عمرى) (اسدى) (عسكرى) (سمان) (زيات).
دليل سه لقب، از پنج لقب، روشن است كه انتساب به بنى اسد و منطقه نظامى سامرا و خـانـوادگـى اسـت، امـا دو لقـب ديـگر بدان جهت به او داده شد كه در آن جو وحشت و ترور حاكميت استبداد عباسى، به منظور تقيه و پوشش داده به سفارت خويش از جانب امام عصر (عليه السلام) تجارت روغن مى نمود و آن مسئوليت خطير را در اين پوشش ‍ به انجام مى رسـانـيـد. شـيـعـيان به سوى او مى رفتند و اموال، حقوق، نامه ها و پرسشهاى خويش از دوازدهـمـيـن امـام نـور (عـليـه السـلام) را، بـه او تـحـويـل مى دادند و آن مرد با درايت و پر شهامت و اخلاص، آنها را به گونه اى خاص، گـاه بـا قـرار دادن در ظـرفـهـا و پـوسـتـهـاى مـخـصـوص حمل آب و روغن، به سوى حضرت مهدى (عليه السلام) مى فرستاد تا دشمن و جاسوسان پى نبرند.
او افـتـخـار خـدمـت به امام هادى (عليه السلام) را نيز در پرونده زندگى شايسته خويش داشت و از يازده سالگى به اين افتخار نائل آمد و اين نشانگر اوج هوشمندى، خردمندى، رشـد فـكـرى ايـن نـوجـوان و ديـگـر ويژگيهاى او همچون: عدالت؛ امانتدارى، درستى و شـايـسـتـگـى او اسـت و راسـتـى كـه: (خـداونـد هر كس را خواست به لطف خويش مفتخر مى سازد.)
(احمدبن اسحاق) كه از فرزانگان است آورده است كه: از حضرت هادى (عليه السلام) پـرسـيـدم: (سالارم! با چه كسى رابطه برقرار كنم و از چه كسى تعاليم و پيامهاى شما را بگيرم و گفتار چه كسى را بپذيرم؟)
امام هادى (عليه السلام) فرمود:
العـمـرى ثـقـتـى، فـمـا ادى اليـك عـنـى فـعـنـى يـؤدى و مال قال لك عنى فعنى يقول، فاسمع له واطع، فانه الثقة المامون.(1)
(عـمرى) مورد اعتماد من است، هر آنچه از من بسوى شمار آورد از ما آورده است و آنچه از من گفت براستى از من مى گويد. پس، بشنو و اطاعت كن! چرا كه امين و مورد اعتماد است.
(عـمـرى) ايـن فـرزانـه روزگـار، پـس از شـهـادت حـضـرت هادى (عليه السلام) به افتخار ديگرى مفتخر گرديد و نمايندگى و وكالت خاص حضرت عسكرى (عليه السلام) را، خداوند روزى او ساخت.
از امام عسكرى آورده اند كه به جناب احمدبن اسحاق فرمود:
العـمـرى وابنه. ثقتان، فما اديا اليك عنى فعنى يؤديان و ما قالا لك فعنى يقولان فاسمع لهما واءطعهما، فانهما الثقتان المامونان.(2) عـمـرى و پسرش هر دو ثقه و مورد اعتمادند، هر آنچه از سوى من براى تو آوردند ترديد مكن كه از سوى ماست و هر چه مى گويند از جانب ماست. بنابراين سخنان آن دو را بشنو و پيروى آنان نما و بدان كه هر دو امين و مورد اعتمادند.
حـضـرت عـسـكـرى (عـليـه السـلام) نـامـه اى طـولانـى بـه (اسـحـاق بـن اسـمـاعـيـل نـيـشـابورى) مرقوم داشته اند، فرازى از آن نامه در مورد جناب (عثمان بن سعيد عمرى) است كه مى فرمايد:
... فـلا تـخـرجن من البلدة حتى تلقى العمرى (رضى الله عنه برضاى عنه) و تسلم عـليـه و تـعـرفـه و يـعـرفـك، فـانـه الطـاهـر الامـيـن، العـفـيـف، القـريـب مـنـا و الينا ....(3)
شما از شهرك حركت نكن تا با (عمرى) ملاقات كنى و بر او سلام نمايى، هم تو او را بـشـنـاسـى و هـم شـمـا را، چـرا كـه او شـخـصيتى پاك و امين و عفيف و به ما خاندان وحى و رسالت، بسيار نزديك است.
و نيز از محمدبن اسماعيل و على بن عبدالله سجستانى آورده اند كه:
مـا دو نـفر در سامرا به محضر حضرت عسكرى (عليه السلام) شرفياب شديم و در همان هـنـگـام گـروهـى از دوستداران و شيعيان آن حضرت در خدمتش بودند كه (بدر) يكى از كـارگـزاران بـيـت رفيع امامت وارد اطاق شد و گفت: (سالار من! گروهى درب خانه هستند كه گرد و غبار سفر بر سر و چهره دارند.)
حضرت عسكرى (عليه السلام) به حاضران فرمود:
(ايـنـان دسـتـه اى از شـيـعيان ما از (يمن) هستند ...) تا به (بدر) فرمود: (برو عثمان بن سعيد عمرى را بياور!)
طولى نكشيد كه (عمرى) آمد و حضرت عسكرى (عليه السلام) به او فرمود:
امـضـن يـا عـثـمـان! فـانـك الوكـيـل والثـقـة المـامـون عـلى مـال الله واقـبـض مـن هـولاء النـفـر اليـمـنـيـيـن مـاحـمـلوه مـن المال ...
عـثـمـان بـن سـعـيـد! شـمـا وكـيـل مـن هـسـتـى و مـردى امـيـن و مـورد اعـتـمـاد بـر امـوال خـدا، بـرو از ايـن گـروه كـه از (يـمـن) آمـده انـد و امـوالى آورده انـد تحويل بگير ...
آنـگـاه مـا گـفـتـيـم: (سـالار مـا! سـوگند كه عثمان بن سعيد از بهترين شيعيان شماست، تـقـاضـا مـى كـنـيـم ديـدگـاه خـود را در مـورد مـوقـعـيـت او بـيـان فـرمـايـيـد. آيـا او وكيل و نماينده و مورد اعتماد شما در دريافت اموال هست يا نه؟
حضرت عسكرى (عليه السلام) فرمود:
نـعـم ... واشـهـدوا عـلى ان عـثـمـان بـن سـعـيـد العـمـرى وكـيـلى و ان ابـنـه مـحـمـدا وكيل ابنى مهديكم.(4) آرى! شـاهـد بـاشـيـد كـه عـثـمـان بـن سـعـيـد عـمـرى، وكيل من است و پسرش محمد بن عثمان، وكيل پسرم مهدى شما (امت پيامبر) است. و نـيـز از گـروهـى از شـيـعـيان روايت شده است كه: ما بطور گروهى به محضر حضرت عسكرى (عليه السلام) شرفياب شديم تا از حجت خدا پس از آن جناب بپرسيم، در حالى كـه 40 نـفـر در مجلس حضور داشت، (عثمان بن سعيد عمرى) بپاخاست و گفت: (پسر پيامبر! از موضوعى بزرگ مى خواهم بپرسم كه شما از من بدان آگاه ترى.)
امام عسكرى برخاست و فرمود: (بگويم براى چه اينجا گرد آمده ايد؟)
گفتيم: (آرى! اى پسر پيامبر!)
فرمود: (آمده ايد از امام راستين پس از من سؤال كنيد.)
پاسخ داديم: (آرى!)
در ايـن هـنـگـام بـه دسـتور امام عسكرى (عليه السلام) پسرى همانند پاره ماه وارد شد كه شـبـيـه تـريـن مـردم به امام عسكرى (عليه السلام) بود و امام (عليه السلام) خطاب به گروه فرمود:
هـذا امـامكم من بعدى و خليفتى عليكم اطيعوه و لاتتفرقوا من بعدى فتهلكوا فى اءديانكم.
اءلا! وانكم لا ترونه بعد يومكم هذا حتى يتم له عمر، فاقبلوا من عثمان ما يقوله و انتهوا الى اءمره واقبلوا قوله ....(5)
ايـن امـام شـمـا مـردم پـس از مـن و جـانـشـيـن من، در ميان شماست. از او اطاعت كنيد و پس از من پراكنده مشويد كه در دينتان به هلاكت خواهيد رسيد.
بـهـوش بـاشـيـد كـه امـروز به بعد، ديگر تا پايان دوران (غمبار) غيبتش، او را نخواهيد ديد، از اين رو آنچه عثمان بن سعيد از او براى شما خبر آورد، بپذيريد و از هشدار او باز ايستيد و گفتارش را قبول كنيد.
و نـيـز در بحث ولادت حضرت مهدى (عليه السلام) آورديم كه امام عسكرى (عليه السلام) پـس از ولادت فـرزنـدش، بـه عـثـمـان بـن سـعـيـد عـمـرى دسـتـور داد كـه هـزاران رطل گوشت و نان بخرد و در ميان تهيدستان تقسيم نمايد و تعدادى گوسفند به سلامتى حضرت مهدى (عليه السلام) عقيقه نمايد.
جناب عثمان بن سعيد در بغداد مى زيست و به شهر تاريخى سامرا به منظور ديدار دو امام گرانمايه حضرت هادى و عسكرى (عليه السلام) بسيار سفر مى كرد. از برخى روايات دريـافـت مـى گـردد كـه جـنـاب (عـمـرى) در مـراسـم غـسـل و كـفـن و دفـن حـضـرت عـسـكـرى (عـليـه السـلام) حـضـور داشـت، امـا مـبـاشـر غـسـل، حـضـرت مـهـدى (عـليـه السلام) بود چرا كه امام معصوم را جز امام و معصوم ديگر، غـسـل نـمـى دهـد. ايـن عـقـيـده اسـتـوار مـاسـت، گـرچـه تـاريـخ در مـورد غسل دادن حضرت مهدى (عليه السلام) بر پيكر پاك پدرش، از بيان حقيقت كوتاهى كرده است.
پـس از رحـلت امـام يـازدهم، حضرت مهدى (عليه السلام) جناب عمرى را در وكالت ابقا و به سفارت خويش ‍ برگزيد. بر اين اساس است كه او نخستين سفير و نايب محبوب دلها، رابـط مـيـان او و شـيـعـيـان و دوسـتـانـش در رسـانـيـدن نـامـه هـا و مـسـايل و حل مشكلات آنهاست و شماره ديدارها و افتخار تشرف او به پيشگاه حضرت مهدى (عليه السلام) و چگونگى ديدارها و اندازه ملاقاتهاى او را كه روزانه، هفتگى، ماهانه و يا براساس شرايط و نياز، صورت مى گرفته است، اينها را فقط خدا مى داند. تنها او مـى دانـد كـه جـنـاب عمرى در روزگارى كه ميليونها شيعه از افتخار ديدار يار و توفيق زيارت آن گرامى محروم بودند، چقدر به زيارت او مفتخر گشته است.
آرى! امانتدارى و مصلحت، او را ملتزم مى ساخت كه اين راز را براى مردم آشكار نسازد تا با صاحبش بماند و دفن گردد، يا خبر برخى از ديدارها، پس از رحلت او آشكار گردد.
براى نمونه
در روايـت اسـت كـه عـبدالله بن جعفر با جناب عمرى، پس از رحلت حضرت عسكرى (عليه السلام) ملاقات كرد و ضمن سوگند دادن به او گفت: (تو را به حرمت حق و به حرمت دو امـام گـرانـمـايـه، حـضـرت هـادى و عـسـكـرى كـه تـو را مـورد اعـتـماد خويش مى شناختند، سوگندت مى دهم كه بگويى، آيا فرزند حضرت عسكرى، صاحب الزمان را ديده اى؟)
جناب (عمرى) سخت گريست و در برابر اصرار بسيار او، از او پيمان گرفت كه تا او در قيد حيات است به كسى نگويد. آنگاه فرمود: (آرى! آن محبوب دلها را بسيار ديده ام ....)(6)
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه: (عـمـرى) از نـوابـغ روزگـار بـود، هـم در مـيـدان تـعـقـل و تـفـكـر و هـم در ديـگـر مـيـدانـهـا، بـايـد امـتـيازات خاص او همچون تقوا پيشگى، پرهيزكارى، امانت و ديگر ارزشها و ويژگيهايى را كه او را به مقام والاى نيابت عامه و خـاصـه اوج بـخـشيد، اينها را نيز بر نبوغ فكرى و عقلى او افزود و گفت: (گوارا باد بر صاحبان نعمت، نعمتهايشان!)
آرى! او از جـوانـى و پـيـش از آن، بـه افـتـخـار سـعادت و شرافت خدمت امامان نور (عليه السلام) نايل آمد و تا آخرين لحظات زندگى غرق در اين نيكبختى و افتخار بود.
تـرديـدى نيست كه سه امام گرانقدر، او را پس از آزمايش به اين مسئوليت خطير و جايگاه رفيع برگزيدند، چرا كه ويژگيهاى لازم را در او يافتند و حضرت مهدى (عليه السلام) به او دستور داد فرزندش (محمد بن عثمان) را پس از خود بجاى خويش نصب كند تا كارها را سر و سامان دهد و نقش حساس پدر را ايفا نمايد.

دومين سفير خاص

دومين سفير خاص
دومين نايب خاص حضرت مهدى (عليه السلام) در عصر غيبت كوتاه مدتش، (محمدبن عثمان) بـود. او كـيـنـه اش ابوجعفر و به لقب (عمرى)، (عسكرى) و (زيات) خوانده مى شد.
از بـهره ها و نعمتهاى بزرگ جناب (عثمان بن سعيد) در زندگى پر افتخارش از جمله ايـن بـود كـه خـداوند فرزند شايسته اى به او روزى ساخت كه در ويژگيها و امتيازات و فضايل اخلاقى، بسان پدر بود.
و در صـفـحـات گـذشـتـه تـرسـيـم گرديد كه حضرت عسكرى (عليه السلام) تصريح فرمود كه: (عمرى و فرزندش، هر دو مورد اعتماد ما هستند.)
و نيز فرموده: (پسرش محمد، وكيل پسرم، مهدى شما، خواهد بود.)
گزينش سفير دوم، از اين رو بود كه حضرت مهدى (عليه السلام) (محمد) را به جاى پـدر بـرگـزيـد تا همان نقش حساس و اساسى را كه پدرش در دوران پر افتخارش به عـهـده داشـت ايـفـا كـنـد و طـى نـامه هاى متعددى به بزرگان شيعه، به همه اطلاع داد كه (محمد) را به عنوان نايب دوم، برگزيده است.
از جـمـله ايـن نـامـه هـا، نـامـه مباركى است كه آن گرامى به (محمد بن ابراهيم مهزيار) مرقوم داشته است كه از جمله مرقوم مى فرمايد:
والابن (وقاه الله) لم يزل ثقتنا فى حياة الاب (رضى الله عنه و ارضاه و نضر وجهه) يـجـرى عـنـدنـا مـجـراه ويـسـد مـسـده و عـن امـرنـا يـاءمـر الابـن و بـه يعمل، تولاه الله فانته الى قوله ....(7)
پـسـر جـنـاب (عـثـمـان بن سعيد)، (محمد)، كه خداى نگاهدار او باد! همچنان به انجام مسئوليت خطير او همت مى گمارد و جاى خالى او را در خدمت به حق و عدالت، پر مى كند. او نـيـز چـون پـدرش كـه خـداى از او راضـى بـاد! ... دسـتـورات مـا را بـيـان مى كند و بدان عـمـل مـى نـمـايـد، خـداى او را دوسـت بـدارد. از ايـن رو سـخـن او را بـشـنـو و اوامـر او را امتثال نما! ...
جـنـاب (مـحـمـد بن عثمان) با دريافت نامه اى كه حضرت مهدى (عليه السلام) در آن، رحـلت پـدرش را بـه او تـسـليـت فـرمـوده بود، برگ زرين ديگرى بر دفتر افتخارات خويش افزون ساخت كه در آن نامه مبارك از جمله آمده است:
انـالله و انـا اليه راجعون، تسليما لامره و رضاءا بقضائه، عاض ابوك سعيدا ومات حـمـيـدا، فـرحـمـه الله و الحـقـه بـاءوليـائه و مـواليـه (عـليـه السـلام) فـلم يـزل مـجـتـهـدا فـى اءمـرهـم، سـاعـيـا فـيـمـا يـقـربـه الى الله (عزوجل) واليهم، نضر الله وجهه و اءقاله عثرته ....
اءجـزل الله لك الثـواب و اءحـسن لك العزاء، رزنت ورزئنا و اوحشك فراقه و اءوحشنا، فسره الله منقلبه.
كـان مـن كـمـال سـعادته اءن رزقه الله تعالى ولدا مثلك، يخلفه من بعده و يقوم مقامه باءمره و يترحم عليه.
و اءقول، الحمدلله، فان الانفس طيبة بمكانك و ما جعله الله تعالى فيك وعندك اءعانك الله و قـواك و عـضـدك و وفـقـك و كـان لك وليـا و حـافـظـا و راعـيـا و كـافـيـا و معينا.(8)
يـعـنـى: هـمـه ما از آن خدا هستيم و همگى بى ترديد بسوى او باز مى گرديم. ما تسليم فرمان او و راضى به داورى و فرمان و تقدير او هستيم.
پـدرت، سـعـادتـمندانه زيست و ستوده و شايسته از جهان رخت بربست. رحمت و بخشايش خدا بر او باد و خداوند او را به اولياى خويش ملحق سازد!
او همواره در انجام دستورات پيشوايان و سروران خويش، كوشا بود و در كارهايى كه او را بـه خـدا و اوليـاى او نـزديك سازد، كوشش خستگى ناپذيرى داشت، خداوند روح او را شاد و چهره اش را درخشان سازد و او را بيامرزد.
خـداونـد پـاداش و ثـواب تـو را افـزون گـردانـد و در ايـن مـصيبت به تو شكيبايى نيكو ارزنى دارد.
مـحـمـد! تو اينك در رحلت پدر داغدار و مصيبت زده اى و ما هم اندوهگين. فراق پدرت براى تو وحشتناك بود و براى ما اندوهبار. خداوند او را در بازگشتگاه خود شادش گرداند.
از كـمـال نيكبختى او اين است كه خداوند فرزندى چون تو به وى روزى ساخت كه پس از مرگ او بماند و جانشين او گردد و براى پدر طلب آمرزش نمايد.
بـر ايـن نـعمت، خداى را سپاس، چرا كه دلهاى شيعيان ما به وجود تو و به آنچه خدا در شـخـصـيـت تـو و نزد تو قرار داده است، شادمانند. خدا ياريت كند و به تو نيرو و اقتدار بـخـشـد و پـشتيبانيت كند و در كارها، به تو توفيق ارزانى دارد و نگهبان، حافظ، كفايت كننده امور و يار و ياورت باشد!
شگفتا؟!
شما خواننده گرامى! به نامه گرانقدر حضرت مهدى (عليه السلام) به محمد بن عثمان يـك بـار ديـگـر بـنـگـريـد، براستى كه قلم ناتوانتر از آن است كه نشانه هاى مباهات و افـتـخـارى را كـه امام عصر (عليه السلام) در اين مرقوم مبارك، به اين پدر و پسر پر افتخار، عنايت فرموده است بر شمارد و آنگونه كه مى بايد ترسيم كند.
هـر واژه اى از انـبـوه واژهـاى ايـن نـامـه، سـتـايـش عـطـرآگـيـن و نـشـانـى رفيع و بلند و پـرافـتـخـار اسـت كـه اگـر مـردى در زنـدگـى خـويـش بـه يـكـى از آنها كامياب گردد و نـايـل آيـد بـراسـتـى زيـبنده است كه سرفرازانه سر برافرازد و مباهات كند و بر خود ببالد و بگويد: (هان اى جهانيان! آيا چو منى هست؟ نظير من كيست؟)
شـگـفـتا! آخر چگونه اين همه افتخارات و ارزشهايى كه گرانبهاتر و پر ارزشتر از هر چـيـز نـفـيـس و ارزشـمـنـدى است، كه در وجود جناب عثمان بن سعيد و فرزند خلف او، محمد گرد آمد؟ گوارا باد بر آن دو اين افتخار و نيكبختى دنيا و آخرت!
جـنـاب مـحـمد بن عثمان، بسان پدرش سفير و رابط ميان حضرت مهدى (عليه السلام) با تـمـامـى شـيـعـيان آن حضرت بود، چه شيعيانى كه در عراق مى زيستند و چه دوستداران و ارادتـمـنـدانـى كـه از قـم و ديگر شهرهاى اسلامى در پى محبوب و امام خويش بودند و از سفير و نايب خاص او، سراغ او را مى گرفتند.
و همانگونه كه گذشت، محل خدمت و سفارت او نيز در بغداد بود.
روشـن اسـت كـه آن جـنـاب وظـايـف و مسئوليتهايى را كه بر دوش داشت در جوى از كتمان و تـقـيـه و رازدارى انـجـام داد. او امـوال و حـقوق شرعى را از شيعيان دريافت مى داشت و به صـورت نـهانى همه را به حضرت مهدى (عليه السلام) تقديم مى داشت و يا به گونه اى كه او مقرر مى فرمود به مصرف مى رسانيد.
امـا ايـنـكـه چـگـونـه و بـه چـه صـورتى اموال را به آن گرامى تقديم مى كرد موضوع روشنى است و از هر جهت با ابهام پيچيده است.
آن جـنـاب بـارهـا بـه شـايـستگان خبر داد كه پس از رحلتش (حسين بن روح نوبختى) بجاى او منصوب شده و انجام وظيفه خواهد كرد.
سومين سفير آن حضرت
او بـنـام (حـسـين بن روح) بود و كينه اش (ابوالقاسم) و در لقب به (نوبختى) شهرت داشت.
در جـامعه تشيع آن روزگار، شخصيت پر آوازه، انديشمند و معروف بود و پيش از افتخار تـصـدى نـيـابت خاص، وكيل دومين سفير حضرت مهدى (عليه السلام) جناب محمد بن عثمان بـود، هـم بـه امـلاك او نـظـارت داشـت و هم رابط ميان او و بزرگان شيعه در نقاط مختلف كـشـور پـهـنـاور اسـلامـى بـود و از ايـن راه دسـتـورات و تـعـليـمـات اهل بيت (عليه السلام) و اخبار نهانى را به آنان مى رساند.
بـه هـمـين جهت، هنگامى كه شيعيان ديدند دومين نايب امام عصر (عليه السلام) او را امين مى شـنـاسـد و بـه او اعـتـمـاد مـى كـنـد و بـه فـضيلت و ديندارى او گواهى مى نمايد و او را شـايـسـتـه وكـالت خـويش مى نگرد، به تدريج اعتماد همگى به او فزونى يافت و مورد توجه همگان قرار گرفت.
او شـخـصـيـت والايـى بـود كـه بـه خـردمـنـدى و فـرزانگى و رشد فكرى و دينى شهرت بـسـزايـى داشـت و مـوافـق و مـخـالف بـر ايـن واقـعـيـت گـواهـى مـى دهـنـد، تـا جـايـى كه اهل سنت نيز او را تكريم و احترام مى نمودند.
اين امتيازات و شرايط و ويژگيها براى (جناب حسين بن روح) پايگاه پرشكوه مردمى و موقعيت بلندى بخشيده بود كه همه مردم، با وجود راه و روش مختلف و هدف و مذهب متفاوت و در سطوح گوناگون به او بهاى بسيار مى دادند و به ديده احترام مى نگريستند.
پيش از رحلت دومين نايب، خاص فرمانى از جانب امام عصر (عليه السلام) صادر گرديد كـه بـه موجب آن، جناب (محمد بن عثمان) دستور يافت تا (حسين بن روح) را بجاى خويش معرفى كند و چنين كرد.
او آنـگـونه كه مى بايد اعلان كرد كه جانشينش پس از رحلت، حسين بن روح خواهد بود و بـديـن منظور، بزرگان شيعه را گرد آورد و ضمن بياناتى از جمله فرمود: (اگر من از دنـيـا رفـتـم حـسـيـن بـن روح جـانـشـيـن مـن اسـت چرا كه دستور يافته ام او را بجاى خويش بـرگـزيـنـم، از ايـن رو در زنـدگـى خـود بـه او مـراجـعـه كـنـيد و در كارها به او اعتماد ورزيد.)(9)
و نـيـز هـنگامى كه ساعتهاى واپسين عمر او فرا رسيد، انبوهى از سرشناسان و بزرگان شـيـعه كنار بسترش گرد آمدند و آن جناب خطاب به آنان گفت: (اين ابوالقاسم، حسين بـن روح نوبختى جانشين من است و ميان شما و حضرت صاحب الامر (عليه السلام) سفير و وكيل و مورد اطمينان و امين است.
از ايـن رو در كارهايتان به او مراجعه كنيد و در كارهاى مهم خود به او اعتماد نماييد. من اين فـرمـان را دريـافـت داشـتـه بـودم و آن را بـه شـمـا دوسـتـداران اهل بيت رسانيدم.)(10)
روايـت اسـت كـه دومـيـن نـايـب خـاص امام عصر (عليه السلام) دوست گرم و پر مهرى بنام (جعفر بن احمد) داشت و با او بسيار نشست و برخاست مى نمود.
ايـن دوسـتـى بـه جـايـى رسيده بود كه آن جناب، در اواخر زندگى اش جز غذايى كه در خـانـه اين دوست فراهم مى شد چيزى ميل نمى كرد و بسيارى از شيعيان با آگاهى بر اين دوستى در اين انديشه بودند كه جعفر بن احمد، سومين نايب خاص امام عصر (عليه السلام) و جـانـشين دوست خود خواهد بود، اما حضرت مهدى (عليه السلام) حسين بن روح نوبختى را به سفارت برگزيد.
جـالب اسـت كـه (جـعـفـر بـن احـمد) با وجود ارتقاء مقام حسين بن روح، هرگز رفتار و عملكرد دوستانه و صميمانه خويش را با او تغيير نداد بلكه همانگونه، كه در خدمت دومين نـايـب امـام عـصـر (عـليـه السـلام) تـا آخـر كـار، در كـمال مهر و وفا ايستاد، به خدمت سومين نايب نيز كمر همت بست. همواره در مجلس او حضور مـى يافت و او را مخلصانه در راه انجام وظايف و به دوش كشيدن بار گران مسئوليتهايش يـارى مـى كـرد و تـا آخـريـن لحـظات زندگى (جناب نوبختى) در خدمت او ايستاد، تا سـرانـجـام سـومـيـن نـايـب خـاص نـيـز پـس از 21 سـال خـدمـت بـه حـق و عـدالت، در سال 326 هجرى جهان را بدرود گفت.
چهارمين نايب خاص
نـام چـهـارمين نايب خاص محبوب دلها، (على بن محمد) بود، كينه اش ابوالحسن و در لقب به (سمرى) شهرت داشت.
حـضـرت او را براى سفارت خويش برگزيد و به جناب حسين بن روح نيز دستور داد كه او را به جانشينى خويش ‍ معرفى كند و آن جناب نيز دستور مبارك امام خويش را اجرا كرد.
شـخـصـيـت والاى آن جـناب بسان خورشيدى بود كه نيازى به معرفى درخشندگى نور او نيست و امانتدارى، تقوا، شكوه و عظمت او فراتر از گفتار و نوشتار است.
از كـرامـتـهـاى آن فـرزانـه روزگـار از جـمـله ايـن بـود كه در بغداد، خبر از رحلت (ابن بـابـويـه قـمى)، پدر گرامى صدوق، كه مردى در رى مى زيست داد و گفت: (در اين سـاعـت، او چـشـم از جـهان فرو بست.) و گروهى از شيعيان كه در حضورش بودند ماه و روز و ساعتى را كه او فرموده بود يادداشت كردند، آنگاه پس از 17 روز كه خبر رحلت او به بغداد رسيد ديدند كاملا با نوشته آن روز كه جناب (سمرى) فرموده بود، تطبيق دارد.
بـا پـايان يافتن زندگى پر افتخار چهارمين نايب خاص امام عصر، غيبت (صغرى) يا كـوتاه مدت آن گرامى و نيز نيابت و سفارت خاص نيز به پايان رسيد و از آن روز غيبت طولانى آن خورشيد جهان افروز، آغاز گرديده است كه تاكنون نيز ادامه دارد. اميد كه با ظهور مباركش اين فراق و انتظار و اين دوران غمبار غيبت پايان پذيرد، ان شاء الله.
------------------------------------------
1-اصول كافى، ج 1، ص 330 و غيبت طوسى، ص 219.
2-اصول كافى، ج 1، ص 330 و غيبت طوسى، ص 219.
3-رجال كشى، ج 6، ص 580.
4-غيبت طوسى، ص 216 و بحارالانوار، ج 51، ص 345.
5-غيبت طوسى، ص 217.
6-غيبت طوسى، ص 215.
7-غيبت طوسى، ص 220.
8-اكمال الدين، ج، ص 510 و غيبت طوسى، ص 220.
9-غيبت طوسى، ص 227.
10-مدرك ياد شده.
--------------------------------------
آيت الله سيد محمد كاظم قزوينى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page