پست بسيار خطير و پراهميت
نمايندگى و سفارت آن حضرت، از پستها و مسئوليتهاى بسيار خطير و پر اهميت شناخته شده است و اين مقام والا، تنها برازنده كسى است كه كران تا كران وجودش از ويژگيها و ارزشـهـا، آراسـتـه بـاشـد، از ويـژگـيـهـايـى: چـون ايـمـان خـلل نـاپـذيـر، امـانـتدارى به مفهوم واقعى آن، تقوا پيشگى و پرهيزكارى، راز دارى و پـوشـيده داشتن امورى كه بايد نهان بماند، دخالت ندادن راءى و نظر شخصى خويش در امـور خـاص بـه آن حـضـرت، اجراى دستورات و تعليمات رسيده از جانب مقام والاى امامت و ولايت راستين و ديگر ارزشها و ويژگيها و شرايط ....
روشـن اسـت كـه نـيـابـت خـاص آن حـضـرت از نـيـابـت عـام كـه مـجتهد جامع الشرايط از آن برخوردار است، مسئوليتى بس برتر و خطير است، گرچه در دومى نيز اجتهاد به مفهوم حـقـيـقـى كـلمـه، هـمـراه ويـژگـيـهـايـى چـون: عـدالت در مـيـدان عمل، مخالفت واقعى با هواى نفس، التزام و تمسك خالصانه به معيارها و موازين شرعى در ابـعـاد گوناگون حيات، پروا پيشگى و درست انديشى و ژرف نگرى و شناخت عميق و ديگر شرايط، در درجه بسيار والا و گسترده اى، ضرورى است.
مـا در ايـنـجـا در نظر نداريم وارد اين بحث شويم و هدف در اينجا تنها سخن از چهار سفير ويـژه دوازدهـمـيـن امـام نـور (عـليـه السـلام) و بـيوگرافى فشرده اى از آن شايستگان و فرزانگان است.
نخستين سفير
نـام بلند آوازه نخستين سفير امام مهدى (عليه السلام) (عثمان بن سعيد) بود و كينه اش (ابـو عـمـرو) و لقـبـهـاى پـر افـتخارش عبارتند از: (عمرى) (اسدى) (عسكرى) (سمان) (زيات).
دليل سه لقب، از پنج لقب، روشن است كه انتساب به بنى اسد و منطقه نظامى سامرا و خـانـوادگـى اسـت، امـا دو لقـب ديـگر بدان جهت به او داده شد كه در آن جو وحشت و ترور حاكميت استبداد عباسى، به منظور تقيه و پوشش داده به سفارت خويش از جانب امام عصر (عليه السلام) تجارت روغن مى نمود و آن مسئوليت خطير را در اين پوشش به انجام مى رسـانـيـد. شـيـعـيان به سوى او مى رفتند و اموال، حقوق، نامه ها و پرسشهاى خويش از دوازدهـمـيـن امـام نـور (عـليـه السـلام) را، بـه او تـحـويـل مى دادند و آن مرد با درايت و پر شهامت و اخلاص، آنها را به گونه اى خاص، گـاه بـا قـرار دادن در ظـرفـهـا و پـوسـتـهـاى مـخـصـوص حمل آب و روغن، به سوى حضرت مهدى (عليه السلام) مى فرستاد تا دشمن و جاسوسان پى نبرند.
او افـتـخـار خـدمـت به امام هادى (عليه السلام) را نيز در پرونده زندگى شايسته خويش داشت و از يازده سالگى به اين افتخار نائل آمد و اين نشانگر اوج هوشمندى، خردمندى، رشـد فـكـرى ايـن نـوجـوان و ديـگـر ويژگيهاى او همچون: عدالت؛ امانتدارى، درستى و شـايـسـتـگـى او اسـت و راسـتـى كـه: (خـداونـد هر كس را خواست به لطف خويش مفتخر مى سازد.)
(احمدبن اسحاق) كه از فرزانگان است آورده است كه: از حضرت هادى (عليه السلام) پـرسـيـدم: (سالارم! با چه كسى رابطه برقرار كنم و از چه كسى تعاليم و پيامهاى شما را بگيرم و گفتار چه كسى را بپذيرم؟)
امام هادى (عليه السلام) فرمود:
العـمـرى ثـقـتـى، فـمـا ادى اليـك عـنـى فـعـنـى يـؤدى و مال قال لك عنى فعنى يقول، فاسمع له واطع، فانه الثقة المامون.(1)
(عـمرى) مورد اعتماد من است، هر آنچه از من بسوى شمار آورد از ما آورده است و آنچه از من گفت براستى از من مى گويد. پس، بشنو و اطاعت كن! چرا كه امين و مورد اعتماد است.
(عـمـرى) ايـن فـرزانـه روزگـار، پـس از شـهـادت حـضـرت هادى (عليه السلام) به افتخار ديگرى مفتخر گرديد و نمايندگى و وكالت خاص حضرت عسكرى (عليه السلام) را، خداوند روزى او ساخت.
از امام عسكرى آورده اند كه به جناب احمدبن اسحاق فرمود:
العـمـرى وابنه. ثقتان، فما اديا اليك عنى فعنى يؤديان و ما قالا لك فعنى يقولان فاسمع لهما واءطعهما، فانهما الثقتان المامونان.(2) عـمـرى و پسرش هر دو ثقه و مورد اعتمادند، هر آنچه از سوى من براى تو آوردند ترديد مكن كه از سوى ماست و هر چه مى گويند از جانب ماست. بنابراين سخنان آن دو را بشنو و پيروى آنان نما و بدان كه هر دو امين و مورد اعتمادند.
حـضـرت عـسـكـرى (عـليـه السـلام) نـامـه اى طـولانـى بـه (اسـحـاق بـن اسـمـاعـيـل نـيـشـابورى) مرقوم داشته اند، فرازى از آن نامه در مورد جناب (عثمان بن سعيد عمرى) است كه مى فرمايد:
... فـلا تـخـرجن من البلدة حتى تلقى العمرى (رضى الله عنه برضاى عنه) و تسلم عـليـه و تـعـرفـه و يـعـرفـك، فـانـه الطـاهـر الامـيـن، العـفـيـف، القـريـب مـنـا و الينا ....(3)
شما از شهرك حركت نكن تا با (عمرى) ملاقات كنى و بر او سلام نمايى، هم تو او را بـشـنـاسـى و هـم شـمـا را، چـرا كـه او شـخـصيتى پاك و امين و عفيف و به ما خاندان وحى و رسالت، بسيار نزديك است.
و نيز از محمدبن اسماعيل و على بن عبدالله سجستانى آورده اند كه:
مـا دو نـفر در سامرا به محضر حضرت عسكرى (عليه السلام) شرفياب شديم و در همان هـنـگـام گـروهـى از دوستداران و شيعيان آن حضرت در خدمتش بودند كه (بدر) يكى از كـارگـزاران بـيـت رفيع امامت وارد اطاق شد و گفت: (سالار من! گروهى درب خانه هستند كه گرد و غبار سفر بر سر و چهره دارند.)
حضرت عسكرى (عليه السلام) به حاضران فرمود:
(ايـنـان دسـتـه اى از شـيـعيان ما از (يمن) هستند ...) تا به (بدر) فرمود: (برو عثمان بن سعيد عمرى را بياور!)
طولى نكشيد كه (عمرى) آمد و حضرت عسكرى (عليه السلام) به او فرمود:
امـضـن يـا عـثـمـان! فـانـك الوكـيـل والثـقـة المـامـون عـلى مـال الله واقـبـض مـن هـولاء النـفـر اليـمـنـيـيـن مـاحـمـلوه مـن المال ...
عـثـمـان بـن سـعـيـد! شـمـا وكـيـل مـن هـسـتـى و مـردى امـيـن و مـورد اعـتـمـاد بـر امـوال خـدا، بـرو از ايـن گـروه كـه از (يـمـن) آمـده انـد و امـوالى آورده انـد تحويل بگير ...
آنـگـاه مـا گـفـتـيـم: (سـالار مـا! سـوگند كه عثمان بن سعيد از بهترين شيعيان شماست، تـقـاضـا مـى كـنـيـم ديـدگـاه خـود را در مـورد مـوقـعـيـت او بـيـان فـرمـايـيـد. آيـا او وكيل و نماينده و مورد اعتماد شما در دريافت اموال هست يا نه؟
حضرت عسكرى (عليه السلام) فرمود:
نـعـم ... واشـهـدوا عـلى ان عـثـمـان بـن سـعـيـد العـمـرى وكـيـلى و ان ابـنـه مـحـمـدا وكيل ابنى مهديكم.(4) آرى! شـاهـد بـاشـيـد كـه عـثـمـان بـن سـعـيـد عـمـرى، وكيل من است و پسرش محمد بن عثمان، وكيل پسرم مهدى شما (امت پيامبر) است. و نـيـز از گـروهـى از شـيـعـيان روايت شده است كه: ما بطور گروهى به محضر حضرت عسكرى (عليه السلام) شرفياب شديم تا از حجت خدا پس از آن جناب بپرسيم، در حالى كـه 40 نـفـر در مجلس حضور داشت، (عثمان بن سعيد عمرى) بپاخاست و گفت: (پسر پيامبر! از موضوعى بزرگ مى خواهم بپرسم كه شما از من بدان آگاه ترى.)
امام عسكرى برخاست و فرمود: (بگويم براى چه اينجا گرد آمده ايد؟)
گفتيم: (آرى! اى پسر پيامبر!)
فرمود: (آمده ايد از امام راستين پس از من سؤال كنيد.)
پاسخ داديم: (آرى!)
در ايـن هـنـگـام بـه دسـتور امام عسكرى (عليه السلام) پسرى همانند پاره ماه وارد شد كه شـبـيـه تـريـن مـردم به امام عسكرى (عليه السلام) بود و امام (عليه السلام) خطاب به گروه فرمود:
هـذا امـامكم من بعدى و خليفتى عليكم اطيعوه و لاتتفرقوا من بعدى فتهلكوا فى اءديانكم.
اءلا! وانكم لا ترونه بعد يومكم هذا حتى يتم له عمر، فاقبلوا من عثمان ما يقوله و انتهوا الى اءمره واقبلوا قوله ....(5)
ايـن امـام شـمـا مـردم پـس از مـن و جـانـشـيـن من، در ميان شماست. از او اطاعت كنيد و پس از من پراكنده مشويد كه در دينتان به هلاكت خواهيد رسيد.
بـهـوش بـاشـيـد كـه امـروز به بعد، ديگر تا پايان دوران (غمبار) غيبتش، او را نخواهيد ديد، از اين رو آنچه عثمان بن سعيد از او براى شما خبر آورد، بپذيريد و از هشدار او باز ايستيد و گفتارش را قبول كنيد.
و نـيـز در بحث ولادت حضرت مهدى (عليه السلام) آورديم كه امام عسكرى (عليه السلام) پـس از ولادت فـرزنـدش، بـه عـثـمـان بـن سـعـيـد عـمـرى دسـتـور داد كـه هـزاران رطل گوشت و نان بخرد و در ميان تهيدستان تقسيم نمايد و تعدادى گوسفند به سلامتى حضرت مهدى (عليه السلام) عقيقه نمايد.
جناب عثمان بن سعيد در بغداد مى زيست و به شهر تاريخى سامرا به منظور ديدار دو امام گرانمايه حضرت هادى و عسكرى (عليه السلام) بسيار سفر مى كرد. از برخى روايات دريـافـت مـى گـردد كـه جـنـاب (عـمـرى) در مـراسـم غـسـل و كـفـن و دفـن حـضـرت عـسـكـرى (عـليـه السـلام) حـضـور داشـت، امـا مـبـاشـر غـسـل، حـضـرت مـهـدى (عـليـه السلام) بود چرا كه امام معصوم را جز امام و معصوم ديگر، غـسـل نـمـى دهـد. ايـن عـقـيـده اسـتـوار مـاسـت، گـرچـه تـاريـخ در مـورد غسل دادن حضرت مهدى (عليه السلام) بر پيكر پاك پدرش، از بيان حقيقت كوتاهى كرده است.
پـس از رحـلت امـام يـازدهم، حضرت مهدى (عليه السلام) جناب عمرى را در وكالت ابقا و به سفارت خويش برگزيد. بر اين اساس است كه او نخستين سفير و نايب محبوب دلها، رابـط مـيـان او و شـيـعـيـان و دوسـتـانـش در رسـانـيـدن نـامـه هـا و مـسـايل و حل مشكلات آنهاست و شماره ديدارها و افتخار تشرف او به پيشگاه حضرت مهدى (عليه السلام) و چگونگى ديدارها و اندازه ملاقاتهاى او را كه روزانه، هفتگى، ماهانه و يا براساس شرايط و نياز، صورت مى گرفته است، اينها را فقط خدا مى داند. تنها او مـى دانـد كـه جـنـاب عمرى در روزگارى كه ميليونها شيعه از افتخار ديدار يار و توفيق زيارت آن گرامى محروم بودند، چقدر به زيارت او مفتخر گشته است.
آرى! امانتدارى و مصلحت، او را ملتزم مى ساخت كه اين راز را براى مردم آشكار نسازد تا با صاحبش بماند و دفن گردد، يا خبر برخى از ديدارها، پس از رحلت او آشكار گردد.
براى نمونه
در روايـت اسـت كـه عـبدالله بن جعفر با جناب عمرى، پس از رحلت حضرت عسكرى (عليه السلام) ملاقات كرد و ضمن سوگند دادن به او گفت: (تو را به حرمت حق و به حرمت دو امـام گـرانـمـايـه، حـضـرت هـادى و عـسـكـرى كـه تـو را مـورد اعـتـماد خويش مى شناختند، سوگندت مى دهم كه بگويى، آيا فرزند حضرت عسكرى، صاحب الزمان را ديده اى؟)
جناب (عمرى) سخت گريست و در برابر اصرار بسيار او، از او پيمان گرفت كه تا او در قيد حيات است به كسى نگويد. آنگاه فرمود: (آرى! آن محبوب دلها را بسيار ديده ام ....)(6)
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه: (عـمـرى) از نـوابـغ روزگـار بـود، هـم در مـيـدان تـعـقـل و تـفـكـر و هـم در ديـگـر مـيـدانـهـا، بـايـد امـتـيازات خاص او همچون تقوا پيشگى، پرهيزكارى، امانت و ديگر ارزشها و ويژگيهايى را كه او را به مقام والاى نيابت عامه و خـاصـه اوج بـخـشيد، اينها را نيز بر نبوغ فكرى و عقلى او افزود و گفت: (گوارا باد بر صاحبان نعمت، نعمتهايشان!)
آرى! او از جـوانـى و پـيـش از آن، بـه افـتـخـار سـعادت و شرافت خدمت امامان نور (عليه السلام) نايل آمد و تا آخرين لحظات زندگى غرق در اين نيكبختى و افتخار بود.
تـرديـدى نيست كه سه امام گرانقدر، او را پس از آزمايش به اين مسئوليت خطير و جايگاه رفيع برگزيدند، چرا كه ويژگيهاى لازم را در او يافتند و حضرت مهدى (عليه السلام) به او دستور داد فرزندش (محمد بن عثمان) را پس از خود بجاى خويش نصب كند تا كارها را سر و سامان دهد و نقش حساس پدر را ايفا نمايد.
نواب خاص
- بازدید: 3757