غيبت كوتاه مدت يا غيبت صغرى

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

سرآغاز غيبت
در بـخـش گـذشـته بحث در مورد واژه غيبت، مفهوم آن و عدم حضور امام مهدى (ع) در برابر ديدگان مردم بود و سخن به غيبت كوتاه مدت يا غيبت (صغرى) رسيد.
دانشمندان و محدثان در مورد آغاز غيبت (صغرى) ديدگاه متفاوتى دارند، برخى مبداء آن را ولادت حضرت مهدى (ع) و عصر پدر گرانقدرش مى دانند و برخى آغاز غيبت صغرى را از شهادت حضرت عسكرى (ع) به حساب مى آورند.(1)
به نظر ما، زندگى حضرت مهدى (ع) از همان آغاز ولادت مباركش با نوعى پرده پوشى و رازدارى و نـهـان مـانـدن از چـشـمـهـا، هـمـراه بـود بـر اين اساس مى توان گفت كه: غيبت صـغـرى از عـصـر حـضرت عسكرى (ع) و ولادت فرزند گرانمايه اش حضرت مهدى (ع) شـروع شـده و بـا ايـن بـيـان، پـنـج سـال زنـدگى آن وجود گرانمايه در كنار پدر را، هـمـانـگـونـه كـه (مـرحـوم مـفـيـد) و ديگر دانشمندان جزو غيبت صغرى محسوب داشته اند آنگونه به حساب آورديم.
غيبت كوتاه مقدمه اى براى غيبت طولانى
واقعيت اين است كه غيبت كوتاه مدت حضرت مهدى (ع) نوعى آماده سازى براى غيبت طولانى بـود و غـيبت طولانى اش مقدمه ظهور و حضور تمام عيار در جامعه انسانى و غيبت صغرى يك حالت ميانه اى بود، ميان (غيبت كبرى) و (عصر ظهور).
در غيبت (كبرى) رابطه گسترده و كامل امت با امام راستين و معصوم خويش گسسته است و در عـصـر ظهور، اين رابطه بطور كامل برقرار، اما در غيبت صغرى نه آن است و نه اين، بلكه شرايط و وضعيت ميانه اى حاكم بود.
تـوضـيـح مـطـلب ايـنـكه: پيش از غيبت صغرى مردم در هر كجا و هر زمانى كه تصميم مى گـرفـتـنـد مى توانستند با امامان معصوم (ع) كه معاصر آنان بودند، ديدار كنند در راه، كـوچـه، خيابان، مراسم حج، مكه، منى و عرفات بى هيچ مانعى هر آنچه مى خواستند از آنان بپرسند و پاسخ همه مسايل دينى و معارف قرآنى و مشكلات زندگى خويش را بطور مستقيم و بى واسطه از آنان دريافت دارند.
اين شرايط تا زمان حضرت هادى (ع) ادامه داشت و آن هنگام بود كه فشار از سوى استبداد بـر امـام هادى (ع) بيشتر شد و تمامى حركات، ديدارها، روابط و فعاليتهاى آن گرامى بـا افـراد، زيـر ذره بـيـن حـكـومت بيدادگر عباسى قرار گرفت و انبوهى از جاسوسان و خبرچينان بر او گمارده شدند.
سـردمـداران بـنـى عـبـاس بـا ايـنـكـه بر اريكه قدرت تكيه كرده و همه پستهاى حساس و كـليـدى را در دسـت داشـتـنـد، بـخـوبى مى دانستند كه در جامعه، توده عظيمى از مردم به مشروعيت آنان و حكومتشان ايمان ندارند و بر اين باورند كه خلافت اسلامى و رهبرى جامعه، حـق شـرعـى و قـانـونـى امـامـان اهـل بـيـت (ع) اسـت و هـمـه مـدعـيـان خـلافـت در طـول تاريخ به راه بيداد و باطل رفته و بطور غاصبانه تجاوزكارانه زمام امور جامعه اسلامى را به كف گرفته اند.
اين واقعيت از دو جهت براى آنان مسلم و قطعى بود:
1ـ نخست اينكه:
سردمداران بنى عباس به خوبى امتيازات، شايستگيها و ويژگيهاى امامان نور(ع) را مى ديـدند و مى دانستند كه آنان هم از نظر منشاء، ريشه و شرافت خانوادگى از چه برترى و شـكـوهـى بـرخـوردارنـد و هم از نظر ارزشهاى معنوى همانند: دانش گسترده، تقواى به مفهوم واقعى، شايستگى و برازندگى، اعتدال و قداست در سلوك و سياست، سابقه نيك و آوازه بـلنـد و خـوشـنـامـى در مـيـان هـمـه قشرها و زندگى سراسر افتخار و لبريز از فضيلتها و كرامتها ....
آرى! در همه اين ميدانها، آنان هستند كه در همه قرون و اعصار، برتر و بالاترند.
به علاوه، آنان از ويژگيهاى امامت بهره ورند. ويژگيهايى چون: قدرت اعجاز و آيات و روايـاتـى كـه از جـانـب خـدا و پـيـام آورش در مـورد بـرگـزيدگى آنان به امامت جامعه و تـدبـير امور و شئون انسانها رسيده و به حكم آنها امامت امت به آنان سپرده شده است و مى دانستند كه اين اصول خدشه ناپذير يعنى:
شرافت بى نظير خانوادگى، شايستگى هاى بى همانند علمى و عملى،
ويژگيهاى امامت، همانند اعجاز و قدرت برآوردند معجزه.
و آيـات و روايـات رسـيده در مورد آنان، كافى است كه خلافت و امامت آنان را براى همگان ثابت، دلهاى حق پذير و شيفته دانش و تقوا و آزادى و عدالت را بسوى آنان جلب، توده هـاى مـردم را بـه حـقـانـيـت آنـان مـعـتـقـد و مـعـتـرف و حـقـوق پايمال شده آنان را برايشان اثبات و بسوى آنان بازگرداند.
2ـ از طرف ديگر
مـطـلب در مـورد بـنـى عـبـاس) و زنـدگـى نـكـبـت بـار و ضـد اسـلامـى آنـان كامل به عكس بود.
چرا كه آنان پس از گسترش و تحكيم پايه هاى قدرت و سلطه ظالمانه خويش بر نيمى از كـره زمين، به گونه اى مست و مغرور گشتند كه ديگر، نه به عواطف و احساسات مردم مـى انـديـشيدند و نه از مخالفت و قيام مسلمانان مى هراسيدند و نه به حشم و نارضايتى توده ها، بها مى دادند و چرا چنين نباشد؟
چرا سردمداران بنى عباس با آن قدرت و امكانات عظيم، از مردم بى سلاح و فاقد قدرت و امكانات بترسند؟
چرا ديگر از حرام خدا بپرهيزند و از گناهان و زشتيها دروى جويند؟
چرا به خواسته هاى سيرى ناپذير نفس نپردازند؟ و چرا نداى شهوات خويش را با وجود هـمه وسايل و امكانات شهوت انگيز روحيه لذت جويى و بى بندوبارى، پاسخ نگويند و عنان گسيخته در تمايلات نفسانى خويش ‍ نروند؟
بـر ايـن اساس بود كه مفهوم خلافت عادلانه مورد نظر اسلام دگرگون گرديد و جانشين پـيـامـبـر جـاى خـويـش را بـه عـنـصرى تجاوزكار و ديكتاتورى سپرده كه تنها بر محور عياشى و لذت جويى و سركشى و فحشاء و زشتيها، مى چرخيد.
مـجـالس گـنـاه و لهـو و لعـب، محافل رقص و آوازه خوانى، شب نشينيها و مشروبخواريها، مستيها و پستيها و جنونها، هر شب و هر بامداد و شامگاه در كاخهاى بيداد و آلوده سردمداران رژيم عباسى برپا شد و عنصر پليدى كه خود را رهبر و پيشواى جامعه اسلامى و جانشين پـيـامـبـر جـا مى زد به همراه انبوهى از اطرافيان آلوده و بدكار خويش در آن شب نشينيها و مـخـالف گـنـاه و فـحـشـا حـاضر مى شد و در حلقه اطرافيانى كه جز خشنود ساختن خاطر خـطـيـر پـيـشـوا و خـليـفـه و هـر چـه بـيـشـتـر فـراهـم آوردن وسـايـل فـسـق و فجور او، نقش و ماءموريتى براى خويش نمى ساختند به هر پليدى دست مى يازيد.
سوگمندانه، علما و دانشمندان دنيا پرست و بدانديش نيز، به جاى ايستادگى در برابر اين روند ارتجاعى و فجايع هستى سوز براى خليفه مصونيت بى نظير و سابقه دينى و شـرعـى تـراشـيـدنـد و چـنـيـن وانـمـود سـاخـتـنـد كـه خـليـفـه) و (امـام بـاطـل) در بـرابـر رفـتـار و كردار خويش بازخواست نمى گردد و هر آنچه انجام دهد، مورد سؤال قرار نمى گيرد و به گناه و جنايت خويش كيفر نمى شود.

سرآغاز غيبت
در بـخـش گـذشـته بحث در مورد واژه غيبت، مفهوم آن و عدم حضور امام مهدى (ع) در برابر ديدگان مردم بود و سخن به غيبت كوتاه مدت يا غيبت (صغرى) رسيد.
دانشمندان و محدثان در مورد آغاز غيبت (صغرى) ديدگاه متفاوتى دارند، برخى مبداء آن را ولادت حضرت مهدى (ع) و عصر پدر گرانقدرش مى دانند و برخى آغاز غيبت صغرى را از شهادت حضرت عسكرى (ع) به حساب مى آورند.(1)
به نظر ما، زندگى حضرت مهدى (ع) از همان آغاز ولادت مباركش با نوعى پرده پوشى و رازدارى و نـهـان مـانـدن از چـشـمـهـا، هـمـراه بـود بـر اين اساس مى توان گفت كه: غيبت صـغـرى از عـصـر حـضرت عسكرى (ع) و ولادت فرزند گرانمايه اش حضرت مهدى (ع) شـروع شـده و بـا ايـن بـيـان، پـنـج سـال زنـدگى آن وجود گرانمايه در كنار پدر را، هـمـانـگـونـه كـه (مـرحـوم مـفـيـد) و ديگر دانشمندان جزو غيبت صغرى محسوب داشته اند آنگونه به حساب آورديم.
غيبت كوتاه مقدمه اى براى غيبت طولانى
واقعيت اين است كه غيبت كوتاه مدت حضرت مهدى (ع) نوعى آماده سازى براى غيبت طولانى بـود و غـيبت طولانى اش مقدمه ظهور و حضور تمام عيار در جامعه انسانى و غيبت صغرى يك حالت ميانه اى بود، ميان (غيبت كبرى) و (عصر ظهور).
در غيبت (كبرى) رابطه گسترده و كامل امت با امام راستين و معصوم خويش گسسته است و در عـصـر ظهور، اين رابطه بطور كامل برقرار، اما در غيبت صغرى نه آن است و نه اين، بلكه شرايط و وضعيت ميانه اى حاكم بود.
تـوضـيـح مـطـلب ايـنـكه: پيش از غيبت صغرى مردم در هر كجا و هر زمانى كه تصميم مى گـرفـتـنـد مى توانستند با امامان معصوم (ع) كه معاصر آنان بودند، ديدار كنند در راه، كـوچـه، خيابان، مراسم حج، مكه، منى و عرفات بى هيچ مانعى هر آنچه مى خواستند از آنان بپرسند و پاسخ همه مسايل دينى و معارف قرآنى و مشكلات زندگى خويش را بطور مستقيم و بى واسطه از آنان دريافت دارند.
اين شرايط تا زمان حضرت هادى (ع) ادامه داشت و آن هنگام بود كه فشار از سوى استبداد بـر امـام هادى (ع) بيشتر شد و تمامى حركات، ديدارها، روابط و فعاليتهاى آن گرامى بـا افـراد، زيـر ذره بـيـن حـكـومت بيدادگر عباسى قرار گرفت و انبوهى از جاسوسان و خبرچينان بر او گمارده شدند.
سـردمـداران بـنـى عـبـاس بـا ايـنـكـه بر اريكه قدرت تكيه كرده و همه پستهاى حساس و كـليـدى را در دسـت داشـتـنـد، بـخـوبى مى دانستند كه در جامعه، توده عظيمى از مردم به مشروعيت آنان و حكومتشان ايمان ندارند و بر اين باورند كه خلافت اسلامى و رهبرى جامعه، حـق شـرعـى و قـانـونـى امـامـان اهـل بـيـت (ع) اسـت و هـمـه مـدعـيـان خـلافـت در طـول تاريخ به راه بيداد و باطل رفته و بطور غاصبانه تجاوزكارانه زمام امور جامعه اسلامى را به كف گرفته اند.
اين واقعيت از دو جهت براى آنان مسلم و قطعى بود:
1ـ نخست اينكه:
سردمداران بنى عباس به خوبى امتيازات، شايستگيها و ويژگيهاى امامان نور(ع) را مى ديـدند و مى دانستند كه آنان هم از نظر منشاء، ريشه و شرافت خانوادگى از چه برترى و شـكـوهـى بـرخـوردارنـد و هم از نظر ارزشهاى معنوى همانند: دانش گسترده، تقواى به مفهوم واقعى، شايستگى و برازندگى، اعتدال و قداست در سلوك و سياست، سابقه نيك و آوازه بـلنـد و خـوشـنـامـى در مـيـان هـمـه قشرها و زندگى سراسر افتخار و لبريز از فضيلتها و كرامتها ....
آرى! در همه اين ميدانها، آنان هستند كه در همه قرون و اعصار، برتر و بالاترند.
به علاوه، آنان از ويژگيهاى امامت بهره ورند. ويژگيهايى چون: قدرت اعجاز و آيات و روايـاتـى كـه از جـانـب خـدا و پـيـام آورش در مـورد بـرگـزيدگى آنان به امامت جامعه و تـدبـير امور و شئون انسانها رسيده و به حكم آنها امامت امت به آنان سپرده شده است و مى دانستند كه اين اصول خدشه ناپذير يعنى:
شرافت بى نظير خانوادگى، شايستگى هاى بى همانند علمى و عملى،
ويژگيهاى امامت، همانند اعجاز و قدرت برآوردند معجزه.
و آيـات و روايـات رسـيده در مورد آنان، كافى است كه خلافت و امامت آنان را براى همگان ثابت، دلهاى حق پذير و شيفته دانش و تقوا و آزادى و عدالت را بسوى آنان جلب، توده هـاى مـردم را بـه حـقـانـيـت آنـان مـعـتـقـد و مـعـتـرف و حـقـوق پايمال شده آنان را برايشان اثبات و بسوى آنان بازگرداند.
2ـ از طرف ديگر
مـطـلب در مـورد بـنـى عـبـاس) و زنـدگـى نـكـبـت بـار و ضـد اسـلامـى آنـان كامل به عكس بود.
چرا كه آنان پس از گسترش و تحكيم پايه هاى قدرت و سلطه ظالمانه خويش بر نيمى از كـره زمين، به گونه اى مست و مغرور گشتند كه ديگر، نه به عواطف و احساسات مردم مـى انـديـشيدند و نه از مخالفت و قيام مسلمانان مى هراسيدند و نه به حشم و نارضايتى توده ها، بها مى دادند و چرا چنين نباشد؟
چرا سردمداران بنى عباس با آن قدرت و امكانات عظيم، از مردم بى سلاح و فاقد قدرت و امكانات بترسند؟
چرا ديگر از حرام خدا بپرهيزند و از گناهان و زشتيها دروى جويند؟
چرا به خواسته هاى سيرى ناپذير نفس نپردازند؟ و چرا نداى شهوات خويش را با وجود هـمه وسايل و امكانات شهوت انگيز روحيه لذت جويى و بى بندوبارى، پاسخ نگويند و عنان گسيخته در تمايلات نفسانى خويش ‍ نروند؟
بـر ايـن اساس بود كه مفهوم خلافت عادلانه مورد نظر اسلام دگرگون گرديد و جانشين پـيـامـبـر جـاى خـويـش را بـه عـنـصرى تجاوزكار و ديكتاتورى سپرده كه تنها بر محور عياشى و لذت جويى و سركشى و فحشاء و زشتيها، مى چرخيد.
مـجـالس گـنـاه و لهـو و لعـب، محافل رقص و آوازه خوانى، شب نشينيها و مشروبخواريها، مستيها و پستيها و جنونها، هر شب و هر بامداد و شامگاه در كاخهاى بيداد و آلوده سردمداران رژيم عباسى برپا شد و عنصر پليدى كه خود را رهبر و پيشواى جامعه اسلامى و جانشين پـيـامـبـر جـا مى زد به همراه انبوهى از اطرافيان آلوده و بدكار خويش در آن شب نشينيها و مـخـالف گـنـاه و فـحـشـا حـاضر مى شد و در حلقه اطرافيانى كه جز خشنود ساختن خاطر خـطـيـر پـيـشـوا و خـليـفـه و هـر چـه بـيـشـتـر فـراهـم آوردن وسـايـل فـسـق و فجور او، نقش و ماءموريتى براى خويش نمى ساختند به هر پليدى دست مى يازيد.
سوگمندانه، علما و دانشمندان دنيا پرست و بدانديش نيز، به جاى ايستادگى در برابر اين روند ارتجاعى و فجايع هستى سوز براى خليفه مصونيت بى نظير و سابقه دينى و شـرعـى تـراشـيـدنـد و چـنـيـن وانـمـود سـاخـتـنـد كـه خـليـفـه) و (امـام بـاطـل) در بـرابـر رفـتـار و كردار خويش بازخواست نمى گردد و هر آنچه انجام دهد، مورد سؤال قرار نمى گيرد و به گناه و جنايت خويش كيفر نمى شود.

ادامه مطلب

او نماز بخواند و عبادت خدا كند يا گرد فحشا و گناه بگردد، مساوى است، چرا كه خليفه اسـت و ره آورد و ثـمـره كـار و زنـدگـى و عـمـر خليفه نه اداره امور تدبير شئون جامه و تـاءمـيـن حـقـوق و آزادى و امنيت و فرهنگ و معنويت و آسايش ‍ و نجات توده ها و انديشيدن در مـورد ديـن و دنـياى مرد است؛ بلكه كار و نقش او، همان فرو رفتن در شهوات و زشتيهايى است كه (بنى اميه) و (بنى عباس) در آن فرو رفته بودند.
آرى! تـنـهـا چـيـزى كـه خـاطـر خـطـيـر خـليـفـه را بـه خـود مـشـغـول مـى داشـت و گـاه لذتـهـا و بـى بـنـدوبـاريـهـا را در كامش تلخ و آنها را برايش گلوگير مى ساخت وجود گرانمايه مشعلهاى هدايت و امامان نور(ع) بود.
وجود كسانى كه خداوند لباس قداست و پاكى، تقواپيشگى و پرهيزكارى بر اندامشان پـوشـانـده بـود و آنـان را بـه شـايـسـتـه تـريـن صـفـات و پـرجاذبه ترين فضيلتها زيباترين ارزشهاى اخلاقى و انسانى آراسته بود.
خـليـفـه هـمـواره بر اين مى انديشد كه: چگونه بر اين شخصيتهاى پاك و پرشكوه چيره شـود؟ بـتواند محبوبيت و معنويت عظيم آنان را در هم كوبد، خوشنامى و بلندآوازگى آنان را آلوده سـازد و تـلاش و كوشش اصلاحى و انسانى آنان و گرايش ياران و دوستداران و پيروان آن را به راه و رسم انسانى و اسلامى و الهى آنها، به صفر برساند.
آرى! در ايـن شـرايـط سخت و در اين جو وحشتناك بود كه حضرت هادى (ع) مى زيست. آيا بـيـنـش و حـكـمـت، او را نـاگـزيـر نـمـى سـاخـت كـه بـراى زنـدگـى خويش شيوه خاصى بـرگـزيـنـد؟ شـيـوه اى كـه هـمـه جوانب خرد و تجربه و فرزانگى براى مصون ماند از شرارت و شقاوت و در همانحال به انجام رساندن مسئوليت خطير و نقش عظيم امامت راستين، در آن رعايت شود؟
بـر ايـن اسـاس بـود كـه آن گـرامـى در هـمـان شـرايـط كـه تـحـت فـشار و مراقبت شديد جاسوسان خلافت بود و سايه شوم حكومت ترور و وحشت بر او و هر دوستدار خاندان وحى و رسـالت كـه بـا او در ارتـبـاط بـود، سـايـه افـكـنـده بـود، آن گـرامـى در هـمـانـحـال بـا درايـت و تـدبـيـر بـى نـظـيـر مـى كـوشـيـد تـا بـر اوضـاع و احـوال مـراقـب و مـسـلط بـاشـد و در ايـن انـديـشـه بـود كـه خـود و يـاران مـكـتـب و آرمـان اهل بيت (ع) را از فشار و اختناق بيشتر رهايى بخشد.
مـا در روزگـار خـويـش، بـرخى از نمونه هاى آن فشارها و رنجها را ديده ايم. خود شاهد هـسـتـيـم كـه چـگونه زورمندان و سلطه گران هزار و يك حساب براى شخصيتهاى برجسته مـردمـى و مـذهـبـى و بـرخـوردار از مـوقعيت اجتماعى و سياسى باز مى كنند و چگونه براى بـدسـت آوردن انـدك اطـلاعـات احـمـقـانـه و بـى ارزش، تـدابـيـرى عـريـض و طـويـل مـى انـديشند و آن را از مسايل مهم و درجه اول جامعه، قلمداد مى كنند به مقامات بالا گزارش مى برند، چنانكه گويى اسرار بزرگ نظامى دشمن را كشف كرده و يا ...
از همين جا بايد انديشيد كه شرايط در روزگار امامان معصوم (ع) چگونه بود و زورمندان بيدادگرى كه آن بزرگواران را اولين و آخرين و جدى ترين خطر براى سلطه ظالمانه خـويـش مـى ديـدند، با آنان چگونه رفتار مى كردند، چرا كه سلطه گران به روشنى، عـشق و ايمان مردم را به امامان نور(ع) مى ديدند و در اوج يقين بودند كه آنان بر قلبها حـكـومتى كنند عشق و شور توده هاى مردم به آنان عشق و شور مذهبى و عقيدتى است. عشق و شورى است كه از هر علاقه، پيوند و عشقى پرتوانتر، سختتر و كارسازتر است.
و ايـن امتيازى است كه حكومتگران با وجود قدرت و امكانات گسترده خويش از آن بى بهره بـودنـد، آنـان تـنها بر كالبدهاى مردم حكومت مى كردند و نه بر دلها و قلبها، به زور سرنيزه و با منطق و سياست مشت آهنين، حكم مى راندند و نه با منطق دين و قانون و مقررات عادلانه و انسانى و عنصر دگرگونساز مهر و وفا و صفا و ايمان و پروا ...
آرى! آنها به نام دين حكومت مى كردند و به دروغ خود را خليفه و جانشين پيامبر خدا(ص) مـعـرفـى مـى كـردنـد چـرا كـه رهـبـرى اسـلامـى كـه از همان نخستين روزهاى درخشش اسلام شكل گرفته بود، در وجود گرانمايه پيامبر(ص) تبلور داشت.
آن حـضـرت، زمـامـدار جـامـعـه، فـرمـانـده و رهبر مردم بود و قدرت قانونگذارى و اجراى مقررات و اداره كشور، به دست با كفايت او بود.
هـمو بود كه فرمان جهاد با ستم را مى داد و زكات و حقوق مالى را مى گرفت، مقررات و حـدود الهـى را برپا مى داشت و همه امور و شئون دينى و دنيوى جامعه را تدبير و تنظيم مى كرد.
خـداونـد، ايـن رهـبـرى عـادلانـه و كـارسـاز را پـس از پـيـامـبـر بـه امـامـان مـعـصـوم اهـل بـيـت (ع) واگـذار كـرد و مـقـرر فـرمـود كـه آنـان يـكـى پـس از ديـگـرى راه پيامبر و مـسـئوليـتهاى خطير او را، جز دريافت وحى، به كف باكفايت خويش گيرند. اما آنچه نمى بـايـد مـى شـد اتـفـاق افتاد و قدرت پرستان با بازيگريها و بند و بستها و توجيه و تفسيرهاى جاه طلبانه، زمام امور جامعه را به كف گرفتند و بر اريكه قدرت تكيه زدند و بـا سـلب امـكـانـات و آزادى و پايمال ساختن حقوق و حدود و مقررات آنان را از دخالت در امور و شئون و نجات و فلاح جامعه بازداشتند.
اين حاكمان غاصب، در طول اين قرنها و عصرها همواره مدعى بودند كه سيستم آنان خلافت اسـت و خـودشـان هـم خـليـفـه و جانشين پيامبر، زيرا اگر آنان ادعا مى كردند كه رژيمشان پـادشـاهى يا جمهورى است و خودشان نيز شاه يا رئيس جمهورند و نه خليفه پيامبر، مردم مـسـلمـان بـخـاطـر ناسازگارى تمام عيار سلطنت استبدادى و جمهورى، با خلافت و رهبرى معنوى مورد نظر دين، ديگر در برابر آنها سرفرود نمى آوردند.
بـه هـمـيـن جـهـت امويان، عباسيان و ... ادعاى خلافت مى كردند و خود را خليفه پيامبر جا مى زدنـد تـا بـا ايـن بـازيـگـرى و فـريب بزرگ، براى خود حكومت معنوى و رهبرى دينى و مـذهـبـى ثـابـت كـنـنـد و آنـگـاه بـا ايـن شـگـرد بـر جـان مـال و هـسـتـى و امـكـانـات مردم، به گونه كه خداى مردم باشند حكم برانند و امر و نهى كنند.
امـا حـقـيقت كاملا غير از اين بود و خلافت اسلامى به مفهوم واقعى و درست آن چيزى است كه بـايـد در هـاله اى از قـداسـت و پـاكـى، ديـن بـاورى و ديـنـدارى، دانـش و بينش، تقوا و پـرواپـيـشـگـى و ديـگـر شـايـسـتگيها و ويژگيهايى از اين گونه باشد و اين صفات و ويـژگـيـهـا در آن حـكـومـتگران خودكامه و مدعى خلافت و رهبرى اسلامى، نبود كه تاريخ درست و مستقل، اين واقعيت را تاءييد و گواهى مى كند.
و ايـن در حـالى بـود كـه هـمـه اين ويژگيهاى شايسته و بايسته جانشينى پيامبر(ص) و خـلافـت اسـلامـى، به بهترين شكل و كاملترين صورت و زيباترين وجه، بطور بسيار گـسـتـرده در وجـود گـرانـمـايـه امـامـان نـور(ع) وجود داشت و اين حقيقت را نيز تاريخ با رساترين صداى خويش طنين افكن ساخته است.
------------------------------------------
1-بـعـضـى از بـزرگان، آغاز غيبت صغرى را از زمان ولادت حضرت مهدى (ع) مى دانـند مانند، شيخ مفيد در ارشاد، ج 2، ص 340. و بعضى ديگر آن را از زمان امامت حضرت مـهـدى (ع) و پـس از شهادت امام حسن عسكرى (ع) مى دانند مانند: طبرسى در اعلام الورى، ص 416، عـلى بـن عـيـسى اربلى در كشف الغمه، ج 3، ص 320 و علامه مجلسى در مرآت العقول، ج 4، ص 52 و ...
--------------------------------------
آيت الله سيد محمد كاظم قزوينى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page