سرآغاز غيبت
در بـخـش گـذشـته بحث در مورد واژه غيبت، مفهوم آن و عدم حضور امام مهدى (ع) در برابر ديدگان مردم بود و سخن به غيبت كوتاه مدت يا غيبت (صغرى) رسيد.
دانشمندان و محدثان در مورد آغاز غيبت (صغرى) ديدگاه متفاوتى دارند، برخى مبداء آن را ولادت حضرت مهدى (ع) و عصر پدر گرانقدرش مى دانند و برخى آغاز غيبت صغرى را از شهادت حضرت عسكرى (ع) به حساب مى آورند.(1)
به نظر ما، زندگى حضرت مهدى (ع) از همان آغاز ولادت مباركش با نوعى پرده پوشى و رازدارى و نـهـان مـانـدن از چـشـمـهـا، هـمـراه بـود بـر اين اساس مى توان گفت كه: غيبت صـغـرى از عـصـر حـضرت عسكرى (ع) و ولادت فرزند گرانمايه اش حضرت مهدى (ع) شـروع شـده و بـا ايـن بـيـان، پـنـج سـال زنـدگى آن وجود گرانمايه در كنار پدر را، هـمـانـگـونـه كـه (مـرحـوم مـفـيـد) و ديگر دانشمندان جزو غيبت صغرى محسوب داشته اند آنگونه به حساب آورديم.
غيبت كوتاه مقدمه اى براى غيبت طولانى
واقعيت اين است كه غيبت كوتاه مدت حضرت مهدى (ع) نوعى آماده سازى براى غيبت طولانى بـود و غـيبت طولانى اش مقدمه ظهور و حضور تمام عيار در جامعه انسانى و غيبت صغرى يك حالت ميانه اى بود، ميان (غيبت كبرى) و (عصر ظهور).
در غيبت (كبرى) رابطه گسترده و كامل امت با امام راستين و معصوم خويش گسسته است و در عـصـر ظهور، اين رابطه بطور كامل برقرار، اما در غيبت صغرى نه آن است و نه اين، بلكه شرايط و وضعيت ميانه اى حاكم بود.
تـوضـيـح مـطـلب ايـنـكه: پيش از غيبت صغرى مردم در هر كجا و هر زمانى كه تصميم مى گـرفـتـنـد مى توانستند با امامان معصوم (ع) كه معاصر آنان بودند، ديدار كنند در راه، كـوچـه، خيابان، مراسم حج، مكه، منى و عرفات بى هيچ مانعى هر آنچه مى خواستند از آنان بپرسند و پاسخ همه مسايل دينى و معارف قرآنى و مشكلات زندگى خويش را بطور مستقيم و بى واسطه از آنان دريافت دارند.
اين شرايط تا زمان حضرت هادى (ع) ادامه داشت و آن هنگام بود كه فشار از سوى استبداد بـر امـام هادى (ع) بيشتر شد و تمامى حركات، ديدارها، روابط و فعاليتهاى آن گرامى بـا افـراد، زيـر ذره بـيـن حـكـومت بيدادگر عباسى قرار گرفت و انبوهى از جاسوسان و خبرچينان بر او گمارده شدند.
سـردمـداران بـنـى عـبـاس بـا ايـنـكـه بر اريكه قدرت تكيه كرده و همه پستهاى حساس و كـليـدى را در دسـت داشـتـنـد، بـخـوبى مى دانستند كه در جامعه، توده عظيمى از مردم به مشروعيت آنان و حكومتشان ايمان ندارند و بر اين باورند كه خلافت اسلامى و رهبرى جامعه، حـق شـرعـى و قـانـونـى امـامـان اهـل بـيـت (ع) اسـت و هـمـه مـدعـيـان خـلافـت در طـول تاريخ به راه بيداد و باطل رفته و بطور غاصبانه تجاوزكارانه زمام امور جامعه اسلامى را به كف گرفته اند.
اين واقعيت از دو جهت براى آنان مسلم و قطعى بود:
1ـ نخست اينكه:
سردمداران بنى عباس به خوبى امتيازات، شايستگيها و ويژگيهاى امامان نور(ع) را مى ديـدند و مى دانستند كه آنان هم از نظر منشاء، ريشه و شرافت خانوادگى از چه برترى و شـكـوهـى بـرخـوردارنـد و هم از نظر ارزشهاى معنوى همانند: دانش گسترده، تقواى به مفهوم واقعى، شايستگى و برازندگى، اعتدال و قداست در سلوك و سياست، سابقه نيك و آوازه بـلنـد و خـوشـنـامـى در مـيـان هـمـه قشرها و زندگى سراسر افتخار و لبريز از فضيلتها و كرامتها ....
آرى! در همه اين ميدانها، آنان هستند كه در همه قرون و اعصار، برتر و بالاترند.
به علاوه، آنان از ويژگيهاى امامت بهره ورند. ويژگيهايى چون: قدرت اعجاز و آيات و روايـاتـى كـه از جـانـب خـدا و پـيـام آورش در مـورد بـرگـزيدگى آنان به امامت جامعه و تـدبـير امور و شئون انسانها رسيده و به حكم آنها امامت امت به آنان سپرده شده است و مى دانستند كه اين اصول خدشه ناپذير يعنى:
شرافت بى نظير خانوادگى، شايستگى هاى بى همانند علمى و عملى،
ويژگيهاى امامت، همانند اعجاز و قدرت برآوردند معجزه.
و آيـات و روايـات رسـيده در مورد آنان، كافى است كه خلافت و امامت آنان را براى همگان ثابت، دلهاى حق پذير و شيفته دانش و تقوا و آزادى و عدالت را بسوى آنان جلب، توده هـاى مـردم را بـه حـقـانـيـت آنـان مـعـتـقـد و مـعـتـرف و حـقـوق پايمال شده آنان را برايشان اثبات و بسوى آنان بازگرداند.
2ـ از طرف ديگر
مـطـلب در مـورد بـنـى عـبـاس) و زنـدگـى نـكـبـت بـار و ضـد اسـلامـى آنـان كامل به عكس بود.
چرا كه آنان پس از گسترش و تحكيم پايه هاى قدرت و سلطه ظالمانه خويش بر نيمى از كـره زمين، به گونه اى مست و مغرور گشتند كه ديگر، نه به عواطف و احساسات مردم مـى انـديـشيدند و نه از مخالفت و قيام مسلمانان مى هراسيدند و نه به حشم و نارضايتى توده ها، بها مى دادند و چرا چنين نباشد؟
چرا سردمداران بنى عباس با آن قدرت و امكانات عظيم، از مردم بى سلاح و فاقد قدرت و امكانات بترسند؟
چرا ديگر از حرام خدا بپرهيزند و از گناهان و زشتيها دروى جويند؟
چرا به خواسته هاى سيرى ناپذير نفس نپردازند؟ و چرا نداى شهوات خويش را با وجود هـمه وسايل و امكانات شهوت انگيز روحيه لذت جويى و بى بندوبارى، پاسخ نگويند و عنان گسيخته در تمايلات نفسانى خويش نروند؟
بـر ايـن اساس بود كه مفهوم خلافت عادلانه مورد نظر اسلام دگرگون گرديد و جانشين پـيـامـبـر جـاى خـويـش را بـه عـنـصرى تجاوزكار و ديكتاتورى سپرده كه تنها بر محور عياشى و لذت جويى و سركشى و فحشاء و زشتيها، مى چرخيد.
مـجـالس گـنـاه و لهـو و لعـب، محافل رقص و آوازه خوانى، شب نشينيها و مشروبخواريها، مستيها و پستيها و جنونها، هر شب و هر بامداد و شامگاه در كاخهاى بيداد و آلوده سردمداران رژيم عباسى برپا شد و عنصر پليدى كه خود را رهبر و پيشواى جامعه اسلامى و جانشين پـيـامـبـر جـا مى زد به همراه انبوهى از اطرافيان آلوده و بدكار خويش در آن شب نشينيها و مـخـالف گـنـاه و فـحـشـا حـاضر مى شد و در حلقه اطرافيانى كه جز خشنود ساختن خاطر خـطـيـر پـيـشـوا و خـليـفـه و هـر چـه بـيـشـتـر فـراهـم آوردن وسـايـل فـسـق و فجور او، نقش و ماءموريتى براى خويش نمى ساختند به هر پليدى دست مى يازيد.
سوگمندانه، علما و دانشمندان دنيا پرست و بدانديش نيز، به جاى ايستادگى در برابر اين روند ارتجاعى و فجايع هستى سوز براى خليفه مصونيت بى نظير و سابقه دينى و شـرعـى تـراشـيـدنـد و چـنـيـن وانـمـود سـاخـتـنـد كـه خـليـفـه) و (امـام بـاطـل) در بـرابـر رفـتـار و كردار خويش بازخواست نمى گردد و هر آنچه انجام دهد، مورد سؤال قرار نمى گيرد و به گناه و جنايت خويش كيفر نمى شود.
غيبت كوتاه مدت يا غيبت صغرى
- بازدید: 3325