آنچه تا كنون در باره اوضاع سياسى روزگار معاويه، به صورت فشردهو گذرا گفته شد تنها براى آن بود كه موضع امام حسينعليه السلام در قبال ايناوضاع نابهنجار شناخته و دانسته شود.
ما مىتوانيم بهموضع امام حسين اجمالاً پى ببريم. به شرط آنكه در اينسه موردى كه اكنون به شرح و تبيين آن مىپردازيم، دقت و انديشه كنيم:
1 - خبرهاى پياپى حاكى از ظلمها و فجايع معاويه در حق مسلمانان بهخاطر هوادارى آنان از علىعليه السلام و خاندان آنحضرت، پس از صدور اينفرمان ظالمانه و قاطعانه معاويه، به مدينه مىرسد:
"هر كس فضليتى از على نقل كند، تأمين جانى و مالى از او برداشتهشود". صدور اين قانون در آغاز سال 51 هجرى بود. امام حسينعليه السلام دربرابر اين قانون، نقشهاى دليرانه كشيد و خود به اجراى آن پرداخت. اومردم را به مجلسى كه در آن گروهى از زنان و مردان بنى هاشم و نيزعدهاى از اصحاب رسول خداصلى الله عليه وآله و بيش از هفتصد تن از شيعيانش و نيزدويست تن از تابعان حضور داشتند، دعوت كرد. امام در اين مجلس بهايراد سخن پرداخت.
خداى را ستود و آنگاه فرمود:
"امّا بعد، اين طاغيه)معاويه بن ابى سفيان( بر ما و شيعيانمان آنكرده كه خود مىدانيد و مىبينيد. من خواستهاى از شما دارم اگر راستگفتم پس تصديقم كنيد و اگر دروغ گفتم مرا تكذيب كنيد. من به حق خدابر شما و حق رسول خدا و خويشيم با پيامبرتان از شما مىخواهم كه اينمقام و منصب وسخنانم را پوشيده و پنهان مداريد و به مردمانى كه بداناناعتماد داريد، در شهرها و قبيلههاى خود، برسانيد.
سخنان مرا بشنويد و گفتارم را بنويسيد آنگاه به شهرها و قبايلتان بازگرديد. پس هر يك از مردم را كه بدانان اعتماد و اطمينان داريد، بر حقىكه از آنِ ما مىدانيد فرا خوانيد. من از آن مىترسم كه اين حق پايمال شودو از دست برود وشكست بخورد. حال آنكه خداوند تمام كننده نورخويش است اگر چه كافران آن را خوش نداشته باشند."
آنگاه امام در اين خطبه غرا و استوار، خاطره علىعليه السلام را در يادحاضران زنده كرد و در پايان هر فراز، اندكى از گفتن خاموش مىماندواصحاب و تابعان را بر صدق گفتار خود گواه مىگرفت وآنان يكپارچهوهمصدا بر راستى گفتار آنحضرت اعتراف مىكردند و مىگفتند:
"به خدا همچنين است كه تو گفتى".
آن امام تمام آياتى را كه در قرآن در باره اميرمؤمنان و خاندانش نازلشده بود خواند و تفسير كرد و احاديثى را كه از پيامبرصلى الله عليه وآله در باره پدرومادر و برادر وخودش رسيده بود، باز گفت. در تمام اين موارد اصحابحاضر در آن مجلس مىگفتند: به خدا همين گونه است كه تو مىفرمايى.ما نيز چنين شنيدهايم و بر راستى آن گواهيم.
يكى از تابعان نيز گفت: به خدا سوگند من اين روايت را ازراستگوترين ومؤمن ترين صحابه شنيدهام.
آنگاه خدا را بر آنان گواه گرفت و فرمود: "شما را به خدا سوگند كهاين روايات را جز از كسى كه به او و به دينش اعتماد داريد شنيدهايد؟"
اين نقشه، مانع مناسبى در برابر طغيان معاويه در سبّ علىعليه السلام بود.امّا نقشه معاويه آن بود كه فرازهاى درخشان و شكوهمند، يعنى مآثراهل بيت را از پهنه تاريخ بزدايد.
اينان در محو اين فرازهاى درخشان تاريخ تنها به زور بسنده نكردندبلكه خزانه حكومتى نيز نقشى مهم در اين ميانه داشت. حديث هم مانندبسيارى از كالاها خريد و فروش مىشد و محدثان يا از توانگرترين مردمبودند يا از مغضوبترين آنان. اگر آنان به خواستههاى بنىاميّه گردنمىنهادند، از همه چيز برخوردار مىشدند و اگر از اجراى خواستههاىبنى اميّه سر باز مىزدند، هر بلايى كه مىخواستند بر سر آنها مىآوردند.
شايد معاويه، اين حيلهگر معروف، انتظار چنين مخالفتى را از امامحسينعليه السلام داشت. امّا او هيچ گاه فكر نكرده بود كه اين مخالفت در آيندهشكلى خطر ناك به خود بگيرد. به هر حال مخالفت امام حسين از نظر اوقابل انتظار بود. امّا پس از اين برخورد كوبنده، پيشامدى رخ داد كهمعاويه هرگز آن را به خواب هم نمىديد.
2 - كاروانى متعلّق به والى يمن كه حامل كالاهاى گوناگون براىمزدوران كاخ سلطنتى بود از مدينه مىگذشت. امام حسين بر اين كارواندست يافت به عنوان حق شرعى خود آن را به تصرف خود در آورد امامپس از گرفتن اين كاروان نامهاى به معاويه نوشت كه چشمانش را خيرهوعقلش را مدهوش ساخت اين نامه چنين بود:
"از حسين بن على به معاوية بن ابى سفيان
امّا بعد، كاروانى از يمن از طرف ما مىگذشت. اين كاروان حاملاموال وپارچههايى بود تا بدانها خزاين دمشق را پر كند و سپس آن را بهفرزندان پدرت باز گرداند. من بدين اموال نيازمند بودم و آنها را تصاحبكردم... والسلام".
نخستين نكتهاى كه نظر معاويه را در اين نامه به خود جلب كرد مقدّمبودن نام امام حسينعليه السلام و پدرش بر نام وى بود. از اين گذشته امام حسينبدون آنكه معاويه را با لقب اميرمؤمنان ياد كند، خطاب كرده بود كه اينخود در منطق قرون اوّليه مبارزهاى آشكار با قدرت قانونى خليفه به شمارمىآمد. اين امر تأكيد مىكرد كه نويسنده نامه خود را از اطاعت حكومتنا حق برى دانسته است.
نكته ديگرى كه ديدگان معاويه را به خود خيره كرد، موضوعتصاحب كاروان بود. اين خود آشكارترين دليل بر تمرّد امام حسينعليه السلام ازقدرت حاكم به شمار مىآمد.
امّا معاويه با ذكاوت و زيركى دريافت كه شرايط حاكم جز اغماض ازچنين اعمالى را نمىطلبد و البته امام حسين نيز نمىخواست كه او آغازگرعصيان مسلح باشد. او همان گونه كه بر نشر حقيقت اصرار مىورزيد، برحفظ خونهاى مسلمانان نيز بسيار اصرار مىورزيد.
معاويه نامهاى در پاسخ به نامه امام حسينعليه السلام نوشت كه در آن بهجايگاه والا و جلال و قدر امام اشاره كرده بود و در ضمن اعلام كرد كهنمىخواهد به ايشان گزندى برسد.
امام حسين با نشر آگاهى و جمع كردن ياران در تحكيم سنگرهاىحقيقت مىكوشيد و اخبار مربوط به امام پى در پى به كاخ سلطنتىمىرسيد، و خبر مىداد كه آنحضرت در شرف ايجاد انقلابى بزرگ و جداكردن حقّ از باطل است.
امّا معاويه كه همواره پيش از ايجاد جنگ و خونريزى به مكرونيرنگ مىانديشيد اين بار نيز حيلهاى ديگر در پيش گرفت. او نامهاىبه امام نوشت ودر آن زبان به توبيخ و نكوهش امام گشود و از روابطدوستانه ميان خود و آنحضرت ياد كرد.
ولى امام حسين از فجايعى كه بر سر شيعيان و دوستداران خاندانپيامبر در هر گوشه و كنارى اعمال مىشد، به خوبى آگاهى داشت.
3 - امام حسين نامهاى ديگر به معاويه نوشت و طى آن به يكايكاعمال پليد معاويه اشاره كرد. در اين نامه آمده بود:
"...امّا بعد نامهاى به دستم رسيد كه در آن گفته بودى: از من به توگزارشهايى رسيده كه تو به خاطر من از آنها چشم پوشيدهاى. حال آنكهمن در نظر تو به انجام كارهاى غير از اين سزاوارترم و جز خداوند تعالىبر حسنات راهنمايى نكند.
امّا در باره گزارشهايى كه گفته بودى در باره من به تو رسيده، بايدبدانى كه اين گزارشها از جانب چاپلوسان و سخن چينان و كسانى است كهمىخواهند ميان جمع تفرقه اندازند. دشمنان دروغ گفتهاند و من خواستارجنگ و مخالفت با تو نيستم. و من در ترك اين نصايح از تو و از عذروپوزشهايى كه در آن براى تو و دوستان ستمگر و كافرت)حزبستمگران( و اولياى شيطان است، از خداوند مىترسم.
آيا تو كشنده حجر بن عدى كندى و ياران نمازگزار و خدا پرست اونيستى؟ آنان بدعتها را زشت و پليد مىشمردند، امر به معروف و نهى ازمنكر مىكردند و از سرزنش نكوهش گران در راه خدا باك نداشتند. امّا توآنان را به ستم و ناروا كشتى در حالى كه قسمهاى سخت خورده و به آنانقول داده بودى كه به ايشان كارى ندارى.
امّا بر خداوند، تجرى كردىوپيمان او را كوچك شمردى و همه آنان را از پاى در آوردى.
آيا تو كشنده عمرو بن حمق صحابى رسول خداصلى الله عليه وآله و بنده صالحى كهعبادت او را ضعيف و بدنش را ناتوان و رنگ سيمايش را زرد كرده بودنيستى؟ تو پس از آنكه به او وعده امان داده و با او عهد بستى، او راكشتى. بدان سان كه اگر آهوان كوهى آن را مىفهميدند هر آينه از قلهكوهها به پايين مىغلتيدند.
آيا تو زياد بن سميه را، كودكى كه در بستر بندهاى از قبيله ثقيف بهدنيا آمد به سوى خود نخواندى در حالى كه گمان كردى او فرزند پدرتوست. حال آنكه رسول خداصلى الله عليه وآله فرموده بود: الولد للفراش و للعاهرالحجر. امّا تو آگاهانه سنّت رسول خدا را وانهادى و بدون آنكه از جانبخداوند هدايتى داشته باشى از هوا و هوس خويش پيروى كردى. آنگاه اورا بر مسلمانان مسلّط ساختى و او اينك مسلمانان را مىكشد و دستها وپاهايشان را مىبرد، چشمانشان را كور مىكند و بر تنه درختان به دارشانمىآويزد. گويى تو خود از اين امّت نيستى و اين امّت هم از تو نيستند؟!
آيا تو كشنده حضرمى نيستى كه زياد در باره او به تو نوشت كه وى برآيين على، است و تو هم در پاسخش نگاشتى: هر كه بر آيين على استبكش و پيكر او را مُثله كن؟!"
بدين سان امام حسينعليه السلام تا پايان اين نامه، تازيانه عذاب خويش رابرگرده معاويه و اقمار او فرود آورد.
بدين گونه امام حسين در عهد معاويه زندگى كرد. او يگانه صدايى بودكه در برابر هر بدعتى رعد آسا مىغرّيد. تازيانه بزرگى بود كه بر مظهر هرعقب ماندگى يا افراط در جامعه فرود مىآمد. آنحضرت بسيارى ازانديشمندان و نام آوران را بر مىانگيخت و آنان را به ايجاد انقلابوشورش بر حكومت گمراهان تشويق و ترغيب مىكرد. امّا آنان كسانىبودن كه منافع خود را بر مصالح دين ترجيح مىدادند و پيمانهاى خود راپاس نمىداشتند و اين در حالى بود كه ذمه اسلام قربانى دست هر تبهكاروجنايتگرى بود.
امام حسينعليه السلام در برابر تجاوزات بنى اميّه عليه مصالح امّت اسلامىومقدّسات دينى و نواميس آنان بسيار مقاومت و ايستادگى كرد.
واقعيت آن است كه اگر ما بخواهيم اوضاع دينى حاكم در روزگار امامحسين را بدون وجود آنحضرت و قيام بزرگش در نظر بگيريم، آن دورهرا بايد سياهترين و تيره ترين و سخت ترين عصرى دانست كه بر مسلمانانسپرى شده است، در اين دوره تاريك و ظلمانى، بدون وجود ابا عبد اللَّه،دين خدا بسيار ضعيف و به انحراف نزديكتر شده بود.
زيرا در آن هنگام هيچ نيرويى نبود كه بتواند در برابر اين موج سياهاموّى مقاومت كند مگر شخص ابا عبد اللَّهعليه السلام و مهاجران و انصارِ آگاهىكه در حلقه ياران آنحضرت بودند. چرا كه جنگهايى كه پيش از عصر امامحسين رخ داده بود، همه از تجربههايى تلخ و ناگوار براى نيروهاى صالحمسلمانان خبر مىداد.
هر حركت و جنبشى كه صورت مىگرفت بسرعتدر ميان طوفانهاى وحشت وگردبادهاى ترس و دلهره محاصره مىشد و بهسر نوشت جنبش پيش از خود دچار مىگشت.
اينك تنها اوّلين و آخرين مدافع و ياور اسلام، امام حسين بر جاىمانده بود. او بود كه مىتوانست با تدبير و عزم استوار و پيشگامى و برترىشرف و تبارش ونيز با تمام شايستگيهايى كه از جدّش رسول خداصلى الله عليه وآلهوپدرش علىعليه السلام به ارث برده بود، جبههاى نيرومند در برابر طغيانگسترده اموى تشكيل دهد.
تشكيل اين جبهه در روزگار خلافت معاويه و يزيد، به دستآنحضرت صورت پذيرفت. ما در صفحات پيش گوشهاى از اوضاع حاكمدر عصر خلافت معاويه را بازگو نموديم و در صفحات آينده نيز اندكى ازروزگار يزيد را بازگو خواهيم كرد. امّا از شرح تفصيلى وقايع و رويدادهاپرهيز و تنها به گفتارى مختصر بسنده خواهيم كرد. زيرا اولاً: قيام امامحسينعليه السلام در دوران حكومت يزيد بسيار مشهور و معروف است تا آنجاكه هر شيعى مؤمن از آن آگاه است. ثانياً: شرح قيام امام حسين نيازمنددايرة المعارفى علمى و بزرگ است كه در آن تحليل تمام وقايع سياسىدينى كه امام حسين را به طرف آن جهاد شكوهمند ووالا سوق داد، ذكرشود.
بنابر اين، سزاوار است كه اين بحث را در همين جا نا تمام رها كنيموبه مباحث ديگر بپردازيم و در آنها از ويژگيهاى شخصيتى حضرتسيّدالشّهدا امام حسينعليه السلام سخن گوييم و گفتگو در باره اوضاع سياسىودينى آن عصر را به بحث و مجالى گسترده تر موكول كنيم.
--------------------------------------
آية الله سيد محمد تقى مدرسى
موضع امام حسين عليه السلام
- بازدید: 4253