(اى پيامبر) حق آمد و باطل نابود شد

(زمان خواندن: 10 - 20 دقیقه)

روايـات، در مورد كيفيت آغاز نهضت ظهور و زمان آن، اندكى با هم تفاوت دارند ولى آنچه بـهـتر به نظر مى رسد اين است كه امام عليه السلام نخست در ميان سيصد و سيزده تن از يـاران خـود ظـهـور مـى كـنـد آنـگـاه غـروب نـهـم مـحـرم، يـك يـك داخـل مـسـجـدالحـرام شـده و نـهـضـت مـقـدس خـود را بـعـد از نـمـاز عـشـاء بـا ارسـال پـيـام بـراى اهل مكه آغاز مى كند. سپس ياران او در آن شب بر حرم و شهر مكه مسلط مـى شـونـد... و در روز دوازدهـم مـحرم پيام خود را متوجه جهانيان به زبان و لغت آنان مى نمايد...
سـپـس تـا وقوع معجزه در زمين فرو رفتن لشكر سفيانى، در مكه باقى مى ماند آنگاه با سپاه خود كه مركب هزار و يا بيشتر است رهسپار مدينه مى گردد.
شـايـان تـوجـه اسـت كـه روايـات، آغـاز نـهـضت امام عليه السلام را از مكه: با واژه هاى ((ظـهـور، خـروج، و قـيـام)) بيان مى كند و به نظر مى رسد كه اين تعبيرات داراى يك مضمون باشند ولى برخى روايات بين ظهور و خروج فرق مى گذارد. و نهضت امام عليه السلام در مكه را ((ظهور)) و حركت وى را از آنجا به سوى مدينه ((خروج)) مى نامد و يـادآور مـى شـود كـه ظـهـور امـام عـليـه السـلام در مكه با حضور ياران خاص او انجام مى پـذيـرد در حـاليـكـه خـروج وى از مكه به سوى مدينه زمانى رخ مى دهد كه تعداد ياران حـضـرت بـه ده هـزار تـن بـرسـد و لشكر سفيانى در زمين فرو رود، از عبدالعظيم حسنى رضوان الله عليه نقل شده كه فرمود:
((بـه امـام جـواد عـليـه السـلام گـفـتـم امـيـدوارم شـمـا هـمـان قـائم اهل بيت محمد (ص) باشيد كه زمين را از عدل و داد پر مى نمايد همانگونه كه مملو از ظلم و بـيداد شده باشد، فرمود:اى ابوالقاسم ما اهل بيت پيامبر (ص) جملگى قائم به امر خدا و هدايت كننده به دين خدا هستيم، اما من آن قائمى كه خداوند بوسيله او زمين را از لوث وجود كـفـار و مـنـكـريـن پـاك مـى سـازد و سـراسـر گـيـتـى را از عدل و داد سرشار مى گرداند. نيستم، او كسى است كه ولادتش از مردم مخفى و شخص او از ديـده آنـهـا پـنـهـان و بـه نـام وى او را خـوانـدن بـر آنـان حـرام اسـت او هـمـنـام رسول الله (ص) و هم كنيه اوست و او كسى است كه زمين زير پايش پيموده مى شود و هر دشـوارى بـر او آسـان مـى گردد... ياران او به عدد اصحاب بدر سيصد و سيزده تن مى باشند و از دورترين نقاط جهان گرد او جمع مى شوند و اين فرموده خداوند است ((هر جا بـاشـيـد خداوند همه شما را گردهم مى آورد كه او بر هر چيز تواناست)) چون اين تعداد از مـردم زمـيـن گـرد او جمع شوند او ظهور مى نمايد و چون شمار يارانش به ده هزار رسد بـاذن خـدا خروج مى نمايد و پيوسته دشمنان خدا را به هلاكت مى رساند تا اينكه خداوند مـتـعـال خـشـنـود شـود، در ايـنـجا عبدالعظيم فرمود: گفتم:اى سرور من چگونه امام قائم از خـشـنـودى خـداونـد آگـاه مـى گـردد؟ فـرمـود: چـون خـداونـد، رحـم در دل او مى افكند))(1)
و نـيـز اعـمـش از ابـووائل كـرده اسـت كـه امـيـرمنان عليه السلام به فرزندش حسين عليه السلام نگاه كرد و فرمود:
((اين فرزند من سرور و سالار است، چنانكه پيامبر صلى الله عليه و آله او را سيد و سـالار نـاميد و خداوند بزودى از سلاله وى مردى به جهان بياورد همنام پيامبرتان كه در صـورت و سـيرت چون او باشد وقتى خروج نمايد كه مردم به خواب غفلت فرو رفته و حـق و حـقـيـقـت مـرده و ظـلم و بـيداد آشكار شده باشد به خدا اگر قيام نكند گردنش ‍ را مى زنـنـد، بـا ظـهـور و قـيـام وى اهـل آسمان و ساكنان آن شادمان مى شوند و زمين را از عدالت سرشار مى كند بگونه ايكه قبل از آن از ستم و جور پر شده باشد))(2)
جمله حضرت كه ((اگر خروج نكند گردنش را مى زنند)) نشانگر اين است كه دستگاههاى امـنيتى دشمنان اندكى قبل از ظهور به جريان امر پى برده و نزديك است كه نقشه او كشف شـود، بـه گـونـه اى كـه اگـر خـروج و قـيـام نـكـنـد تـهـديـد بـه قتل مى شود.
ابراهيم جريرى از پدر خود روايت كرده است كه گفت:
((نـفـس زكـيـه جـوانى است كه خاندان محمد (ص) نامش محمد بن حسن، بى جرم و گناه كـشـتـه مـى شـود و چون او را مى كشند هيچ عذر خواهى، براى آنان در آسمان و زمين باقى نـمـى مـانـد، در ايـن هـنگام خداوند قائم آل محمد را در ميان گروهى بر مى انگيزد، آنان در انـظـار مـردم از سـرمـه چـشم باريكتر و پنهان ترند وقتى خروج مى كنند مردم براى آنها اشك مى ريزند، زيرا تصور مى كنند آنان را دستگير خواهند كرد اما خداوند، شرق و غرب جـهـان را بـراى آنـهـا مـى گـشـايـد، آگاه باشيد كه آنان مومنان حقيقى هستند و بدانيد كه بهترين جهاد، در آخرالزمان، خواهد بود))(3)
ايـن روايـت مـؤ يـد آن اسـت كـه حـضرت مهدى عليه السلام در آغاز كار با تعدادى اندك از ياران ظهور مى كند به نحويكه مردم به حال آنان دلسوزى مى كنند و تصور مى كنند كه بزودى دستگير و كشته مى شوند.
از امام باقر عليه السلام منقول است كه فرمود:
((هـمـانـا قـائم از راه كوه ذى طوى با سيصد و سيزده مرد به عدد رزمندگان جنگ بدر فـرود مـى آيـد تا اينكه به حجرالاسود تكيه داده و پرچم پيامبر را بر مى افرازد، على بن حمزه گفت:
ايـن مـطـلب را در حـضـور امـام كاظم عليه السلام عرض كردم امام فرمود: نوشته اى است، گشوده!))(4)
مـراد از روايـت، ايـن نـيـسـت كـه امـام عـليـه السـلام بـا يـارانـش قـبـل از ورود بـه مـسـجـدالحـرام از ذى طوى ظهور مى كند بلكه منظور اين است كه آمدن امام عـليـه السـلام و اصـحـابـش به مكه از راه ذى طوى و يا آغاز حركت آنان به مسجد از آنجا صـورت مـى گيرد و پرچم پيامبر (ص) طبق روايات نزد حضرت مهدى عليه السلام است كـه بـعـد از جنگ جمل گشوده نشده تا آنكه حضرت قائم (عج) آن را مى گشايد و بر حسب روايات، ميراث پيامبر (ص) و پيامبران ديگر نيز با آن حضرت خواهد بود.
و مـعـنـاى گـفـتـه امـام عـليـه السـلام ((و نـوشته گشوده)) كه در حاشيه اين روايت ذكر فـرموده است اين است كه آن حضرت نامه گشوده اى براى مردم بيرون مى آورد و شايد هم اين نوشته، همان عهدنامه معروف باشد كه با بيان و املاء پيامبر (ص) و خط اميرمومنان عليه السلام بوده است، چنانكه روايت موجود در همين منبع بدان اشاره مى كند.
از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((مهدى از گردنه كوه طوى با سيصد و سيزده مرد به عدد رزمندگان جنگ بدر، فرود مـى آيـد تـا آنـكـه مـسجدالحرام مى شود و در مقام ابراهيم چهار ركعت نماز مى گزارد و به حجرالاسود تكيه مى زند و پس از حود و ثناى خدا و ياد و نام پيامبر (ص) و درود بر او، لب به سخن مى گشايد بگونه اى كه هيچ يك از مردم، چنان سخن نگفته باشد. و نخستين كـسـانـى كـه بـا او دسـت بـيـعـت مـى دهـنـد جـبـرئيـل و مـيـكـائيـل عـليـه السـلام مـى باشند))(5)
البـتـه روايـات، فـرازهـايـى از خـطـبـه آن حـضـرت و يـا نـخـستين پيام وى را كه براى اهل مكه ايراد مى فرمايد و نيز دومين پيامى را كه براى مسلمانان جهان ابلاغ مى كند، آورده اسـت. از آن جـمـله در نـسـخـه خـطـى ابـن حـمـاد از ابـوجـعـفـر امـام بـاقـر عـليـه السـلام نقل شده كه فرمود:
((مـهـدى هـنـگـام نـمـاز عـشـاء ظـهـور مـى كـنـد و حـاليـكـه پـرچـم رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله و سـلم و پـيـراهن و شمشير او را با خود دارد و داراى نـشـانـه ها و نور و بيان است. وقتى نماز عشاء را بجاى آورد با صداى رسا و بلند خود مـى فرمايد:اى مردم خدا به ياد شما مى آورم، شما اينك در پيشگاه خدا ايستاده ايد. او حجت خود را برگزيد و پيامبران را برانگيخت... و كتاب آسمانى فرو فرستاد. و شما را امر كـرد كـه چـيـزى را شـريـك او قـرار نـدهـيـد و اطـاعـت و فـرمـانـبـردارى خـدا و رسـول او را بنمائيد و زنده نگهداريد آنچه را كه قرآن زنده نگه داشته است و بميرانيد آنچه كه ميرانده است (ترك كنيد آنچه را كه قرآن نهى كرده است) و طرفداران راستى و هـدايـت و پـشـتـيـبـان تـقـوا بـاشـيـد. زيـرا نـابـودى و زوال دنـيـا نـزديـك شـده و اعـلان وداع نـمـوده اسـت... و مـن شـمـا را بـه خـدا و رسـول و عـمـل بـه كتاب خدا و ترك باطل و احياء سنت او دعوت مى كنم. سپس او به همراه سـيـصـد و سـيـزده مرد به شمار ياران بدر كه همچون ابر پائيزى پراكنده اند و زاهدان شـب و شـيـران روزانـد. بـدون قـرار قبلى، ظهور مى كند و خداوند سرزمين حجاز را براى مـهـدى مـى گـشايد وى، هر كس از بنى هاشم را كه در زندان بسر مى برد آزاد مى سازد. آنگاه درفش هاى سياه در كوفه فرود مى آيد و گروهى را جهت بيعت به سوى مهدى عليه السـلام گـسـيـل مـى دارنـد و آن حـضـرت لشـكـريـان خـود را بـه سـراسـر جـهـان گسيل داشته و ستم و ستم پيشگان را از ميان بر مى دارد و همه سرزمين ها بواسطه او به عدالت و راستى و درستكارى در مى آيند))(6)
تعبير ((ابرهاى پائيزى)) براى اين است كه ابرهاى پائيزى در آسمان پراكنده شده و سـپـس بـهـم مـتـصـل مى گردند. نخستين بار اميرمؤ منان عليه السلام اين تشبيه را درباره گـرد آمـدن ياران مهدى عليه السلام بكار برده است كه در نهج البلاغه خطبه 166 و در ((كـلمـات شـگـفـت شـمـاره 1)) آن حـضـرت آمـده است شايد اين تعبير را حضرت امير عليه السـلام از پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه واله اقـتـبـاس كـرده بـاشـد و احـتمال دارد ظهور مهدى عليه السلام و گرد آمدن يارانش در مكه چنانكه قبلا اشاره كرديم در فصل پائيز و يا آخر تابستان واقع شود.
از ابوخالد كابلى منقول است كه گفت: امام باقر عليه السلام فرمود:
((سـوگـند بخدا گوئيا قائم را مى بينم در حاليكه به حجرالاسود تكيه داده است و سپس خداى سبحان را به حق خويش سوگند ياد مى كند و آنگاه مى گويد:
اى مردم: هر كس در باره خدا با من بحث كند، من شايسته ترين مردم نسبت به خدا هستم.
اى مـردم: هـر كـس دربـاره آدم با من بحث و مناقشه كند، من شايسته ترين مردم نسبت به آدم هستم.
اى مـردم: هـر كـس در بـاره نـوح با من بحث و مناقشه كند، من شايسته ترين مردم نسبت به نوح هستم.
اى مردم: هر كس در باره ابراهيم با من بحث و مناقشه كند، من شايسته ترين مردم نسبت به ابراهيم هستم.
اى مـردم: هـر كـس درباره موسى با من بحث و مناقشه كند، من شايسته ترين مردم نسبت به موسى هستم.
اى مـردم: هـر كـس در باره عيسى با من بحث و مناقشه كند، من شايسته ترين مردم نسبت به عيسى هستم.
اى مـردم: هـر كـس در بـاره مـحمد با من بحث و مناقشه كند، من شايسته ترين مردم نسبت به محمد هستم.
اى مـردم: هـر كـس در بـاره كتاب خدا با من بحث و مناقشه بپردازد، من آگاه ترين مردم به كتاب خدا هستم آنگاه به مقام ابراهيم رفته و دو ركعت نماز مى گزارد))(7)
و در ديگر روايات پاره اى از كلمات اضافه آمده است، از آن جمله كه مى گويد:
((اى مـردم، مـا خـدا را بـيـارى مـى طـلبـيـم كـداميك از شما دعوت ما را اجابت مى كند، ما اهـل بـيـت پـيـامـبـر شما محمد صلى الله عليه واله و سزاوارترين مردم به وى هستيم... من بازمانده و جانشين آدم و ذخيره نوح و برگزيده اى از سلاله ابراهيم و برگزيده خاندان مـحـمـدم.... هـان كـسـى كـه در سـنـت رسـول خـدا بـا مـن بـه بـحـث و استدلال پردازد من به سنت رسول خدا از هر كس آگاه تر و سزاوارترم. خداوند سيصد و سـيزده تن يارانش را بدون وعده قبلى گردا گرد وى جمع مى نمايد... آنها بين ركن و مقام بـا او بـيـعـت مـى كـنـنـد و بـا آن حـضـرت عـهـد نـامـه اى اسـت كـه رسـول خـدا صـلى الله عـليه واله كه فرزندان پيامبر از اجداد طاهرينشان به ارث برده اند))
بـنا به گفته برخى روايات، مردى از ياران حضرت، در مسجد الحرام مى ايستد و نخست آن بـزرگـوار را بـه مردم معرفى نموده و آنان را به شنيدن بيانات امام عليه السلام و اجابت وى، دعوت مى كند آنگاه امام عليه السلام ايستاده و به ايراد سخن مى پردازد.
از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
((مردى وابسته به او بر مى خيزد و ندا مى دهد:اى مردم! اين شخص، خواسته شماست كه اينك نزدتان آمده است، شما را به همان امورى دعوت مى كند كه پيامبر خدا صلى الله عليه واله دعوت مى فرمود، در اين هنگام مردم بپا مى خيزد امام نيز بر مى خيزد و خود آغاز سخن مى كند: اى مردم! من فلانى فرزند فلانى فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه واله هستم شما را دعوت مى كنم به آنچه پيامبر خدا دعوت فرمود در اين وقت مردم بپاى خاسته و آهـنـگ كـشـتـن او را دارنـد، امـا سـيـصد و سيزده تن از ياران حضرت، از وقوع اين حادثه جلوگيرى مى نمايند.))(8)
مـعـناى جمله مردى وابسته به او: يعنى سلاله او و معناى بپا مى خيزند يعنى مى ايستند تا مـهـدى عـليـه السـلام را كـه زبـانـزد مـردم شـده و چـشـم انـتـظـار وى هـسـتـنـد بـبـيـنـنـد و احـتـمـال دارد هدفشان اين باشد كه بر مى خيزند و بخاطر ترس از رژيم حاكم، رو به بازگشت مى آورند.
و امـا آنـهـائى كـه بـسـوى امـام هـجـوم مـى بـرنـد و آهـنـگ كـشـتن وى را دارند بى گمان از عمال رژيم حجاز هستند، روايت، دقيقا حالت مسلمانان را كه با شوق و نشاط آمده و خواستار وى و در جستجويش هستند و نيز وحشت و خشم حكومت را در آن هنگام مى رساند.
نـكـته قابل توجه اينكه بعيد بنظر مى رسد كه ياران خاص امام عليه السلام براى آزاد سـازى حـرم و مـكـه آن هـم در چـنـان فـضـاى تـروريستى كه روايات بيان مى كند، كافى باشند، كه مى توان از حادثه به شهادت رسيدن نفس زكيه بطرزى وحشيانه و به جرم ايـنـكـه مـى گـويـد: مـن فـرسـتـاده مهدى عليه السلام هستم و فرازهايى از پيام امام عليه السـلام را ابـلاغ مـى كـند، به اين مطلب پى ببريم. بى ترديد امام مهدى عليه السلام عـلاوه بـر آنـچـه را كـه خـداونـد از اسـبـاب غـيـبـى در اخـتـيـار وى قـرار داده اسـت وسـائل طـبـيـعـى را نـيـز مـهـيـا مـى كـنـد كـه مراسم سخنرانى آن حضرت بنحو شايسته و كـامل برگزار شود و سپس ياران او بتوانند بر حرم شريف و آنگاه بر مكه تسلط يابند و ايـن امـر بـدسـت صدها و يا هزاران تن از ياران يمنى و ايرانى و حجازى و حتى مكى وى كـه طـبـق روايـات، شـمـارى از آنـان بـا حضرت بيعت مى كنند، انجام خواهد گرفت، اينها نيروهاى انسانى و نظامى هستند كه براى پيروزى نهضت مقدس حضرت مهدى عليه السلام اقدام به كارهاى مهم و ضرورى مى نمايند و زمام امور را در شهر مكه بدست مى گيرند و مـوج پـشـتـيـبـانـى مـردمـى از آن حـضـرت را، بـه حـالت انـقـلابـى تـكـامـل يـافـتـه تـبـديل مى سازند. همچنين نقش سيصد و سيزده نفر ياران خاص امام عليه السلام نقش فرماندهان و جهت دهندگان به فعاليت هاى ديگر ياران، خواهد بود.
ايـن سخن بدان معنى نيست كه نهضت ظهور حضرت مهدى عليه السلام نهضتى خونين است، چرا كه روايات، وقوع هيچ درگيرى يا كشتار را در مسجد الحرام و حتى در مكه نشان نمى دهد، از يكى از علماء شنيده بودم كه ياران مهدى عليه السلام امام جماعت مسجد الحرام را در آن شـب بـه هـلاكـت مـى رسـانـند ولى من در اين مورد روايتى را نيافتم و آخرين مطلبى كه بـدسـت آوردم ايـن بـود كـه صـاحـب كـتـاب الزام النـاصـب در ج 2 ص 166 بنقل از يكى از علماء آورده است كه گفت:
((در روز دهـم مـحـرم حضرت حجت خروج مى كند و وارد مسجد الحرام مى شود در حاليكه هـشـت راءس ‍ بـزغـاله لاغـره را پـيشاپيش خود مى برد و خطيب آنان را بهلاكت مى رساند و چـون خـطيب كشته است آن حضرت از چشم مردم در كعبه غايب مى شود و چون شب شنبه فرا ـ رسـد بـرفـراز بـام كـعـبه مى رود و سيصد و سيزده تن ياران خود را ندا مى كند آنان از شـرق و غرب زمين گرد او جمع مى شوند و صبح روز شنبه مردم را به بيعت با خود فرا مى خواند.))
امـا ايـن گـفـته اولا روايت نيست بعلاوه، متن آن كه به پاره اى از آن اشاره كرديم، ضعيف است.
بـنـابـرايـن بـهـتـر اسـت كـه بـگوئيم، نهضت ظهور آن حضرت، نهضتى است بدون خون ريزى، به سبب امدادهاى غيبى كه براى امام عليه السلام وجود دارد و ترس و وحشتى كه خـداوند در دل دشمنان او مى اندازد و بخاطر موج مردمى كه جويا و مشتاق ظهور وى هستند و نيز بواسطه نقشه متين و استوارى كه جهت تسلط بر حرم و مراكز قدرت و مواضع حساس مـكـه بـدون خـونـريـزى بـه اجـرا در مـى آيـد... كـه بـعيد نيست طرح اين عمليات به جهت پاسدارى از حرمت حرم و قداست مكه مكرمه، مورد عنايت آن حضرت باشد....
در آن شـب، مـكـه، نـفـس راحـت و آسـوده اى مـى كـشـد و پـرچـم حـضـرت مهدى عليه السلام بـرفـراز مكه به اهتزار در آمده و نور وى از آن پرتو افكن است... در حاليكه دشمنان و خـبـرگـزاريـهـاى جـهـانـى آنها مى كوشند تا خبر پيروزى نهضت مقدس آن حضرت را سر پـوش گـذاشـتـه و با تاءخير آن را اعلام كنند و اگر هم زودتر كشف شد آن را حركتى از سـوى افرادى افراطى و مدعى مهدويت كه قبلا تعدادى از آنان در مكه و ديگر نقاط نابود شـده انـد، وانـمـود كـنـنـد... و از طـرفـى دسـت بـه تـحـريـك عـوامـل خـود در داخـل مـكـه مى زنند تا از رهبرى نهضت و نيروهاى وى و نقاط ضعف آنان كسب اطلاع نموده و با ارائه و انتقال اين اخبار به نيروهاى سفيانى بتوانند به دستور وى در سريعترين زمان ممكن خود را به مكه برسانند.
در روز عـاشـوراء كـه بـه گـفته روايات روز شنبه است، مهدى عليه السلام وارد مكه مى شـود تـا بـر جـهـانـى بـودن نـهـضـت خـويـش تـاءكـيـد نـمـايـد و تـمـام مـلتهاى مسلمان و مـلل جـهـان را بـه زبـان خـودشـان مـورد خـطـاب قـرار مـى دهـد و از آنـان عـليه كافران و ستمگران يارى مى خواهد. از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
(( قـائم، روز شـنـبـه كـه روز عـاشـورا اسـت روزى كـه امـام حسين (ع) در آن روز به شهادت رسيد ظهور مى كند))(9)
در صـورتى كه روايت قبلى، ظهور آن حضرت را روز جمعه بعد از نماز عشاء بيان كرده بـود، چـگـونـگـى جـمع بين اين دو روايت را ما اين گونه ترجيح داديم كه ظهور امام عليه السـلام در دو مـرحـله انـجام مى شود واسطه امام بر حرم در مكه شب دهم محرم است كه مقدمه اعلان ظهور آن بزرگوار براى جهانيان در روز شنبه كه روز عاشورا است خواهد بود.
و بـى شـك ايـن امـر بـراى دول جـهـان حـائز اهـمـيـت بـوده و انـعـكـاس فـراوانـى در مـيـان ملل مسلمان دارد... بويژه زمانيكه امام عليه السلام آنان را معجزه وعده داده شده كه بزبان جـد بـزرگـوارش پيامبر اسلام صلى الله عليه واله بيان شده است با خبر مى سازد كه بـزودى اتـفـاق خـواهـد افـتـاد و لشـكـريـان سـفـيـانـى كـه اهـل سوريه هستند و براى سركوبى نهضت آن حضرت به سوى مكه مى آيند در زمين فرو خواهند رفت.
روايـاتـى كـه دربـاره مـدت اقامت آن حضرت در مكه و اقدامات وى در آنجا سخن مى گويد اندك است. يكى از آنها مى گويد:
((امام در مكه تا زمانى كه خداى سبحان اراده كند باقى مى ماند))(10)
روايـت ديـگـرى مـى گـويـد: امام مهدى عليه السلام بر راهزنان كعبه شريف اجراى حد مى نـمـايـد، مـمـكـن اسـت مـراد از دزدان كـعـبـه، حـكـام حـجـاز قـبـل از حـضـرت بـاشـنـد... و بـى گـمـان از اقـدامـات آن حـضـرت، ايـراد خطابه براى ملل اسلامى و اعلان موضع سياسى جهانى خود مى باشد.
بـه گفته روايات، امام عليه السلام از مكه خروج نمى كند مگر پس از وقوع معجزه فرو رفـتـن سپاه سفيانى در زمين، اما بنظر مى رسد كه اين سپاه بعد از آشكار شدن حركت امام بـه سـرعـت بـراى سـركـوبـى آن عـازم مـكـه مـى شـود قبل از رسيدن به مكه خداوند آنها را در زمين فرو مى برد.
آرى سـردمـداران كـفـر غرب و شرق در برابر پيروزى نهضت حضرت مهدى عليه السلام واكنش شديدى از خود نشان مى دهند و آنچنان به خشم مى آيند كه تسلط بر اعصاب خويش ندارند، چنانكه اما صادق عليه السلام مى فرمايد:
((وقـتـى درفـش حـق آشـكـار گـردد، اهل شرق و غرب بر آن نفرين كنند، پرسيدم چرا؟ فرمود: به سبب آنچه را كه از بنى هاشم مى بينند))(11) و در روايتى (( به سبب آنچه را كه از اهل بيت او پيش از او مى بينند))
ايـن روايـت نـشـانـگـر ايـن اسـت كـه چـنـد جـنـبـش زمـيـنـه سـاز، قـبـل از آن حـضـرت وجـود خـواهـد داشت كه رهبرى غالب آنها را سادات بنى هاشم بر عهده دارنـد و كـفـر جـهـانـى از نـاحـيـه ايـن جـنـبـش هـاى اسـلامـى و مـوج اسلام خواهى آنها، دچار دشواريهاى فراوانى خواهد شد.
بنا به نقل روايات، امام مهدى عليه السلام پس از نصب فرمانروايى براى شهر مكه با سـپـاه خـود كـه مـركـب از ده هـزار و يا بيشتر است رهسپار مدينه مى گردد، امام باقر عليه السلام فرمود:
(( با قائم بر اساس كتاب خدا و سنت رسول در مكه بيعت مى كنند و امام فرمانروائى را از نـاحـيـه خود در مكه مى گمارد و آنگاه راهى مدينه مى شود در بين راه به وى خبر مى رسـد كـه نـمـايـنـده او را كـشـتـه انـد امـام بـه مـكـه بـاز مـى گـردد و فـقـط قاتل و يا قاتلان او را بهلاكت مى رساند.))(12)
از امام صادق عليه السلام منقول است كه فرمود:
((او اهل مكه را با حكمت و موعظه نيكو، به حق دعوت مى كند و آنها اطاعت مى كنند و آنگاه مـردى از خـانـدان خـود را بـعنوان نمانيده خويش بر آنها مى گمارد و آهنگ مدينه مى نمايد. هـمـيـنـكـه امام از مكه خارج مى گردد به نماينده او حمله ور مى شوند، از اين رو امام بسوى آنـهـا بـاز مـى گـردد آنـان سـرافـكـنـده و گـريان و زارى كنان نزد امام مى شتابند و مى گـويـند: اى مهدى آل محمد! توبه توبه (از كرده خود پشيمانيم از ما درگذر) در اين وقت امـام آنـهـا را موعظه نموده و اعلان خطر مى نمايد و از تبهكاريها برحذر مى دارد و نماينده اى ديگر را از ميان آنها انتخاب نموده و سپس رهسپار مدينه مى گردد))(13)
البته اين روايت، اشاره اى به جنبشى كه با امام در مكه درگير مى شود ندارد و در روايت اول كه مى گويد: قاتلان را مى كشد ممكن است مراد از آن افرادى باشند كه نماينده وى را در مكه كشته اند.
امـام عـليـه السـلام در سـر راه خـود بـه مـديـنـه، از مـحل فرو رفتن لشكر سفيانى در زمين، عبور مى كند، چنانكه روايتى در تفسير عياشى از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود:
((وقـتـى مـردى از آنـان آل مـحمد در حاليكه سيصد و سيزده تن او را همراهى مى كنند و پـرچـم پـيـامـبـر صلى الله عليه واله را با خود دارد، آهنگ مدينه مى نمايد تا اينكه (به مـحـلى مـى رسـنـد) امـام مـى فـرمـايد: اينجا محل فرو رفتن لشكريانى در زمين به فرمان خداست و اين آيه اى است (مربوط به آنان) كه خداوند فرمود: ((آيا كسانى كه بديها را مـكـر و حـيـله نمودند، ايمن شدند كه زمين آنان را فرو برد و يا از ناحيه اى كه نمى دانند بـرايـشـان عـذاب بـيـايـد و يـا آنـهـا را در بـرگـيـرد، در حال رفت و آمدشان كه عاجز كنندگان نباشند.))(14)
-----------------------
1-بحار، ج 51 ص 157.
2-بحار، ج 51 ص 120.
3-بحار، ج 52 ص 217.
4-بحار، ج 52 ص 307.
5-بحار، ج 52 ص 307.
6-نسخه خطى ابن حماد ص 95.
7-بحار، ج 52 ص 315.
8-بحار، ج 52 ص 306.
9-بحار، ج 52 ص 285.
10-بحار، ج 52 ص 334.
11-بحار، ج 52، ص 363.
12-بحار، ج 52، ص 308.
13-بحار، ج 53، ص 11.
14-نحل 46 ـ 47.
------------------
على كورانى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page