خارج شدن امام (ع) با اضطراب و نگرانى از مدينه

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

طـبـق روايـات، لشـكـر سـفـيـانـى بـر مـديـنـه مـنـوره تـسـلط كـامـل پيدا نموده و سه روز اين شهر را براى سپاهيان خود آزاد اعلام مى كند و به هر كدام از بـنـى هـاشـم كـه دسـت يـابـنـد دسـتـگـيـر و زنـدانـى مـى كـنند و شمارى از آنها را به قتل مى رساند... و همه اين جنايات، جهت جستجو از امام مهدى (ع) مى باشد. ابن حماد روايت كرده كه:
((سفيانى به سوى مدينه حركت نموده و قريش را از دم شمشير مى گذراند و با كشتن چـهـار صـد تـن مـرد از آنـان و از انـصـار، شـكـم زن هـا را دريـده و كـودكـان را بـه قتل مى رساند و خواهر و برادرى بنام محمد و فاطمه را از قريش پس ‍ از كشتن بر دروازه مسجد مدينه مى آويزد.))(1)
و در همين صفحه از ابو رومان است كه گفت:
((سـفـيانى لشكرى به سوى مدينه اعزام مى كند تا هركس از خاندان پيامبر (ص) را كـه بـتـوانـنـد دسـتگير نمايند كه در اين گيرودار مردان و زنانى از بنى هاشم كشته مى شـونـد، در اين هنگام مهدى و مبيض از مدينه به سوى مكه مى گريزند و سفيانى گروهى را به تعقيب آنها مى فرستد اما آنان به حرم اءمن خدا رسيده اند))
و در مـسـتـدرك حـاكـم ج 4 ص 442 آمده است كه مردم مدينه به سبب خشم و هجوم سفيانى و جنايات وى شهر را ترك مى كنند. امام باقر (ع) در روايت جابر جعقى مى فرمايد:
((سـفـيـانـى گـروهـى را بـه مـديـنـه مـى فـرسـتـد و آنـهـا مـردى را در آنـجـا بـه قـتـل مـى رسـانند و مهدى و منصور از آنجا مى گريزند و كوچك و بزرگ خاندان پيامبر () دسـتـگـيـر مـى شـونـد و كـسى نمى ماند مگر آنكه زندانى مى گردد و لشكر سفيانى به تعقيب آن دو مرد مى پردازد))(2)
و مردى كه بدست لشكر سفيانى كشته مى شود غير از آن جوانى است كه طبق روايات، در مدينه به قتل مى رسد، در اين زمينه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
((اى زراره! نـاگـزيـر، در مـديـنـه نوجوانى كشته مى شود، پرسيدم: فدايت شوم، مـگـر لشـكـر سـفـيـانـى او را بـه قتل نمى رساند؟ فرمود: نه، بلكه لشكريان خاندان فلانى وى را مى كشد، نيروهاى ياد شده در حاليكه مردم نمى دانند براى چه آمده اند، وارد مـديـنـه مـى شـونـد، آنـگـاه آن جـوان را دسـتـگـيـر نـمـوده و بـه قـتـل مـى رسـانـد وقتى آنان، آن جوان را از روى ستم و ظلم مى كشند، خداوند آنها را مهلت نمى دهد، پس در اين هنگام چشم براه فرج باشيد))(3)
پـاره اى از روايـات، ايـن نـوجـوان را نـفـس زكـيه ناميده است ولى نه آن نفس زكيه اى كه اندكى قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام در مكه كشته مى شود.
از ايـن روايـات و روايـات ديـگـرى چـنـيـن پـيـداسـت كـه حـكـومـت رو بـزوال حـجـاز در تـعـقـيـب بنى هاشم و پيروانشان در حجاز و به ويژه در مدينه دست به تلاش و كوشش مى زند و جوانى را كه به عنوان نفس زكيه مى باشد تنها به جرم اينكه نـامـش محمد بن حسن است و حضرت مهدى عليه السلام نزد مردم به اين نام مشهور است، مى كـشـد و يـا بدين جهت كه وى از مؤ منان شايسته اى است كه با حضرت مهدى عليه السلام ارتباط دارد.
آنـگـاه لشـكـر سـفـيـانـى وارد حـجـاز شـده و هـمـان سـياست را اما شديدتر و وحشيانه تر دنـبـال مـى كـند، به گونه اى كه هر كس را كه منسوب به خاندان بنى هاشم باشد و هر آنـكـه احـتمال مى رود با آنان ارتباط داشته باشد دستگير مى كند و مردى كه نامش محمد و خـواهـرش فـاطـمـه اسـت تـنـهـا بـه دليـل ايـنـكـه نـام او مـحـمـد و نام پدرش حسن است به قتل مى رساند!
در ايـن مـوقـعـيت بحرانى امام مهدى روحى فداه مانند حضرت موسى عليه السلام بيمناك و نگران از مدينه خارج مى شود و طبق روايات رسيده، يكى از يارانش آن حضرت را همراهى مـى كـنـد كـه نـام او در روايت پيشين منصور و در روايتى ديگر منتصر آمده است و شايد نام مبيض كه در روايت گذشته آمده است منتصر بوده و اشتباه ذكر نشده است.
روايـتـى مـى گـويـد: حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـا مـيـراث رسول الله، در حاليكه شمشير او را در دست و زره وى را بر تن و پرچم در دست ديگر و عمامه پيامبر را بر سر و برد او را در بردارد، از مدينه خارج مى گردد.
من، زمان مشخص خروج آن حضرت را از مدينه به سوى مكه، در منابع شيعه نيافتم ولى اصـولا بـايـستى پس از نداى آسمانى در ماه رمضان يعنى در موسم حج باشد و به خاطر دارم، در روايتى ديدم كه ورود لشكر سفيانى به مدينه در ماه رمضان مى باشد...
و در روايت طولانى مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود:
((سوگند به خدا اى مفضل: گوئيا اكنون مى بينم او را (حضرت مهدى عليه السلام) كـه وارد مـكه مى شود، در حاليكه عمامه اى زرد فام بر سر نهاده و كفش مخصوص پيامبر صلى الله عليه و آله را پوشيده و چوبدستى او را در دست گرفته و چندين بزغاله لاغر را پيشاپيش خود مى برد تا آنها را به خانه خدا مى رساند، اما هيچ كس او را در آنجا نمى شناسد))(4)
سـنـد ايـن روايـت ضـعـيـف اسـت، مـگـر ايـنـكـه پـراكـنـده و بـسـيـج شـدن تـجـهـيـزات و عـوامـل دشمنان جهت جستجوى از آن حضرت و در حالت اختفاء و پنهانى بسر بردن وى، كه شباهت به غيبت صغرى و پنهانى آن دارد، بتواند دلالت اين روايت و مانند آن را جبران كند.
و طبيعى به نظر مى رسد كه موسم حج در سال ظـهـور، گـرم و پـر رونـق خواهد بود... و آنچه را كه روايات از وضع نابسامان و آشفته جهان و اوضاع سرزمين هاى اسلامى و بحران حجاز و اعلان وضعيت غير عادى در آن به سبب ورود ارتـش سـفـيـانـى بـه آنـجا را بيان مى كند همه اينها موسم حج را بر حاكمان حجاز، بارى سنگين و طاقت فرسا و هراس انگيز جلوه مى دهد. كه بى گمان آنها شمار حجاج بيت الله الحـرام را بـه حـداقـل مـمـكـن كـاهش خواهند داد و نيروها و دستگاههاى امنيتى را در مكه و مـديـنـه چـنـديـن بـرابـر سـالهاى عادى بسيج مى كنند ولى اين اقدامات، امت اسلامى را از تـوجـه بـه مـكه معظمه باز نمى دارد و آنها همواره چشم به آن سامان دوخته و منتظر مهدى عليه السلام مى باشند، در آن سال صدها هزار، بلكه ميليونها تن از مسلمانان به منظور شـركـت در مـراسـم حـج دليرانه به پا مى خيزند و با اينكه دولت هاى خودشان و دولت حـجـاز بـر سـر راهـشـان مـوانـعى قرار مى دهند، تعداد بسيارى از آنان خود را به مكه مى رسانند.
و پرسش مورد علاقه پرنشاط حاجيان در آن هنگام از يكديگر اين خواهد بود كه از حضرت مـهـدى عـليـه السـلام چـه خـبـر دارى؟ البـتـه طـرح ايـن سـوال، خـطـرنـاك بـه نظر مى رسد،از اين رو حجاج، آن را به صورت سرى و نهان، مـيـان خـود مـطـرح مـى سـازنـد و آخـريـن خـبـرها و شايعات پيرامون حضرت، و نيز آخرين اقدامات حكومت حجاز و ارتش ‍ سفيانى را، آهسته به اطلاع يكديگر مى رسانند.
روايت بعدى سيمايى از حالت مسلمانان و حجاج را هنگام پرداختن به ماجراى ظهور حضرت و جستجوى وى ترسيم مى نمايد در نسخه خطى ابن حماد آمده است كه گفت:
((ابـوعـمـر از ابن ابولهب از عبدالوهاب بن حسين از محمد بن ثابت از پدرش از حارث بن عبدالله از ابن مسعود روايت كرده است كه گفت: وقتى بازار تجارت كساد و راهها ناامن و فـتـنـه هـا زياد شود، هفت تن از علماى مناطق مختلف كه با هر يك از آنان بيش از سيصد و اندى نفر، دست بيعت داده اند، بدون قرار قبلى رهسپار مكه مى شوند و در آنجا يكديگر را مـلاقـات كـرده و از هم مى پرسند انگيزه آمدن شما به مكه چيست؟ مى گويند به جستجوى اين مرد آمديم كه اميد است اين فتنه ها بدست با كفايت او آرام گيرد و خداوند قسطنطنيه را بـدسـت او آزاد نـمايد. ما او را با نام خود و نام پدر و مادرش و ويژگيهايش مى شناسيم، اين هفت دانشمند بر سر اين گفته با يكديگر توافق مى كنند و به جستجوى آن حضرت در مـكـه مـى پـردازنـد (او را ديـده) از او مـى پـرسند آيا شما فلانى پسر فلان هستى؟ مى گـويـد: نـه، بـلكـه مـن مـردى از انـصار هستم تا آنكه از آنها جدا مى شود. اوصاف او را بـراى اهـل اطـلاع بـرمـى شـمـرنـد و مـى گـويـنـد: او هـمـان دوست و محبوب شماست كه در جـسـتـجويش هستيد و اكنون رهسپار مدينه گشته است، در پى او به مدينه مى روند ولى او به مكه باز مى گردد، به دنبال او به مكه مى آيند و او را در مكه مى يابند و مى پرسند شـمـا فـلانـى فـرزنـد فـلان هـستى و مادر تو فلانى دختر فلان است و درباره شما اين نـشـانـه هـا آمـده است و شما را يك بار از دست داديم، اكنون دست تان را بدهيد تا با شما بـيـعـت كنيم. مى گويد: من صاحب الاءمر شما نيستم من فلانى فرزند فلان انصارى هستم با ما بيائيد تا شما را به دوست و محبوبتان راهنمائى كنم، آنگاه از ايشان جدا مى شود و آنـهـا او را در مـديـنه مى جويند ولى او بر عكس خواسته آنها به مكه رفته است از اين رو به مكه مى آيند و حضرت را در كنار ركن مى يابند و مى گويند گناه ما و خون هاى ما به گـردن تـوسـت اگـر دسـتـت را ندهى كه با تو بيعت كنيم، زيرا ارتش سفيانى در تعقيب ماست و مردى حرام زاده بر آنها فرمانروائى دارد، آنگاه حضرت بين ركن و مقام مى نشيند و دسـت خـود را جـهت بيعت به آنان مى دهد و با وى بيعت مى كنند و خداوند محبت و عشق او را در دل مـردم مـى افـكـنـد و بـا گروهى كه شيران روز و زاهدان شب اند به حركت خود ادامه مى دهد))(5)
در سـنـد و متن اين روايت نقاط ضعفى وجود دارد، از آن جمله ماجراى آزادى قسطنطنيه كه مدت چـنـديـن قـرن، مشكلى سياسى و نظامى براى مسلمانان و كانون تهديدى براى بخشى از دولت اسـلامـى بـشـمـار مـى رفـت، تـا آنـكـه سـلطـان مـحـمـد فـاتـح قـريـب به پانصد سـال پـيـش آن را فـتـح نـمـود. البـتـه مـسـلمـانـان از قـول پـيـامبر صلى الله عليه و آله درباره آزادى قسطنطنيه، روايات بشارت دهنده اى را نـقـل نـمـوده اند كه صحت و سقم آنها نياز به تحقيق و بررسى دارد ولى آنچه را كه به مـوضـوع مـورد نـظـر مـا مربوط مى شود رواياتى است كه آزادسازى آن را بدست حضرت مـهـدى عـليـه السـلام بـيـان مى كند كه از آن جمله اشاره اى است كه در اين روايت آمده بود. بطور خلاصه در اين روايات دو احتمال وجود دارد:
نـخـست اينكه فتح قسطنطنيه به دست حضرت مهدى عليه السلام انجام مى پذيرد به اين اعـتـبـار كـه آن حـضـرت مـشـكـلات بـزرگ مـسـلمـانـان را حـل و فـصـل مـى نـمـايـد و هـمـانـطـور كـه يـاد كـرديـم مـسـئله قـسـطـنـطـنـيـه قـرنـهـا مشكل بزرگ مسلمانان و پايتخت دشمنان مجاور و آزاردهنده و آشوبگر بود، دوم اينكه: مراد از قـسـطـنـطـنيه، پايتخت همان روم باشد كه در زمان ظهور حضرت وجود دارد و در برخى روايـات بـه شهر بزرگ روم تعبير شده است، همان شهرى كه طبق روايت، حضرت مهدى عليه السلام و يارانش آن را محاصره نموده و با گفتن تكبير آزاد مى كنند.
امـا ايـن روايـت هر گونه كه باشد حتى اگر آن را جعلى فرض كنيم، روايتى است متعلق بـه مـؤ لفـى مـعـروف كـه حـدود يـك هـزار و دويـسـت سـال قـبـل آن را نـگـاشـتـه اسـت، چـون تـاريـخ درگـذشـت ابـن حـمـاد سـال 227 هــ. اسـت و روايـت را از تـابـعـيـن قـبـل از خـود نـقـل كـرده اسـت. بـنـابـرايـن، اين روايت حداقل، حاكى از تصور راويان نسبت به وضع سـيـاسـت كـلى در سـال ظـهـور حضرت مهدى عليه السلام و انتشار خبر وى نزد مسلمانان و جستجو و كاوش آنها از او مى باشد.
بـا تـوجه به اينكه بيشتر مضمون اين روايت در روايات ديگر آمده و يا اينكه اين جريان نتيجه منطقى پيشامدهايى است كه در ديگر روايات بر آن تصريح شده است... و آمدن هفت تـن از عـلمـاء بـه مـكه در آن موقعيت، حاكى از شدت علاقه و توجه مسلمانان نسبت به امر ظـهـور امـام مـهـدى عـليـه السـلام در مـكـه اسـت و همچنين ورود نمايندگان آنها به آنجا جهت شـرفـيـابـى به حضور آن حضرت و نيز بيعت گرفتن هر يك از علماء از سيصد و سيزده نـفـر از مـؤ مـنـان بـراى حضرت مهدى عليه السلام در كشور خود، مبنى بر مهيا بودن آنها براى جانبازى در كنار آن امام است كه جملگى دلالت دارد بر حركت مردم مسلمانان و شور و هيجان آنها از اينكه در زمره ياوران آن حضرت به تعداد رزمندگان جنگ بدر باشند.
اما درباره چندين بار كناره گيرى حضرت از آن علماء كه در روايت آمده است خالى از ضعف نـيـسـت و شـايـد اصل آن كه در منابع شيعه و سنى آمده است اين باشد كه آنها با حضرت بـيـعـت مـى كـنـنـد امـا امـام عـليـه السـلام بـا بـى رغبتى بيعت مى كند تا جائيكه در روايت مـنـقـول از پـيـامـبـر و اهـل بيت عليه السلام آمده است كه يكى از اصحاب بزرگ امام صادق عـليـه السـلام نـسـبـت به اين بيعت تواءم با اكراه ترديدى به خود راه مى دهد و چون امام صـادق عـليـه السـلام مـعـنـى اكـراه را تـوضـيـح مـى دهـد دل او آرام مى گيرد.
ايـن مـطلبى بود مربوط به وضع و حال مسلمانان و حالت انتظارى كه نسبت به حضرت مـهـدى عـليـه السلام در آنان وجود دارد... اما درباره اقدامات و عملكرد امام عليه السلام در مـكـه و بـيـعـت يـارانش با او، روايات، نشانگر نحوه و شيوه ديگرى است كه با آنچه در روايت آمده متفاوت است.
-----------------------
1-نسخه خطى ابن حماد ص 88.
2-بحار ج 52 ص 147.
3-بحار ج 52 ص 147.
4-بشارة الاسلام ص 267 به نقل از بحار.
5-نسخه خطى ابن حماد ص 95.
------------------
على كورانى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page