نهضت ظهور مقدس

(زمان خواندن: 14 - 28 دقیقه)

كامل شدن نهضت حضرت مهدى در مدت چهارده ماه
روايـات، دلالت دارد كـه نهضت و انقلاب مقدس حضرت مهدى (ارواحنا فداه) در مدت چهارده ماه كامل مى گردد، در شش ماهه اول، امام عليه السلام در اضطراب و نگرانى به سر مى بـرنـد و حوادث را به طور نهان، توسط ياران خود رهبرى مى كند و در هشت ماه بعدى در مـكـه ظـهـور مـى كند و رهسپار مدينه و آنگاه راهى عراق و قدس مى گردد و با دشمنان خود وارد نـبـرد مـى شود، جهان اسلام را به طور يكپارچه تحت فرمان و اطاعت خود در مى آورد: آنگاه با روميان (غربيها) پيمان آتش بس مى بندد، چنانكه خواهد آمد.
پـيـش از نـهـضت ظهور حضرت مهدى عليه السلام دو حادثه رخ مى دهد كه آن دو به منزله نشانه اى الهى است كه آن حضرت آمادگى لازم را جهت ظهور مقدس خويش آغاز مى نمايد:
حـادثـه اول: وقـوع كودتايى است در سرزمين شام كه به رهبرى عثمان سفيانى انجام مى گـيـرد، امـا مـردم تـصـور مـى كـنـنـد كـه ايـن كودتا از نوع كودتاهايى است كه معمولا در كشورهاى عربى و اسلامى اتفاق مى افتد.
ولى يـهـوديـان و غـربـى هـا، دشـمنان امت اسلامى آن را گام مؤ ثرى، در يكپارچه نمودن مـنـطـقـه پـيـرامـون فلسطين، بدست رژيمى نيرومند از دست نشانده هاى خود به شمار مى آورنـد كه بتواند با قدرت و توان، در كنترل اوضاع منطقه بكوشد و از عمليات نظامى عـليـه آنـهـا جـلوگـيرى نمايد. و مهمتر از آن، اين كه همين نيروى نظامى منطقه است كه در بـرابـر نـخـسـتـيـن نـيـروهاى اعزامى ايرانى كه به سوى قدس در حركتند مى ايستد و در مرزهاى عراق آنان را مشغول مى سازد.
كـسـانـى كـه نـسـبت به روايات مربوط به سفيانى آگاهى و شناخت دارند و مى دانند كه مـاجراى سفيانى، توسط پيامبر صلى الله عليه و آله وعده داده شده است مى گويند: خدا و پيامبرش راست فرمودند، منزه است پروردگار ما و البته وعده پروردگار حتمى و عملى اسـت... و دلهـايـشـان نـسبت به ظهور مهدى موعود ارواحنا فداه اميدوار مى شود و درباره او سخن بسيار مى گويند و در يارى رساندن به وى اعلام آمادگى مى كنند.
حـادثـه دوم: نـدائى آسـمـانـى اسـت بـه مـردم جـهـان كـه هـمـه و اهل هر زبانى به زبان خود آن را مى شنوند. صدائى است قوى و نافذ از آسمان و از هر سمت مى آيد، خفته را بيدار مى كند و نشسته را بر پا مى دارد، مردم از اين صيحه آسمانى به ناله و فرياد در آمده و از خانه هايشان بيرون مى آيند تا ببينند چه خبر است! آن ندا مردم را به خوددارى از ظلم و كفر و درگيرى و خونريزى و به پيروى از امام مهدى عليه السلام دعوت مى كند، حضرت را با نام خود و پدرش مى خواند!
روايـات مـى گـويـد تـمام انسانها در برابر اين نشانه الهى وعده داده شده، سر تسليم فرود مى آورند، زيرا كه تفسير اين گفته خداوند است:
((اگـر بـخـواهيم از آسمان معجزه اى بر آنها فرو مى فرستيم كه در برابر آن سر تسليم فرود آورند.))(1)
ناگزير اين سؤ ال مصرانه و عالمگير پى در پى بر سر زبانها مى افتد و در رسانه هاى تبليغاتى، همه جا گفته مى شود كه مهدى كيست؟ و او كجاست؟
امـا هـمـيـن كه مى شناسند وى رهبر مسلمانان و از خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله اسـت و بـزودى در حجاز ظهور خواهد كرد، مبادرت به ايجاد شك و ترديد، پيرامون صداى مـعجزه آساى آسمانى و برنامه ريزى و توطئه جهت ضربه زدن به موج جديد اسلامى و بـه شـهـادت رسـانـدن رهـبـر ايـن نهضت، حضرت مهدى عليه السلام مى نمايند، اما ايمان آورندگان به غيب كه روايات مربوط به اين صوت را شنيده اند آگاهند كه اين ندا همان نداى حق وعده داده شده است و سر بر سجده شكر مى نهند و بر خشوع دلهايشان در پيشگاه خداوند افزوده مى شود. آنان همواره از آن حضرت سخن مى گويند و جوياى او مى شوند و خود را جهت يارى وى مهيا مى كنند.
اصـل روايـات مـربـوط بـه ايـن نـداى آسـمـانـى كه مردم را به پيروى از امام مهدى عليه السـلام دعوت نموده و او را با نام خود و پدر بزرگوارش ياد مى كند، در منابع شيعه و اهـل سـنت، فراوان آمده است. و بعيد نيست كه به حد تواتر معنوى (2) برسد. ابن حـمـاد، اين روايات را در نسخه خطى خود، در صفحات 59 و 60 و 92 و 93 و غير اينها. و مـجـلسـى در بـحار ج 52 ص 119 و 287 و 289 و 290 و 293 و 296 و 300 و غير آن روايت كرده اند، از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
((مـنـادى از آسـمـان نام صاحب اين امر را، بانگ مى زند كه فرمانروائى از آن فلانى فرزند فلان است پس كشتار براى چيست؟))(3)
و نيز آن حضرت فرمود:
((و صـيـحـه رخ مـى دهد، يكى در آغاز شب و ديگرى در پايان شب دوم، هشام بن سالم گـويـد پرسيدم: چگونه است؟ فرمود: صيحه اى از آسمان است و صيحه ديگر از سوى ابليس، پرسيدم: چگونه اين يكى از ديگرى باز شناخته مى شود؟ فرمود: كسى كه به آن گوش فرا دهد، بيش از آنكه بوجود آى آنرا تشخيص ‍ مى دهد))(4)
از محمد بن مسلم منقول است كه گفت:
((منادى از آسمان نام قائم را ندا مى كند به گونه ايكه هر كس در شرق و غرب جهان باشد آنرا مى شنود در اثر آن صدا، خفته بيدار مى شود و ايستاده مى نشيند و نشسته به پاى مى خيزد، و آن صداى جبرئيل روح الامين است))(5)
از عبدالله بن سنان نقل شده است كه گفت:
((خـدمـت امـام صـادق عـليـه السـلام بـودم، شـنـيـدم مـردى اهل همدان به امام مى گويد: كه عامه (اهل سنت) ما را نكوهش مى كنند و مى گويند: شما عقيده داريـد كـه نـدا كـننده اى از آسمان به اسم صاحب اين اءمر ندا مى كند! حضرت در حاليكه تـكـيـه داده بود خشمناك شد و نشست، آنگاه فرمود: اين مطلب را از من روايت نكن، بلكه از پـدرم نـقـل نما. و از اين بابت بر شما ايرادى نيست، شهادت مى دهم كه پدرم مى فرمود: سوگند به خدا اين مطلب در كتاب خدا آشكار است كه مى فرمايد:
اگـر بـخـواهيم معجزه اى از آسمان، بر آنها فرو فرستيم كه در برابر آن سر تسليم فرود آورند(6)
سيف بن عميره گويد:
((نـزد ابـوجـعفر منصور بودم كه بدون مقدمه گفت اى سيف بن عميره، بى ترديد، از آسـمـان نـدا كـنـنده اى نام مردى از خاندان ابوطالب را مى خواند، گفتم: فدايت شوم، اى اميرمؤ منان، اين مطلب را روايت مى كنيد! گفت: آرى، سوگند به آن كس كه جانم در اختيار اوسـت، ايـن روايـت را بـا گـوش خـود شنيدم، گفتم اى اميرمؤ منان تاكنون من اين روايت را نـشـنـيـده ام. گفت: اى سيف! اين سخن، حق است و اگر چنين ندائى برآيد، ما نخستين اجابت كـنـنـده آن خـواهيم بود، مگر نه اين است كه آن ندا مردم را به سوى مردى از عموزادگان ما فرا مى خواند گفتم: مردى از فرزندان فاطمه عليهاالسلام؟ گفت: آرى اى سيف اگر اين سـخـن را از ابـوجـعـفـر مـحـمـد بـن عـلى نـشـنـيـده بـودم و تـمـام اهـل زمين آن را نقل مى كردند هرگز از آنها نمى پذيرفتم ولى او محمد بن على (امام باقر عليه السلام) است))(7)
در نـسـخـه خـطـى ابـن حـمـاد ص 92 از سـعـيـد بـن مـسـيـب منقول است كه گفت:
((فتنه اى بوجود مى آيد كه در آغاز گويى بازيچه كودكان است به گونه اى كه هـر گـاه از گـوشه اى آرام گيرد از جانب ديگرى سر برمى آورد و اين فتنه پايان نمى پذيرد مگر آنگاه كه منادى از آسمان ندا مى كند: آگاه باشيد كه فرمانرواى شما فلانى اسـت. ابـن مـسـيـب دستهاى خود را به هم پيچيد به گونه ايكه آنها مى لرزيد، آنگاه سه بار گفت: اين است فرمانرواى بر حق شما))
در همين ماءخذ آمده است:
((چـون نـدا كـنـنـده اى از آسـمـان بـانـگ زنـد كـه حـق بـا آل مـحـمـد اسـت، در آن هـنـگـام نـام مـهدى بر سر زبانها جارى شود و محبت او در دلها قرار گيرد و مردم انديشه اى جز او ندارند))
و نيز آمده است:
((سـعـيـد بـه نـقـل از جـابـر و او از امـام بـاقـر بـراى مـا نـقـل كـرده كـه حـضـرت فـرمـود: ندا كننده اى از آسمان ندا مى كند، آگاه باشيد كه حق در اهـل بيت محمد است و ندايى ديگر از زمين بانگ برمى آورد كه بدانيد حق در خاندان عيسى و يـا در خـاندان عيسى و يا در خاندان عباس است، (ترديد از من است). و همانا نداى زمينى از شيطان است تا مردم را نااميد سازد. (شك كننده ابوعبدالله نعيم است)))
و در ص 60 از ابن مسعود از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه فرمود:
((چـون صـداى آسـمـان در مـاه رمـضـان شـنـيـده شـود بـدانـيـد كـه در شوال هياهوى شديدى است و در ذى قعده جدا شدن قبيله ها و خونريزى در ذى حجه اتفاق مى افتد و سه بار فرمود: اما محرم چه محرمى خواهد شد، چه دور است، دور. در اين ماه مردم در اثـر آشـوب هـا كـشـتـه خـواهـنـد شـد، سـؤ ال كـرديـم اى رسـول خدا صيحه آسمانى چيست؟ فرمود: اين صيحه در نيمه ماه رمضان و شب جمعه خواهد بـود. و صـدايـى اسـت كـه شـخص خوابيده را بيدار مى كند و ايستاده را مى نشاند و زنان نـجـيـب و پـوشـيده را از پرده ها بيرون مى آورد... در شب جمعه. و در سالى كه زلزله ها زيـاد اسـت، وقـتـى نـماز صبح جمعه را به جاى مى آوريد به خانه هاى خود برويد و در پـنـجـره هـا را بـبـنـديـد و خـود را بـپوشانيد و گوشهايتان را ببنديد وقتى آن صوت را شـنـيـديـد سر به سجده بگذاريد و بگوئيد: سبحان القدوس، سبحان القدوس، سبحان القدوس هر كس چنين كند نجات يابد و هر كس نكند هلاك شود))
و روايات ديگرى كه در اين باره از منابع شيعه و سنى مى گويد ممكن است واقعا صداى ابـليـس بـاشـد. همچنانكه در جنگ احد فرياد برآورد: كه محد صلى الله عليه و آله كشته شد و ممكن است فرياد ابليس، اما بوسيله دستياران و اعوانش، يعنى شياطين تبليغات چى جـهـانـى بـاشـد، كـه بـا پـيـشـنهاد آنان براى روياروئى با موج جهانى اسلام كه نداى آسمانى، آنرا ايجاد مى كند، از طريق ندايى مخالف و متشابه آن به مقابله برخيزند.
امـا نـبـردى كـه نـداى آسمانى، دعوت به آتش بس آن مى كند، بعيد نيست همان جنگ جهانى بـاشـد كـه قـبـلا دربـاره آن سـخن گفته شد و گفتيم كه ممكن است آن جنگ، جنگى هسته اى نـبـاشـد بـلكـه بـه شـكـل جـنـگ هـاى مـتـعـدد و مـطـابـق بـا آنـچـه كـه روايـات آن را در سال ظهور كه جنگ هاى فراوانى رخ مى دهد، باشد.
چـنـانـكـه بـايـد توجه داشت كه بين روايات مربوط به زمان وقوع نداى آسمانى، اندك تفاوتى وجود دارد، چون برخى از آن روايات چنانكه ملاحظه كرديد، آنرا در ماه رمضان و بـعـضـى ديـگر چنانكه در بحار ج 52 ص 789، آنرا در ماه رجب ذكر مى نمايد، دسته اى ديگر از روايات، مانند آنچه در نسخه خطى ابن حماد ص 92 آمده است، آن را در موسم حج و در ص 93 هـمـان نـسـخه آن را در ماه محرم بعد از كشته شدن نفس زكيه ذكر مى كند. و از بـعضى روايات استفاده مى شود كه نداى آسمانى، نداهاى متعدد مى باشد حتى بخشى از روايـات بـر ايـن امر صراحت دارد به گونه ايكه يكى از دانشمندان، نداهاى وارد شده در مـنـابـع شـيـعـه را تـا هـشـت مـورد بـررسـى كـرده اسـت و در مـنـابـع اهـل سـنـت نـيز نزديك به همين رقم ديده مى شود، اما آنچه بهتر به نظر مى رسد اين است كـه، آن تـنـهـا يك نداى آسمانى است كه در ماه رمضان شنيده مى شود و تعدد آن ناشى از اختلاف روايات، در تعيين زمان آن مى باشد، و الله العالم.
پـس از ايـن دو نـشانه، يعنى، خروج سفيانى در ماه رجب و نداى آسمان در ماه رمضان، تا زمـان ظـهـور حـضـرت مـهـدى عـليه السلام در ماه محرم، نزديك شش ماه باقى است. منابع روائى اهـل سنت، شمارى از اقدامات امام عليه السلام را در اين برهه بيان مى كند كند كه مى توان آن را در پيوستن آن حضرت به ياران خود در مدينه منوره و سپس در مكه مكرمه و ديـدار وى بـا كـسـانـيـكـه از اطراف جهان با شوق و اضطراب جهت بيعت با او، در پى آن حـضـرت مـى بـاشـنـد، خـلاصـه نـمود كه از آن جمله هفت تن از دانشمندان اسلامى كشورهاى مـخـتلف هستند كه بدون قرار قبلى، امام را در مكه ملاقات مى كنند و هر يك در شهر خود از سـيـصـد و سـيزده نفر از افراد متدين و مخلص بيعت گرفته اند و در جستجوى حضرت مى بـاشـنـد تا از جانب خود و پيروانشان، با آن بزرگوار بيعت مى نمايند به اين طمع كه امام عليه السلام آنان را بپذيرد و آنها از ياران وى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وعده فـرمـوده است، محسوب شوند، و بزودى بيان آن خواهد آمد. و در منابع شيعه، اين شش ماه را مـرحـله ظـهـور غـيـر عـلنـى بعد از غيبت كبرى، قلمداد مى كنند و مراد از روايت اميرمؤ منان عـليـه السـلام كـه: ((ظاهر شدن او اندكى ابهام آميز است تا اينكه نام و يادش همه جا را فـرا گـرفـتـه، آنگاه ظهور مى كند)) اين است كه در آغاز، امام عليه السلام به تدريج ظـهـور مـى كـنـد و آنـگـاه مـسـئله ظـهـور بـراى مـردم روشـن و آشـكـار مـى گـردد و احـتـمـال دارد ظـهـور تدريجى حضرت، بدين جهت باشد كه امر ظهور و پذيرش مردم به معرض آزمايش گذاشته شود، تا مسئله ظهور واضح شده و جا بيفتد.
در مـورد ايـن مـقـطـع، علاوه بر خبر قبل، تعدادى روايات ديگرى نيز وجود دارد كه از حيث سـنـد صـحـيـح شمرده مى شود و روشن ترين آنها مرقومه حضرت مهدى عليه السلام به نماينده خود، على بن محمد سمرى رضوان الله عليه است كه فرمود:
((بـزودى از پيروان من كسانى مى آيند كه ادعاى مشاهده مرا دارند، آگاه باشيد كه هر كـس پـيـش از خـروج سـفـيـانـى و صـيـحـه آسـمـانـى، ادعـاى مـشاهده نمود، افتراء بسته و دروغگوست و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم (8)
ظاهرا منظور از مدعى مشاهده امام عليه السلام قبل از وقوع اين دو حادثه كسى است كه ادعاى نمايندگى صاحب الاءمر عليه السلام را داشته باشد نه صرف شرفيابى و به حضور ايـشان رسيدن، بدون ادعاى نمايندگى و يا بدون سخن گفتن درباره آن. روايات زيادى از سوى عده اى از علماء و اولياء مورد اعتماد و شايسته درباره ديدار با امام عليه السلام رسيده است و شايد همين، سبب تعبير نمودن به جمله نفى مشاهده باشد نه نفى رؤ يت.
نوشته مبارك امام عليه السلام دلالت دارد بر اينك غيبت كبرى با خروج سفيانى و صيحه آسـمـانـى پايان مى پذيرد و غيبت بعد از آن شبيه به غيبت صغرى بوده و مقدمه ظهور مى بـاشـد، يـعـنـى امـام عـليـه السلام در اين مدت از چشم ستمگران و سيستمهاى اطلاعاتى آن پـنـهـان اسـت ولى در ايـن مـدت بـا يـاران خـود تـمـاس حاصل مى نمايد و شمارى از ايشان شرفياب حضور وى مى شوند و حضرت نمايندگانى را به عنوان رابط خود و مؤ منين منصوب مى نمايد.
از روايـات بعدى اينگونه به نظر مى رسد كه امام عليه السلام پس از خروج سفيانى، ظـاهـر مـى شـود سـپـس تـا هنگام ظهور وعده داده شده خود در ماه محرم، پنهان مى گردد، در روايت حذلم بن بشير از امام زين العابدين عليه السلام آمده است كه حضرت فرمود:
((وقـتـى سـفـيـانـى خـروج كند، حضرت مهدى عليه السلام نهان مى گردد و پس از آن دوباره ظاهر مى شود))(9)
بـه عـقيده ما، اين روايت، تفسيرى جز آنكه امام عليه السلام بعد از خروج سفيانى در رجب ظاهر، و آنگاه تا هنگام ظهور معين خويش در محرم نهان مى گردد، ندارد و روايت مشخص نمى كند كه آيا ظهور پيش از نداى آسمانى، در ماه رمضان است و يا بعد از آن؟
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((قـائم قيام نمى كند مگر آنكه دوازده نفر، همگى اتفاق بر يك سخن كنند و گويند او را ديده اند اما آنها را تكذيب مى كنند))(10)
بـه نـظـر مـى رسـد كـه آنـان مـردانـى راسـتـگـو بـاشـنـد، بـه دليـل ايـنكه امام عليه السلام اتفاق نظر آنها را مبنى بر ديار حضرت مهدى عليه السلام بيان مى كند و از تكذيب مردم نسبت به آنها تعجب مى كند و ظاهرا ملاقات آنها با حضرت، در هـمـان دوره اى صـورت مـى گـيـرد كـه امام عليه السلام در نهان بسر برده و ظاهر مى شـود تا تدريجا مساءله ظهور آشكار گردد و سرانجام نام و يادش بالا گرفته و ظهور مى كند.
بـنـابـرايـن، حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام در ايـن بـرهـه نـقـش تـقـربـيـا كـامـل رهـبـرى خـود را ايفا نموده و با رهنمودهاى خويش در آن موقعيت حساس حكومت هاى زمينه سـاز يـمنى و ايرانى را رهبرى مى نمايد و در كليه سرزمين هاى مسلمانان، با ياران خود كه اولياء خدايند، ارتباط برقرار مى كند.

كامل شدن نهضت حضرت مهدى در مدت چهارده ماه
روايـات، دلالت دارد كـه نهضت و انقلاب مقدس حضرت مهدى (ارواحنا فداه) در مدت چهارده ماه كامل مى گردد، در شش ماهه اول، امام عليه السلام در اضطراب و نگرانى به سر مى بـرنـد و حوادث را به طور نهان، توسط ياران خود رهبرى مى كند و در هشت ماه بعدى در مـكـه ظـهـور مـى كند و رهسپار مدينه و آنگاه راهى عراق و قدس مى گردد و با دشمنان خود وارد نـبـرد مـى شود، جهان اسلام را به طور يكپارچه تحت فرمان و اطاعت خود در مى آورد: آنگاه با روميان (غربيها) پيمان آتش بس مى بندد، چنانكه خواهد آمد.
پـيـش از نـهـضت ظهور حضرت مهدى عليه السلام دو حادثه رخ مى دهد كه آن دو به منزله نشانه اى الهى است كه آن حضرت آمادگى لازم را جهت ظهور مقدس خويش آغاز مى نمايد:
حـادثـه اول: وقـوع كودتايى است در سرزمين شام كه به رهبرى عثمان سفيانى انجام مى گـيـرد، امـا مـردم تـصـور مـى كـنـنـد كـه ايـن كودتا از نوع كودتاهايى است كه معمولا در كشورهاى عربى و اسلامى اتفاق مى افتد.
ولى يـهـوديـان و غـربـى هـا، دشـمنان امت اسلامى آن را گام مؤ ثرى، در يكپارچه نمودن مـنـطـقـه پـيـرامـون فلسطين، بدست رژيمى نيرومند از دست نشانده هاى خود به شمار مى آورنـد كه بتواند با قدرت و توان، در كنترل اوضاع منطقه بكوشد و از عمليات نظامى عـليـه آنـهـا جـلوگـيرى نمايد. و مهمتر از آن، اين كه همين نيروى نظامى منطقه است كه در بـرابـر نـخـسـتـيـن نـيـروهاى اعزامى ايرانى كه به سوى قدس در حركتند مى ايستد و در مرزهاى عراق آنان را مشغول مى سازد.
كـسـانـى كـه نـسـبت به روايات مربوط به سفيانى آگاهى و شناخت دارند و مى دانند كه مـاجراى سفيانى، توسط پيامبر صلى الله عليه و آله وعده داده شده است مى گويند: خدا و پيامبرش راست فرمودند، منزه است پروردگار ما و البته وعده پروردگار حتمى و عملى اسـت... و دلهـايـشـان نـسبت به ظهور مهدى موعود ارواحنا فداه اميدوار مى شود و درباره او سخن بسيار مى گويند و در يارى رساندن به وى اعلام آمادگى مى كنند.
حـادثـه دوم: نـدائى آسـمـانـى اسـت بـه مـردم جـهـان كـه هـمـه و اهل هر زبانى به زبان خود آن را مى شنوند. صدائى است قوى و نافذ از آسمان و از هر سمت مى آيد، خفته را بيدار مى كند و نشسته را بر پا مى دارد، مردم از اين صيحه آسمانى به ناله و فرياد در آمده و از خانه هايشان بيرون مى آيند تا ببينند چه خبر است! آن ندا مردم را به خوددارى از ظلم و كفر و درگيرى و خونريزى و به پيروى از امام مهدى عليه السلام دعوت مى كند، حضرت را با نام خود و پدرش مى خواند!
روايـات مـى گـويـد تـمام انسانها در برابر اين نشانه الهى وعده داده شده، سر تسليم فرود مى آورند، زيرا كه تفسير اين گفته خداوند است:
((اگـر بـخـواهيم از آسمان معجزه اى بر آنها فرو مى فرستيم كه در برابر آن سر تسليم فرود آورند.))(1)
ناگزير اين سؤ ال مصرانه و عالمگير پى در پى بر سر زبانها مى افتد و در رسانه هاى تبليغاتى، همه جا گفته مى شود كه مهدى كيست؟ و او كجاست؟
امـا هـمـيـن كه مى شناسند وى رهبر مسلمانان و از خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله اسـت و بـزودى در حجاز ظهور خواهد كرد، مبادرت به ايجاد شك و ترديد، پيرامون صداى مـعجزه آساى آسمانى و برنامه ريزى و توطئه جهت ضربه زدن به موج جديد اسلامى و بـه شـهـادت رسـانـدن رهـبـر ايـن نهضت، حضرت مهدى عليه السلام مى نمايند، اما ايمان آورندگان به غيب كه روايات مربوط به اين صوت را شنيده اند آگاهند كه اين ندا همان نداى حق وعده داده شده است و سر بر سجده شكر مى نهند و بر خشوع دلهايشان در پيشگاه خداوند افزوده مى شود. آنان همواره از آن حضرت سخن مى گويند و جوياى او مى شوند و خود را جهت يارى وى مهيا مى كنند.
اصـل روايـات مـربـوط بـه ايـن نـداى آسـمـانـى كه مردم را به پيروى از امام مهدى عليه السـلام دعوت نموده و او را با نام خود و پدر بزرگوارش ياد مى كند، در منابع شيعه و اهـل سـنت، فراوان آمده است. و بعيد نيست كه به حد تواتر معنوى (2) برسد. ابن حـمـاد، اين روايات را در نسخه خطى خود، در صفحات 59 و 60 و 92 و 93 و غير اينها. و مـجـلسـى در بـحار ج 52 ص 119 و 287 و 289 و 290 و 293 و 296 و 300 و غير آن روايت كرده اند، از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
((مـنـادى از آسـمـان نام صاحب اين امر را، بانگ مى زند كه فرمانروائى از آن فلانى فرزند فلان است پس كشتار براى چيست؟))(3)
و نيز آن حضرت فرمود:
((و صـيـحـه رخ مـى دهد، يكى در آغاز شب و ديگرى در پايان شب دوم، هشام بن سالم گـويـد پرسيدم: چگونه است؟ فرمود: صيحه اى از آسمان است و صيحه ديگر از سوى ابليس، پرسيدم: چگونه اين يكى از ديگرى باز شناخته مى شود؟ فرمود: كسى كه به آن گوش فرا دهد، بيش از آنكه بوجود آى آنرا تشخيص ‍ مى دهد))(4)
از محمد بن مسلم منقول است كه گفت:
((منادى از آسمان نام قائم را ندا مى كند به گونه ايكه هر كس در شرق و غرب جهان باشد آنرا مى شنود در اثر آن صدا، خفته بيدار مى شود و ايستاده مى نشيند و نشسته به پاى مى خيزد، و آن صداى جبرئيل روح الامين است))(5)
از عبدالله بن سنان نقل شده است كه گفت:
((خـدمـت امـام صـادق عـليـه السـلام بـودم، شـنـيـدم مـردى اهل همدان به امام مى گويد: كه عامه (اهل سنت) ما را نكوهش مى كنند و مى گويند: شما عقيده داريـد كـه نـدا كـننده اى از آسمان به اسم صاحب اين اءمر ندا مى كند! حضرت در حاليكه تـكـيـه داده بود خشمناك شد و نشست، آنگاه فرمود: اين مطلب را از من روايت نكن، بلكه از پـدرم نـقـل نما. و از اين بابت بر شما ايرادى نيست، شهادت مى دهم كه پدرم مى فرمود: سوگند به خدا اين مطلب در كتاب خدا آشكار است كه مى فرمايد:
اگـر بـخـواهيم معجزه اى از آسمان، بر آنها فرو فرستيم كه در برابر آن سر تسليم فرود آورند(6)
سيف بن عميره گويد:
((نـزد ابـوجـعفر منصور بودم كه بدون مقدمه گفت اى سيف بن عميره، بى ترديد، از آسـمـان نـدا كـنـنده اى نام مردى از خاندان ابوطالب را مى خواند، گفتم: فدايت شوم، اى اميرمؤ منان، اين مطلب را روايت مى كنيد! گفت: آرى، سوگند به آن كس كه جانم در اختيار اوسـت، ايـن روايـت را بـا گـوش خـود شنيدم، گفتم اى اميرمؤ منان تاكنون من اين روايت را نـشـنـيـده ام. گفت: اى سيف! اين سخن، حق است و اگر چنين ندائى برآيد، ما نخستين اجابت كـنـنـده آن خـواهيم بود، مگر نه اين است كه آن ندا مردم را به سوى مردى از عموزادگان ما فرا مى خواند گفتم: مردى از فرزندان فاطمه عليهاالسلام؟ گفت: آرى اى سيف اگر اين سـخـن را از ابـوجـعـفـر مـحـمـد بـن عـلى نـشـنـيـده بـودم و تـمـام اهـل زمين آن را نقل مى كردند هرگز از آنها نمى پذيرفتم ولى او محمد بن على (امام باقر عليه السلام) است))(7)
در نـسـخـه خـطـى ابـن حـمـاد ص 92 از سـعـيـد بـن مـسـيـب منقول است كه گفت:
((فتنه اى بوجود مى آيد كه در آغاز گويى بازيچه كودكان است به گونه اى كه هـر گـاه از گـوشه اى آرام گيرد از جانب ديگرى سر برمى آورد و اين فتنه پايان نمى پذيرد مگر آنگاه كه منادى از آسمان ندا مى كند: آگاه باشيد كه فرمانرواى شما فلانى اسـت. ابـن مـسـيـب دستهاى خود را به هم پيچيد به گونه ايكه آنها مى لرزيد، آنگاه سه بار گفت: اين است فرمانرواى بر حق شما))
در همين ماءخذ آمده است:
((چـون نـدا كـنـنـده اى از آسـمـان بـانـگ زنـد كـه حـق بـا آل مـحـمـد اسـت، در آن هـنـگـام نـام مـهدى بر سر زبانها جارى شود و محبت او در دلها قرار گيرد و مردم انديشه اى جز او ندارند))
و نيز آمده است:
((سـعـيـد بـه نـقـل از جـابـر و او از امـام بـاقـر بـراى مـا نـقـل كـرده كـه حـضـرت فـرمـود: ندا كننده اى از آسمان ندا مى كند، آگاه باشيد كه حق در اهـل بيت محمد است و ندايى ديگر از زمين بانگ برمى آورد كه بدانيد حق در خاندان عيسى و يـا در خـاندان عيسى و يا در خاندان عباس است، (ترديد از من است). و همانا نداى زمينى از شيطان است تا مردم را نااميد سازد. (شك كننده ابوعبدالله نعيم است)))
و در ص 60 از ابن مسعود از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه فرمود:
((چـون صـداى آسـمـان در مـاه رمـضـان شـنـيـده شـود بـدانـيـد كـه در شوال هياهوى شديدى است و در ذى قعده جدا شدن قبيله ها و خونريزى در ذى حجه اتفاق مى افتد و سه بار فرمود: اما محرم چه محرمى خواهد شد، چه دور است، دور. در اين ماه مردم در اثـر آشـوب هـا كـشـتـه خـواهـنـد شـد، سـؤ ال كـرديـم اى رسـول خدا صيحه آسمانى چيست؟ فرمود: اين صيحه در نيمه ماه رمضان و شب جمعه خواهد بـود. و صـدايـى اسـت كـه شـخص خوابيده را بيدار مى كند و ايستاده را مى نشاند و زنان نـجـيـب و پـوشـيده را از پرده ها بيرون مى آورد... در شب جمعه. و در سالى كه زلزله ها زيـاد اسـت، وقـتـى نـماز صبح جمعه را به جاى مى آوريد به خانه هاى خود برويد و در پـنـجـره هـا را بـبـنـديـد و خـود را بـپوشانيد و گوشهايتان را ببنديد وقتى آن صوت را شـنـيـديـد سر به سجده بگذاريد و بگوئيد: سبحان القدوس، سبحان القدوس، سبحان القدوس هر كس چنين كند نجات يابد و هر كس نكند هلاك شود))
و روايات ديگرى كه در اين باره از منابع شيعه و سنى مى گويد ممكن است واقعا صداى ابـليـس بـاشـد. همچنانكه در جنگ احد فرياد برآورد: كه محد صلى الله عليه و آله كشته شد و ممكن است فرياد ابليس، اما بوسيله دستياران و اعوانش، يعنى شياطين تبليغات چى جـهـانـى بـاشـد، كـه بـا پـيـشـنهاد آنان براى روياروئى با موج جهانى اسلام كه نداى آسمانى، آنرا ايجاد مى كند، از طريق ندايى مخالف و متشابه آن به مقابله برخيزند.
امـا نـبـردى كـه نـداى آسمانى، دعوت به آتش بس آن مى كند، بعيد نيست همان جنگ جهانى بـاشـد كـه قـبـلا دربـاره آن سـخن گفته شد و گفتيم كه ممكن است آن جنگ، جنگى هسته اى نـبـاشـد بـلكـه بـه شـكـل جـنـگ هـاى مـتـعـدد و مـطـابـق بـا آنـچـه كـه روايـات آن را در سال ظهور كه جنگ هاى فراوانى رخ مى دهد، باشد.
چـنـانـكـه بـايـد توجه داشت كه بين روايات مربوط به زمان وقوع نداى آسمانى، اندك تفاوتى وجود دارد، چون برخى از آن روايات چنانكه ملاحظه كرديد، آنرا در ماه رمضان و بـعـضـى ديـگر چنانكه در بحار ج 52 ص 789، آنرا در ماه رجب ذكر مى نمايد، دسته اى ديگر از روايات، مانند آنچه در نسخه خطى ابن حماد ص 92 آمده است، آن را در موسم حج و در ص 93 هـمـان نـسـخه آن را در ماه محرم بعد از كشته شدن نفس زكيه ذكر مى كند. و از بـعضى روايات استفاده مى شود كه نداى آسمانى، نداهاى متعدد مى باشد حتى بخشى از روايـات بـر ايـن امر صراحت دارد به گونه ايكه يكى از دانشمندان، نداهاى وارد شده در مـنـابـع شـيـعـه را تـا هـشـت مـورد بـررسـى كـرده اسـت و در مـنـابـع اهـل سـنـت نـيز نزديك به همين رقم ديده مى شود، اما آنچه بهتر به نظر مى رسد اين است كـه، آن تـنـهـا يك نداى آسمانى است كه در ماه رمضان شنيده مى شود و تعدد آن ناشى از اختلاف روايات، در تعيين زمان آن مى باشد، و الله العالم.
پـس از ايـن دو نـشانه، يعنى، خروج سفيانى در ماه رجب و نداى آسمان در ماه رمضان، تا زمـان ظـهـور حـضـرت مـهـدى عـليه السلام در ماه محرم، نزديك شش ماه باقى است. منابع روائى اهـل سنت، شمارى از اقدامات امام عليه السلام را در اين برهه بيان مى كند كند كه مى توان آن را در پيوستن آن حضرت به ياران خود در مدينه منوره و سپس در مكه مكرمه و ديـدار وى بـا كـسـانـيـكـه از اطراف جهان با شوق و اضطراب جهت بيعت با او، در پى آن حـضـرت مـى بـاشـنـد، خـلاصـه نـمود كه از آن جمله هفت تن از دانشمندان اسلامى كشورهاى مـخـتلف هستند كه بدون قرار قبلى، امام را در مكه ملاقات مى كنند و هر يك در شهر خود از سـيـصـد و سـيزده نفر از افراد متدين و مخلص بيعت گرفته اند و در جستجوى حضرت مى بـاشـنـد تا از جانب خود و پيروانشان، با آن بزرگوار بيعت مى نمايند به اين طمع كه امام عليه السلام آنان را بپذيرد و آنها از ياران وى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وعده فـرمـوده است، محسوب شوند، و بزودى بيان آن خواهد آمد. و در منابع شيعه، اين شش ماه را مـرحـله ظـهـور غـيـر عـلنـى بعد از غيبت كبرى، قلمداد مى كنند و مراد از روايت اميرمؤ منان عـليـه السـلام كـه: ((ظاهر شدن او اندكى ابهام آميز است تا اينكه نام و يادش همه جا را فـرا گـرفـتـه، آنگاه ظهور مى كند)) اين است كه در آغاز، امام عليه السلام به تدريج ظـهـور مـى كـنـد و آنـگـاه مـسـئله ظـهـور بـراى مـردم روشـن و آشـكـار مـى گـردد و احـتـمـال دارد ظـهـور تدريجى حضرت، بدين جهت باشد كه امر ظهور و پذيرش مردم به معرض آزمايش گذاشته شود، تا مسئله ظهور واضح شده و جا بيفتد.
در مـورد ايـن مـقـطـع، علاوه بر خبر قبل، تعدادى روايات ديگرى نيز وجود دارد كه از حيث سـنـد صـحـيـح شمرده مى شود و روشن ترين آنها مرقومه حضرت مهدى عليه السلام به نماينده خود، على بن محمد سمرى رضوان الله عليه است كه فرمود:
((بـزودى از پيروان من كسانى مى آيند كه ادعاى مشاهده مرا دارند، آگاه باشيد كه هر كـس پـيـش از خـروج سـفـيـانـى و صـيـحـه آسـمـانـى، ادعـاى مـشاهده نمود، افتراء بسته و دروغگوست و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم (8)
ظاهرا منظور از مدعى مشاهده امام عليه السلام قبل از وقوع اين دو حادثه كسى است كه ادعاى نمايندگى صاحب الاءمر عليه السلام را داشته باشد نه صرف شرفيابى و به حضور ايـشان رسيدن، بدون ادعاى نمايندگى و يا بدون سخن گفتن درباره آن. روايات زيادى از سوى عده اى از علماء و اولياء مورد اعتماد و شايسته درباره ديدار با امام عليه السلام رسيده است و شايد همين، سبب تعبير نمودن به جمله نفى مشاهده باشد نه نفى رؤ يت.
نوشته مبارك امام عليه السلام دلالت دارد بر اينك غيبت كبرى با خروج سفيانى و صيحه آسـمـانـى پايان مى پذيرد و غيبت بعد از آن شبيه به غيبت صغرى بوده و مقدمه ظهور مى بـاشـد، يـعـنـى امـام عـليـه السلام در اين مدت از چشم ستمگران و سيستمهاى اطلاعاتى آن پـنـهـان اسـت ولى در ايـن مـدت بـا يـاران خـود تـمـاس حاصل مى نمايد و شمارى از ايشان شرفياب حضور وى مى شوند و حضرت نمايندگانى را به عنوان رابط خود و مؤ منين منصوب مى نمايد.
از روايـات بعدى اينگونه به نظر مى رسد كه امام عليه السلام پس از خروج سفيانى، ظـاهـر مـى شـود سـپـس تـا هنگام ظهور وعده داده شده خود در ماه محرم، پنهان مى گردد، در روايت حذلم بن بشير از امام زين العابدين عليه السلام آمده است كه حضرت فرمود:
((وقـتـى سـفـيـانـى خـروج كند، حضرت مهدى عليه السلام نهان مى گردد و پس از آن دوباره ظاهر مى شود))(9)
بـه عـقيده ما، اين روايت، تفسيرى جز آنكه امام عليه السلام بعد از خروج سفيانى در رجب ظاهر، و آنگاه تا هنگام ظهور معين خويش در محرم نهان مى گردد، ندارد و روايت مشخص نمى كند كه آيا ظهور پيش از نداى آسمانى، در ماه رمضان است و يا بعد از آن؟
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((قـائم قيام نمى كند مگر آنكه دوازده نفر، همگى اتفاق بر يك سخن كنند و گويند او را ديده اند اما آنها را تكذيب مى كنند))(10)
بـه نـظـر مـى رسـد كـه آنـان مـردانـى راسـتـگـو بـاشـنـد، بـه دليـل ايـنكه امام عليه السلام اتفاق نظر آنها را مبنى بر ديار حضرت مهدى عليه السلام بيان مى كند و از تكذيب مردم نسبت به آنها تعجب مى كند و ظاهرا ملاقات آنها با حضرت، در هـمـان دوره اى صـورت مـى گـيـرد كـه امام عليه السلام در نهان بسر برده و ظاهر مى شـود تا تدريجا مساءله ظهور آشكار گردد و سرانجام نام و يادش بالا گرفته و ظهور مى كند.
بـنـابـرايـن، حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام در ايـن بـرهـه نـقـش تـقـربـيـا كـامـل رهـبـرى خـود را ايفا نموده و با رهنمودهاى خويش در آن موقعيت حساس حكومت هاى زمينه سـاز يـمنى و ايرانى را رهبرى مى نمايد و در كليه سرزمين هاى مسلمانان، با ياران خود كه اولياء خدايند، ارتباط برقرار مى كند.

ادامه مطلب

و اينك براى اينكه اقدامات امام (ع) در دوره ظهور كوتاه مدت، تصور كنيم بطور مختصر اعـمـال وى را در دوره غيبت، يادآور مى شويم. پاره اى از روايات آورده اند كه امام (ع) در مـديـنـه مـنـوره مسكن مى گزيند و با سى تن ملاقات مى كند. از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود:
((صـاحـب ايـن امـر را غـيـبـتـى است و ناگزير در آن غيبت، عزلتى مى باشد، بهترين مـنـزلگـاه وى مـديـنـه اسـت و در كـنـار سى تن از يارانش بسر مى برد و با وجود آنان، اضطراب و نگرانى نيست.))(11)
هـمـچـنـيـن بـخـش ديگرى از روايات، دلالت دارد كه آن حضرت در كنار خضر(ع) بسر مى برد، در اين زمينه امام رضا (ع) مى فرمايد:
((خـضـر (ع) از آب حـيـات نـوشـيـد و از ايـن رو زنـده اسـت و نـمـى مـيـرد تـا در صـوراسـرافيل دميده شود، البته او نزد ما مى آيد و به ما سلام مى دهد ما صداى او را مى شـنـويـم ولى شـخـص او را نـمـى بـيـنيم هر جا كه نام او برده مى شود بايد بر او درود فرستاد، او در موسم حج حاضر شده و تمام مناسك آن را بجا مى آورد و در عرفات وقوف مـى كـنـد و دعـاى مؤ منان را آمين مى گويد: و خداوند تنهايى قائم ما را بوسيله آن حضرت بـه انـس و الفـت، و وحـدت وى را در كـنـار او بـه پـيـوسـتـگـى بدل مى سازد.))(12)
از روايت گذشته و غير آن چنين به نظر مى رسد كه آن سى تن ياران مهدى (ع) پيوسته عوض مى شوند يعنى هرگاه يكى از ايشان وفات كند فرد ديگرى جانشين وى مى گردد، گـرچـه احـتـمـال دارد، خـداونـد مـتـعـال عمر برخى از آنها را مانند حضرت خضر و امام (ع) طولانى گرداند. و شايد منظور از اءبدال كه در دعاى نيمه ماه رجب از امام صادق (ع) وارد شـده اسـت، هـم ايـشـان بـاشـنـد، آنـجـا كـه بـعد از درود بر پيامبر (ص) و خاندانش ‍ مى فرمايد:
((خـداونـدا بـر مؤ منان شايسته (ابدال) و بزرگان و روزه داران و عبادت كنندگان و مخلصان و زاهدان و تلاشگران و مجاهدان راهت درود فرست.))(13)
بـه احـتـمـال قوى اين سى تن و يا بيشتر، كه از اولياء خدايند، در اقداماتى كه حضرت مهدى (ع) در غيبت خود انجام مى دهد، نقش دارند، روايات متعدد، نشانگر اين است كه امام (ع) دست به فعاليت وسيعى زده و در سرزمين هاى مختلف، تحرك نشان مى دهد، او وارد كوخ ‌ها و كـاخ ‌هـا شـده و بـه بـازارهـا قـدم مـى گـذارد و هـر سـال در مـراسـم حـج حـاضـر مى گردد. و راز غيبت آن حضرت، كشف نمى شود مگر پس از ظـهـور وى، هـمـانـگـونـه كـه فـلسفه و راز اقدامات خضر (ع) كشف نشد مگر بعد از آنكه موسى (ع) را بدان آگاه ساخت.
عبدالله بن فضل مى گويد: از امام صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود:
((بـراى صـاحـب ايـن امـر، نـاگـزيـر غـيـبـتـى اسـت كـه اهـل بـاطـل را بـه شك مى اندازد، پرسيدم: فدايت گردم چرا؟ فرمود: بخاطر چيزى كه ما مـجـاز بـه كـشـف آن براى شما نيستيم، پرسيدم: راز غيبت امام (ع) چيست؟ فرمود: فلسفه غيبت امام همچون فلسفه غيبت حجتهاى گذشته الهى است و راز غيبت وى آشكار نمى شود مگر پس از ظهور آن حضرت، چنانكه راز اقدامات خضر (ع) يعنى شكستن كشتى و كشتن پسر و سـاخـتن ديوار، براى موسى (ع) روشن نشد مگر زمان جدا شدن آن دو از يكديگر. اى پسر فـضل اين موضوع يكى از دستورات الهى و سرى از اسرار خدا و غيبى از غيبهاى اوست... و هـرگـاه خـداونـد را حكيم دانستيم، بايد تمام افعال او را حكيمانه بدانيم گرچه راز آن بر ما روشن نباشد.))(14)
از محمد بن عثمان عمرى رضوان الله عليه منقول است كه گفت:
((سـوگـنـد به خدا، صاحب اين امر هر سال در موسم حج حضور مى يابد و مردم را مى بـيـنـد و آنـهـا را مـى شـنـاسـد امـا مـردم در عـيـن ايـنـكـه وى را مـى بـيـنـنـد نـمـى شناسند))(15)
و از امام صادق روايت شده است كه فرمود:
((چـگـونـه انـكـار مـى كـنـد امـت مـن، ايـن را كـه خـداونـد متعال در مورد حجت خود، عملى را انجام دهد، همانگونه كه درباره يوسف انجام داد؟ به اينكه در بـازارهـايـشـان راه بـرود و روى فـرش هـايـشـان قـدم بـگـذارد و در عـيـن حال او را نشناسند تا آنكه خداوند اجازه دهد كه خود را به آنان معرفى نمايد آن چنان كه بـه يـوسـف (ع) اجـازه داد، وقـتـى كـه گـفـت: آيـا مى دانيد چه بر سر يوسف و برادرش آورديـد و شـمـا نـاآگـاه بـوديـد، بـرادران گـفـتـند: تو حتما يوسف هستى؟! گفت: آرى من يوسفم و اين هم برادرم مى باشد))(16)
بـر اسـاس ايـن روايات و امثال آن، حالت امام (ع) در زمان غيبت خود، همچون حالت حضرت يـوسـف (ع) و نـوع رفـتـار او در اين مدت همانند رفتار حضرت خضر (ع) است كه قرآن، بـخـشـى از شـگـفـتيهاى آن را براى ما روشن مى سازد. حتى از اين روايات چنين استفاده مى شـود كـه آن دو بـزرگوار (خضر و مهدى (ع)) با هم زندگى كرده و با يكديگر همكارى دارند.
البـتـه بـهتر است بگوييم كه، بسيارى از اقدامات آن حضرت، بدست ياران برجسته و شـاگـردانش انجام مى پذيرد. كسانى كه زمين و مسافت ها در زير پايشان در نورديده مى شـود و خـداوند آنان را بوسيله ايمانشان و آموزشهاى حضرت مهدى (ع) رهنمون مى سازد، بلكه در زمينه كرامات آنها مانند راه رفتن روى آب و در نورديده شدن زمين زير پاى آنان و غـيـر آن، روايـات و داسـتـانـهـاى معتبرى، حتى درباره كسانى كه از اولياء و بندگان شايسته خداوند، مقامى كمتر را دارا بوده اند، نقل شده است.
آرى، خداى سبحان همواره امور و پديده هاى اين جهان را از بزرگ و كوچك آن، مطابق حكمت و راز آن جـارى مـى سـازد... امـا او حـاكـم بـر اين اسباب و حكمت هاست و هرگونه و به هر صـورت و بـدسـت هـركـس از فـرشـتـگـان و بـنـدگـانش كه اراده فرمايد، اقدام مى كند... بـسـيـارى از پديده ها و امور كه به نظر ما مى رسد از راههاى طبيعى بوجود آمده و يا مى آيـد، اگر واقع امر بر ما روشن شود خواهيم ديد كه دست غيب الهى در آن نقش داشته است، مثلا وقتى كه ماءمورين فرمانرواى ستمگر، تصميم گرفتند جلو كشتى اى را كه خضر (ع) در آن رخـنـه و شـكـاف ايـجـاد كـرده بـود. بـگـيـرنـد، چـون آن را مـعـيـوب ديـدنـد، بـه حال خود رها ساختند و توجه نداشتند كه در آن دست غيبى دخالت داشته است، همچنين هنگامى كـه پـدر و مادر آن پسر كه عمر خود را با ايمان به خدا سپرى كرده و به تكاليف الهى خويش ‍ عمل نمودند، نمى دانستند كه اگر پسرشان زنده بماند، آن دو را به كفر و طغيان مـى كشاند... و زمانيكه آن دو كودك يتيم بزرگ شدند و گنج خود را در زير ديوار محفوظ يـافـتـه و استخراج كردند، معلوم نبود كه اگر خضر (ع) ديوار را نمى ساخت آن گنج و جاى آن آشكار مى گشت...
وقـتـى اين سه حادثه را كه از خضر (ع) در مدتى كوتاه همراه موسى (ع) سرزده است، خـداونـد در كـتـاب خـود روشـن مـى نـمـايـد مـا بـايـد بـسـيـارى از آنـگـونـه اعمال و رفتار او را در روزگار پربار و عمر طولانى وى در ذهن خود ترسيم نمائيم. در روايت، از پيامبر (ص) و اهل بيت او، اين گفته پيامبر آمده است كه فرمود:
((خـداونـد بـرادرم مـوسـى (ع) را رحـمـت كـنـد كـه بـر آن شـخـص دانـا (خـضـر) تـعـجـيل نمود. كه اگر صبر پيشه مى كرد شگفتيهايى را از او مشاهده مى نمود كه هرگز نديده بود.))(17)
بـنـابـرايـن مـا مـى تـوانـيـم كـارهـاى حـضرت مهدى (ع) را در دوره غيبت تصور نماييم در حـاليـكـه امـام مـهـدى (ع) بـنـا بـه نـقـل همه مسلمانان مقامش از حضرت خضر (ع) برتر و بـالاتـر اسـت، زيـرا بـر حـسـب روايـت، وى يـكـى از هـفـت نـفـرى اسـت كـه از اهل بهشت و از برگزيدگان اولين و آخرين بشمار مى رود، از پيامبر عظيم الشاءن اسلام نقل شده است كه فرمود:
((مـا هـفـت تـن از فـرزنـدان عـبـدالمـطـلب و سـروران اهل بهشتيم: من، و حمزه، و على، و جعفر، و حسن و حسين، و مهدى))(18)
خدا آگاه است كه حضرت مهدى (ع) و وزير او خضر و ياران شايسته وى و شاگردان آنها كـه اوليـاء خـدا هـسـتـنـد در سراسر جهان و در حوادث بزرگ و كوچك آن، چه مى كنند... و طبيعى است كه راز غيبت، و كارهاى آنان تا هنگام ظهورشان آشكار نشود. و اطلاعات ما نسبت به كارهايى كه آن بزرگواران در روزگار ما و گذشته انجام داده و مى دهند در حد كم و يـا در بـخش كوچكى از آن كارهاست... و گاهى امكان دارد يكى از ما در زندگى خود مرهون عمل و يا بسيارى از اقدامات آنان باشيم چه رسد به حركت تاريخ و حوادث بزرگ آن.
بـايـد تـوجـه داشـت كـه ايـن نـوع عـقـيـده بـه غـيـب الهـى و عـمـل امـام مـهـدى (ع) و خـضـر (ع) و مـؤ مـنـان بـرجـسـته و شايسته، با عقايد و نظريات اهـل تـصـوف در مورد قطب و افراد پرهيزكار، تفاوت دارد. گرچه در برخى جهات به آن شـبـاهـت داشـته باشد حتى بعضى از آنان سعى مى كنند اين گونه صفات را بر حضرت مهدى (ع) و يارانش منطبق نمايند، در گفته كفعمى در حاشيه مصباح و همچنين سفينة البحار ماده (قطب) آمده است كه:
((گـفـتـه انـد: زمـيـن از قـطـب و چـهـار نـفـر اوتـاد (بـزرگـان) و چـهل پرهيزكار و هفتاد فرد نجيب و سيصد و شصت فرد شايسته، خالى نمى ماند و قطب، همان مهدى (ع) است و اوتاد (بزرگان) از چهار نفر كمتر نيست، زيرا در دنيا همچون خيمه و مـهـدى به منزله ستون است و آن چهار تن به سان طنابهاى آن خيمه مى باشند و گاهى اوتـاد بـيـش از چـهـار نـفـر و پـرهـيـزكـاران بـيـش از چهل و افراد نجيب فزون از هفتاد و شايستگان افزون تر از سيصد و شصت تن مى باشند و ظاهرا خضر و الياس (ع) نيز از اوتاد و پيوسته به اطرافيان قطب مى باشند.))
امـا صـفـات اوتـاد (بـزرگـان)، آنـان يـك لحـظـه از خـدا غـفـلت نـمـى ورزنـد و از مال دنيا مگر به اندازه لازم و ضرورى جمع نمى كنند و لغزشهاى بشرى از آنها سر نمى زند، عصمت در آنها شرط نيست اما در قطب شرط است.
امـا ((ابـدال)) (پـرهـيزكاران) مرتبه ايشان كمتر از اوتاد (بزرگان) است و گاهى از آنها غفلت سر مى زند و با ذكر و ياد خدا آن را جبران مى كنند و عمدا از آنها گناهى صادر نمى شود.
امـا صالحان و شايستگان كه آنان مردان با تقوا و موصوف به عدالت اند، از آنان گناه سر ميزند ولى با استغفار و پشيمانى آنرا تلافى مى كنند، خداوند مى فرمايد:
((كسانى كه تقوا پيشه كرده اند هرگاه از شيطان وسوسه و خيالى به آنها برسد همان لحظه خدا را به ياد آورند و بينائى و بصيرت پيدا كنند))
آنـگـاه راوى مـى گـويـد هـرگاه يكى از آنها، مرتبه اى از مراتب ياد شده را از دست بدهد فـرد ديـگرى از مرتبه پايين تر جانشين وى مى گردد و اگر فردى از صالحان از دست برود، شخصى از ساير مردم جايگزين او مى شود.
و آنچه را كه درباره الياس پيامبر (ع) بيان كرده اين است كه او از جمله زندگان است و از كـسـانى كه خداوند بسبب حكمتى كه خود مى داند عمرشان را طولانى نموده است، و بر طـبـق نظر عده اى از مفسران كه در تفسير آياتى راجع به وى اظهار كرده اند و تعدادى از روايـات كـه دربـاره او از اهـل بيت (ع) رسيده است آن حضرت زنده است و خداوند عمر او را هـمـچـون خـضـر طـولانـى نـمـوده و آن دو بـزرگـوار هـر سال در سرزمين عرفات و ديگر جاها با هم حضور پيدا مى كنند.
بـه هـر حـال، آنـچـه از روايـات بـر مـى آيـد ايـن است كه دوره شش ماهه، يعنى از خروج سـفـيـانـى و نـداى آسـمـانـى تا ظهور حضرت مهدى (ع) در ماه محرم، سرشار از تلاش و فعاليت امام (ع) و يارانش مى باشد و كرامات و معجزاتى بدست ياران و پيوستگان به آنـهـا بـوقـوع مى پيوندد و آن رويدادى جهانى خواهد بود كه ذهن مردم و دولتها را بطور يكسان مشغول مى دارد. اما ملتهاى مسلمان و مستضعف پيوسته درباره مهدى (ع) و كرامات وى و نزديك شدن زمان ظهور آن حضرت سخن مى گويند. و اين موج مقدماتى مردمى و مناسب با ظـهـور امـام (ع) مـى بـاشـد، اما اين حالت در همان زمان، زمينه خوبى براى دروغگويان و شـيـادان مـدعـى مـهـدويـت و تـلاش در گـمراه ساختن مردم مى باشد. در روايات آمده است كه دوازده درفـش قـبل از ظهور حضرت برافراشته مى شود كه ادعاى مهدويت مى كنند و دوازده تـن از خـانـدان ابـوطـالب اند كه هر يك درفشى را بر مى افرازند و مردم را بسوى خود دعـوت مـى كـنـنـد كـه تـمـام آنها درفش هاى گمراهى و تلاش هاى دنيوى است براى بهره بردن از موج گرايش مسلمانان و ملتهاى جهان به ظهور آن حضرت.
مـفـضل بن عمر و جعفى از امام صادق (ع) نقل كرده است كه گفت از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود:
((از نـام بـردن آن حـضـرت بـرحـذر بـاشـيـد، بـخـدا سـوگـند امام شما ساليانى از ديدگان تان پنهان خواهد شد، آنقدر كه پاك و خالص شويد. و تا گفته شود آن حضرت مـرده و يـا هلاك گرديده است و يا به كدام منطقه رفته است، ديدگان مؤ منان در فراق او اشـكبار مى شود و متلاطم و واژگون مى گردند و كسى نجات نمى يابد مگر آنكه خداوند از او پـيـمـان گـرفـتـه بـاشـد، ايـمان در دل او جايگزين شده باشد و با روح خود او را تـاءيـيد نموده باشد و دوازده درفش مشابه به اهتزاز در مى آيد كه هيچيك از ديگرى باز شـنـاخـتـه نمى شود. مفضل گويد: من در اين لحظه گريستم، امام بمن فرمود: چرا گريه مـى كـنـى اى ابـوعـبـدالله؟ عرض كردم چگونه گريه نكنم در حاليكه شما مى فرمائيد دوازده پرچم برافراشته مى شود كه هيچ كدام از ديگرى شناخته نمى شود. پس تكليف ما در آن زمـان چـيـسـت؟ آنـگـاه امـام (ع) بـه خـورشـيـد كـه داخـل ايـوان مـى تـافـت نگريست و فرمود: اى ابوعبدالله اين خورشيد را مى بينى؟ گفتم آرى فرمود: سوگند به خدا امر قائم ما از اين خورشيد روشن تر است))(19)
يـعـنـى اضـطـراب و نـگرانى نداشته باشيد از اينكه قضيه حضرت مهدى (ع) با مدعيان دروغـيـن مـهدويت اشتباه شود زيرا امر مهدى (ع) از خورشيد روشن تر است، با توجه به نـشـانـه هـا و عـلامـاتـى كـه پـيـش از او و بـعـد از او پـديـد مـى آيـد و هـيچگاه شخصيت او قـابـل مـقـايـسـه بـا مـدعـيـان و دروغـگـويان نيست از سوى ديگر دو حكومت زمينه ساز ظهور حـضـرت مـهـدى يـعـنـى يـمـن وايران در حوادث جهان و شكوفايى ملتها موقعيت سياسى را بدست مى آورند و از اين رو نياز بيشترى به رهنمودهاى آن حضرت پيدا مى كنند.
بعلاوه آنچه از روايات و از ظاهر امور برمى آيد واكنش سياسى مهمى كه در برابر موج انـقـلابـى مـردمـى، بـخـاطـر حـضرت مهدى (ع) بوجود مى آيد، از سوى دشمنان او يعنى سـردمـداران كفر جهانى و سفيانى است كه رهبر آنهاست و همانطور كه روايات مى گويد: آنـهـا عـمليات خود را، در سر و سامان دادن به وضع عراق و حجاز متمركز مى سازند به لحـاظ ايـنـكـه آن دو كشور كانون ضعف منطقه بشمار مى آيند، زيرا عراق مركز نفوذ زمينه سازان ايرانى و ضعف حكومت مركزى و حجاز نيز داراى خلا سياسى و درگيرى قبيله اى در بـرابـر حـكـومـت آن و نـفـوذ زمـيـنه سازان يمنى مى باشد و مسئله مهم در حجاز اين است كه مـسـلمـانـان چشم بدانجا دوخته و در انتظار ظهور حضرت مهدى (ع) هستند زيرا خبر سكونت امـام (ع) در شـهر مدينه و اينكه نهضت آن حضرت از مكه آغاز خواهد شد، در بين مردم منتشر مـى شـود از ايـن رو فـعـاليـت سـيـاسـى و نظامى آنها عليه مهدى (ع) در حرم مكه و مدينه متمركز خواهد شد و سفيانى با حمله نظامى خود به شهر مدينه، به دستگيرى و بازداشت گـسـتـرده اى از بـنى هاشم مى پردازد به اين اميد كه حضرت مهدى (ع) در ميان آنهاست و بسيارى از آنان را چنانكه گذشت، به شهادت مى رساند.
و از طـرفـى، هـمـاهنگ با نبرد سفيانى در عراق و حجاز، تحركى نظامى از ناحيه غرب و شـرق در مـنطقه خليج فارس ‍ و درياى مديترانه بخاطر اهميت استراتژيكى منطقه رخ مى دهـد و فـرود آمـدن نيروهاى روم در رمله و قواى ترك در جزيره، كه در روايات متعدد از آن ياد شده است، در آن دوره و يا نزديك بدان خواهد بود.
-----------------------
1-شعراء / 04.
2-يـعـنـى عـده زيـادى روايـت را بـا تـفـاوت الفـاظ نـقـل مـى كـنـنـد كـه بـا قـطـع نـظـر از الفـاظ، اطـمـيـنـان حاصل ى شود كه اين معنى از معصوم عليه السلام صادر شده است.
3-بحار ج 52 ص 396.
4-بحار ج 52 ص 295.
5-بحار ج 52 ص 290.
6-بحار ج 52 ص 292.
7-ارشاد مفيد ص 404.
8-بحار ج 51 ص 361.
9-بحار ج 52 ص 213.
10-بحار ج 52 ص 244.
11-بحار ج 52 ص 157.
12-بحار ج 52 ص 152.
13-مفتاح الجنات ج 3 ص 50.
14-بحار ج 52 ص 91.
15-بحار ج 51 ص 250.
16-بحار ج 51 ص 142.
17-بحار ج 13 ص 301.
18-بحار ج 51 ص 65 و صواعق المحرقه ص 158.
19-بحار ج 52 ص 281.
------------------
على كورانى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page