در زمـيـنه ورود حضرت مهدى عليه السلام به عراق و آزاد ساختن آن از باقيمانده نيروهاى سـفـيـانى و گروهكهاى متعدد خوارج و پذيرفتن آن كشور به عنوان پايگاه دولت و مركز حكومت خويش، روايات فراوانى وجود دارد.
و در خـصوص زمان دقيق ورود حضرت به عراق مطلبى را نيافتم، اما در بحث حركت ظهور آن حـضـرت خـواهد آمد كه چند ماه بعد از ظهور و پس از آزادى سازى حجاز و درگيرى سخت يـاران او در مـنـطـقه بيضاء استخر (كوه سفيد) در نزديكى اهواز با نيروهاى مخالف، به شـكـسـت فـاحـش قواى سفيانى خواهد انجاميد، سپس آن حضرت از طريق هوا با يك اسكادران هـواپـيـمـا، وارد عـراق مـى شـود، چـه ايـنكه از كلام امام باقر عليه السلام در تفسير آيه شريفه ((اى جماعت جنيان و انسانها اگر قادر به عبور هستيد، از اطراف و نواحى آسمان و زمـيـن پـس بـگـذريـد، كه نمى توانيد بگذريد مگر با قدرت و تسلط الهى))(1) چـنـيـن اسـتفاده مى شود كه فرمود: قائم در روز لرزش زمين با هفت كجاوه از نور فرود مى آيد به گونه اى كه هيچكس متوجه نمى شود كه حضرت در كدام يك از آنهاست، تا اينكه در شهر كوفه فرود مى آيد))
اگـر ايـن روايت صحيح باشد علاوه بر جنبه اعجاز، بر اين مطلب دلالت دارد كه شرائط امـنـيـتـى بـراى حـفظ وجود مبارك آن حضرت، اقتضاى چنين احتياطى را دارد و با وجودى كه اوضـاع كـيـنـه تـوزانـه جـهـانـى، عـليـه آن بـزرگـوار اسـت رد عـيـن حال صحنه داخلى كشور عراق آن طور كه بايد پاكسازى نشده است و از مفاد كلمه ((فرود مـى آيـد)) و جمله بعدى ((تا اينكه در كوفه فرود مى آيد)) چنين استفاده مى شود كه آن حـضرت مستقيما وارد كوفه و يا نجف نمى شود بلكه طبق دلالت برخى روايات ابتداء در مركز حكومت (پايتخت) و يا در پايگاه نظامى و يا در كربلا فرود خواهد آمد.
روايـات، بـخـش عظيمى از فعاليتها و معجزات آن حضرت را در عراق بيان مى كند كه در مـبـحـث حـركـت ظـهـور بـه بيان آن خواهيم پرداخت و در اينجا بعضى موارد را كه متعلق به اوضاع عمومى كشور عراق است ذكر مى كنيم كه مهم ترين آنها هموار نمودن اوضاع داخلى و مـتـلاشـى نمودن عده بسيارى از مخالفان است زيرا روايات، چنين مى گويد: زمانى كه حـضـرت وارد شـهـر كوفه يعنى عراق مى شود، درگير و كشمكش بين سه جناح وجود دارد كـه ظـاهـرا جـنـاح اول طـرفـداران آن حـضـرت و گـروه دوم پـيـروان سفيانى و دسته سوم وابـسـتـه بـه شـورشـيـان اسـت، عـمـروبـن شـمـر بـه نـقـل از امـام بـاقر عليه السلام مى گويد: امم عليه السلام حضرت مهدى عليه السلام را ياد كرد، آنگاه فرمود:
((وارد كوفه مى شود در حالى كه سه جناح داراى درفش ها، شهر را آشفته نموده اند و پـس از آن زمـينه براى ورود حضرت مهيا و شهر كاملا آمده پذيرش اوست آن حضرت وارد شـده و بـا قـرار گـرفـتـن بـر فـراز مـنـبر، آغاز سخن مى كند، بنحوى كه مردم از شدت گريه متوجه گفتار وى نمى شوند.))(2)
در ايـن حـديـث شـريـف و مشابه آن، كلمه كوفه تعبير از عراق است، بنابراين وجود سه گـروه پـرچـمـدار در عـراق، بـا روايـاتـى كـه بر تسلط نظامى ايرانيان بعد از شكست سفيانى در آن كشور دارد، منافاتى ندارد. مانند حديث بعدى كه اين روايت در منابع روائى شـيـعـه و سـنى به نحو مستفيض، از اميرمؤ منان عليه السلام و از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود
((درفش هاى سياهى كه از خراسان خارج مى شود در كوفه فرود مى آيد و زمانى كه مـهـدى عـليـه السـلام ظـاهـر شـد جـهـت بـيـعـت مـجـدد، حـضـور آن بـزرگـوار شـرفياب مى شود))(3)
بـنـابـرايـن بـرتـرى نـظـامـى در عـراق به دست نيروهاى ايرانى زمينه سازان ظهور مى بـاشد، لكن اوضاع داخلى و مردمى آن كشور چنانكه گفتيم دستخوش كشمكش هاى سه جناح موجود در آنجا خواهد بود.
از روايـاتـى كـه در مـورد نـابـودى گـروهـكـهـاى معاند و دسته جات شورشى توسط آن حـضرت وارد شده است، استفاده مى شود كه حركتهاى مخالف آن حضرت، بسيار است خواه از جمعيت خوارج و يا طرفداران سفيانى و غير آنان.
آن بـزرگـوار، جـهـت اجـراى عـهـد و پـيـمـانـى كـه از جـدش رسـول خـدا (ص) دارد، سـيـاسـت شـدت عـمـل و كـشـتـن هـر كـس را كـه در مقابل وى مقاومت كند، اعمال مى نمايد، از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((بـرخـورد و روش رسـول خدا (ص) در ميان امتش ملايم بوده و با مردم با الفت رفتار مى نمود، اما مشى قائم كشتار مـخـالفـيـن و بـدخـواهـان است، اين ماءموريت بوسيله نوشته اى كه از پيامبر اسلام (ص) بهمراه دارد به او سپرده شده است كه از اين طريق به پيش برود و از كسى طلب تو به ننمايد واى بر كسى كه مخالفت امر وى كند))(4)
نـوشـتـه اى كـه با آن حضرت است، عهدنامه اى است به املاء جدش پيامبر (ص) و بخط حضرت على عليه السلام كه در آن چنين آمده است:
((آنان را بقتل برسان و باز هم بكش و طلب توبه از كسى مكن))
از امام باقر عليه السلام منقول است كه فرمود:
((قـائم عـليـه السـلام بـا مـاءمـوريـت جـديـد و قـضاوت جديد، قيام مى كند، با اعراب بـشـدت بـرخـورد مـى نمايد و كارش چيزى جز شمشير نيست او از اءحدى طلب توبه نمى كند و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامت گرى باك ندارد))(5)
امـر جـديـد، كـه در عـبـارت حـديـث آمـده اسـت مراد از آن اسلام است كه توسط ستمگران محو گـرديـده اسـت و مـسـلمـانان از آن فاصله گرفته اند، اسلام و قرآن بوسيله آن حضرت، ديگر بار حيات خود را باز مى يابد و اين مسئله براى اعرابى كه از حاكمان سركش خود اطاعت نموده اند، دشوار مى آيد، لذا با آن حضرت به دشمنى و ستيز بر مى خيزند.
از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود:
((قـائم عـليـه السـلام در جـريـان نـبـرد خـود بـا مـسـائلى روبـرو خـواهـد شـد كـه رسـول خـدا (ص) بـا آن مـواجه نشده است چون زمانى كه پيامبر (ص) در بين مردم مبعوث گرديد، آنان سنگ و چوب تراشيده (بت) را مى پرستيدند اما در زمان حضرت قائم، مردم بـر او مـى شـورنـد و كـتـاب خـدا را بـراى آن حـضـرت تاءويل و تفسير مى كنند و به همين جهت با او مى جنگند))(6)
و ديـديـم كه چگونه فرمانروايان و علماء و دانشمندان سوء و دربارى آنان، آيات خدا را در رابـطـه بـا دشـمـنـى بـا حـكـومـت زمـيـنـه سـازان ظـهـور حـضـرت مـهـدى عـليـه السلام تاويل و تفسير نمودند و به مبارزه با آن برخاستند.
بـه گـفـتـه بـرخـى روايـات، حـله شـديـد حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام شـامـل منافقين، كسانى كه در پوشش اسلام خود را مخفى نگه مى دارند و چه بسا بعضى از آنان خود را در بين اطرافيان آن حضرت جازده باشند نيز، مى شود، زيرا آن بزرگوار با نور و حكمتى كه خداى سبحان در قلب او جايگزين كرده است آنان را شناسائى مى كند. از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:
((زمـانـى كـه آن مـرد بـالاى سر قائم مى ايستد و او را امر و نهى مى كند، حضرت مى گـويـد او را بـرگردانيد پس او را بر مى گردانند، آنگاه حضرت امر به زدن گردن او مى نمايد و در شرق و غرب جهان چيزى باقى نمى ماند مگر اينكه از آن بزرگوار ترس و وحشت بدل دارد))(7)
بـرخـى از روايـات چـنـيـن دلالت دارد كه گاهى كار نابودى دشمنان بجائى مى رسد كه گـروه مـخـالف را، بـطـور كـامـل نـابـود مـى كـنـد. از امـام بـاقـر عـليـه السـلام نقل شده كه فرمود:
((زمـانـيـكـه قائم قيام مى كند به طرف كوفه حركت مى كند، جمعيتى حدود دوازده هزار نفر كه بتريه ناميده مى شوند از شهر خارج شده و سر راه را بر آن حضرت مى گيرند و بـدو مـى گـويـنـد از هـمـان راه كه آمده اى بر گرد، ما را نيازى به اولاد فاطمه نيست، سـپـس حـضـرت شـمشير در بين آنان گذاشته و يك نفر از آنان را زنده نمى گذارد، آنگاه وارد كـوفـه مـى شـد و هـمـه مـنافقين شكاك و جنگجويان آنجا را از دم تيغ مى گذراند تا موجبات رضايت حضرت حق را فراهم نمايد))(8)
در روايـت بـعـدى نـيـز آمـده اسـت: كه آن حضرت هفتاد نفر از علماء و دانشمندان سوء را كه عـامـل گـمـراهـى و فـتـنـه و آشـوب و اخـتـلاف در مـيـان شـيـعـه هـسـتـنـد بـه قتل مى رساند، از مالك بن ضمره نقل شده كه گفت. اميرمؤ منان عليه السلام فرمود:
((اى مـالك بـن ضـمـره، چـگـونه خواهى بود زمانى كه، شيعيان اين چنين با يكديگر اخـتـلاف داشـتـه بـاشـنـد؟ آنـگـاه حـضـرت انـگـشـتـان مـبـارك خـود را بـطـور مـشـبـك داخـل يـكـديـگـر نمود، عرض كردم: اى اميرمؤ منان در آن هنگام چه مسئله خيرى بوجود خواهد آمد؟ حضرت فرمود: تمام خير در آن هنگام است، اى مالك: در آن زمان قائم ما قيام مى كند و تـعـداد هـفـتـاد مـرد را، كـه بـه خـدا و رسـول خـدا دروغ گفته اند پيش كشيده و آنان را به قتل مى رساند، سپس خداوند همه را به يكپارچگى و وحدت مى رساند))(9)
چـنـانـكـه روايـت بـعدى، بر بقاى نيروهاى سفيانى در كشور عراق با وجود نشانه فرو رفـتـن لشـكـريـانـش در مـنـطقه حجاز و شكست او در عراق دلالت دارد، از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
((سپس حركت مى نمايد، (يعنى حضرت مهدى) تا اينكه به قادسيه مى رسد، در حالى كه مردم در كوفه اجتماع نموده و با سفيانى بيعت كرده اند))(10)
و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:
((سـپـس مـتـوجـه كـوفـه مـى شـود و در آنـجـا فـرود مـى آيـد، و خـون هـفـتـاد قـبـيـله از قبايل عرب را مباح مى شمارد))(11)
يـعـنـى خـون كـسـانـى را كـه از ايـن قـبـايـل بـه دشمنان و خروج كنندگان بر آن حضرت پيوسته اند هر مى داند.
ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السلام نقل كرده، كه حضرت بدو فرمود:
((وى اوليـن قـائمـى اسـت از مـا اهـل بـيت كه قيام مى كند با شما سخنى مى گويد كه تحمل آن را نداريد و در رميله دسكره بر او خروج مى كنيد و با او مى جنگيد او نيز با شما مـى سـتـيـزد و هـمـه شـمـا را بـه قـتـل مـى رسـانـد و ايـن آخـريـن گـروه خـروج كـننده است))(12)
و از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
((وقتى كه صاحب اين امر، به بعضى از احكام و سنت حكم كند و سخن بگويد گروهى از مـسجد بيرون آمده و آهنگ خروج بر او را دارند، وى به يارانش دستور مى دهد حركت كنيد و آنـهـا بـه جـنبش در آمده و خود را در محله تمارين (خرما فروشان) در كوفه به آنان مى رسـانـنـد و آنها را به اسارت خويش در مى آورند آنگاه به امر آن حضرت آنان را سر مى بـرنـد و ايـن آخـريـن گـروهـى اسـت كـه بـر قـائم آل محمد صلى الله عليه و آله خروج مى نمايد))(13)
بـا جـمـع بـين اين دو روايت، به اين نتيجه مى رسيم كه خوارج رميله دسكره آخرين گروه مسلحى است كه خروج مى كند و خوارج مسجد كوفه آخرين دسته اى است كه سعى در خروج عـليـه آن حـضرت را دارد و روايات دلالت دارد كه خوارج رميله دسكره خطرناكترين گروه شـورشـى بـر حـضرت مهدى عليه السلام هستند كه فرمانده آنها بسان فرعون و ابليس است.
مرحله چهارم: آزاد شدن عراق به دست حضرت مهدى عليه السلام
- بازدید: 4307