عراق و نقش آن در دوران ظهور

(زمان خواندن: 12 - 23 دقیقه)

پـيـرامـون اوضـاع و حـوادث عـراق، در دوران ظـهور، روايات زيادى وارد شده است، از آن روايات چنين برمى آيد كه عراق، ميدان كشمكشى آرام نشدنى ميان نيروهاى متعدد مى باشد. و اين كشور در حقيقت چهار مرحله را پشت سر مى گذارد:
مرحله اول:
روزگار قبل از ظهور حضرت مهدى (ع) است كه ستمكاران مدت طولانى به عراق مسلط مى باشند، در آن سامان، كشتار و ترس و وحشتى فراگير پيش مى آيد كه مردم آرامش خود را از دسـت مـى دهـند. تا زمانى كه آن كشور را زمينه سازان ظهور، ياران درفش هاى سياه آزاد مى كنند.
مرحله دوم:
بـرپـائى نـظام اسلامى در آن كشور و وجود كشمكش براى نفوذ در آن، بين جناح طرفدار خراسانيهاى زمينه ساز و جناح طرفدار سفيانى فرمانرواى شامات.
مرحله سوم:
اشـغال عراق توسط سفيانى و آزار و اذيت مردم بوسيله او و سپس ورود سپاهيان يمنى ها و ايـرانـيـان زمـينه ساز ظهور به اين كشور، كه نيروهاى سفيانى را شكست داده و آنان را از عراق بيرون مى رانند.
مرحله چهارم:
آزاد شدن عراق توسط امام مهدى (ع) و پاك نمودن آن از لوث وجود سفيانيان و گروهكهاى شـورشـى و غـيـر آنـان و قـرار دادن آنـجـا بـعـنـوان محل استقرار و مركز فرمانروائى، توسط آن حضرت.
روايات ديگرى نيز پيرامون حوادثى كه در خلال اين چهار مرحله بوجود مى آيد وارد شده اسـت مـانـنـد: خـروج شـيـصـبـانـى كـه از جـمـله مـخـالفـيـن حـضـرت مـهـدى (ع) قبل از سفيانى است. و بشهادت رسيدن نفس زكيه همراه با هفتاد تن ديگر از صلحا در پشت كوفه (نجف) و خروج عوف سلمى از جزيره و يا تكريت و ممنوعيت عراقيها از رفتن به حج به مدت سه سال و فرو رفتن شهر بصره و خراب شدن آن اندكى پيش از ظهور حضرت مهدى (ع) و فرو رفتنى ديگر در بغداد و حله و ورود نيروهاى مغربى يا غربى به عراق و قـيـام فـردى نـيـكـوكـار و شايسته با گروهى اندك جهت روياروى با لشكر سفيانى و شورش گروهكهايى از خوارج شيعه و سنى بر ضد آن حضرت كه شايد خطرناك ترين گـروه شـورشـى ((گـروه رمـيـله دسـكره)) باشد كه منطقه اى است نزديك شهربان در استان ديالى (1)، در عراق.
و اينك مقدارى به توضيح اين مراحل مى پردازيم:
مرحله اول و دوم
روشـن تـريـن مـطـلبـى كـه در روايـات ايـن مرحله بچشم مى خورد، گرفتارى شديدى از نـاحـيـه فـرمـانـروايـان سـتـمـگـر كـشـور عـراق نـسـبـت بـه مـردم آن كـشـور و اخـتلاف اين فـرمـانـروايـان بـا ايـرانـيـان، يـاران درفـش هـاى سـياه خواهد بود، از جابربن عبدالله انصارى (ره) نقل شده كه گفت:
((نزديك است كه به مردم عراق، پيمانه اى غله و درهمى نرسد، گفتم از چه ناحيه اى؟ فرمود: از ناحيه عجم كه مانع اين امر مى شوند))(2)
بـنـابـراين، معنا اين مى شود كه مواد غذايى و كمكهاى مالى بواسطه جنگى كه ايرانيان با آنها دارند به آنان نمى رسد. و اين همان بحران اقتصادى و گرسنگى و ترسى است كه روايت جابر جعفى در خصوص آن وارد شده است كه گفت:
((از امام باقر (ع) درباره آيه شريفه ((ولنبلونكم بشى من الخوف و الجوع)) سؤ ال كـردم، حـضـرت فـرمـود: اى جابر ترس و قحطى دو جنبه خصوصى و عمومى دارد، اما قـحـطـى خـاص در شـهـر كـوفـه اسـت. كـه خـداونـد سـبـحـان آن را ويـژه دشـمـنـان آل پيامبر (ص) قرار داده است و بدينوسيله آنان را هلاك مى گرداند و اما آنچه را كه جنبه عـمـومـى دارد قـحطى و وحشتى است كه در شام به آنان مى رسد كه مانند آن را هرگز به يـاد نـداشـتـه اند، زمان اين قحطى پيش از قيام حضرت قائم و فرا رسيدن وحشت و ترس بعد از قيام آن حضرت خواهد بود))(3)
البـتـه پـيـرامـون مـسـئله قـحـطـى كـه در روايـت آمـده مـخـصـوص دشـمـنـان اهل بيت (عليه السلام) باشد دليلى را نيافتم، مگر اينكه بصورت بحرانى، اقتصادى باشد كه حكومت ستمگران در عراق گرفتار آن بوده و از آن سخت رنج مى برند.
وحـشـت و تـرسـى كـه بـعد از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) سرزمين شام را فرا مى گـيـرد، منافاتى با وجود آن قبل از ظهور آن بزرگوار ندارد و روايت بعدى صراحت دارد كـه ايـن اظطراب و وحشت پيش از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) فزونى مى يابد. از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
((پـيـش از قـيـام قـائم، مردم در اثر گناهانشان بوسيله آتشى كه از آسمان بر آنها آشـكـار مـى شـود، در عـذاب بـوده و رنـج مى برند و نشانه سرخ فامى كه آسمان را مى پـوشـانـد و فـرو رفتن زمين در بغداد و بصره و خون هايى كه در آنجا ريخته مى شود و خانه هايى كه خراب مى گردد و هلاكتى كه در بين اهالى آن سامان بوجود مى آيد و وجود چـنـان اضـطـرابـى كـه اهل عراق را فرا مى گيرد بگونه اى كه موجب سلب آرامش آنها مى گردد.))(4)
البـتـه لازم نيست اين علامات و نشانه ها، بگونه اى كه در روايت آمده بطور زنجيره اى و پـشـت سـر هـم محقق شود، بلكه اضطراب و وحشت و فرو رفتن، زمين، پيش از نشانه هاى آسمانى خواهد بود و ظاهرا مراد از آتش و سرخى آن، نشانه الهى مى باشد نه مثلا، آتش انفجارها.
روايـت بـعـدى كـه از امـيـرالمـؤ مـنـيـن (عـليـه السـلام) نـقـل مـى شـود، بـرخى از حوادث و پيشامدهايى را كه در عراق و در زمان حاكميت ستمكاران پـيـش از سـفـيـانـى و قـبـل از ظـهور حضرت مهدى (عليه السلام) واقع مى شود، بيان مى نمايد، از انس بن مالك نقل شده است كه گفت:
((زمانى كه اميرمؤ منان على بن الى طالب (عليه السلام) از جنگ نهروان برمى گشت در منطقه اى به نام ((براثا)) فرود آمد در آن منطقه، راهبى بنام حباب در صومعه خويش بـسر مى برد، همينكه هياهوى لشكريان را شنيد، از جايگاه ويژه خود به بيرون نگريست و نـظـاره گر سپاهيان اميرمؤ منان شد وى با مشاهده اين وضع سراسيمه بيرون آمده و سؤ ال كـرد ايـن شـخـص كيست؟ و فرمانده اين لشكر چه كسى است؟ گفتند: اميرمؤ منان (عليه السـلام) است كه از جنگ نهروان بر مى گردد حباب با شتاب خود را به حضرت رسانده و در حـضـور وى ايستاد و آغاز سخن نمود و عرضه داشت، درود بر تو اى پيشواى راستين مـؤ مـنان! كه بحق اميرالمؤ منان هستى. حضرت فرمود: چگونه دانستى كه من اميرالمؤ منان راسـتـيـن و بـر حـق هـسـتـم؟ عـرض كرد: چگونه نام مرا مى دانى؟! حضرت فرمود: حبيب من پيامبر صلى الله عليه و آله مرا آموخت در اين لحظات بود كه حباب به آن حضرت عرض  كـرد: دستت را بده من شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمد صلى الله عليه و آله رسول و فرستاده اوست و تو على بن ابى طالب وصى و جانشين او هستى، اميرالمؤ مـنـان (عليه السلام) از وى سؤ ال فرمود: كجا زندگى مى كنى؟ گفت در صومعه خويش حـضرت بدو فرمود: از امروز به بعد در آن سكونت مكن، اما در اينجا مسجدى بنا بگذار و آن را به نام بانى و صاحب اين منطقه نامگذارى كن، (بدين ترتيب مسجدى را در آنجا بنا نـمـود و بـه نام بانى آن براثا نام گذارى كرد) سپس حضرت فرمود: اى حبا از كجا آب مى نوشى؟ عرض كرد: همين جا از دجله، فرمود: چرا چشمه و چاهى حفر نمى كنى؟، عرض كـرد: اى امـيـرالمـؤ مـنـان هـر وقـت بـه حفر چاه مبادرت نموديم آب آن شور غيرگوارا بود، حـضـرت اشاره فرمودند: در اينجا چاهى بكن و او حفر كرد تا به سنگى سخت برخوردند كـه قـادر بـر از جـاى كـنـدن آن نبودند، آن حضرت سنگ را از جاى بركنده كه از آن چشمه آبى جوشيد كه شيرين تر از عسل و لذيذتر از كره بود. حضرت به او فرمود: اى حباب آب آشاميدنى تو از اين چشمه است، اما بزودى در مجاورت اين مسجد تو، شهرى بنا خواهد شد، كه ستمگران در آن افزون و بلا و مصيبتهاى بزرگى بوجود خواهد آمد تا جائيكه در هر شب جمعه هفتاد هزار عمل منافى عفت انجام مى شود وقتى كه بلا و گرفتارى ها به آنان رو مـى آورد بـه مسجد تو هجوم مى آورند و آن را منهدم مى سازند آنگاه تو آن را مجددا بنا كـن بـنا كردنى دوباره بنا نما كه آن جز كافر منهدم نمى كند، آنگاه آنجا را خانه اى بنا كـن، زمـانـيـكـه دسـت بـه چـنـيـن عـمـلى يـازيـدنـد، مـدت سـه سال از رفتن به حج منع مى گردند، محصولات كشاورزى آنان دستخوش حريق مى گردد و خـداونـد سـبـحـان مـردى از كوه نشينان را بر آنان مسلط مى گرداند وارد هر شهرى كه مى شـود آن را نـابـود مـى كند و اهالى آنجا را بهلاكت مى رساند و ديگر بار نيز به سوى آنـان بـاز مـى گردد و پس از آن دچار 3 سال قحطى و گرانى طاقت فرسائى مى گردد بـار ديـگـر نيز آنها را رها نمى كند و بر مى گردد، بعد از آن وارد كوفه مى شود و هر چه سرپا باشد چه درخت و عمارت و چه انسان همه را با خشم از بين مى برد و مردم آن جا را قتل عام مى كند همه اين حوادث زمانى است كه بصره آباد گردد و در آن مسجد جامعى بنا شـود كـه در ايـن هـنـگـام زمـان نـابـودى بـصـره خـواهـد بـود سـپـس داخـل شـهـرى مـى شـود بـنـام واسـط كه توسط حجاج بنا شده است در اين شهر نيز مانند سـايـر جـاهـا عـمـل خواهد نمود و بعد از آن متوجه بغداد مى شود و با عفو و گذشت وارد آن شهر مى گردد پس از آن مردم به شهر كوفه پناه مى برند، منطقه اى از كوفه نيست كه ماجرا بر آن پوشيده باشد، آنگاه اين مرد با شخصى كه وى را وارد بغداد نموده است جهت نـبـش قـبـر مـن از شـهـر خارج خواهند شد كه سفيانى با آنها روبرو شده و پس از شكستى سـخـت آنـان را بـقـتـل مـى رسـانـد و سـپـاهـى را بـه سـوى كـوفـه گـسـيـل مـى دارد كه عده اى از اهالى آنجا را به بردگى مى گيرند، در اين هنگام مردى از كـوفـه رسـيـده و آنان را در حصارى، جاى و پناه مى دهد كه هر كسى بدان مكان پناه آورد مـصـون مـى مـانـد. لشـكـريـان سفيانى وارد شهر كوفه گشته هر كس را كه بخوانند مى كـشـنـد، بـگونه اى كه اگر شخصى از اين لشكريان از كنار قطعه گوهرى بزرگ كه روى زمين افتاده باشد، بگذرد، متعرض آن نخواهد شد، اما اگر كودك خردسالى را ببينند دنـبال نموده و او را مى كشند، اى حباب در اين هنگام بعد از اين ماجراها، چه دور است! بايد در انـتـظار مسائل بزرگ و مهم و فتنه و آشوبهايى مانند پاره شب تاريك بود، اين حباب آنچه به تو مى گويم بخاطر بسپار))(5)
البـتـه در عـبـارتهاى اين روايت مقدارى آشفتگى بنظر مى رسد و مرحوم مجلسى هم بعد از نـقـل ايـن روايـت فـرمـوده اسـت: ((بـدانكه نسخه روايت مخدوش است و من خبر را آنطور كه يـافـتـم نـقـل نـمـودم)) از ايـن رو سـنـد و مـتـن ايـن روايـت قابل بحث و مناقشه است، اما بهر حال پيرامون صحت اين حديث هر چه گفته شود، اين خبر حـاكى از وجود دشواريهايى است كه اهل عراق از نظامهاى جابر حاكم برخود و جور و ستم آنـان تـحـمل نموده و رنج مى برند كه در روايات ديگرى كه سند بعضى از آنها صحيح اسـت نـيـز قريب به چنين مضمونى آمده است برخى از حوادث و پيشامدهايى كه در روايات آمـده اسـت، بـوقـوع پـيـوسـته و يا زمان آن گذشته است مانند خراب شدن مسجد براثا و كـثـرت فـسـاد و تـبـاهـى در بـغـداد و يـا تـسـلط يافتن و بدست گرفتن قدرت، توسط فرماندهان نظامى به بغداد از مراكز كوه نشين كردستان و يا ايران و غير آن.... و برخى ديـگـر از ايـن نـوع حـوادث، مـانـنـد جـريـان سفيانى و حوادث مربوط به او هنوز بوقوع نپيوسته است.
مـرحـوم شـيخ مفيد فرموده: ((نشانه هاى قيام حضرت قائم (عليه السلام) و حوادثى كه قبل از قيام آن بزرگوار بوجود مى آيد در روايات آمده است از جمله خروج سفيانى و كشته شـدن حـسـنـى و اخـتلاف بنى عباس در زمينه پست و مقامهاى دنيوى و خورشيد گرفتگى در نـيـمـه مـاه رمـضـان و گـرفـتـن مـاه در اواخـر آن مـاه بـرخـلاف مـعـمـول و فرو رفتن زمين در بيابان بيداء و فرو رفتنى ديگر در مشرق و مغرب و متوقف شـدن خورشيد از ظهر تا نزديك عصر و طلوع آن از مغرب و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه (نجف) همراه هفتاد تن ديگر از صلحاء و ذبح شدن مردى از بنى هاشم در كنار كعبه بـيـن ركـن و مـقـام و خـراب شـدن ديوار مسجد كوفه و روى آوردن درفش هاى سياه از ناحيه خراسان و خروج يمنى و ظاهر شدن مغربى در مصر و بتصرف در آمدن شامات توسط وى و فـرود آمـدن تـركـان در جـزيـره و فـرود آمـدن روميان در رمله و طلوع نمودن ستاره اى از مشرق كه مانند ماه نورافشانى كرده و سپس به گونه اى خم مى شود كه دو طرف آن به يـكـديگر نزديك مى شود و هاله سرخى كه در آسمان آشكار و سپس در تمام نقاط آن پخش مـى گـردد و آتشى كه از طرف مشرق به طرف آسمان بلند شده و سه يا هفت روز در هوا بـاقـى مـى مـانـد و عـنـان گـسستن عرب ها و به تصرف در آوردن سرزمينهاى خود و خارج نـمـودن آن از تـحـت سـلطـه عـجم و كشتن اهل مصر فرمانرواى خويش را و خراب شدن شام و وجـود اختلاف بين طرفداران درفش هاى سه گانه در شام و ورود درفش هاى قيس و اعراب بـه مـصـر و درفـش هـاى كنده به شهر خراسان و ورود سوارانى از غرب كه در نزديكى كـوفـه مـسـتـقـر مـى شـونـد و روى آوردن درفـش هاى سياه از مشرق به همين ناحيه و ايجاد شكافى در فرات بگونه اى كه آب كوچه هاى شهر كوفه را فرا خواهد گرفت و خروج شصت نفر كه هر كدام به دروغ، ادعاى نبوت مى كنند.
هـم چـنـيـن خـروج دوازده نـفـر ديـگـر از اولاد ابـوطـالب كـه هـر يـك ادعاى امامت مى نمايند و سوزاندن مرد با عظمتى از بنى عباس را بين جلولاء(6) و خانقين و ايجاد پلى كه از كـرخ بـه شـهـر سـلام وصـل مـى شـود و بـرخـاسـتـن بـادى سـيـاه در آن مـنـطـقـه كـه در اوائل صـبـح آن روز بـوقـوع مـى پـيـونـدند و زلزله اى كه در اثر آن بخش بزرگى از مـنـطـقـه فـرو مـى رود و تـرس و وحـشـت فـزايـنـده اى كـه اهـل عـراق و بـغداد را فرا مى گيرد و بوجود آمدن مرگ دسته جمعى در بين آنان و كمبود و كـاسـتـى در اموال و جانها و محصولات، و ظاهر شدن گاه و بيگاه ملخ ‌ها كه به كشتزارها رو آورده و در نـتـيـجـه كـمـبـود مـحـصـولات كـشـاورزى و اخـتلاف دو گروه از عجم كه باعث خـونـريـزى بسيارى در بين آنان خواهد شد و نافرمانى بردگان از صاحبان خود و كشتن اربابان خويش و مسخ شدن عده اى از بدعت گذاران به صورت ميمون و خوك و چيره شدن بـردگـان بـر مـمـالك اربـابـان و صـيـحـه آسـمـانـى كـه هـمـه اهـل زمـين و هر كس به لغت خود آن را مى شنود و تصوير صورت و سينه اى كه در قرص خـورشـيـد بـراى مـردم ظـاهـر مـى شـود و زنـده شـدن مردگانى كه جهت برگشت به دنيا، صورت مى گيرد كه يكديگر را شناخته و ملاقات مى نمايند.
تمام آنچه كه گفته شد با باريدن بيست و چهار باران پشت سر هم خاتمه مى يابد كه زمـيـن مـرده بـواسـطـه اين بارانها زنده و بركاتش هويدا مى گردد و بعد از اين ماجرا هر نـاراحـتـى و مرض جسمى از پويندگان حق و پيروان راستين حضرت مهدى (عليه السلام) رخـت بـر مى بندد و طبق گفته روايات در اين بحبوحه است كه ياران آن حضرت از ماجراى ظهور آن بزرگوار از شهر مكه، آگاه شده و جهت يارى وى متوجه آن حضرت مى شوند.

پـيـرامـون اوضـاع و حـوادث عـراق، در دوران ظـهور، روايات زيادى وارد شده است، از آن روايات چنين برمى آيد كه عراق، ميدان كشمكشى آرام نشدنى ميان نيروهاى متعدد مى باشد. و اين كشور در حقيقت چهار مرحله را پشت سر مى گذارد:
مرحله اول:
روزگار قبل از ظهور حضرت مهدى (ع) است كه ستمكاران مدت طولانى به عراق مسلط مى باشند، در آن سامان، كشتار و ترس و وحشتى فراگير پيش مى آيد كه مردم آرامش خود را از دسـت مـى دهـند. تا زمانى كه آن كشور را زمينه سازان ظهور، ياران درفش هاى سياه آزاد مى كنند.
مرحله دوم:
بـرپـائى نـظام اسلامى در آن كشور و وجود كشمكش براى نفوذ در آن، بين جناح طرفدار خراسانيهاى زمينه ساز و جناح طرفدار سفيانى فرمانرواى شامات.
مرحله سوم:
اشـغال عراق توسط سفيانى و آزار و اذيت مردم بوسيله او و سپس ورود سپاهيان يمنى ها و ايـرانـيـان زمـينه ساز ظهور به اين كشور، كه نيروهاى سفيانى را شكست داده و آنان را از عراق بيرون مى رانند.
مرحله چهارم:
آزاد شدن عراق توسط امام مهدى (ع) و پاك نمودن آن از لوث وجود سفيانيان و گروهكهاى شـورشـى و غـيـر آنـان و قـرار دادن آنـجـا بـعـنـوان محل استقرار و مركز فرمانروائى، توسط آن حضرت.
روايات ديگرى نيز پيرامون حوادثى كه در خلال اين چهار مرحله بوجود مى آيد وارد شده اسـت مـانـنـد: خـروج شـيـصـبـانـى كـه از جـمـله مـخـالفـيـن حـضـرت مـهـدى (ع) قبل از سفيانى است. و بشهادت رسيدن نفس زكيه همراه با هفتاد تن ديگر از صلحا در پشت كوفه (نجف) و خروج عوف سلمى از جزيره و يا تكريت و ممنوعيت عراقيها از رفتن به حج به مدت سه سال و فرو رفتن شهر بصره و خراب شدن آن اندكى پيش از ظهور حضرت مهدى (ع) و فرو رفتنى ديگر در بغداد و حله و ورود نيروهاى مغربى يا غربى به عراق و قـيـام فـردى نـيـكـوكـار و شايسته با گروهى اندك جهت روياروى با لشكر سفيانى و شورش گروهكهايى از خوارج شيعه و سنى بر ضد آن حضرت كه شايد خطرناك ترين گـروه شـورشـى ((گـروه رمـيـله دسـكره)) باشد كه منطقه اى است نزديك شهربان در استان ديالى (1)، در عراق.
و اينك مقدارى به توضيح اين مراحل مى پردازيم:
مرحله اول و دوم
روشـن تـريـن مـطـلبـى كـه در روايـات ايـن مرحله بچشم مى خورد، گرفتارى شديدى از نـاحـيـه فـرمـانـروايـان سـتـمـگـر كـشـور عـراق نـسـبـت بـه مـردم آن كـشـور و اخـتلاف اين فـرمـانـروايـان بـا ايـرانـيـان، يـاران درفـش هـاى سـياه خواهد بود، از جابربن عبدالله انصارى (ره) نقل شده كه گفت:
((نزديك است كه به مردم عراق، پيمانه اى غله و درهمى نرسد، گفتم از چه ناحيه اى؟ فرمود: از ناحيه عجم كه مانع اين امر مى شوند))(2)
بـنـابـراين، معنا اين مى شود كه مواد غذايى و كمكهاى مالى بواسطه جنگى كه ايرانيان با آنها دارند به آنان نمى رسد. و اين همان بحران اقتصادى و گرسنگى و ترسى است كه روايت جابر جعفى در خصوص آن وارد شده است كه گفت:
((از امام باقر (ع) درباره آيه شريفه ((ولنبلونكم بشى من الخوف و الجوع)) سؤ ال كـردم، حـضـرت فـرمـود: اى جابر ترس و قحطى دو جنبه خصوصى و عمومى دارد، اما قـحـطـى خـاص در شـهـر كـوفـه اسـت. كـه خـداونـد سـبـحـان آن را ويـژه دشـمـنـان آل پيامبر (ص) قرار داده است و بدينوسيله آنان را هلاك مى گرداند و اما آنچه را كه جنبه عـمـومـى دارد قـحطى و وحشتى است كه در شام به آنان مى رسد كه مانند آن را هرگز به يـاد نـداشـتـه اند، زمان اين قحطى پيش از قيام حضرت قائم و فرا رسيدن وحشت و ترس بعد از قيام آن حضرت خواهد بود))(3)
البـتـه پـيـرامـون مـسـئله قـحـطـى كـه در روايـت آمـده مـخـصـوص دشـمـنـان اهل بيت (عليه السلام) باشد دليلى را نيافتم، مگر اينكه بصورت بحرانى، اقتصادى باشد كه حكومت ستمگران در عراق گرفتار آن بوده و از آن سخت رنج مى برند.
وحـشـت و تـرسـى كـه بـعد از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) سرزمين شام را فرا مى گـيـرد، منافاتى با وجود آن قبل از ظهور آن بزرگوار ندارد و روايت بعدى صراحت دارد كـه ايـن اظطراب و وحشت پيش از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) فزونى مى يابد. از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
((پـيـش از قـيـام قـائم، مردم در اثر گناهانشان بوسيله آتشى كه از آسمان بر آنها آشـكـار مـى شـود، در عـذاب بـوده و رنـج مى برند و نشانه سرخ فامى كه آسمان را مى پـوشـانـد و فـرو رفتن زمين در بغداد و بصره و خون هايى كه در آنجا ريخته مى شود و خانه هايى كه خراب مى گردد و هلاكتى كه در بين اهالى آن سامان بوجود مى آيد و وجود چـنـان اضـطـرابـى كـه اهل عراق را فرا مى گيرد بگونه اى كه موجب سلب آرامش آنها مى گردد.))(4)
البـتـه لازم نيست اين علامات و نشانه ها، بگونه اى كه در روايت آمده بطور زنجيره اى و پـشـت سـر هـم محقق شود، بلكه اضطراب و وحشت و فرو رفتن، زمين، پيش از نشانه هاى آسمانى خواهد بود و ظاهرا مراد از آتش و سرخى آن، نشانه الهى مى باشد نه مثلا، آتش انفجارها.
روايـت بـعـدى كـه از امـيـرالمـؤ مـنـيـن (عـليـه السـلام) نـقـل مـى شـود، بـرخى از حوادث و پيشامدهايى را كه در عراق و در زمان حاكميت ستمكاران پـيـش از سـفـيـانـى و قـبـل از ظـهور حضرت مهدى (عليه السلام) واقع مى شود، بيان مى نمايد، از انس بن مالك نقل شده است كه گفت:
((زمانى كه اميرمؤ منان على بن الى طالب (عليه السلام) از جنگ نهروان برمى گشت در منطقه اى به نام ((براثا)) فرود آمد در آن منطقه، راهبى بنام حباب در صومعه خويش بـسر مى برد، همينكه هياهوى لشكريان را شنيد، از جايگاه ويژه خود به بيرون نگريست و نـظـاره گر سپاهيان اميرمؤ منان شد وى با مشاهده اين وضع سراسيمه بيرون آمده و سؤ ال كـرد ايـن شـخـص كيست؟ و فرمانده اين لشكر چه كسى است؟ گفتند: اميرمؤ منان (عليه السـلام) است كه از جنگ نهروان بر مى گردد حباب با شتاب خود را به حضرت رسانده و در حـضـور وى ايستاد و آغاز سخن نمود و عرضه داشت، درود بر تو اى پيشواى راستين مـؤ مـنان! كه بحق اميرالمؤ منان هستى. حضرت فرمود: چگونه دانستى كه من اميرالمؤ منان راسـتـيـن و بـر حـق هـسـتـم؟ عـرض كرد: چگونه نام مرا مى دانى؟! حضرت فرمود: حبيب من پيامبر صلى الله عليه و آله مرا آموخت در اين لحظات بود كه حباب به آن حضرت عرض  كـرد: دستت را بده من شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمد صلى الله عليه و آله رسول و فرستاده اوست و تو على بن ابى طالب وصى و جانشين او هستى، اميرالمؤ مـنـان (عليه السلام) از وى سؤ ال فرمود: كجا زندگى مى كنى؟ گفت در صومعه خويش حـضرت بدو فرمود: از امروز به بعد در آن سكونت مكن، اما در اينجا مسجدى بنا بگذار و آن را به نام بانى و صاحب اين منطقه نامگذارى كن، (بدين ترتيب مسجدى را در آنجا بنا نـمـود و بـه نام بانى آن براثا نام گذارى كرد) سپس حضرت فرمود: اى حبا از كجا آب مى نوشى؟ عرض كرد: همين جا از دجله، فرمود: چرا چشمه و چاهى حفر نمى كنى؟، عرض كـرد: اى امـيـرالمـؤ مـنـان هـر وقـت بـه حفر چاه مبادرت نموديم آب آن شور غيرگوارا بود، حـضـرت اشاره فرمودند: در اينجا چاهى بكن و او حفر كرد تا به سنگى سخت برخوردند كـه قـادر بـر از جـاى كـنـدن آن نبودند، آن حضرت سنگ را از جاى بركنده كه از آن چشمه آبى جوشيد كه شيرين تر از عسل و لذيذتر از كره بود. حضرت به او فرمود: اى حباب آب آشاميدنى تو از اين چشمه است، اما بزودى در مجاورت اين مسجد تو، شهرى بنا خواهد شد، كه ستمگران در آن افزون و بلا و مصيبتهاى بزرگى بوجود خواهد آمد تا جائيكه در هر شب جمعه هفتاد هزار عمل منافى عفت انجام مى شود وقتى كه بلا و گرفتارى ها به آنان رو مـى آورد بـه مسجد تو هجوم مى آورند و آن را منهدم مى سازند آنگاه تو آن را مجددا بنا كـن بـنا كردنى دوباره بنا نما كه آن جز كافر منهدم نمى كند، آنگاه آنجا را خانه اى بنا كـن، زمـانـيـكـه دسـت بـه چـنـيـن عـمـلى يـازيـدنـد، مـدت سـه سال از رفتن به حج منع مى گردند، محصولات كشاورزى آنان دستخوش حريق مى گردد و خـداونـد سـبـحـان مـردى از كوه نشينان را بر آنان مسلط مى گرداند وارد هر شهرى كه مى شـود آن را نـابـود مـى كند و اهالى آنجا را بهلاكت مى رساند و ديگر بار نيز به سوى آنـان بـاز مـى گردد و پس از آن دچار 3 سال قحطى و گرانى طاقت فرسائى مى گردد بـار ديـگـر نيز آنها را رها نمى كند و بر مى گردد، بعد از آن وارد كوفه مى شود و هر چه سرپا باشد چه درخت و عمارت و چه انسان همه را با خشم از بين مى برد و مردم آن جا را قتل عام مى كند همه اين حوادث زمانى است كه بصره آباد گردد و در آن مسجد جامعى بنا شـود كـه در ايـن هـنـگـام زمـان نـابـودى بـصـره خـواهـد بـود سـپـس داخـل شـهـرى مـى شـود بـنـام واسـط كه توسط حجاج بنا شده است در اين شهر نيز مانند سـايـر جـاهـا عـمـل خواهد نمود و بعد از آن متوجه بغداد مى شود و با عفو و گذشت وارد آن شهر مى گردد پس از آن مردم به شهر كوفه پناه مى برند، منطقه اى از كوفه نيست كه ماجرا بر آن پوشيده باشد، آنگاه اين مرد با شخصى كه وى را وارد بغداد نموده است جهت نـبـش قـبـر مـن از شـهـر خارج خواهند شد كه سفيانى با آنها روبرو شده و پس از شكستى سـخـت آنـان را بـقـتـل مـى رسـانـد و سـپـاهـى را بـه سـوى كـوفـه گـسـيـل مـى دارد كه عده اى از اهالى آنجا را به بردگى مى گيرند، در اين هنگام مردى از كـوفـه رسـيـده و آنان را در حصارى، جاى و پناه مى دهد كه هر كسى بدان مكان پناه آورد مـصـون مـى مـانـد. لشـكـريـان سفيانى وارد شهر كوفه گشته هر كس را كه بخوانند مى كـشـنـد، بـگونه اى كه اگر شخصى از اين لشكريان از كنار قطعه گوهرى بزرگ كه روى زمين افتاده باشد، بگذرد، متعرض آن نخواهد شد، اما اگر كودك خردسالى را ببينند دنـبال نموده و او را مى كشند، اى حباب در اين هنگام بعد از اين ماجراها، چه دور است! بايد در انـتـظار مسائل بزرگ و مهم و فتنه و آشوبهايى مانند پاره شب تاريك بود، اين حباب آنچه به تو مى گويم بخاطر بسپار))(5)
البـتـه در عـبـارتهاى اين روايت مقدارى آشفتگى بنظر مى رسد و مرحوم مجلسى هم بعد از نـقـل ايـن روايـت فـرمـوده اسـت: ((بـدانكه نسخه روايت مخدوش است و من خبر را آنطور كه يـافـتـم نـقـل نـمـودم)) از ايـن رو سـنـد و مـتـن ايـن روايـت قابل بحث و مناقشه است، اما بهر حال پيرامون صحت اين حديث هر چه گفته شود، اين خبر حـاكى از وجود دشواريهايى است كه اهل عراق از نظامهاى جابر حاكم برخود و جور و ستم آنـان تـحـمل نموده و رنج مى برند كه در روايات ديگرى كه سند بعضى از آنها صحيح اسـت نـيـز قريب به چنين مضمونى آمده است برخى از حوادث و پيشامدهايى كه در روايات آمـده اسـت، بـوقـوع پـيـوسـته و يا زمان آن گذشته است مانند خراب شدن مسجد براثا و كـثـرت فـسـاد و تـبـاهـى در بـغـداد و يـا تـسـلط يافتن و بدست گرفتن قدرت، توسط فرماندهان نظامى به بغداد از مراكز كوه نشين كردستان و يا ايران و غير آن.... و برخى ديـگـر از ايـن نـوع حـوادث، مـانـنـد جـريـان سفيانى و حوادث مربوط به او هنوز بوقوع نپيوسته است.
مـرحـوم شـيخ مفيد فرموده: ((نشانه هاى قيام حضرت قائم (عليه السلام) و حوادثى كه قبل از قيام آن بزرگوار بوجود مى آيد در روايات آمده است از جمله خروج سفيانى و كشته شـدن حـسـنـى و اخـتلاف بنى عباس در زمينه پست و مقامهاى دنيوى و خورشيد گرفتگى در نـيـمـه مـاه رمـضـان و گـرفـتـن مـاه در اواخـر آن مـاه بـرخـلاف مـعـمـول و فرو رفتن زمين در بيابان بيداء و فرو رفتنى ديگر در مشرق و مغرب و متوقف شـدن خورشيد از ظهر تا نزديك عصر و طلوع آن از مغرب و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه (نجف) همراه هفتاد تن ديگر از صلحاء و ذبح شدن مردى از بنى هاشم در كنار كعبه بـيـن ركـن و مـقـام و خـراب شـدن ديوار مسجد كوفه و روى آوردن درفش هاى سياه از ناحيه خراسان و خروج يمنى و ظاهر شدن مغربى در مصر و بتصرف در آمدن شامات توسط وى و فـرود آمـدن تـركـان در جـزيـره و فـرود آمـدن روميان در رمله و طلوع نمودن ستاره اى از مشرق كه مانند ماه نورافشانى كرده و سپس به گونه اى خم مى شود كه دو طرف آن به يـكـديگر نزديك مى شود و هاله سرخى كه در آسمان آشكار و سپس در تمام نقاط آن پخش مـى گـردد و آتشى كه از طرف مشرق به طرف آسمان بلند شده و سه يا هفت روز در هوا بـاقـى مـى مـانـد و عـنـان گـسستن عرب ها و به تصرف در آوردن سرزمينهاى خود و خارج نـمـودن آن از تـحـت سـلطـه عـجم و كشتن اهل مصر فرمانرواى خويش را و خراب شدن شام و وجـود اختلاف بين طرفداران درفش هاى سه گانه در شام و ورود درفش هاى قيس و اعراب بـه مـصـر و درفـش هـاى كنده به شهر خراسان و ورود سوارانى از غرب كه در نزديكى كـوفـه مـسـتـقـر مـى شـونـد و روى آوردن درفـش هاى سياه از مشرق به همين ناحيه و ايجاد شكافى در فرات بگونه اى كه آب كوچه هاى شهر كوفه را فرا خواهد گرفت و خروج شصت نفر كه هر كدام به دروغ، ادعاى نبوت مى كنند.
هـم چـنـيـن خـروج دوازده نـفـر ديـگـر از اولاد ابـوطـالب كـه هـر يـك ادعاى امامت مى نمايند و سوزاندن مرد با عظمتى از بنى عباس را بين جلولاء(6) و خانقين و ايجاد پلى كه از كـرخ بـه شـهـر سـلام وصـل مـى شـود و بـرخـاسـتـن بـادى سـيـاه در آن مـنـطـقـه كـه در اوائل صـبـح آن روز بـوقـوع مـى پـيـونـدند و زلزله اى كه در اثر آن بخش بزرگى از مـنـطـقـه فـرو مـى رود و تـرس و وحـشـت فـزايـنـده اى كـه اهـل عـراق و بـغداد را فرا مى گيرد و بوجود آمدن مرگ دسته جمعى در بين آنان و كمبود و كـاسـتـى در اموال و جانها و محصولات، و ظاهر شدن گاه و بيگاه ملخ ‌ها كه به كشتزارها رو آورده و در نـتـيـجـه كـمـبـود مـحـصـولات كـشـاورزى و اخـتلاف دو گروه از عجم كه باعث خـونـريـزى بسيارى در بين آنان خواهد شد و نافرمانى بردگان از صاحبان خود و كشتن اربابان خويش و مسخ شدن عده اى از بدعت گذاران به صورت ميمون و خوك و چيره شدن بـردگـان بـر مـمـالك اربـابـان و صـيـحـه آسـمـانـى كـه هـمـه اهـل زمـين و هر كس به لغت خود آن را مى شنود و تصوير صورت و سينه اى كه در قرص خـورشـيـد بـراى مـردم ظـاهـر مـى شـود و زنـده شـدن مردگانى كه جهت برگشت به دنيا، صورت مى گيرد كه يكديگر را شناخته و ملاقات مى نمايند.
تمام آنچه كه گفته شد با باريدن بيست و چهار باران پشت سر هم خاتمه مى يابد كه زمـيـن مـرده بـواسـطـه اين بارانها زنده و بركاتش هويدا مى گردد و بعد از اين ماجرا هر نـاراحـتـى و مرض جسمى از پويندگان حق و پيروان راستين حضرت مهدى (عليه السلام) رخـت بـر مى بندد و طبق گفته روايات در اين بحبوحه است كه ياران آن حضرت از ماجراى ظهور آن بزرگوار از شهر مكه، آگاه شده و جهت يارى وى متوجه آن حضرت مى شوند.

ادامه مطلب

برخى از اين حوادث كه ذكر شد حتمى و برخى ديگر داراى شرائطى است و خداى سبحان بـه چـگـونـگـى آنـهـا آگـاه تر است و ما اين حوادث را به گونه اى كه در كتب تاريخ و روايات بوده ذكر نموديم و از خداى بزرگ يارى مى طلبيم.))(7)
آنـچـه را كه مرحوم شيخ مفيد ذكر فرموده، خلاصه اى از نشانه ها و علامات دور و نزديك ظـهـور اسـت و مـقـصـود او در اتـفـاق افـتـادن اين حوادث پشت سر هم بطور زنجيره اى به نـحـويـكـه بـرشمرده اند نيست، چون برخى از اين پيشامدها مانند كشته شدن نفس زكيه و سر بريدن مرد هاشمى بين ركن و مقام، فاصله اى بيش از دو هفته با ظهور حضرت ندارد بـلكـه در حـقيقت جزئى از نهضت ظهور آن بزرگوار است، چه اينكه وى فرستاده حضرت مـهـدى (عـليـه السـلام) مـى بـاشـد بـعـضـى ديـگر از نشانه ها قرنهاى زيادى با ظهور حضرت فاصله دارد مانند اختلاف بنى عباس بين خودشان و ظاهر شدن مغربى و بتصرف در آوردن شامات در حركت و جنبش فاطميان.
و مـراد مـرحـوم مـفـيد از حتمى بودن برخى حوادث و پيشامدهاى شمرده شده و مشروط بودن دسـتـه اى ديـگـر از آنـهـا ايـن اسـت كـه بـخـشى از اين نشانه ها حتما بوقوع مى پيوندد، همچنانكه در خصوص بعضى از اين علامات، در اخبار، تصريح به حتمى بودن آنها شده اسـت مـانـند سفيانى و يمنى و كشته شدن نفس زكيه و صيحه آسمانى و فرو رفتن لشكر سـفـيـانـى و غـيـر آن....و بخش ديگرى از اين حوادث مشروط به پيشامدهاى ديگرى در علم خـداى سـبـحـان و تـقـديـر اوسـت زيرا كه هم اوست كه به گذشته و آينده و نسبت به اين حوادث و غير آن، داناست.
ظـاهـرا مـنـظور از حسنى، نفس زكيه در مكه است و يا جوانى كه نزديك ظهور حضرت مهدى (عـليـه السـلام) در شـهـر مـديـنـه بـه دسـت لشـكـريـان سفيانى كشته خواهد شد گرچه احـتـمـال دارد او سيدى حسنى و رهبر حركت اسلامى عراق باشد چه اينكه در برخى روايات هم عبارت ((و تحرك الحسنى)) وارد شده است.
امـا كـشـتـه شـدن نفس زكيه همراه هفتاد تن از صلحاء، بعيد نيست كه بر شهيد عاليمقام آية الله سـيـد مـحـمـد بـاقـر صد (قدس سره) و گروهى از علماى برجسته و مؤ منينى كه با ايـشـان بـه شهادت رسيده اند و تعداد آنان به هفتاد نفر مى رسد، منطبق شود. و مقصود از پشت كوفه كه در عبارت حديث آمده نجف مى باشد كه در روايات نيز با عنوان نجف كوفه يـعـنـى ارتـفـاعات و كوههاى آن شهر ناميده شده است و از اين رو آن را غرى و يا غريين مى نامند كه اين نام دو ستون يادبودى است كه نعمان بن منذر پادشاه حيره در آنجا بنا نموده و آنها را با رنگ سفيد نقاشى نموده اند. البته به شهادت رسيدن آنها لازم نيست كه دقيقا در پـشـت كـوفه اتفاق بيفتد و شايد اصل جمله ((و كشته شدن نفس ‍ زكيه در پشت كوفه)) يـعنى او (نفس زكيه) از اهالى نجف و ساكن آنجاست، اما هفتاد نفرى كه با وى بشهادت مـى رسـنـد نـه حديث مربوط به آنان و نه كلام مرحوم شيخ مفيد دلالت ندارد كه آنان نيز اهـل نـجـف بـاشـنـد، بـلكـه آنـهـا بـه هـمـراه نـفـس زكـيـه كـه او اهل نجف است به شهادت مى رسند.
روايـات ديـگرى كه پيرامون سواران مغربى كه در نزديكى كوفه مستقر مى شوند وارد شده، بيانگر اين معناست كه اين ماجرا در زمان سفيانى و يا نزديك آن واقع خواهد شد.
امـا آنـچـه كـه در كـلام مـرحـوم شيخ مفيد ((و وارد شدن سوارانى از ناحيه غرب كه تا در نـزديـكـى كوفه مستقر شوند)) قابل توجه مى باشد اين است كه خود اين كلام راهگشاى دقـت و امـعـان نـظـر در روايـت اسـت كـه آيـا لفـظ روايـت غرب است يا مغرب و بيانگر اين احـتـمـال اسـت كه آنها نيروهاى غربى هستند كه جهت يارى نمودن سفيانى و روياروئى با يـاوران درفـش هاى سياه وارد عراق شده و يا قبل از سفيانى در آنجا بسر مى برند بلكه شـايـسـتـه اسـت در روايـاتـى كـه نـام لشـكـر مـغـرب و اهـل مـغـرب آمـده اسـت تـحـقيق و بررسى شود چه اينكه با مراجعه به نسخه هاى خطى كتب حـديـث كـلمـه اصـلى همان لشكر غرب و اهل غرب است و مراد از درفش هاى مشرق زمين درفش هـاى سـپـاه خـراسـانـيـان اسـت كـه در مـعـيت نيروهاى يمنى جهت مقابله و سركوبى نيروهاى سفيانى كه بدآنجا لشكركشى نموده وارد عراق مى شوند.
امـام شـكـافـتـه شـدن نـهـر فـرات و جـارى شـدن آن در شـهـر كـوفـه در هـمـان سـال ظـهـور اتـفاق مى افتد آنگونه كه در احاديث و از جمله در روايتى از امام صادق عليه السـلام وارد شـده كه حضرت فرمودند: ((سال فتح و پيروزى فرات شكافته مى شود به گونه اى كه آب وارد كوچه هاى شهر كوفه مى گردد))(8)
از طـرفـى گـواهـى كـلام مـرحـوم شـيـخ مـفـيـد بـر ايـن مـعـنا كه اين نشانه ها و علامات در اصول روايات ثابت شده است ارزش و اهميت والايى را به اين دسته از روايات مى بخشد، بـلكـه مـى تـوان گـفـت آنـچـه را كـه او صـحـيـح بـدانـد در صـحـت آن شـكـى نـيـسـت بـه دليـل دقـت و مـقـام بـرجسته او و اينكه نسبت به منابع روايات دوران تابعين و امامان عليه السـلام نـزديـكـتـر بـوده اسـت، چـه ايـنـكـه آن بـزرگـوار در سال 413 هجرى رحلت نموده است.
امـا روايـاتـى كـه دلالت بـر بـپـا شـدن نـظـام اسـلامـى در عـراق قـبـل از سـفـيـانـى دارد، عـمـده آنـهـا روايـاتـى اسـت كـه دال بـر پيروزى ايرانيان مهياگر مقدمات ظهور در نبرد آنان با فرمانروايان ستم پيشه عـراق مـى بـاشـد، مـانـنـد روايـتـى كـه از امـام بـاقـر عـليـه السـلام نقل شده كه فرمود:
((گـوئيا مى بينم گروهى از مشرق زمين خروج نموده حق خود را از مخالفان مى جويند امـا حقوق آنان را اداء نمى كنند ديگر بار طلب حق مى نمايند باز هم حقوقشان استيفاء نمى شود كه در اين مرحله شمشير بر دوش نهاده و مقاوم مى ايستند با مشاهده اين وضع از ناحيه مـخـالفـين خواسته هاى قبلى آنان در آستانه عمل قرار مى گيرد كه اين بار خودشان نمى پذيرند تا قيام نمايند و آنان درفش هدايت را جز به صاحب شما نمى سپارند، كشته هاى آنان شهيدند و اگر من آن زمان را درك مى كردم خويش را براى يارى صاحب آن امر نگه مى داشتم))(9)
همچنين اين روايت كه:
((درفـش هـايـى سـيـاه از خـراسـان بـرون مـى آيـد كـه هـيـچ چـيـز قـادر بـر شـكست و برگرداندن آنها نيست تا اينكه در بيت المقدس به اهتزاز در آيند))(10)
و روايـت مـسـتـفـيـضـى (11) كـه از طـريـق شيعه و سنى و بعضى صاحبان صحاح از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود:
((مـردمـى از مـشـرق زمين خروج مى نمايند كه مقدمات حكومت و سلطنت حضرت مهدى عليه السلام را فراهم مى نمايند))(12)
بهر حال اين روايت و امثال آن اگر چه صريحا دلالت بر بپا شدن حكومت اسلامى در عراق قـبـل از ظـهـور حـضـرت ندارد امام بر پيروزى دو مرحله اى ايرانيان چنانكه در جاى خودش خـواهـيـم گـفـت، دلالت دارد آنـچـه بـهـتر بنظر مى رسد اين است كه هدف ايرانيان در به سقوط كشاندن حكومت جباران در عراق و ايجاد حكومت اسلامى در آنجا تحقق مى يابد.
در روايـات مـتـفـرقـه ديـگرى نيز قضيه ورود ايرانيان به عراق و شهرهاى بزرگ آن از طـريـق خـانـقـيـن و بـصـره و مـنـع حـكومت ستمگران در آنجا آمده است اما آن روايات يا مرسله (13) اسـت و يـا سند آنها ضعيف است مانند روايت براثا كه قبلا گذشت و روايت خطبة البيان كه مى گويد:
((آگـاه بـاشـيـد واى بـر بـغداد از اهل رى از مرگ و مير و كشتار و ترس و وحشتى كه اهـل عـراق را فـرا مـى گـيـرد زمـانى كه شمشير در بين آنان گذارده شود آن قدر كه اراده خداست كشته مى شود.. و در اين هنگام عجم بر عرب خروج نموده و بصره را بتصرف خود در مى آورند))(14)
هـم چـنـيـن روايـت مـيـرلوحى از امام صادق عليه السلام نيز ارتباط با روايت قبلى دارد كه فرمود:
((سـپـس بـيـن سـران ارتـش عـرب و عجم دشمنى و اختلاف پيش مى آيد و اين اختلافات هـمـچـنـان ادامـه داشـتـه تـا امـارت و فـرمـانـروائى بـمـردى از ذريـه ابـوسـفـيـان مـى رسد))(15)
روايـت ((تـحرك الحسنى)) نيز وارد شده كه با شواهد و قرينه ها چنين از آن استفاده مى شود كه وى در عراق بسر برده و بعد از به حكومت رسيدن كشته خواهد شد.
در مـقـابـل روايـاتى كه از آنها بر پائى حكومت اسلامى استفاده مى شود دسته ديگرى از روايات است كه از آنها بر مى آيد حكومت ستمگران در عراق همچنان تا ظهور حضرت مهدى عـليـه السـلام ادامـه خـواهـد داشـت زيـرا از امـام صـدق عـليـه السـلام نقل شده كه فرمودند:
((زمـانى كه ديوار عقب مسجد كوفه كه به خانه عبدالله بن مسعود مى رسد خراب مى شـود آن زمـان پايان سلطنت (خاندان فلان) است كه بعد از آن حضرت قائم عليه السلام ظهور مى فرمايد))(16)
و روايـتـى كـه در كـتـاب غـيـبـت طـوسـى آمـده اسـت ((خـراب كـنـنده ديوار آن را ترميم نمى كـنـد))(17) به اين معناست كه كسى كه ديوار مسجد را خراب نموده است يا كشته مى شـود و يـا قـبـل از ايـنـكـه بـه نـوسـازى و مرمت آن بپردازد از آنجا مى رود البته جريان تـخـريب ديوار مسجد صرفا جنبه نظامى داشته كه فرمانرواى آن شهر براى سركوبى حـركت معارضى كه مخالفان مبارز، به مسجد پناه برده و متحصن مى شوند، آن را تخريب مى كند.
گـاهى همين معنا از روايت مربوط به كشتار وحشيانه اى كه در كنار مسجد كوفه اتفاق مى افـتـد نـيـز اسـتـفـاده مـى شـود كـه ابـوبـصـيـر آن را از امـام صـادق عـليـه السـلام نقل كرده كه حضرت فرمود:
((بـراى فـرزندان فلان كنار مسجد شما (يعنى مسجد كوفه) در روزى معين معركه اى رخ مـى دهـد كـه در آن درگـيـرى، از دروازه فيل تا اصحاب صابون (محله اى در كوفه) چهار هزار نفر كشته خواهد شد))(18)
و در روايتى ديگر آمده است كه:
((مـلك و سـلطـنـت آنـان از بـيـن نـخـواهـد رفـت تـا مـردم را روز جـمـعـه در كـوفـه قتل عام نمايند گوئيا حد فاصل بين مسجد و اصحاب صابون سرهايى را مى بينم كه از بدن جدا مى شود))(19)
همچنانكه قريب به همين مضمون از رواياتى كه در خصوص لشكركشى سفيانى به عراق وارد شـده است نيز استفاده مى شود كه در برخى زا آنها اشاره شده به اينكه سفيانى با حكومت ضعيفى كه غير اسلامى بلكه مخالف اسلام و دشمن امام مهدى عليه السلام مى باشد مـبـارزه مـى كـنـد، چـنـانـكـه در روايـتـى هـم كـه از بـحـار در زمـيـنـه حـركـت سـفـيـانـى نقل كرديم آمده است:
((و فـرمـانـرواى مردم در آن روز جبار و ستمگرى لجوج است كه كاهن و جادوگر ناميده مى شود))(20)
امـا بـر فـرض صـحـت ايـن روايـات چـنـيـن اخـبـارى بـا احـاديـث اولى كـه دال بـر پـيـاده شـدن حـكـومت اسلامى در عراق قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام بود مـنـافـاتـى ندارد زيرا اين روايات از مرحله اى سخن مى گويد كه پيوند آن به ظهور آن حـضـرت مـعـلوم نـبـوده و يـا مـرحـله بـسـيـار كـوتـاهـى اسـت كـه متصل به ظهور ايشان است، بهر ترتيب بعد از پيروزى زمينه سازان ظهور حكومت و نظام اسـلامـى ايجاد مى شود و تا زمانيكه اراده خداوند تعلق بگيرد ادامه خواهد داشت، سپس در اثـر انـحـراف از آن در هـمـان سـال ظـهـور و يـا انـدكـى قبل از ظهور حكومت به كام جباران گشته و ديگر بار چيره مى شوند و الله العالم.
-----------------------
1-بحار ج 51 ص 92
2-بحارج 51 ص 92.
3-بحارج 52 ص 222.
4-بحار ج 52 ص 222.
5-بحار ج 52 ص 217 ـ 219.
6-نام منطقه اى است در عراق. و خانقين شهر مرزى فعلى عراق.
7-ارشاد مفيد ص 336 و بحار ج 52 ص 219 ـ 221.
8-بحار 52 ص 217.
9-بحار ج 52 ص 43.
10-ملاحم و فتن ص 43.
11-مستفيض خبر واحدى است كه راويان آن از سه نفر تجاوز كند.
12-بحار ج 51 ص 87
13-روايـت مـرسـله از جـهـت جـعـل بحال شخصى كه در سلسله سند نامش حذف شده حجيت ندارد.
14-روايـت ضـعـيـف آن اسـت ه در سـلسـله راويـان آن احـتـمـال فـسـق در يـك راوى و يـا جـه بـحـال وى و وضـع و جعل نمودنش مورد شبهه باشد.
15-الزام الناصب ج 2 ص 191
16-ارشاد مفيد ص 360.
17-غيبت طوسى ص 271.
18-ارشاد ص 360.
19-غيبت طوسى ص 272.
20-بحار، ج 52، ص 273.
------------------
على كورانى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page