زمخشرى در كشاف هنگام ذكر ماجراى زكريا و مريمعليهما السلام نقل كردهاست كه پيامبرصلى الله عليه وآله در هنگام قحط سالى، به گرسنگى مبتلا شد. حضرتفاطمهعليها السلام دو قرص نان و پارهاى گوشت براى آنحضرت، تحفه برد و وىرا بر خود مقدّم داشت. امّا آنحضرت طبق را به خود فاطمه بازپس دادوفرمود: آن را بگير. آنگاه روپوش روى طبق را برگرفت. طبق پر ازگوشت و نان بود. فاطمه با ديدن اين صحنه شگفتزده شد و پىبرد كه ايننان و گوشت از جانب خداوند فرستاده شده است. پيامبر به فاطمه فرمود:اين نان و گوشت از كجا آمده است؟ فاطمه پاسخ داد: از سوى خدا كه اوهركه را خواهد بىحساب، روزى دهد. پيامبر فرمود: سپاس خدايى راكه تو را مانند بانوى زنان بنى اسرائيل قرار داد. سپس آنحضرت، على بنابىطالب و حسن و حسين و اهل بيتش را جمع كرد و همگى از آن غذاخوردند و سير شدند. امّا از غذا، هيچ كاسته نشده بود و فاطمه باقيماندهغذا را به همسايگان خويش بخشيد.
ترمذى در صحيح از صبيح غلام اُمّ سلمه و زيد بن ارقم نقل كرده استكه گفتند: پيامبرصلى الله عليه وآله به على و فاطمه و حسن و حسين فرمود: "من بادشمن شما دشمن و با دوستان شما دوست هستم".
ابن خالويه در كتاب "آل" در حديثى كه آن را از امام رضا و او ازپدرانش از اميرمؤمنان نقل كرده، آورده است كه آنحضرت فرمود:رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: "چون روز قيامت فرا رسد، منادى از دل عرشآواز دهد كه اى خلايق! ديدگان خود را بربنديد تا فاطمه دختر محمّد،عبور كند".
همچنين در روايت ديگرى آمده است كه آن منادى بانگ مىزند كه:"اى جماعت! سر به زير افكنيد و چشم فرو بنديد تا فاطمه از پل صراطبگذرد. آنگاه آنحضرت درحالى كه هفتاد هزار كنيز از حورالعين بهشتاو را همراهى مىكنند، از پل مىگذرد".
بخارى در صحيح به سند خود روايت كرده است كه پيامبر اكرمفرمود: "فاطمه پاره تن من است. هركه او را خشمگين سازد به تحقيق مراخشمگين ساخته است".
بسيارى از دانشمندان اهل حديث، از شيعه و سنى، اين مضمون را بااسناد صحيح و روايتهاى صريح نقل كردهاند. تا آنجا كه برخى بدينروايت، با اعتمادى تمام استشهاد كردهاند. يكى از اينان ابوالفرج اصفهانىاست. وى روايت مىكند كه: عبداللَّه بن حسن مثنى فرزند امام حسنمجتبىعليه السلام بر عمر بن عبدالعزيز وارد شد. عبداللَّه در آن هنگام جوان بودواز وقار و هيبتى خاص برخوردار. عمر او را در صدر مجلس نشانيد،مورد احترام قرار داد و نيازش را برآورده ساخت. از علّت كار عمر در اينخصوص پرسش كردند. وى پاسخ داد: يكى از معتمدانم خبرى از رسولخدا برايم نقل كرد آن چنانكه گويى خود آن را از دهان آنحضرتشنيدهام. پيامبر فرمود: فاطمه پاره تن من است. آنچه او را شادمان مىكندمرا نيز خوشحال مىسازد و آنچه وى را خشمگين مىكند مرا نيز به خشمآورد. اين عبداللَّه هم پارهاى از پاره تن رسول خداست.
ابن سعد و ابن مثنى از حضرت امير نقل كردهاند كه گفت: رسول خدافرمود: "اى فاطمه خداوند از خشم تو خشمگين و از خشنودى تو خشنودمىشود".
ابونعيم احمد بن عبداللَّه اصفهانى به سند خود از مسروق از عايشه نقلكرده است كه گفت: به هنگام بيمارى رسول خداصلى الله عليه وآله، كه به رحلت وىمنجر شد بر بالين آنحضرت بوديم كه فاطمه وارد شد. راه رفتنش بى هيچكم و كاستى به راه رفتن پيامبر مىماند. چون پيامبر فاطمه را ديد فرمود:"دخترم خوش آمدى" آنگاه وى را در سمت راست يا چپ خود نشانيد.سپس رازى را با وى درميان نهاد. فاطمه گريست. درميان زنان پيامبر منبه سخن درآمدم و گفتم: رسول خدا از ميان ما همه تو را براى رازگويىبرگزيد آنگاه تو مىگريى؟!
سپس رسول خدا راز ديگرى با فاطمه درميان نهاد. اين بار فاطمهخنديد. عايشه در اين باره از فاطمه پرسش كرد. امّا آنحضرت گفت: منراز رسول خدا را برملا نمىكنم. چون پيامبر درگذشت عايشه دوباره ازآن رازى كه پيامبرصلى الله عليه وآله با فاطمه درميان گذارده بود، از وى سؤال كرد.فاطمه پاسخ داد: امّا گريهام بدين خاطر بود كه رسول خدا به من فرمود:جبرئيل در هرسال يك بار قرآن را بر من عرضه مىداشت امّا امسال آن رادو بار عرضه كرد و علّت اين امر را جز نزديك شدن مرگم نمىدانم. من ازشنيدن اين سخن گريستم آنگاه پيامبر به من فرمود: از خدا بترس و شكيباباش كه من براى تو سَلَف نيكويى هستم. سپس فرمود: اى فاطمه آيادوست ندارى كه سرور زنان جهان و بانوى اين امّت باشى؟ در اين هنگامبود كه خنديدم.
دانشمندان حديث اين روايت را با سندهاى بسيار و نيز مَتنى يكسان يادست كم با اندكى تفاوت نقل كردهاند.
مؤلّف كتاب "الاستيعاب" به سند خود از ابن عبّاس نقل كرده است كهرسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: "سرور زنان بهشت، مريم و پس از او فاطمهدختر محمّد و سپس خديجه و سپس آسيه همسر فرعون مىباشند".
ابن صباغ مالكى در فصول المهمه از بخارى و مسلم و ترمذى نقل كردهاست كه پيامبر اكرم فرمود: "از مردان، بسيارى به كمال رسيدهاند امّا اززنان جز مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم همسر فرعون و خديجهدختر خويلد وفاطمه دختر محمّد كس ديگرى به كمال دست نيافته است".
اين دو حديث با اسناد بسيار و مستفيض در كتب روايات نقل شدهاست. والبته احاديث ديگرى نيز نقل شده، مبنى بر آنكه فاطمه از برترينآن زنان سابقالذكر است. جز آنكه مريم سرور زنان دوره خودش مىباشدو فاطمه سرور زنان عالم در تمام دورانهاست. مؤيد اين نظر، سخنى استكه از پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب به حضرت زهرا نقل شده كه به وى فرمود: آيادوست ندارى سرور زنان اين امّت باشى؟ از آنجا كه بىترديد اين امّت ازديگر امّتها برتر است مىتوان نتيجه گرفت كه بانوى زنان اين امّت نيز ازسروران ديگر امّتها، برتر وبالاتر است.
حاكم در مستدرك روايت كرده است كه چون رسول خدا از جنگ ياسفرى باز مىگشت، نخست به مسجد مىرفت و دو ركعت نماز مىگزاردو آنگاه به خانه فاطمه مىرفت و بعد از آن به نزد همسرانش روانه مىشد.
امّا هرگاه پيامبر مىخواست به سفر يا جنگى رود، نخست باهمسرانش خدا حافظى مىكرد و آخر از همه با فاطمه وداع مىگفت.حاكم نيز همين مطلب را از ابن عمران نقل مىكند كه گفت: هرگاهپيامبراكرم عازم سفرى مىشد آخرين كسى كه با او خدا حافظى مىكرد،فاطمه بود. اين نكته در كتب حديث با سندهاى مستفيض نقل شده است.
در كتاب استيعاب به نقل از عايشه آمدهاست كه از وى پرسيدند:محبوبترين زنان در نزد رسول خداصلى الله عليه وآله چه كسى بود؟ عايشه گفت:فاطمه. پرسيدند: و از مردها؟ گفت: شوهرش على.
همچنين مؤلف استيعاب به سند خود از ابن بريد از پدرش نقل كردهاست كه گفت: محبوبترين زنان در نزد رسول خدا فاطمه و محبوبترينمردان در نزد آنحضرت، على بود.
حاكم در مستدرك از جميع بن عمير نقل كرده است كه عايشه پس ازآنكه از وى درباره على پرسش شد، گفت: از من درباره مردى مىپرسيدكه به خدا مردى را محبوبتر از على نديدم. بخارى و مسلم در صحاح خوداز قول پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كردهاند كه فرمود:
"فاطمه سرور زنان بهشتى است".
مبارزه با انحراف امّت
پيامبرصلى الله عليه وآله در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجرى پس از آن كهرسالت الهى به كمال رسيد، ديده از جهان فروبست.
پيامبر پس از آن كه آخرين هدف از اهداف اصلى خود را كه هماننصب رهبرى و مجرى شايسته، و تحكيم پايههاى رهبرى صالح تا ابدبراى مسلمانان بود، دنيا را وداع گفت. رهبرى كه خداوند پس از پيامبربراى مسلمانان منصوب كرد، اميرمؤمنان علىعليه السلام بود كه خود سيمايىزنده و مجسم از تعاليم اسلامى و بهترين الگو و نمونه آن به شمار مىآمد.اين رهبر كسى بود كه كاملاً مفاهيم شريعت اسلامى را با پوست و گوشتخود درك كرده بود. او به احكام دين، دانا و به اهدافى كه در پس آنهاجاى داشت آگاه بود. از اين گذشته وى در عمل توانسته بود اين احكام رابر خود نيز تطبيق دهد و خود را با آنها عجين سازد و توقعاتى كه دين ازوى داشت، پاسخ گويد. مردم نيز بخوبى على را با اين صفات مىشناختندو به رهبرى او دل بسته و مطمئن بودند و او را ميان خود و خدايشانحجّت قرار دادند.
چون اهداف رسالت جامه تحقّق به خود پوشيد، وظايف رسول خدانيز به پايان رسيد. و خداوند هم با نازل كردن اين آيه پايان وظايف او رااعلان كرد: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُالْإِسْلاَمَ دِيناً) (1) "امروز براى شما دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمامساختم و اسلام را به عنوان آيين براى شما پسنديدم".
رسول خداصلى الله عليه وآله به بستر بيمارى افتاد و بيمارىاش رو به و خامت نهاد.اثر زهرى كه به وى خورانيده بودند روز به روز در بدنش آشكارتر مىشد.هر روزى كه پيامبر اكرم سپرى مىكرد، يك گام، او را به سوى آخرتنزديكتر مىكرد، فاطمه زهرا پدرش را به نيكى مىشناخت. او بر فضلوبزرگوارى و خدمات آنحضرت در راه خدا و انسانيّت، و نيز رنجهايىكه او در اين راه كشيده بود، آگاهى داشت. به پيامبر مهر مىورزيد زيراپدرش محبوبترين كس در نزد خداوند بود، و خدا نيز جايگاهى والا درنزد فاطمه داشت و پيشاو از همه چيز وهمه كس عزيزتر ومحبوبتر بود.
پدرش را دوست مىداشت چون از همه كس به او نزديكتر بودوپيامبرى بود كه مىبايست تمام دوستيها و محبتها در راه او بذل شود.ولى اكنون او نظارهگر آن است كه پدر در بستر مرگ خفته است آيا اومىتواند با ديدن چنين منظره غمانگيزى آرام گيرد؟
فاطمه از اتاق پيامبر بيرون رفت و نيز هركس را كه در حجره پيامبراكرم بود، بيرون كردند مگر اميرمؤمنان را كه دركنار بستر پيامبر نشستهو مراقب حال او بود. فاطمه به سوى اتاقش رفت و پيش از آن كه بنشيند،صداى شيون و فرياد را شنيد كه از خانه رسول خدا بلند شد. اتاقپيامبرصلى الله عليه وآله نزديك اتاق فاطمه بود، فاطمه سرآسيمه و وحشت زده بهسوى اتاق پيامبر رفت كه ناگهان خبر درگذشت پدرش را شنيد.
رحلت پيامبر تأثير عميقى در دل فاطمه نهاد به گونهاى كه پس از اينواقعه هيچگاه او را خندان نديدند، مگر وقتى كه به وى الهام شد مرگشنزديك شده، و هنگام آن فرا رسيده است كه او نيز به پدرش ملحق گردد.فاطمه زهرا پس از وفات پدر همواره بيمار و نزار بود و لحظه به لحظه ازشدّت غم رنجورتر مىشد.
فاطمهعليها السلام چنان بر پدرش مىگريست كه مردم مدينه از اين بابت بهاميرمؤمنان گلايه كردند و از وى خواستند كه فاطمه زهرا، يا شب گريه كند يا روز. امّا فاطمه وقتى كه اين درخواست را شنيد بيشتر گريستودست از گريستن برنداشت مگر آن كه آنقدر بگريد تا به پدرش ملحقشود و افزود: من اندكى بيش درميان اين مردم درنگ نخواهم كرد.
گريه فاطمه انگيزهاى دينى داشت، همچنان كه مخالفان گريه وى، نيزاز پيشنهاد خود هدفى سياسى را تعقيب مىكردند. زيرا وقتى فاطمه زهرامىگريست توجّهمردم بدو كه محبوب خاصّپيامبراسلامبود جلب مىشد.
-----------------------------------------
1-سوره مائده، آيه 3.
---------------------------------------
آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم: محمد صادق شريعت
بخش دوم: جايگاه حضرت فاطمه زهراعليها السلام
- بازدید: 9569