1- ثروت
مال و ثروت
745. مايه شهوت
المال مادة الشهوات.
مال مايه شهوت هاست. (1)
746. وصى خويش در اموال باش!
يابن آدم! كن وصى نفسك فى مالك، و اعمل فيه ما توثر اءن يعمل فيه من بعدك
اى فرزند آدم! تو خود در اموال و دارايى وصى خويش باش و امروز بدان گونه در آن عمل كن كه مى خواهى بعد از تو عمل كنند. (2)
747. سرور نابكاران
اءنا يعسوب المؤ منين، و المال يعسوب الفجار
من امير مؤ منانم و مال دنيا پيشواى بدكاران. (3)
748. مال پند دهنده!
لم يدهب من مالك ما و عظك
از دستت نرفته است هر مالى كه به تو پندى داده است. (4)
749. دو شريك مال انسان
لكل امرى فى مله شريكان الوارث و الحوادث
هر انسانى در مال خود دو شريك دارد: وارث و حوادث. (5)
750. بهتر از مال به جاى مانده
اءن اللسان الصالح يجعله الله تعالى للمرء فى الناس، خير له من المال يورثه من لا يحمده
زبان صالحى كه خداوند براى يك انسان عنايت فرمايد تا انسان آن زبان صالح را در ايجاد سعادت براى مردم به كار ببرد، براى او بهتر است از مالى كه ان را براى كسى به ارث بگذارد كه سپاسش را به جاى نياورد. (6)
751. بذل در راه خدا
لا اموال بذلتموها للذى رزقها.
اموال خويش را در راه آن كس كه به شما داده، بذل نمى كنيد (7)
752. بدترين فقر، بهترين ثروت
لا غنى كالعقل؛ و لا فقر كالجهل
هيچ ثروتى مانند عقل نيست و هيچ فقرى مانند جهل نيست. (8)
753. بزرگ ترين بى نيازى
الغنى الاكبر الياس عما فى اءيدى الناس
بزرگ ترين بى نيازى ان است كه به آن چه در دست مردم است بى اعتنا باشى. (9)
754. سودمندترين مال
لا مال اءعود من العقل
هيچ مال سودمندتر از خرد نيست. (10)
755. رضا به روزى مقدر
لا مال اذهب للفاقة، من الرضا بالقوب
هيچ مالى از رضامندى به قوت مقدر، حاجت برآورتر نيست. (11)
وظيفه توانگران
756. كفالت فقير
... لا يعول غنيهم فقى هم.
ثروتمندان امروز زندگى مستمندان را تكفل نمى نمايند. (12)
757. بهتر از فروتنى اغنياء
ما اءحسن تواضع لا غنياء للفقراء طلبا لما عند الله! و اءحسن منه تيه الفقرء على الاغنياء اتكالا على الله
چه نيكو است فروتنى توانگران در برابر تنگدستان، مشروط بر اين كه اين فروتنى براى طلب چيزى يا پاداشى بوده باشد كه در نزد خداست و بهتر از اين از تواضع اغنياء در برابر فقرا) عزت نفس و بى اعتنايى تهيدستان در برابر توانگران است، مشروط بر اين كه كار براى اعتماد و اتكال بر خداوند باشد. (13)
758. واى بر خصم فقر!!
بوسا لمن خصمه - عند الله - الفقراء و المساكين و السائلون و المدفوعون، و الغارمون و ابن السبيل!
واى به حال كسى كه - دشمنش در نزد خدا - فقرا، بيچارگان، درماندگان، غلامان، ورشكستگان و در راه ماندگان باشند. (14)
759. رد سفره ثروتمندان
من كتابهاءلى عامله بالبصرة عثمان بنى حنيف -: ما ظننت اءنك تجيب اءلى طعام قوم عائلهم مجفو، و غنيهم مدعو
امام على عليه السلام در نامه خود به عثمان بن حنيف، كارگزار خويش در بصره نوشت: گمان نمى كردم دعوت كسانى را بپذيرى كه فقيران را كنار مى زنند و ثروتمندان را دعوت مى نمايند.(15)
760. تساوى عرض حاجت نزد مؤ من و خدا
من شكا الحاجة اءلى مؤ من، فكانه شكاها الى الله، و من شكاها اءلى كافى، فكانما شكا الله
هر كه نياز خود را نزد مؤ من ببرد، گويا نزد خدا برده است و كسى كه نيازش را نزد كافرى ببرد، گويا از خدا شكايت كرده است. (16)
761. خوراك تهيدستان در اموال توانگران
اءن الله سبحانه فرض فى اموال الاغنياء اءقوات الفقراء؛ فما جاع فقير الا بما متع به غنى، و الله تعالى سائلهم عن ذلك
خداوند سبحان خوراك تهيدستان را در اموال توانگران قرار داده است، پس هيچ تهيدستى گرسنه نماند، مگر به سبب اين كه ثروتمند از حق او بهره مند شده است و خداى بزرگ در اين باره از آنان باز خواست مى كند. (17)
762. همدرد واقعى
الله الله! اءن تشكوا اءلى من لا يشكى شجو كم و لا ينقض براءيه ما قد اءبرم لكم
زنهار! زنهار! از اين كه پيش كسى درد دل كنيد كه اندوه و مشكل شما را بر طرف نمى كند و با انديشه خود گره از كار شما نمى گشايد. (18)
763. رعايت مردم مستمند
من كتابه للاشتر لما ولاه مصر -:... الله الله فى الطبقه السفلى من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و اءهل البوسى و الزمنى، فان فى هذه الطبقة قانعا و معترا، و احفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم، و اجعل لهم قسما من بيت مالك و قسما من غلات صوافى الاسلام فى كل بلد، فاءن للاقصى منهم مثل الذى للادنى، و كل قد استرعيت حقه، فلا يشغلنك عنهم بطر، فانك لا تعذر بتضييعك التافه لا حكامك الكثير المهم. فلا تشخص همك عنهم، و لا تصعر خدك لهم، و تفقد اءمور من لا يصل اءليك منهم ممن تقتحمه العيون، و تحقره الرجال. ففرغ لاولئك ثقتك من اءهل الخشية و التواضع، فليرفع اءليك اءمور هم، ثم اعمل فيهم بالاعذار اءلى الله يوم تلقاة، فان هولاء من بين الرعية اءحوج اءلى الانصاف من غير هم، و كل فاعذر اءلى الله فى تاءديه حقه اليه
خدا را خدا را، در نظر بگيريد درباره طبقه پايين از مردمى كه چاره اى ندارند از بينوايان و نيازمندان و مشقت زدگان و زمين گيرشدگان، زيرا در اين طبقه مردمى قانع و حاجت خواه وجود دارد، حق خدا را كه از تو مراعات آن را درباره آنان خواسته است حفظ كن و براى آنان قسمتى از بيت المال را در نظر بگير و امور كسانى از اين طبقه را كه نمى توانند به حضور تو برسند و مردم ره ان ان با تحقير مى نگرند و مردان چشمگير آنان را پست مى شمارند تحت نظر بگير و براى رسيدگر به امور آنان مردمى را معين كن كه در نزد تو مرود اطمينان و اهل ترس از خدا و فروتن مى باشند تا نيازها و مسال آنان را به تو اطلاع دهند، سپس درباره اين طبقه مستمند چنان رفتار كن كه روز ديدار با خداوند سبحان معذور و سر بلند باشى؛ زيرا اين طبقه از ديگر مردم جامعه به انصاف و عدل و محبت نيازمنديرند و حقوق همه مردم و طبقات جامعه را چنان ادا كن كه در نزد خدا معذور و سر بلند باشى. (19)
764. سفارشات به فرزند خود امام حسن (ع)
اعلم اءن امامك طريقا ذا مسافة بعيدة و مشقد شديده و اءنه لا غنى بك فيه عن حسن الارتياد، و قدر بلاغك من الزاد مع خفة الظهر، فلا تحملن على ظهرك فوق طاقتك، فيكون ثقل ذلك و بالا عليك، و اذا وجدت من اءهل الفاقة من يحمل لك زادك اءلى يوم القيامة، فيوافيك به غدا حيث تحتاج اءليه فاغتنمه و حمله آياه و اءكثر من تزويده و اءنت قادر عليه، فلعلك تطلبه فلا تجده، و اغتنم من استقرضك فى حال غناك ليجعل قضاءه لك فى يوم عسرتك
بدان پيش روى تو راهى است بس دور و داراى مشقت شديد و تو از جستجوى شايسته در چگونگى اين راه و مقدار توشه كافى و پشتى سبكبار بى نياز نيستى، پس بار بيش از طاقت بر پشت خود حمل مكن كه سنگينى آن وبال گردنت باشد و اگر از مستمندان كسى را پيدا كردى كه از طرف تو توشه اى به قيامت ببرد و در ان روز در موقع احتياج آن را به تو برساند، وجود او را غنيمت بشمار و بار را به او بسپار و هر چه بتوانى در فراوان كردن زاد و توشه او بكوش، شايد روزى جستجويش كنى و او را نيابى و هر كس كه از تو وامى بخواهد و تو توانايى آن را نداشته باشى، وجود او را غنيمت بشمار و نيازش را برطرف كن تا در روز دشوارى آن را به تو اداء كند. (20)
765. دو خصلت غير قابل اعتماد
لا ينبغى للعبد اءن يثق بخصلتين: العافية، و الغنى. بينا تراه معافى اذ سقم، و بينا تراه غنيا اذ افتقر
بنده را نشايد كه به دو خصلت اعتماد كند: تندرستى و توانگرى؛ زيرا در حالى كه او را تندرست مى بينى، ناگهان بيمار مى شود و در حالى كه توانگرش مى بينى، ناگهان تهيدست مى گردد. (21)
766. توانگرى و فقر حقيقى
الغنى و الفقر بعد العرض على الله.
توانگرى و تهيدستى بعد از عرضه شدن اعمال انسان در پيشگاه خدا معلوم مى شود. (22)
767. آثار توانگرى و مال
الغنى فى الغربة وطن، و الفقر فى الوطن غربةُ
توانگرى غير آقا را آقايى مى بخشد، مال، ناتوان را نيرومند مى سازد. (23)
768. وظيفه ثروتمندان
من آتاه الله مالا فليصل به القرابة وليحسن منه الضيافة
هر كه را خداوند به او مال و ثروتى بخشيده، بايد به خويشاوندانش كمك كند و مهمانى بدهد. (24)
769. بخشنده خجل
اءلا و اءن اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اءسراف، و هو يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعفه فى الاخرة
آگاه باشيد كه بخشش مال نابجا، تبذير و اسراف است. اين كار ممكن است در دنيا باعث سربلندى بخشنده باشد؛ اما در آخرت موجب سرافكنداش مى گردد. (25)
770. نكوهش ثروت اندوزى
الحرفة مع العفة، خير من الغنى مع الفجور
كسب با عفت و پاكدامنى از توانگرى با گناه بهتر است. (26)
771. زيانكارترين مردم
اءن اءخسر الناس صفقة و اءخيبهم سعيا، رجل اءخلق بدنه فى طلب ماله، لم تساعده المقادير على ارادته، فخرج من الدنيا بحسرته، و قدم على الاخرة بتبعته
زيانكارترين مردم در معامله و نوميدترين آنها در سعى و تلاش، كسى است كه براى كسب مال دنيا تن خود را فرسوده كرده و مقدارت هم او را برخواستهاش يار نگشته كه با حسرت از دنيا رفته و زر مالش را به آخرت برده است. (27)
772. نابود شدن ثروت اندوزان
يا كميل! هلك خزان الاموال و هم اءحياء و العماء باقون ما بقى الدهر؛ اءعيانهم مفقودة، و اءمثالهم فى القلوب موجودة
اى كميل! ثروت اندوزان نابود شدند در حالى كه در صف زندگان اند؛ ولى دانشمندان زنده اند تا روزگار باقى است و بدن هاى شان از ميان مردم بيرون رفته، ولى نمونه هاى عالى آنان در دل ها موجود است. (28)
773. نتيجه دريغ از كار نيك
اءذا بخل الغنى بمعروفه باع الفقير آخرته بدنياه
هرگاه توانگر از كار نيك دريغ كرد و به مصرف شايسته صرف نكرد، فقير هم آخرتش را به دنيا بفروشد. (29)
774. زندگى پيشواى عادل
اءن الله تعالى فرض على اءئمه العدل اءن يقدروا اءنفسهم بضعفة الناس، كيلا يتبيغ بالفقير فقرة!
همانا خداوند بر پيشوايان عدالت گستر واجب كرده كه زندگانى خويشتن را با توده مردم هم اندازه كنند تا براى فقيران تنگدستى و ندارى زشت نباشد. (30)
توانگرى و پيروزى
775. شكست حقيقى
ما ظفر من ظفر الاثم به، و الغالب بالشر مغلوب
كسى كه باگناه به پيروزى دست يابد پيروز نيست و كسى كه با (توسل به) بدى چيره گردد (در حقيقت) شكست خورده است. (31)
776. رستگاران
اءيها الناس! شقوا اءمواج الفتن بسفن النجاة، و عرجوا عن طريق المنافرة، و ضعوا تيجان المفاخرة. اءفلح من نهض بجناح، اءو استسلم فاءراح.
اى مردم! شما امواج آشوب را از طريق كشتى هاى نجات بشكافيد، از راه ايجاد و اختلاف منحرف گرديد. تاج هاى افتخار را كنار بگذاريد. كسى كه به وسيله بال پرواز كند و يا سكوت كند و گوشه اى بنشيند پيروز مى شود. (32)
777. شنيدن زنگ خطر
رحم الله امراء سمع حكما فوعى، ودعى اءلى رشاد فدنا، و اءخذ بحجزة هاد فنجا
رحمت خدا بر آن كس كه حكمى را شنيد و آن را حفظ و رعايت كرد و به راه راست فراخوانده شد و به آن نزديك گشت و كمربند راهنما را گرفت و نجات يافت. (33)
778. بزرگ ترين توانگرى
الغنى الاكبر الياس عما فى اءيدى الناس
بزرگ ترين توانگرى، چشم نداشتن به دستم مردم است. (34)
779. مرگ بهتر از ذلت
المنية و لا الدنية! و التقلل و لا التوسل
مرگ آرى، ذلت و پستى هرگز، كم خواهى آرى، دست سوى اين و آن دراز كردن هرگز! (35)
780. رمز پيروزى
الظفر بالحزم، و الحزم باجالة الراى، و الراى بتحصين الاسرار
پيروزى در سايه دورانديشى و احتياط است، احتياط به تفكر، و تفكر به حفظ اسرار است. (36)
2- عمر
781. عمر مقدر شده!
اعلم يقينا اءنك لن تبلغ اءملك، و لن تعدو اءجلك و اءنك فى سبيل من كان قبلك
يقين بدان كه هرگز به آرزويت نمى رسى و هرگز بيش از اجلت عمر نمى كنى و تو همان راهى را مى پويى كه پيشينيانت پيمودند. (37)
782. غنيمت شمردن عمر
قرنت الهيبة بالخيبة، والحياء بالحرمان، والفرضه تمر مر السحاب، فانتهزوا فرص الخير
هيبت، قرين نوميدى است و كم رويى قرين محروميت و بى نصيبى، و فرصت به شتاب ابر مى گذرد، پس فرصت هاى شايسته را مغتنم شماريد. (38)
783. گذشت عمر
ما اءسرع الساعات فى اليوم، و اسرع الايام فى الشهر، و اسرع الشهور فى السنة، و اءسرع السنين فى العمر!
چه زود مى گذرد ساعات روز و روزهاى ماه و ماه هاى سال و سال هاى عمر! (39)
784. كوتاه شدن عمر
لا يعمر معمر منكم، يوما من عمره، الا بهدم آخر من اءجله
عمر هيچ كس از شما اضافه نشود مگر با نابودى روزى از مدت زندگى اش. (40)
785. مغتنم شمردن فرصت عمر
اءضاعد الفرصة غصة.
از دست دادن فرصت، غصه (و گلوگيرى) است. (41)
786. مدت عمر
العمر الذى اءعذر الله فيه الى ابن آدم ستون سنة
مدت عمرى كه خداوند در آن عذر آدمى را مى پذيرد، شصت سال است. (42)
787. هدر دادن عمر
اءين الذين عمروا فنعموا، و علموا ففهموا، اءنظروا فلهوا، و سلموا فنسوا! اءمهوا طويلا، و منحوا جميلا!؟
كجايند كسانى كه خداوند عمرشان داد و درناز و نعمت زيستند و علم آموخته شدند و فهم و دانايى يافتند و مهلت داده شدند و بهغفلت گذارندند و سلامتى داده شدند و فراموش كردن! مهلت زيادى به آنها داده شد و احسان و نيكويى ديدند؟ (43)
788. عمر هر چيز
اءن لكل شى ء مدة و اءجلا
هر چيزى را مدتى است و پايانى. (44)
789. حجت عمر
فيالها حسرة على كل ذى غفلة اءن يكون عمره عليه حجة، و اءن توديه اءيامه اءلى الشقوة!
دريغا بر غافلى كه عمرش بر او حجت باشد و دوران زندگانى اش اورا به سوى بدبختى براند. (45)
3- عافيت
790. طلب خير و خوبى از خدا
فى وصيته لا بنه عليه السلام -: و اءكثر الاستخارة
در وصيت خود به فرزندش مى فرمايد: از خدا بسيار طلب خير كن. (46)
791. سازش با بيمارى
امش بدائك ما مشى بك.
تا زمانى كه بيمارى با تو مى سازد تو نيز با آن بساز. (47)
792. درشتى و نرمى به هم در به است
اذا كان الرفق خرقا كان الخرق رفقا. ربما كان الدواء داء، و الداء دواء.
هرگاه به جاى نرمى، خشونت لازم باشد، خشونت (عين) نرمى است، بسا دارو كه (مايه) درد و بيمارى باشد و بسا درد و بيمارى، كه خود دارو مى باشد. (48)
793. سخن على عليه السلام در پايان عهدنامه
فى ختام كتابه للاشتر لما ولاه مصر -: اءنا اءسال الله بسعة رحمته، و عظيم قدرته على اعطاء كل رغبة.. اءن يختم لى و لك بالسعادة و الشهادة
امام على عليه السلام، در پايان عهدنامه خود، به مالك اشتر مى فرمايد: من از خداوند، به رحمت گسترده و قدرت عظيمش بر برآوردن هر خواهش و مطلوبى، مساءلت دارم كه... عاقبت من و تو را به سعادت و شهادت ختم فرمايد. (49)
794. امان از تيرهاى روزگار
اءن الدهر موتر قوسه، لا تخطى سهامه، و لا توسى جراحه. يرمى الحى بالموت، و الصحيح بالسقهم، و الناجى بالعطب
روزگار زه كمان خود را بسته است، تيرهايش خطا نرود و زخم هايش درمان نشود، زنده را هدف تير مرگ قرار مى دهد و تندرست را آماج تير بيمارى و نجات يافته را هدف تير هلاكت. (50)
795. طلب عافيت
نحمده على ما كان، و نستعينه من اءمرنا على ما يكون، و نساله المعافاة فى الاديان، كما نساله المعافاة فى الابدان
خدا را براى آن چه عطا فرموده ستايش مى كنيم و در كارهاى خود از او يارى مى جوييم و عافيت و سلامت در دين و عقيده را زا او مى طلبيم، همچنان كه سلامت بدن ها را از او خواستاريم. (51)
796. نعمت وبلاى حقيقى
ما خير بخير بعده النار، و ما شر بشر بعده الجنة، و كل نعيم دون الجنة فهو محقور، و كل بلاء دون النار عافية
خيرى كه در پى آن آتش بود خير نتوان شمرد و شرى كه در پس آن بهشت باشد شر نيست. هر نعمتى جز بهشت ناچيز است و هر بلايى جز آتش عافيت. (52)
797. دو نعمت زايل
لا ينبغى للعبد اءن يثق بخصلتين: العافيه، و الغنى، بينا تراه معافى، اذ سقم، و بينا تراه غنيا، اذ افتقر
بنده را نسزد كه به دو چيز اعتماد كند: عافيت و توانگرى، زيرا در حالى كه او را سالم مى بينى ناگهان بيمار مى شود و در حالى كه توانگرش مى بينى ناگهان به فقر دچار مى گردد. (53)
798. فرجام كار
اءن اءتاكم الله بعافيه فاقبلوا، و اءن ابتليتم فاصبروا، فان العاقبه للمتقين.
اگر خداوند به شما عافيتى داد، بپذيريد و اگر مبتلا شديد، شكيبايى ورزيد، زيرا فرجام از آن پرهيزگاران است. (54)
799. محاسن بيمارى
لبعض اءصحابه فى علة اعتلها -: جعل الله ماكان من شكواك حطا لسيئاتك، فان المرض لا اءجر فيه، و لكنه يحط السيئات، و يحتها حت الاوراق. و انما الاجر فى القول باللسان، و العمل بالايدى و الاقدام، و اءن الله سبحانه يدخل بصدق النية و السريرة الصالحة من يشاء من عباده الجنة.
اميرالمومنين امام على عليه السلام به يكى از اصحاب خود كه به مرضى مبتلا شده بود، چنين فرمود:
خداوند آن چه را كه از اين بيمارى عارض تو گردانيده موجبى براى فرور ريختن گناهانت قرار داده است كه همانا بيمارى براى انسان اجر و مزدى در بر ندارد، ليكن گناهان را پايين مى آورد و آن ها را به مانند فرو ريختن برگ از درختان فرو مى ريزد.
جز اين نيست كه مزد در برابر گفتار با زبان و عمل با دست ها و گام ها است.
همانا خداى سبحان هر يك از بندگانش را كه اراده كند به واسطه درستى نيت و انديشه صالح و پسنديده اى كه دارا بوده به بهشت داخل مى كند. (55)
بخش اول: نعمت خداوندى
- بازدید: 6555