بخش اول: نعمت خداوندى

(زمان خواندن: 23 - 46 دقیقه)

1- ثروت
مال و ثروت
745. مايه شهوت
المال مادة الشهوات.
مال مايه شهوت هاست. (1)
746. وصى خويش در اموال باش!
يابن آدم! كن وصى نفسك فى مالك، و اعمل فيه ما توثر اءن يعمل فيه من بعدك
اى فرزند آدم! تو خود در اموال و دارايى وصى خويش باش و امروز بدان گونه در آن عمل كن كه مى خواهى بعد از تو عمل كنند. (2)
747. سرور نابكاران
اءنا يعسوب المؤ منين، و المال يعسوب الفجار
من امير مؤ منانم و مال دنيا پيشواى بدكاران. (3)
748. مال پند دهنده!
لم يدهب من مالك ما و عظك
از دستت نرفته است هر مالى كه به تو پندى داده است. (4)
749. دو شريك مال انسان
لكل امرى فى مله شريكان الوارث و الحوادث
هر انسانى در مال خود دو شريك دارد: وارث و حوادث. (5)
750. بهتر از مال به جاى مانده
اءن اللسان الصالح يجعله الله تعالى للمرء فى الناس، خير له من المال يورثه من لا يحمده
زبان صالحى كه خداوند براى يك انسان عنايت فرمايد تا انسان آن زبان صالح را در ايجاد سعادت براى مردم به كار ببرد، براى او بهتر است از مالى كه ان را براى كسى به ارث بگذارد كه سپاسش را به جاى نياورد. (6)
751. بذل در راه خدا
لا اموال بذلتموها للذى رزقها.
اموال خويش را در راه آن كس كه به شما داده، بذل نمى كنيد (7)
752. بدترين فقر، بهترين ثروت
لا غنى كالعقل؛ و لا فقر كالجهل
هيچ ثروتى مانند عقل نيست و هيچ فقرى مانند جهل نيست. (8)
753. بزرگ ترين بى نيازى
الغنى الاكبر الياس عما فى اءيدى الناس
بزرگ ترين بى نيازى ان است كه به آن چه در دست مردم است بى اعتنا باشى. (9)
754. سودمندترين مال
لا مال اءعود من العقل
هيچ مال سودمندتر از خرد نيست. (10)
755. رضا به روزى مقدر
لا مال اذهب للفاقة، من الرضا بالقوب
هيچ مالى از رضامندى به قوت مقدر، حاجت برآورتر نيست. (11)
وظيفه توانگران
756. كفالت فقير
... لا يعول غنيهم فقى هم.
ثروتمندان امروز زندگى مستمندان را تكفل نمى نمايند. (12)
757. بهتر از فروتنى اغنياء
ما اءحسن تواضع لا غنياء للفقراء طلبا لما عند الله! و اءحسن منه تيه الفقرء على الاغنياء اتكالا على الله
چه نيكو است فروتنى توانگران در برابر تنگدستان، مشروط بر اين كه اين فروتنى براى طلب چيزى يا پاداشى بوده باشد كه در نزد خداست و بهتر از اين از تواضع اغنياء در برابر فقرا) عزت نفس و بى اعتنايى تهيدستان در برابر توانگران است، مشروط بر اين كه كار براى اعتماد و اتكال بر خداوند باشد. (13)
758. واى بر خصم فقر!!
بوسا لمن خصمه - عند الله - الفقراء و المساكين و السائلون و المدفوعون، و الغارمون و ابن السبيل!
واى به حال كسى كه - دشمنش در نزد خدا - فقرا، بيچارگان، درماندگان، غلامان، ورشكستگان و در راه ماندگان باشند. (14)
759. رد سفره ثروتمندان
من كتابهاءلى عامله بالبصرة عثمان بنى حنيف -: ما ظننت اءنك تجيب اءلى طعام قوم عائلهم مجفو، و غنيهم مدعو
امام على عليه السلام در نامه خود به عثمان بن حنيف، كارگزار خويش در بصره نوشت: گمان نمى كردم دعوت كسانى را بپذيرى كه فقيران را كنار مى زنند و ثروتمندان را دعوت مى نمايند.(15)
760. تساوى عرض حاجت نزد مؤ من و خدا
من شكا الحاجة اءلى مؤ من، فكانه شكاها الى الله، و من شكاها اءلى كافى، فكانما شكا الله
هر كه نياز خود را نزد مؤ من ببرد، گويا نزد خدا برده است و كسى كه نيازش ‍ را نزد كافرى ببرد، گويا از خدا شكايت كرده است. (16)
761. خوراك تهيدستان در اموال توانگران
اءن الله سبحانه فرض فى اموال الاغنياء اءقوات الفقراء؛ فما جاع فقير الا بما متع به غنى، و الله تعالى سائلهم عن ذلك
خداوند سبحان خوراك تهيدستان را در اموال توانگران قرار داده است، پس ‍ هيچ تهيدستى گرسنه نماند، مگر به سبب اين كه ثروتمند از حق او بهره مند شده است و خداى بزرگ در اين باره از آنان باز خواست مى كند. (17)
762. همدرد واقعى
الله الله! اءن تشكوا اءلى من لا يشكى شجو كم و لا ينقض براءيه ما قد اءبرم لكم
زنهار! زنهار! از اين كه پيش كسى درد دل كنيد كه اندوه و مشكل شما را بر طرف نمى كند و با انديشه خود گره از كار شما نمى گشايد. (18)
763. رعايت مردم مستمند
من كتابه للاشتر لما ولاه مصر -:... الله الله فى الطبقه السفلى من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و اءهل البوسى و الزمنى، فان فى هذه الطبقة قانعا و معترا، و احفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم، و اجعل لهم قسما من بيت مالك و قسما من غلات صوافى الاسلام فى كل بلد، فاءن للاقصى منهم مثل الذى للادنى، و كل قد استرعيت حقه، فلا يشغلنك عنهم بطر، فانك لا تعذر بتضييعك التافه لا حكامك الكثير المهم. فلا تشخص همك عنهم، و لا تصعر خدك لهم، و تفقد اءمور من لا يصل اءليك منهم ممن تقتحمه العيون، و تحقره الرجال. ففرغ لاولئك ثقتك من اءهل الخشية و التواضع، فليرفع اءليك اءمور هم، ثم اعمل فيهم بالاعذار اءلى الله يوم تلقاة، فان هولاء من بين الرعية اءحوج اءلى الانصاف من غير هم، و كل فاعذر اءلى الله فى تاءديه حقه اليه
خدا را خدا را، در نظر بگيريد درباره طبقه پايين از مردمى كه چاره اى ندارند از بينوايان و نيازمندان و مشقت زدگان و زمين گيرشدگان، زيرا در اين طبقه مردمى قانع و حاجت خواه وجود دارد، حق خدا را كه از تو مراعات آن را درباره آنان خواسته است حفظ كن و براى آنان قسمتى از بيت المال را در نظر بگير و امور كسانى از اين طبقه را كه نمى توانند به حضور تو برسند و مردم ره ان ان با تحقير مى نگرند و مردان چشمگير آنان را پست مى شمارند تحت نظر بگير و براى رسيدگر به امور آنان مردمى را معين كن كه در نزد تو مرود اطمينان و اهل ترس از خدا و فروتن مى باشند تا نيازها و مسال آنان را به تو اطلاع دهند، سپس درباره اين طبقه مستمند چنان رفتار كن كه روز ديدار با خداوند سبحان معذور و سر بلند باشى؛ زيرا اين طبقه از ديگر مردم جامعه به انصاف و عدل و محبت نيازمنديرند و حقوق همه مردم و طبقات جامعه را چنان ادا كن كه در نزد خدا معذور و سر بلند باشى. (19)
764. سفارشات به فرزند خود امام حسن (ع)
اعلم اءن امامك طريقا ذا مسافة بعيدة و مشقد شديده و اءنه لا غنى بك فيه عن حسن الارتياد، و قدر بلاغك من الزاد مع خفة الظهر، فلا تحملن على ظهرك فوق طاقتك، فيكون ثقل ذلك و بالا عليك، و اذا وجدت من اءهل الفاقة من يحمل لك زادك اءلى يوم القيامة، فيوافيك به غدا حيث تحتاج اءليه فاغتنمه و حمله آياه و اءكثر من تزويده و اءنت قادر عليه، فلعلك تطلبه فلا تجده، و اغتنم من استقرضك فى حال غناك ليجعل قضاءه لك فى يوم عسرتك
بدان پيش روى تو راهى است بس دور و داراى مشقت شديد و تو از جستجوى شايسته در چگونگى اين راه و مقدار توشه كافى و پشتى سبكبار بى نياز نيستى، پس بار بيش از طاقت بر پشت خود حمل مكن كه سنگينى آن وبال گردنت باشد و اگر از مستمندان كسى را پيدا كردى كه از طرف تو توشه اى به قيامت ببرد و در ان روز در موقع احتياج آن را به تو برساند، وجود او را غنيمت بشمار و بار را به او بسپار و هر چه بتوانى در فراوان كردن زاد و توشه او بكوش، شايد روزى جستجويش كنى و او را نيابى و هر كس  كه از تو وامى بخواهد و تو توانايى آن را نداشته باشى، وجود او را غنيمت بشمار و نيازش را برطرف كن تا در روز دشوارى آن را به تو اداء كند. (20)
765. دو خصلت غير قابل اعتماد
لا ينبغى للعبد اءن يثق بخصلتين: العافية، و الغنى. بينا تراه معافى اذ سقم، و بينا تراه غنيا اذ افتقر
بنده را نشايد كه به دو خصلت اعتماد كند: تندرستى و توانگرى؛ زيرا در حالى كه او را تندرست مى بينى، ناگهان بيمار مى شود و در حالى كه توانگرش مى بينى، ناگهان تهيدست مى گردد. (21)
766. توانگرى و فقر حقيقى
الغنى و الفقر بعد العرض على الله.
توانگرى و تهيدستى بعد از عرضه شدن اعمال انسان در پيشگاه خدا معلوم مى شود. (22)
767. آثار توانگرى و مال
الغنى فى الغربة وطن، و الفقر فى الوطن غربةُ
توانگرى غير آقا را آقايى مى بخشد، مال، ناتوان را نيرومند مى سازد. (23)
768. وظيفه ثروتمندان
من آتاه الله مالا فليصل به القرابة وليحسن منه الضيافة
هر كه را خداوند به او مال و ثروتى بخشيده، بايد به خويشاوندانش كمك كند و مهمانى بدهد. (24)
769. بخشنده خجل
اءلا و اءن اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اءسراف، و هو يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعفه فى الاخرة
آگاه باشيد كه بخشش مال نابجا، تبذير و اسراف است. اين كار ممكن است در دنيا باعث سربلندى بخشنده باشد؛ اما در آخرت موجب سرافكنداش ‍ مى گردد. (25)
770. نكوهش ثروت اندوزى
الحرفة مع العفة، خير من الغنى مع الفجور
كسب با عفت و پاكدامنى از توانگرى با گناه بهتر است. (26)
771. زيانكارترين مردم
اءن اءخسر الناس صفقة و اءخيبهم سعيا، رجل اءخلق بدنه فى طلب ماله، لم تساعده المقادير على ارادته، فخرج من الدنيا بحسرته، و قدم على الاخرة بتبعته
زيانكارترين مردم در معامله و نوميدترين آنها در سعى و تلاش، كسى است كه براى كسب مال دنيا تن خود را فرسوده كرده و مقدارت هم او را برخواستهاش يار نگشته كه با حسرت از دنيا رفته و زر مالش را به آخرت برده است. (27)
772. نابود شدن ثروت اندوزان
يا كميل! هلك خزان الاموال و هم اءحياء و العماء باقون ما بقى الدهر؛ اءعيانهم مفقودة، و اءمثالهم فى القلوب موجودة
اى كميل! ثروت اندوزان نابود شدند در حالى كه در صف زندگان اند؛ ولى دانشمندان زنده اند تا روزگار باقى است و بدن هاى شان از ميان مردم بيرون رفته، ولى نمونه هاى عالى آنان در دل ها موجود است. (28)
773. نتيجه دريغ از كار نيك
اءذا بخل الغنى بمعروفه باع الفقير آخرته بدنياه
هرگاه توانگر از كار نيك دريغ كرد و به مصرف شايسته صرف نكرد، فقير هم آخرتش را به دنيا بفروشد. (29)
774. زندگى پيشواى عادل
اءن الله تعالى فرض على اءئمه العدل اءن يقدروا اءنفسهم بضعفة الناس، كيلا يتبيغ بالفقير فقرة!
همانا خداوند بر پيشوايان عدالت گستر واجب كرده كه زندگانى خويشتن را با توده مردم هم اندازه كنند تا براى فقيران تنگدستى و ندارى زشت نباشد. (30)
توانگرى و پيروزى
775. شكست حقيقى
ما ظفر من ظفر الاثم به، و الغالب بالشر مغلوب
كسى كه باگناه به پيروزى دست يابد پيروز نيست و كسى كه با (توسل به) بدى چيره گردد (در حقيقت) شكست خورده است. (31)
776. رستگاران
اءيها الناس! شقوا اءمواج الفتن بسفن النجاة، و عرجوا عن طريق المنافرة، و ضعوا تيجان المفاخرة. اءفلح من نهض بجناح، اءو استسلم فاءراح.
اى مردم! شما امواج آشوب را از طريق كشتى هاى نجات بشكافيد، از راه ايجاد و اختلاف منحرف گرديد. تاج هاى افتخار را كنار بگذاريد. كسى كه به وسيله بال پرواز كند و يا سكوت كند و گوشه اى بنشيند پيروز مى شود. (32)
777. شنيدن زنگ خطر
رحم الله امراء سمع حكما فوعى، ودعى اءلى رشاد فدنا، و اءخذ بحجزة هاد فنجا
رحمت خدا بر آن كس كه حكمى را شنيد و آن را حفظ و رعايت كرد و به راه راست فراخوانده شد و به آن نزديك گشت و كمربند راهنما را گرفت و نجات يافت. (33)
778. بزرگ ترين توانگرى
الغنى الاكبر الياس عما فى اءيدى الناس
بزرگ ترين توانگرى، چشم نداشتن به دستم مردم است. (34)
779. مرگ بهتر از ذلت
المنية و لا الدنية! و التقلل و لا التوسل
مرگ آرى، ذلت و پستى هرگز، كم خواهى آرى، دست سوى اين و آن دراز كردن هرگز! (35)
780. رمز پيروزى
الظفر بالحزم، و الحزم باجالة الراى، و الراى بتحصين الاسرار
پيروزى در سايه دورانديشى و احتياط است، احتياط به تفكر، و تفكر به حفظ اسرار است. (36)
2- عمر
781. عمر مقدر شده!
اعلم يقينا اءنك لن تبلغ اءملك، و لن تعدو اءجلك و اءنك فى سبيل من كان قبلك
يقين بدان كه هرگز به آرزويت نمى رسى و هرگز بيش از اجلت عمر نمى كنى و تو همان راهى را مى پويى كه پيشينيانت پيمودند. (37)
782. غنيمت شمردن عمر
قرنت الهيبة بالخيبة، والحياء بالحرمان، والفرضه تمر مر السحاب، فانتهزوا فرص الخير
هيبت، قرين نوميدى است و كم رويى قرين محروميت و بى نصيبى، و فرصت به شتاب ابر مى گذرد، پس فرصت هاى شايسته را مغتنم شماريد. (38)
783. گذشت عمر
ما اءسرع الساعات فى اليوم، و اسرع الايام فى الشهر، و اسرع الشهور فى السنة، و اءسرع السنين فى العمر!
چه زود مى گذرد ساعات روز و روزهاى ماه و ماه هاى سال و سال هاى عمر! (39)
784. كوتاه شدن عمر
لا يعمر معمر منكم، يوما من عمره، الا بهدم آخر من اءجله
عمر هيچ كس از شما اضافه نشود مگر با نابودى روزى از مدت زندگى اش. (40)
785. مغتنم شمردن فرصت عمر
اءضاعد الفرصة غصة.
از دست دادن فرصت، غصه (و گلوگيرى) است. (41)
786. مدت عمر
العمر الذى اءعذر الله فيه الى ابن آدم ستون سنة
مدت عمرى كه خداوند در آن عذر آدمى را مى پذيرد، شصت سال است. (42)
787. هدر دادن عمر
اءين الذين عمروا فنعموا، و علموا ففهموا، اءنظروا فلهوا، و سلموا فنسوا! اءمهوا طويلا، و منحوا جميلا!؟
كجايند كسانى كه خداوند عمرشان داد و درناز و نعمت زيستند و علم آموخته شدند و فهم و دانايى يافتند و مهلت داده شدند و بهغفلت گذارندند و سلامتى داده شدند و فراموش كردن! مهلت زيادى به آنها داده شد و احسان و نيكويى ديدند؟ (43)
788. عمر هر چيز
اءن لكل شى ء مدة و اءجلا
هر چيزى را مدتى است و پايانى. (44)
789. حجت عمر
فيالها حسرة على كل ذى غفلة اءن يكون عمره عليه حجة، و اءن توديه اءيامه اءلى الشقوة!
دريغا بر غافلى كه عمرش بر او حجت باشد و دوران زندگانى اش اورا به سوى بدبختى براند. (45)
3- عافيت
790. طلب خير و خوبى از خدا
فى وصيته لا بنه عليه السلام -: و اءكثر الاستخارة
در وصيت خود به فرزندش مى فرمايد: از خدا بسيار طلب خير كن. (46)
791. سازش با بيمارى
امش بدائك ما مشى بك.
تا زمانى كه بيمارى با تو مى سازد تو نيز با آن بساز. (47)
792. درشتى و نرمى به هم در به است
اذا كان الرفق خرقا كان الخرق رفقا. ربما كان الدواء داء، و الداء دواء.
هرگاه به جاى نرمى، خشونت لازم باشد، خشونت (عين) نرمى است، بسا دارو كه (مايه) درد و بيمارى باشد و بسا درد و بيمارى، كه خود دارو مى باشد. (48)
793. سخن على عليه السلام در پايان عهدنامه
فى ختام كتابه للاشتر لما ولاه مصر -: اءنا اءسال الله بسعة رحمته، و عظيم قدرته على اعطاء كل رغبة.. اءن يختم لى و لك بالسعادة و الشهادة
امام على عليه السلام، در پايان عهدنامه خود، به مالك اشتر مى فرمايد: من از خداوند، به رحمت گسترده و قدرت عظيمش بر برآوردن هر خواهش و مطلوبى، مساءلت دارم كه... عاقبت من و تو را به سعادت و شهادت ختم فرمايد. (49)
794. امان از تيرهاى روزگار
اءن الدهر موتر قوسه، لا تخطى سهامه، و لا توسى جراحه. يرمى الحى بالموت، و الصحيح بالسقهم، و الناجى بالعطب
روزگار زه كمان خود را بسته است، تيرهايش خطا نرود و زخم هايش درمان نشود، زنده را هدف تير مرگ قرار مى دهد و تندرست را آماج تير بيمارى و نجات يافته را هدف تير هلاكت. (50)
795. طلب عافيت
نحمده على ما كان، و نستعينه من اءمرنا على ما يكون، و نساله المعافاة فى الاديان، كما نساله المعافاة فى الابدان
خدا را براى آن چه عطا فرموده ستايش مى كنيم و در كارهاى خود از او يارى مى جوييم و عافيت و سلامت در دين و عقيده را زا او مى طلبيم، همچنان كه سلامت بدن ها را از او خواستاريم. (51)
796. نعمت وبلاى حقيقى
ما خير بخير بعده النار، و ما شر بشر بعده الجنة، و كل نعيم دون الجنة فهو محقور، و كل بلاء دون النار عافية
خيرى كه در پى آن آتش بود خير نتوان شمرد و شرى كه در پس آن بهشت باشد شر نيست. هر نعمتى جز بهشت ناچيز است و هر بلايى جز آتش ‍ عافيت. (52)
797. دو نعمت زايل
لا ينبغى للعبد اءن يثق بخصلتين: العافيه، و الغنى، بينا تراه معافى، اذ سقم، و بينا تراه غنيا، اذ افتقر
بنده را نسزد كه به دو چيز اعتماد كند: عافيت و توانگرى، زيرا در حالى كه او را سالم مى بينى ناگهان بيمار مى شود و در حالى كه توانگرش مى بينى ناگهان به فقر دچار مى گردد. (53)
798. فرجام كار
اءن اءتاكم الله بعافيه فاقبلوا، و اءن ابتليتم فاصبروا، فان العاقبه للمتقين.
اگر خداوند به شما عافيتى داد، بپذيريد و اگر مبتلا شديد، شكيبايى ورزيد، زيرا فرجام از آن پرهيزگاران است. (54)
799. محاسن بيمارى
لبعض اءصحابه فى علة اعتلها -: جعل الله ماكان من شكواك حطا لسيئاتك، فان المرض لا اءجر فيه، و لكنه يحط السيئات، و يحتها حت الاوراق. و انما الاجر فى القول باللسان، و العمل بالايدى و الاقدام، و اءن الله سبحانه يدخل بصدق النية و السريرة الصالحة من يشاء من عباده الجنة.
اميرالمومنين امام على عليه السلام به يكى از اصحاب خود كه به مرضى مبتلا شده بود، چنين فرمود:
خداوند آن چه را كه از اين بيمارى عارض تو گردانيده موجبى براى فرور ريختن گناهانت قرار داده است كه همانا بيمارى براى انسان اجر و مزدى در بر ندارد، ليكن گناهان را پايين مى آورد و آن ها را به مانند فرو ريختن برگ از درختان فرو مى ريزد.
جز اين نيست كه مزد در برابر گفتار با زبان و عمل با دست ها و گام ها است.
همانا خداى سبحان هر يك از بندگانش را كه اراده كند به واسطه درستى نيت و انديشه صالح و پسنديده اى كه دارا بوده به بهشت داخل مى كند. (55)

1- ثروت
مال و ثروت
745. مايه شهوت
المال مادة الشهوات.
مال مايه شهوت هاست. (1)
746. وصى خويش در اموال باش!
يابن آدم! كن وصى نفسك فى مالك، و اعمل فيه ما توثر اءن يعمل فيه من بعدك
اى فرزند آدم! تو خود در اموال و دارايى وصى خويش باش و امروز بدان گونه در آن عمل كن كه مى خواهى بعد از تو عمل كنند. (2)
747. سرور نابكاران
اءنا يعسوب المؤ منين، و المال يعسوب الفجار
من امير مؤ منانم و مال دنيا پيشواى بدكاران. (3)
748. مال پند دهنده!
لم يدهب من مالك ما و عظك
از دستت نرفته است هر مالى كه به تو پندى داده است. (4)
749. دو شريك مال انسان
لكل امرى فى مله شريكان الوارث و الحوادث
هر انسانى در مال خود دو شريك دارد: وارث و حوادث. (5)
750. بهتر از مال به جاى مانده
اءن اللسان الصالح يجعله الله تعالى للمرء فى الناس، خير له من المال يورثه من لا يحمده
زبان صالحى كه خداوند براى يك انسان عنايت فرمايد تا انسان آن زبان صالح را در ايجاد سعادت براى مردم به كار ببرد، براى او بهتر است از مالى كه ان را براى كسى به ارث بگذارد كه سپاسش را به جاى نياورد. (6)
751. بذل در راه خدا
لا اموال بذلتموها للذى رزقها.
اموال خويش را در راه آن كس كه به شما داده، بذل نمى كنيد (7)
752. بدترين فقر، بهترين ثروت
لا غنى كالعقل؛ و لا فقر كالجهل
هيچ ثروتى مانند عقل نيست و هيچ فقرى مانند جهل نيست. (8)
753. بزرگ ترين بى نيازى
الغنى الاكبر الياس عما فى اءيدى الناس
بزرگ ترين بى نيازى ان است كه به آن چه در دست مردم است بى اعتنا باشى. (9)
754. سودمندترين مال
لا مال اءعود من العقل
هيچ مال سودمندتر از خرد نيست. (10)
755. رضا به روزى مقدر
لا مال اذهب للفاقة، من الرضا بالقوب
هيچ مالى از رضامندى به قوت مقدر، حاجت برآورتر نيست. (11)
وظيفه توانگران
756. كفالت فقير
... لا يعول غنيهم فقى هم.
ثروتمندان امروز زندگى مستمندان را تكفل نمى نمايند. (12)
757. بهتر از فروتنى اغنياء
ما اءحسن تواضع لا غنياء للفقراء طلبا لما عند الله! و اءحسن منه تيه الفقرء على الاغنياء اتكالا على الله
چه نيكو است فروتنى توانگران در برابر تنگدستان، مشروط بر اين كه اين فروتنى براى طلب چيزى يا پاداشى بوده باشد كه در نزد خداست و بهتر از اين از تواضع اغنياء در برابر فقرا) عزت نفس و بى اعتنايى تهيدستان در برابر توانگران است، مشروط بر اين كه كار براى اعتماد و اتكال بر خداوند باشد. (13)
758. واى بر خصم فقر!!
بوسا لمن خصمه - عند الله - الفقراء و المساكين و السائلون و المدفوعون، و الغارمون و ابن السبيل!
واى به حال كسى كه - دشمنش در نزد خدا - فقرا، بيچارگان، درماندگان، غلامان، ورشكستگان و در راه ماندگان باشند. (14)
759. رد سفره ثروتمندان
من كتابهاءلى عامله بالبصرة عثمان بنى حنيف -: ما ظننت اءنك تجيب اءلى طعام قوم عائلهم مجفو، و غنيهم مدعو
امام على عليه السلام در نامه خود به عثمان بن حنيف، كارگزار خويش در بصره نوشت: گمان نمى كردم دعوت كسانى را بپذيرى كه فقيران را كنار مى زنند و ثروتمندان را دعوت مى نمايند.(15)
760. تساوى عرض حاجت نزد مؤ من و خدا
من شكا الحاجة اءلى مؤ من، فكانه شكاها الى الله، و من شكاها اءلى كافى، فكانما شكا الله
هر كه نياز خود را نزد مؤ من ببرد، گويا نزد خدا برده است و كسى كه نيازش ‍ را نزد كافرى ببرد، گويا از خدا شكايت كرده است. (16)
761. خوراك تهيدستان در اموال توانگران
اءن الله سبحانه فرض فى اموال الاغنياء اءقوات الفقراء؛ فما جاع فقير الا بما متع به غنى، و الله تعالى سائلهم عن ذلك
خداوند سبحان خوراك تهيدستان را در اموال توانگران قرار داده است، پس ‍ هيچ تهيدستى گرسنه نماند، مگر به سبب اين كه ثروتمند از حق او بهره مند شده است و خداى بزرگ در اين باره از آنان باز خواست مى كند. (17)
762. همدرد واقعى
الله الله! اءن تشكوا اءلى من لا يشكى شجو كم و لا ينقض براءيه ما قد اءبرم لكم
زنهار! زنهار! از اين كه پيش كسى درد دل كنيد كه اندوه و مشكل شما را بر طرف نمى كند و با انديشه خود گره از كار شما نمى گشايد. (18)
763. رعايت مردم مستمند
من كتابه للاشتر لما ولاه مصر -:... الله الله فى الطبقه السفلى من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و اءهل البوسى و الزمنى، فان فى هذه الطبقة قانعا و معترا، و احفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم، و اجعل لهم قسما من بيت مالك و قسما من غلات صوافى الاسلام فى كل بلد، فاءن للاقصى منهم مثل الذى للادنى، و كل قد استرعيت حقه، فلا يشغلنك عنهم بطر، فانك لا تعذر بتضييعك التافه لا حكامك الكثير المهم. فلا تشخص همك عنهم، و لا تصعر خدك لهم، و تفقد اءمور من لا يصل اءليك منهم ممن تقتحمه العيون، و تحقره الرجال. ففرغ لاولئك ثقتك من اءهل الخشية و التواضع، فليرفع اءليك اءمور هم، ثم اعمل فيهم بالاعذار اءلى الله يوم تلقاة، فان هولاء من بين الرعية اءحوج اءلى الانصاف من غير هم، و كل فاعذر اءلى الله فى تاءديه حقه اليه
خدا را خدا را، در نظر بگيريد درباره طبقه پايين از مردمى كه چاره اى ندارند از بينوايان و نيازمندان و مشقت زدگان و زمين گيرشدگان، زيرا در اين طبقه مردمى قانع و حاجت خواه وجود دارد، حق خدا را كه از تو مراعات آن را درباره آنان خواسته است حفظ كن و براى آنان قسمتى از بيت المال را در نظر بگير و امور كسانى از اين طبقه را كه نمى توانند به حضور تو برسند و مردم ره ان ان با تحقير مى نگرند و مردان چشمگير آنان را پست مى شمارند تحت نظر بگير و براى رسيدگر به امور آنان مردمى را معين كن كه در نزد تو مرود اطمينان و اهل ترس از خدا و فروتن مى باشند تا نيازها و مسال آنان را به تو اطلاع دهند، سپس درباره اين طبقه مستمند چنان رفتار كن كه روز ديدار با خداوند سبحان معذور و سر بلند باشى؛ زيرا اين طبقه از ديگر مردم جامعه به انصاف و عدل و محبت نيازمنديرند و حقوق همه مردم و طبقات جامعه را چنان ادا كن كه در نزد خدا معذور و سر بلند باشى. (19)
764. سفارشات به فرزند خود امام حسن (ع)
اعلم اءن امامك طريقا ذا مسافة بعيدة و مشقد شديده و اءنه لا غنى بك فيه عن حسن الارتياد، و قدر بلاغك من الزاد مع خفة الظهر، فلا تحملن على ظهرك فوق طاقتك، فيكون ثقل ذلك و بالا عليك، و اذا وجدت من اءهل الفاقة من يحمل لك زادك اءلى يوم القيامة، فيوافيك به غدا حيث تحتاج اءليه فاغتنمه و حمله آياه و اءكثر من تزويده و اءنت قادر عليه، فلعلك تطلبه فلا تجده، و اغتنم من استقرضك فى حال غناك ليجعل قضاءه لك فى يوم عسرتك
بدان پيش روى تو راهى است بس دور و داراى مشقت شديد و تو از جستجوى شايسته در چگونگى اين راه و مقدار توشه كافى و پشتى سبكبار بى نياز نيستى، پس بار بيش از طاقت بر پشت خود حمل مكن كه سنگينى آن وبال گردنت باشد و اگر از مستمندان كسى را پيدا كردى كه از طرف تو توشه اى به قيامت ببرد و در ان روز در موقع احتياج آن را به تو برساند، وجود او را غنيمت بشمار و بار را به او بسپار و هر چه بتوانى در فراوان كردن زاد و توشه او بكوش، شايد روزى جستجويش كنى و او را نيابى و هر كس  كه از تو وامى بخواهد و تو توانايى آن را نداشته باشى، وجود او را غنيمت بشمار و نيازش را برطرف كن تا در روز دشوارى آن را به تو اداء كند. (20)
765. دو خصلت غير قابل اعتماد
لا ينبغى للعبد اءن يثق بخصلتين: العافية، و الغنى. بينا تراه معافى اذ سقم، و بينا تراه غنيا اذ افتقر
بنده را نشايد كه به دو خصلت اعتماد كند: تندرستى و توانگرى؛ زيرا در حالى كه او را تندرست مى بينى، ناگهان بيمار مى شود و در حالى كه توانگرش مى بينى، ناگهان تهيدست مى گردد. (21)
766. توانگرى و فقر حقيقى
الغنى و الفقر بعد العرض على الله.
توانگرى و تهيدستى بعد از عرضه شدن اعمال انسان در پيشگاه خدا معلوم مى شود. (22)
767. آثار توانگرى و مال
الغنى فى الغربة وطن، و الفقر فى الوطن غربةُ
توانگرى غير آقا را آقايى مى بخشد، مال، ناتوان را نيرومند مى سازد. (23)
768. وظيفه ثروتمندان
من آتاه الله مالا فليصل به القرابة وليحسن منه الضيافة
هر كه را خداوند به او مال و ثروتى بخشيده، بايد به خويشاوندانش كمك كند و مهمانى بدهد. (24)
769. بخشنده خجل
اءلا و اءن اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اءسراف، و هو يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعفه فى الاخرة
آگاه باشيد كه بخشش مال نابجا، تبذير و اسراف است. اين كار ممكن است در دنيا باعث سربلندى بخشنده باشد؛ اما در آخرت موجب سرافكنداش ‍ مى گردد. (25)
770. نكوهش ثروت اندوزى
الحرفة مع العفة، خير من الغنى مع الفجور
كسب با عفت و پاكدامنى از توانگرى با گناه بهتر است. (26)
771. زيانكارترين مردم
اءن اءخسر الناس صفقة و اءخيبهم سعيا، رجل اءخلق بدنه فى طلب ماله، لم تساعده المقادير على ارادته، فخرج من الدنيا بحسرته، و قدم على الاخرة بتبعته
زيانكارترين مردم در معامله و نوميدترين آنها در سعى و تلاش، كسى است كه براى كسب مال دنيا تن خود را فرسوده كرده و مقدارت هم او را برخواستهاش يار نگشته كه با حسرت از دنيا رفته و زر مالش را به آخرت برده است. (27)
772. نابود شدن ثروت اندوزان
يا كميل! هلك خزان الاموال و هم اءحياء و العماء باقون ما بقى الدهر؛ اءعيانهم مفقودة، و اءمثالهم فى القلوب موجودة
اى كميل! ثروت اندوزان نابود شدند در حالى كه در صف زندگان اند؛ ولى دانشمندان زنده اند تا روزگار باقى است و بدن هاى شان از ميان مردم بيرون رفته، ولى نمونه هاى عالى آنان در دل ها موجود است. (28)
773. نتيجه دريغ از كار نيك
اءذا بخل الغنى بمعروفه باع الفقير آخرته بدنياه
هرگاه توانگر از كار نيك دريغ كرد و به مصرف شايسته صرف نكرد، فقير هم آخرتش را به دنيا بفروشد. (29)
774. زندگى پيشواى عادل
اءن الله تعالى فرض على اءئمه العدل اءن يقدروا اءنفسهم بضعفة الناس، كيلا يتبيغ بالفقير فقرة!
همانا خداوند بر پيشوايان عدالت گستر واجب كرده كه زندگانى خويشتن را با توده مردم هم اندازه كنند تا براى فقيران تنگدستى و ندارى زشت نباشد. (30)
توانگرى و پيروزى
775. شكست حقيقى
ما ظفر من ظفر الاثم به، و الغالب بالشر مغلوب
كسى كه باگناه به پيروزى دست يابد پيروز نيست و كسى كه با (توسل به) بدى چيره گردد (در حقيقت) شكست خورده است. (31)
776. رستگاران
اءيها الناس! شقوا اءمواج الفتن بسفن النجاة، و عرجوا عن طريق المنافرة، و ضعوا تيجان المفاخرة. اءفلح من نهض بجناح، اءو استسلم فاءراح.
اى مردم! شما امواج آشوب را از طريق كشتى هاى نجات بشكافيد، از راه ايجاد و اختلاف منحرف گرديد. تاج هاى افتخار را كنار بگذاريد. كسى كه به وسيله بال پرواز كند و يا سكوت كند و گوشه اى بنشيند پيروز مى شود. (32)
777. شنيدن زنگ خطر
رحم الله امراء سمع حكما فوعى، ودعى اءلى رشاد فدنا، و اءخذ بحجزة هاد فنجا
رحمت خدا بر آن كس كه حكمى را شنيد و آن را حفظ و رعايت كرد و به راه راست فراخوانده شد و به آن نزديك گشت و كمربند راهنما را گرفت و نجات يافت. (33)
778. بزرگ ترين توانگرى
الغنى الاكبر الياس عما فى اءيدى الناس
بزرگ ترين توانگرى، چشم نداشتن به دستم مردم است. (34)
779. مرگ بهتر از ذلت
المنية و لا الدنية! و التقلل و لا التوسل
مرگ آرى، ذلت و پستى هرگز، كم خواهى آرى، دست سوى اين و آن دراز كردن هرگز! (35)
780. رمز پيروزى
الظفر بالحزم، و الحزم باجالة الراى، و الراى بتحصين الاسرار
پيروزى در سايه دورانديشى و احتياط است، احتياط به تفكر، و تفكر به حفظ اسرار است. (36)
2- عمر
781. عمر مقدر شده!
اعلم يقينا اءنك لن تبلغ اءملك، و لن تعدو اءجلك و اءنك فى سبيل من كان قبلك
يقين بدان كه هرگز به آرزويت نمى رسى و هرگز بيش از اجلت عمر نمى كنى و تو همان راهى را مى پويى كه پيشينيانت پيمودند. (37)
782. غنيمت شمردن عمر
قرنت الهيبة بالخيبة، والحياء بالحرمان، والفرضه تمر مر السحاب، فانتهزوا فرص الخير
هيبت، قرين نوميدى است و كم رويى قرين محروميت و بى نصيبى، و فرصت به شتاب ابر مى گذرد، پس فرصت هاى شايسته را مغتنم شماريد. (38)
783. گذشت عمر
ما اءسرع الساعات فى اليوم، و اسرع الايام فى الشهر، و اسرع الشهور فى السنة، و اءسرع السنين فى العمر!
چه زود مى گذرد ساعات روز و روزهاى ماه و ماه هاى سال و سال هاى عمر! (39)
784. كوتاه شدن عمر
لا يعمر معمر منكم، يوما من عمره، الا بهدم آخر من اءجله
عمر هيچ كس از شما اضافه نشود مگر با نابودى روزى از مدت زندگى اش. (40)
785. مغتنم شمردن فرصت عمر
اءضاعد الفرصة غصة.
از دست دادن فرصت، غصه (و گلوگيرى) است. (41)
786. مدت عمر
العمر الذى اءعذر الله فيه الى ابن آدم ستون سنة
مدت عمرى كه خداوند در آن عذر آدمى را مى پذيرد، شصت سال است. (42)
787. هدر دادن عمر
اءين الذين عمروا فنعموا، و علموا ففهموا، اءنظروا فلهوا، و سلموا فنسوا! اءمهوا طويلا، و منحوا جميلا!؟
كجايند كسانى كه خداوند عمرشان داد و درناز و نعمت زيستند و علم آموخته شدند و فهم و دانايى يافتند و مهلت داده شدند و بهغفلت گذارندند و سلامتى داده شدند و فراموش كردن! مهلت زيادى به آنها داده شد و احسان و نيكويى ديدند؟ (43)
788. عمر هر چيز
اءن لكل شى ء مدة و اءجلا
هر چيزى را مدتى است و پايانى. (44)
789. حجت عمر
فيالها حسرة على كل ذى غفلة اءن يكون عمره عليه حجة، و اءن توديه اءيامه اءلى الشقوة!
دريغا بر غافلى كه عمرش بر او حجت باشد و دوران زندگانى اش اورا به سوى بدبختى براند. (45)
3- عافيت
790. طلب خير و خوبى از خدا
فى وصيته لا بنه عليه السلام -: و اءكثر الاستخارة
در وصيت خود به فرزندش مى فرمايد: از خدا بسيار طلب خير كن. (46)
791. سازش با بيمارى
امش بدائك ما مشى بك.
تا زمانى كه بيمارى با تو مى سازد تو نيز با آن بساز. (47)
792. درشتى و نرمى به هم در به است
اذا كان الرفق خرقا كان الخرق رفقا. ربما كان الدواء داء، و الداء دواء.
هرگاه به جاى نرمى، خشونت لازم باشد، خشونت (عين) نرمى است، بسا دارو كه (مايه) درد و بيمارى باشد و بسا درد و بيمارى، كه خود دارو مى باشد. (48)
793. سخن على عليه السلام در پايان عهدنامه
فى ختام كتابه للاشتر لما ولاه مصر -: اءنا اءسال الله بسعة رحمته، و عظيم قدرته على اعطاء كل رغبة.. اءن يختم لى و لك بالسعادة و الشهادة
امام على عليه السلام، در پايان عهدنامه خود، به مالك اشتر مى فرمايد: من از خداوند، به رحمت گسترده و قدرت عظيمش بر برآوردن هر خواهش و مطلوبى، مساءلت دارم كه... عاقبت من و تو را به سعادت و شهادت ختم فرمايد. (49)
794. امان از تيرهاى روزگار
اءن الدهر موتر قوسه، لا تخطى سهامه، و لا توسى جراحه. يرمى الحى بالموت، و الصحيح بالسقهم، و الناجى بالعطب
روزگار زه كمان خود را بسته است، تيرهايش خطا نرود و زخم هايش درمان نشود، زنده را هدف تير مرگ قرار مى دهد و تندرست را آماج تير بيمارى و نجات يافته را هدف تير هلاكت. (50)
795. طلب عافيت
نحمده على ما كان، و نستعينه من اءمرنا على ما يكون، و نساله المعافاة فى الاديان، كما نساله المعافاة فى الابدان
خدا را براى آن چه عطا فرموده ستايش مى كنيم و در كارهاى خود از او يارى مى جوييم و عافيت و سلامت در دين و عقيده را زا او مى طلبيم، همچنان كه سلامت بدن ها را از او خواستاريم. (51)
796. نعمت وبلاى حقيقى
ما خير بخير بعده النار، و ما شر بشر بعده الجنة، و كل نعيم دون الجنة فهو محقور، و كل بلاء دون النار عافية
خيرى كه در پى آن آتش بود خير نتوان شمرد و شرى كه در پس آن بهشت باشد شر نيست. هر نعمتى جز بهشت ناچيز است و هر بلايى جز آتش ‍ عافيت. (52)
797. دو نعمت زايل
لا ينبغى للعبد اءن يثق بخصلتين: العافيه، و الغنى، بينا تراه معافى، اذ سقم، و بينا تراه غنيا، اذ افتقر
بنده را نسزد كه به دو چيز اعتماد كند: عافيت و توانگرى، زيرا در حالى كه او را سالم مى بينى ناگهان بيمار مى شود و در حالى كه توانگرش مى بينى ناگهان به فقر دچار مى گردد. (53)
798. فرجام كار
اءن اءتاكم الله بعافيه فاقبلوا، و اءن ابتليتم فاصبروا، فان العاقبه للمتقين.
اگر خداوند به شما عافيتى داد، بپذيريد و اگر مبتلا شديد، شكيبايى ورزيد، زيرا فرجام از آن پرهيزگاران است. (54)
799. محاسن بيمارى
لبعض اءصحابه فى علة اعتلها -: جعل الله ماكان من شكواك حطا لسيئاتك، فان المرض لا اءجر فيه، و لكنه يحط السيئات، و يحتها حت الاوراق. و انما الاجر فى القول باللسان، و العمل بالايدى و الاقدام، و اءن الله سبحانه يدخل بصدق النية و السريرة الصالحة من يشاء من عباده الجنة.
اميرالمومنين امام على عليه السلام به يكى از اصحاب خود كه به مرضى مبتلا شده بود، چنين فرمود:
خداوند آن چه را كه از اين بيمارى عارض تو گردانيده موجبى براى فرور ريختن گناهانت قرار داده است كه همانا بيمارى براى انسان اجر و مزدى در بر ندارد، ليكن گناهان را پايين مى آورد و آن ها را به مانند فرو ريختن برگ از درختان فرو مى ريزد.
جز اين نيست كه مزد در برابر گفتار با زبان و عمل با دست ها و گام ها است.
همانا خداى سبحان هر يك از بندگانش را كه اراده كند به واسطه درستى نيت و انديشه صالح و پسنديده اى كه دارا بوده به بهشت داخل مى كند. (55)

4- خرد و تفكر

4- خرد و تفكر
وصف خرد و عقل
800. سودمندترين دارايى
لا مال اعود من العقل.
هيچ دارايى سودمندتر از خرد نيست. (56)
801. بهترين دانش
لا علم كالتفكر.
هيچ دانشى همانند تفكر (و انديشه براى كسب حقايق) نيست. (57)
802. چونان آيينه اى صاف
الفكر مراة صافية.
انديشه، آيينه اى است صاف و شفاف. (58)
803. شمشير برنده
العقل حسام قاطع.
خرد، شمشيرى برنده است. (59)
804. سرشارترين توانگرى
اءن اغنى العقل، و اءكبر الفقر الحمق
سرشارترين توانگرى، خردمندى است و بزرگ ترين تهيدستى نابخردى است. (60)
805. نيك انديشى
اءفق اءيها السامع من سكرتك و استيقظ من غفلتك و اختصر من عجلتك، و اءنعم الفكر فيما جاءك على لسان النبى الامى صلى الله عليه و آله ما لا بد منه و لا محيص عنه
پس بيدار شو اى شنونده! و به خود آى از آن مستى كه تو را از تو ربوده و از غفلتى كه تو را در خود فرو برده است و از شتاب و حرص و آز در امور دنيوى (بيش از نيازهاى ضرورى) كم كن و خوب بيانديش در آنچه كه به زبان پيامبر امى صلى الله عليه و آله به تو رسيده است، امورى كه چاره و گريز از آن ها امكان پذير نيست. (61)
806. بالاترين دورانديشى
لا عقل كالتدبير.
هيچ عقل و دارتى مانند دورانديشى نيست. (62)
807. ميزان خرد
رسولك ترجمان عقلك، و كتابك اءبغل ما ينطق عنك!
فرستاده تو بازگو كننده خرد توست و نامه ات رساترين سخنگوى توست. (63)
808. نگهدارى خرد
فرض الله... ترك شرب الخمر تحصينا للعقل
خداوند واجب فرمود... ترك شرابخوارى را به منظور نگهدارى خرد. (64)
809. خفتن عقل
نعوذ باللله من سبات العقل، و قبح الزلل
پناه مى بريم به خدا، از خفتن عقل و زشتى لغزش. (65)
810. حسود خرد
عجب المرء بنفسه احد اءحد حساد عقله
خود پسندى انسان يكى از حسودان خرد اوست. (66)
811. كشتارگاه هاى خرد
اءكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع
بيش ترين كشتارگاه هاى خرد، در پرتو درخشندگى طمع هاست. (67)
812. علت غفلت از خرد
اعلموا اءن الامل يسهى العقل، و ينسى الذكر
بدانيد كه آرزو، خرد را دچار غفلت مى سازد و ياد خدا را به فراموشى مى سپارد. (68)
813. نيمى از خردمندى
قلة العيال اءحد اليسارين، التوادد نصف العقل، الهم نصف الهرم
كمى عيال يكى ار دو راحتى است، واظهار مودت و دوستى با همگان نيمى از خردمندى است و اندوهبارى نيمى از (شكست) پيرى است. (69)
814. هر سخن جايى و هر نكته مكانى دارد!
لا خير فى الصمت عن الحكم، كما اءنه لا خير فى القول بالجهل
لب فرو بستن از گفتار حكيمانه خوب نيست، چنان كه سخن گفتن از روى نادانى خوبى ندارد. (70)
اوصاف خردمندان
815. پندپزيرى خردمند
اءن العاقل يتعظ بالاداب، و البهائم لا تتعظ اءلا بالضرب!
خردمند با آداب پند مى پذيرد؛ اما چهار پايان پند نپذيرند جز با كتك! (71)
816. نشانه خردمند
اءذا تم العقل نقص الكلام
چون خرد كامل شود، سخن كم گردد. (72)
817. انسان با بصيرت
اءنما البصير من سمع فتفكر، و نظرش فاءبصر، و انتقع بالعبر، ثم سلك جددا واضحا يتجنب فيه الصرعة فى المهاوى
جز اين نيست كه انسان بينا كسى است كه بشنوند و در آن بيانديشد و نظر كند و بينا شود و از تجارب دنيا بهره گيرد، سپس در راه راست و روشن حركت كند و از سقوط در سيه چال ها، و از گمراهى در گژراهه ها بپرهيزد. (73)
818. سيراب شدن از درياى دانش
من فهم علم غور العلم؛ و من علم غور العلم صدر عن شرائع الحكم.
كسى كه فهم دارد، از عمق حقايق علمى آگاه مى شود و كسى كه از عمق حقايق آگاه شود، از دريايى احكام سيراب مى گردد. (74)
819. خردمندان عبرت پذيرند!
رحم الله امرا تفكر فاعتبر، و اعتبر فابصر، فكان ما هو كائن من الدنيا عن قليل لم يكن، و كاءنما هو كائن من الاخره عما قليل لم يزل
خدا رحمت كند مردى را كه انديشيد و عبرت اندوخت و از عبرت اندوخته بينايى يافت، آنچه كه از دنيا وجود دارد پس از اندك زمانى گويى وجود نداشته است و گويى آنچه را كه از آخرت وجود دارد، پس از اندك زمانى، پس از مرگ) ابدى است. (75)
820. توصيف خردمند و جاهل
قد سئل عن العاقل فقال عليه السلام -: هو الذى يضع الشى ء مواضعه. فقيل: فصف لنا الجاهل، فقال: قد فعلت.
على عليه السلام در پاسخ به اين پرسش كه خردمند كيست؟فرمود: خردمند كسى است كه هر چيزى را در جاى خود به كار برد.
عرض شد: نادان را براى ما توصيف فرما!
فرمود: توصيف كردم. (76)
821. سفر خردمندان
ليس للعاقل اءن يكون شاخصا الا فى ثلاث: مرمة لمعاش، اءو خطوة فى معاد، اءو لذة فى غير محرم
خردمند را شايسته نيست كه سفر كند مگر براى يكى از سه مقصد: اصلاح امور زندگى، تحصيل توشه آخرت و لذت بردن بر وجه حلال. (77)
822. خبرنگاران زياد، خردمندان اندك
اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعايه لا عقل رواية، فان رواة العلم كثير، و رعاته قليل
هرگاه خبرى شنيديد با عقل بسنجيد و به روايت آن بسنده نكنيد، زيرا راويان دانش بسيارند؛ اما نظر كنندگان در آن اندك. (78)
823. صندوق راز خردمند
صدر العاقل صندوق سره.
سينه خردمند، صندوق راز اوست. (79)
824. برابر پيوند با دانايان
قطيعة الجاهل تعدل صلة العاقل.
بريدن از نادان، برابر پيوند با داناست. (80)
توصيف نادان
825. صرف نيكى در موردش
ليس لواضع المعروف فى غير حقه، و عند غير اءهله، من الحظ فيما اءتى اءلا محمدة اللئام، و ثناء الاشرار، و مقالة الجهال، مادام منعما عليهم.
براى ان كه نيكى ها را در غير موردش و در اختيار غير اهلش قرار دهد، بهره اى جز ستايش انسان هاى پست و درود گفتن ناكسان و گفتار نادانان نيست، و اين ها نيز تا وقتى كه به آن ها بخشش مى كند، مى باشد. (81)
826. دل احمق در زبانش است!
قلب الاحمق فى فيه، و لسان العاقل فى قلبه
دل احمق در دهان اوست و زبان خردمند در دل اوست. (82)
827. مردم بى خرد
الناس منقوصون مدخولون اءلا من عصم الله: سائلهم متعنت، و مجيبهم متكلف، يكاد اءفضلهم رايا يرده عن فضل راءيه الرضا و السخط.
مردم كوته انديش و كم خردند مگر آن كس كه خداوند مصونش بدارد، پرسش كننده شان آزار دهنده است و پاسخ دهنده شان از علم بى بهر اگر در ميانشان صاحب راءى و انديشه اى هم باش، خشم و خشنودى (و حب و بغضش) او را از اظهار راءى درست باز مى دارد. (83)
828. مزاح و كاستى عقل
ما مزح امرو مزحة الا مج من عقله مجة
هيچ كس مزاحى نكرد، مگر اين كه اندكى از عقل او كاسته شد. (84)
829. سستى خرد
فى ذم اءهل الصرة بعد وقعة الجمل -: اءرضكم قريبة من الماء، بعيدة من السماء. خفت عقولكم، و سفهت حلومكم، فانتم غرض لنابل، و اءكلة لاكل، و فريستة لصائل
در نكوهش بصريان بعد از جنگ جمل فرمود: سرزمين شما به آب دريا نزديك و، آسمان دور است، مردمانى سبك سر و سست خرديد؛ از اين رو، آماج هر تيرانداز و لقمه هر خورنده و طعمه هر درنده اى قرار بگيريد. (85)
830. اسير هوسرانى
كم من عقل اءسير تحت هوى اءمير
چه بسيار خردى كه اسير هوسرانى اميرى است. (86)
831. كم خردترين مردم
اءيتها النفوس المختلفة! و القلوب المتشتتة! الشاهدة اءبدانهم، و الغائبة عنهم عقولهم، اءنتم تنفرون عنه نفور المعزى من و عوعة الاسد!
اى جان هاى گونه گون و دل هاى پراكنده! همانان كه پيكرهايشان حاضر و پيداست و خردهايشان از آنان غايب است! شما را با مهر و محبت به سوى حق مى برم؛ اما شما از آن مى رميد؛ همچون رميده بره از نعره شير. (87)
832. بدبخت حقيقى
... فاءن الشقى من حرم نفع ما اءوتى: العقل و التجربة
همانا بدبخت كسى است، كه از منافع خرد و تجربه محروم باشد. (88)
833. نشانه كم عقلى
من الخرق المعاجلة قبل الامكان، و لاناة بعد الفرصة
از كم خردى شخص است، شتاب كردن در چيزى پيش از امكان آن، و از دست دادن چيزى پس از رسيدن فرصت آن. (89)
834. آفات بى توجهى به عقل
من عشق شيئا اعشى بصره و اءمرض قلبه، فهو ينظر بعين غير صحيحة و يسمع باذن غير سميعة، قد خرقت الشهوات عقله، و اءماتت الدنيا قلبه، و ولهت عليها نفسه، فهو عبد لها
هر كس كه به چيزى عشق ورزد، چشمش نابينا و دلش بيمار گردد؛ يعنى با ديده نادرست به آن مى نگرد و با گوش ناشنوا (ى حقايق) آن را مى شنود. شهوت ها عقلش را از ميان مى برند و دنيا دلش را مى ميراند و او را شيفته خو مى سازد و او بنده دنيا مى گردد. (90)
نتايج تفكر و خردورزى
835. زيان و سود
الناظر بالقلب، العامل بالبصر يكون مبتدا عمله اءن يعلم: اء عمله عليه اءم له؟! فاءن كان له مضى فيه، واءن كان عليه وقف عنه
كسى كه چشم دل را گشوده و از روى بصيريت كارى را انجام مى دهد، بايد پيش از انجام آن بداند كه آن كار به زيان اوست يا به سودش كه اگر به سود اوست ان را به جا بياورد و اگر به زيانش باشد ترك نمايد. (91)
836. بينايى در پناه تفكر
من تفكر اءبصر.
كسى كه فكر كند بيناتر خواهد بود. (92)
837. نتيجه انديشيدن
ثمرة التفريط الندامة و ثمرة الحزم السلامة
نتيجه نيانديشيدن و كوتاهى كردن در كار، پشيمانى و ثمره دور انديش و احتياط سلامتى است. (93)
838. نجات با عقل
ما استودع الله امراء عقلا اءلا استنقذه به يوما ما!
خداوند هيچ كس را عق و خرد نداد جز اين كه روزى با آن، وى را از هلاكت نجات داد. (94)
839. خرد و انديشه
ليست الرويه كالمعاينة مع الابصار، فقد تكذب العيون اهلها، و لا يغش العقل من استنصحه
كشف امور، ديدن با چشم نيست، چه بسا چشم ها به صاحب خود دروغ نشان مى دهد؛ ولى خرد به كسى كه از وى نصيحت بخواهد غش و خيانت نمى كند. (95)
840. فهميدن در گروى تفكر
اءخضروا اذان قلوبكم تفهموا
گوش هاى دل هايتان را آماده كنيد تا بفهميد. (96)
841. حصول پيروزى
الظفر بالحزم، و الحزم باجالة الراى، و الراى بتحصين الاسرار
پيروزى با دور انديش به دست مى آيد و دور انديش با رايزنى و راءى با راز دارى. (97)
842. دوست صميمى انسان
لا يغش العقل من استنصحه.
خرد، به كسى كه از او راهنمايى بخواهد خيانت نمى كند. (98)
843. انديشيدن در احوال ملت هاى پيشين
فى وصيته لابنه الحسن عليه السلام -:
يا بنى! اءنى و اءن لم اءكن عمرت عمر من كان قبلى، فقد نظرت فى اءعمالهم، و فكرت فى اءخبارهم، و سرت فى آثارهم؛ حتى عدت كاءحدهم، بل كاءنى بما انتهى اءلى من اءمورهم قد عمرت مع اءولهم اءلى اخرهم
امام على عليه السلام در وصيت اش به امام حسن عليه السلام فرمود: فرزندم! من هر چند به مقدار گذشتگان عمر نكرده ام، اما در اعمال آنان دقت كرده ام و در اخبار آنان كنجكاوى نموده ام، در آثار آنان آن قدر گردش كرده ام كه در رديف آنان شمرده شده ام، بلكه تو گويى كه كارهاى آن ان به من منتهى شده است، من با همه آنان زندگى كردم. (99)
844. نمايان شدن حق و باطل
كفاك من عقلك ما اءوضح لك سبل غيك من رشدك
از خردت تو را همين بس، كه راه و بيراه را بر تو روشن سازد. (100)
5- روزى
845. انواع روزى
الرزق رزقان: رزق تطبه، و رزق يطلبك، فان اءنت تاته اءتاك
روزى بر دو گونه است: يك روزى كه تو در پى آنى و روزى ديگرى كه آن در پى تو است و اگر تو سراغش نروى او خود نزد توآيد. (101)
846. تضمين روزى
...عياله الخلائق، ضمن اءرزاقهم، و قدر اءقواتهم
مردم نانخورهاى خدايند خداوند روزى آن ها را ضمانت و خوراكشان را مقدر كرده است. (102)
847. حكمت كاهش و افزايش روزى
قدر الارزاق فكثرها و قللها، و قسمها على الضيق و السعة فعدل فيها ليبتلى من اءراد بميسورها و معسورها، و ليختبر بذلك الشكر و الصبر من غنيها و فقيرها
روزى ها را مقدر فرموده و آن گاه آن ها را زيا و كم و به تنگى و فراخى عادلانه تقسيم كرد، تا هر كه بخواهد به وسعت روزى و ياتنگى آن بيازمايد و از اين طريق سپاسگزارى و شكيبايى توانگر و تهيدست را به آزايش گذارد. (103)
848. ورودى مرگ و روزى
قيل له عليه السلام: لو سد على رجل باب بيته و ترك فيه، من اءين كان ياءيته رزقه؟فقال عليه السلام: من حيث ياءتيه اءجله
به امام على عليه السلام عرض شد: اگر در خانه كسى را به رويش ببندند و تنها رهايش كنند، روزى اش از كجا به او مى رسد؟فرمود: از همان جا كه مرگش مى رسد. (104)
849. ميانه روى در طلب روزى
خذ من الدنيا ما اءتاك، و تول عما تولى عنك، فان اءنت لم تفعل فاءجمل فى الطب
از دنيا آن چه به تو رسد برگير و آن چه را به تو پشت كرده است رها كن، و اگر چنين نمى كنى دست كم در طلب دنيا راه اعتدال بپوى. (105)
850. روزى و خداشناسى
اءيها المخلوق اسوى! و المنشاء المرعى فى ظلمات الارحام، و مضاعفات لاستار. بدئت من سلالد من طين تو وضعت فى قرار مكين، الى قدر معلوم، و اءجل مقسوم. تمور فى بطن اءمك جنينا لا تحير دعاء و لا تسمع نداء؟! ثم اءخرجت من مقرك اءلى دار لم تشهدها، و لم تعرف سبل منافعها. فمن هداك لا جترار الغذاء من ثدى اءمك؟و عرفك عند الحاجة مواضع طلبك و اءرادتك؟!
اى انسانى كه در كمال اعتدال و تناسب آفريده شده اى و در تاريكى هاى زهدان ها و پرده هاى تو در تو شكل گرفته و پرورده شده اى! آفرينشت از عصاره گل آغاز شد و در جايگاهى آرام و امن (زهدان مادر) تا زمانى مشخص و مهلتى تعيين شده نهاده و نه آوازى را مى شنوى. آن گاه از قرارگاه خود به سراى بيرون آورده شدى كه آن را نديده اى و راه هاى كسب سود و منافع آن را نمى دانى. چه كسى تو را به مكيدن شير از پستان مادرت راهنمايى كرد؟و چه كسى جايگاه هاى طلب و خواستن را به تو آموخت!؟ (106)
851. راضى به روزى خدا
من رضيى برزق الله لم يحزن على مافاته
كسى كه به آن چه خدا روزى اش قرار داده راضى شود، بر آن چه از دست داده غمناك نشود. (107)
852. روزى مقدر است
من لم يعط قاعدا لم يعط قائما
آن روزى كه بى كوشش به كسى عطا نشود، با كوشش هم به او داده (108) نمى شود.
853. بى نيازى از مردم
من و صيته لا بنه الحسن -: اءن استطعت اءلا يكون بينك و بنى الله ذو نعمة فافعل فانك مدرك قسمك و آخذ سهمك، و اءن اليسير من الله سبحانه اءعظم و اءكرم من الكثير من خلقه و اءن كان كل منه
امام على عليه السلام در وصيت خود به فرزند بزرگوارش امام حسن عليه السلام فرمود: اگر توانى كارى كنى كه از كسى جز خداوند نعمتى به تو نرسد، چنين كن؛ زيرا تو به قسمت خويش خواهى رسيد و سهم و نصيب خود را خواهى گرفت؛ و البته روزى اندكى كه از سوى پروردگار پاك رسد برتر و ارزشمندتر است ا زنعمت بسيارى كه از آفريدگان او به تو رسد؛ گرچه همه چيز از او است. (109)
854. ضمانت روزى هر كس و هر چيز
فهذا غراب و هذا عقاب، و هذا حمام و هذا نعام. دعا كل طائر باسمه، و كفل له برزقه
اين كلاغ است و آن عقاب است، اين كبوتر است و آن شتر مرغ، هر مرغى را به نامش خوانده و روزى او را ضمانت كرده است. (110)
855. زياد و كم شدن روزى
قسم اءرزاقهم، و اءحصى آثارهم و اءعمالهم، و عدد اءنفسهم
خداوند روزى هاى آنان را تقسيم كرد و آثار و اعمال و تعدادشان را شمار كرد. (111)
856. ضمانت روزى مورچه
اءنظروا اءلى النملة فى صغر جثتها و لطافة هيئتها، لا تكاد تنال بلحظ البصر... مكفول برزقها، مرزوقه بوفقها، لا يغفلها المنان، و لا يحرمها الديان، ولو فى الصفا اليابست و الحجر الجامس!
به اين مورچه بنگريد كه با آن همه كوچكى و ظرافت اندام كه تقريبا به چشم نمى آيد... روزى اش تضمين شده و به فراخور حالش روزى او مى رسد؛ خداوند منان و بخشنده از او غافل نيتس و پروردگار جزادهنده او را نيز محروم نساخته است. اگر چه در دل تخته سنگى سياه و خشك و يا در ميان صخره اى سخت باشد. (112)
857. غم روزى مخور!
يابن آدم! لا تحمل هم يومك الذى لم ياءتك على يومك الذى قد اءتاك؛ فانه اءن يك من عمرك ياءت الله فيه برزقك
اى پسرم آدم! غصه رزق آن روزى كه نيامده بر آن روزى كه آمده، اضافه نكن؛ چرا كه اگر عمرت باشد روزى ات را خداوند در آن روز خواهد داد و (و اگر نباشد چرا اندوه خورى؟). (113)
858. روزى همانند قطرات باران است!
اءن الامر ينزل من السماء اءلى الارض كقطرات المطر الى كل نفس بما قسم لها من زيادة اءو نقصان، فان راءى اءحد كم لا خيه غفيرة فى اءهلا اءو مال اءو نفس تكونن له فتنة
همانا بهره هر كسى، همچون قطره هاى باران كه از آسمان به زمين فرود مى آيد، به هر كس كم و بيش آن چه سهم او است مى رسد. پس، اگر يكى از شما در خانواده يا مال با وجود برادرش اندك فزونى ديد، نبايد مايه فتنه او شود. (114)
859. دو گانگى روزى
الرزق رزقان: طالب و مطلوب. فمن طلب الدنيا طلبه الموت، حتى يخرجه عنها؛ و من طلب الاخرة طلبته الدنيا، حتى يستوفى رزقه منها.
روزى بر دو گونه است آن كه بجويد و آن كه بجويندش. پس، كسى كه دنيا را بجويد مرگ در جستجوى او برآيد تا او را از اين جهان بيرون كند و كسى كه آخرت را بجويد دنيا در طلب او برآيد تا او روزى كامل خود را از او باز ستد. (115)
860. كاستن روزى در اثر مصرف آن
... لا تجددله زيادة فى اءكله، اءلا بنفاد ما قبلها من رزقه
هر كس هر بار غذايى مى خورد از آن روزى كه برايش مقدر شده به همان مقدار كاسته مى شود. (116)
861. استغناى طبع
طوبى لمن لزم بيته، و اءكل قوته، و اشتغل بطاعة ربه
خوشا به حال كسى كه ملازم خانه خود باشد و قوت خود را بخورد و به اطاعت پروردگارش مشغول باشد. (117)
862. روزى به تمام بندگان
سئل عليه السلام: كيف يحاسب الله الخلق على كثرتهم؟فقال عليه السلام -: كما يرزقهم على كثرتهم، فقيل: كيف يحاسبهم و لا يرونه؟فقال عليه السلام: كمال يرزقهم و لا يرونه
از امام عليه السلام سوال شد: چگونه خداوند از بندگانش با كثرتشان محاسبه مى كند؟فرمود: همان گونه كه آنان را با كثرتشان روزى مى دهد.
سپس پرسيده شد: چگونه آن ها را محاسبه مى كند، در حالى كه آن ها او را نمى بينند؟فرمود: همان طور كه آن ها را روزى مى دهد در حالى كه او را نمى بينند. (118)
863. شرط شريك
شاركوا الذى قد اءقبل عليه الرزق؛ فانه اءخلق للغنى و اءجدر باقبال الحظ عليه
باكسى شريك شويد كه روزى به او روى آورده؛ زيرا او به توانگرى سزاوارتر و روى آوردن بهره به او شايسته تر است. (119)
864. روزى مقدر
يا بن آدم! الرزق رزقان: رزق تطبه. و رزق يطلبك، فان لم تاته اءتاك. فلا تحمل هم سننت على هو يومك! كفاك كل يوم على ما فيه؛ فان تكن السنة من عمرك فان الله تعالى سيوتيك فى كل غد جديد ما قسم لك؛ و اءن لم تكم السنة من عمرك فما تصنع بالهم فيما ليس لك؛ و لن يسبقك اءلى رزقك طالب، و لن يغلبك عليه غالب، و لن يبطى عنك ما قد قدر لك
اى فرزند آدم! روزى دو نوع است: يكى روزى كه تو در جستجوى آن هستى و ديگر آن كه او در جستجوى توست كه اگر به دنبال آن نروى او به سراغت خواهد آمد.
بنابراين غصه سال را بر اندوه امروز اضافه مكن؛ زيرا براى تو اندوه همان روزى كه در آن هستى، كافى است. پس اگر سال آينده جزء عمرت باشد، خداوند هر روز تازه، روزى تازه مى دهد و اگر جزء عمرت نباشد، پس چرا غم و اندوه چيزى را بخورى كه مربوط به تو نيست. (اگاه باش) كه كسى پيش از تو به روزى تو نخواهد رسيد و آن را از دست تو بيرون نتواند آورد، و آن چه برايت مقدر شده هرگز تاءخير نخواهد افتاد. (120)
865. روزى مقرر است.
اءنك لست بسابق اءجلك، و لا مرزوق ما ليس لك
به راستى مرگ تو ازمدت معلوم و مقرر جلو نخواهد افتاد و آن چه از روزى كه براى تو مقرر نشده به تو نخواهد رسيد. (121)
866. راه زياد شدن روزى
استنزلوا الرزق بالصدقة.
روزى را با دادن صدقه فرود آوريد. (122)
867. رزاق زندگان
من عاش فلعيه رزقه.
هر كس كه زنده باشد، خداى بزرگ روزى او را عهده دار شده است. (123)
868. روزى معنوى
... قلوب رائدة لارزاقها، فى مجللات نعمه، و موجبات مننه، و حواجز عافيته
دلهايى كه روزى معنوى خويش را طالب اند، و از نعمت هاى بى پايان حق و موجبات منت ها و اسباب سلامت او بهره مندند. (124)
869. حكمت كاهش و افزايش روزى
عنه عليه السلام فى قوله تعالى: (و اعلموا اءنما اموالكم و اءولاد كم فتنه) و معنى ذلك اءنه يختبر هم لالاموال و الاولاد ليتبين الساخط لرزقه، و الراضى بقسمه
خداوند سبحان مى گويد: و بدانيد اين كه اموال و اولاد شما فتنه هستند. معنى اين آيه اين است كه خداوند با مال و فرزند مردم را مى آزمايد تا آن كسى كه از روزى خود ناراضى و خشمگين است از كسى كه نصيب خود راضى و خشنود مى باشد معلوم و آشكار گردد. (125)

6- شكر نعمت و كفر نعمت

6- شكر نعمت و كفر نعمت
870. ستايش به پاس نعمت ها
اءحمده شكرا لانعامه، و اءستعينه على وظائف حقوقه
خداى بزرگ را به پاس بخشيدن نعمت هايش مى ستايم و در انجام فرمانش از او يارى مى جويم. (126)
871. پرهيز از مستى نعمت
اتقوا سكرات النعمة، و احذروا بوائق النقمة
از مستى نعمت بپرهيزيد و از سختى نقمت بر حذر باشيد. (127)
872. اكمال نعمت ها
استتموا نعم الله، عليكم بالصبر على طاعته، و المجانبة لمعصيته.
نعمت هايى كه خداوند بر شما ارزانى داشته با صبر بر طاعت او و اجتناب از نافرمانى او به تمام و كمال رسانيد. (128)
873. نعمات همراه نقمات
مع كل جرعة شرق، و فى كل اءكلة غصص! لا تنالون منها نعمة الا بقراق اءخرى
با هر جرعه آبى، در گلويتان آب جستنى است و در هر لقمه اى گلوگير شدنى. به هيچ نعمتى از آن نمى رسيد مگر با از دست دادن نعمتى ديگر. (129)
874. نعمت و گردنكشى
نسال الله سبحانه اءن يجعلنا و اءياكم ممن لا تبطره نعمة
از خداوند مى خواهيم كه ما و شما را از كسانى قرار دهد كه نعمتى، او را به گرد نكشى نكشاند. (130)
875. سبب فزونى روزى
قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحمة الخلق، فقال سبحانه، (استغفروا ربكم اءنه كان غفارا) فرحم الله امرا استقبل توبته، و استقال خطيئته، و بادر منيته!
خداوند سبحان، آمرزش خواهى را سبب فزونى روزى و رسيدن رحمت به خلق قرار داده و فرموده است: از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او بسى آمرزنده است... پس، رحمت خدا بر كسى كه به توبه روى آورد و گناهش را جبران كند و پيش از مرگش كارى بكند. (131)
876. نعمت و گرفتارى
رب منعم عليه مستدرج بالنعمى.
چه بسا نعمت داده اى كه نعمتش وسيله گرفتارى و هلاكش گردد. (132)
877. دوام نعمت هاى خداوندى
يا جابر! من كثرت نعم الله عليه، كقرت حوائج الناس اليه، فمن قام الله فيها بما يجب فيها عرضها للدوام و البقاء، و من لم يقم فيها بما يجب عرضها للزوال و الفناء
اى جابر! هر كس نعمت خدا بر او فراوان شود، نياز مردم به او زياد خواهد شد. پس كسى كه براى خدا در برابر اين نعمت به وظيفه خود قيام كند، آن نعمت را در معرض دوام و بقاء قرار داده و هر كس چنين نكند آن را در معرض زوال و فنا در آورده است. (133)
878. نعمت مخصوص بندگان خداوند
اءن لله عبادا يختصهم الله بالنعم لمنافع العباد، فيقرها فى اءيديهم ما بذلوها؛ فاذا منعوها نزعها منهم، ثم حولها اءلى غير هم
همانا براى خدا بندگانى است كه آن ها را به نعمت هاى خود مخصوص ساخته تا همه بندگان از آن بهره برند تا وقتى آن نعمت ها را به مستحقانش ببخشند، در دستشان باقى مى ماند و چون دريغ كردند خدا از آنها بگيرد و به ديگرى تحويل دهد. (134)
879. كمترين حق خدا
اءقل ما يلزمكم لله اءن لا تستعينوا بنعمه على معاصيه
كم ترين حقى كه لازم است براى خدا رعايت كنيد آن است كه از نعمت هايش در نافرمانى اش كمك نجوييد. (135)
880. نعمت پياپى خدا
يابن آدم! اذا راءيت ربك سبحانه يتابع عليك نعمه و اءنت تعصيه فاحذره
اى فرزند آدم! چون ديدى پروردگارت نعمت هاى پيايى تو را دهد ولى تو پياپى گناه او مى كنى از او بر حذر باش. (136)
881. شكر نعمت
اءن لله فى كل نعمة حقا، فمن اداه حفظها، و من قصر عنه خاطر بزوال نعمته
براى خدا در هر نعمتى حقى است، پس هر كس ان را ادا كند نعمتش را افزون كند و هر كس كوتاهى نمايد خود را در معرض خطر از دست دادن نعمت قرار داده است. (137)
882. بزرگ ترين نعمت
من اءعطى الاستغفار لم يحرم المغفرة.
به هر كس (نعمت) آمرزش خواهد داده شود از آمرزيده شدن محروم نشود. (138)
883. خصلت هايى كه شايسته خدا نيست
ما كان الله ليفتح على عبد باب الشكر و يغلق عنه باب الزياده، و لا ليفتح على عبد باب الدعاء و يغلق عنه باب الاجابة، و لا ليفتح لعبد باب التوبة و يغلق عنه باب المغفرة
نشايد كه خداوند در سپاسگزارى را به روى بنده اى بگشايد و در افزون شدن نعمت را به رويش ببندد و در دعا را به روى بنده اى باز كند و در اجابت را به رويش ببندد و در توبه را به روى بنده اى بگشايد و در آمرزيدن را به رويش ببندد. (139)
884. نعمت شكر
من اعطب الشكر لم يحرم الزيادة.
به كسى كه توفيق شكر گزارى داده شود، از فزونى يافتن (نعمت) محروم نگردد. (140)
885. دعاى على (ع) به درگاه حق
نساءل الله سبحانه اءن يجعلنا و اءياكم ممن لا تبطره نعمة، و لا تقصر به عن طاعة ربه غاية، و لا تحل به بعد الموت ندامة و لا كابة
از خداوند سبحان مساءلت مى داريم كه ما و شما را از آن گروه قرار بده كه نعمت هاى اين دنيا او را در كامورى هاى طغيانگرانه فرو نمى برد و هيچ هدفى او را در اطاعت پروردگارش مقصر نمى سازد و پس از مرگ نيز هيچ ندامت و اندوهى وجودش را فرانگيرد. (141)
886. مردمان زيانكار
كم من مستدرج بالاحسان اليه، و مغرور بالستر عليه، و مفتون بحسن القول فيه! و ما ابتلى الله اءحدا بمثل الاملاء له
بسا مردمى هستند كه به وسيله احسان به حال خود رها شده اند (ورو به سقوط مى روند) بسا انسانى كه به وسيله پوشيده شدن خطاهايش فريب خورده است و بسا مردمى كه با شنيدن سخنان نيك (تعريف و تمجيد) درباره خود، درونشان مختل و گرفتار آشوب و اضطراب گردد و خداوند هيچ كس را مانند اشباع او با نعمت ها و امتيازات، مبتلا نفرموده است. (142)
887. رمز زيادتى نعمت
لا تكن ممن... يعجز عن شكر ما اءوتى، و يبتغى الزياده فيما بقى
چونان كسى مباش كه... از سپاسگزارى نعمتى كه به او داده شده، ناتوان است و با اين حال خواهان افزايش نعمت باقى مانده است. (143)
888. اثرات انديشيدن
لو فكروا فى عظيم القدرة و جسيم النعمة لرجعوا اءلى الطريق، و خافوا عذاب الحريق، و لكن القلوب عليلة و البصائر مدخولة
اگر انسان ها در عظمت خداوند و بزرگى نعمت او مى انديشيدند، قطعا به راه راست كه از ان منحرف شده اند بر مى گشتند، ولى دل ها بيمار است و ديده ها مختل (144)
889. شكرانه نعمت الهى
لو لم يتوعد الله على معصيته لكان يجب اءن لا يعصى شكرا لنعمه.
اگر خداوند براى معصيت خود بيم عذاب هم نمى داد، باز لازم بود كه به شكرانه نعمت هايش نافرمانى نشود. (145)
890. دو خصلت نيك
كفى بالقناعة ملكا، و بحسن الخلق نعيما
قناعت براى به دست اوردن ملك، كافى است و نيز براى وصول به نعمت ها اخلاق نيكو كفايت مى كند. (146)
891. شكر گزارى امام على عليه السلام
احمده استتماما لنعمته، و استسلاما لعزته، و استعصاما من معصيته
سپاس او را گويم كه تتميم نعمتش جويم و راه تسليم به عزتش پويم و براى مصونيت از تباهى ها دست و دل از معصيتش شويم. (147)
892. شكر نعمت نعمتت افزون كند
اءذا وصلت اءليكم اءطراف النعم فلا تنفروا اءقصاها بقلة الشكر
هنگامى كه مقدمات نعمت ها به شما رسيد با كمى سپاسگزارى دنباله آن ها
را از دست ندهيد. (148)
893. كامل كننده نعمت
بالتواضع تتم النعمة.
با فروتنى است كه نعمت تكميل مى شود. (149)
894. نعمت حقير، بلاى عافيت
كل نعيم دون الجنة فهو محقور، و كل بلاء دون النار عافية
هر نعمتى جز بهشت محقر است و هر بلايى جز آتش عافيت است. (150)
895. مصرف درست نعمت
من كتبه اءلى الحارث الهمدانى -: و استصلح كل نعمة اءنعمها الله عليك و لا تضيعن نعمة من نعم الله عندك، ولير عليك اءثر ما اءنعم الله به عليك
هر نعمتى را كه خداوند به تو عنايت فرموده است آن را بشناس و در صلاح زندگى به كار ببر و هيچ نعمتى از نعمت هاى خداوندى را كه به تو لطف فرموده است تباه مساز و همواره اثر نعمت خداوندى كه به تو بخشيده است در تو مشاهده شود. (151)
896. بسا سختى كه...
رب كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمةُ
چه بسا سخنى كه نعمتى را سلب كند و نقمتى را جلب نمايد. (152)
897. باز گو كردن نعمت خدا
من كتابه اءلى معاوية -: اءلاترى - غير مخبر لك، و لكن بنعمة الله اءحدث -: اءن قوما استشهدوا فى سبيل الله تعالى من المهاجرين و الانصار، و لكل فضل، حتى اذا استشهد شهيدنا قيل: سيد الشهداء؟!
من در صدد آن نيستم كه خبرى به تو بدهم، بلكه مى خواهم نعمت خداوندى را بازگو كنم، گروهى از مهاجرين و انصار در راه خداوند متعال به شهادت رسيدند و براى هر يك از آن شهداء امتيازى است. تا آن گاه كه شهيدى (بزرگوار) از ما شهيد شد و ملقب به (سيد الشهداء) گشت. (153)
898. مؤ ثرترين عامل تغيير نعمت خدا
ليس شى ء اءدعى اءلى تغيير نعمة الله و تعجيل نقمته من اءقامة على ظلم؛ فان الله سميع دعوة المضطهدين و هو للظالمين بالمرصاد
(آگاه باشد كه ) هيچ چيزى بيش از حركت بر مبناى ظلم موجب دگرگونى نعمت خداوندى و سرعت انتقام او نيست؛ زيرا خداوند شنونده دعاى ستمديگان است و در كمين ستمكاران. (154)
899. مواظبت بر نعمت ها
اءحذروا نفار النعم فما كل شارد بمر دود
از گريختن نعمت ها برحذر باشيد، زيرا هر فرار كننده اى بر نمى گردد. (155)
900. عامل زائل شدن نعمت
ما كان قوم قط فى غض نعمة من عيش فزال عنهم الا بذنوب اجتر حوها، لان الله ليس بظلام للعبيد
هيچ قومى داراى فراوانى نعمت و طراوت عيش نبوده كه خداوند آن را از دست آن قوم بگيرد مگر به واسطه گناهانى كه مرتكب گشتند؛ زيرا خداوند سبحان هيچ ستمى بر بندگان روا نمى دارد. (156)
901. سرگشتگان حيرتكده دنيا
سلكت بهم الدنيا طريق العمى، و اءخذت باءبصار هم عن منار الهدى، فتاهوا فى حيرتها، و غرقوا فى نعمتها، و اتخذوها ربا
دنيا آنان را در راه تاريك و كور كننده به حركت درآورده و چشمانشان را از كانون نور هدايت برگرفت، پس در حيرتكده گم گشتند و در نعمت آن غرق شدند و دنيا را براى خود اتخاذ كردند. (157)
902. اثرات بزرگ جلوه كردن خدا
اءن من حق من عظم جلال الله سبحانه فى نفسه، و جل موضعه من قلبه، اءن يصغر عنده - لعظم ذلك - كل ماسواه و اءن اءحق من كان كذلك لمن عظمت نعمة الله عليه، و لطف اءحسانه اءليه فانه لم تعظم نعمة الله على اءحد اءلا از داد حق الله عليه عظما
قطعى است براى كسى كه جلال خداوند سبحان در جان او و موقعيت آن مقام ربوبى در دلش بزرگ باشد سزاوار است كه هر چه جز خداوند بزرگ است نزد وى در مقابل عظمت ربوبى كوچك باشد و سزاوارترين مردم براى چنين موصفى به طور حتم كسى است كه نعمت خداوندى براى او بزرگ و احسان او براى آن كسى لطيف است. زيرا نعمت خداوندى بر هيچ كس با عظمت ندشه است مگر اين كه بر بزرگى حق او بر آن شخص افزوده است. (158)
903. فزونى نعمت
لم تعظم نعمة الله على احد الا از داد حق لله عليه عظما
نعمت خداوند بر كسى افزايش نيافت مگر آن كه حق خدا (بر او) زيادتر گردد. (159)
904. هراس در حال نعمت
اءيها الناس! ليركم الله من النعمة وجلين، كما يراكم من النقمة فرقين اءنه من وسع عليه فى ذات يده فم ير ذلك استدرا جا فقد اءمن مخوفا، و من ضيق عليه فى ذات يده فم ير ذلك اختبار فقد ضيع ماءمولا
اى مردم! خدا شما را هنگام نعمت در حال هراس ببيند (كه مبادا كفران نعمت كنيد) همان گونه كه شما را در حال عذاب، از تلخى آن گريزان مى بيند، حقيقت اين است كه كسى كه در كارهاى او و آن چه كه در اختيارش قرار گرفته گشايشى پديدآيد و آن را استدراج (رها كردن به حال خويشتن) نداند، خود را از چيز وحشتناكى در امان احساس نموده است و هر كس در تنگناى زندگى قرار بگيرد و آن را آزمايش نداند، پاداشى را كه اميد آن مى رفت ضايع نموده است. (160)
905. نعمت بى حد و حصر خداوندى
الحمد لله الذى لا يبلغ مدحته القائلون، و لا يحصى نعماءه العادون.
سپاس خدا را كه حق ستايشش بالاتر از حد ستايشگران است و نعمت هايش فوق انديشه شمارشگران. (161)
906. سفارش امام على عليه السلام به مالك اشتر
اءمض لكل يوم عله، فان لكل يوم مافيه. ؤ اجعل لنفسك فيما بينك و بين الله اءفضل تلك المواقيت. و اءجزل تلك الاقسام و اءن كانت كلها لله اذا صلحت فيها النية، و سلمت منها الرعية
فرمان اميرالمومنين به مالك اشتر: عمل ه روز را در همان روز به جا بيارو، زيرا براى هر روز موقعيت و قانون خاصى حكم فرماست (كه اگر آن روز بگذرد ان موقعيت به دست نخواهد آمد) ما بين خود و خدايت قسمتى از بهترين اوقات و شايسته ترين آن ها را اختصاص بده، اگر همه اوقات عمر تو با نيت صالح بگذرد و رعيت در آن اوقات در آسايش باشند عبادتى است براى خدا. (162)
907. ترس از نافرمانى خدا
يابن آدم! اذا رايت ربك سبحانه يتابع عليك نعمه و اءنت تعصيته فاحذره
اى فرزند آدم! هنگامى كه مى بينى پروردگار سبحان نعمت هايش را پياپى به تو فرو مى ريزد، اما تو نافرمانى او مى كنى، از او بترس. (163)

پی نوشته ها

--------------------------
1-حكمت 8.
2-حكمت 254.
3-حكمت 316.
4-حكمت 196.
5-حكمت 335.
6-خطبه 120.
7-خطبه 117.
8-حكمت 54.
9-حكمت 342.
10-حكمت 113.
11-حكمت 371.
12-خطبه 233.
13-نامه 26.
14-نامه 26.
15-نامه 45.
16-حكمت 427.
17-حكمت 328.
18-خطبه 105.
19-نامه 53.
20-نامه 31.
21-حكمت 426.
22-حكمت 452.
23-حكمت 56.
24-خطبه 142.
25-خطبه 126.
26-نامه 31.
27-حكمت 430.
28-حكمت 147.
29-حكمت 372.
30-خطبه 209.
31-حكمت 327.
32-خطبه 5.
33-خطبه 76.
34-حكمت 342.
35-حكمت 396.
36-حكمت 48.
37-خطبه 188.
38-حكمت 21.
39-خطبه 188.
40-خطبه 145.
41-حكمت 118.
42-حكمت 326.
43-خطبه 83.
44-خطبه 190.
45-خطبه 64.
46-نامه 31.
47-حكمت 27.
48-خطبه 114.
49-نامه 53.
50-خطبه 114.
51-خطبه 99
52-حكمت 426.
53-حكمت 426.
54-خطبه 98.
55-حكمت 42.
56-حكمت 113.
57-حكمت 113.
58-حكمت 365.
59-حكمت 424.
60-حكمت 38.
61-خطبه 153.
62-حكمت 113.
63-حكمت 301.
64-حكمت 252.
65-خطبه 224.
66-حكمت 212.
67-حكمت 219.
68-خطبه 86.
69-حكمت 143 - 142.
70-حكمت 182.
71-نامه 31.
72-حكمت 71.
73-خطبه 153.
74-حكمت 31.
75-خطبه 103.
76-حكمت 235.
77-حكمت 390.
78-حكمت 98.
79-خطبه 142.
80-نامه 31.
81-خطبه 142.
82-حكمت 41.
83-حكمت 450.
84-حكمت 450.
85-خطبه 14.
86-خطبه 131.
87-خطبه 131.
88-نامه 78.
89-حكمت 363.
90-خطبه 109.
91-خطبه 154.
92-نامه 31.
93-حكمت 181.
94-حكمت 407.
95-حكمت 281.
96-خطبه 187.
97-حكمت 48.
98-حكمت 281.
99-نامه 31.
100-حكمت 421.
101-نامه 31.
102-خطبه 91.
103-حكمت 356.
104-حكمت 356.
105-حكمت 393.
106-خطبه 163.
107-حكمت 349.
108-حكمت 396.
109-نامه 31.
110-خطبه 185.
111-خطبه 90.
112-خطبه 185.
113-حكمت 267.
114-خطبه 23.
115- حكمت 431.
116-خطبه 145.
117-خطبه 176.
118-حكمت 300.
119-حكمت 230.
120-حكمت 379.
121-نامه 72.
122-حكمت 137.
123-خطبه 109.
124-خطبه 83.
125-حكمت 93.
126-خطبه 190.
127-خطبه 151.
128-خطبه 188.
129-خطبه 145.
130-خطبه 64.
131-خطبه 143.
132-حكمت 273.
133-حكمت 372.
134-حكمت 425.
135-حكمت 330.
136-حكمت 25.
137-حكمت 244.
138-حكمت 135.
139-حكمت 435.
140-حكمت 135.
141-خطبه 64.
142-حكمت 116.
143-حكمت 150.
144-خطبه 185.
145-حكمت 290.
146-حكمت 229.
147-خطبه 2.
148-حكمت 13.
149-حكمت 224.
150-حكمت 378.
151-نامه 69.
152-حكمت 381.
153-نامه 28.
154-نامه 53.
155-حكمت 246.
156-خطبه 178.
157-نامه 31.
158-خطبه 216.
159-خطبه 216.
160-حكمت 358.
161-خطبه 1.
162-نامه 53.
163-حكت 25.
---------------------
عباس عزيزى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page