از امـام زين العـابدين عـليه السلام روايت شده: چون پدر و برادران و انصار پدرم در كربلا شهيد شدند، حرم اهلبيت را با آن وضع اسير كردند و بطرف كوفه مى بردند از قتلگاه عبور كرديم كشته ها را ديدم كه قطعه قطعه به روى زمين افتاده اند و اجساد سپاه ابن اسعـد دفـن شده اند و اين پاكان ذرارى رسول خدا دفن نشده اند سينه ام تنگ شد و قلبم گرفت و نزديك بود جان از كالبدم خارج شود.
عـمـه ام زينب مـتـوجه شد صدا زد:مالى اراك تجود بنفسك يا بقية جدى و ابى و اخوتى. ((چـه مـى شود تـرا كه مـى ببينم با جانت بازى مى كنى اى يادگار جد و پدر و برادرم؟!))
گفتم : عمه چگونه بى تابى نكنم در حاليكه سرورم ابى عبدالله و برادران و عموها و پـسر عـموها و افراد خاندانم را مى بينم كه به خون غلتيده و سر از بدنشان جدا شده و لباسشان غارت گشته نه كفن شدند و نه دفن گرديده اند، احدى به آنها نزديك نمى شود عـمـه ام فـرمـود: پـسر برادرم ناراحت مـباش كه اين پـيمـانى است رسول خدا از جدت اميرالمؤ منين و پدرت حسين و عمويت حسن بن على عليهم السلام گرفته است و آنان هم پـذيرفـتـه اند خـدا هم از مـردمى از اين امت كه فراعنه زمان آنها را نمى شناسند و نزد اهل آسمان معروفند پيمان گرفته كه اين اعضاء قطعه قطعه را جمع كنند و دفـن نمـايند و براى اين شهدا بارگاهى بسازند كه با گذشت زمان از بين نمى رود هر چند ستمكاران در محو آن بكوشند.(1)
---------------------------------------------
1-كامل الزيارات ص 261- بنقل از نفس المهموم ص 387.
--------------------------------------
آيت الله محمد على عالمى
امام زين العابدين در كنار قتلگاه
- بازدید: 4814