پـس از آنكه سپـاه كوفـه از دفـن اجساد پليد افراد خود خلاص شدند و آماده حركت به كوفـه گـشتـند، عـمر سعد دستور داد زنها را از خيمه گاه بيرون كنند و خيمه ها را آتش زنند، زنان از خـيمه ها بيرون آمدند در حاليكه پوشش كافى و مناسبى نداشتند كه همه چيزشان به غارت رفته بود، احساس كردند كه به اسارت مى روند به سپاهيان گفتند: شما را به خدا ما را به قتلگاه ابى عبدالله ببريد، و چنين كردند.
همينكه چشم زنان به كشته ها افتاد فريادشان به شيون بلند شد و لطمه بصورت مى زدند راوى مـى گـويد: بخـدا قـسم فراموش نمى كنم هنگاميكه زينب دختر على را كه بر حسين نوحه سرائى مى كرد با حالتى افسرده و قلبى شكسته و صداى محزون فرياد مـى كرد:وا مـحمـداه صلّى عـليك مـليك السّمـاء هذا حسين مـرمـل بالدمـاء مـقـطع الاعضاء، يا محمداه بناتك سبايا و ذرّيّتك مقتلة، تسفى عليهم ريح الصبا، هذا حسين بالعـراء مـجزور الراس مـن القـفا مسلوب العمامة و الرداء، ياءبى من اءضحى عـسكره يوم الاثنين نهبا، بابى من فسطاطه مقطع الغرى، بابى من لا هو غائب فيرتجى و لا جريح فيداوى، باءبى المهموم حتى قضى، باءبى العطشان حتى مضى . فابكت والله كل عدو و صديق.
((اى مـحمـد كه درود پروردگار خدا بر تو باد، اين حسين تو است كه به خون آغشته و اعـضايش قـطعـه قـطعـه گـشتـه است ، اى رسول خـدا دخـتـرانت اسير و ذريه ات همگى مـقـتول ، باد صبابر آنها مى وزد، اين حسين تو است كه روى خاك افتاده و سرش را از قفا بريدند عمامه ورداء و البسه او را به غارت بردند.
پـدرم فـداى آنكه خيمه گاهش در روز دوشنبه تاراج شد، پدرم فداى آنكه طنابهاى خيمه اش بريده شد و فـرو نشست ، پـدرم فـداى آنكه نه به سفرى رفته كه اميد مراجعتش باشد و نه زخـمـى برداشت كه مـرهم پـذير باشد، پـدرم فـداى آنكه با دل پر غصه از دنيا رفت ، پدرم فداى آنكه با لب تشنه جان سپرد.
زينب آنقـدر ناله كرد و نوحه سرائى نمود كه دوست و دشمن را گريانيد آنگاه فرمود: پروردگارا اين قربانى را از آل محمد قبول فرما.))
ثمّ ان سكينة اعتنقت جسد الحسين عليه السلام فاجتمع عدّة من الاعراب حتى جروها عنه .
((سپـس سكينه دختر ابى عبدالله نعش پدر را در آغوش گرفت هر چه كردند پدر را رها كند مـمـكن نشد تـا آنكه عـده اى اعـراب آمدند و به عنف و جبر او را از بدن بابايش جدا كردند.از سكينه خـاتـون نقـل شده است كه در همـين حال شنيدم پدرم فرمود:
شيعـتـى مـا ان شربتـم مـاء عذب فاذكرونى
ليتـكم فى يوم عاشورا جميعا تنظرونى
1 ـ ((شيعيانم هرگاه آب گوارا مى نوشيد مرا ياد كنيد يا اگر غريب و شهيدى را ديديد بر من بگرييد.))
2 ـ ((اى كاش در روز عـاشورا بوديد و مـى ديديد چـگـونه براى طفل شير خوارم آب طلب مى كردم و بر من رحم نكردند.)) (1)
---------------------------------------------
1-بحار 45/58- طبرى 7/369- مـقـتـل مـقرم ص 380 - نفس المهموم ص 386 - لهوف ص 134.
--------------------------------------
آيت الله محمد على عالمى