در بعـضى از مقاتل آمده پس از شهادت 72 نفر از فرزندان و برادران و برادرزادگان و بنى اعـمـام و انصار حسين عليه السلام براى آخرين وداع به خيمه ها آمد و صدا زد: يا سكينة، يا فاطمة، يا زينب، يا امّكلثوم عليكنّ منّى السّلام. زنان و دختران از خيمه ها بيرون دويدند و گرد ابى عبدالله اجتماع كردند.
امـام به خـواهرش امـّكلثـوم فرمود: خواهرم من به سوى اين مردم مى روم و اوصيك بنفسك خـيرا. ((و تـرا به خـوبيها وصيت مى كنم.))
(در اين مسير صبر و بردبارى پيشه نمـائيد) زنان شيون كنان صدا را به واويلا بلند كردند و صورتها را مى خراشيدند جدشان رسول خدا را صدا مى زدند و استغاثه مى كردند و حسين آنان را امر به سكوت و صبر و تـحمـل مـى نمـودند راستـى اگـر گـفـتـه شود كه در روز عـاشورا بر اهل بيت زمـانى سخـت تـر از اين زمـان نبود سخـن گـزافـى نيست زيرا زنان حرم رسول خدا مى بينند همه انصار و ياران و برادران و برادرزادگان به شهادت رسيدند و تـنها حسين مـظهر عزت و شوكت و پناهگاه آنها است به راهى مى رود كه بازگشت ندارد ديگـر كسى ندارند كه هنگام تعدى دشمن به او پناه ببرند و كيست كه آنها را تسلى دهد پـس چـاره اى ندارند به جز آنكه دور ابيعبدالله را بگيرند و ضجه و ناله كنند حسين هم در اين مـيان اطفـالى را مـى بيند كه ناله مى كنند، و زنانى را مشاهده مى كند كه مصيبت فراوان آنان را از خود بيخود نموده ، كودك عقل رسى طلب امنيت مى كند، صداى ديگرى به العطش بلند است .
بر شخصيتى همچون حسين كه غيرت الهى در وجود او است چه مى گذرد؟
چه خوب گفته است شاعر:
فـلو انّ ايّوبا راى بعـض مـا راى
((يعنى اگر ايوب با تمام صبرش قسمتى از مصيبت حسين را مى ديد اعتراف مى كرد كه اين مصيبت عظيمى است.))
آئيد تـا بگـرييم چـون ابر در بهاران
با كاروان بگـوئيد احوال اشك چـشمـشم
سكينه جلو آمد و عرض كرد: يا ابة استسلمت للموت؟ ((پدر آماده شهادت شده اى؟))
امام فرمود:كيف لا يستسلم للموت من ناصر له و لا معين .
((آخر چگونه تسليم مرگ نشود كسى كه يار و ياورى ندارد.))
فقالت : يا ابة ردّنا الى حرم جدّنا.
حالا كه آمـاده مرگ شده اى پس ما را در اين صحرا و در دست دشمن رها مكن ، به حرم جدمان برگردان ؟
امام فرمود: هيهات لو ترك القطا لنام .
فرزندم مرا امان نمى دهد اگر مرغ قطا را بحال خود واگذارند در لانه اش مى خوابد.
زنان از اين سخن امام سخت ناراحت شدند و شيونشان تشديد شد حسين زنان را ساكت كرد.
سكينه كه بيش از همـه ناراحت بود و ساكت نمى شد حسين او را به سينه چسباند و اشكهايش را از صورتش پاك كرد و فرمود:
سيطول بعدى يا سكينة فاعلمى
لا تحرقى قلبى بدمعك حسرة
فاذا قتلت فانت اولى بالّذى
1 ـ ((سكينه جانم بدان كه بعد از مرگ من گريه زيادى خواهى داشت.))
2 ـ ((ولى تا جان در بدن دارم با اشك خود قلب مرا آتش مزن.))
3 ـ ((امـا پـس از كشته شدنم تو از هركس سزاوارتر به گريه كردن در عزاى منى اى بهترين زنان))
(زيرا گريه دختر در عزاى پدر سوز ديگرى دارد.(319))
---------------------------------------------
1-بحار ج 45 / ص 47 - حياة الحسين 3/283 - نفس المهموم ص 346.
عـلاقـه حسين به سكينه و رباب دختر امر الفتيس مادر عبدالله رضيع معروف به على اصغـر و سكينه دخـتـر حسين است، حسين بن على عليهماالسلام نسبت به رباب و سكينه علاقه خاصى داشت كه اشعار ذيل از امام حسين بيانگر محبت آنحضرت است:
لعمرك اننى لا حب دارا
احبهما و ابذل جل مالى
((بجانت قسم خانه اى را كه در آن سكينه و رباب باشد دوست دارم.))
((و آنها را آنچنان دوست دارم كه حاضرم تمام اموالم را براى آنان مصرف كنم و بگفتار كسى كه مرا در اين زمينه ملامت كند اعتنا نميكنم.))
و مـخـصوصا هرگاه جناب رباب و سكينه به ديدن بستگانشان ميرفتند مفارقت آنها بر حسين عليه السلام سخت مى گذشت كه در اين باره فرموده است :
كان الليل موصول بليل
((گويا شبها به يكديگر متصل ميشود هرگاه سكينه و رباب به ديدن ميروند.))
جناب رباب هم به امـام حسين علاقه فراوانى داشت چون اين محذره از اسيرى برگشت يكسال تمام كنار قبر امام حسين اقامت كرد و به عزادارى پرداخت سپس به مدينه بازگشت و در مـدت عـمـر بزير سايه نرفـت تـا از دنيا رفـت اشراف قريش در مدينه از رباب خواستگارى ميكردند در جواب مى فرمود:
ما كنت لاتخذ بعد رسول الله حنوا. ((بعد از پيغمبر پدر شوهرى نمى خواهم.))
در اصول كافى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده چون حضرت سيدالشهدا بشهادت رسيد زوجه كلبيه او اقـامه ماتم كرد رباب و كنيزانش آنقدر گريستند كه اشك چشمشان خشك شد، مـگـر يكنفر از كنيزان كه اشكش جارى بود، رباب پرسيد چه شده كه اشك چشم تو خشك نشده گفت سويق طبخ كرده و ميخورم ، رباب دستور داد براى همه سويق تهيه نمايند تا آنها را به گريه كمك نمايد.
يكى از دوستـان براى جناب رباب چند مرغ صحرائى فرستاد تا در اقامه عزا قوت بگيرد، رباب پرسيد: اينها چيست ؟ ما وقع را عرض كردند، فرمود مگر در مجلس عروسى نشسته ايم؟ به اينها نياز نداريم از خانه بيرون كنيد.
ازدواج حسين با رباب:
داستان ازدواج حسين با رباب از اين قرار است:
امـير المومنين عليه السلام به اتفاق فرزندانش امام حسن و امام حسين به خانه امرء القيس بن اصبغ كلبى رفـتـند، فرمود: من على بن ابى طالب پسر عم و داماد پيامبرم و اينها پـسران مـنند از دخـتر رسول خدا و مايليم با شما وصلت كنيم . امرء القيس گفت : دخترم مـحياة را به شما تزويج كردم و سلمى دختر ديگرم را به حسن و رباب را با حسين كابين بستم !!
سكينه دختر امام حسين نامش آمنه يا اسيمه است و سكينه لقب آن بزرگوار است سكينه زنى بسيار زيبا و سرآمد زنان عصر خويش به حساب آمده است داراى اخلاق حميده كه او را عقيله القريش مى گفتند و از نظر شعر او ادب استاد تمامى شعراى عصر خويش بود، شعرا به مـحضرش مـى آمدند و اشعار خود را بر او عرضه ميكردند و سكينه خاتون نواقص اشعار آنها را گوشزد ميكرد و اصلاح مينمودند.
حضرت سكينه روزى در راه عبورش بر عروة بن اءذينه افتاد، نزد او متوقف شد و اشعارى را قرائت كرد و پرسيد اينها را تو گفته اى؟ گفت: آرى سكينه خاتون به كنيزانى كه همراهش بودند اشاره كرد و گفت: اينها آزاد باشند اگر اين اشعار از قلب سليمى صادر شده باشد، عـروه مـتوجه اشتباه خود شد و روش خود را تغيير داد كه بعدها جناب سكينه خاتون از اشعار او تعريف ميكرد.
حضرت سكينه خـاتـون در پـنجشنبه پـنجم ربيع الاول سال 117 در مدينه منوره وفات كرد.
(وفـيات الاعـيان 2/131، اصول كافـى 2/490 (باب مـولد الحسين) رياحين شريعه 3/269 و 313، ريحانة الادب 2/208.)
--------------------------------------
آيت الله محمد على عالمى