? معناى حسد
حسد به معنى «آرزوى از بين رفتن نعمتى از ديگرى است، خواه نعمت به حسود برسد يا نه». پس در حقيقت شخص حسود كارش آرزوى ويران شدن نعمتى است كه خداوند به ديگران داده است. يكى از معيارهاى وجود حسد در قلب انسان نسبت به ديگرين اين است كه چيزى را كه براى خود ميپسندى براى او نپسندى و هر آنچه براى خويش نميپسندى براى او بپسندي.
حسد يكى از بدترين بيماريهاى درونى است و دارندهى اين صفت زشت در دنيا دچار سختى و رنج و در آخرت گرفتار عذاب ميشود. حسود با ديدن هر نعمتى كه خداوند متعال به ديگران در اين عالم داده ناراحت و غمگين ميشود و چون نعمتهاى پروردگار به بندگانش بينهايت و تمام نشدنى است، حسود در اين دنيا لحظهاى از ناراحتى و غصه و اندوه آسايش ندارد و اندوه او ناتمام است.
با توجه به اين مطالب اگر با دقت و تأمل بيشترى به موضوع توجه كنيم، روشن ميشود كه حسود با مشيّت و اراده الهى مخالفت دارد، چرا كه پروردگار عالم خواسته است، تا اين نعمت را بندهاى داشته باشد و اراده اوست كه اين نعمت را به بندهاى عطا فرموده است، ولى حسود خواستار از بين رفتن آن است و گويا در مورد داشتن يا نداشتن نعمت براى بندگان، خود را از خداوند داناتر ميداند و خير و صلاح افراد را بهتر ميفهمد. بدين ترتيب او با خداوند كه كمال مطلق و مصلحت و خير محض است، در تضاد است و به همين جهت است كه حسادت از بدترين رذايل است و نوعى انحراف از توحيد نيز محسوب ميشود.
«الا قل لمن كان لى حاسداً اتدرى على من اسأت الادب
اسأت على الله فـى فعـله اذا انت لم ترض لى ما وهب
« به حسود بگو آيا ميدانى نسبت به چه كسى اسائه ادب ميكني؟ هرگاه راضى به بخشش خدا دربارهى من نشوى در برابر خداوند نسبت به كارش بى ادبى كردهاي!»
? بدترين نوع حسادت
نكتهى قابل توجه اين است كه از حسادت كردن حسود هيچ ضررى به فرد مقابل نميرسد، بلكه به خاطر بدگوييهايى كه حسود دربارهى او ميكند و نارواهايى كه به او نسبت ميدهد، درجات او بالاتر و حسنات او زيادتر ميشود و اين حسود است كه وزر و بال او را بر دوش ميكشد و اعمال صالح خود را به ديوان عمل او منتقل ميكند و اين بدترين نوح حسد است كه حسود علاوه بر آرزوى دروني، در مسير آن گام بردارد، يعنى دربارهى او بدبينى و سوءظن ايجاد كند و يا در كارش مانع تراشى كند.
اگر بخواهيم از ديدگاه اجتماعى نيز حسادت را مورد بررسى قرار دهيم كاملاً واضح است كه در نهايت حسود در اثر كارهاى خود به انزواى اجتماعى رسيده و در بين جامعه جايگاهى نخواهد داشت و همواره با اندوه غصههاى بى فايدهى خود همنشين خواهد بود.
? حسد از ديدگاه فقهى
البته مشهور فقها دربارهى حسد گفتهاند كه: « حسد گناه كبيره است و طريق اثبات آن حسد ورزى به زبان و دست و ساير اعضا است،يعنى حسدورزى با اعضا است. زيرا حسد قلبى اختيارى نيست، يعنى فرد حسود به خاطر سابقه دشمنى كه با كسى دارد و يا خباثت ذاتى كه در اوست، بى اختيار اگر نعمتى در او ببيند ناراحت ميشود و دوست دارد از او گرفته شود، و هر چيزى كه اختيارى نباشد تكليف بر آن نيست و طبق روايات تا حسد اظهار نشود، مؤاخذهاى ندارد.»
ولى آيا صفت زشت درونى كه اختيارى نيست در صورتى كه ظاهر نشود تنها يك انحطاط اخلاقى است يا يك عمل حرام است، جاى تأمل دارد ؟! ولى بى شك آن هم جز رذايل اخلاقى و بيماريهاى روحى است و بايد در صدد درمان و علاج آن برآمد.
?حسد در آيات و روايات
به جهت خطرناك بودن و دشوارى عواقب و آثار حسادت،آيات و روايات بيشمارى در نكوهش اين صفت وارد شده؛ چنان كه خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد:
« أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ »
( آيا نسبت به مردمان حسد ميورزند بر آن چه خداى ـ تعالى ـ از فضل خود بر آنان عطا فرموده) ؟ و يا از حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) روايت شده است كه: « به درستى كه براى نعمتهاى خداوند دشمنانى هست. عرض شد: آنان چه كسانى هستند؟ حضرت فرمودند: كسانى كه حسد ميبرند به مردم براى آن چه از فضل خدا به ايشان رسيده.»
همچنين اميرمؤمنان على بن ابى طالب (عليهالسلام) فرمودهاند: « الحَسَد شَرُّ الامراض؛ حسد بدترين بيمارى اخلاقى است»
امام صادق (عليهالسلام) نيز فرمودند: « اِنّ الحَسَد يأكُلُ الايمان كَما تَأكُلُ النّارَ الحطَبَ؛ به راستى كه حسد ايمان را ميخورد، چنان كه آتش هيزم را ميبلعد و از بين ميبرد. » و يا در حديثى ديگر فرمودند كه: « اصوُلُ الكُفرِ ثَلاثَه: الحِرص وَالِاستِكبار وَ الحَسَد؛ اساس كفر سه چيز است:حرص، تكبر و حسد»
? حسد در كلام بزرگان
درباره ى حسد در سخنان بزرگان دين هم مطالب ارزشمندى آمده است از جمله اين كه: « حسود از مجالس و مجامع چيزى جز ذلت و مذمت عايد نميشود و از ملائكه جز لعنت و بغض چيزى به او نميرسد، و از خلق جز غم و محنت نفعى نميبرد و در هنگام مردن چيزى جز سختى و هراس نميبيند و در قيامت جز عذاب و فضيحت به او چيزى نميرسد.
? تفاوت غبطه و حسد
اگر شخصى آرزوى نابودى نعمت را از ديگرى نكند؛ بلكه آرزو كند كه نعمتى همانند ديگران يا بيشتر از آن داشته باشد آن را «غبطه» گويند. بنابراين بر خلاف حسد كه صفتى نكوهيده و مذموم است، غبطه پسنديده و ارزشمند ميباشد و حتى مايه تلاش و ترقى و پيشرفت انسان ميگردد.
در روايتى از امام جعفر صادق (عليهالسلام) آمده است كه « انَّ المؤُمِن يَغبِط و لا يحسد و المُنافِق يَحسُد و لا يَبغَظ؛ مؤمن غبطه ميخورد ولى حسد نميورزد، اما منافق حسد ميورزد ولى غبطه نميخورد».
? عوامل پيدايش حسد
حسد از صفاتى است كه از صفات زشت ديگرى ناشى ميشود و خود نيز منشأ رذايل فراوانى است. علماى اخلاق براى حسد عوامل مختلفى را ذكر كردهاند كه از جمله آنها ميتوان موارد زير را برشمرد:
1ـ بخل ذاتى و خباثت نفس: مشكلترين نوع حسد است كه به خاطر رذالت باطن از اندوه و تيره بختى ديگران خوشحال و از راحتى و رفاه آنان ناراحت ميشود.
2ـ عداوت و كينه: بزرگترين عامل بوده چرا كه كمتر كسى حاضر است نعمتى را در نزد دشمن خويش يا كسى كه كينهى او را دارد، ببيند.
3ـ حب رياست و شهرت: چرا كه طالب شوكت و مقام هرگز نميتواند كسى ديگر را نظير خود ببيند.
4ـ كبر و خودبرتر بيني: روشن است كه متكبر و كسى كه خود را از ديگران برتر ميداند، و همه را فرمانبردار و پستتر از خود ميخواهد، حاضر نيست زيردستانش نعمتى را داشته باشند و همه چيز را فقط لايق خود ميداند.
5ـ احساس حقارت و خود كم بيني: به دليل اين كه انسان حقير بلندى طبع پيدا نكرده و احساس خود كم بينى ميكند، براى جبران اين كمبود و حقارت و رسيدن به ديگران نميتواند ديگران را صاحب نعمتى ببيند در حالى كه خود از آن نعمت محروم است.
6ـ ترس از نرسيدن به مقاصد مورد نظر: اين عامل در مواردى است كه دو نفر خواهان يك چيز باشند، بنابراين هر يك ميخواهد كه نعمت به ديگرى نرسد.
7ـ حب دنيا و منافع آن : كه پوشيده نيست كه منشأ و باعث اصلى همه عوامل فوق به نوعى حب دنيا و غرق شدن در لذات منافع دنيوى است، چرا كه اين دنياى پست و زبون است كه منافع آن محدود و محصور است و باعث بسيارى از حسدورزيها ميشود.
ولى فراتر از اينها حسد ريشههايى در عقايد انسان دارد. كسى كه ايمان به قدرت خدا و لطف و عنايت و حكمت و تدبير و عدالتش دارد. چگونه ميتواند حسد بورزد؟
? درمان حسد
درمان حسد نيز مانند درمان صفات رذيله ديگر بر دو اساس علم و عمل استوار است.
1ـ راههاى علمي: بايد در عوامل پيدايش و ريشههاى حسد دقت كند و همچنين به پيامدها و آثار ويرانگر آن از نظر روح و جسم توجه و آگاهى لازم پيدا كند.
اگر حسود در بيثباتى و فناپذيرى اين دنياى زودگذر و دولت موقت انديشه كند ميفهمد كه اين سراى عاريتى ارزش و قابليت حسادت ورزيدن را ندارد و چند صباحى ديگر هم خودش و هم فرد مقابل در اين عالم نبوده و فصل خزان اين باغ به زودى رسيده و همه چيز در دنيا تمام ميشود.
از جهت ديگر همان گونه كه گفته شد حسادت خود، در واقع نوعى مخالفت با قضاى الهى است يعنى حسود به تقدير و اراده پروردگار راضى نيست و فعل خداوند را درست نميداند، و با اين كار ايمان و توحيد خويش را بر باد داده و در صف شياطين داخل شده و از جرگهى انبيا و صالحان نيز خارج ميشود.
حسادت، هيچ ضرر و زيانى به فرد مقابل نميرساند بلكه در دنيا و آخرت مايه تيرهبختى و زيان حسود است. در اين عالم هر قدر هم كه ناراحت و غمگين شود و تلاش نمايد نعمتى را كه خداوند حكيم و بخشنده از خوان كرم خويش به كسى عطا كرده، نميتواند از او بگيرد، چه كسى را توانايى آن است كه تدبير و تقدير پروردگار عالميان مقابله كند؟
اگر تيغ عالم بجنبد ز جاى نبرد رگى تا نخواهد خداي
بنابراين جز غم و اندوه در اين سرا چيزى عايد حسود نميشود و در سراى جاويد نيز به خاطر حسادت حسود، نفع و سود عايد طرف مقابل ميشود. به ويژه اگر حسود غيبت و يا بدگويى او را كرده باشد در نتيجه حسنات و عبادات خود به نامهى اعمال شخص منتقل كرده و وزر وبال گناه در نامهى عمل حسود ثبت مينموده است.
بدين سبب حسود با حسادت ورزيدن به ديگري، درحق او خدمت ميكند و مراد دشمن خويش را برآورده ميكند و آلام بسيار بر جان خود ميخرد. پس حسود دشمن خود و دوست دشمنان خويش است.
اگر شخص حسود به اين نكات توجه و تأمل كند به نتايج ثمربخش خواهد رسيد و لحظهاى حاضر نيست اين آفت زيان بار را براى خود بخرد و انگيزه قوى پيدا ميكند تا آن را ترك كند.
2ـ راههاى عملي: از جمله راههاى عملى درمان حسادت تقويت روحيه خير خواهى است. صفت خير خواهى كه در مقابل حسادت ميباشد، به اين معنى است كه فرد نه تنها خواهان زوال نعمت از ديگران نيست، بلكه طالب بقاى نعمت و افزونى آن براى ديگران است. اگر حسود به جاى درهم شكستن اعتبار ديگرى به تقويت موقعيت او بپردازد و به جاى غيبت و مذمت كردن شخص مورد حسدش او را به خاطر صفات خوبش مدح و ستايش كند، به تدريج آثار پليد حسد از روح او كنار رفته و به جاى آن روحيه خيرخواهى قرار ميگيرد.
ديگر اين كه راضى به رضاى الهى باشد، قانع بودن به زندگى خويش و تسليم شدن در برابر اراده الهى راه موفقى براى درمان حسد است در روايتى از اميرمؤمنان على (عليهالسلام) ميخوانيم: « مَن رَضى بِحالِهِ لَم يعتوره الحَسَدَ؛ كسى كه به آن چه دارد راضى باشد حسد دامان او را نميگيرد».
به هر ترتيب،هر آن چه انسان مسير بندگى را بهتر بپيمايد از شر صفات رذيله بهتر در امان خواهد بود.
? حكايت
حسود به كيفر ميرسد
مردى از باديه نشينان، پيش معتصم خليفه عباسى قرب و منزلت زيادى يافت. به طورى كه بدون اجازه وارد حرم سراى او ميشد . معتصم وزيرى داشت تنگ چشم و حسود از پيشرفت اين مرد در بارگاه رنج ميبرد. با خود گفت اگر به زودى دفع او را ننمايم كم كم چنان در خليفه نفوذ خواهد كرد كه مرا نيز از وزارت بركنار كند. براى از بين بردنش حيلهاى انديشيد. با او اظهار علاقه زيادى كرد، تا اين كه روزى جهت صرف غذا به منزل خودش دعوتش نمود. غذاى مطبوعى تهيه كرد و در آن «سير» فراوانى ريخت. وقتى مرد بدوى به مقدار كافى خورد و دست از غذا كشيد، گفت: مواظب باش پيش معتصم كه ميروى بوى سير دهانت او را اذيت نكند،زيرا خليفه از بوى آن بدش ميآيد.
از طرف ديگر قبل از رفتن بدوى پيش معتصم، خود را به خليفه رسانيده گفت: اين مرد بدوى را كه اين مقدار مورد لطف خود قرار دادهايد به مردم ميگويد: خليفه دهانش بوى گند ميدهد و من از بوى دهانش نزديك است هلاك شوم.
بدوى پس از ساعتى وارد قصر خليفه شد در حالى كه دست خود را جلوى دهان گرفته بود، در جاى خويش نشست تا بوى سير به مشام معتصم نرسد. خليفه با ديدن اين وضع يقين كرد وزير راست ميگويد. نامهاى نوشت و به دست مرد باديه نشين داد، او را امر كرد نامه را به فلان شخص معين برسان. در آن نامه نوشته بود: حامل نامه را گردن بزن! وقتى مرد بدوى بيرون آمد اتفاقاً با وزير روبرو شد. همين كه او را با نامه مشاهده نمود خيال كرد معتصم برايش جايزهاى مقرر نموده، با ملاطفت زياد درخواست كرد براى وصول وجه مقرر خود را به زحمت نيندازد و آن چه خليفه تعيين نموده به دو هزار دينار نقد معاوضه كند. مرد صحرا نشين پذيرفت،نامه را به وزير سپرد و پول را گرفت.
وزير نامه را به آن شخص رساند، فرمان خليفه اجرا شد. پس از چند روز معتصم از حال وزير جويا شد، گفتند بنا به دستور شما او را كشتند. از مرد عرب جستجو كرد گفتند: در شهر است، او را خواست و داستان را پرسيد. بدوى جريان درخواست وزير در را به عرض خليفه رسانيد. معتصم پرسيد: تو گفتهاى دهان خليفه بوى بد ميدهد؟ عرض كرد: چيزى كه من نفهميده و نميدانم چگونه ميگويم! معتصم سوال كرد: پس چرا دهانت را در فلان روز پيش من گرفته بودي؟ باديه نشين جواب داد: وزير مرا دعوت كرده بود و غذايى مخلوط با سير به من خورانيد, گفت خليفه از بوى سير بسيار ناراحت ميشود، از اين رو من دهانم را گرفته بودم.
معتصم ماجرا را فهيمد و گفت:« قتل الله الحسد بدء بصاحبه؛ خداوند حسد را نابود كند، كه حسد اول صاحبش را از بين ميبرد.»
خانمانها از حسد گردد خراب بازشاهى از حسد گردد غراب