شهر آباد
سكونت را مناسب در آن هر فرد راغب
نفوسش بيشمار است مساعد بهر كار است
براى اهل هر كس فراهم شغل دلچسب
همه نعمت مهياست نصيب پيرو برناست
براى ساكن آن بسى سهل و فراوان
ممر ارتزاق است كه پاتخت عراق است
فراتش در وسط است هوايش خوش ز شط است
از آن شط هر سوى شهر كشيده مردمان نهر
حصار آن شديد است بناى آن جديد است
به عهد ابن خطاب ز بعد فتح اعراب
به جنگ قادسيه كه باشد اين قضيه
بسى مشهور در دهر بنا گرديده اين شهر
بنام كوفة الجند براى لشكر و غُند
كوفه در عهد خلافت حضرت على (عليه السلام )
در آن معظم وقايع كه در دهر است شايع
شده اين شهر گاهى مقر پادشاهى
در آن بوده زمانى خليفه كاردانى
كه مولاى جهان بود دليل گمرهان بود
زمانى شاه مردان به كوفه بوده سلطان
در اين شهر اندر آن دم ديانت بوده محكم
نبود از ظلم آثار نه فاسق بود بسيار
فروزان بُد عدالت گريزان بُد جهالت
ز پاى فيل پر زور نمى ديد آفتى مور
كه سلطانش على بود نگهبانش على بود
عبيدالله بن زياد لعنة الله عليه
رئيس فاجرين است انيس كافرين است
پليد و بدنهاد است عبيد بن زياد است
سگ قدار مكار زنازاده زناكار
سر اراذل و اوباش دهن گنديده فحاش
زياد بن سميه به اوصاف رذيله
هميشه بوده موصوف به تاريخ است معروف
چنان پست و دغل بود كه در پستى مثل بود
در اين دم زاده او كه چون او هست بدخو
پليد رذل ظالم به كوفه هست حاكم
ابلاغيه والى
لباس سرخ پوشند شراب سرخ نوشند
به جشن و عيش كوشند به هم چون عيد جوشند
غم از خاطر بشويند مبارك باد گويند
مزيّن شهر سازند رباب و دف نوازند
مجلل جشن گيرند همه فرمان پذيرند
به حال آن كسى واى كه از سينه كشد واى
شود كشته هر آدم كه در چشمش بود غم
بريده گردد آن دست كه بى رنگ حنا است
شكسته گردد آن پا كه بازارش نشد جا
از آن كس خون حلال است كه در قلبش ملال است
كه روز فتح شاه است عدو او تباه است
حسين در خون طپان است سر او بر سنان است
متاعش گشته غارت عيالش در اسارت
اگر اهل بلد را بود ميل تماشا
سوى دروازه آيند ز خاطر غم زدايند
كه مى آيند اسيران به همراه سواران
شوند آن جمع خون دل به شهر امروز داخل