شهادت عبد الله عفيف ازدى

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

راوى گويد: سپس ابن زياد بر بالاى منبر رفت و آن خناس ناسپاس در آغاز سخن ، سپاس و حمد الهى را از راه افسون بگفت و از جمله سخنان كه بر زبان بريده براند اين بود كه حمد خدا را كه حق و اهل حق را ظاهر نمود و امير المؤ منين يزيد و پيروانش را نصرت بخشيد و كذاب فرزند كذاب را بكشت .
فما زاد على هذا الكلام شيئا، حتى قام اليه عبد الله بن عفيف الاءزدى - و كان من خيار الشيعة و زهادها، و كانت عينه اليسرى ذهبت فى يوم الجمل والاءخرى يوم صفين ، و كان يلازم المسجد الاءعظم فيصلى فيه الى الليل - فقال : يا بن مرجانة ، ان الكذاب ابن الكذاب اءنت و اءبوك ، و من استعملك و اءبوه ، يا عدوالله ، اءتقتلون اءولاد النبيين و تتكلمون بهذا الكلام على منابرالمؤ منين .
قال الراوى : فغضب ابن زياد و قال : من هذا المتكلم ؟
فقال : اءنا المتكلم يا عدو الله ، اءتقتل الذرية الطاهرة التى قد اءذهب الله عنها الرجس و تزعم اءنك على دين الاسلام .
واغوثاه ، اءين اءولاد المهاجرين و الاءنصار ينتقمون من طاغيتك اللعين بن اللعين على لسان محمد رسول رب العالمين ؟
قال الراوى : فازداد غضب ابن زياد - لعنه الله -،
پس مجال زياده از اين سخنان بر ابن زياد نماند كه عبد الله بن عفيف اءزدى - رضوان الله عليه - از جاى برخاست - و او مردى بود از اءخيار شيعه شاه اولياء على مرتضى (عليه السلام) و از جمله زهاد بود و چشم چپ او در ركاب حضرت امير (عليه السلام) در جنگ جمل از دستش ‍ رفته بود و ديده ديگرش را هم در جنگ صفين تقديم امير المؤ منين (عليه السلام) نموده بود و پيوسته ايام را در مسجد جامع كوفه تا شب به عبادت مشغول بود - و فرمود: اى ابن زياد! كذاب تويى و پدرت و آن كسى كه تو را امير كرده و پدر آن لعين .
همانا اى دشمن خدا، اولاد انبيا را مقتول ساخته و بر بالاى منبر مؤ منان اين چنين سخنان مى رانيد؟
راوى گويد: ابن زياد بدبنياد در غضب شد گفت : اين سخنگو كيست ؟ عبدالله فرمود: منم سخنگو اى دشمن خدا، آيا به قتل مى رسانى ذريه طاهره رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) را كه خداى عزوجل رجس و پليدى را از آنان برداشته و با اين همه گمان دارى كه بر دين اسلام هستى و مسلمانى ؟ آنگاه عبدالله فرياد و اغوثاه بر آورد كه كجايند فرزندان مهاجرين و انصار كه داد آل رسول را از جبار متكبر لعين يزيد بن معاويه بى دين ، بستانند. انتقام از آن ناستوده بى دين كه رسول رب العالمين او را لعنت كرده است ، بگيرند.
راوى گويد: از سخنان آتشين عبدالله عفيف ، رگهاى گردن ابن زياد ملعون باد كرده و خشم و غضبش افزون گشت و گفت : اين مرد
حتى انتفخت اءوداجه ، و قال : على به ، فتبادرت الجلاوزة من كل ناحية لياءخذوه ، فقامت الاءشراف من الاءزد من بنى عمه ، فخلصوه من اءيدى الجلاوزة و اءخرجوه من باب المسجد و انطلقوا به الى منزله .
فقال ابن زياد : اذهبوا الى هذا الاءعمى - اءعمى الاءزد، اءعمى الله قلبه كما اءعمى عينه - فاءتونى به .
قال : فانطلقوا اليه ، فلما بلغ ذلك الاءزد اجتمعوا و اجتمعت معهم قبائل اليمن ليمنعوا صاحبهم .
قال : و بلغ ذلك ابن زياد، فجمع قبائل مضر و ضمهم الى محمد بن الاءشعث و اءمرهم بقتال القوم .
قال الراوى : فاقتتلوا قتالا شديدا حتى قتل بينهم جماعة من العرب .
قال : و وصل اءصحاب ابن زياد - لعنه الله - الى دار عبد الله بن عفيف فكسروا الباب واقتحموا عليه .
فصاحت ابنته : اءتاك القوم من حيث تحذر.
فقال لا عليك ناولينى سيفى ، فناولته اياه ،
جسور را به نزد من بياوريد!
در اين هنگام ماءموران ابن زياد از هر جانبى دويدند كه عبدالله را بگيرند و از سمت ديگر بزرگان و اشراف قبيله بنى اءزد كه عمو زادگان وى بودند به حمايت او برخاستند و عبد الله را از دست ايشان رهايى دادند و از در مسجد بيرونش بردند و به خانه اش رسانيدند.
ابن زياد لعين گفت : برويد آن كور قبيله اءزد را به نزد من آورديد كه خداوند قلب او را نيز چون چشمانش كور كرده است .
راوى گفت : ماءموران ابن زياد به سوى او رفتند تا دستگيرش نمايند اين خبر به طائفه اءزد رسيد و آنها جمع شدند و قبايل يمن نيز به آنها پيوستند تا عبدالله را از آن مهلكه ها برهانند.
راوى گويد: چون ابن زياد از اين اجتماع و وحدت مطلع شد، قبايل ((مضر)) را جمع كرده و محمد بن اشعث را فرمانده آنها كرده و امر نمود كه با قبيله اءزد بجنگند.
راوى گويد: جنگ عظيمى فيمابين ايشان در گرفت تا آنكه جمع كثيرى از قبايل عرب به قتل رسيد و لشكر ابن زياد تا درب خانه عبدالله پيشروى كرده و در را شكسته و داخل خانه شدند و بر سر عبدالله بن عفيف هجوم آوردند. دختر عبدالله فرياد بر آورد كه پدرجان ، مواظب باش لشكر دشمن از آنجايى كه بيم داشتى اينك وارد شدند.
عبدالله گفت : اى دخترم نترس و شمشير مرا به من برسان . چون
فجعل يذب عن نفسه و يقول :
اءنا ابن ذى الفضل عفيف الطاهر         عفيف شيخى و ابن اءم عامر
كم دارع من جمعكم و حاسر         و بطل جدلته مغاور
قال : و جعلت ابنته تقول : يا اءبت ليتنى كنت رجلا اءخاصم بين يديك هؤ لاء القوم الفجرة ، قاتلى العترة البررة
قال : و جعل القوم يدورون عليه من كل جهة ، و هو يذب عن نفسه و ليس ‍ يقدر عليه اءحد، و كلما جاؤ وه من جهه قالت : يا ؤ بت جاؤ وك من جهه كذا، حتى تكاثروا عليه و اءحاطوا به .
فقالت ابنته : واذلاه يحاط باءبى و ليس له ناصر يستعين به .
فجعل يدير سيفه و يقول :
اءقسم لو يفسح لى عن بصرى         ضاق عليكم موردى و مصدرى
شمشير را به دست گرفت ماءموران را از خود دور مى ساخت و اين ابيات را به رجز مى خواند: ((اءنا ابن ذى ....))؛ يعنى منم فرزند عفيف كه پاك از عيوب است و صاحب فضيلتهاست . پدرم ((عفيف)) و من فرزند ام عامرم (كه در نجابت و اصالت معروف است). چه بسيار اوقات در صفين و غيره با مردان شجاع و زره پوش شما جنگيدم (و ايشان را به خاك هلاكت انداختم).
راوى گويد: دخترش در مقام افسوس به پدر همى گفت : اى كاش من نيز مرد بودم و امروز در حضور چون تو پدر غيور، با دشمنان بدتر از كافر، مى جنگيدم !
راوى گويد: آن قوم بى حيا از هر جانب بر دور عبدالله حلقه زدند و او به تنهايى دشمن را از خود دفع مى نمود و آنها را قدرتى نبود كه بر او دست يابند و از هر طرف كه مى خواستند هجوم آوردند، دختر به پدر مى گفت : دشمن از فلان سمت به تو رسيد و او فورا آنها را دفع مى نمود تا اينكه همگى در يك آن بر سر او هجوم آوردند و او را مانند نگين در ميان گرفتند. دختر فرياد وا اءذلاه بر آورد كه پدرم را دشمن در ميان گرفته و ياورى ندارد كه به او كمك نمايد. عبدا پاك دين دفع آن جماعت بى دين از خويش مى نمود و شمشير را به هر سمت دوران مى داد و اين شعر را مى خواند: ((اقسم لو....))؛ يعنى به خدا سوگند كه اگر مرا بينايى بود البته كار را بر شما تنگ گرفته بودم ولى چه حاصل كه از نعمت بينايى محرومم .
قال الراوى : فما زالوا به حتى اءخذوه ، ثم حمل فاءدخل على ابن زياد. فلما رآه قال : اءلحمد الذى اءخزاك . فقال له عبد الله بن عفيف : يا عدو الله ، بماذا اءخزانى الله .
اءقسم لو فرج لى عن بصرى         ضاق عليكم موردى و مصدرى
فقال له ابن زياد: ماذا تقول يا عبد الله فى اءمير المؤ منين عثمان بن عفان ؟
فقال : يا عبد بنى علاج ، يا ابن مرجانة - و شتمه - ما اءنت و عثمان بن عفان اءساء اءم اءحسن ، و اءصلح اءم اءفسد، و الله تعالى ولى خلقه يقضى بينهم و بين عثمان بالعدل و الحق ، و لكن سلنى عنك و عن اءبيك و عن يزيد و اءبيه .
فقال ابن زياد: و الله لا ساءلتك عن شى ء اءو تذوق الموت غصة بعد غصة . فقال عبد الله بن عفيف : اءلحمد لله رب العالمين ، اءما اءنى قد كنت اءساءل الله ربى اءن يرزقنى الشهادة من قبل اءن تلدك اءمك ،
رواى گويد: لشكر دست از احاطه او بر نداشتند تا آنكه آن مؤ من متقى را دستگير كردند و به نزد ابن زياد بردند. عبيدالله لعين چون چشمش به عبداافتاد گفت : حمد خدا را كه تو را خوار نمود!
عبدالله گفت : اى دشمن خدا! از چه جهت خدا مرا خوار نمود؟
والله ! اگر چشمان من بينا بود، راه را بر شما تنگ مى كردم و روزگار را بر شما سياه مى ساختم .
ابن زياد گفت : اى دشمن خدا! اعتقاد تو درباره عثمان بن عفان چيست ؟ عبدالله گفت : اى پسر غلام قبيله بنى علاج واى پسر مرجانه و فحش ‍ ديگر داده و گفت : تو را با عثمان چه كار است بدكار يا نيكوكردار باشد امر امت را به صلاح آورده باشد يا آنكه فاسد نموده و خداوند تبارك و تعالى والى و حاكم خلق خويش است او خود در ميان مردم و عثمان حكم به حق صادر خواهد كرد ولكن مرا از حال خود و پدرت و يزيد و پدرش ‍ بپرس . ابن زياد گفت : به خدا سوگند كه بعد از اين هيچ چيز سؤ ال نخواهم نمود تا آنكه جرعه جرعه مرگ را بچشى .
عبد الله گفت : اءلحمد لله رب العالمين ! من هميشه از درگاه بارى تعالى استدعا كرده ام كه شهادت را نصيبم سازد پيش از آنكه تو از مادر متولد شوى ؛ و همچنين از خدا درخواست كرده ام كه شهادت من به دست بدترين و لعين ترين خلق باشد. چون (در ميدان جنگ دو چشمم را از دست دادم و جانباز شدم) از رسيدن به فيض شهادت
و ساءلت الله اءن يجعل ذلك على يدى اءلعن خلقه و اءبغضهم اليه ، فلما كف بصرى يئست من الشهادة ، و الآن فالحمد لله الذى رزقنيها بعد الياس ‍ منها، و عرفنى الاجابه بمنه فى قديم دعائى .
فقال ابن زياد: اضربوا عنقه ، فضربت عنقه و صلب فى السبخة . قال الروى : و كتب عبيد الله بن زياد الى يزيد بن معاوية يخبره بقتل الحسين و خبر اءهل بيته و كتب اءيضا الى عمرو بن سعيد بن العاص اءمير المدينة بمثل ذلك . فاءما عمرو، فحين و صله الخبر صعد المنبر و خطب الناس و اءعلمهم ذلك ، فعظمت و اعية بنى هاشم ، و اءقاموا سنن المصائب و المآتم ، و كانت زينب بنت عقيل بن اءبى طالب تندب الحسين (عليه السلام) و تقول :
ماذا تقولون اذ قال النبى لكم         ماذا فعلتم و اءنتم آخر الاءمم
بعترتى و باءهلى مفتقدى         منهم اءسارى و منهم ضرجوا بدم
نوميد شدم و حمد خدا را كه الآن شهادت را نصيبم ساخته و مرا آگاه نموده بر آنكه دعايت را كه در زمان ديرين نمودى به اجابت مقرون فرمودم .
ابن زياد حكم نمود كه گردنش را بزنيد. پس به حكم آن لعين ، آن مؤ من پاك اهل يقين را شربت شهادت چشانيدند و در موضعى كه آن را ((سبخه)) و زمين شوره زار گويند بردارش كشيدند.
راوى گويد: عبيدالله بن زياد لعين يك نامه به جانب يزيد بن معاويه روانه داشت متشمل بر خبر قتل سيد شباب اهل جنت امام حسين (عليه السلام) و اسيرى اهل بيت آن حضرت ؛ و نامه ديگر متضمن همين خبر به سوى مدينه به عمروبن سعيد بن عاص - والى مدينه - فرستاد و چون اين خبر وحشت اثر به آن ملعون رسيد بر بالاى منبر رفت و خطبه در حضور مردم بخواند وايشان را به مصيبت سيدالشهداء (عليه السلام) آگاه گردانيد، با شنيدن اين خبر، فرياد ناله بنى هاشم عظيم و اندوهشان افزون گشت و به اقامه عزادارى و سوگوارى پرداختند.
زينب دختر عقيل بن ابى طالب اهتمام خاص در ندبه و سوگوارى نمود و اين ابيات را در عزاى امام حسين (عليه السلام) همى خواند:
((ماذا تقولون ....))؛ يعنى اى گروه اشقياء كه مرتكب قتل حسين (عليه السلام) شده ايد در فرداى قيامت چه جوابى براى رسول خدا (صلى ا لله عليه و آله و سلم) داريد آن زمان كه شما را فرمايد: اى امت آخر الزمان ! پس از رحلت من ، با عترت و اهل بيت من اين چگونه رفتارى بود كه به جا آورديد، بعضى
ما كان هذا جزائى اذ نصحت لكم         اءن تخلفونى بسوء فى ذوى رحمى
قال :
فلما جاء الليل سمع اءهل المدينة هاتفا ينادى و يقول :
اءيها القاتلون جهلا حسينا         اءبشروا بالعذاب و التنكيل
كل اءهل السماء يدعوا عليكم         من نبى و مالك و قتيل
و اءما يزيد بن معاوية ، فانه لما وصل اليه كتاب عبيد ابن زياد و وقف عليه ، اءعادالجواب اليه ياءمره فيه بحمل راءس الحسين (عليه السلام) وروؤ س من قتل معه ، و بحمل اءثقاله و نسائه و عياله .
فاستدعى ابن زياد بمحفر بن ثعلبة العائذى ، فسلم اليه الرؤ وس و الاءسارى والنساء.
فسار بهم محفر الى الشام كما يسار بسبايا الكفار، يتصفح وجوههن اءهل الاءقطار.
را اسير و دستگير كرديد و برخى را به خونشان آغشته ساختيد؛ اين قسم رفتار پاداش نصيحت هاى من نبود كه شما را پند دادم به اينكه مبادا بعد از من با خويشان من رفتار بد و ناخوشايند نماييد! چون آن روز به شب رسيد، جميع اهل مدينه صداى هاتفى را شنيدند كه اين ابيات را به آواز بلند مى خواند: ((اءيها.....))؛ يعنى اى گروهى كه حسين بن على را كشتيد و به حق او جاهل بوديد، بشارت باد مر شما را به عذاب و شكنجه روز قيامت ؛ همه اهل آسمان از پيغمبران و مالك دوزخ و همه قبايل ملائكه براى شما نفرين مى كنند. شما لعنت كرده شديد بر زبان سليمان بن داود و موسى بن عمران و عيسى بن مريم .
--------------------------------------------
نويسنده : سيد بن طاوس
مترجم : محمدطاهر دزفولى
به كوشش : صادق حسن زاده

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page