مجلس سى و پنجم : و اكرمنى بك

(زمان خواندن: 11 - 22 دقیقه)

و مرا ببركت شما گرامى داشت
اكرام ، گرامى كردنست ، چه بحسب و واقع و چه بحسب معامله و رفتار، چنانچه تكريم به هر دو اعتبار نيز استعمال ميشود.
در مجلس قبل در جمله ((اكرم مقامك )) گفتيم كه حقتعالى سه چيز به آن حضرت كرامت فرمود كرامت اول نوعى بود كه آنحضرت با همه انبياء شركت داشته و آن معجزه داشتن آنحضرت بوده كرامت دوم مقام عصمت و مصون بودن آنحضرت و ساير امامان از خطا بود.
كرامت سوم علم آنحضرت بعنوان علم لدنى ذكر كرديم .
و اما شرح جمله دوم كه : ((اكرمنى بك )) باشد چند مطلب است كه حقتعالى به واسطه شهادت آنحضرت بما در اين دنيا كرامت فرموده است .
مطلب اول : شفاء تربت آنحضرت
تربت آنحضرت براى هر دردى شفاء است در روايات زيادى در اين باره از ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين وارد شده و بقول يكى از شعراء كه ميگويد: بر جلاى بصر از كحل جواهر چه اثر بايد از خاك در دوست غبارى گيرند ثقة الاسلام كلينى در كافى به سند صحيح از ابويحيى واسطى كه نام وى سهل بن زياد است و دخترزاده مؤ من طاق ميباشد نقل ميكند كه او گفت از مردى شنيدم كه براى من از امام صادق نقل كرد كه فرمودند: همه گلها و خاكها مانند گوشت خوك حرامست و اگر كسى بخورد من بر جنازه او نماز نميگذارم مگر خاك و گل قبر جدم حسين (ع ) كه در آن شفاء هر دردى هست .
مرحوم مجلسى در تحفة الزائر به سند معتبر از موسى بن جعفر عليهماالسلام روايت ميكند كه فرمود از تربت من چيزى به جهت تبرك بر مداريد كه هر تربتى خوردنش حرام است مگر تربت جدم حسين (ع ) كه خدا آنرا شفاى شيعيان و دوستان ما قرار داده است .
در روايت ديگر است كه امام صادق (ع ) فرمودند كه اگر بيمارى از مؤ منان كه حق و حرمت و ولايت و امامت حضرت امام حسين عليه السلام را بداند و به قدر سر انگشتى از خاك قبر آنحضرت بگيرد دواى او خواهد بود.
و از ابى يعفور روايت شده كه گفت خدمت امام صادق (ع ) عرض كردم كه يكنفر از خاك قبر امام حسين (ع ) بر ميدارد و منتفع ميشود ولى ديگرى بر ميدارد و منتفع نمى شود حضرت فرمود بخدا قسم هر كه اعتقاد داشته باشد و بردارد البته از آن منتفع ميشود.
بعضى از اصحاب روايت كرده اند كه خدمت امام باقر (ع ) عرض كردم زنى قدرى ريسمان بمن داد كه در مكه بدهم پيراهن خانه كعبه را بآن بدوزند و من نخواستم كه به حاجيان و خدمه خانه كعبه بدهم زيرا كه آنها را مى شناختم و ميدانستم خودشان تصرف ميكنند چون بمدينه آمدم خدمت امام باقر (ع ) رسيدم و داستان را عرض كردم فرمود كه آن را بده عسل و زعفران بخر و قدرى از تربت امام حسين (ع ) را به آب باران مخلوط كن و آن عسل و زعفران را در آن بريز و به شيعيان ما بده كه بيماران خود را بآن معالجه كنند.
در كتاب لئالى الاخبار از حسين بن محمد و او از پدرش نقل نموده كه گفت من در مسجد جامع مدينه نماز ميكردم و در نزديكى من دو نفر نشسته بودند با لباس سفر، يكى از آنها بديگرى گفت نميدانى كه خاك قبر حسين (ع ) شفاى هر درديست چه من دل دردى داشتم كه چنديكه معالجه كردم اثرى نبخشيد در نزد ما پيرزنى از اهل كوفه بود وقتى با حالت دل درد نزد او كه به اذن خدا براى تو شفا دهم گفتم آرى ، ظرف آبى بمن داد و گفت ازين آب بخور كه به اذن خدا براى تو شفا حاصل ميشود. من قدرى از آن آب خوردم فى الفور درد من شفا يافت و تا چند ماهى ديگر مبتلا به دل درد نشدم تا اينكه روزى بديدن آنزن رفتم گفتم مرا به چه معالجه نمودى گفت به يك دانه ازين تسبيح كه در دست دارم كه خاك قبر حسين (ع ) ميباشد من در غضب شدم و گفتم اى زن رافضى تو مرا بخاك قبر حسين معالجه مينمايى با حالت غضب از منزلش خارج شدم ولى قسم بخدا كه فورى دل درد من معاودت نمود و تا كنون مبتلا به آن مرض هستم و ميترسم كه اين مرض سبب موت من شود.
شيخ طوسى در كتاب امالى به سند معتبرى روايت كرده از موسى بن عبدالعزيز كه گفت روزى يوحناى نصرانى كه در آن عصر طبيبى حاذق بود مرا ملاقات نمود و گفت ترا قسم ميدهم بحق دين و آئينى كه دارى مرا خبر ده آن مرديكه قبر او در ناحيه ابن عبيره واقع شده كيست كه مردم بسيارى از شما بزيارت او ميروند گمان ميكنم يكى از صحابه پيغمبر شما باشد گفتم نه وليكن دخترزاده پيغمبر ما است آنگاه به آن نصرانى گفتم به چه سبب اين سئوال را نمودى گفت قصه غريبى از او دارم گفتم برايم بگو.
گفتم : شاهپور خادم هارون الرشيد شبى مرا طلبيد و چون رفتم مرا بخانه موسى بن عيسى هاشمى برد، پس او را ديدم كه در بستر بيمارى بيهوش افتاده و عقلش زائل شده و بر بالشى تكيه كرده بود و طشتى نزد او گذاشته و احشاء و امعاء او در آن طشت بود، خليفه شاهپور خادم را بطلبيد و گفت واى بر تو اين چه حالت است كه در موسى مى بينم و چرا چنين شده خادم گفت يكساعت پيش ‍ صحيح و سالم نشسته بود و با نديمان خود صحبت ميكرد و هيچ ناراحتى نداشت ناگاه نام امام حسين نزد او برده شد موسى گفت رافضيان در حق او غالى شده اند حتى آنكه ميگويند تربت او دواى هر درديست اى هر درديست و هر وقت بيمار ميشوند بعوض دوا از آنخاك ميخورند مردى از بنى هاشم در آنمجلس حاضر بود گفت من درد شديدى داشتم و هر قسم معالجه كردم مفيد واقع نشد تا آنكه كاتبم بمن گفت تربت امام حسين (ع ) شفاى هر درديست قدرى از آن بخور تا شفا يابى من از آن تربت خوردم و شفا يافتم موسى گفت چيزى از آن تربت همراه دارى گفت بلى قدرى از آن باقى مانده موسى گفت آنها براى من بياور آن مرد هاشمى فرستاد قدرى از آنرا آوردند موسى گفت و از روى استهزاء و بى احترامى آنرا درد بر خود گذاشت ولى بمجرد اينكه اين عمل را كرد و فرياد برآورد كه آتش در درون من افتاد طشتى بياوريد چون آوردند از بالا باقى ميكرد و از پائين روده هاى او پائين ميآمد و بيهوش شده روى زمين افتادند و نديمان او برخاستند و رفتند و صحبت انس بماتم مبدل شد طبيب نصرانى گفت شاهپور از من پرسيد آيا ميتوانى چاره اى درباره اين مرد بكنى من شمع را طلبيدم و نزديك طشت رفتم نگاه كردم ديدم دل و جگر و شش او در ميان طشت افتاده پس به شاهپور گفتم كه بجز عيسى بن مريم كه مردم را زنده ميكرد كسى ديگر نميتواند او را خوب كند شاهپور گفت راست ميگويى ولى در اينجا بمان تا ببينيم آخر كارش چه ميشود من ماندم و شاهپور رفت و موسى به همانحال باقى ماند و بهوش نيامد تا وقت سحر كه به جهنم واصل شد.
راوى اين خبر ميگويد بعد از آن ديدم كه يوحناى نصرانى بزيارت آنحضرت ميرفت و پس از مدتى مسلمان شد.
مسلمان شدن يك عالم نصرانى بواسطه تربت حضرت سيدالشهداء (ع )
در كتاب قصص العلماء نقل ميكند كه در زمانيكه سلاطين صفويه يكى از علماء نصرانى به اصفهان آمد و دليلى بر نبوت پيغمبر اسلام ميخواست و در علم حساب و هيئت و نجوم بسيار ماهر بود حتى مردم را از بلاها و حوادثى كه بعدا بر سر آنها خواهد آمد خبر ميداد تا روزى سلطان مجلسى ترتيب داد و امر كرد علماء اصفهان در آنمجلس جمع شوند و جواب آن عالم نصرانى را بدهند مرحوم ملاحسين فيض در جمع آن علماء بود آنگاه فيض دست در جيب خود كرد چيزى بيرون آورد و گفت من چه چيزى در دست دارم آن شخص عالم پس از فكر بسيار رنگ صورتش تغيير كرده گفت بحق مسيح و مادرش قسم ميدانم كه در دست تو قدرى از خاك بهشت است ولى نميدانم چگونه اين خاك بدست تو افتاده ، فيض گفت درست فكر كن شايد در حساب اشتباهى كرده باشى گفت حساب من درست است و اشتباهى نكرده ام مرحوم فيض فرمود آنچه در دست منست قدرى از خاك كربلاست و پيغمبر ما فرموده است كه خاك كربلا قطعه اى از خاك بهشت است پس تو در اينصورت ميتوانى ايمان بياورى پس آن شخص نصرانى بواسطه آن تربت مسلمان شد.
خواص ديگر تربت
از جمله خواص تربت حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام كه از اخبار و فتاوى فقها استفاده ميشود چند چيز است :
اول :
استحباب برداشتن كام بچه به تربت حسينى ، چنانچه شيخ در تهذيب از حسين بن ابى العلا روايت نموده كه گفت از امام صادق (ع ) شنيدم كه ميفرمود: حنكوا اولادكم تبرته الحسين عليه السلام فانها امان .
دوم :
استحباب همراه داشتن آن به جهت دفع خوف و ترس چنانچه شيخ در تهذيب و ابن قولويه در كامل الزيارة از حسن بن على بن المغيره روايت كرده كه گفت خدمت امام صادق عرض كردم كه من بيمارى و مرض بسيارى دارم و دواهاى بسيارى خوردم ولى نتيجه اى از آنها نبردم ، حضرت فرمود چرا از خاك قبر حسين عليه السلام غافلى كه در آن شفا هر دردى است و امان از هر خوف و ترسى ميباشد ولى چون خواستى كه آنرا بردارى بگو: اللهم انى اسئلك بحق هذه الطينة و بحق الملك الذى اخذها و بحق النبى الذى قبضها و بحق الوصى الذى حل فيها صل على محمد و اهل بيته و اجعل فيها شفاء من كل داء و امانا من كل خوف .
بعد فرمود: اما آن ملكى كه در دعا ذكر شد تربت را گرفته جبرئيل بود كه آنرا به پيغمبر نمود و گفت اين تربت پسر توست كه امت تو بعد از تو او را ميكشند و آن پيغمبرى كه از آنخاك قبض كرده محمد (ص ) است و آن وصى كه در آن جاى گرفته حسين بن على حضرت سيدالشهداء است پس خدمت آنحضرت عرض كردم كه اكنون دانستم آنخاك شفاء هر درديست ولى چگونه امان از هر خوفى ميباشد فرمود هر گاه از سلطانى بترسى بيرون مرو مگر آنكه قبر حسين با تو باشد و چون بردارى بگو: اللهم هذه طين قبرالحسين وليك و ابن وليك انها حرز الما اخاف و لما لا اخاف .
چه ممكن است بلايى بتو برسد كه ترس از آنرا نداشته باشى .
راوى ميگويد خدايتعالى به واسطه آن تربت بدنم را اصحيح كرد و ايمنى براى من از هر خوف و ترسى شد.
سوم :
استحباب گرفتن تسبيح از آنخاك كه اخبار بسيارى در اين موضوع وار شده است . از جمله در تهذيب از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت نموده كه فرمود شيعه ما از چهار چيز مستغنى نيست ، سجاده اى كه بر روى آن نماز بخواند و انگشترى كه بر دست خود نمايد و مسواكى كه با آن دندانهاى خود را بشويد و تسبيحى كه دانه آن از خاك قبر ابى عبدالله الحسين عليه السلام باشد و آن سى و سه دانه داشته باشد كه هر وقت او را به ذكر خدا حركت دهد به هر دانه چهل حسنه در اعمال او بنويسند و اگر با دست بدون ذكر بگرداند به هر دانه بيست حسنه در نامه عمل او نوشته شود.
((ثواب تسبيح كه با تربت گفته شود هفتاد يا چهارصد مقابل با تسبيح ديگر است )).
چهارم :
استحباب گذاشتن تربت در كفن ميت و همچنين مخلوط كردن تربت با حنوط.
در روايت حميرى است كه خدمت امام عليه السلام نوشتم كه آيا جايز است تربت را با ميت در قبر او بگذارند حضرت بخط خود مرقوم فرمودند: يوضع فى القبر مع الميت و يخلط بحنوطه .
صاحب مدارك نقل ميكند كه زن زانيه اى را در قبر او گذاشتند و خاك او را قبول نكرده بيرون افكند و اين عمل را چند بار تكرار كردند و قبر او را قبول نكرد جريان را خدمت امام صادق (ع ) عرض كردند حضرت فرمودند قدرى از تربت حسينى با او بگذاريد چون اين عمل را كردند قبر او را قبول كرد.
پنجم :
استحباب سجود بر آن .
امام صادق عليه السلام فرمودند سجده بر خاك قبر حسين عليه السلام تا طبقه هفتم زمين را منور ميسازد و هر كس كه با او تسبيح تربت حسينى باشد او را در جزء تسبيح كنندگان مينويسند اگر چه با او تسبيح نكند.
در تهذيب از معاوية بن عمار نقل ميكند كه گفت : براى امام صادق (ع ) كيسه اى از ديباى زر بود كه در آن تربت حضرت ابى عبدالله عليه السلام بود چون وقت نماز ميشد آن تربت را بر سجاده خود ميريختند و بر آن سجده مينمودند و ميفرمودند: ان السجود على تربة ابى عبدالله عليه السلام يخرق الحجب البسع .
و در روايت ديگر است كه : كان الصادق (ع ) لا يسجد الا على تربة الحسين عليه السلام .
گفتگو با عالم سنى در مسجدالحرام
مرحوم حاج سلطان الواعظين شيرازى در جلد دوم گروه رستگاران بحثى با يك عالم سنى نموده كه نقل آن در اينجا بى مناسبت نيست .
ايشان نقل ميكنند كه در سال 1374 قمرى به توفيق يزدانى به حج بيت الله مشرف بودم روزى طرف عصر پشت مقام حضرت ابراهيم در مسجدالحرام نشسته بودم يكى از شيوخ اهل سنت در پهلوى من نشسته بود از حقير سئوال نمود شما از كدام ملت هستيد گفتم افتخار دارم از نژاد عرب ميباشم ((دروغ هم نگفتم زيرا كه اصل نژاد سادات منتهى به خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله ميشود و آنحضرت هم از عرب است ))
گفت محل سكونت شما كجا ميباشد گفتم عراق عرب باز هم دروغ نگفتم چه آن كه سالهاى ايام شباب و دوران تحصيلى خود را در عراق گذرانيده بودم گفت شما از اهل بلدى هستيد كه به بلاد مشركين يعنى ايران نزديك هستيد گفتم تمام اهل ايران به استثناى قليلى از يهود و نصارى عموما مسلمان و موحد هستند، گفت نه دروغست تمامى آنها اهل شرك هستند لعنة الله عليهم ، گفتم شما به ايران رفته و از نزديك آنها را ديده ايد يا كتابهاى آنها را خوانده ايد گفت نه به ايران رفته ام و نه كتابهاى آنها را خوانده ام ولى اكابر علماء جماعت عقايد آنها را در شرك و كفر مبسوطا نقل نموده اند گفتم قاعده علمى نزد اهل دانش و انصاف اينست كه به عقايد هر فرقه و قومى ميخواهند آگاه شوند بايد كتب عقايد آن گروه را بخوانند و قضاوت بحق نمايند الحال بفرمائيد دليل شما بر شرك و كفر آنها چيست بفرمائيد تا ما هم آگاه شويم .
گفت دليل قاطع بر شرك آنها آنست كه در نمازهاى يوميه سجده بسوى خدا نميكنند بلكه سجده بر بت مينمايند گفتم مادر آن صفحات با شيعيان ايرانى آشنا هستيم و مكرر در حضور ما در خلوت و جلوت نماز خوانده اند هيچگاه نديده ام كه آنها بر بتها و اصنامى سجده كنند گفت چرا شنيده ام و در بعضى كتابها خوانده ام و در سفرى كه بمصر نمودم از بسيارى از علماء مصر شنيدم مخصوصا عالم جليل القدرى بنام موسى جارالله كه سالها در ايران بوده براى من و جمعى كه حاضر بودند نقل نمود كه شيعيان ايرانى قطعاتى از خاك ساخته و در جوف آنها بتهايى ميگذارند و در وقت نماز ظاهرا بخاك و باطنا به بت سجده ميكنند و مخصوصا ميگفت در عراق شما دكانهاى بسيارى براى بت فروشى موجود است كه بتها را در جوف خاك كربلا گذارده بفروش ميرسانند گفتم ، نغفر الله ربى و اتوب اليه و نعوذ بالله من الغضب و الجهالة و العناد . گفت شما چرا متاءثر شديد و چنين كلماتى بر زبان جارى نموديد گفتم شنيده بودم اهل تعصب از روى عناد براى سركوب نمودن مخالفين همه قسم جعل اكاذيب مينمايند ولى الحال بر من ثابت گرديد كه آنچه شنيده ام از گفتار اهل تعصب صحيح است گفت از چه راه بر شما چنين مطلبى ثابت گرديده گفتم شيعيان ايرانى به عراق جهت زيارت قبور امامانشان زياد ميآيند شايد در هر سالى صد هزار نفر جهت زيارت ميآيند بعلاوه در نجف و كربلا و كاظمين و بغداد و بصره و ساير بلاد عراق ده هزار ايرانى مجاور هستند و ما كاملا با همگى آنها محشور هستيم و نيز دكانهاى مهرفروشى در كربلا آزاد در انظار عموم ميباشد و ابدا احدى از شيعه و سنى چنين مطلبى را كه به دروغ و افتراء آن مرد مصرى بشما گفته است نديده ام گفت تنها او نگفته بلكه از بسيارى اهل تسنن اين معنى را شنيده و يقين حاصل نموده ام گفتم مى بينيد كه من در حال احرام هستم و گفتن دروغ موجب كفاره و ضرر به عمل من ميباشد خدا را در چنين مقام بگواه ميگيرم كه اين نسبت دروغ ، تهمت ميباشد بعلاوه بقول آن شاعر فارسى ((گواه عاشق صادق در آستين باشد))
الحال يكى از آن قطعات خاك نزد من موجود است از كيف دستى خود مهرى بيرون آورده بايشان نشان دادم با ذوق تمام گفت بلى همين بتها را در همين قطعات خاك پنهان نموده اند. گفتم عجله نكنيد براى كشف حقيقت الحال اين مهر را مى شكنم تا شما آن بت را بمن نشان دهيد با كمال اكراه و بى ميلى مهر را شكستم و به چهار پاره قسمت نمودم و بدست او دادم بخوبى زير و روى آنرا نگاه كرد و گفت : لا اله الا الله لا حول و لا قوة الا بالله خيلى عجيب است اين اشخاص نميدانم چرا اين دروغها را ميگويند گفتم تعصب و عناد سبب اين گفتارها ميشود. سپس شيخ گفت از جمله دلائل بر شرك و كفر رافضيها اينست كه مرده پرست هستند شنيدم كه بزيارت قبور ميروند و از مرده ها حاجت مى طلبند اين همان معنى شرك است كه مرده ها را شريك خدا قرار ميدهند و از آنها حاجت مى طلبند. گفتم در عراق از اطراف بلاد جهان مانند ايران ، افغانستان ، هند، پاكستان و تركستان و از تمام بلاد عرب و غيره سالى متجاوز از يك ميليون جمعيت بزيارت قبور امامان از عترت طاهره رسول الله صلى الله عليه و آله ميآيند.
ما با اكثر آنان معاشرت داريم و از آنها پرسشها از عقيده و ايمانشان مينمائيم هرگز نديديم و از آنها نشنيديم كه در زيارت قبور امامان خود نظر شرك داشته باشد بلكه آنها را عبادالله الصالحين و راهنماى حق و توحيد ميدانند فلذا چون آنها را از خاندان پيغمبر و از صلحاء روزگار و آبرومند در خانه خدا ميدانند آنها را وسيله بين خود و خدا ميدانند.
گفت زيارت قبور بدعت است و هر بدعتى ضلالت و موجب دخول در آتش است گفتم اگر زيارت قبور بدعت است پس چرا رسول خدا (ص ) بزيارت قبور ميرفت و امر برفتن قبرستان و امر بزيارت قبور مؤ منين ميفرمود؟ گفت دروغ است از بدعتهاى مخالفين ميباشد و در مكتب اهل سنت هم چنين چيزى نيست . گفتم نه چنين است در مجلد چهارم سنن بيهقى صفحه 79 از بريده نقل نموده كه رسول اكرم (ص ) به امت ياد ميداد وقتى به زيارت قبور ميرفت چنين ميگفت :
السلام عليكم اهل الديار من المؤ منين و المسلمين و انا ان شاء الله بكم لا حقون و انتم لنا فرط و نحن لكم تبع نسئل الله العافية .
و نيز چند خبر ديگر از كتب اهل سنت راجع بزيارت اهل قبور نقل ميكند كه به جهت اختصار نقل كرديم ((مجلد دوم فرقه ناجيه صفحه 47 مراجعه شود))
تا آنجا كه ميگويد جناب شيخ شما كه ميفرمائيد چون درهاى بقعه هاى ائمه از عترت طاهره طلاكارى است شيعيان فاسدالعقيده چنين ميكنند پس چرا اين در خانه كعبه را طلاكارى نموده اند؟
بسيار متغير شده گفت اين عمل از آثار و خدمات سلطان بزرگ حجاز ميباشد. گفتم مگر سلطان بزرگ حجاز تابع قرآن نيست و اين آيه مباركه را نخوانده كه ميفرمايد: والذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم . (توبه - 35)
چطور شد وقتى شيعيان از مال حلال خود درهاى بقعه هاى عترت و اهل بيت رسول را طلا و نقره ميكنند شما با قرائت اين آيه اهل عذاب ميدانيد ولى عمل سلطان بزرگ حجاز را عمل خوب ميدانيد؟ تازه شيخ از خواب غفلت بيدار شده و فهميد كه حقير افتخار تشيع را دارم . در مقابل دلايل محكم حقير بناى فحاشى را گذارد و ميگفت برخيز اى رافضى ملعون حقير هم براى اينكه توليد فساد و جنجال نشود در ميان جمعيت مشغول طواف شدم .
ششم :
گذاشتن خاك كربلا در متاع تجارت باعث بركت آن است .
هفتم :
حورالعين تربت را هديه براى يكديگر ميبرند.
هشتم :
قبل از شهادت حضرت سيدالشهداء دويست پيغمبر و دويست وصى و دويست سبط پيغمبر بظلم اعداء در آن خاك شهيد شدند.
اعظم سعادات دفن در كربلاى معلى است :
در كلمه طيبه ثقة الاسلام حاج ميرزا حسين نورى نقل ميكند از جناب ملاكاظم هزارجريبى شاگرد علامه بهبهانى و او از سيد جليل آقا مير سيدعلى صاحب رياض كه فرمود: عادت داشتم كه عصرهاى پنجشنبه بزيارت قبورى بروم كه در نزديكى خيمه گاه بود شبى در خواب ديدم كه به آن مقابر رفته ناگاه ديدم كه آن بلد خالى از عمارات است و به جاى همه ساختمانها قبر است من متفكر و متوحش ‍ شدم كه شنيدم هاتفى ميگويد خوشا بحال كسى كه در اين ارض مقدس مدفون شود اگر چه با هزاران گناه باشد چه از هول قيامت بسلامت باشد و بعيد است اگر كسى در اينجا دفن نشود از هول و ترس قيامت در امان باشد.
و نيز در كلمه طيبه از علامه بهبهانى نقل نموده كه گفت حضرت سيدالشهداء عليه السلام را در خواب ديدم عرض كردم سيد و مولاى من آيا سئوال ميكنند از كسى كه در اينجا در جوار شما دفن شود؟ فرمود كدام ملك است كه او را جرئت باشد از او سئوال كند؟
مسلما بايد چنين باشد زيرا زمين كعبه فخر و مباهات كرد كه هيچ زمينى مثل من نيست چه من حامل خانه خدايم خطاب رسيد كه ساكت باش كه فضيلت تو نسبت به هر كربلا مثل سوز نيست اگر كربلا نبود ترا خلق نميكردم .
امام باقر عليه السلام فرمود خدا زمين كربلا را بيست و چهار هزار سال قبل از مكه خلق فرمود و فرداى قيامت در بهشت بهترين نقاط زمين همين خاك كربلا ميباشد.
اهميت خاك كربلا
عالم جليل مرحوم حاج ميرزا حسين نورى در كتاب دارالسلام خود نقل نموده كه يكى از برادران من نزد مادرم آمد در جيب قباى او مهر تربت حضرت سيدالشهداء عليه السلام كه با او نماز ميخواند بود مادرم به او گفت در موقع نشست و برخاست چون روى او مى نشينى به تربت بى احترامى ميشود شايد شكسته شود. برادرم گفت تا بحال دو مرتبه مهر در جيب من شكسته شده ولى بعدا چنين كارى نميكنم چون چند روزى گذشت پدرم در خواب ديد كه حضرت سيدالشهداء (ع ) به ديدن او آمده ملاطفت زيادى باو نمود فرمود پسرهايت را بگو بيايند تا من اكرامى بآنها بكنم . پدرم فرزندانش را صدا زد و حضرت به هر كدام جايزه اى مرحمت فرمودند تا آنكه نوبت بآن برادرم رسيد كه مهر تربت در جيبش شكسته بود حضرت نگاهى غضب آلود باو نمود و به پدرم فرمود كه اين پسرت تا بحال دو مهر از تربت قبر من در جيبش گذاشته و شكسته است او در اطاق راه ندادند.
مطلب دوم : دعا تحت قبه آنحضرت
يكى از چيزهايى كه حقتعالى در مقابل شهادت آنحضرت بما عنايت فرموده اجابت دعا در تحت قبه منوره آنحضرت و اطراف آنست چناچه در اخبار متواتره از عترت طاهره ماءثور است . از جمله شيخ بزرگوار ابن قولويه رضى الله عنه در مزار خود سند به ابوهاشم جعفرى ميرساند كه گفت وقتى امام هادى عليه السلام مريض شده بود شخصى را نزد من فرستاد و مرا احضار فرمود و نيز محمد بن حمزه را احضار فرمود كه او قبل از من خدمت آنحضرت رسيد و بمن گفت چون خدمت آنحضرت رسيدم شنيدم كه آن بزرگوار همواره ميفرمود: ابعثوا الى الحائر ابعثوا الى الحائر يعنى كسى را بفرستيد حائر حسينى كه براى من دعا كند.
من به محمد حمزه گفتم چرا نگفتى كه ابوهاشم جعفرى قصد رفتن به حائر حسينى را دارد من به او ميگويم كه براى شما دعا كند. ابوهاشم جعفرى ميگويد چون خدمت آنحضرت رسيدم حضرت فرمود: انظروا فى ذلك يعنى به خدمه خود فرمود كه راحله سفر او را تهيه بنمايند آنگاه حضرت بمن فرمود چون محمد بن حمزه از شيعيان ما نيست من خوش ندارم كه او چيزى از اين موضوع بفهمد.
ابوهاشم جعفرى ميگويد اين موضوع را به على بن بلال گفتم او بمن گفت آنحضرت را با حائر حسينى چه كار است خود آنحضرت حائر است ((يعنى او امام زنده است هر چه دعا كند مستجاب است )) چون بعد از سفر خود به سر من راى رفتم و خدمت آنحضرت رسيدم سخن على بن بلال و اشكال او را خدمت آنحضرت عرض نمودم حضرت فرمود چرا نگفتى كه رسول خدا با وجود آنكه مقامش از بيت و حجرالاسود بالاتر بود طواف خانه ميكرد و حجرالاسود را ميبوسيد و همچنين خدا و رسولش را امر فرمود كه وقوف به عرفات بنمايد پس حقتعالى دوست دارد كه بندگان در مواطنى او را ياد كنند و دعا نمايند من هم دوست دارم در مكانى براى من دعا كنند كه خدا آن مكان را دوست دارد و آن مكان حائر حسينى است .
و ابن فهد حلى در كتاب عدة الداعى روايت ميكند كه حضرت صادق (ع ) مريض شد و به كسان خود امر فرمود كه شخصى را اجير كند تا به حائر حسينى برود و براى آنحضرت دعا كند پس كسى را نايب گرفتند كه به كربلا برود و براى امام صادق (ع ) دعا كند، آنشخص گفت من اينكار را ميكنم ولى امام حسين (ع ) مفترض الطاعة است و امام صادق هم براى امام مفترض الطاعة است و چون نزد امام صادق آمدند و كلام آنشخص را گفتند حضرت در جواب فرمودند كه امر چناست كه او ميگويد ولى ندانسته كه حقتعالى را بقعه هاى چنديست كه دعا را در آن مستجاب ميكند و بقعه حسينى يكى از آنها است .
مطلب سوم : ايام زيارت زائر آنحضرت از عمر او حساب نميشود
يكى از چيزهايى كه حقتعالى بواسطه شهادت آنحضرت بما عنايت فرموده اينست كه ايام زيارت آنحضرت از عمر زائر او حساب نميشود چنانچه در امالى شيخ از محمد بن مسلم روايت ميكند كه امام باقر و امام صادق عليهماالسلام فرمودند كه خداوند در عوض ‍ شهادت آنحضرت چهار چيز به او عنايت فرموده : ان الله عوض الحسين من قتله ان جعل الامامة فى ذرية و الشفاء فى تربته و اجابة الدعا عند قبره و لا تعد ايام زائره جائيا و راجعا من عمره .
محصل معنى آنكه عوض قتل آنحضرت چهار چيز به او داده شده :
امامان از ذريه اويند
شفا در تربت اوست
اجابت دعا تحت قبه آنحضرت است .
رفتن و آمدن زائر آنحضرت از عمر او حساب نميشود.
---------------------------
حضرت آيت الله حاج سيداحمد ميرخانى (ره )

دیدگاه‌ها   

0 #1 RE: مجلس سى و پنجم : و اكرمنى بكحمیدرضا 1392-11-01 16:07
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام خیلی ممنون
انشاءالله سربلند باشید
نقل قول کردن | گزارش به مدیر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page