مجلس سى و يكم : و لعن الله شمرا

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

خدا لعنت كند شمر را
شرح :
نام ذى الجوشن شرجيل بن الاعوار الضبابى بود. در اسدالغابة ميگويد كه او را ذى الجوشن گفتند زيرا سينه او برآمدگى داشت .
و در شرح قاموس ميگويد اول عربى كه زره بتن كرد شرجيل بود، باينجهت او را ذى الجوشن نام نهادند و بعضى ديگر ميگويند چون كسرى به او زره داد نامش ذى الجوشن شد.
در اسدالغابة است كه بعد از جنگ بدر ذى الجوشن كه مشترك بود نزد پيغمبر (ص ) آمد و كره اسبى بنام ((قرحا)) نزد آنحضرت آورد، حضرت فرمود من حاجتى به آن ندارم ولى اگر بخواهى با زرهى كه از غنائم بدست آمده معاوضه ميكنم . گفت اين كار را نميكنم . حضرت فرمود منهم حاجتى به آن ندارم بعد حضرت فرمود بيا اسلام بياور گفت نميكنم ، حضرت فرمود چرا گفت قوم تو در تعقيب هلاكت تواند و بالاخره ترا ميكشند، حضرت فرمود مگر نديدى كه چندين نفر درين جنگ بخاك افتادند گفت چرا. حضرت فرمود پس چه وقت هدايت ميشوى گفت آنروزى كه تو بر كعبه غالب شوى و منزل كنى . حضرت فرمود آنروز هم خواهد رسيد. ((تا آخر خبر))
در ذخيره الدارين از هشام كلبى نقل ميكند كه روزى زن ذى الجوشن خواست از محل و مكان خود بجاى ديگرى رود در بين راه سخت تشنه شد تا به چوپانى رسيد و از او طلب آب كرد، چوپان گفت آبت نميدهم تا بگذارى من از تو كام بگيرم آن زن تمكين نموده و از آن نطفه شمر بدنيا آمد.
روز عاشورا حضرت دستور فرموده بودند كه اطراف خيام را آتش بسوزانند تا دشمن به خيام حرم حمله نكنند شمر ملعون چون آتش را ديد فرياد زد يا حسين اتعجلت بالنار قبل يوم القيامة حضرت فرمود اين ندا كننده گويا شمر ذى الجوشن است .
بعد فرمود يابن راعى المغرى انت اولى بها صليا ((نقل از تاريخ طبرى ))
در مناقب ابن شهر آشوب نقل ميكند كه سحر شب عاشورا حضرت حسين (ع ) خوابش برد بعد از بيدار شدن فرمود الساعه در خواب ديدم چند سگ حمله كردند كه مرا بدندان بگيرند در ميان آنها سگ پيسى بود كه از همه بيشتر بمن حمله ميكرد گمان ميكنم كه قاتل من مرد پيسى باشد.
در سال 66 مختار شمر را بقتل رسانيد و يا بنا بر نقل قول كامل بدست ابوعمره در قريه اى نزديك كوفه كشته شد و در امالى ابن شيخ ميگويد كه شمر بن ذى الجوشن را كيسان ابوعمره در باديه اسير كرده بخدمت مختار آورد و او دستور داد تا گردنش را بزنند و ديگى مملو از روغن بجوش آوردند و او را در ميان آن ديگ انداختند و يكى از اموال آل حارثة بن مضرب سر او را لگدكوب كرد.
و بنا بر نقل ديگر پس از آنكه مختار خولى را كشت گروهى را براى پيدا كردن شمر و سنان بن انس ماءمور كرد كه هر دو آنها به كشتن امام حسين (ع ) افتخار مينمودند. ماءمورين در حين گردش جمازه سوارى را ديدند شتابان ميآيد او را گرفتند معلوم شد قاصد شمر است كه بطرف بصره ميرود تا خبر حركت ورود او را بدهد ولى چون به او كم اجرت داده و با عمودى بر پشت او زده بودند قاصد بجاى بصره مستقيما به دارالاماره آمد نزد مختار رفت و محل خفاء شمر را گفت و مختار انعام وافرى باو داد، ابوعمر با گروه ماءمورين مسلح به راهنمايى عرب شترسوار به دهكده اى آمدند كه شمر پنهان شده بود خانه و همراهان او را محاصره كردند با شمشير برهنه از خانه بيرون آمد و به ابوعمرو و حاجب حمله كرد همراهان او به شمر حمله كردند و چندين ضربت بر بدن او زدند تا بخاك غلطيد آنگاه سر او را با همراهانش بريدند و سنان بن انس را دست بسته با سرها وارد كوفه نمودند، شمر مردى بود كه تمام مخالف و مؤ الف به او و بدبين بودند و با ديدن سر او بسيار مسرور شدند مختار دستور داد سنان را هم با اشد عذاب بكشند و انتقام خون حسين عليه السلام را به حسب ظاهر گرفتند.
علامه مجلسى در عاشر بحار نقل نموده كه در ميدان جنگ زخم فراوانى بر بدن شمر وارد آمد كه بيحال بر زمين افتاد لشكريان با بدن مجروح و با خوارى و ذلت و زجر تمام او را نزد مختار بردند مختار امر نمود در مقابل روى شمر ديگ بزرگى را پر از روغن نموده و بر روى آتش آوردند پس از آن سرش را از بدنش جدا ساختند و در ديگ انداختند تا نابودش كردند.
اينست معنى آيه : و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون .
كشته شدن حسين مظلوم (ع ) بدست شمر ملعون
چون سلطان شهيدان در ميان گودال قتلگاه افتاده بود بنا بر نقل لهوف عمر سعد ملعون به يكى از سرداران لشكر رو كرد و گفت واى بر تو چرا معطلى از اسب خود پائين آى و حسين را از اين زخمها و جراحات راحت كن ، آن ملعون خواست كه از اسب پياده شود خولى بن يزيد عليه اللعنه پيش دستى كرد تا آنحضرت را بقتل رساند، ولى همينكه وارد گودال شد و حضرت را با آنحال ديد لرزه بر اندامش افتاده از گودال بيرون آمد.
در منتخب طريحى ميگويد: حضرت با گوشه چشم نظرى به خولى افكند كه از آن نگاه لرزه بر اندام خولى افتاد بيرون آمد و نتوانست كارى انجام دهد.
در تبرالمذاب گويد: چون شمر خولى را لرزان ديد گفت بازوهايت شل شده چرا ميلرزى گفت بخدا قسم من پسر زهرا چه اين كار از من بر نميآيد. شعر لعين گفت قبيح باشد كه موهايى بر صورت تو بيرون آمده زيرا تو مرد نيستى .
شيخ فخرالدين طريحى در منتخب ميگويد: هنگاميكه امام عليه السلام در شرف جان دادن بود آن مردم فرصت ندا دادند كه خود آنحضرت جان دهد چهل سوار به قصد آنحضرت آمدند و هر يك قصد داشتند كه سر آنحضرت را قطع كنند از جمله آنها شيث بن ربعى بود همينكه وارد گودال شد حضرت از گوشه چشم نظرى بسوى آن ملعون نمود، شيث شمشير را از دست خود انداخته بيرون آمد و گفت يا حسين پناه بخدا ميبرم از اينكه گريبان خود را بدست پيغمبر و على بدهم و دست خود را بخون تو آلوده كنم .
از جمله اشخاصى كه نامه بحضرت نوشته بود اين شيث بود كه بحضرت نوشته بود: صحراهاى ما سبز شده و ميوه هاى ما رسيده منتظر قدوم شما هستيم و اين مرد خبيث در كربلا سركرده پيادگان بود و آنحضرت را تيرباران و سنگباران مينمود و از آب فرات مانع ميشد.
ابو مخنف مينويسد كه سنان ابن انس به شيث رو كرد و گفت : ندانستم كه چرا حسين را نكشتى مادرت بعزايت بنشيند برو شمشيرى بياور و بدست من بده تا كار حسين را تمام كنم شيث شمشيرى كه در گودال انداخته بود و به سنان داد و او هم چون به قتلگاه آمد حضرت ديده باز كرد نگاهى تند نمود كه از آن نگاه لرزه بر اندام سنان افتاده ترسيده شمشير از دستش افتاد و رو به فرار نهاد و نزد عمر سعد آمد و گفت ميخواهى محمد مصطفى را دشمن من قرار دهى و گريبان مرا بدست آنحضرت دهى .
ولى اصح اقوال آنست كه شمر ملعون سر مبارك امام حسين عليه السلام را از تن جدا كرد و شرح آن چنين است كه : شمر ملعون به اتفاق سنان بن انس به قصد جدا كردن سر مظلوم كربلا به گودال آمد و حضرت در آخرين رمق جان دادن بود و از شدت تشنگى زبان در دهان حضرت مجروح شده بود و با اينحالت براى اتمام حجت طلب آب مينمود چون شمر به آنحضرت رسيد با چكمه لگدى بر آنحضرت زد و گفت يابن ابى تراب ايا تو اعتقاد نداشتى كه پدرت على ساقى حوض كوثر است هر كه را بخواهد سيراب ميكند اگر چنين است پس صبر كن تا من زودتر ترا بكشم و تو آب از دست پدرت بخورى آنگاه شمر ملعون به سنان رو كرد و گفت همينطور كه حسين روى خاك افتاده سر از بدنش جدا كرد. سنان گفت من انيكار را نكنم و خون پسر پيغمبر را بگردن نميگيرم و گريبانم را بدست پيغمبر نميدهم شمر در غضب شد و دشنام به سنان داد و با پاى چكمه روى سينه آنحضرت نشست آنگاه محاسن غرقه بخون آنحضرت را گرفت حضرت فرمود مرا ميكشى و نميدانى من كيستم ؟ شمر گفت من خوب جد و پدر و مادرت را ميشناسم من ترا ميكشم و اصلا ترسى در دل ندارم آنگاه بعد از دوازده ضربت زدن بر آنحضرت سر مبارك آنحضرت را از قفا بريد.
الا لعنة الله عليه و على قوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون .
نهى نمودن پيغمبر صلى الله عليه و آله از قتل صبر
در مجمع البحرين ميگويد: نهى رسول الله صلى الله عليه و آله عن قتل شى من الدواب صبرا .
رسول خدا (ص ) نهى فرمود كه هيچ حيوانى از حيوانات را از روى صبر نكشند. اين قتل رسم زمان جاهليت بود و حيوانى را كه ميخواستند بكشند در جايى حبس ميكردند بعد آنقدر سنگ و چوب و كلوخ بر بدنش ميزدند تا ميمرد چون وجود مبارك پيغمبر رحمة للعامين بود منع فرمود كه در حق حيوانات چنين عملى را نكنيد بلكه اگر ميخواهيد گوسفند بر شما حلال شود و او را آب دهيد و دست و پاى او را ببنديد بعد او را ذبح كنيد.
امام سجاد عليه السلام در كوفه فرمودند: انا ابن من قتل صبرا. اى اهل كوفه من پسر آن كسى هستم كه او را با قتل صبر با لب تشنه كشتند و كفابنا فخرا و اين هم براى ما فخرى است .
و فى المقتل الى ابى مخنف و خر صريعا مغشيا عليه و بقى مكبوبا على وجهه ثلاث ساعات و هو يقول على بلائك و رضا بقضائك لامعبود سواك يا غياث المستغيثين .
كشتن شيث بن ربعى
شيث بن ربعى كه از سرداران لشكر كوفه در كربلا بود در فتنه خروج قتله بر مختار سعى بليغ نشان داد، سوار اسب شده مخفيانه از بيراهه بطرف بصره ميرفت كه پاسبانان اطراف شهر او را دستگير كرده نزد مختار آوردند.
مختار امر كرد دستها و پاهاى او را قطع كردند و در ميان شهر گذاشتند تا مانند سگ زوزه كنان جان داد.
كشتن خولى اصبحى
مختار جمعى را براى دستگيرى خولى اصبحى ماءمور ساخت همانطور كه ميدانيم خولى دو زن داشت يك زن كوفى و ديگرى شامى كه اولى از دوستان اهلبيت و دومى از دشمنان بود چون ماءمورين بخانه او رفتند زن شامى فرياد بلند كرد چرا از بام خانه بالا آمديد و چرا سرزده وارد خانه شديد ولى كوفى با دست خود محل مخفى شدن او را نشان داد آنمحل را شكافتند و خولى را دستگير كردند بحضور مختار بردند. مختار فرمان داد به انواع عذاب و شكنجه او را بقتل رسانند.
ماءمورين بدن او را سوزانيدند زيرا اين همان خولى بود كه سر امام را در همين خانه روى خاكستر تنور مخفى كرد.
كشتن حرمله
حرملة بن كامل اسدى در حال فرار بود كه در خارج شهر او را دستگير كردند و اين مرد از تيراندازان معروف است كه بقول خودش ‍ سه تير داشت و سه شخصيت بزرگ را كشت نميدانم كه در كدام كتاب مقتل ديدم كه به زهر آلوده كرده بود كه يكى را بر گلوى نازنين على اصغر زد و يكى را هم بر قلب نازنين حضرت سيدالشهداء عليهم السلام كه همان كار حضرت ساخت و از اسب بر روى زمين افتاد.
مختار دستور داد بدن او را تيرباران كنند آنقدر تير بر بدنش زدند كه مثل لانه زنبور سوراخ سوراخ شد تا به درك واصل گشت .
شعرى از عبرت روزگار
نادره مردى ز عرب هوشمند
گفت به عبدالملك از روى پند
زير همين گنبد و اين بارگاه
روى همين مسند اين تكيه گاه
بودم و ديدم بر ابن زياد
ظلم چه ها رفت بشاه عباد
سر كه هزارش سر و افسر فدا
وارث دستار رسول خدا (ص )
بود سرشاه شهيدان حسين (ع )
سبط بنى فاطمه (س ) را نور عين
سلسله بر گردن بيمار او
بسته كمر خصم به آزار او
بعد دو روزى سر آن خيره سر
بد بر مختار به روى سپر
بعد كه معصب سر و سردار شد
دستخوش او سر مختار شد
اين سر مصعب بود در كنار
تا چه كند با تو دگر روزگار
هين تو شدى بر زبر اين سرير
تا چه كند با تو دگر چرخ پير
مات همينم كه در اين بند و بست
اين چه طلسم است كه نتوان شكست
نى فلك از گردش خود سير شد
نى خم اين چرخ سرازير شد
خلاصه سخن اينست كه ابن زياد حاكم كوفه سر مبارك امام حسين (ع ) را بريد و روى طشت در سرير حكومت دارالاماره كوفه بمعرض نمايش گذاشت و بعد نزد يزيد فرستاد. شش سال مختار سر ابن زياد را بريد و در همان قصر روى تخت در معرض نمايش ‍ گذاشت و بعد نزد حضرت سجاد عليه السلام فرستاد.
سال بعد مصعب در جنگ بصره فاتح شد و سر مختار را بريد و در كوفه استقرار يافت ، روى همان تخت در معرض نمايش گذاشت و بعد نزد برادرش عبداله زبير به مكه فرستاد.
سالع بعد عبدالملك بن مروان سر مصعب را در جنگ با شاميان بريد و در كوفه استقرار يافت و در همان دارالاماره نشست و سر او را در معرض نمايش گذاشت ، در آن اثناء كه پسر مروان به كشتن مصعب مفاخر ميكرد مردى در گوشه مجلس به حالت استعجاب خندان شد و چندين بار تكبير گفت ، عبدالملك سبب تكبير را پرسيد، آنچه را ديده بود ((و قبلا گذشت )) بيان كرد. پسر مروان سخت خود بر خود لرزيد و بيدرنگ بيرون آمد و دستور داد دارالاماره را ويران كردند.
در جنگ كربلا فتح با چه كسى بود؟
در مكتب تربيتى اسلام چنين آموخته اند كه هميشه نتيجه نهايى كارها را بايد قضاوت كرد، چه بسيار ميشود كه ضمن عمل تحولات و حوادث بيم و اميد را تقويت ميكند و آدمى را در شكست و پيروزى وعده ميدهد اما قضاوت فتح و ظفر يا شكست و سقوط را بايد پس از قطع عمل دانست .
حضرت سيدالشهداء عليه السلام معتقد بود كه فتح و ظفر با اوست زيرا در همان كلمات و بيانات خبر از شهادت خود، مكر راز فتح و پيروزى خود نيز خبر ميداد و ميفرمود با جهاد مقدسى كه در پيش دارم يقين دارم دين اسلام باقى و برقرار خواهد ماند و تومار بدعت و جنايت بر هم پيچيده خواهد شد، امام حسين عليه السلام خود را احق به خلافت ميدانست و در نامه ها و خطابه هاى خود متذكر ميشد.
در نامه اى كه به بنى هاشم نوشت اين عبارت بود: من لحق بنا استشهد و من تخلف لم يبلغ الفتح . (كامل الزياره ، ص )
يعنى كسى كه بمن ملحق شود شهيد خواهد شد و كسيكه تخلف ورزد به فتح و ظفر نائل نميشود بنابراين امام حسين عليه السلام فتح و پيروزى را در اين جنگ براى خود حتمى ميدانست با آنكه علم به شهادت داشت .
اين معنى را فرزند عزيزش امام زين العابدين عليه السلام در مدينه در پاسخ ابراهيم بن طلحة بن عبيداله فرمود وقتى كه پرسيد چه كسى غالب شد، امام سجاد فرمود موقع نماز معلوم ميشود ((امالى شيخ طوسى ))
وضع نماز چنين بود كه در عهد آل ابوسفيان و آل مروان و جناياتى كه آنها ميكردند كسى رغبت به نماز جماعت و اجتماع در مسجد را نميكرد ولى پس از شهادت امام حسين عليه السلام مردم مكه و مدينه بيشتر بنام احساسات دينى گرد هم جمع ميشدند و به نماز روزه و شعائر دين رغبت ميكردند و شعائر دين مينمودند و لذا امام فرمود وقت نماز ببين چگونه مردميكه رغبت آمدن بمسجد را نداشتند و از بيم بنى اميه و آل مروان گوشه گيرى مينمودند اينك همه به جماعت حاضر شده و اعلام كلمه توحيد مينمايند و اين نتيجه بلكه معنى و مفهوم فتح و ظفر بود.
شهادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام سبب اقامه نماز و اداء زكوة شد و مردم را به جنبشى دينى متوجه ساخت و لذا در زيارتش ‍ ميخوانى :
اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت زكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر .
---------------------------
حضرت آيت الله حاج سيداحمد ميرخانى (ره )

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page