مجلس بيست و چهارم : و لعن الله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم برئت الى الله و اليكم منهم و من اتباعهم و اشياعهم واوليائهم

(زمان خواندن: 9 - 17 دقیقه)

خدا لعنت كند گروهى را كه تمهيد كشتن شما را كردند و براى دست يافتن بر جنگ شما مهيا شدند بيزارى ميجويم بسوى خدا و شما از آنها و پيروان و همراهان و دوستانشان
شرح
تمهيد ماءخوذ از مهاد بمعنى بساط و فراش و گهواره ميباشد ولى در اينجا بمعنى توطئه و تسهيل امر و يا آماده و فراهم نمودن است .
تمكين در فارسى بمعنى جا دادان ، پابرجا كردن ، قدرت دادن ، دست يافتن فرمانبردارى و پذيرفتن آمده و در اينجا بمعنى دست يافتن است .
قتال بمعنى جنگ كردن و كشتار نمودنست . پس اين چند كلمه را باين قسم بايد معنى نمود، كه خدا لعنت كند آن جماعت و گروهى را كه توطئه و تسهيل امر نمودند براى دست يافتن و اعمال قدرت بجهت جنگ و كشتن شما خانواده و آنان كسانى بودند كه در سقيفه جمع شدند و غصب خلافت نمودند چه اگر آنان باينراه نميرفتند ظلم به آل محمد نمى شد و واقعه كربلائى بوجود نميآمد و لذا درباره حضرت سيدالشهداء (ع ) گفته اند: المقتول فى يوم الجمعة و الاثنين چه عاشورا روز جمعه و سقيفه در روز دوشنبه بود.
بر از باب سمع يعنى بيزار شد و تبرى بمعنى بيزارى جستن است .
ضمير در منهم راجع به جميع طوائف غاصبين و ظالمين حق محمد و آل محمد از سقيفه گرفته تا به كربلا برسد.
تبع بر وزن فرس بمعنى تابع است كه از پى كسى راه رفتن باشد و اين لفظ تابع بر مفرد و جمع اطلاق ميشود، مثل : انا كنا لكم تبعا و جمع او اتباع است .
اشياع جمع شيع است كه شيع هم جمع شيعه ميباشد و شيعه بمعنى انصار و اتباع است و اشتقاق آن از مشايعت بمعنى متابعت و همراه كسى رفتن باشد و لفظ مشايعت و تشييع اموات از همين باب است .
اولياء جمع ولى است كه بمعنى دوست ميباشد چون ولى معانى ديگرى هم دارد ولى اينجا مراد دوست است
پس خلاصه معنى چنين ميشود كه بيزارى ميجويم بسوى خدا و شما آل محمد از غاصبين حق شما و ظالمين نسبت بشما و همچنين بيزارى ميجويم از هر كسى كه دوست آنان باشد و مرام و مسلك آنان را متابعت و پيروى كرده باشد پس مطابق اين جمله از زيارت دوست آل محمد بايد هم با دشمنان آنها بد باشد و هم با كسانيكه دوست دشمنان آل محمداند و پيروى از آنان ميكنند.
اولين ثمرى كه از ايمان پيدا ميشود دو چيز است يكى برائت و بيزارى از دشمنان خدا و اولياء دشمنان او و ديگر محبت بدوستان خدا و اولياء دوستان او
اقسام دوست و دشمن
انسان منحصرا سه قسم دوست دارد و سه قسم دشمن اما دوستان او:
1 - دوست خود او
2 - دوست دوست او و هر چه بالا رود
3 - دشمن دشمن تو و هر چه بالا رود
پس دشمن دشمن انسان هم تا مرتبه اى دوست انسان ميشود و اما دشمنان انسان
دشمن خود انسان
دشمن دوست انسان
دوست دشمن انسان
البته قابل انكار نيست كه طبقات دوستى و دشمنى كه ذكر شد با هم تفاوت دارد ولى در اصل دوستى و دشمنى فرقى ندارد مثلا كسى كه شما را دوست دارد با آنكه دوست دوست شماست قرق دارد ولى در اصل دوستى فرقى ندارد و همچنين است در طبقات دشمنى .
بنابراين اگر كسى واقعا شما را دوست داشته باشد بايد آنچه را كه بستگى با شما دارد دوست داشته باشد و لذا چون مردم قبر امام خود را دوست دارند چون به زيارت آن امام روند در و ديوار و ضريح آن امام را ميبوسند احترام فوق العاده اى نسبت به آنها مينمايند اين در و تخته و فولاد و نقره تا قبل از آنكه به حرم امام وصل شود براى ما ارزشى نداشت و به آن اعتنايى نميكرديم ولى چون نزديك قبر امام شد و انتساب به آنحضرت پيدا كرد ما آن را دوست ميداريم .
و نيز اگر مادرى جوانش بميرد و لباسهاى آن جوان نزد آن مادر خيلى مورد اهميت است چون انتساب و بستگى اين لباس به جوان محبوبش بوده لذا لباس را هم دوست دارد و همچنين اگر كسى دشمن جوابش بوده و اگر چه با اين مادر تماسى نداشته ولى چون مادر او را ببيند و بيزارى جويد در صورتيكه ابدا دشمنى با اين مادر ندارد.
پس چگونه ميشود كسى ادعاى دوستى امام را بكند ولى دوست آن امام را دشمن بدارد و يا دشمنان آنحضرت را دوست خود گرداند.
حقتعالى در آخره سوره مجادله ميفرمايد: لا تجد قوما يؤ منون بالله و اليوم لاخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا ابائهم او انبائهم او اخوانهم او عشرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه و يدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها رضى الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون .
يعنى : اى رسول ما هرگز نخواهى يافت كسانيكه بخدا و روز قيامت ايمان دارند با دشمنان خدا و رسولش دوستى و مراودت كنند هر چند آن دشمنان پدران و يا فرزندان و برادران و خوايشان آنها باشند چه ممكن نيست دوستى كفار با ايمان جمع شود خداوند ايمان را بر دل اينگونه مؤ منين ثبت كرده يعنى ايمانشان ثابت و برقرار مانند نقش بر سنگ است و آنها را به بصيرتى قوى مؤ يد و منصور گردانيده است و ايشان را در بهشت داخل كند كه زير درختانش نهرها جاريست در آنجا جاويد بمانند خداوند از آنها خشنود و آنها نيز از خدا خشنود باشند اينان به حقيقت حزب خدا هستند و تنها حزب خدا رستگارند.
نيز در آيه ديگر ميفرمايد: يا ايها الذين آمنوا لا تتخدوا اليهود و النصارى اولياء بعضهم اولياء بعض و منهم يتولهم منكم فهو منهم ان الله لا يهدى القوم الظالمين . (مائده ، 56)
يعنى : اى اهل ايمان يهود و نصارى را بدوستى نگيريد آنان بعضى دوستدار بعضى ديگرند و هر كه از شما مؤ منان با آنها دوستى كند از آنها خواهد بود همانا خدا ستمكاران را هدايت نخواهد كرد.
در آيه بعد ميفرمايد: فترى الذين فى قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشى ان تصيبنا دائرة گروهى منافق و مسلمان ظاهرى كه دلهاشان ناپاك و ناخوشست خواهى ديد كه در راه دوستى ايشان يعنى يهود و نصارى ميشتابند و ميگويند ما از آن ميترسيم كه مبادا در گردش روزگار آسيبى از آنها بما برسد اين آيات و آيات ديگرى كه جاى ذكر آن نيست نهى صريح است كه مسلمان مؤ من نبايد دشمنان خدا و رسول خدا را دوست داشته باشد چه دوستى آنان با دوستى خدا و رسولش سازش ندارد.
در كتاب لنالى الاخبار روايتى نقل ميكند از امام (ع ) كه حقتعالى خطاب به يكى از پيغمبران نمود كه : قل للمؤ منين لاتلبسوا ملا بس اعدايى و لاتلبسوا مسالك اعدانى فتكونوا اعدايى كما هم اعدايى .
يعنى : اى پيغمبر بگو به مؤ منين كه نپوشيد آنچه را كه اعداء و دشمنان من ميپوشند و نخوريد آنچه را كه دشمنان من ميخورند و نرويد راههايى را كه دشمنان من ميروند يعنى اطوار و اعمال و آداب خود را مثل آنها قرار ندهيد پس اگر متابعت ايشان را نموديد از دشمنان من خواهيد بود همچنانكه آنان دشمنان من هستند.
پس بدا بحال آن مردميكه افتخار ميكنند كه تمام اعمال و كردار خود را مثل ملت يهود و نصارى قرار دهند بلكه گفتار خود را هم ميخواهند مثل گفتار آنان قرار دهند و هر لفظى كه آنها در گفتارشان استعمال ميكنند اينها هم همان را استعمال ميكنند غافل از آنكه معصوم فرموده : من تشبه بقوم فهو منهم .
اسلام نماز خواندن با لباس سياه را منع فرموده چه خود را با بنى عباس شبيه ميكند كه لباس سياه را شعار خود قرار دادند و همچنين كه نماز خواندن در محلى كه صورت عكسى يا مجسمه اى در مقابل او باشد نهى فرموده چه اين عبادت شبيه عبادت بت پرستان خواهد بود و همچنين منع فرموده كه در مقابل آتش نماز بخوانيد چه اين عمل شبيه آتش پرستان خواهد بود.
پس اگر نماز در لباس سياه ممنوع و مكروه باشد پس نماز با قلب سياه و خالى از علم و معرفت چگونه خواهد بود و هر گاه نماز در مقابل تمثال رد شده باشد نمازگزاردنى كه در آن سگ نفس اماره يا تمثالات خيالات باطل دنيايى در جلو مقابل شخص نمازگزار باشد چگونه خواهد بود و هر گاه نماز خواندن در مقابل آتش ممنوع باشد پس نمازگزاردن صاحب قلب پر از نيران و خشم و غضب بر مظلومان چگونه خواهد بود.
شبيه دوست خدا در دنيا هلاك نميشود
بقدرى شبيه دوست خدا بودن مؤ ثر است كه خداوند او را در دنيا عذاب نكند سيد جزايرى در كتاب انوارنعمانيه روايتى باين مضمون نقل ميكند كه فرعون مسخره اى داشت كه بسيار نزد او مقرب بود وقتى كه موسى و هارون بسوى فرعون مبعوت شدند و به مصر آمدند مدتى بر در قصر فرعون ايستاده دربان آنها را راه نميدادند با فرعون ملاقات كنند روزى برد در قصر ايستاده بودند مسخره چى فرعون كه هر روزه نزد فرعون ميرفت و او را ميخوانيد خواست وارد قصر بشود چشمش به موسى و هارون افتاد چون پس لباس آنها آنها را غير شهرى ديد با خود گفت خوبست امروز خودم را شبيه اين دو نفر كرده نزد فرعون بروم لذا لباسى مثل آنها بر تن خود پوشاند و ضمنا از هارون و موسى سئوال كرد كه شما چه كسى هستيد گفتند ما پيغمبر آمديم تا فرعون و اتباعش را بسوى خدا دعوت كنيم .
مسخره چى با لباسى مانند هارون بر فرعون وارد شد و اتفاقا آنروز فرعون بسيار خنديد گفت اين چه لباسى است كه در بر نموردى گفت دو نفر با اين هيئت و لباس در در قصر تو ايستاده اذن دخول ميطلبيدند و ميگويند ما دو پيغمبريم از جانب خدا مبعوث شده ايم كه فرعون را به راه نجات دعوت نمائيم فرعون از شنيدن اين كلام بسيار خائف و منقبض شد و به آنها اذن دخول داد و اول دعوت موسى و هارون از اينجا شروع شد تا آنكه خدا فرعون و فرعونيان را در رودئيل غرق و هلاك نمود ولى اين مسخره چى عرق نشد و نجات يافت موسى چون او را ديد بار خدايا اين مرد مرا مسخره نمود و در هيئت لباس من شد چگونه او را هلاك ننمودى خطاب رسيد اى موسى چگونه من كسى را كه خود را شبيه دوست من كرده در دنيا هلاك كنم .
پس همانطور كه دوستى با دوستان خدا مثمرثمر است شباهت با دوستان خدا هم مثمرثمر است اگر چه محبتى هم نسبت به آنها نداشته باشد و همچنين است اگر دوستى با دشمنان خدا نمودى يا شبيه آنان شدى آنهم مثمرثمر خواهد بود كه آن هم مثمرثمرى خواهد بود كه آن دشمنى با محمد و آل محمد خواهد بود.
در معجزات اميرالمؤ منين (ع ) نقل كرده اند كه مردى از بنى مخزوم خدمت مولا اميرالمؤ منين (ع ) عرض كرد برادرم مرده و من از مرگ او بسيار افسرده ام حضرت فرمود ميخواهى او را ديدار كنى عرض كرد چگونه نخواهم حضرت فرمود مرا كنار قبر او ببر پس ‍ حضرت رداى حضرت رسول (ص ) را بر سر كشيد و كلمه چندى فرمود و پاى مبارك بر آن قبر زد فى الفور زنده شد و بزبان فرس ‍ تكلم كرد حضرت فرمودند تو عربى تو را با زبان فارسيان چكار عرض كرد چنين است ولى من به سنت پارسيان از دنيا رفتم لذا لغتم دگرگون شد.
اينكه اين مرد گفت به سنت پارسيان از دنيا رفتم لذا لغتم دگرگون شد جهتش اينست كه چون فارسيان در آنزمان آتش پرست بودند از اينجهت سنت آنان مورد ندمت بوده و مرد از سنت در اين روايت كيش و مذهب نيست چه اولا اطلاق آن بر مذهب بعيد است و ثانيا برادرش از ملازمين آنحضرت بوده و خيلى بعيد است كه دوست دار برادرى باشد كه آتش پرست است بنابراين معنى سنت پارسيان يعنى من زندگى و گفتار و كردار خودم را مانند پارسيان كردم هر چه آنها ميكردند منهم متابعت آنان را نموده خودم را مثل آنها قرار ميدادم پس اگر انسان به سنت هر قوم و ملتى از دنيا برود با همان قوم و ملت محشور خواهد شد.
پيغمبر مردى را كه سياهى لشكر ابن سعد بود كور كرد
حاجى نورى در كتاب دارالسلام نقل ميكند از حر بن رياحى قاضى كه گفت مرديرا ديدم كه در كربلا در لشكر عمر سعد بود كه به كوفه آمد كور شد مردم از سبب كورى او سئوال كردند گفت من از كسانى بودم كه در لشكر پسر سعد در كربلا بودم ولى جنگى نكردم و شمشير و نيزه اى بكار نبردم بعد از آنكه حضرت سيدالشهدا (ع ) را شهيد كردند شبى بعد از عشا در منزل خود خوابيدم در عالم خواب ديدم كه كسى مرا به جبر كشيد و گفت رسول خدا (ص ) تو را احضار كرد هر چه خواستم نروم ممكن نشد تا مرا خدمت آنحضرت برد چون خدمت آنحضرت رسيدم ديدم حضرت با حالت غمناك دستهاى خود را بالا زده و در ميان محرابى نشسته و در پيش روى آنحضرت پوستى پهن است و شمشيرى از آتش نهاده شده و ملكى هم خدمت آنحضرت ايستاده است نه نفر از كسانيكه در لشكر عمر سعد بودند خدمت آنحضرت حاضر كردند آن ملك همه آنها را گردن زد و هر يك را كه ميكشت شراره آتش از بدنش متصاعد ميشد و بعد از كشتن فورى زنده ميشد تا آنكه هر كدام را هفت مرتبه كشتند و زنده شدند آنگاه مرا خدمت آنحضرت بردند من خودم را روى قدم آن حضرت انداختم عرض كردم السلام عليك يا رسول الله من از كسانى بودم كه در كربلا بودم ولى حربه بكار نبردم و جنگى هم ننمودم حضرت فرمود بلى حربه بكار نبردى ولى براى كشتن حسين من باعث كثرت سواد لشكر ابن سعد بودى پس بمن فرمود نزديك بيا چون نزديك رفتم طشتى پر از خون در مقابل آنحضرت بود فرمود اين خون فرزندم حسين است پس از آنخون بچشم من كشيد و من از ترس از خواب بيدار شدم و خودم را كور ديدم .
اجتماع ضدين محال است
ميگويند از جمله چيزهايى كه در عالم محالست و نميشود وجود پيدا كند اجتماع ضدين است مراد از اجتماع ضدين اينست كه دو تا ضد در يكجا جمع شود مانند اين كه بگوئى الان شب است و روز هم هست اين موضوع اجتماع ضدين است زيرا در حقيقت امر يا شب است يا روز پس اگر شب است روز نيست و اگر روز است شب نيست اگر گفته شود فلان چيز هم سفيد است هم سياه اين اجتماع ضدين است و محالست كه وجود پيدا كند يا اينكه بگويى اين شخص عاقل است و جاهل يا مؤ من است و كافر تمامى اينها اجتماع ضدينست كه در خارج صورت وقوع پيدا نخواهد كرد مگر آنكه موضوع حكم عليحده و مغاير باشد كه در آنصورت اصلا اجتماع ضدين نيست تا در خارج وجودش محال باشد مانند آنكه بگويى الان شب است و الان روز هم هست يعنى نسبت به يك مكانى شب و نسبت بمكان ديگر روز است اين حكم صحيح است يا ميگوئيم اين شخص كافر است و مؤ من يعنى كافرست نسبت به طاغوت يعنى هر دو معبوديكه غيرخدا باشد و مؤ منست نسبت بخدا.
دو ظرفى را فرض كنيد كه يكى از آن مملو از گلاب است و ديگرى مملو از شراب آن ظرفى كه مملو از گلاب است مملو از شراب نيست و آن ظرفيكه مملو از شراب است مملو از گلاب نخواهد بود و اين هيچ تناقض و اجتماع ضدين نيست الا اينكه اگر ظرف يكى باشد در صورتيكه آن ظرف را مملو از شراب كرده باشيم مسلما نمى توانيم مملو از گلاب نمائيم .
در قلب دو محبت نمى گنجد
خداى متعالى ميفرمايد: ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه يعنى خدا براى مردى در جوف و اندرون او دو قلب قرار نداده است تمامى افراد بشر يك قلب بيشتر ندارند و آن قلب مانند ظرفى ميباشد و بلكه واقعا ظرفست چنانچه از فرمايشات اميرالمؤ منين (ع ) است ان هذه القلوب اوعية . اگر آنظرف را پر از نور ايمان قرار دادى مسلما پر از ظلمت شرك و كفر نخواهد شد اگر طرف قلبت مملو از محبت خدا و اولياء او گرديد بدون شك محبت دشمن خدا و اوليائش در آن قلب جاى نخواهد داشت اگر در قلبى محبت على باشد در آن قلب محبت دشمن على محالست جاى گيرد.
اى كه گويى هم على و هم
اعورى از نور ظلمت بهره ور
يا بيا پروانه اين نور شو
يا برو خفاش باش و كور شو
حق و باطل را بچشم دل ببين
زانكه در يكدل نگنجد كفر و دين
اميرالمؤ منين (ع ) ميفرمايد: دوستى ما و دوستى دشمن ما ابدا در يك قلب جمع نميشود بعد فرمود خدا ميفرمايد: ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه خدا براى مرد در جوف او دو قلب قرار نداده كه با يك قلب قوميرا دوست بدارد و با قلب ديگر دشمنان آن قوم را دوست بدارد
كدام دستگيره ايمان محكمتر است
رسول خدا (ص ) به اصحابش فرمود: اى عرى الايمان اوثق كداميك از دستگيرهاى ايمان محكمتر است عرض كردند خدا و رسول او عالمتر است و بعضى گفتند نماز و بعضى ديگر گفتند زكوة و بعضى ديگر گفتند روزه و بعضى ديگر گفتند حج و عمره و بعضى گفتند جهاد.
حضرت فرمود: همه آنچه را گفتيد داراى فضيلت است ولى آنها محكمترين دستگيره ايمان نيستند بلكه محكمترين دستگيره ايمان عبارتست از دوست داشتن براى خدا و دشمن براى خدا و دوستى اولياء خدا و برائت از دشمنان خداست .
نشانه وجود خير در انسان
حضرت امام محمد باقر (ع ) ميفرمايد: اذا اردت ان تعلم ان فيك خير فانظر الى قلبك فان كان يحب اهل طاعة الله و يبغض اهل معصية ففيك خير والله يحبك و المرء من احب نقل از وافى .
يعنى : زمانيكه اراده كردى بدانى كه در تو خيرى هست يا نيست رجوع به قلب خود بكن هرگاه ديدى اهل طاعت و عبادت خدا را دوست و اهل معصيت خدا را دشمن ميدارى بدانكه در تو خيرى هست و خدا تو را دوست ميدارد و اگر ديدى اهل طاعت خدا را دشمن و اهل معصيت را دوست ميدارى بدانكه در تو خيرى نيست و خدا تو را دشمن ميدارد و مرد بآنچه دوست ميدارد محشور ميگردد.
در كافى از امام صادق (ع ) روايت نموده كه آنحضرت فرمودند: هر كس بخاطر دين دوستى نكند و بخاطر دين دشمنى نكند دين ندارد.
شرح : مرحوم مجلسى در مرآت العقول در شرح اين حديث ميفرمايد: اگر مقصود اينست كه هيچ حب و بغضى براى ديانت ندارد و در حقيقت دين ندارد زيرا پيغمبر و امام را هم براى خدا دوست ندارد و دشمنانشانرا هم براى خدا دشمن ندارد و اگر مراد اين است كه غالب حب و بغض او يا حب و بغض او نسبت بمردم همه اش براى خدا نيست مقصود اينست كه دينش كامل نيست .
علامه مجلسى در بحار از على بن عاصم روايت ميكند كه گفت بر حضرت امام حسن عسكرى (ع ) وارد شدم حضرت بساطى را نشان دادند كه بسيارى از انبياء و مرسلين بر آن نشسته بودند و آثار قدمهاى ايشان بر آن بود على بن عاصم ميگويد بر روى آن بساط افتادم و آنرا بوسيدم و دست مبارك امام را هم بوسيدم عرض كردم من از نصرت شما عاجزم و عملى هم ندارم غير از موالات و دوستى شما و بيزارى جستن از دشمنان شما و لعن كردن بر ايشان در خلوات خود پس حال من چگونه خواهد بود حضرت فرمود: پدرم براى من حديث كرد از جدم رسول خدا (ص ) هر كه در نصرت ما اهلبيت ضعيف باشد در خلوت دشمنان ما را لعنت كند خداوند صداى او را بجميع ملائكه برساند و آنان به جهت او استغفار كنند و ملائكه كسى را كه لعن بر دشمنان آل محمد نكند لعنت كنند.
مردى از كتاب و نويسندگان بنى اميه كه مال و ثروتى از دستگاه آنها جمع كرده بود خدمت امام صادق (ع ) رسيد و جريان مال و كار خود را خدمت آنحضرت عرض كرد حضرت فرمودند اگر بنى اميه كسى را پيدا نميكردند كه بروات و حواله جات و ماليات و ذخائر آنها را بنويسد و غنائم آنها را جمع آورى كند و در جنگها اعانت آنها را نمايد و در نماز آنها حاضر شده به آنها اقتدا نمايد هر آينه حق ما را غصب نميكردند اين كلام امام (ع ) درسى است براى شيعيان كه به هيچ وجه نبايد دوستى با دشمنان آل محمد بكند و كمك به آنان نمايند اگر چه در امر مباحى باشد و لذا مردى بر حضرت صادق (ع ) وارد شد عرض كرد گاهى به يكى از شيعيان شما روزى تنگ ميشود و امر دنيا شدت پيدا ميكند بنى اميه او را دعوت ميكنند كه نهرى براى آنها حفر كند يا باغى كره اى براى آنها بزنم يا سرمشكى را بجهت آنها ببندم اگر چه براى من مشرق و مغرب را پر كنند يعنى براى اين عمل جزيى آنچه بين مغرب و مشرق عالم است به من بدهند.
---------------------------
حضرت آيت الله حاج سيداحمد ميرخانى (ره )

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page