مجلس بيست و دوم : فلعن الله امة اسست اءساس الظلم و الجور عليكم اهل البيت

(زمان خواندن: 11 - 21 دقیقه)

پس خدا از رحمتش دور گرداند آن جماعتى را كه اساس ظلم و جور را بر شما اهلبيت تاسيس نمود.
شرح : لعن در لغت بمعنى راندن و دور كردنست و لعن از خدا بمعنى دورى از مقام قرب و تيعيد از جوار رحمت است .
در قرآن ميفرمايد: اءن الله لعن الكافرين و اءعد لهم سعيرا. (احزاب ، 64)
يعنى : حقتعالى كافرين را از رحمت و مقام قرب خود دور كرده و از براى آنان آتش سوزانى را مهيا نموده است .
امة بمعنى گروه و جماعت آمده . اساس بمعنى پايه و بنياد نهادن . ظلم در لغت بمعنى وضع شى ء در غير ما وضع له است و گاهى در عدل از راه است و گاهى بمعنى نقص آمده ، چون ولم يظلم منه شيئا و گاهى بمعنى منع آمده چنانچه : ما ظلمك اءن تفعل اى ما منعك لعن درين عبارت زيارت بمعنى اول است كه وضع چيزى در غير موضع خودش باشد چه در اول اسلام حق خلافتى كه حق آل محمد بود غصب كردند و در غير مجراى طبيعى آن قرار دادند.
جور بمعنى عدول از طريق و بمعنى تعدى نيز آمده و در اينجا مراد قول اول است .
اهلبيت بعضى گفتند مراد از اهلبيت اولاد وجود مبارك پيغمبر است از نسل فاطمه عليهاالسلام و همچنين اقرباء آنحضرت و بعضى گفتند اهلبيت كسانى هستند كه زكوة بر آنها حرام است لكن حق مطلب اينست كه اين اهلبيت همان اهلبيتى هستند كه خدا در قرآن ذكر كرده در آيه : انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا .
و پيغمبر فرمود: مثل اهل البيتى كمثل سفينة نوح من ركبها نجى و من تخلف عنها غرق .
و مسلما اين اهلبيتى كه خدا در قرآن ميفرمايد ائمه معصومين و حضرت زهرا عليهاالسلام ميباشد و مراد از حديث سفينه نوح هم همين است و ما مطالب راجع به اين مجلس را در سه فصل بيان خواهيم كرد.
فصل اول : امتى كه تاءسيس ظلم كردند كدامند
سخت ترين ظلمى كه بر اهلبيت پيغمبر بلكه بر همه اهل عالم تا روز قيامت شد دو ظلم بود: يكى مانع شدن از نوشتن وصيت خود را در آن آخرين ساعت عمر خود و ديگر موضوع جمع شدن در سقيفه و حق آل محمد را بردن .
اما راجع به وصيت پيغمبر (ص ) محمد بن عبدالكريم شهرستانى متوفى 548 قمرى كه از بزرگان علماء عامه است در كتاب معروف خود موسوم بملل و نحل گويد اول نزاع و اختلاف بزرگى كه در اسلام واقع شد همانست كه محمد بن اسماعيل بخارى به اسناد خود از عبدالله بن عباس نقل نمود كه چون در مرض الموت حال رسول الله (ص ) شدت يافت و فرمود: اءيتونى بدوات و قرطاس ‍ اءكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدى . يعنى دوات و كاغذى بياوريد تا براى شما كتابى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد عمر گفت درد بر او غلبه كرده كتاب خدا ما را بس است و احتياجى بنوشته آنحضرت نيست .
چون نزاع و گفتگو در اطراف بستر آنحضرت زياد شد حضرت فرمود برخيزيد از نزد من برويد كه نزد من سزاوار نيست .
ابن عباس گفت بالاترين مصيبت و بلا در آنوقتى بر ما نازل شد كه مانع نوشته رسول خدا شدند. اين موضوع دوات و قلم از مسلميات بين شيعه و سنى است و بعضى نقل كرده اند كه ... گفت : اءن الرجل ليهجر يعنى اين مرد هذيان ميگويد و اين بالاترين اهانتى است كه بآنحضرت گفته شده چنانچه علماء منصف و متفكر اهل سنت از قبيل قاضى عياض شافعى در كتاب ((شفا)) و كرمانى در شرح ((صحيح بخارى )) و ((نودى )) در شرح صحيح مسلم نوشته اند كه گوينده اين كلام هر كه بوده اصلا ايمان به رسول خدا نداشته و از معرفت كامل بمقام و مرتبه آنحضرت عاجز بوده چه آنكه نزد ارباب مذاهب ثابت است كه از انبياء عظام در مقام ارشاد و هدايت خلق اتصال به غيب عالم دارند خواه در حال صحت يا در حال مرض حتما بايد اوامر آنها اطاعت كرده شود پس مخالفت با آنحضرت خاصه بيان كلمه هذيان دليل بر عدم معرفت بمقام آنحضرت ميباشد. انتهى كلامهم .
واقعا اگر ميگذاشتيد پيغمبر مطلب را بنويسد پس از موت آنحضرت اينهمه اختلاف در بين مرحوم بوجود نميآمد و سقيفه اى درست نميشد و حق آل محمد از بين نميرفت .
دومين ظلمى كه بر آل محمد و اهلبيت آنحضرت بلكه بر همه اهل عالم تا روز قيامت شد موضوع جمع شدن در سقيفه ساعده و بردن حق اهلبيت بود براى توضيح اينمطلب مجبوريم كه قدرى شرح سقيفه را بيان كنيم .
اختلاف دو قبيله اوس و خزرج
قبل از شرح سقيفه مجبوريم دو قبيله بزرگ بنام اوس و خزرج را كه در سقيفه جمع شدند و در امر خلافت گفتگو و زد و خورد كردند شرح دهيم .
در زماينكه سيل عرم سد ماءرب يمن را شكست و آب سد تمام شد بلد و باغات آنها را خراب كرده مردم آن باطراف پراكنده شده و قبيله اى بنام خزاعه به حجاز آمده ساكن آن حدود شدند و دو برادر بنام اوس و خزرج از آنها تخلف ورزيده در يثرب كه هواى معتدل و زيبايى داشت رحل اقامت افكندند، سالهاى متمادى در آنجا زندگى مينمودند به مرور زمان فرزندان آنان زياد شده و دو قبيله بنام آن دو برادر تشكيل دادند يعنى قبيله اوس و قبيله خزرج . با آنكه همگى اين دو قبيله بنى اعمام و خويشان هم بودند معذلك بواسطه قتلى كه بين آنان واقع شده بود پيوسته با يكديگر نزاع و زد و خورد داشتند و از هر فرصتى استفاده نموده و به نفع خود و محذول نمودن گروه ديگر اقدام مينمودند.
در اول بعثت رسول اكرم (ص ) در مدينه منوره جنگ و جدال بين اين دو قبيله سخت برقرار بود تا سال 50 عام الفيل كه سال دهم بعثت باشد در اينسال جنگ سختى بين اين دو قبيله در گرفت و سرانجام قبيله اوس بر خزرج غالب آمد و بعد از خاتمه جنگ صلحنامه اى بين آنها رد و بدل شد.
در همان اوان كه با هم صلح كرده بودند و برادروار رفتار مينمودند خزرجيها كه هميشه تفوق بر اوسيها داشتند نمى توانستند تحمل ذلت و حقارت و مغلوبيت را در مقابل اوسيها بنمايند.
اسعد بن زراره و زكوان بن عبد قيس كه دو نفر از اشراف قبيله خزرج بودند از يثرب به مكه رفته تا با قريش اتحاد كنند و بر قبيله اوس حمله كنند و آنها را سركوب نمايند.
وقتى به مكه وارد شدند در منزل عتبه بن ربيعه ورود نمودند و گفتند آمده ايم با شما هم سوگند و هم عهد شويم تا ننگ شكست خود را برطرف سازيم .
عتبه گفت متاءسفانه الحال نميتوانيم اين عمل را انجام دهيم چه آنكه خود گرفتار پيشامدى شده ايم كه نميتوانيم بكار ديگرى بپردازيم .
اسعد پرسيد چه پيشامدى شما را مشغول ساخته است عتبه گفت مردى در ميان ما قيام نموده كه خداى ناديده ميپرستد و خدايان ما را بد ميگويد و خود را رسول و فرستاده خداى ناديده ميداند و جوانان ما را بد راه نموده و بخداى خود توجه داده است .
گفتند كه اين شخص كيست و از كجا آمده و عتبه گفت از خود ما است بلكه از بهترين ما ميباشد نامش محمد (ص ) پسر عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم است كه چنديست در اثر فشار و اتحاد ما باتمام خاندانهاى بنى هاشم در شعب ابيطالب رفته اند و ما آنها را در محاصره سخت قرار داده ايم فقط سالى دو مرتبه در موسم حج و عمره از شعب بيرون ميآيد و مردم را بدين خود دعوت ميكند.
اسعد و زكوان چون از علماى يهود ساكن مدينه شنيده بودند كه بزودى پيغمبرى از مكه ظاهر خواهد شد فلذا بشوق ديدار آنحضرت بمسجد رفته و آنحضرت را در حجر اسماعيل ملاقات نمودند و در مقابل آنحضرت نشستند و عرض كردند ما را به چه چيز دعوت ميكنى و مرام تو چيست ؟
حضرت فرمود شما را دعوت ميكنيم كه شهادت به وحدانيت خداوند متعال و نبوت و رسالت من بدهيد و اينكه بت پرستى نكنيد و شرك بخداى بزرگ نياوريد و با پدر و مادر نيكى كنيد و فرزندان خود را از بيم فقر و پريشانى نكنيد و گناهان بزرگ و كوچك و آدم كشى ننمائيد و مال يتيمان را نخوريد و كم فروشى نكنيد با عدالت و صداقت با خلق رفتار نمائيد و وفاى بوعده و عهد نمائيد.
چون اسعد و زكوان اين كلمات را شنيدند و نور ايمان در دلشان تابيدن گرفت و گفتند: اشهد ان لا اله الا الله و انك رسول الله .
آنگاه عرض كردند ما از اهل يثرب و از قبيله خزرج هستيم شما يكنفر را با ما بفرستيد تا به اهل قبيله و مردم آن صفحات قرآن تعليم بدهد رسول اكرم (ص ) مصعب بن عمير را كه جوانى طليق اللسان بود و بسيارى از قرآن و احكام الهى را كه تا آنروز نازل شده بود ميدانست با ايشان روانه نمود.
در مدينه در منزل اسعد از مصعب پذيرايى ميشد روزها در مجالس قبيله خزرج مردم را دعوت به قواعد دين اسلام مينمود و از هر قبيله اى يكى دو نفر مسلمان ميشدند، سعد و زكوان هم كمك ميكردند اوصاف حميده آنحضرت را براى انصار نقل مينمودند تا زمانيكه خالوى اسعد، سعد بن معاذ و اسيد بن حضير بشرف اسلام مشرف گرديدند و مصعب را بمنزل خود بردند تا بالاخره اشرف اين دو قبيله مسلمان شدند و كم كم اسلام در افراد مدينه نفوذ كرده روزبروز تعداد مسلمين افزوده شد.
عبدالله بن ابى كه از بزرگان قبيله اوس بود و هر دو قبيله او را براى رياست انتخاب كرده بودند خيال داشت كه امير مدينه شود امر سلطنت و امات او خودبخود بواسطه اسلام متزلزل شد ولو آنكه خود او ظاهرا مسلمان شد ولى در باطن ازين پيشامد ناراضى بود فلذا پيوسته در تخريب اساس دين اسلام سعى و كوشش ميكرد تا جايى كه به رئيس المنافقين معروف شد.
پس از آمدن رسول اكرم (ص ) بمدينه و مسلمان شدن تمام قبيله اوس و خزرج آنها متحدا در خدمتگزارى آنحضرت ساعى و آماده عمل بودند.
ولى عبدالله ابن ابى كه رئيس منافقين و بزرگ و رئيس قبيله اوس بود باطنا باتمام تشكيلات پيغمبر مخالف بود و درصدد فرصتى بود كه بنفع خود نتيجه بردارى كند و خودش حاكم و سلطان مدينه شود فلذا در آخر ماه صفر سال 11 هجرى كه پيغمبر گرامى از دنيا رحلت فرمود بهترين فرصت را براى رسيدن بهدف و مقصد خود بدست آورد چون مقتضى را موجود يافت تصميم گرفت كه ازين فرصت به نفع خود نتيجه بردارى كند فلذا بزرگان هر دو قبيله اوس و خزرج را در سقيفه بنى ساعده جمع آورد كه سر پوشيده اى مخصوص انصار بود كه هر گاه امر مهمى پيش ميآمد همگى در آنجا جمع ميشدند و در آنموضوع مهم شور مينمودند و غير از خودشان كسى را در آنجا راه نميدادند بارى براى تصاحب نمودن امر امارت و رياست نه خلافت و جانشينى رسول اكرم (ص ) اجتماع نمودند و چون بين دو قبيله اوس و خزرج سالهاى متمادى رقابت موجود بود براى ربودن گوى رياست و امارت گفتگو طولانى شد هر يك از دو قبيله ميخواستند بنفع قبيله خود بهره بردارى نمايند و هر يك از دو قبيله امارت را براى خود مسلم ميدانند در آنمحفل بقول امروزيها امارت و رياست توجه به قبيله خزرج داشت چه آنكه سعد بن عباده شخصيتى بزرگ و باجود و سخاوت ، و جاهت بسيار نيكويى در ميان انصار داشت . و قبيله اوس چون چنين مرد شايسته اى نداشتند كه بامارت برگزينند و مايل هم نبودند كه زير پرچم امارت و رياست خزرجيها بروند عقب فرصتى ميگشتند كه اين پرچم امارت و رياست را از دست خزرجيها بربايند.
در همان ساعات مشورت انصار در سقيفه عمر بن الخطاب باخبر شد بنابر آنچه كه طبرى در صفحه 208 جلد سوم تاريخ ((چاپ اول )) و ابن اثير در صفحه 222 جلد دوم كامل و ديگران نوشته اند به در خانه رسول خدا (ص ) رفت ولى وارد منزل آنحضرت نشد ((براى آنكه ديگران از كبار صحابه و بنى هاشم باخبر نشوند)) براى ابوبكر پيغام داد كه بيرون بيايد كار دارم ابى بكر جواب داد مشغولياتى دارم نميتوانم بيرون بيايم دو مرتبه پيغام داد حادثه اى پيش آمده كه حضور تو تنها لازمست ابى بكر بيرون آمد گفت چه خبر است عمر گفت مگر نميدانى انصار در سقيفه جمع شده اند كه امر امارت را به سعد بن عباده واگذار نمايند لازمست به آنجا برويم و اخذ نتيجه نمائيم .
پس بدون آنكه مهاجرين حاضر در منزل رسول اكرم (ص ) و بنى هاشم را خبر بنمايند دو نفرى محرمانه به سقيفه رفتند.
در بين راه ابوعبيد جراح گوركن قديم مكه كه يكى از همفكران آنان بود ملاقات نمودند و با خود بردند و سه نفرى وارد مجلس ‍ سقيفه شدند.
به اتفاق جميع ارباب سير و تاريخ و خبر در سقيفه بنى ساعده از مهاجرين فقط همين سه نفر حاضر بود آنهم بطريقى كه گفته شد.
ما قبلا گفتيم كه سالها بين قبيله اوس و خزرج عداوت و دشمنى بود، در آن موقعى هم كه در سقيفه جمع بودند خزرجيها ميخواستند امير از آنها باشد اوسيها هم اين نظر را داشتند كه امير از قبيله خودشان باشد ولى خزرجيها براى رسيدن به هدف خودشان سعد بن عباده را كه مريض بود و داراى وجهه اى هم بود در سقيفه حاضر نمودند اوس هم بزرگان قبيله خود را به سقيفه آوردند كه يكى از آنها عبدالله بن ابى بود بزرگان هر قبيله بر نفع خود سخنرانى كردند بيشتر سخنرانى هم بر نفع سعد بن عباده شده قبيله اوسيها چون فرد لايقى نداشتند كه بدرد رياست بخورد و ازين پيشامد هم بسيار ناراحت بودند و ابدا زيربار خزرجيها نميرفتند متحيرانه باطراف مينگريستند و در پى فرصت بودند كه بهانه بدست آورند و خزرجيها را مغلوب كنند كه ناگاه عمر و ابوبكر و ابوعبيده وارد مجلس با نطقهاى كوتاه مسير گفتار انصار را عوض نموده و بسمت مهاجرين برگردانيدند.
فرصتى بدست اوسيها آمد و با پيشنهاد مهاجرين موافقت كردند تا دست خزرجيها را كوتاه نمايند در اين هنگام عمر گفت چگونه راضى ميشويد كسى را كه پيغمبر مقدم داشته شما او را جلو نيندازيد. اشاره به اينكه اهل سنت ميگويند پيغمبر به ابوبكر فرمود برو و بجاى من نماز بخوان پيش رفت و با ابوبكر بيعت كرد و چون بعضى از انصار اينرا ديدند گفتند با بغير از على با كسى بيعت نمى كنيم ولى بالاخره مردم قبيله اوس با ابوبكر بيعت كردند ولى خزرجيها زيربار نرفتند بزرگ خود سعد بن عباده را برداشته بمنزل رفتند و يكنفر از آنها هم با ابوبكر بيعت نكردند.
سلمان ميگويد كه على (ع ) مشغول غسل دادن بدن پيغمبر (ص ) بود كه خبر سقيفه بما رسيد من به على (ع ) عرض كردم هماكنون در سقيفه بنى ساعده اجتماع كردند و با ابوبكر بيعت كردند حضرت فرمود متوجه شدى اول چه كسى بيعت كرد عرض كردم نه ولى پيرمرديرا ديدم كه پيشانيش اثر سجود بود با حالت گريه خود را به ابوبكر رسانيد و با او بيعت كرد، سپس از منبر بزير آمده از مسجد خارج شد حضرت فرمود او را شناختى نه فرمود او... خدا او را... كند.
كار خلافت تمام شد نقشه هاى پيش بينى شده قبل از غير سعد بن عباده كم كم بفكر على بن ابيطالب افتادند قرار شد على را براى بيعت حاضر كنند زيرا بزرگان بنى هاشم و سران اصحاب پيغمبر از قبيل سلمان و مقداد و اباذر با او هماهنگ بودند و از بيعت امتناع داشتند و آنچه نبايد بشود، شد
كه در اين زيارت ميفرمايد: و لعن الله امة اسست اءساس الظلم و الجور عليكم .
خدا... كند آن كسانيرا كه در روز اول در سقيفه پايه ظلم را قرار دادند و حق شما خانواده را غضب كردند.
حق تعالى در قرآن ميفرمايد: و لا تكونوا اءول كافر و لا تشتروا باياتى ثمنا قليلا و اءياى فاتقون و لا تلبسوا الحق بالباطل و تكتمو الحق . (بقره ، 41)
يعنى : اول كافر بقرآن نباشيد و آيات مرا به بهاى اندك نفروشيد و از قهر من بپرهيزيد و حق را با باطل مپوشانيد تا حقيقت را پنهان سازد.
كسى كه اول پايه ظلم و يا عمل بدى را بنيان گذارد تا روز قيامت هر كس بآن عمل نمايد و يا به او ظلم كرده شود آن شخص اول بقدر همه ظلم كنندگان و عمل بدكنندگان مسئول خواهد بود و همچنين است اگر عمل خوبى را به مردم ياد دهد و يا پايه كار خوبى را در دنيا بنا بگذارد تا قيامت هر كس از آن بهره مند گردد او را در تمام اجرها شركت خواهد داشت .
فصل دوم : نظر قرآن و منابع درباره ستم بر محمد و آل محمد(ص )
در فصل قبل شرح حال آنانيكه پايه ظلم را در اسلام بنا نهادند بيان كرديم اينك بخواست خدا ثابت مى كنيم كه بايد بر آنها لعن نمود.
حقتعالى در سوره احزاب آيه 57 و 58 ميفرمايد: ان اءلذين يؤ ذن الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و الاخرة و اءعد لهم عذابا مهينا و الذين يؤ ذون المؤ منين و المؤ منات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اءثما مبينا .
آنانكه خدا و رسول را بعصيان و مخالفت اذيت و آزار ميكنند خدا آنها را در دنيا و آخرت لعن كرده و از رحمت خود دور فرموده و براى آنان عذابى باذلت و خوارى مهيا ساخته است و آنانكه مردان و زنان باايمان و بى تقصير و گناه را بيازارند دانسته گناه و تهمت بزرگى را مرتكب شده اند.
اذيت كردن رسول خدا بر دو قسمت يا قوليست چنانچه سخنان نالايق و ناسزا به آنحضرت ميگفتند مثل شاعر و كذاب و ساحر و يا فعليست مثل شكستن دندان يا شكمبه گوسفند بر سر او ريختن يا او را سنگ زدن بطوريكه خون از پاهاى آنحضرت جارى ميگشت و گاهى اذيت رسول به اينست كه اهلبيت آنحضرت را اذيت كنند به طوريكه خود آنحضرت آزرده گردد و پس هر سه قسم را اذيت رسول گويند اگر چه قسم سوم بخود آنحضرت آسيبى نرسيده ولى ناراحتى آنحضرت در قسم سوم بيشتر از آن دو قسمست .
اذيت على عليه السلام اذيت پيغمبر (ص ) است
در صحيح بخارى و مسند احمد بن حنبل و ساير كتب عامه و از كتب شيعه تفسير مجمع البيان و منهج الصادقين روايت ميكند كه اميرالمؤ منين موى مبارك خود را بدست گرفت فرمود رسول خدا موى خود را بدست مبارك خود گرفته فرمود اى على هر كه بمويى از موهاى تو ايذاء رساند بمن ايذا رسانيده و هر كه بمن ايذاء رساند بخدا ايذاء رسانيده .
پس از اين حديث بخوبى استفاده ميشود كه اذيت به مولا اميرالمؤ منين (ع ) اذيت برسول و اذيت به رسول اذيت بخدا است و اين در روايت شيعه و سنى متواتر است كه پيغمبر فرمود: انا و على من نور واحد يا على دمك من دمى و لحمك من لحمى و من اءبغضك و ابغضبنى ابغض الله . و همچنين از آيه مباركه مباهله معلوم ميگردد كه نفس على نفس پيغمبر است پس چون مطابق آيه مباهله پيغمبر و على نفس واحد شدند اذيت هر كدام اذيت ديگريست و اذيت آن دو اذيت خداست و كسى كه خدا را اذيت كند مطابق آيه صريح قرآن ((لعنهم الله فى الدنيا و الاخرة )) مستوجب لعن خدا واقع خواهد شد.
اذيت فاطمه (س ) اذيت پيغمبر است
اخبار زيادى از پيغمبر رسيده و شيعه و سنى نقل كرده اند كه هر كس فاطمه عليهاالسلام را اذيت كند پيغمبر را اذيت كرده و هر كه پيغمبر را اذيت كند خدا را اذيت كرده است منجمله خبر معروفى است كه امام احمد در مسند و شيخ سليمان در ينابيع المودة و مير سيدعلى همدانى در مودة القربى و ابن حجر در صواعق نقل كرده اند كه پيغمبر (ص ) فرمود: فاطمة بضعة منى و هى نور عينى و ثمرة فؤ ادى و روحى التى بين حبنى من اءذاها فقد آذانى و من اءذانى فقد آذى الله و من اغضبها فقد اغضبنى يودينى ما آذاها .
فاطمه پاره تن منست و ميوه دل من و نور چشم من و روحيست بين دو پهلوى من كسيكه فاطمه را اذيت كند مرا اذيت نموده و كسيكه مرا اذيت نمايد خدا را اذيت نموده و كسيكه فاطمه را بغضب درآورد مرا بغضب درآورده اذيت ميكند مرا كسى كه او را اذيت نمايد.
بخارى و مسلم كه دو عالم و محدث بزرگ عامه ميباشند در صيحيحين خود نوشته اند: فاطمه (ع ) در حال خشم و غضب ... را ترك نمود و بر او غضبناك ماند و با او حرف نزد تا وفات آنگاه اميرالمؤ منين على (ع ) بر او نماز گذارد و شبانهه دفنش نمود و ابوبكر را اذن و اجازه نداد كه بر جنازه او حاضر شود و بر جنازه بى بى نماز بخواند.
و نيز عبدالله مسلم بن قتيبه دينورى در صفحه 14 الامامه و السياسة نقل ميكند كه فاطمه سلام الله عليها در بستر بيمارى به ... فرمود خدا و ملائكه را شاهد ميگيرم كه شما دو نفر مرا بسخط آوريد و رضايت مرا فراهم نياوريد اگر پيغمبر را ملاقات كنم شكايت شما را خواهم كرد.
خداوند در قرآن ميفرمايد: و ما كان لكم ان تؤ ذوا رسول الله نبايد هرگز رسول را چه در حيات و چه در ممات بيازاريد. نميدانم اهل سنت و جماعت بين اين آيات و اخبار خودشان را چگونه ميكنند؟
در روضات نقل ميكند كه يكروز، اعلم علما شافعى گفت آيا شيعه حجت قاطعى بجهت حقانيت خود دارد، شيخ بهايى فرمود زياد است يكى آنكه در صحيح بخارى از حضرت رسول (ص ) روايت كرده كه آنحضرت فرمود: فاطمة بضعة منى من اذاها فقذ اذانى و من اغضبها فقد اغضبنى ، و بعد از چهار ورق همان كتاب روايت ميكند انها خرجت من الدنيا و هى غاضبة عليهما يعنى فاطمه از دنيا رفت در صورتيكه بر...
غضبناك بود بواسطه حقى كه از او غضب كردند آن عالم سنى گفت اين حرف دروغست و نميشود بخارى اين دو حديث را نقل كند من خودم بايد اين كتاب را رسيدگى كنم و فردا بشما جواب ميدهم چون صبح شد آن عالم سنى به شيخ بهايى گفت من صحيح را ديدم و بين ايندوحديث زياده از پنج ورق فاصله دارد چگونه شيعه ميگويند حق با ما است .
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه گويد خدمت استاد خودم ابوجعفر نقيب گفتم كه در اخبار صحيح بما رسيده كه هميار بن اسود كه بهودج زينب دختر پيغمبر حمله كرد و طفلى كه در رحم داشت از ترس سقط كرد پيغمبر خون ، او را هدر ساخت پس كسيكه طفل فاطمه را سقط كرد اگر پيغمبر حيات ميداشت با او چه معامله اى ميكرد ابوجعفر نقيب قول ابن ابى الحديد را تصديق كرد ولى گفت از من حديث مكن و بطلان اين خبر را هم بمن منسوب مدار.
خود ابن ابى الحديد ميگويد اينمطلب بر ما روشن است كه فاطمه از دنيا رفت و از... رنجيده بود و وصيت كرد كه آنها بر جنازه اش ‍ نماز نگذارند.
گذشته از اينها در آيه بعد ميفرمايد: والذين يؤ ذون المؤ منين و المؤ منات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبينا آيا اهل بيت پيغمبر جز مؤ منين كه اينهمه آنان را اذيت كردند.
بدانكه همان قسم كه صلوات باعث بالارفتن مقام آل محمد ميشود لعن كردن بر دشمنان ايشان هم زيادى عذاب بر ايشان و ثواب براى ما خواهد بود بعلت آنكه هر چه ظلم و جور و ستم بر مردم روزگار ميشود براى آنست كه در صدر اسلام پايه ظلم بنا نهادند و نگذاشتند خلافت به على و اولادش برسد.
از بعضى علماء نقل شده كه ما هر وقت در مسئله اى از مسائل مشكل مراجعه كنيم و براى ما حل نشود و لعن بر غاصبين آل محمد را بر خود لازم ميدانيم چه اگر آنها گذاشته بودند امام زمان از ما غايب نميشد و با بودن امام مشكلى براى ما باقى نميماند.
و نيز ايشان در كتاب انوار يغمانيه خود از جابر از حضرت باقر (ع ) روايت نموده كه آن بزرگوار فرمودند كه عقب اين آفتاب شما چهل چشمه آفتاب ديگر است ما بين هر قرص آفتاب تا آفتاب ديگر چهل سال راه است و در آنها خلق بسيارى است كه نميدانند خدا آدمى را خلق فرموده يا نه و در عقب اين قرص ماه شما چهل قرص ماه ديگر است كه فاصله هر كدام با ديگرى چهل روز است و در ميان آنها خلق بسيارى ميباشند كه نميدانند خدا آدميرا خلق كرده ولى به آنها الهام شده همچنانكه بزنبور عسل الهام شده كه اولى و دومى را در همه اوقات لعن كنند و خداوند ملائكه اى را موكل بر آنها نموده كه هر گاه كوتاهى و در مسامحه در لعنت آنها نمايند آنان را عذاب كنند.
و نيز سيد جزايرى از حضرت امام حسن عسكرى (ع ) روايت نموده آنحضرت از امام صادق (ع ) نموده است كه مردى خدمت آن بزرگوار عرض كرد يابن رسول الله من از يارى كردن شما بدست خود عاجز هستم اين عبارت دو احتمال دارد يكى آنكه مال ندارم كه به آن نصرت شما نمايم و ديگر قوت و قدرت ندارم كه با دشمنان شما جنگ كنم ، عرض ميكند چيزى را مالك نيستيم مگر لعن نمودن بر دشمنان شما و بيزارى چستن از آنها پس حال من چگونه است حضرت صادق (ع ) در جواب فرمود پدرم مرا خبر داد از پدرانش از رسول خدا كه آن بزرگوار فرمودند هر كه در يارى نمودن ما اهلبيت ضعيف باشد پس در نمازش بر دشمنان ما لعنت كند خداوند صداى او را بجميع ملائكه ميرساند از ملائكه ساكنين زمين و آسمان تا عرش و آنها در لعن با او همراهى و مساعدت مينمايند و بر او ثنا ميفرستند و ميگويند بار خدايا بر اين بنده خودت صلوات و رحمت فرست چه آنكه در خشنودى اولياء تو را كه وسعت داشت و مقدورش بود از لعنت بر اعداء محمد و آل محمد مبذول داشت پس از جانب حضرت احديت خطاب ميرسد كه اى ملائكه من او را از احبار خود قرار دادم .
---------------------------
حضرت آيت الله حاج سيداحمد ميرخانى (ره )

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page