مجلس شانزدهم : السلام عليك و على الارواح التى حلت بفنائك

(زمان خواندن: 11 - 21 دقیقه)

((سلام بر تو و آن روانهايى كه در آستان تو جا گرفته و در ساحت قرب تو فرود آورده اند)) ارواح جمع روحست و اصل لغت روح بمعنى طيب و طهارت است و ازين جهت روح انسانى را روح گويند و ملائكه مظهرين را روح نامند و جبرئيل را روح القدس نامند و ملك اعظم را كه در آيه كريمه يوم يقوم الروح مذكور شده روح و عيسى را روح الله گويند.
در تعريف روح انسانى نظريه و آراء دانشمندان بسيارست و ما قول سه دسته آنها را نقل ميكنيم
1 - عقيده ماديون
2 - فلاسفه و عرفا
3 - قرآن و روايات
عقيده ماديون در مورد روح
بطور كلى ماديون بوجود روحى كه جدا از بدن وجود داشته باشد و براى او حيات و بقائى قبل از تشكيل يا بعد از فناء بدن باشد عقيده ندارند و ميگويند ما جز بآنچه محسوس بحواس گردد معتقد نيستيم و ماوراى امور حسى را قبول نداريم ، لذا با مختصر اختلافاتى روح و آثار آنرا متولد از ساختمان بدن و مزاج ميدانند چنانكه بعضى گفته اند روح جسم لطيفى است كه از اجزاء لطيف غذا تكوين شده و جمعى ديگر گفته اند روح حاصل از دوران خونست و دسته ديگر گفته اند هوائى است سيال در بدن و گروهى گفته اند روح نوريست كه از حرارت طبيعى مزاج حاصل گردد و جمعى از ماديون عصر ما برآنند كه ادراك و شعور و فهم و حيات و بطور كلى همه اموريكه بنام آثار روحى ناميده ميشوند متولد از اجزاء دماغ هستند يعنى همانطور كه هر يك از اجزاء بدن مانند قلب و جگر و كليه داراى وظايف خاصه و آثار معين ميباشند اجزاء و سلولهاى دماغى هم داراى آثارى ميباشند در حقيقت آثار روحى هم مثل نور و حرارت و الكتريسته آثار جسمانى ميباشند و كليه اموريكه الهيون آثار روحى مينامند آثار ماده هستند و نيازى بوجود روح ديگر و قواى آن نيست .
جواب
براى اينكه روشن سازيم كه نفس غير از ماده و جسم غير از روحست و از اختصار كلام و فن منبر هم خارج نشويم ميگوئيم كه شخص در حال خواب لذائذ و آلامى را درك ميكند كه گاهى شديدتر از حال بيداريست و گاهى مطالبى در خواب بر او كشف ميشود كه مشكلهاى بيدارى او را حل ميكند.
مثلا يكى از دوستان براى من نقل كرد كه وقتى يك مطلب علمى در جواهر ديده بودم و فراموش كرده بودم كه در چه جلد و چه صفحه اى بوده مدتها عقب آن ميگشتم و پيدا نميكردم تا اينكه شبى پدرم را در خواب ديدم و بمن گفت فرزند مطلبى را كه ميخواهى در فلان جلد جواهر و فلان صفحه و فلان سطر ميباشد از خواب بيدار شده فورى چراغ را روشن نمودم و كتاب را برداشتم ، همانطور كه او نشان داده بود يافتم .
بايد به اين ماديون گفت جواب اين خواب را چه ميگوييد اگر روح و جسم يكى است پس چگونه اين جسم در بيدارى هر چه كوشش كرد نتوانست آن مطلب را پيدا كند ولى در خواب به او گفتند آيا آن پدرى را كه در خواب ديد جسم بود يا روح ؟
جواب ديگر آنكه نزد دانشمندان امروز مسلمست كه اجزاء بدن بواسطه جريان خون و تنفس و تغذيه در تبديل ميباشد يعنى پيوسته قسمتى از سلولهاى بدن ميميرند و از بين ميروند و سلولهاى ديگر جانشين آنها ميشوند ولى با اين تبديل دائمى در همه احوال شخصيت انسان باقيست و هر كس خود را در همان شخص ده يا بيست يا پنجاه سال قبلى ميشناسد در صورتيكه شاهد قسمت اعظم بدن او تبديل شده باشد.
اگر قواى روحى متولد از بدن باشد بايد پس از آنكه شخص در نتيجه بيمارى قسمتى از بدنش تحليل رفت معلومات و محفوظات او هم زائل شود و پس از بهبودى ناچار شود كه تمام آنرا دو مرتبه تحصيل و كسب نمايد در صورتيكه بر خلاف آن مى بينم بعضى اشخاص با داشتن بنيه ضعيف و ناتوان داراى روحى قوى يا معلوماتى فراوان ميباشند و در حال بيمارى جسمى قواى روحى را از دست نميدهند و بفرض اينكه چندى هم روح آنان بواسطه ضعف بدن كار خود را كاملا انجام ندهد پس از بهبودى بدون اينكه مجددا تحصيلى كند آنچه دانسته بودند دوباره ميدانند و با تبديل اجزاء بدن تجديد مكتسبات لازم نميگردد ولى آثار اجسام پس از زائل شدن بايد تجديد شود.
خوب مغناطيسى يا هيپنوتيزم و اثبات روح
ادله عقيله و نقليه اى كه براى اثبات روح اقامه نموده اند امروز جمعى از مردم باور ندارند مگر با آنكه با دليل حسى همراه باشد زيرا امروز فلسفه هاى عقلى پيشينيان را پست و فرومايه دانسته و سر تسليم بقول آنها فرمود نميآورند لذا ما مجبوريم كه براى ادعاى خود ادله حسى اقامه كنيم تا براى خوانندگان عزيز جاى شك و ترديدى درباره جاودانى بودن روح باقى نماند.
از جمله آن خواب مغناطيسى است كه همان خواب ساختگى باشد كه دارندگان اينكار برخى را بخواب ميكنند و از آنها كارهاى شگفت آورى مى بينند كه شخص بيننده يقين ميكند كه انسان غير از بدن داراى چيز ديگريست كه آن روح است كه كارهاى مهمى انجام ميدهد ((شاركو)) يكى از بزرگترين پزشكان جهان ميگويد: خواب مغناطيسى جهان بيمناكى است و در آن چيزهايى ديده ديده ميشود كه مايه شگفتى و برتر از دانشهاى حسى است .
((ببو)) در كتاب مغناطيس حيوانى گويد: خواب مغناطيسى هستى و جاودانى بودن روح را ثابت ميكند بپايه اى كه دو گوهر مجرد يعنى روح دو نفر ميتواند با هم آميخته بى آنكه نيازى بماده داشته باشد.
اگر بخواهيم اقوال علماء اين فن را نقل كنيم مثنوى هفتاد من كاغذ شود و فقط آزمايشهائيكه درين فن نموده اند بعضى از آنها را مختصرا مينمائيم .
قبلا اين سخن را هم بايد متذكر شد كه شخص خواب رفته رام شخص خواب كننده است و ميتواند چيزهايى بچشم او نمودار كند كه فعلا هستى ندارد و چيزهايى حس كند كه جز در خزانه و هم حقيقت ندارد و به اندازه اى اين بدن خواب از خود بيخودست كه اگر قطعه اى از گوشت بدن او را ببرند آزرده نشوند و حس ننمايند.
مثلا اگر جوهر نشادر نزد بينى او برند كمترين اثرى در او ايجاد نميكند در صورتيكه اگر نزديك بينى آدم بيدار برند هماندم بميرد و بزرگترين فريادها او را از خواب بيدار نكند و تنها خواب كننده ميتواند به اندك صدايى او را بخود متوجه سازد.
دو نفر طبيب نامدار فرانسوى ((مارچ واسكرول )) در بيمارستان مشغول آزمايش اين امر شدند در نتيجه ثابت كردند كه خواب رفته هاى مغناطيس حس خود را گم ميكنند يكى از آزمايشهاى آن اين بود كه يك اندازه جوهر نشادر در جلوى بينى خواب رفته گرفتند و چند بار اين عمل را تكرار كردند، كوچكترين اثرى ديده نشد، يكى از دانشمندان كه اين امر را باور نميداشت نزديك آمده و براى آزمايش و آرامى دل جوهر را نزديك بينى خود برد و در هماندم جان سپرد.
شخص خواب رفته نه تنها بيحس ميشود بلكه كارهايى شگفت آور از او سر ميزند مانند ديدن چيزها از جاى دور و آگاهى از كارها ناپيدا و آگاهى از انديشه مردمى كه گرد او هستند.
((اگزاكوف )) دانشمند روح شناس روسى ميگويد:
يكى از آزمايشهايى كه بخوبى وجود روح جداگانه را در آدمى ثابت ميكند و بما ميفهماند كه روح از ماده جداست و خود ميتواند كارهاى شگفت آورى بى كمك ماده كند داستان مادام لويس است كه زنى را بخواب كرد و در جلوى گروهى از تماشاچيان بآن شخص جواب فرمان داد كه بخانه خواب كننده يعنى مادام لويس برود و ببيند كه افراد خانه او در چه حالى ميباشند بعد از اندك زمانى شخص خواب رفته گفت رفتم ديدم دو نفر بكارهاى خانه مشغولند.
لويس گفت : دست خود را به يكى از آنها بزن در آن هنگام شخص خواب رفته خنديد و گفت دست به يكى از آنها زدم ولى بسيار ترسيد آنگاه مادام لويس از تماشاچيان پرسيد آيا كسى خانه ما را ميداند چند تن بلند شدند به آنها گفت برويد بخانه من و از آنها بپرسيد آيا چيز تازه اى در منزل اتفاق افتاده است ؟ آن چند نفر رفتند و زود برگشتند و همگى گفتند در خانه شور و غوغاى عجيبى بود سبب را پرسيديم گفتند ناشناسى را ديديم كه در آشپزخانه راه ميرود و همينكه نزديك يكى از ما رسيد دست خود را به يكى از ما زده و ديگر او را نديديم بدين سبب بيم و هراسى بر ما غلبه نموده است .
قال الفيض فى الوافى فى الجزو الثالث عشر بعد ذكر فى قبض روح المومن قال : المراد بالروح هنا ما يشيراليه الانسان بقوله انا اعنى النفس الناطقه و قد تحير العقلاء فى حقيقتها و المستفاد من الاخبار عن الائمة الاطهار سلام الله عليهم انها شبح مثالى على صورة البدن و كذلك عرفها المتالهون بمجاهداتهم و حققها المحققون بمشاهداتهم فهى ليست بجسمانى محض و لا بعقلائى صرف بل برزخ بين الامرين متوسط بين النشاتين من عالم الملكوت و للانبياء و الاوصياء صلوات الله عليهم روح آخر فوق ذلك هى عقلانيه صرفة و جبروتية محضة .
اخبارى كه در باب قالب مثالى وارد شده كه ميت پس از مرگش با اوست و حكايات و مقاماتى كه درينباب رسيده زيادست كه جاى بحث آن نيست و از مطالب منبر خارجست . ما در جلد دوم شرح اصول كافى در صفحه 232 در حديث 540 مفصلا درينموضوع نموده ايم بحث نموده ايم ، طالبين بانجا رجوع فرمايند.
مختار فلاسفه و عرفا در باب روح
فلاسفه گويند روح گوهريست بسيط و مجرد از ماده و لوازم ماده و تعلق آن به بدن تعلق تدبيرى است ، مانند تعلق سلطان به مملكت و ناخدا به كشتى ، روح به فناى بدن فانى نشود پس از مرگ متنعم يا معذب بنعم و عذاب روحانى است .
گروهى از آنان بقدم ارواح و برخى بحدوث آن و دسته اى بتناسخ قائل شده اند و گفته اند كه روح در اجسام و ابدان تردد دارد و بعضى گفته اند كه روح يك حقيقتند و اختلاف آنها بعوارض و مشخصات است و اين قول به ارسطو نسبت داده شده است .
و مختار ملاصدرا اينست كه نفس در ابتداء حدوث صورت جسمى است و بحركت در ذرات و جوهر خود بمرتبه حس و ادراك و خيال و عقل ميرسد تا اينكه بعقل فعال منتهى ميشود و عرفا همين قول را قبول كرده اند.
گفتار آيات و اخبار در روح
حقتعالى در قرآن ميفرمايد: فاذا ستويته و نفخت فيه من روحى فقعواله ساجدين .
در دو سوره قرآن كريم اين آيه ذكر شده يكى سوره (ص ) و ديگر سوره الحجر آيه 29 و اين آيه مباركه دلالت دارد كه خلقت بشر بستگى بدو چيز دارد يكى تسويه كه ساختمان جسد است كه از گوشت و خون و استخوان تشكيل شده و ديگر روح است كه از او تعبير به نفس ناطقه ميكنند و چون حقتعالى روح را بخود اضافه نمود و ((نفخت فيه من روحى )) دلالت ميكند بر اينكه اين روح جوهر بسيار شريفى است كه از عالم علوى و قدسى در اين بدن نهاده شده است .
در آيه ديگر ميفرمايد: الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فنمسيك التى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمى ان فى ذلك الايات لقوم يتفكرون .
يعنى خداست كه وقت مرگ ارواح خلق را ميگيرد و آنرا كه هنوز مرگش فرا نرسيده نيز در حال خواب روحش را قبض ميكند سپس ‍ آنرا كه حكم بمرگش كرده جانش را نگاه ميدارد و آنرا كه نكرده به بدنش ميفرستد تا وقت معين مرگ ، در اين كار نيز ادله قدرت الهى براى متفكران پديدار است .
در بحار از امام صادق (ع ) نقل ميكند كه خداوند روح مؤ منين را پس از گرفتن در بهشت جاى دهد بصورتيكه در دنيا بودند ميخورند و مينوشند اگر كسى بر آنها وارد شود آنها را به همان صورت دنيايى كه داشتند مى شناسند.
و نيز از امام صادق (ع ) روايت ميكند كه فرمود: مؤ منين وقتيكه خوابيدند خداوند روح آنان را بالا ميبرد، روحيرا كه مردانش حكم شده و اجلش رسيده در بهشت جاى ميدهد و اگر اجلش باقى باشد به ابدان برگرداند، و نيز سؤ ال شد كه ارواح يكديگر را ملاقات ميكنند؟ فرمود: بلى با هم انس ميگريند و از يكديگر پرسش ميكنند.
داستان ملامهدى عراقى در وادى السلام
در وادى السلام عراقى ، از جانب ملامهدى عراقى نقل ميكند كه وقتى در نجف اشرف قحطى شديدى واقع شد كه بر من و عيال و اطفالم بسيار سخت ميگذشت روزى براى زيارت اهل قبور و دفع هم و غم به وادى السلام رفتم ناگاه در حالت بيدارى ديدم كه جماعتى جنازه اى را به وادى السلام آوردند، ديدم جنازه را در باغ وسيعى كه بزبان توصيف آنرا نتوان نمود داخل نمودند، بعد او را در قصر عالى داخل كردند كه از همه چيز تمام بود، منهم عقب او داخل آن قصر شدم ديدم جوانى بزى سلاطين بالاى كرسى مرصعى نشسته چون نظرش بر من افتاد سلام كرد و مرا به اسم صدا كرد و بسوى خود دعوت نمود و بجهت تعظيم من از جاى خود حركت نمود، دست مرا گرفته پهلوى خود نشانيد گفت شما مرا نمى شناسيد من صاحب آن جنازه هستم كه الان او را داخل وادى السلام نمودند، اسم من فلان و از فلان بلد هستم و اين جماعت كه با من بودند ملائكه نقاله ميباشند كه مرا از بلدم به اين بهشت برزخ آوردند.
چون اين سخنان را از او شنيدم حزن و المم برطرف شد و ميل بگردش نمودن در باغ را نمودم ناگاه ديدم و مادرم و بعضى از حامم در ميان قصور نشسته اند و با سرور و فرح از من استقبال نمودند و از حال بعضى از ارحام سئوال كردند و من در بين جواب دادن از فقر و گرسنگى اطفالم براى آنان ذكر كردم آنگاه پدرم به اطاقى كه در آن برنج بود اشاره كرد، بمن گفت هر چه ميخواهى از اين برنجها بردار، من خشنود شدم و عبايم را پهن كرده آنرا پر از برنج كرد و به نجف اشرف آمد و آن منظره از نظرم محو شد تا مدتى طولانى با آن برنج زندگانى ميكرديم و تمام نميشد، آخرالامر عيالم مرا مجبور كرد تا قصه برنج را بگويم من هم براى او قصه را نقل كردم ولى چون بسراغ برنج رفتيم ديگر آنرا نديديم و تمام آنها از بين رفت .
از اين بحث نتيجه ميگيريم كه روح ، جسم لطيفى است كه پس از مرگ از بين نميرود و در قالب مثالى بدن ميباشد يا متنعم است يا معذب گر چه بدن خاك و پوسيده شده و از بين ميرود ولى روح و قالب مثالى باقى خواهد بود تا روز قيامت كه به همان بدن پوسيده متصل شده به قيامت خواهد آمد.
احتمالاتيكه در معنى حلت بفنائك ميرود
حلول رحل محل فرود آمدن است ، فناء به كسر فاء، بر وزن كساء بمعنى گشادگى در اطراف خانه است كه مردم و شتران در آنجا استراحت ميكنند و به اصطلاح قديم فضاى جلوى خانه هاى بزرگ كه ((جلوخان )) ميگفتند! ناخه كه از باب افعال از اجوف واوى است فر و خوابانيدن شتر است . رحل جاى گذاردن لباس و اسبابست ، در معنى اينعبارت چند احتمال داده ميشود:
احتمال اول
اينكه مراد از اين ارواح ملائكه اطراف قبر آنحضرت هستند كه رحل اقامت خود را بر در خانه آنحضرت انداخته و شب و روز بر آنحضرت گريان ميباشند.
امام صادق (ع ) فرمود كه حقتعالى بقبر آنحضرت چهار هزار ملك غبارآلوده و پريشان حال موكل فرمود كه تا روز قيامت بر آنحضرت گريه ميكنند و هر كس آنحضرت را عارفا بحقه زيارت كند اين ملائكه او را مشايعت ميكنند تا آنكه آن زائر را به وطنش برسانند و اگر مريض گردد و هر صبح و شامى به عيادت او ميروند و اگر بميرد بجنازه او حاضر شوند تا روز قيامت براى او استغفار كنند.
در روايت ديگرى كه ((دربندى )) در ((اسراراشهاده )) نقل ميكند حضرت صادق (ع ) فرمود: هفتاد هزار ملك موكل قبر حسين (ع ) هستند كه همه آنها متغير و گردآلوده از روزيكه آنحضرت شهيد شده تا روز قيام حضرت قائم ((عج )) بر آنحضرت صلوات ميفرستد و زوار آنحضرت را دعا ميكنند و ميگويند پروردگارا اينها زائر حسينند بر ايشان احسان نما.
در خبر ((ابن تغلب )) از حضرت صادق (ع ) است كه چهار هزار ملك روز عاشورا نازل شده تا يارى حضرت حسين (ع ) را بنمايند حضرت بآنها اذن نداده مراجعت كردند تا تكليف خود را بدانند، دوباره نازل شدند ديدند حضرت حسين بدرجه شهادت رسيده ، پس ايشان گردآلوده نزد قبر آنحضرت هستند و گريه بر او ميكنند تا روز قيامت و رئيس آنها ملكى است منصور نام و هيچ زائرى آنحضرت را زيارت نميكند مگر آنكه آن ملائكه او را استقبال ميكنند و چون وداع آنحضرت را نمود و او را مشايعت ميكنند و چون وداع آنحضرت را نمود او را مشايعت ميكنند و چون مريض شود عيادت او كنند و چون بميرد نماز بر او بخوانند و طلب مغفرت بجهت او نمايند.
احتمال دوم
آنكه مراد از ارواح ، دوستان و محبين آنحضرت از مؤ منين و مومنات باشد مراد از فناء و رحل خطيرة القدس و محل قرب و محفل ملكوت كه بزم انس آنجناب است باشد و مسلما شهدا كربلا در مرتبه اول ايندسته واقع خواهند بود.
در روايات بسيارى آمده كه در روز قيامت براى آنحضرت مجلسى در زير سايه عرش ميباشد كه مخصوص آنحضرتست و گريه كنندگان و زيارت كنندگان در آنمجلس جمع ميشوند كه در حالت امن و خاطرجمعى باشند و بحديث آنحضرت استيناس و اشتغال ميورزند و در آن حين كه در خدمت آنحضرت مشغول صحبت هستند از بهشت از اوج آنها رسولى ميفرستند كه ما مشتاق شمائيم نزد ما بيائيد، آنها از رفتن اباء و امتناع مينمايند و گفتگو و صحبت حسين (ع ) را اختيار ميكنند و لذت مجلس آنحضرت را بر لذت حوران بهشتى مقدم ميدارند.
زائران و گريه كنندگان حضرت حسين در بهشت همسايه آنحضرت خواهند بود
ابن عباس روايتى نقل ميكند كه در ذيل آن دارد كه وقتى حضرت حسين (ع ) جزاى زائران و گريه كنندگان را از جد و پدر و مادر شنيد عرض كرد اى جد برزگوار بحق خدا و بحق تو قسم تا آنها داخل بهشت نشوند من وارد نشوم و از خدا ميخواهم كه در آخرت قصور آنها را پهلوى قصر من قرار دهد.
اين روايت مورد اشكال شده كه چگونه ممكن است تمام گريه كنندگان و زائرين آنحضرت در بهشت همجوار آنحضرت باشند؟
جوابش اينست كه ما بهشت را چون بدنيا قياس ميكنيم اين اشكال پيش ميآيد ولى حقتعالى بقدرى خانه آنحضرت را وسيع قرار ميدهد كه همه زائرين و گريه كنندگان همسايه او را باشند.
و جواب ديگر اينكه آنحضرت بقدرى قصور متعده دارد كه جز خدا نداند.
در كافى خبرى نقل ميكند كه پيغمبر به اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: خدا آنقدر از را ميداند كه عقل و اوهام خلق به آن نرسد و بآن احاطه ننمايد، هزار و هفتصد را در مثل خود ضرب ميكند. 2890000 1700*1700 و حاصلضرب را در مثل خود يعنى 8343100000000=2890000*2890000 و همچنين ضرب مينمايد اين عدد را در مثل خود و حاصل او را در مثل خود و همچنين تا هزار مرتبه پس آن عدد حاصل را ضرب ميكند در مثل خود و همچنين حاصلضرب را در مثل خود تا هزار مرتبه ديگر، پس آخر عدديكه ازين ضربها حاصل شود عدد قصرهائيست كه حقتعالى بتو عنايت فرمايد.
پس اى خواننده عزيز به حسينى فكر كن كه هر چه داشت در راه خدا داد و يك طفل شيرخواره هم براى خود باقى نگذاشت ، خدا باو چه خواهد داد، پس اگر بگويند زائرين و گريه كنندگان بر حسين (ع ) در بهشت همسايه آنحضرت خواهند بود استعباد مكن و بدان كه واقعا همجوار آنحضرت خواهند بود.
بقدرى مقام زائرين و گريه كنندگان بر حسين (ع ) بلند است كه امام صادق (ع ) در دعاى سجده ميفرمود: الهم اغفرلى و لاخوانى و زوار قبرالحسين الذين انفقوا اموالهم اللهم فارحم تلك الوجوه التى غيرتها الشمس و تلك الوجوه التى تتقلب على قبر ابى عبدالله . آن صورتهايى كه بر قبر حسين ماليده ميشود و ارحم تلك الاغين الاتى جرت دموعها رحمة لنا و ارحم تلك القلوب التى جزعت و احترقت لنا و ارحم الصرخة التى كانت لنا .
احتمال سوم
آنكه مراد از ارواح همان اصحاب و خويشان آنحضرت باشند كه در كربلا بدرجه رفيع شهادت نايل شدند همانطور كه در احتمال دوم گفتيم كه دوستان و محبين آنحضرت با او ميباشد مسلما شهداء كربلا مقام قربشان بانحضرت از ديگران بيشتر است و بنابراين فناء و رحل بهشت و محل قرب در محفل ملكوت كه بزم انس آنجناب است خواهد بود.
ممكن است مراد از ارواح همان اجساد طيبه شهداء كربلا باشد زيرا روح به جسد هم گفته شده و قرآن هم ميفرمايد: و لا تحسبن الذين قتلو فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون .(آل عمران 169)
و مراد از فناء و رحل همان قبر و حاير است كه شيخ مفيد در ارشاد ميفرمايد كه ما شك نداريم كه اصحاب آنحضرت از حاير بيرون نيستند اگر چه خصوصيات قبور آنها را ندانيم و قبر حضرت عباس اگر چه دور است ولى داخل در فناء و رحل سيدالشهداء است .
ياران و اقوام آن حضرت
مورخين و محدثين تعداد اقوام و ياران آنحضرت را كه در كربلا شهيد شدند مختلف ذكر كرده اند در شفاءالصدر مينويسد: مشهور بين مورخين كه شيخ مفيد در كتاب ارشاد فرموده و ابن اثير در كامل 72 نفر بودند، 32 نفر سواره ، 40 نفر پياده .
در عقدالفريد، 72 نفر، در فصول المهمه 78 نفر و در بحار از محمدبن ابيطالب نقل كرده كه عدد سرها 78 بودهه و از عبارت كشى در ترجمه حبيب چنان ظاهر ميشود كه 70 مرد بوده اند.
سيد بن طاووس در اقبال زياراتى از ناحيه مقدسه نقل ميكند كه اسامى شهدا و قتله آنها در آن زيارت ذكر شده كه جمع آنها 82 نفر ميشود. از تمام اين عده 19 نفر كسانى بودند كه در مكه بحضرت سيدالشهداء (ع ) ملحق شدند و 21 نفر در بين راه مكه و كربلا بآنحضرت ملحق شدند و ما بقى در كربلا به لشكر آنحضرت ملحق گرديدند كه بيشتر آنها در شب عاشورا بود كه از لشكر پسر سعد به يارى پسر پيغمبر آمدند و تعداد آنها 32 نفر بوده است .
سيد بن طاووس در لهوف ميفرمايد: روى عن الباقر (ع ) انهم كانوا خمسة و اءربعين فارسا و ماءته راجل نقل كرده اند همراهان حضرت وقت ورودشان بزمين كربلا بيش از هزار نفر بودند ولى در شب عاشورا رفتند و آنهائيكه بدرجه شهادت رسيدند همان 72 نفر بوده اند.
عدد شهداء بنى هاشم
اختلاف است كه شهدا بنى هاشم در كربلا چند نفر بودند در امالى از ابن عباس روايت كرده كه اميرالمؤ منين (ع ) هنگاميكه بصفين تشريف ميرد وارد زمين كربلا شد فرمود: هذه ارض كرب و بلا يدفن فيهاالحسين (ع ) و سبعة عشر رجلا من ولدى و ولد فاطمة .
مسلما اين عده كه كشته شدند از اولاد على و فاطمه نبودند پس احتمال دارد من باب تغليب باشد و محتملست كه مراد اين باشد كه بعضى از اولاد من هستند و بعضى از اولاد فاطمه بنت اسد و در زيارت ناحيه هم اسم 17 نفر از بنى هاشم غير از حضرت سيدالشهداء (ع ) ذكر شده كه پنج نفر از اولاد اميرالمؤ منين عليه السلام كه جناب ابن عباس ، عبدالله ، جعفر، عثمان و محمد و سه نفر از اولادهاى امام حسن مجتبى ، قاسم ، عبدالله و ابوبكر و دو نفر از اولاد حضرت سيدالشهداء على اكبر و عبدالله رضيع المسمى بعلى الصغر و دو نفر از اولاد جناب عبدالله بن جعفر بن ابيطالب ، جناب عون و محمد و دو نفر از اولاد عقيل بن ابيطالب جناب جعفر و عبدالرحمن و دو نفر از اولاد جناب مسلم بن عقيل عبدالله و ابى عبداله و يك نفر از اولاد ابى سعيد بن عقيل محمد بوده اند.
فضائل حواريين حضرت سيدالشهداء
اگر ما در بين اصحاب و ياران پيغمبران و امامان جستجو كنيم اصحابى باوفاتر از اصحاب حضرت سيدالشهداء (ع ) در دنيا نيامده و نخواهد آمد دليل بر اين گفتار ما فرمايش خود حضرت امام حسين (ع ) است چنانچه در ارشاد مفيد از حضرت امام سجاد (ع ) روايت كرده كه نزديك مغرب روز تاسوعا حضرت سيدالشهداء اصحاب خود را جمع كرد و فرمود بعد از حمد و ثناى الهى : اما بعد فانى لا اغلم اصحابا اوفى و لا خير من اصحابى و لا اهل بيت ابر و لا اوصل من اهل بيتى فجزاكم الله خيرا .
از اين فرمايش حضرت استفاده ميشود كه شهداء كربلا بر همه اصحاب و امم گذشته و آينده افضيلت دارند و مثل آنان باوفا نخواهد آمد.
در تهذيب از امام صادق (ع ) روايت ميكند كه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) گذارش به كربلا افتاد فرمود: مناخ ركاب و مصارع شهدا لايسبقه من قبلهم و لايلحقهم من كان بعدهم .
و در بحار از حضرت باقر عليه السلام روايت ميكند كه فرمود: مناخ ركاب و مصارع عشاق شهداء لايسبقهم من كان قبلهم و لايلحقهم من بعدهم .
بر خوان غم چو عالميان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبيا زدند
نوبت به اوليا چو رسيد آسمان طپيد
پس ضربتى كزان جگر مصطفى دريد
زان ضربتى كه بر سر شيرخدا زدند
بر حلق تشنه خلف مرتضى زدند
پس آتشى ز اخگر الماس زيزه ها
وز تيشه ستيزه در آندشت كوفيان
افروختند و بر حسن مجتبى زدند
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
وانگه سرادقيكه ملك محرمش نبود
اهل حرم دريده گريبان گشوده مو
كندند از مدينه و بر كربلا زدند
فرياد بر حرم كبريا زدند
روح الامين نهاده بزانو سر حجاب
تاريك شد ز ديدن او چشم آفتاب
---------------------------
حضرت آيت الله حاج سيداحمد ميرخانى (ره )

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page