امام علىعليه السلام در روزگار خلافت شيخين (ابوبكر و عمر) چگونهزيست؟ و چگونه با آنان برخورد كرد؟
آنحضرت با شكيبايى تمام، تا آنجا كه توانست درجهت اصلاحاوضاع كوشيد و به پرورش نسلى از انقلابيون مكتبى كمر بست و براىرويارويى با انحرافات اجتماعى و نيز برخورد با جناح بنى اميّه كهموذيانه و به آهستگى براى تصاحب مشاغل حكومتى تلاش مىكردند،نيروى فشار تشكيل داد.
علىعليه السلام در خطبه معروف "شقشقيه" اين اوضاع را دقيقاً توصيفكرده است. ما در اينجا تنها به فرازهايى از اين خطبه اشاره مىكنيم كهدرعين ايجاز مىتواند به عنوان دايرةالمعارفى تاريخى مورد بسطوگسترش قرار گيرد.
امامعليه السلام در اين خطبه يادآور مىشود كه ابوبكر، خلافت را چونانجامهاى دربر كرد درحالى كه خود مىدانست من بدان سزاوارترم.
چرا كه من چون قطب وسط آسياب خلافت و همچون قلّهاى هستم كهسيلها از آن جارى مىشوند و چنان بلند است كه هيچ پرندهاى را ياراىرسيدن بر فراز آن نيست. امّا من بر آن پردهاى فكندم. چرا؟! چون به دونكته مىانديشيدم : ياجلو افتم درحالى كه يار و ياورى ندارم و يا آنكهكنار بكشم و بر تاريكى كورى كه بسيار هم به طول مىانجاميد و پيران رافرسوده و جوانان را پير مىساخت ومؤمن را زجركش و به چنان دردورنجى گرفتار مىكرد، شكيب ورزم؟
علىعليه السلام در اين خطبه مىفرمايد :(1)
"بدان كه به خدا فلانى (پسر ابو قحافه) خلافت را چون جامهاىدربر كرد حال آنكه مىدانست جايگاه من نسبت به خلافت همچونجايگاه قطب وسط آسياب است. سيلها از من جارى مىشود و هيچپرندهاى به قلّه من بال نمىسايد. پس جامه خلافت را رها كردم و از آنپهلو تهى نمودم و در كار خود انديشيدم كه آيا با دستى بريده (بى يار و ياور) حمله كنم يا آنكه بر تاريكى كورى، شكيب ورزم؟ ظلمتى كه درآن پيران فرسوده و جوانان پير مىشوند ومؤمن در آن رنج مىبرد تا آنوقت كه خدايش را ديدار كند".
آنگاه امامعليه السلام بيان مىكند كه در اين شرايط صبر را به هدايتوخردمندى نزديكتر ديدم. پس درحالى كه خار در چشم و استخوان درگلو بود، صبر را پيشه كردم.
چرا؟ چون حضرت مىديد ميراث خلافتى را كه پيامبر براى او برجاى نهاده، به تاراج رفته است. اوضاع بدين منوال پيش مىرفت كهناگهان خليفه اوّل از دنيا رفت و عمر را به جانشينى خود برگزيد.
امام با اشاره به اين ماجرا، مىپرسد : چگونه ابوبكر در زمان حياتخود از خلافت بارها استعفا كرد امّا بعد حتّى پس از مرگش بدان چنگآويخت؟ آرى اين معاهدهاى بود ميان او و عمر، تا خلافت را ميان خودتقسيم كنند.
امام در نهجالبلاغه در اين باره مىفرمايد :
"پس ديدم كه صبر كردن خردمندى است. آنگاه شكيب ورزيدمدرحالى كه چشمانم را خار و گلويم را استخوان گرفته بود. ميراث خود راتاراج رفته مىديدم تا آنكه اوّلى (ابوبكر) راه خود را به آخر رسانيدوخلافت را پس از خود به فلانى (عمر بن خطّاب) آويخت".
آنگاه امامعليه السلام به شعر اعشى تمثل جسته، مىفرمايد :
"شتّان ما يومىِ على كورها
ويومُ حيّان اخى جابر"
چه فرق است ميان من كه بر كوهان و پالان شتر سوار و به رنج سفرگرفتارم با روز حيان برادر جابر كه از مشقّت سفر آسوده است.
"شگفتا! او در زمان حياتش فسخ بيعت مردم را درخواست مىكردامّا در واپسين روزهاى عمرش خلافت را به عمر اختصاص داد. درحقيقتاين دو خلافت را مانند دو پستان شتر ميان خويش تقسيم كردند".
آنگاه علىعليه السلام به توصيف شخصيّت خليفه دوّم پرداخته، مىگويد :
"عمر، خلافت را در جايگاهى خشن و ناهموار قرار داد چنان كه اگرزخمى به آن مىزد، زخمش كارى و عميق مىشد و اگر به او نزديك مىشدلمس كردنش سخت و دشوار بود. لغزشهايش فراوان و پوزش خواهىاشبسيار بود. در زمان او حكومت چونان شترى سركش شده بود كه اگرمهارش را سخت مىكشيدند و رها نمىكردند بينى شتر مىشكافت و اگر بهحال خود واگذارش مىكردند در پرتگاه مرگ فرو مىافتاد. حكومت بهچنين اوضاع نابسامانى گرفتار آمده بود نه شدّت عمل در آن مفيد واقعمىشد كه براى مردم زيان آور بود و نه سهلانگارى و مسامحه سودى دربرداشت كه اوضاع را بيش از پيش آشفتهتر مىساخت."
چنين به نظر مىرسد كه امام مىخواهد بدين نكته اشاره كند كه نرمشوسختگيرى عمر كافى نبود و همچنين در وقت مناسبى اعمال نمىشد.بلكه در جايى كه بايد نرمش به خرج مىداد سخت مىگرفت و در جايىكه مقام اقتضاى شدّت عمل داشت، نرمى و مدارا به خرج مىداد.
سپس حضرت به توصيف حال مردمى كه به اشتباه گرفتار آمدند و راههدايت را از گمراهى باز نشناختند، پرداخته مىگويد كه سرپيچى نخستمردم، آنان را به حالت نفاق و سير در گمراهى سوق داد. امّا من در اينمدّت دراز و با وجود سختى اين حادثه شكيبايى را ترجيح دادم. آنحضرتدر نهجالبلاغه مىفرمايد :
"عمر خلافت را در جايى درشت و ناهموار قرار داد. زيرا او زبانى تندداشت و ملاقات با او رنجآور بود. لغزشهايش بسيار و پوزش خواهىاشنيز بىشمار بود. همراه آن مانند كسى بود كه بر اشترى سركش سوار شدهبود كه اگر مهارش را سخت نگاه داشته رها نكند شتر پاره و مجروح شودو اگر مهار او را سست كند خود را به پرتگاه هلاكت بيفكند.
به خدا قسم مردم در زمان او گرفتار شدند و اشتباه كردند و در راهراست گام ننهادند و از حق دورى كردند. پس من با وجود درازى ايندوران و سختى اين حادثه شكيبايى اختيار كردم".
سپس علىعليه السلام به شوراى شش نفرى كه از سوى خليفه دوّم تعيين شد،اشاره مىكند و مىفرمايد :
چه كسى درباره برترى من نسبت به ابوبكر ترديد روا داشت كه اينامر مرا همتاى كسانى قرار داده كه يا همپايه ابوبكرند و يا از او پايينتر؟!
البته امام باتوجّه به حفظ مصلحت دين در آن اوضاع بدين كار تن دادو بنابر تعبير خود آنحضرت "همچون پرندهاى درميان فوج پرندگان شدكه هرجا آنان مىنشستند او هم فرود مىآمد و هرجا كه آنان پروازمىكردند، او هم با آنان مىپريد".
امام در اين باره مىفرمايد :
"چون عمر هم درگذشت، كار خلافت را درميان جماعتى قرار داد كهمرا هم يكى از آنها گمان كرده بود. پس واى از آن شورا و مشورتى كهكردند! چسان در مقايسه من با ابوبكر ترديد كردند كه اينك هم رديفچنين كسانى شدهام؟! امّا من در فراز و فرود از آنها تبعيّت كردم".
آنگاه امام در ادامه سخنان خود به روزگار خلافت سوّمين خليفهاشاره مىكند كه ما در صفحات آينده به آن بخش از سخنان آنحضرت نيزخواهيم پرداخت.
-----------------------------------------------
1) نهج البلاغة، خطبه 3.
---------------------------------------
نويسنده : آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم : محمد صادق شريعت
ارزيابى امام از شيخين
- بازدید: 5341