مكّه در يكى از ماههاى حرام "رجب" پذيراى مقدم زائران بيتاللَّهالحرام بود. زائران آداب و مناسك مربوط به زيارت خانه خدا را انجاممىدادند و به گرد آن طواف مىكردند. گاه پروردگارشان را مىخواندندوگاه نيز بتها را... درميان آنان زن بزرگوارى نيز ديده مىشد كه او هم بهطواف مشغول بود امّا نه آنسان كه ديگران، آرى توجّه او تنهابه خداىيكتا معطوف بود. روحش لبريز از خضوع خداگرايان و خشوع محتاجانو وقار و متانت اميدواران به فضل خدا بود. خداى يگانه را مىخواند و ازاو مىخواست سنگينى بارى را كه از آن مىترسيد و پرهيز مىكرد، كاهشدهد.
او پيش از اين سه پسر و يك دختر زاده بود، امّا در هيچ كدام از آنهادرد زايمان مانند اين بار، بر وى و اعصابش فشار نياورده بود.
بسيار مىگريست و با التماس خدا را مىخواند تا شايد درد زايمان رابر او آسان گرداند كه ناگهان در قسمت غربى خانه خدا، جايى كه گروهىاز حجاج گرد آمده بودند، حادثه شگفتآورى رخ داد :
آن زن در آخرين طوافهاى خود به دور خانه خدا نزديك ركن يمانىرسيده بود كه به ناگاه ديوار خانه براى او از هم شكافت و گويى بانگىآهسته او را صدا زد كه به خانه پروردگارت درون آى!
زن به درون رفت و مردم درعين شگفتى و ناباورى اين صحنه رامىديدند وهمچون حيرتزدگان فرياد سر مىدادند. درپى فرياد و غوغاىاينان ديگر زائران نيز به سوى آنان مىآمدند و از ايشان درباره واقعهاى كهرخ داده بود پرسش مىكردند. اين زن كيست؟! اين زن كه هماكنون طوافمىكرد نوه هاشم، دختر اسد، همسر ابوطالب، مادر ام هانى و طالبوعقيل و جعفر است. آرى او فاطمه نام دارد.
مردم جمع شده بودند. سران و بزرگانشان نيز درميان آنان به چشممىخوردند... زمانى گذشت دوباره همان ديوار شكاف برداشت... چهرهحاضران از خوشى درخشيدن گرفت. سيماى آن مولود بزرگ، كه بردستان مادر بزرگوارش درحال تقلّا و جنب و جوش بود، نيز مىدرخشيد!
اين رويداد در نوع خود بىنضير بود، ديوار خانه خدا بشكافد و زنىباردار قدم به درون آن گذارد و در بيتاللَّه الحرام، اين مركز پرتو افشانىروحانى وبركت الهى، مكانى كه از ديدگاه اعراب "مقدّسترينومحترمترين" مكانها محسوب مىشود، كودك خود را به دنيا آورد.
اين كرامتى بود براى بنى هاشم بر قريش و براى قريش بر اعراب، چراكه صاحب خانه كعبه آنان را بدين عنايت، به رياست و سرورىخانهاش برگزيده بود و به زنى از آنان اجازه داده بود كه كودك خود را، با عزّت و عظمت، در خانهاش به دنيا آورد.
اين خبر خوش در خانههاى بنىهاشم نيز پيچيد و زنانشان با شگفتىوسرور به فاطمه شادباش مىگفتند. سران و بزرگان نيز به سوى ابوطالبمىرفتند ومقدم اين مولود بزرگ را به وى مباركباد مىگفتند. درمياناينان جوانى نيز بود كه نسبت به تولد اين كودك، بيش از ديگران توجّهنشان مىداد. او به كودك مىنگريست امّا نه آنچنان كه مردان ديگر به اومىنگريستند. اين جوان محمّد بن عبداللَّهصلى الله عليه وآله نام داشت كه همواره بهعنوان يكى از اعضاى خانواده ابوطالب به شمار مىآمد. وقتى كه وى طفلرا بغل گرفت آيات خدا را خواند و از آن كودك در شگفت شد و ميلادشرا تبريك گفت.
نقل كردهاند كه اين كودك چشمانش را جز بر چهره مبارك پسرعمّش، پيامبر گرامىصلى الله عليه وآله، نگشود. او را على نام نهادند. مادرش براى اونام "حيدر" را برگزيد. اگرچه اين نام حاكى از كمال جسمانى كودكى بودكه قهرمانيهاى آينده را به ياد مىآورد امّا نام ديگر )على( نشانگر برترىوى در امور معنوى به حساب مىآمد.
--------------------------------------------
نويسنده : آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم : محمد صادق شريعت
مولود بزرگ
- بازدید: 5376