اجتماع سرّى

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

عبدالله از ناپديد شدن آن مرد تعجب كرد و با خود گفت به يقين اين شخص يكى از اعضاى انجمن سرّى مى باشد كه اكنون به سوراخى يا زيرزمينى داخل شده ، عبدالله به قسمتى كه آن مرد مخفى شده بود رفت ، ناگهان چشمش به سوراخ سراشيبى افتاد كه هر بيننده اى در نظر اول ، انتهاى آن را مسدود مى پنداشت . عبدالله تصميم گرفت كه داخل گودال شود. چون مقدارى پيش رفت مشاهده كرد كه راه مسدود نيست ، آهسته آهسته مى رفت تا به تاريكى شديدى رسيد، آنجا ايستاد و گوش فرا داد ناگاه صداى سخنگويى را شنيد، خوشحال شد كه به آنچه مى خواسته رسيده است ، ولى هر چه سعى كرد مدخل و ورودى آن را پيدا كند نتوانست ، از طرفى هم ترسيد مبادا به او بدگمان شوند و او را بكشند، بناچار مدتى در آنجا سرگردان و متحير ماند و به خودش گفت كه آيا بايد به جستجوى مدخل غار بپردازد يا اينكه به شهر برگردد و با سعيد بيايد؟ لحظه اى بعد با خود گفت اول از وجود اين انجمن يقين حاصل مى كنم بعد به دنبال سعيد مى روم . با اين فكر چند قدمى پيش رفت كه ناگاه سرش به جسم سختى خورد، پشت خود را خم كرد و از هواى آلوده آنجا عطسه اش گرفت ، هر چه خواست خوددارى كند نتوانست در اين وقت عطسه صدادارى زد كه صداى آن در آن غار پيچيد با اين صداى عطسه روشنايى ضعيفى از دور نمايان شد و چند نفر كه صورتشان را بسته و سراپا سياه پوشيده بودند جلو آمدند، عبدالله را در ميان گرفتند و او هم اعتراض نكرد. آنها او را با خود به اطاق بزرگى كه در انتهاى سرداب بود بردند كه تمام ديوارها و سقف آن با پارچه سياه پوشيده شده بود و منظره آنجا را هولناك نشان مى داد و اگر چند شمعى كه در آنجا بود وجود نداشت از شدت تاريكى چشم چشم را نمى ديد. وقتى عبدالله به وسط اطاق نگاهى كرد سكوئى را مشاهده كرد كه روى آن نيز پارچه سياه گسترده بودند و ده نفر مرد سياه پوش و نقاب بسته گرداگرد آن ساكت ايستاده و معلوم بود كه زير عباى خود شمشيرى به كمر بسته اند، يكى از آنها گفت : بگو ببينم كيستى و اينجا براى چه كارى آمده اى و چه مى خواهى ؟ عبدالله گفت : اينجا آمده ام تا با شما در كار و عقيده اى كه داريد شريك شوم آن شخص گفت : تو از كار ما چه اطلاعى دارى ؟ عبدالله گفت : مى دانم كه شما مردم را به يارى اميرالمؤ منين على عليه السّلام دعوت مى كنيد آيا اينطور نيست ؟ آن مرد گفت : اين كارها به تو چه ربطى دارد!! عبدالله گفت : من هم عقيده شما را دارم ، به من گمان بد نبريد، من از كوفه براى همين كار به اينجا آمده ام . يكى ديگر از آنها پرسيد: چگونه ممكن است تو اموى باشى و ادعاى يارى على عليه السّلام راداشته باشى . عبدالله از صداى آن شخص كه با او هم صحبت بود به شك افتاد، زيرا شبيه صداى ميزبانش يعنى همان مرد غفارى بود، عبدالله به آن مرد گفت : آيا تو دوست غفارى ما نيستى ؟ به من راست بگو و نترس ، بخدا قسم من حامل خبر مهمى هستم ، اگر مرا مَحرم اسرار خود بدانيد به شما بازگو خواهم كرد تا به راستى گفتارم يقين كنيد.
مرد غفارى گفت اگر راست مى گويى با من بيا، او به جلو و عبدالله پشت سرش حركت كرد تا نزديك سكوى سياه پوش ايستادند، روپوش سياه را كنار زدند، عبدالله قرآن بزرگى همراه با شمشيرى برهنه را روى آن مشاهده كرد. آن مرد گفت : دستت را بر روى اين شمشير بگذار و به اين قرآن و خداى بزرگ قسم ياد كن كه ياور ياران على و دشمن دشمنان على باشى . عبدالله هم دستش را بر روى قرآن و شمشير گذاشت و قسم جلاله ياد كرد، بعد از آن مرد عبدالله را به سكوى ديگرى برد و از زير روپوش آن شيشه اى بيرون آورد كه گرد سياهى مانند سرمه در درون شيشه بود، عبدالله پرسيد درون اين شيشه چيست ؟ آن مرد غفارى گفت : در اين شيشه باقى مانده خاكستر محمدبن ابى بكر است كه او را ناجوانمردانه به شهادت رساندند، پس اگر تو خواهان هدايت و يارى حق مى باشى بر تو واجب است كه سرمه اى از اين سرمه دان برداشته و به چشم بمالى و بر آن كشته مظلوم بگريى و براى خونخواهى از آن ، با ما پيمان همكارى ببندى ، آيا اين كار را قبول مى كنى و بر قسم خود پايبند هستى ؟ عبدالله گفت : هر چه شما بگويى من با شما هستم ، من با قصد و نيت خودم دشمنت خواهم بود و خونت را با اين شمشير خواهم ريخت حال هر چه مى خواهى بگو.
وقتى عبدالله در رسيدن به هدفش مطمئن شد به ياد برادرش سعيد افتاد و گفت : من دوستى دارم كه دوست دارد با ما در اينجا باشد. و در جنگ و مبارزه با دشمنان على عليه السّلام با ما شريك باشد مرد غفارى گفت : نمى توانى از اينجا خارج شوى مگر اينكه همه با هم بيرون برويم ، باز هر چه مى دانى بگو، عبدالله هم اطاعت كرد و گفت : از اينكه من اموى هستم تعجب نكنيد همانگونه كه برادر غفارى ما گفت ، چونكه من قبلا از ياران معاويه و خونخواهان عثمان بودم لكن حادثه اى برايم پيش آمد كه از عقيده اولم برگشتم و در جاى خودش براى شما تعريف خواهم كرد. اما آنچه كه الان بايد بگويم اين است كه من از كوفه رهسپار اينجا شده ام و مى دانم كه على بن ابى طالب اميرالمؤ منين عليه السّلام چهل هزار از مردان جنگى خود را آماده و مهيا براى رزم و جهاد كرده و همگى آماده نثار جان و مال در راه آن حضرت مى باشند. آن مرد غفارى گفت : جنگجويان ما كه هزاران نفر هستند همه آنها و هر چه كه دارند در راه يارى على عليه السّلام پسر عموى رسول الله صلّى اللّه عليه و آله گذاشته اند، عبدالله خواست كه حرفهايش را تمام كند ولى يكى از آنها حرفش را قطع كرد و گفت ما مى دانيم كه تو اُموى هستى و آنها از دشمن ترين دشمنان امام على عليه السّلام مى باشند چه باعث شد كه تو از ياوران آن حضرت قرار گرفتى و زندگيت را بخطر افكندى ؟ در اينجا عبدالله شروع به نقل قصه ابورحاب كرد، هنوز چند كلامى از دهانش بيرون نيامده بود كه صداى سم اسبان را در بالاى سرش احساس كرد و تالار درونى به لرزه افتاد، همه ساكت شدند و ترس و وحشت سراسر وجودشان را دربرگرفت ، آنها فكر كردند اين حيله و تزويرى است كه عبدالله فراهم كرده ، خواستند او را بجرم خيانت به قتل برسانند ولى بلافاصله مشعلهاى غار روشن شد و پاسبانان هجوم آوردند، همينكه اينها خواستند دست به شمشير ببرند و از خودشان دفاع كنند آنها چون تعدادشان زياد بود فورا طرفداران امام عليه السّلام را دستگير و در تاريكى شب به فسطاط بردند.
-----------------------------------------------------
مؤ لف : جرجى زيدان
ترجمه و تحقيق : ابراهيم خانه زرّين / ايرج متّقى زاده

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page