وقتى سعيد خبر عهدنامه كتبى درباره قتل على را شنيد، متوحش شد و به عظمت موضوع پى برد ولى عشق به قطام انجام هر كارى را در نزدش آسان جلوه مى نمود. قطام حركات سعيد را زير نظر داشت و پشيمانى را در وجودش احساس مى كرد. بنابراين تصميم گرفت كه او را وادار به نوشتن تعهدنامه كند.
در اينجا قطام رو به لبابه كرد و گفت : چرا تو از طرف سعيد صحبت مى كنى ؟ سكوت او نشان دهنده اين است كه او رضايت به نوشتن تعهد نامه ندارد، پس خوب است كه در اين باره حرفى نزنيم ، با اينكه سعيد را خيلى كم ديده ام ولى قلبا به او عشق مى ورزم سزاوار نيست كه جانش را به خطر بياندازيم .
با اين سخن قطام ، سعيد از جا برخاست و گفت : آيا سكوت مرا نشانه ترس و وحشت من مى دانى ؟ به عشق تو سوگند مى خورم كه در راه تو از گذشتن جان هيچ دريغ و واهمه اى ندارم ، شك و دو دلى من بخاطر اين بود كه نكند تو نسبت به من علاقه اى نداشته باشى ، الان با اين گفتار تو و علاقه اى كه نسبت به من روا داشتى حاضرم كه تعهد نامه كتبى بر قتل على بنويسم ، دستور بده تا قلم و كاغذى بياورند.
لبابه فورى از جا برخاست تا قلم و كاغذى بياورد. سعيد از فرصت استفاده كرده و خود را روبروى قطام قرار داد، قطام هم با لبانى تبسم آميز و با لحن عشوه گرانه اى به سعيد گفت : محبوبم ! چرا جانت را به خطر مى اندازى ، تعهدنامه كتبى احتياجى نيست ، من به گفتار تو ايمان دارم .
وقتى سعيد آن لحن محبت آميز را از او شنيد، واز اينكه او را محبوبم خطاب كرده بود، عشقش برانگيخته شده و به او گفت كه تا آخرين نفس در راه او جانفشانى خواهد كرد، قطام هم از فرصت استفاده كرد و مهر و محبت بيشترى به سعيد كرد طورى كه سعيد خودش را خوشبخترين مردان جهان احساس مى كرد، ولى غافل از اينكه اين همه مهر و محبتها به جهت تشويق و ترغيب به قتل على است و در اين كار حتى به گفتار او اكتفا نكرد و تصميم دارد تا از او تعهدنامه كتبى بگيرد تا نتواند از قتل على منصرف شود. لبابه به خواست خودش در مراجعت به اطاق تاءخير كرد تا قطام به طور كامل با حيله و عشوه گرى و ناز و كرشمه خود سعيد را در دام عشق خود گرفتار كند. لبابه برگشت در حالى كه در دستش كاغذى از پوست و قلمى از شاخ و دواتى پر از مركب داشت . وقتى سعيد آن زن را به اين حال ديد ترس و وحشت سراسر وجودش را در برگرفت و همينكه خواست از نوشتن تعهدنامه صرفنظر كند عشق و حياء نسبت به قطام مانع اين كار شد. در اين لحظه قطام متوجه شك و ترديد سعيد شد و با نگاه پرناز و عشوه و تبسّم شيرينى ، شك او را برطرف كرد. سعيد با اين حركات قطام ديگر نتوانست خوددارى كند و به خودش چنين گفت : چه خوش است اين ديدار و چه زيبا است اين محبت و دلنوازى اگر اين شروط نمى بود.
قطام هيچ فرصتى را براى رفع شك و دوددلى سعيد از دست نمى داد بنابراين به لبابه نگاهى كرد و گفت : آيا با آوردن اين وسايل باز هم اصرار دارى كه سعيد تعهد نامه كتبى بنويسيد؟ نه نه ! من فكر نمى كنم كه سعيد چنين نامه اى بنويسد. آنگاه تبسمى كرد و به لبابه نگاهى كرد و گفت : گمان مى كنم او پشيمان شده باشد ولى نه از روى ترس و وحشت بلكه پيش خود مى گويد: آيا اين همه جانفشانى براى زنى شايسته است ؟ قطام اين جملات را با نگاهى از ناز و كرشمه و باحالتى ترحم آميز به سعيد بر زبان جارى مى ساخت . وقتى سعيد حرفهاى قطام را شنيد همه خطرها را به فراموشى سپرد و چاره اى نديد بجز اينكه قلم و دوات را از او گرفت و با دستى لرزان همراه با ترس و وحشت اينگونه نوشت :
-----------------------------------------------------
مؤ لف : جرجى زيدان
ترجمه و تحقيق : ابراهيم خانه زرّين / ايرج متّقى زاده