«شعر : با نفست عطر احمدى‏»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

اى پيشتر ز بعثت احمد مُحمّدى‏
اى بارها سلام ترا بر رسول خود
ابلاغ كرده ذات خداوند سرمدى‏
چون شمع در فروغ نبوّت گداختى
پيش از نزول وحى نبى را شناختى


...
اى بر تو لحظه لحظه سلام پيمبران‏
خاك در تو سجده گه خيل سروران‏
پيش از پيمبرى پيمبر به روى او
چشم تو ديد آنچه نديدند ديگران‏
در قلب تو كتاب كمالش نوشته شد
سر خط مادريت به آلش نوشته شد
...
بى دامن توختم رسل كوثرى نداشت‏
نخل بلند آرزوى او برى نداشت‏
حتى على كه جان عزيز پيمبر است‏
در ملك بى حدود خدا همسرى نداشت‏
اى همدم رسول خدا در نزول وحى
اى دامن تو مركز نور بتول وحى
...
تووصل بر رسول و ز هستى جدا شدى‏
تو آفتاب بيت سراج الهدا شدى‏
نيزار وحى مثل على شير مرد داشت‏
اى شير زن تو تالى شير خدا شدى‏
دانايى تو هديه به پروردگار شد
در جنگ اقتصاد نبى ذوالفقار شد
...
تو ديگر و زنان جهان جمله ديگرند
سادات عالمت پسرانند و دخترند
دانايى تو، تيغ على، خُلق مصطفى‏
در پيشبرد فتح نبوّت برابرند
دامان پاك تو ثمرش يازده ولي است
اين‏رتبه‏ات بس‏است كه داماد تو عليست
...
در دور بت پرستى و تاريكى جهان‏
بودت رخ نياز به درگاه بى نياز
پيش از نزول وحى الهى تو و على‏
خوانديد با رسول خدا در حرم نماز
چون تو كه با رسول خدا همسرى كند
دُرّ يتيم آمنه را مادرى كند
...
اى تكيه‏گاه خواجه‏ى لولاك شانه‏ات‏
اى لحظه لحظه ذكر مُحمّد ترانه‏ات‏
بر يازده ستاره‏ى توحيد، آسمان‏
روى منير فاطمه خورشيد خانه‏ات‏
در بيت آفتاب مه تام كيست
تو اول زن مجاهد اسلام كيست
...
تو پيغمبر خدا به تو عرض ارادتش‏
زهراست هم كلام تو پيش از ولادتش‏
گويى كه با تو گرم سخن بود فاطمه‏
حتى به لحظه‏هاى غروب شهادتش‏
با آنكه سالها ز جهان چشم بسته‏اى
انگار دور بستر زهرا نشسته‏اى
...
اى ام پاك ام پدر، ام مؤمنين‏
اى مادر بزرگ امامان راستين‏
روزى كه يار هر دو جهان ياورى نداشت‏
روزى كه آن معين بشر بود بى معين‏
مردانه ايستادى و كردى حمايتش
تا جاودانه ماند چراغ هدايتش
...
در مكّه مكرّمه بودى مكرّمه‏
دشمن شدند با تو دغل دوستان همه‏
از هست خويش دست كشيدى و ذات حق‏
بخشيد گوهرى به تو مانند فاطمه
الحق تويى تويى تو كه جان پيمبرى
شايسته‏اى كه بهر نبى كوثر آورى
...
آزرد اى فرشته‏ى حق اهرمن ترا
زخم زبان زدند بهر انجمن ترا
از بس كه ريخت عطر قداست ز پيكرت‏
پيراهن رسول خدا شد كفن ترا
از بس بلند بود مقام و جلال تو
گرديد سال حزن نبى ارتحال تو
...
روح تو در بهشت به پرواز مى‏شود
درهاى غم به قلب نبى باز مى‏شود
در فصل خردسالى و آغاز زندگى‏
بى مادرى فاطمه آغاز مى‏شود
اشك نبى براى تو اى جان پاك ريخت
بادست خويش بر تن پاك تو خاك ريخت
...
بارفتن تو يار مُحمّد ز دست رفت‏
خورشيد روزگار مُحمّد ز دست رفت‏
شد حمله ور به گلشن دين لشكر خزان‏
تو رفتى و بهار مُحمّد ز دست رفت‏
زيبد كه با هزار زبان در ثناى تو
«ميثم» دُر قصيده بريزد بپاى ت

« ميثم » غلامرضا سازگار
منبع : سایت حضرت خدیجه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page