34 « وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَلايَسْتَقْدِمُونَ»
ترجمه :
34. و از براى هر جماعتى مدتى است ، پس زمانى كه مدّت آنها رسيد تأخير نمىافتد ساعتى و جلو هم نمىافتد از براى آنها.
تفسير :
[ هر چيزى مهلت و اجلى دارد ]
«وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ» مراد از « اجل » اگر مرگ باشد كه مدت عمر هر كسى در دفتر الهى ثبت است حتى نفس كشيدن آنها محدود و معين است وقتى به انتها رسيد مرگ او را دررسد و كسى نمىداند جز ذات اقدس ربوبى : «وَماتَدْرِى نَفْسٌ بِأَىِّ أَرْضٍ تَمُوتُ»[1]، چه آجال حتمى باشد و چه مُعَلّقى ، زيرا خداوند مىداند مُعَلّقٌ عليه[2] واقع مىشود يا نمىشود، چه در لوح محفوظ ثبت شده باشد و چه در لوح محو و اثبات ، زيرا خدا مىداند محو مىشود يا اثبات مىشود . و اگر مراد مدت رياست و عنوان باشد ؛ مثل مدت سلطنت بنى اميّه و بنى عباس و ساير سلاطين ، مثل صفويه و قاجاريه زمانى كه مدت رسيد از اين عنوان خواهند افتاد . و از اين قبيل است ساير امور مثل غنا، فقر، عزت، ذلّت، صحت، مرض، نعمت، بلا ، هر چه كه بر هر قومى معين شده «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ» ؛ يعنى انقضاى مدت شد و به سررسيد «لا يَسْتَأْخِرُونَ»نمىتوانند عقب بيندازند و بر مدت خود اضافه كنند «ساعَةً»تعبير به ساعت نه به معنى اين است كه كمتر از ساعت بتوانند بلكه آنى نمىتوانند با اينكه كمال جديت را مىكنند در عقب انداختن و در ابقاى مدت و توهّم مىكنند كه مىتوانند «وَلايَسْتَقْدِمُونَ»اشاره به اين است كه اگر ديگران بخواهند اينها را از بين ببرند تا مدت اينها باقى است در علم الهى قدرت ندارند .
خلاصه اينكه اينگونه امور از تحت قدرت ممكنات خارج است حتى مسئله ايمان و كفر : «إِنَّكَ لا تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللّهَ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ»[3]، و اين موضوع منافات با تكليف ندارد كه قاتل بگويد : مدت عمر مقتول تمام شده بود . يا كفار بگويند : اگر خدا مىخواست ما ايمان مىآورديم . يا خيام بگويد:
مى خوردن من حق ز ازل مىدانست
گر مى نخورم علم خدا جهل بود
اين عقيده جبريه است . احكام تشريعيه تكليفيه مربوط به امور تكوينيه نيست و سلب اختيار نمىكند . خداوند مىدانست كه اين كافر به اختيار ايمان نمىآورد و اين قاتل به اختيار مرتكب قتل مىشود و خيّام به اختيار مى مىخورد . و چنانچه اينها را مىدانست مىداند كه اينها به جهنم مىروند و معذّب مىشوند . در جواب خيام بايد گفت : جهنم رفتن تو را هم حق ز ازل مىدانست گر جهنم نروى علم خدا جهل بود.
-------------------------------------------------------
[1] . و نمىداند [ نفسى ] به كدام نقطه زمين اجل او مىرسد . سوره لقمان: آيه 34.
[2] . اَجَل و وقت فرا رسيدن مرگ دو گونه است : يك قسم به هيچ وجهى تقديم و تأخيرى در آن رخ نمىدهد كه به آن اجل حتمى مىگويند و قسمى ممكن است با امورى تأخير بيفتد يا زودتر واقع شود ؛ مثلاً در روايات آمده است كه صله رحم موجب افزايش طول عمر است . از اين رو خداوند مىداند معلّقٌ عليه ، يعنى امرى كه اجل مَنوط و وابسته به آن است ، واقع مىشود يا نمىشود .
[3] . به درستى كه تو نمىتوانى هدايت كنى هر كه را بخواهى و لكن خداوند متعال هدايت مىفرمايد هر كس را كه مشيّتش تعلق بگيرد و او داناتر است به كسانى كه قبول هدايت مىكنند . سوره قصص: آيه 56.
آیه ٣٤ « وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ... »
- بازدید: 3014