27 «تُولِجُ اللَّيْلَ فِى النَّهارِ وَتُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ»
ترجمه:
27. داخل مىكنى شب را در روز و داخل مىكنى روز را در شب و خارج مىكنى زنده را از مرده و خارج مىكنى مرده را از زنده و روزى مىدهى هر كه را بخواهى بدون حساب.
تفسير:
[در معناى ولوج و اثبات حركت وضعى و انتقالى زمين] «تُولِجُ اللَّيْلَ فِى النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيْلِ» بعضى تفسير كردند به زياده نهار بر ليل و بر عكس، بحسب الفصول [ = بر طبق فصلها ] در بهار و زمستان و بعضى گفتند به تعاقب شب و روز، لكن اين دو تفسير با كلمه «ايلاج» مناسبت ندارد ؛ زيرا «ايلاج» به معنى دخول شىء است در شىء آخر، چنانچه مىفرمايد: «حَتّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِى سَمِّ الْخِياطِ»[1]، بلكه مراد ظاهرا اين باشد كه در عين حالى كه روز است، شب است و در عين حالى كه شب است، روز است و هر كدام داخل در ديگرى است و اين بنا بر حركت زمين به حركت وضعيّه [است]. در صفحه كره زمين هر دقيقه و آنى هم روز است هم شب، هم صبح است هم عصر، هم ظهر است هم نصف شب، تمام دقايق روز و اجزاى روز و اجزاى شب در آنِ واحد موجود است، چنانچه بنا بر حركت انتقالى زمين در تمام حالات تمام فصول از شتاء و صيف و ربيع و خريف موجود است و اين از قدرت كامله حضرت ربوبى است كه به ترتيب مرتب اوضاع منظومه شمسى را در تحت نظام كه خردلى تخلّف ناپذير است در آورده و از براى اينْ نظاير بسيار است كه در هر زمانى از طفلِ تازه متولّد شده تا پيرِ متجاوز از صد سال در عالم موجود است، از فقير ناچيز صرف تا غنى ميلياردر، از صحيح و سقيم، از قوى و ضعيف به مراتب صحت و مرض و قوّت و ضعف، از طبيعى لا مذهب تا معصوم پاك، از سياه و سفيد، از صبيح المنظر تا كريه المنظر، از تام الخلقه و ناقص الخلقه، از حكيم دانشمند تا جاهل نفهم، از اعلا مراتب سخاوت و شجاعت و ساير كمالات اخلاقى تا ادنى مراتب بخل و جبن و ساير ذمايم اخلاقى و هكذا به قدرت كامله خود ايجاد فرموده و اعجب از همه اينها كه مطابق نظام جملى عالم تماما موافق حكمت و طبق مصلحت است و ذرّهاى بر خلاف حكمت و مصلحت نيست.
«تُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ» «حىّ» عبارت از موجود زنده است؛ يعنى صاحب روح و «ميّت» موجود بى روح است و در مقام خود گفتهايم كه الفاظ موضوع براى معانى عامّه هستند.
[در معناى حيات و موت]
حيات يك معنى عامى دارد كه اطلاق بر ذات اقدس حق مىشود ؛ «اللّهُ لاإِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ» كه عبارت از حيات ذاتى باشد كه منتزع از علم و قدرت است و اطلاق بر مادة المواد هيولاى صرفه ، كه مجرّد قابليّت افاضه صورت است حتى صورت اتمى ، و بينهما متوسطات.
و در مقابل آن موت كه عبارت از عدم الحيوة است و اين هم معنى جامعى دارد كه عدم صرف باشد از ممتنع الوجود كه عدم ذاتى اوست و قابليّت وجود ندارد، چون تناقض است، مثل شريك بارى يا اجتماع نقيضين يا ارتفاع نقيضين يا ساير محالات كه برگشتن به همين اجتماع نقيضين و ارتفاع آنهاست، و ماهيّات ممكنه كه فى حدّ نفسها معدوم، لكن قابليّت وجود دارند، چنانچه گفتند: «الممكن فى حدّ ذاته أن يكون ليس و له من علّته أن يكون ايس».
و لفظ روح هم معنى عامّى دارد: روح جمادى ، نباتى، حيوانى ، انسانى، ملكوتى ، ايمانى تا روح مجرّد صرف كه عبارت از عالم عقول و مجرّدات باشد كه خالى از ماده و صورت باشد.
[مراتب حيات و موت]
و نكته ديگر آنكه حيات و موت امرى است اضافى، ممكن است شىء بالنسبة به شىء ديگر «حىّ» باشد و نسبت به شىء آخر «ميّت» باشد، مثلاً ممكنات نسبت به محالات حىّ است، چون قابليت وجود دارد و محال [ قابليت وجود ] ندارد، و هكذا مادة المواد نسبت به ذات ممكن كه «ليس» [= عدم، نبود ]صرف است حىّ است، چون موجودى است كه قابليّت افاضه صورت دارد، ولو بدون صورت تحقق پيدا نمىكند كه گفتند شيئيّت شىء به صورت است، نه به ماده ؛ « الشيء ما لم يتشخّص لم يوجد ».
هيولا در بقا محتاج صورت
تشخّص كرد صورت را گرفتار
پس از اين بيان به خوبى روشن مىشود «تُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ» كه ماهيّات ممكنه را از نيستى لباس هستى مىپوشاند و ايجاد مىفرمايد، هيولا را لباس صورت افاضه مىكند، جمادات را صورت نباتى مىبخشد، حيوانات را از نباتات اخراج مىكند، انسان را از تطوّرات منويّه و مضغيّه و عظاميّه و لحميّه و حيوانيت به مقام انسانيت مىرساند[2]، انسان را از ظلمات جهل به نورانيت علم مىكشاند، كافر را به ايمان هدايت مىكند، متخلّق به اخلاق رذيله را متّصف به ملكات حسنه مىفرمايد و هكذا در سير ترقى و تعالى سير مىدهد.
و «تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ»، سير در دركات تنزّل از هستى به نيستى، از ايمان به كفر، از انسانيت به جماديت؛ «مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى»[3] ، «يا أَيُّهَا النّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِى رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِى الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمّىً ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ...»الآية[4].
و همين بيان از مفاد اخبار هم [ به ] دست مىآيد، در برهان از ابن بابويه رحمهالله نقل مىكند كه گفت:
«سُئل الحسن بن علي بن محمّد عن الموت؟ قال: «هو التصديق بما لا يكون، حدّثني أبي، عن أبيه، عن جدّه الصادق عليهالسلام، قال: إنّ المؤن إذا مات لم يكن ميّتاً، وإنّ الميّت هو الكافر، إنّ اللّه عزّ وجلّ يقول: «يخرج الحىّ من الميّت ويخرج الميّت من الحىّ» يعني المؤن من الكافر و الكافر من المؤن»[5].
و در مجمع مىگويد: «وقيل: إنّ معناه: تُخرج المؤن من الكافر، والكافر من المؤن. عن الحسن، وروي ذلك عن أبي جعفر عليهالسلام وأبي عبداللّه عليهالسلام»[6].
[در معناى رزق]
«وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ» ، در مجلّد اول در معناى «وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» گفتيم كه رزق معناى عامّى دارد، چنانچه در مقام دعا مىگوييم: «اللهمّ أرزقني عقلاً كاملاً ولبّاً راجحاً وعلماً نافعاً ومالاً كثيراً وجاهاً عظيماً وولداً صالحاً وإيماناً ثابتاً وخير الدنيا والآخرة وحياة طيّبة وشفاعة مقبولة وعملاً صالحاً وحجّ بيتك الحرام وزيارة قبر نبيّك و الأئمة عليهمالسلام والدفن في جوارهم والحشر معهم»[7]، إلى غير ذلك. تمام اينها صدق رزق مىكند و خداوند به هر كه هر چه قابل باشد اعطا مىفرمايد در دنيا و آخرت.
و از همين بيان مفاد كلمه «بِغَيْرِ حِسابٍ» خوب ظاهر مىشود، چون نعم الهى غير محصور است و غير متناهى ؛ «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللّهِ لا تُحْصُوها»[8]، [به] ويژه اگر نعم اخرويّه دائميّه كه از براى اهل ايمان است و فنا و زوال ندارد منظّم نماييم و شايد كلمه «مَنْ تَشاءُ» اشاره به همين باشد كه رزق بدون حساب نسبت به تمام مرزوقين نيست، بلكه خاص مؤنين است در عالم آخرت كه مورد مشيّت الهى است.
-------------------------------------------------------------
[1] . تا اينكه شتر از سوراخ سوزنى رد شود . سوره اعراف: آيه 40.
[2] . اشاره به آيه 14 سوره مؤمنون .
[3] . از همين خاك خلق كرديم شما را و درهمين خاك برمىگردانيم شما را و از همين خاك بيرون مىآوريم شما را. سوره طه: آيه 55.
[4] . اى گروه ناس! اگر شما در شك و شبهه و ريب هستيد در امر بعث و نشور، پس به درستى كه ما شما را خلق كرديم اوّلاً از خاك، سپس از نطفه، سپس از علقه يك قطعه خون، سپس از مضغه (گوشت جويده) مخلقه (صورت بندى) تامه و مخلقه ناقصه، تا اينكه مبيّن شود بر شما قدرت ما و قرار دهيم در رحم آنچه را كه بخواهيم تا زمان معين، سپس از ارحام امهات بيرون آورديم شما را طفل رضيع (شير خوار) كه هيچ گونه قدرتى نداشتيد. پس از آن شما را به حد رشد و بلوغ و جوانى رسانديم با كمال قدرت و توانايى و بعضى از شما را در حال جوانى وفات عارض شد و بعضى را به سن پيرى كه ارذل عمر باشد، رسانديم. سوره حج: آيه 5.
[5] . از امام حسن عسكرى عليهالسلام درباره مرگ سؤال شد، ايشان فرمودند: منظور از آن تصديق كردن آن چيزى است كه اكنون نمىباشد. پدرم از پدرش از جدش امام صادق عليهالسلامفرمود: هرگاه انسان مؤمن بميرد، ميت ومرده نيست، بلكه آن كسى كه ميت است، كافر مىباشد. خداوند متعال مىفرمايد: «زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مىآوريم». منظور اين است كه مؤمن را از كافر و كافر را از مؤمن بيرون مىآورد. تفسير البرهان: ج2، ص18، ح1 و معانى الأخبار: ص290، ح10 .
[6] . گفته شده كه معناى آن بيرون آوردن مؤمن از كافر و كافر از مؤمن است. اين مطلب از حسن بصرى و نيز از امام باقر و امام صادق عليهمالسلام نقل شده است. مجمع البيان: ج2، ص728 و تفسير البرهان: ج2، ص18، ح2.
[7] . ر. ك: همين تفسير، ج1، ص387.
[8] . و اگر شماره كنيد نعمت خدا را، احصا نمىتوانيد كنيد. سوره ابراهيم: آيه 34 و سوره نحل: آيه 18.
آیه ٢٧ « تُولِجُ اللَّيْلَ فِى النَّهارِ وَتُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيْلِ ... »
- بازدید: 3374