7 «هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ»
ترجمه:
7. اوست خداوندى كه نازل فرمود بر تو (محمّد صلىاللهعليهوآله) كتابى (قرآن) كه يك قسمت آن آيات محكماتى است كه مورد استفاده مكلّفين و واجب العمل است كه اين محكمات اصل كتاب و مقصود اصلى از انزال هدايت و ارشاد به بهترين راههاست، «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ»[1]، و يك قسمت متشابهاتى است كه محتاج به تفسير و تأويل است، پس كسانى كه قلوب آنها زنگ اخلاق رذيله و اعمال سيّئه گرفته، متشابهات قرآن را براى القاى فتنه و فساد به دلخواه خود تفسير و تأويل مىكنند و حال آنكه علم به تفسير و تأويل قرآن را كسى ندارد جز خدا و كسانى كه راسخ در علم هستند. مىگويند تمام قرآن محكم آن، متشابه آن، ظاهر و باطن، تفسير و تأويل از جانب خداست، به تمام آن ايمان داريم و اين موضوع را متذكّر نمىشوند مگر صاحبان خرد.
تفسير:
«هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ»، در مقدمه جلد اول، بيان مراتب نزول قرآن را متذكّر شديم[2] و نسبت انزال به خداوند صحيح است كه به قدرت كامله خود ايجاد الفاظ فرموده و هم نسبت به روح الامين جبرئيل عليهالسلام كه واسطه وحى بود ؛ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ»[3]، چنانچه پيغمبر صلىاللهعليهوآله واسطه بين خدا و امّت است. «مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ» «من» تبعيضيّه دلالت دارد بر اينكه آيات قرآنى دو قسم است، يك قسم محكمات و يك قسم متشابهات و ساير الفاظ آيه مثل لفظ «وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» و لفظ «مَا تَشَابَهَ مِنْهُ» صراحت بر اين معنى دارد.
[معناى محكم و متشابه]
و مراد از محكم ظاهرا اين باشد كه لفظ به دلالت لفظيّه وضعيّه يا به قراين داخليّه يا خارجيّه حاليّه يا مقاليّه لفظيّه يا عقليّه مطابقيّه يا تضمنيّه يا التزاميّه يا اقتضائيّه منطوقيّه يا مفهوميّه دلالت بر معنى و مراد داشته باشد، سواى اينكه احتمال خلاف اين معنى داده نشود كه تعبير به نصّ مىكنند يا احتمال خلاف آن ضعيف باشد، به نحوى كه عقلا در محاورات اعتنا نمىكنند و بين موالى و عبيد حجّت باشد كه تعبير به ظاهر مىكنند.
و فرق بين نصوص قرآنى و ظواهر آن اين است كه در نصوص حالت منتظره نيست، واجب الاخذ است و حجّت قاطعه است. و در ظواهر بعد از فحص تام از مخصّصات و مقيّدات و معارضات و قراين مجازات حجّت است.
«هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ» «أُمّ» به معنى اصل شىء است، چنان كه مكّه امّ القراست و در قرآن اطلاق امّ الكتاب تارةً بر لوح محفوظ مىشود ؛ «وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ»[4]،
«وَ إِنَّهُ فِى أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»[5]، تفسير به لوح محفوظ شده به قرينه «يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ»[6] در آيه اولى و قرينه «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ * فِى لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»[7] نسبت به آيه ثانيه.
و اطلاق بر سوره حمد هم مىشود، چون تمام قرآن به طور خلاصه در سوره حمد است و در اينجا بر محكمات قرآن اطلاق شده، چون مقصود اصلى از نزول قرآن هدايت بشر است به طُرُق سعادت و رستگارى نشأتيْن و نجات از مهالك داريْن و اين مقصود در محكمات قرآن (نصوص و ظواهر) است و متشابهات احتياج به بيان و تفسير دارد.
«وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» « واُخَر » عطف بر «آيات» ؛ يعنى «منه آيات متشابهات» و متشابه از مادّه «شبه» است، و متشابه را متشابه گفتند براى اين است كه لفظ قالب معنى نيست، بلكه معانى متعدّده كه هر كدام با لفظ سازش دارد و از اين جهت معانى شبيه يكديگرند، ولو از جهات ديگر كمال مباينت را دارند و اين شامل مجملات و مشتركات و مجازات و غير مبيّنات مىشود.
[معناى قلب و زيغ و مراتب چهارگانه عقل]
«فَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ» «زيغ» را معنى كردند به ميل از حق و به شك و به جهل. و تحقيق كلام اين است كه قلب در آيات شريفه مراد آن لطيفه ربانى است و جوهر ملكوتى است كه تعبير از آن به عقل و روح انسانى و نفس ناطقه و غير اينها مىكنند. و از براى عقل چهار مرتبه گفتهاند: عقل هيولايى كه مجرّد قابليّت است نظير مادّة المواد در اجسام.
عقل بالقوّة كه قدرت و استعداد كامل پيدا كند بر تحصيل كمالات علميه، اخلاقيه، عمليه.
عقل بالفعل كه داراى مراتب كمال و علوم و اخلاق حميده به تفاوت مراتب باشد.
عقل مستفاد كه اتصال به مباديه عاليه پيدا كند و از مبدأ اعلى به او افاضه علوم و كمالات بشود كه اين مرتبه خاصِ انبيا و اوصيا و مقرّبان درگاه الهى است و البته هر چه علما و عملاً و اخلاقا بالا رود، نورانيّت عقل او بيشتر مىگردد.
و «زيغ» همان زنگ و كدورت و ظلمت است كه تمام كفار و مشركين و معاندين و ضالّين و مضلّين و اهل طغيان و معصيت به تفاوت دركاتهم دارند.
«فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ»، چنانچه مىبينيم فِرَق ضالّه : از مجسّمه، جبريّه، تفويضيّه، اشاعره، معتزله و غير اينها از مخالفين، بلكه فرق باطله از شيعه : از صوفيّه، شيخيّه، واقفيّه، فتحيّه و غير اينها، بلكه فِرَق خارجه از اسلام : يهود و نصارا، حتّى بهائيّه تماما براى اثبات باطل خود به يك آيات متشابهه تمسّك جسته و طبق مطالب فاسد خود تأويل كرده، حتّى در حروف مقطّعات قرآن.
[معانى فتنه در قرآن]
«ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ» «فتنه» در قرآن در چند معنى استعمال شده: يكى امتحان، مثل قوله تعالى «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الم * أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ...» الآية[8] و قوله تعالى حكايت از موسى عليهالسلام«إِنْ هِىَ إِلاّ فِتْنَتُكَ...» الآية[9] و بسيارى از موارد ديگر.
و هم به معنى شرّ و فساد، مثل «الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»[10]، «وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ»[11] و غير اينها.
سوم به معنى عذاب، مثل «يَوْمَ هُمْ عَلَى النّارِ يُفْتَنُونَ»[12].
و مراد در اينجا معنىِ دوم است كه اهل ضلال و كسانى كه پيش خود آيات متشابه را تفسير و تأويل مىكنند غرض آنها القاى فساد است كه مردم را از راه حق منصرف نمايند و سوق به باطل خود دهند و آنها را گمراه كنند.
«وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ» دست از براهين قطعيّه از ادلّه عقليّه و نقليّه، نصوص قرآنيه و اخبار متواتره و ضروريات دينيه و مذهبيه كه بر مطالب حقّه قائم است برمىدارند و به يك احتمالات ضعيفه آيات متشابه را حمل مىكنند و بر مطالب باطله خود احتجاج مىكنند.
[راسخين در علم كيانند ؟]
«وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ» ، مفسّرين عامّه بر كلمه «إِلاَّ اللّهُ»وقف مىكنند و در قرآنهاى مطبوعه خود علامت وقف لازم ، كه «م» باشد ، مىگذارند و «الرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ» را مبتدا براى جمله بعد مىدانند بر خلاف مفسّرين خاصّه، طبق اخبار وارده از ائمّه عليهمالسلام «وَ الرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ» را عطف به « اللّه » و آنها را عالم به تأويل قرآن مىدانند و كلام عامّه مخدوش است از وجوهى:
وجه اول: آنكه قول به اينكه قرآن، كلّ آن از جانب خداست، اختصاص به راسخين به علم ندارد، بلكه هر مسلمانى قائل به اين قول هست و غير مسلمان هم تمام قرآن را تكذيب مىكند و تقديم مبتدا بر جمله فعليّه ظهور در اختصاص دارد، يعنى غير راسخ در علم قرآن را بتمامه از جانب خدا نمىداند، پس محكمات آن را نسبت به خدا مىدهد.
دوم: اين جمله در مقام ردّ كسانى است كه تأويل متشابه مىكنند و البته كسى كه تأويل متشابه مىكند قائل است به اينكه متشابه از جانب خداست، و الاّ مطلب فاسد خود را نمىتواند به تأويل ثابت كند.
سوم: مناسبت حكم و موضوع ؛ يعنى تعبير به رسوخ در علم مقتضى اين است كه راسخ در علم چيزى را مىداند كه غير راسخ نمىداند و اين نيست مگر علم به تأويل و كسانى كه پيش خود تأويل مىكنند چون راسخ در علم نيستند علم به تأويل ندارند؛ پس بنابراين قولِ مفسّرين خاصّه حق است و مستفاد از ظاهر آيه همين است، به علاوه اخبار بسيارى كه از ائمّه عليهمالسلام رسيده، مثل حديث مروى از كافى از حضرت باقر عليهالسلام يا حضرت صادق عليهالسلام فرمود در تفسير اين جمله:
«فرسول اللّه أفضل الراسخين في العلم قد علّمه اللّه عزّ وجلّ جميع ما أنزل عليه من التنزيل والتأويل وما كان اللّه لينزل عليه شيئاً لم يعلّمه تأويله والأوصياء من بعده يعلمونه...» الخبر[13].
و نيز از كافى از محمد بن سالم از حضرت باقر عليهالسلام[14] در آخر حديث مىفرمايد: «والراسخون في العلم أميرالمؤنين والأئمة عليهمالسلام»[15].
و نيز از ابى بصير از حضرت صادق عليهالسلام فرمود: «نحن الراسخون في العلم، ونحن نعلم تأويله»[16].
و غير اينها از اخبار.
و راسخ به معنى ثابت، و كلمه «العلم» الف و لام جنس و افاده عموم مىكند، پس مراد از راسخين در علم يعنى ثابت در جميع آنچه اطلاق علم بر او مىشود و كلمه راسخ به معنى ثابت دلالت دارد بر اينكه جهل و شك و سهو و نسيان در او راه ندارد و اين معنى عصمت است و معصوم منحصر به محمّد صلىاللهعليهوآله و آل او عليهمالسلاماست، يعنى عصمت از خطا و جهل و شك و سهو و نسيان، ولى معصوم از گناه ممكن است در غير اينها هم پيدا شود. «يَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» ، اين جمله بنابر اين تفسير جمله حاليّه است از براى «وَ الرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ» ؛ يعنى راسخون در علم كه عالم به تأويل متشابهات قرآن هستند در حالى است كه قائل به اين قول هستند و مراد مجرّد قول نيست، بلكه اقرار از روى عقيده باطنيّه.
«كلّ» يعنى «كلّ من المحكمات و المتشابهات من المعانى الظاهريّة و الباطنيّة» تا هفتاد بطن كه در اخبار اشاره دارد.
«وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْبابِ» تذكر صاحبان عقل به اين است كه مىدانند تمام كارهاى خداوند از روى حكمت و مصلحت و درست و بجاست ، ولو حكمت آن را ندانند و ديگر اعتراض نمىكنند كه چرا تمام قرآن محكمات نشد و حكمت نزول متشابهات چيست، با اينكه مىتوان به مقدار فهم قاصر پارهاى از حكم آن را به دست آورد، من جمله اينكه مسلمين احتياج به درب خانه ائمّه عليهمالسلام داشته باشند و از قرآن مستغنى نباشند و نگويند چنان كه آن جاهل نادان گفت «حسبنا كتاب اللّه».
و ديگر آنكه اگر بنا بود تمام معانى قرآنيه كه «لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ فِىكِتابٍ مُبِينٍ»[17] از معانى ظاهريّه و باطنيّه تا هفتاد بطن در قرآن واضح و روشن بود، از فصاحت و بلاغت و معجزيّت خارج مىشد و نقض غرض بود. و ديگر آنكه آيات از هزار بحار مجلسى مفصّلتر مىشد. و ديگر آنكه آيات راجعه به ائمّه طاهرين عليهمالسلام و آيات راجعه به منافقين تماما واضح مىشد و طرفين شناخته مىشدند و همان صدر اول فاتحه دين و اسلام را مىگرفتند و غير اينها از حِكَم و مصالحى كه ، لا يعلمها إلاّ اللّه و الراسخون فى العلم.
-----------------------------------------------------
[1] . محققا اين قرآن مجيد راهنمايى مىكند راهى را كه آن راه محكمترين راههاست. سوره اسراء: آيه 9.
[2] . ر. ك: همين تفسير، ج1، ص165.
[3] . جبرئيل كه روح الامين ست، نازل شد به اين قرآن بر قلب مبارك تو اى رسول محترم براى اينكه بوده باشى از انذار كنندگان. سوره شعراء: آيات 193 ـ 194.
[4] . و نزد اوست اصل كتاب. سوره رعد: آيه 39.
[5] . و محققا اين قرآن در ام الكتاب در نزد ما هر آينه علىّ است و حكيم. سوره زخرف: آيه 4.
[6] . محو مىفرمايد خداوند آنچه مشيتش تعلق بگيرد و اثبات مىكند. سوره رعد: آيه 39.
[7] . بلكه قرآن با مجد و شرافت است در لوح محفوظ ثبت شده. سوره بروج: آيات 21 ـ 22.
[8] . آيا گمان مىكنند ناس اينكه ما آنها را وا مىگذاريم به مجرد اينكه بگويند ايمان آورديم و آنها امتحان نمىشوند؟ البته امتحان مىشوند. به تحقيق كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم. سوره عنكبوت: آيات 1 ـ 3.
[9] . اين نيست مگر امتحان و آزمايش تو. سوره اعراف: آيه 155.
[10] . فتنه و فساد سختتر از قتل است. سوره بقره: آيه 191.
[11] . و فتنه بزرگتر از قتل است. همان: آيه 217.
[12] . روزى كه آنها بر آتش عذاب مىشوند. سوره ذاريات: آيه 13.
[13] . رسول خدا برترين راسخان در علم بود، خداوند متعال تمام آنچه از تنزيل و تأويل قرآن كه بر او نازل كرده بود، به ايشان آموخته بود و از خداوند به دور است كه چيزى را بر پيامبر نازل كند كه تأويل آن را به او نياموخته باشد و جانشينان بعد از او هم تأويل آن را مىدانند. كافى: ج1، ص213، ح2؛ تفسير قمى: ج1، ص105 و تفسير البرهان: ج2، ص8، ح4 .
[14] . با توجه به كتاب كافى، اين حديث از امام صادق عليهالسلام روايت شده و محمد بن سالم از امام باقر عليهالسلام چنين روايتى نقل نكرده است.
[15] . منظور از راسخان در علم، اميرالمؤمنين وائمه معصومين عليهمالسلام هستند. تفسير عياشى: ج1، ص185، ح2 ؛ كافى: ج1، ص213، ح3 و تفسير البرهان: ج2، ص8، ح2 .
[16] . ما راسخان در علم هستيم و تأويل قرآن را مىدانيم. تفسير عياشى: ج1، ص187، ح8 ؛ كافى: ج1، ص213، ح1 و تفسير البرهان: 2، ص8، ح3 .
[17] . هيچ تر و خشكى نيست مگر در كتاب روشن واضح. سوره انعام: آيه 59.
آیه ٧ « هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ... »
- بازدید: 2803