264 «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذى كَالَّذِى يُنْفِقُمالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَلا يُؤمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لا يَقْدِرُونَ عَلى شَىْءٍ مِمّا كَسَبُوا وَاللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»
ترجمه[1]:
تفسير:
[مسئله نهى در عبادات ومعاملات و غيره]
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» خطاب به مؤمنين است كه شما مثل كافرين نباشيد كه اعمال و افعال و خيرات و عبادات آنها بى اثر و بى فايده باشد، چنانچه ثابت و محقق شده كه شرط صحت كليه عبادات ايمان است، پس غير مؤمن غير معتقد به عقايد حق ، كليه عباداتش باطل و هباءً منثورا است «وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»[2] . عملى كه مى كنيد مراعات شرايط صحت آن را بنماييد.
«لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى» ، مسئله اى است بسيار مشكل و محتاج به توضيح است و آن اين است كه اعمال شرعيه و وظايف دينيه اقسامى است؛ يك قسم تعبّديات است كه قصد قربت و خلوص در آنها معتبر است و بدون آن فاسد است، مثل نماز و روزه و حج و خمس و زكات و ساير عبادات و اين قسم اگر مورد نهى واقع شده، مثل صلات حائض و صوم عيدين و [پرداخت] زكات و خمس به متجاهر به فسق[3] و نحو اينها، فاسد مى شود؛ زيرا كه در اصول فقه ثابت شده كه نهى در عبادات موجب فساد است و ممكن نيست تقرّب به منهىّ عنه، و يك قسم معاملات است مثل بيع و صلح و امثال اينها اگر نهى تعلّق به ذات معامله گرفته، مثل «لا تبع ما ليس عندك»[4]
مقتضى فساد است و استفاده شرطيه و مانعيه از او مى كنيم. و اگر نهى به واسطه امر خارجى باشد، مثل «لا تبع وقت النداء»[5] كه براى اقامه جمعه و ترك اشتغال به منافيات آن است ، اين ولو حرام و معصيت است، لكن موجب بطلان نيست؛ يعنى معامله صحيح است و ظاهرا صدقات مندوبه از اين قبيل باشد؛ زيرا منهىّ عنه «منّ» و «اذى» است و صدقه مشتمله بر منّ و اذى نفسِ صدقه حرام نيست كه باطل و فاسد باشد تا بتوانيم بگوييم اصلاً فقير مالك نمى شود و معطى حق رجوع دارد و از ملكش خارج نمى شود، پس بطلان در اينجا به معنى نفى ثواب آن است؛ يعنى ثواب و اجر ندارد.
بلى، اگر نهى به ذات صدقه تعلق بگيرد موجب فساد است، مثل صدقه از مال حرام، سرقت، زنا، ربا و امثال اينها كه فقير مالك نمى شود و بايد آن را رد كند و همين نكته را از تشبيه و تمثيل در آيه استفاده مى توان نمود. «كَالَّذِى يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ» كه مرائى [= ريا كار] فاسق و عاصى است و ريا در كليه اعمال كه [ريا كار] به صورت عبادت جلوه مى دهد و اظهار مى كند كه براى خداى است و قربة إلى اللّه است، حرام است، بلكه شرك خفى نام مى گذارند، بلكه از شرك جلى بدتر است؛ زيرا علاوه بر شركْ نفاق هم هست، و آيات و اخبار در حرمت آن بسيار است و از براى ريا اقسامى است كه در عروة الوثقى مذكور است، قريب ده قسم كه اكثر آن موجب بطلان عبادت مى شود[6].
«وَ لا يُؤمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ» ، بعضى توهّم كردند كه از اين جمله استفاده مى شود كه مرائى [= ريا كار] ايمان به خدا و روز جزا ندارد و اشكال كردند كه چه بسيار از مؤمنين عمل ريايى از آنها صادر مى شود. لكن اين توهّم فاسد است، زيرا اين جمله عطف است بر «الّذى» كه موصول است و مدخول كاف است و خود يك مثل مستقل است، كأ نّه مى فرمايد كه منّ و اذى در صدقه مثل انفاق ريايى است و مثل عمل غير مؤمن به خدا و قيامت است، همين نحوى كه مرائى و غير مؤمن ، عمل و انفاق آنها باطل و بى اثر است، انفاق مقرون به مَنّ و اَذى هم باطل است، نه اينكه هر مرائى غير مؤمن باشد.
«فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ» ، اين «مثل» براى سه طايفه است: معطىِ صدقه مقرونة بالمنّ و الاذى، مرائى در انفاق، كافر به خدا و روز جزاء.
«صَفْوان»، عبارت از سنگ صلب [= سخت، محكم] است كه زير خاك باشد و زارع و برزگر در آن خاك بذر افشانى كند به اميد ثمره.
«فَأَصابَهُ وابِلٌ» «وابل» باران تندى است كه سيل خيز است كه آن خاك و بذر در آن خاك را بشويد و از بين ببرد و اثرى از آنها باقى نگذارد.
«فَتَرَكَهُ صَلْداً» «صلد» سنگ شسته كه هيچ غبارى بر او نباشد، فقط بعد از باران سنگ شسته شده به جا مانده. منّ و اذى و ريا و كفر، مثل همان باران تند است كه صدقه و انفاق و عمل را به كلى نابود مى كند.
«لا يَقْدِرُونَ عَلى شَىْءٍ مِمّا كَسَبُوا» كه اين سه طايفه : معطىِ صدقه، منفقِ مرائى و كافر ، قدرت بر نفعى و استفادهاى از علم خود ندارند، چنانچه برزگر هم قدرت بر كِشت خود ندارد، چون تمام نابودِ صِرْف مى شود. «وَ اللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» ، مراد كفارى هستند كه قابل هدايت نباشند، و الاّ چه بسيار از كفار كه هدايت شدند و به شرف اسلام مشرف گشتند و ممكن است مراد جميع كفار باشند؛ يعنى مادامى كه عنوان كفر بر او صادق است هدايت نيافته، اگر از تحت اين عنوان خارج شود و معنون به عنوان اسلام و ايمان شد مورد هدايت خواهد شد.
------------------------------------------------
[1] . اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقه هاى خود را با منّت وآزار، باطل مكنيد، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم، انفاق مى كند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارد. پس مَثَلِ او همچون مَثَلِ سنگ خارايى است كه بر روى آن، خاكى [نشسته] است، و رگبارى به آن رسيده وآن [سنگ] را سخت و صاف بر جاى نهاده است. آنان [= رياكاران] نيز از آنچه به دست آورده اند، بهره اى نمى برند؛ و خداوند، گروه كافران را هدايت نمى كند.
[2] . و توجه نموديم بر آنچه اين كفار عمل كردند از كردار خود، پس قرار داديم عمل آنها را ذره هاى پراكنده در هوا. سوره فرقان: آيه 23.
[3] . آن كه آشكارا و بدون شرمگينى گناه مى كند .
[4] . آنچه كه در نزد تو نيست، نفروش. تذكرة الفقهاء : ج10 ، ص14 ؛ بلغة الفقيه : ج2 ، ص222 ؛ مسند احمد بن حنبل : ج3 ، ص402 و سنن الترمذى : ج3 ، ص534 ، ح1232 .
[5] . روض الجنان : ج2 ، ص785 و « لا بيع » به جاى « لا تبع » آورده است .
[6] . عروة الوثقى: ج2، ص441 و الرياء واقسامه : مسئله 8.