آیه ٢٥٩ « أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِىَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها ... »

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

 259  «أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِىَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنّى يُحْيِى هذِهِ اللّه‏ُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللّه‏ُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَشَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلى حِمارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّه‏َ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ»
ترجمه[1]:
[پديده زنده كردن و ميراندن]
اين آيه شريفه در بيان امكان معاد است در ردّ كسانى كه استبعاد مى‏ كنند[2] كه انسان بعد از آنى كه پوسيده و ريسيده [= از هم پاشيده] شد و اجزاى بدنش متفرّق شد چه نحوه دو مرتبه مجتمع مى‏ شود و صورت نوعى ترابى [= خاكى] او تغيير مى ‏كند و صورت انسانيت پيدا مى ‏كند و گفته ‏اند كه «اقوا ادلّه ، امكان وقوع شى‏ء است»[3].
خداوند اثبات اين موضوع را مى‏ كند كه در دنيا واقع شده در موارد بسيارى كه از آن جمله اين مورد است، لذا مى‏ فرمايد: «أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ» و ما مكرر گفته‏ ايم هم در مقدمات و هم در ضمن آيات، كه سياق در قرآن معتبر نيست ؛ زيرا كه سُوَر قرآنيه و آيات شريفه آن‏ها به اين نحوى كه تدوين شده به اين ترتيب مسلما نازل نشده، اين‏ها متفرّقا و نجوما نازل شده به اين نحو جمع آورى كردند، لكن كلمه «أَوْ» در اين آيه البته مربوط است به آيه ديگرى كه در اين جهت نازل شده؛ و اين مناسبت با آيه قبل كه محاجّه ابراهيم با نمرود كه در مقام اثبات وجود بارى است ندارد و آنچه به نظر مى ‏رسد ـ و اللّه‏ يعلم ـ مناسبت با آيه بعد دارد كه «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ...» الآيه باشد و اين آيه پس از آن نازل شده كه هر دو در مقام اثبات امكان معاد است، در تدوين تقديم و تأخير شده.
[مراد از «كالّذِى مَرّ» كيست]
و اختلاف است بين مفسّرين كه مراد از «كَالَّذِى مَرَّ» كيست. بعضى گفتند خضر است و بعضى ارمياى پيغمبر و بعضى عزير و اخبار در اين باب هم مختلف است ، چنانچه در بحار در باب قصص ارميا و دانيال و عزير و بُخْتُ نَصَّر ذكر فرموده[4]، و همچنين مراد از قريه، چه قريه[اى] است بيت المقدس است يا ارض المقدسه يا قريه[اى] كه سابقا ذكر شد در آيه «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ...»[5] الآيه ، اختلاف است. و همچنين اختلاف است در سبب هلاكت اهل اين قريه، آيا به مرض طاعون بوده، يا به تسلّط بُخْتُ نَصّر بر آن‏ها و قتل آن‏ها، يا سبب ديگرى داشته.
و همچنين در زمان وقوع اين قضيه مقارب با زمان سليمان بوده، يا بعد از قتل حضرت يحيى، يا بعد از حضرت موسى، اختلاف است.
لكن اين اختلافات در تعيين مورد و شأن نزول است ، مربوط به تفسير نيست و ما از اين اختلافات چيزى كه موجب اطمينان باشد به دست نياورديم ؛ زيرا كلمات مفسرين كه اعتبار ندارد ، اخبار هم نوعا ضعيف است، بلكه در بعض آن‏ها تناقض و تنافى در صدر و ذيل آن پيدا مى‏ شود.
بلى، حديث مفصّلى در كافى از حضرت صادق عليه ‏السلام روايت كرده كه مختصر مفاد آن اين است كه آصف بن برخيا وصى حضرت سليمان مدتى در بنى اسرائيل بود ، پس از آن مدتى غايب شد باز ظاهر گرديد و مدتى بين آن‏ها بود، سپس با آن‏ها وداع كرد و گفت : ديگر ، ملاقات نزد صراط . و بُخْتُ نَصّر بر بنى اسرائيل مسلط شد و رجال آن‏ها را كشت و اطفال را اسير كرد و از ابرار چهار نفر را براى خود انتخاب كرد كه از آن جمله دانيال باشد و نود سال دانيال نزد بُخْتُ نَصّر بود، بُخْتُ نَصّر ديد بنى اسرائيل به دانيال نظر دارند ، او را در چاه انداخت و شيرى هم در آن چاه انداخت كه او را بدرد، لكن شير متعرض او نشد و خداوند به توسط يك نبى از انبياى بنى اسرائيل براى او طعام و آب مى‏ آورد تا شبى بُخْتُ نَصّر خواب ديد ملائكه بسيار در آن چاه نزول مى ‏كنند و به دانيال بشارت فرج مى ‏دهند، بُخْتُ نَصّر از كرده خود پشيمان شد او را بيرون آورد و امور مملكت را به او محول كرد و امر قضاوت را به او واگذار نمود تا زمانى كه دانيال از دنيا رفت و جانشين خود عُزَيْر را معين كرد و عُزَيْر هم مدتى از ميان بنى اسرائيل غايب شد و صد سال طول كشيد ـ كه شرح آن را در آيه متعرض مى‏ شويم ـ باز برگشت و تا زمانى كه رحلت نمود . ديگر انبياى بعد از آن نتوانستند ميان بنى اسرائيل بمانند از كثرت فساد و طغيان و كفر و شرك كه در آن‏ها پيدا شد و اين فساد در تزايد بود تا زمانى كه حضرت يحيى به دنيا آمد... تا آخر حديث[6]. و از اين حديث استفاده مى‏ شود كه اين قضايا مدت‏هاى مديد قبل از يحيى بوده ، تقريبا حدود چهار صد سال ، [و] مربوط به خون يحيى نيست. رجوع به تفسير كنيم.
[داستان دهكده خالى]
«وَ هِىَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها» «خاوية» از «خوى» به معنى سقوط، و «عرش» به معنى سقف است، يعنى سقف منازل قريه سقوط كرده بود، يا جدار آن و ديوارها پس از سقوط سقف ، بر روى سقف سقوط كرده بود، اشاره به اينكه اين شهر به كلّى منهدم و خراب شده و تمام اهلش هلاك شده بودند كه حضرت عزير بر اين شهر عبور كرد.
«قالَ أَنّى يُحْيِى هذِهِ اللّه‏ُ بَعْدَ مَوْتِها» «أَنّى» استفهام از نحوه آن است، يعنى چه نحوه خداوند زنده مى ‏كند كه اصل معاد را معتقد بود، لكن نحوه آن را نمى‏ دانست، مثل اينكه مايل بود مشاهده كند، و ممكن است از راه تعجب باشد كه نحوه آن را هم مى‏ دانست ولى تعجب مى‏كرد، مثل اينكه بگويى خداوند چه قدرت نمايى كرده اين استخوان‏ هاى پوسيده و اين ابدان خاك شده را دو مرتبه زنده مى‏ كند؟! و مشار اليه «هذِهِ» و مرجع ضمير «مَوْتِها» «قرية» است، لكن مراد اهل قريه است، مثل «وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِى كُنّا فِيها»[7] كه مراد اهل قريه است.

[دو پديده اعجاز آميز ميراندن و زنده شدن]
«فَأَماتَهُ اللّه‏ُ مِائَةَ عامٍ» ، خودش مرد صد سال طول كشيد[8]. «ثُمَّ بَعَثَهُ»؛ خداوند او را زنده كرد. «قالَ كَمْ لَبِثْتَ» ، قائل يا خداوند است به وحى الهى يا ملك است فرستاده او يا انسانى است كه مشاهده كرده بود و ظاهر اول است. «قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ» ، در اخبار دارد زمان «اماته» اوايل روز بود و زمان «احياء» اواخر روز، تصوّر كرد كه همان روز است، گفت: يك روز . بعدا متوجه شد كه هنوز چيزى از روز باقى مانده، گفت: بعض روز. «قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ»، در حديث است كه موقع «اماته» پنجاه سال داشت و به همان سنّ پنجاه سالگى مبعوث شد و در موقع اماته زوجه او حمل داشت و در موقع احيا فرزند او صد ساله بود و پسر پنجاه سال بزرگتر از پدر بود[9]، و در بعض اخبار برادرى داشت كه با هم به دنيا آمده بودند و با هم از دنيا رفتند پس از پنجاه سال بعد از احياى آن ، او صد سال داشت و برادر دويست سال[10]. «فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ» و در مجمع نقل كرده كه طعام او تين و عنب[11] بود و شراب او عصير[12]. و در بعض اخبار «قتر» بود طعامش كه ظاهرا گوشت مطبوخ بوده و عصير شرابش [= نوشيدنى‏اش ] بود و هر چه بوده به فساد[13] نزديك بوده. «لَمْ يَتَسَنَّهْ» به معنى عدم تغيّر، كه سنوات زياد كه صد سال بوده در طعام و شراب تو تأثير نكرده و با كمال طراوت باقى مانده و تعبير به مفرد با اينكه طعام و شراب دو چيز است به اعتبار مجموع است كه ذخيره كرده بود. «وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ» كه مركب سوارى او بود، ممكن است كه حمار او هم زنده به همان حالت محفوظ مانده باشد و ممكن است او هم خاك شده باشد و زنده شده باشد و او مشاهده كرده.
«وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنّاسِ» كه حضرتش بزرگ ‏ترين دليل بوده بر اثبات معاد كه پس از مردن زنده شده باشد و معجزه او بود كه دليل بر صدق نبوّتش بود، بلكه دليل قوى بر مسئله رجعت است و همين منشأ شد كه ضعفاى يهود در او غلوّ كردند؛ «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّه‏ِ»[14] و مثل نصارا كه در عيسى غلوّ كردند؛ «وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّه‏ِ»[15]، و مثل غلوّ در حقّ على و ائمه طاهرين عليهم ‏السلام به واسطه معجزات باهرات [= روشن، آشكار] كه از آن‏ها صادر مى ‏شد.
«وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ» ، بعضى گفتند عظامِ خودش بود كه اولاً ، خدا چشم او را آفريد و نگاه مى ‏كرد به عظام خود و بعضى گفتند عظامِ حمارش بود، لكن ظاهرِ آيه عظامِ اهل قريه است؛ چون اين خطاب بعد از احياى او و بعد از نظر به طعام و شراب خود كه تغيير نكرده و نظر به حمارش و اينكه وجودش آيت و دليل است بر ناس، فرمود: نظر به عظام كن، و اصلاً همين موضوع را طالب بود كه چه نحوه خداوند اين‏ها را زنده مى ‏كند، بالعيان مشاهده كرد كه اين عظام پوسيده را «كَيْفَ نُنْشِزُها» كه ذرّات اجزاى بدنيه آن‏ها به صورت لحميّت به اطراف عظام احاطه نمود. «نَشَز» به معنى «رَفَع»، چنانچه مى ‏فرمايد: «وَ إِذا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا»[16]، يعنى نهوض و بلند شويد از مجلس نبىّ صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله.
و به معانى ديگر هم در قرآن اطلاق شده، مثل نشوز مرأة، يعنى مخالفت زوج ؛ «وَ اللاّتِى تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ»[17] و نشوز زوج به معنى ضَرْبُه[18] «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً...» الآيه[19].
يعنى عظام را از روى زمين بلند مى ‏كنيم، «ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً» «كسوه» لباس پوشش كه لحوم پوشش و لباسِ عظام است. «فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ» كيفيت احياى موتى را از احياى خود و حمارش و احياى عظام نخره و اجساد باليه[20] ، «قالَ» عزير يا ارميا كه مرور بر قريه كرده بود «أعْلَمُ» به عين يقين كه عينا مشاهده نمودم كه مقام عين اليقين است. «أَنَّ اللّه‏َ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ» تفسيرش واضح است.
----------------------------------------------
[1] .  يا چون آن كس كه به شهرى كه بام ‏هايش يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد؛ [و با خود مى]گفت : «چگونه خداوند، [اهل] اين [ويرانكده] را پس از مرگشان زنده مى ‏كند؟». پس خداوند، او را [به مدّت] صد سال ميراند. آنگاه او را برانگيخت، [و به او] گفت: «چقدر درنگ كردى؟» گفت: «يك روز يا پاره ‏اى از روز را درنگ كردم». گفت: «[نه] بلكه صد سال درنگ كردى، به خوراك و نوشيدنى خود بنگر [كه طعم و رنگ آن] تغيير نكرده است، و به دراز گوش خود نگاه كن [كه چگونه متلاشى شده است. اين ماجرا براى آن است كه هم به تو پاسخ گوييم] و هم تو را [در مورد معاد] نشانه ‏اى براى مردم قرار دهيم. و به [اين] استخوان‏ها بنگر، چگونه آن‏ها را برداشته به هم پيوند مى ‏دهيم؛ سپس گوشت بر آن مى ‏پوشانيم». پس هنگامى كه [چگونگى زنده ساختن مرده] براى او آشكار شد، گفت: [اكنون] مى‏دانم كه خداوند بر هر چيز تواناست».
[2] .  دور و بعيد مى ‏دانند.
[3] .  قوى‏ ترين دليل‏ها، امكان واقع شدن چيزى است.
[4] .  بحار الأنوار: ج7، ص34، ح3 و ج14، ص360 ، ضمن ح1 و تفسير قمى: ج1، ص94.
[5] .  آيا نديدى كسانى را كه از ديار خود از ترس موت بيرون رفتند و حال آنكه هزارها بودند. سوره بقره: آيه 243.
[6] .  تفسير قمى: ج1، ص96 و بحار الأنوار: ج14، ص358، ضمن ح1.
[7] .  و بپرس از اهل مصر كه شاهد اين قضيه بودند. سوره يوسف: آيه 82.
[8] .  در متن اصلى چنين است ، اما روشن است كه معناى آيه اين است كه « خداوند او را صد سال ميراند » .
[9] .  مجمع البيان: ج2، ص641.
[10] .  كافى: ج8، ص122، ح94.
[11] .  انجير و انگور.
[12] .  مجمع البيان: ج2، ص640.
[13] .  يعنى بايد در معرض تغيير طعم و رنگ و بو و شكل و فاسد شدن قرار گيرد به قرينه «لم يَتَسَنّهْ». و در خبر آمده : طعامى بوده كه در مدت يك روز فاسد مى ‏شده است .
[14] و 2 . وگفتند يهود عزير پسر خداست وگفتند نصارا مسيح پسر خداست. سوره توبه: آيه 30.
[15]
[16] .  و زمانى كه گفته شود برخيزيد، پس برخيزيد. سوره مجادله: آيه 11.
[17] .  و اما زن‏ هايى كه خوف اين است كه ناشزه شوند و از اطاعت زوج بيرون روند. سوره نساء: آيه 34.
[18] .  يعنى زدن مرد زن را . ضمير « ه » در ضَرْبُه به مرد برمى‏ گردد و مفعول آن ذكر نشده است و در حقيقت چنين بوده است : « ضربه إيّاها » .
[19] .  و اگر زنى از شوهر خود بيم ناسازگارى يا رويگردانى داشته باشد. سوره نساء: آيه 128.
[20] .  يعنى احيا و زنده كردن استخوان‏هاى پوسيده و جسم ‏هاى گنديده و از هم پاشيده شده.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page