257 «اللّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»
ترجمه[1]:
[در معانى ولىّ ومراتب ولايت]
«اللّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ آمَنُوا» «ولىّ» از ماده «واو و لام و يا» در اصل لغت به معنى قُرب است و نظر به اينكه از براى قرب اقسامى است، لذا از براى «ولىّ» اطلاقاتى است، مثلاً اطلاق بر سيّد و عبد هر دو مى شود، چون سيّد مالك و آمر عبد است، از ديگران به عبد نزديكتر است، و عبد چون در تحت اطاعت سيّد و امتثال اوامر اوست به سيّد از ديگران نزديكتر است و همچنين اطلاق بر خداوند و بر عباد هر دو مى شود ، به مناسبت اينكه خداوند به بندگان نزديك است كه تدبير امور آنها و نصرت و حفظ و نحو اينها مى كند، و بنده به خدا نزديك است به واسطه اينكه اطاعت و امتثال اوامر و نواهى او را مى كند، مى گويى «اولياء اللّه». به امام و مأموم هر دو اطلاق مى شود به واسطه قرب هر يك به ديگرى، از جهتى ائمه اوليا هستند نسبت به شيعه به واسطه وجوب اطاعت آنها و مودت آنها؛ و شيعه به واسطه اطاعت و محبت و نحو اينها.
و اگر متعدّى به «عن» باشد ، به معنىِ اعراض و دورى است، مثل اينكه مى گويى «تولّى عنه؛ يعنى دور شد از او» و «وَلِىُّ» در اين آيه شريفه به معنى ولايت و صاحب اختيارى و نصرت و يارى و حفظ و عنايت و هدايت و ارشاد و دلالت و توفيق و امثال اينهاست.
و «ولىّ» به اين معنى، يعنى اولى به تصرف و صاحب اختيارى ، مراتبى دارد: ولايت ذاتى مختص به خداوند و ولايت جعلى ، كه خداوند كسى را بر ديگرى ولايت دهد آن هم مطلق و مقيّد، عام و خاص، كلى و جزئى. و ولايت مطلقه عامه كليه مختص پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام است. در آيه شريفه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»[2] ، كه در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام در موقع خاتم بخشى آن نازل شد[3] ، به همين معنى است و پس از آنها ولايت حاكم و پدر و جد و قيّم منصوب از قِبَل آنها و پس از آن ولايت وارث در ارث و خون و تجهيزات ميّت و امثال اينها و ولايت زوج نسبت به زوجه و سيّد نسبت به عبد و غير اينها تا ولايت مالك بر ملك خود و بر نفس خود به اندازه اى كه خداوند جعل فرموده.
و تخصيص اين ولايت به اهل ايمان براى اين است كه غير آنها را به خودشان واگذار كرده و از مقام قرب الهى دور و مطرود شده اند كه معنى لعن و تبعيد از رحمت و عنايت اوست.
[در معنى نور و ظلمت و طاغوت]
«يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» «ظلمت» به معنى تاريكى مقابل نور كه به معنى روشنى است؛ و تقابل بين نور و ظلمت تقابل سلب و ايجاب است اگر مراد از ظلمت عدم نور باشد، يا تقابل عدم و ملكه است اگر مراد عدم نور از جايى كه قابل و شأنيت نور داشته باشد، يا تقابل تضاد است اگر ظلمت امر وجودى باشد ، چنانچه در حديث است: «سبحانَ اللّهِ جاعِلِ الظُلُماتِ والنورِ»[4].
و «ظلمت» به اعتباراتى اقسامى دارد: ظلمت كفر، ظلمت جهل، ظلمت اخلاق رذيله، ظلمت معاصى؛ در مقابل نور ايمان و نور علم و نور صفات حميده و نور عبادت و اقسام ديگر؛ و خداوند مؤنين را از جميع اين نوع ظلمات بيرون برده و در نور ايمان و علم و صفات حميده و اعمال صالحه داخل فرموده و آنها را هدايت و ارشاد و توفيق و سعادت مرحمت كرده و قلوب آنها را نورانى نموده و از ظلمت قبر و قيامت نجات بخشيده. «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا» ، چه «كفر» اصلى، مثل مشركين و يهود و نصارا و چه كسانى كه در حكم كفار هستند، يا به پاره اى از دستورات الهى كافر شدند، مثل منكرين ولايت و غاصبين امامت و مبغضين و معاندين اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و منكرين بعضى از ضروريات دين و شريعت و ساير طبقات اهل ضلالت و بدعت و غوايت.
«أَوْلِياؤهُمُ الطّاغُوتُ»، شيطان و رؤساى اهل ضلالت و سلاطين كفر و جور و امراى ظلم و دعات باطل اولياى اينها هستند و در جان و مال و عرض و دين آنها متصرف هستند و اينها در تحت اطاعت آنها به سر مى برند و تمكين مى كنند.
«يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»:
[اشكال:]
اينها در نور نبودند تا اينكه از نور اينها را خارج كنند، بلكه دايما در ظلمات بوده اند.
[جواب:]
خداوند به تمام آنها عقل افاضه فرموده كه درك حسن و قبح و خير و شر و نفع و ضرر را بكنند و بر آنها انبيا فرستاد و كتابها نازل فرمود و احكام جعل نمود و راه سعادت و شقاوت را به آنها ارائه داد و تمام اسباب وصول را بر آنها فراهم كرد كه اگر آنها را به خود واگذارده بودند مقتضيات سعادت در آنها به طور اكمل فراهم بود، لكن شياطين انسى و جنّى و مبلغين سوء و دعات باطل و خبث نفس و عناد و عصبيت و هزار موانع ديگر اينها را در ظلماتى انداخت كه «بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ»[5]. «أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ» شرحش گذشت[6].
------------------------------------------
[1] . خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده اند. آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى به در مى برد. و[لى] كسانى كه كفر ورزيده اند، سرورانشان [همان عصيانگران =] طاغوتند، كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكى ها به در مى برند. آنان اهل آتشند كه خود، در آن جاودانند.
[2] . منحصرا ولى و صاحب اختيار شما خدا و رسول خدا و كسانى كه ايمان آورند مى باشند. سوره مائده: آيه 55.
[3] . كافى : ج1 ، ص288، ح3؛ وسائل الشيعة: ج9 ، ص477، ح1 و تفسير البرهان: ج2، ص476، ح4.
[4] . پاك و منزه است خداوندى كه به وجود آورنده تاريكى و روشنايى است. تهذيب الأحكام : ج3، ص127 و بحار الأنوار : ج84 ، ص289 ، ح84 .
[5] . بعضى فوق بعضى ديگر است. سوره نور: آيه 40.
[6] . ر. ك: همين تفسير، ج1، ص492 و ج2، ص269.
آیه ٢٥٧ « اللّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ ... »
- بازدید: 2051